• بازگشت به صفحه اصلی
  • zaterdag 30 januari 2010

    کنفرانس لندن نمایش آب در هاون کوبیدن است

    کنفرانس لندن نمایش آب در هاون کوبیدن است
    عباس دلجو
    27/01/2010
    کنفرانس لندن که هشتمین کنفرانس بین المللی در باره افغانستان میباشد، فردا پنجشنبه مورخ بیست هشت جنوری برای حل معضله افغانستان با شرکت نمایندگان کشور های که نیرو به افغانستان فرستاده اند و سایر کشور های منطقوی و فرا منطقوی در گیر در قضیه افغانستان که جمعا شصت و سه کشور میشوند، در لندن برگذار میگردد . اما شگفتی قضیه درینجاست با وجودی که در یکی از اجندای کنفرانس مذکور مصالحه با طالبان نیز ذکر گردیده است، اما هیچ نماینده یا نمایندگانی از طرف اصلی قضیه یعنی طالبان که عامل عمده کشت و کشتار و بی ثباتی و بی امنیتی در کشور میباشند در ین کنفرانس شرکت نمی ورزند و آنرا تحریم کرده اند و طالبان در جواب فراخوان به اصطلاح آشتی ملی !! حامد کرزی و کشور های غربی، هفته قبل بتاریخ 18 جنوری با ایجاد حملات انتحاری و کشت و کشتار مردم بیگناه در کابل، میزان علاقمندی شان را در تدویر همچو کنفرانس های به جهانیان سیگنال دادند . اما از طرف دیگر چون ملا عمر مطمئن بود که به نمایندگی از تروریست های طالبی، نمایندگان کشور های امریکا، انگلستان، سازمان ملل، عربستان و پاکستان و افغانستان حضور دارند تا با جلب بيشترين حمايت از راهبرد تزکیه تروریست های طالبی از آن همه جنایات بی شمار و حذف نام سران جنایتکار آنان از لست سیاه شورای امنیت تحت عنوان "آشتي با طالبان" ابتکار عمل را به دست بگيرند. در نهایت با تعمیل این طرح نه تنها طالبان جنایتکاری چون عبدالوکیل متوکل، وزیر خارجه، فیض محمد فیض، معاون سابق وزارت تجارت، شمس الصفا، مقام سابق وزارت خارجه، محمد موسی، معاون سابق وزارت برنامه ریزی، و عبدالحکیم، معاون سابق وزارت سرحدات رژیم طالب که دست شان تا مرفق بخون مردم بیگناه افغانستان آغشته است، برائت میگیرند بلکه در پستهای کلیدی حاکمیت قبیلوی، ممکن صاحب شغل و مقامی در آینده گردیده و برای افراد مسلح انان در ازاي ترک مبارزه مسلحانه پول پرداخت میگردد تا با این پول شغل پرآب و نان داری برای شان دست و پا کنند و برای ملا عمر و دوستانش نیز در عربستان سعودی حق پناهندگی سیاسی دهند .
    آقای کرزی در گذشته بار ها با مصاحبه های متعددی تلاش ورزیده بود تا زمینه ذهنی پذیرش طالبان را فراهم سازد و چندی قبل نیز مستقیما از آنان چنین دعوت بعمل آورد : "از طالبان، از حزب اسلامی و از هر کس دیگری که از خاک خود دور هستند و علیه خاک خود تفنگ برداشته اند، آرزو می کنم که برای صلح، امن، خوشحالی و ترقی ملت عزیز شان برگردند."او افزود: "از برادران ما- طالبان- همیشه، تا روزی که صلح در افغانستان بیاید، دعوت به صلح می کنم. من امیدوارم که ملا محمد عمر آخند و دیگر طالبان ما برای صلح و امن در افغانستان با ما یک جا اقدام کنند."{1}. اما این بار با توجه به فیصله شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر تزکیه پنج تن از مهره های جنایتکار در امارت اسلامی طالبان، این امر را روشن میسازد که در واقع دعوت حامد كرزي رئيس جمهور افغانستان از ملاعمر رهبر طالبان و گلبدين حكمتيار رهبر حزب اسلامي قطعا با اجازه امریکا و سران کشور های غربی صورت گرفته است که نشان از تغيير سياست امريكا‌ و جامعه جهاني در قبال طالبان و حكمتيار میباشد . به همین لحاظ ريچارد هالبروک، فرستاده آمريکا به افغانستان و پاکستان این طرح پیشنهادی اقای حامد کرزی را تائید کرده گفت : "حامد کرزاي، رييس جمهور افغانستان در کنفرانس لندن به خاطر طرحش مبنی بر "تشویق طالبان به زمین گذاشتن سلاح های شان در بدل اخذ پول و شغل" ، مورد حمايت قدرت هاي جهاني قرار خواهد گرفت" .
    قدرتهای غربی به رهبری امریکا در حالی از پیوستن طالبان در پروسه صلح حمایت میکنند که قبلا 142 تن از سران طالبان را مطابق قوانین بین المللی و طبق فیصله شورای امنیت نه تنها در جمله ناقضین حقوق بشر که در زمره جنایتکاران جنگی و تروریستهای بین المللی به حساب اورده و در لست سیاه شورای امنیت قرار داده بودند . درینجا از امریکا و قدرتهای غربی که داعیه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی را دارند سوال میشود که چه استحاله هویتی شامل حال طالبان و یا امریکائی ها شده است ؟ آیا طالبان ذهنیت امریکائی و دموکرات پیدا کرده اند و یا برعکس امریکائی ها عقب گرد داشته و ذهنیت متحجر طالبی را پذیرفته اند ؟ . اما در واقعیت امر این استحاله هویتی صورت نگرفته نه طالبان دموکرات شده اند و نه امریکائی ها دست از داعیه دموکرات بودن برداشته است . پس اوضاع از چه قرار است که شورای امنیت سازمان ملل متحد و غربی ها زمینه ساز تزکیه و تطهیر جنایتکاران طالبی از لست تروریستهای بین المللی و جنایتکاران جنگی میشوند ؟ آیا می توان با مسائل حقوق بشر و ارزشهای دموکراتیک به صورت گزینشی برخورد کرد؟آیا کشتار هزاران انسان بیگناه افغانستانی توسط نیروهای طالبان، به شمول کشتارهای دسته جمعی در مزار شریف، بامیان، یکاولنگ و مناطق مرکزی، کشتارهای گروهی در شمال کابل و سوزاندن خانه های مردم در شمالی؛ از موارد آشکار نقض حقوق بشر و موازین بین المللی نبوده و عاملین اینگونه جنایات ضد بشری در زمره جنایتکاران جنگی محسوب نمیگردند؟ اگر جواب مثبت است پس طرح مذاکره با ناقضین حقوق بشر و جنایتکاران جنگی انهم در انظار جهانیان چه صیغه من درآوردی خواهد بود؟ که امریکا و متحدین غربی اش در بستر ذهن مردم جا سازی مینمایند؟.

    حالا سران امریکا چه جوابی به مردم امریکا مخصوصا آنانیکه فرزندان شان را تروریستهای طالب به قتل رسانده اند دارد ؟ که اسمای قاتلین آنان را از لست سیاه شورای امنیت سازمان ملل پاک میسازد؟ . شورای روابط خارجی امریکا قبلا در مقاله ای پرسشهائی را مطرح کرده بود که:" آیا به‌واقع می‌توان با طالبان مذاكره كرد؟... وقتی گفته می‌شود می‌‌خواهیم با طالبان مذاكره كنیم به این مفهوم است كه اتفاقی درون طالبان باید افتاده باشد و گروهی تصمیم گرفته باشند خارج از جریان‌های نظامی وارد گفت‌وگو شوند. اطلاعات ما مبنی بر این است كه هیچ دودستگی و اختلافی، درون تشكیلات طالبان وجود ندارد كه یك گروه موافق و گروهی مخالف گفت‌وگو باشند، بلكه اینها كاملاً یكدست هستند... آن افراد سطح پایینی كه شما گاهی با آنها ارتباط برقرار می‌كنید افراد اصلی و كلیدی طالبان نیستند . بدنه طالبان، انگیزه‌های ایدئولوژیك، قومی، مالی و یا معیشتی دارند، این مجموعه را باید در نظر داشت و سپس باید ببینیم آن فردی كه می‌خواهیم با او مذاكره كنیم متعلق به كدام‌یك از این گروه‌ها است. نویسنده مقاله توضیح می‌دهد كه بر فرض با گروهی از طالبان هم مذاكره كردید، حال اینها چگونه می‌توانند توافق‌‌های صورت گرفته با شما را اجرایی كنند؟ افزون بر این، اختلافی در رده‌های درونی طالبان دیده نشده كه با گروهی توافق كنید یا گروهی دیگر را دور بزنید."{2}.
    بهتر است که امریکا و متحدینش به عوض کارها و طرح های فرمالیتی و شکلی که هیچگونه ضمانت اجرائی ندارد به واقعیتهای عینی در افغانستان نظر افگنده و راه های بیرون رفت ازین بحران را در آن جاها به بررسی گیرند . اگر ایالات متحده امریکا و متحدانش براستی خواهان موفقیت و پیروزی در جنگ علیه طالبان هستند، بهترین گزینه برای انان در قدم اول حمایت از دولتی فراگیر با قاعده وسیع ملی که اراده و رای اکثریت قاطع مردم کشور را متلور سازد، می باشد . تا این دولتی برخاسته از متن اراده مردم افغانستان، یکجا با امریکا و متحدانش، همزمان بصورت موازی در راستای پیشبرد راهبرد ضد تروریزم، تربیه و بازسازی نیروهای ارتش و پلیس ملی، توسعه و انکشاف متوازن ولایات کشور و تامین نیاز های سیاسی، امنیتی و اقتصادی مردم افغانستان، کار نمایند . تا ازین طریق با خلق اعتماد و بافت منافع سیاسی شان با منافع ملی افغانستان، مردم را در یک طرح همبستگی ملی، در محور پشتیبانی از دولت و جامعه جهانی قرار داده و به اهداف محوری و اساسی شان که همانا نابودی تروریستهای بین المللی و حامیان طالبانی آنان و ایجاد صلح سرتاسری و امنیت همگانی و رشد و انکشاف برنامه های اقتصادی میباشند، نائل ایند. در غیر اینصورت با حمایت از یک تیم فاشیست و انحصارطلب و تثبیت حاکمیت قوم خاص حتی اگر طالب و جزء تروریست های بین المللی نیز باشند، نه تنها اعتماد و پشتوانه مردم افغانستان را از دست خواهند داد که حتی حامیان و کارگذاران امریکائی شان را نیز از دست میدهند . ماتیو هو دیپلمات ارشد وزارت خارجه آمریکا که در ولایت زابل ایفای وظیفه میکرد طی نامه ای نسبت به اهداف آمریکا در افغانستان ابراز تردید کرده و استعفا داد. ماتیو هو در روزنامه واشنگتن پست در قسمتی از نامه اش گفته است که او درک و اعتماد خود نسبت به اهداف استراتژیک حضور آمریکا در افغانستان را از دست داده است: "من نسبت به راهبرد کنونی و راهبرد طرح ریزی شده آینده ما تردید دارم، اما استعفایم نه بدلیل چگونگی روند جنگ بلکه نسبت به چرایی و اهداف آن است."{3}. کارشناسان امريکايي در ميزگرد فاکس نیز تصريح کردند که جنجالهاي داخلي در ميان دولتمردان امريکايي گوياي صف کشيدن در مقابل سياستهاي باراک اوباما در افغانستان است . به گزارش شبکه تلويزيوني فاکس نيوز، پال ژيگوت کارشناس شبکه گفت سياستهاي باراک اوباما در خصوص جنگ افغانستان سبب شده است در داخل امريکا عده اي به انتقاد از وي مبادرت کنند. اما سوالات و تردیدها در پاریس نسبت به هدف ماموریت افغانستان رو به افزایش است. پیشرفت طالبان، افزایش نفوذ جغرافیایی آنها و جنجال بندرت قانع کننده انتخابات ریاست جمهوری افغانستان و همچنین وضعیت تجهیزات و آمادگی نیروهای ایساف باعث شده است که در احزاب مخالف و افکارعمومی فرانسه، نسبت به تاثیر حضور این نیروها هر چه بیشتر تردید ایجاد شود زیرا مردم آمریکا و کشورهای غربی ازینکه استراتیژی نابودي القاعده و طالبان و برقراری دموکراسی به افغانستان، صرف در حد شعار باقی مانده است، ناراحت اند .
    درست به همین لحاظ روز بروز شکافهای عمیق در قلب مواضع غربی ها عریان و رونما میگردد. مردم امریکا و جهان غرب به چشم سر می بینند که علیرغم تلفات مادی و بار کمرشکن اقتصادی بالای آنان، نه تنها هیچ کار موثری بر علیه طالبان و حامیان تروریست شان به انجام نرسیده بلکه گراف ناامنی و کشت و کشتار مردم بیگناه توسط تروریستان طالب سیر صعودی داشته و عرصه جولانگاه ترور شان را تا جوار قصر ریاست جمهوری افغانستان نیز گسترش داده اند. از جانب دیگر 90 درصد بلای خانمانسوز هیروئین در مناطق تحت حاکمیت طالبان عمدتا در چند ولایت در جنوب و جنوب غرب افغانستان تولید گردیده و پول هنگفت آن در جیب مافیای مواد مخدر، طالبان و قسما شبکه القاعده میریزد . که طالبان با این پول امرار معاش کرده و هزینه جنگ های تروریستی را بر علیه مردم بی گناه و سربازان خارجی به مصرف میرسانند. روزنامه "امريكن فري‌پرس" نوشت: "افغانستان اكنون بيش از 90 درصد از هروئين دنيا را تامين مي‌كند و اين امر نزديك به 200 ميليارد دلار درآمد به همراه دارد. از زمان تهاجم آمريكا در 7 اكتبر 2001 به اين كشور، ميزان توليد ترياك در افغانستان 33 برابر شده است. آمريكا به مدت 7 سال در افغانستان بوده و 177 ميليارد دلار در اين كشور هزينه كرده است و داراي پيشرفته‌ترين ارتش است. تجهيزات مكان ياب مي‌تواند هر نقطه‌اي در را تنها با فشار يك دكمه، رهگيري كند. اما هنوز سال به سال به مزارع خشخاش افزوده مي‌شود با وجود اين كه توليد هروئين در آزمايشگاه صورت گرفته و روند پيچيده‌اي دارد."{4}. اما با انهم امریکا و متحدین غربی اش در اثر تفتین لابی های شوونیست پشتون، تمام اینهمه جنایات و آدم کشی و انفجار و انتحار طالبان را نادیده گرفته و حتی نام مهره های اصلی شامل در جنایت جنگی را از لست سیاه شورای امنیت سازمان ملل، پاک کرده و با اینکار ناصواب، حیثیت شان را گرو ریش انبوه طالبان گذاشته اند .

    1- منبع : بی بی سی جمعه 27 نوامبر 2009 - 06 آذر 1388
    2- http://world.iran-emrooz.net/index.php?/world/more/19561/
    3- منبع : بی بی سی سه شنبه 27 اکتبر 2009 - 05 آبان 1388
    4- http://americanstudies.ir/index.php/component/content/article/17-2008-10-20-10-36-34/595-2008-12-12-17-33-57

    نامه ی سرکشاده به سرمنشی سازمان ملل


    نامه ی سرکشاده به سرمنشی سازمان ملل

    نویسنده آصفه صبا

    تحولات سیاسی چند ده ی اخیر نشان داد که مردم مظلوم افغانستان ,بازیچه دست سردمداران معامله گر,واله ی دست اجانب قراگرفته ,وبه سرنوشت هزاران انسان برخورد غیرانسانی صورت میگرد ,تعجب این جاست که تشنجات ناشی از مداخلات اجنبی ها که بیش ازسه ده ادامه دارد, نه تنها به صلح دست نیافتیم ,بلکه معضلات این کشور با گذشت هرروز افزون میگردد,هرکشور خواهان پیاده نمودن اهداف سیاسی خود در این خطه میباشد مخصوصا موجودیت کشورمنشعب ازشبه قاره هند به نام پاکستان برای کشورما درد یست, جانکاه, زیرا سیاست مداران ان کشور دربیست و چهار ساعت شبانه روز بیست ساعت در باره سیاه روزی مردم افغانستان می اندیشند.و ازاین راه هزینه های بزرگی از جانب حلقات ارتجاعی کشورهای خلیج که مشکلات سیاسی افغانستان را ازدریچه پاکستان مینگرند به دست می اورند.بدبختانه جامعه ی جهانی مخصوصا امریکا هیچگاه نپذیرفته اندکه پاکستان لانه تربیه القاعده و مزدوران ان میباشد.و باورمند نیستندکشور پاکستان دراموزش جاسوسان و_ارسال سیل اسا جنگ افزارواسکت های مرگ زا با عناصر مجهول الهویه و فروخته شده با کلدارو دینار از مدت سی سال به اینسو ارامش این کشور را برهم میزنند.این واقیعت به همه جهانیان هویدا است ا ا اینرو.غرب با همه تلاش هایش جهت رسید ن به صلح و امنیت درافغانستان ناکام بوده است. .کنفرانس لندن و موضع گیری های کشور های ناتوجهت حل بحران افغانستان نظریات وطرح های دولت افغانستان با هماهنگی با این کشور ها پرسش های رادر اذهان عامه تداعی مینماید, ازان جمله اغازمذاکرات با طالبان و حذف نام رهبران این گروه ازلیست سیاه سازمان ملل متحد.اهمیت و ارزش این موضع گیری مشترک ناتو افغانستان و تایید کای ایده نماینده سرمنشی ملل متحد قابل دقت و تعمق است از سوی دیگر .سیاست های سیطره جویانه و تبعیض طلبانه شیونیستی حلقات معین که در صدر تصمیم گیری های این دولت قرار دارد باعث ایجاد بحران و ازدیاد بی باوری مردم به سیاست های این دولت گردیده است .
    اقای سرمنشی ملل متحد! شما به حیث حامیان حقوق بشر و گرداننده گان سیاست جهانی فراموش کرده اید و یا نمی خواهید به یاد بیاورید بی عفتی زنان شمالی ,که توسط ماشین های بزرگ باربری در زمان حاکمیت طالبان به پاکستان انتقال داده شدند.و یا در برابر آه و ناله هفتصد تن زنان قیصار فاریاب که مورد گلوله باران دستان سیاه طالب گردیدند , و یا به قتل عام پنجهزتن ازاهالی مزاشریف
    چگونه می اندیشید؟ برای تن های بی سر که روح پاک انها تا هنوزلرزه بر عرش عظیم برپا کرده اند چه جوابی دارید؟
    برای ارامش قلب و روان یک میلیون تن دختران و زنان که از تحصیل باز ماندند که این خساره است جبران ناپذیربرنیم پیکر کشور, برای ما زنان با این طرح مصالحه باطالبان چه پیامی دارید؟
    برای هزاران زن بامیانی, که جسد پسر,پدر و برادر خود را نتوانسته اند که به گور بیسپارند؛و طعمه سگان شده اند چگونه می اندیشید؟
    ایا میدانید که در اکثریت نقاط کشور ما یعنی افغانستان مادران اطفال خود را به خاطر که به خواب بروند از اسم طالب میترسانند این مصیبت بزرگ است گرچه شما باور دارید که طالبان قسمت از سیاست افغانستان استند,و فعلا انها با طرح این مصالحه به موفقیت خود در سیاست اینده ی افغانستان امید وار گردیده اند, و انها صرف در باره گرفتن یک نمره زمین و پناهنده گی سیاسی و حذف نام ایشان ازلیست سیاه به جنگ خاتمه نمی دهند, بلکه انها اهداف خود را در خفه نمودن دموکراسی آزادی بیان حقوق بشر ,حقوق زنان جستجو نموده و مردم افغانستان را که در مدت هشت سال آرامش نسبی داشتند طمعه ی لذیذ دانسته برای کوبیدن شلاق وکیبل برفرق
    آنها آماده گی میگرند, و برای به دست اوردن قدرت کامل سیاسی و حذف کامل قانون اساسی ازقاموس فرهنگی افغانستان میجنگند و اسلحه به زمین نمیگذارند.
    با آن هم به مثابهء یک زن امید وارم جنگ خاتمه یابد وهیچ مادری به داغ فرزندان شان سیه پوش نگردد به امید پیروزی صلح واقعی در کشور .

    یک اثر ارزشمند علمی


    یک اثر ارزشمند علمی

    بررسی علمی مسائل مربوط به زبان، خط وفرهنگ نویسی تورکی اوزبیکی در کشورما مبحثی کاملا جدید ویکی از ضروریات اولیۀ انکشاف آن میباشد. هرچند بعضا مقالاتی پیرامون این موضوع به نشرمیرسد، اما از نقطۀ نظر ارزیابی به جای آنکه بر اساسات علمی استوار باشد، با اتکا براحساسات نوشته میشود.

    یکی از آثارارزنده ای که طی سالهای اخیردرین زمینه نوشته شده و مورد استقبال علاقمندان قرار گرفته، رساله ای است بنام � زبان، خط وفرهنگ نویسی تورکی اوزبیکی � که توسط جفت دانشمند محمد حلیم یارقین و دوکتور شفیقه یارقین به رشتۀ تحریر کشیده شده ودرسال 1385ش ازطرف � انجمن فرهنگی آیدین افغانستان � به تیراژ یک هزار نسخه به طبع رسیده است.

    طوریکه مؤلفان در یادداشت مختصر خود یاد آورشده اند، این اثر به مثابۀ مقدمه -ای برای �فرهنگ اوزبیکی� فارسی� نوشته شده بود. چون گونۀ تا یپی آن مورد مطا لعه واستفادۀ عده ای از علاقمندان قرار گرفت، برخی از آنان باابراز نظرهای نیک و صمیمانه، شرح و بسط بیشتر برخی از موضوعات و چاپ آن را به شکل یک رسالۀ مستقل به منظور تعمیم استفاده ازآن برای علاقمندان خواستارشده بودند. مؤلفان بااجابت این نظر نیک، با شرح و گسترش محدود دربرخی موارد ، آن را چاپ ودر اختیار علاقمندان قرارداده اند.
    � فرهنگ اوزبیکی- فارسی �، هم از لحاظ حجم خود وهم با اسلوب نگارش خود که مطابق آخرین معیارهای علمی فرهنگ نویسی صورت گرفته، از دست -آوردهای بسیار مهم محمد حلیم یارقین و دوکتور شفیقه یارقین میباشد. این اثر به مقیاس افغانستان، اوزبیکستان وسایر کشورهای ترکی زبان آسیای مرکزی و همچنان کشور ایران نخستین ونسبتا کاملترین لغتنامۀ زبان اوزبیکی تورکی درزبان فارسی است که محصول زحمات و پژوهشهای خستگی ناپذیردوامدار مؤلفان میباشد وبا مراجعه به مهمترین و معتمد ترین فرهنگهای السنۀ ترکی وزبان فارسی وبرخی زبانهای دیگر نوشته شده است. فرهنگ مذکور، ا ز جانب حلقه های علمی وادبی ایران مورد استقبال قرارگرفته و �انتشارات سخن� آنرا در 1432 صفحه به تیراژ 1000 جلد به نشر رسانده است .
    � فرهنگ اوزبیکی- فارسی � درنمایشگاه بین المللی کتاب که درسال 1386 باشتراک بیش از 40 کشور درتهران برگزار شده بود، به صفت یکی از ده کتاب خوب فصل انتخاب شده، برای مؤلفان مکافات مادی ومنوی ارزشمندی به ارمغان آورد.
    در اثرذکرشده، موضوعات ذیل با اسلوبی سلیس وروان، با اتکا به متودهای علمی واستناد به منابع معتبر تاریخی به شکل موجزمورد بررسی دقیق قرارگرفته است:

    - زبان تورکی اوزبیکی - خط و الفبای زبان تورکی (اوزبیکی) - فرهنگ نویسی و پیشینۀ آن - فرهنگهای دوزبانی (اوزبیکی- فارسی دری) - منابع و مآخذ - جدول حروف لاتین و معادل های آن به فارسی- راهنمای صرف فعلهای اوزبیکی(ضمیمه)

    - درپایان رساله، جدول مقا یسوی یکعده کلمات سومری با کلمات اوزبیکی و انگلیسی، همچنان عکس قدیمی ترین نوشتۀ زبان تورکی (2500 سال قبل) روی پتنوس نقره ای که درنزدیکی �ایسیق کول� بدست آمده باعکس خط وترجمۀ آن داده شده.
    - دررساله، فهرست بیش از (50) فرهنگ تورکی با معلومات مختصر دربارۀ آنها جا داده شده که قبل ازین درمورد زبان ما سابقه ندارد. همچنان درین در فهرست نخستین و کهنترین فرهنگ در زبان ما � دیوان لغات الترک � وسایرفرهنگ هاکه بعدا تاًلیف شده به قدرامکان معرفی شده است. --ازجملۀ خطوطی که توسط تورکان اختراع شده وجزً فرهنگ جهانی قبول گردیده، آخرین خط ، یعنی � خط بابری � نیز شناسانده شده است.

    بنابرآن این جانب، به دانشمند محترم دوکتورهمت فاریابی رئیس فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان پیشنهاد مینمایم تا این اثر مفید و ارزنده را به مقصد خدمت مؤثردرجهت انکشاف زبان تورکی اوزبیکی نشر نموده، مورد استفادۀ عموم قراردهند. من باکمال صمیمیت واحترام مطالعۀ آنرا به تمام روشنفکران تورکی زبان، بخصوص نسل جوان قلم بدست کشورکه با ایجاد ادبی و پژوهشهای علمی سروکاردارند، با خلوص نیت توصیه مینمایم.
    با احترام
    پروفیسور شرعی جوزجانی


    دوکتورشفیقه یارقین

    محمد حلیم یارقین

    زبان، خط و فرهنگ نویسی تورکی اوزبیکی

    قسمت اول

    زبان توركی اوزبیكی

    بر پایة آخرین معلومات سازمان ملل متحد كه در سال 2005م. به نشر رسیده، نفوس كرة زمین در حدود شش و نیم میلیارد نفر است. این تعداد نظر به آهنگ رشد جمعیت كرة زمین در حال حاضر بطور یقین باز هم افزایش یافته است.
    در آغاز قرن بیستم (2979) زبان وجود داشته است و در انتهای قرن از (600) زبان بیشتر وجود ندارد! این روند اضمحلال در عین حال كه طبیعی است اما موجب تأسف و تأثر اندیشمندان نیز می�باشد، چرا كه هر زبانی حاصل گنجینه�یی از فرهنگ و مدنیت است. روند اضمحلال و بالنده�گی زبانها همچنان ادامه دارد. زبانهای زنده با بالنده�گی روزافزون غنی�تر شده و یاور انسانها در حل معضلات امروز و فردا خواهند بود و زبانهای ضعیف میدان را ترك خواهند كرد. اما تلاش برای نابودی هر زبانی- هر چقدر هم كه ناتوان باشد- حركتی غیر انسانی و مذموم است1
    بر اساس احصائیه های به دست آمده، به هر یك از (200) زبان بیش از یك میلیون نفر، در هر یك از (70) زبان بیش از پنج میلیون نفر و فقط در هر یك از (13) زبان بیش از پنجاه میلیون نفر سخن می�گویند و هر یك از زبانهای باقیمانده كمتر از یك میلیون نفر سخنگو دارند.2
    در جهان (24) زبان (شیوة) توركی مانند: توركی اوزبیكی، توركی عثمانی، آذری، قزاقی، قرغیزی، توركمنی، اویغوری، یاقوت، قاره چای، تاتاری، بالقار، تووا، گاگاووز، زبان توركهای آلتای وغیره وجود دارد. در این زبانها (شیوه ها) در حدود (270) میلیون نفر سخن می�گویند، كه بیشتر آنها در قارة آسیا زیست دارند.
    محمد صادق نائبی در مقدمة كتابش به نام �یكهزار واژة اصیل توركی در پارسی� چنین می�نویسد: �اگر می بینیم زبان انگلیسی بخاطر داشتن زبان تكنالوژی، غالب واژه های فنی زبانهای دیگر را تشكیل می�دهد و یا زبان عربی بخاطر داشتن مفاهیم اسلامی، واژه های مذهبی زبانهای مسلمانان را از آنِ خود می�كند، پس باید احتمال دهیم زبانی مانند توركی كه متكلمان آن هزاره هایی چند بر شرق و غرب عالم حكومت كرده اند و مردمان جهان از انگلیسی و اسپانیایی و عربی و فارسی و چینی و روسی و آلمانی و ... را تحت لوای خود قرار داده اند، در زبانهای دیگر ردپایی باید داشته باشد. چون توركان جهان در طول هزاران سال تمدن، هیچ مرزی برای حكومت نداشته اند، پس به جرأت می توانیم بگوییم: هیچ زبانی در كرة خاكی نیست مگر آنكه ردپایی از زبان توركی در آن وجود داشته باشد.
    اروپاییان با علم بر این نكته، تحقیقات گسترده ای روی این موضوع انجام داده و نتیجه گرفته اند كه (40) درصد زبان ایتالیایی، (20) درصد زبان انگلیسی، (17) درصد زبان آلمانی و ... از واژه های زبان توركی تشكیل شده اند. اجازه بدهید اینگونه بگوییم: اگر توركی نبود یك پنجم زبان انگلیسی و دو پنجم زبان ایتالیایی حذف می شد.�3

    * * *
    دانشمندان، كلیه زبانهای جهان را از نظر ساختاری به چند دسته تقسیم می�كنند كه عبارتند از: زبانهای قالبی، تحلیلی، هجائی و التصاقی.
    زبانهای قالبی (تصریفی):
    به زبانهایی گفته می�شود كه در آن ریشة كلمات در قالبها و ابواب مختلف صرف می�شود و هنگام صرف عناصر از هم منفك می�شوند و با حروف دیگر تركیب می�گردند، ولی از بین نمی�روند، مثلاً در زبان قالبی عربی از ریشة �عمل� عناصر (ع، م و ل) هنگام صرف از همدیگر جدا می�شوند بدون آنكه از بین بروند و از آنها كلمات عامل، معمول، مستعمل، اعمال، معامله و ... ساخته می�شود. زبانهای زنده عربی، عبری، آشوری و زبانهای مرده آرامی و بابلی ازین گروه زبانها هستند.
    زبانهای تحلیلی (آریایی و هند و اروپایی):
    زبانهایی هستند كه در آن كلمات جدید بر اساس قبول پیشوند و پسوند ساخته می�شوند. اما در صورتی كه ریشه فعل باشد معمولاً دچار تغییراتی می�شود كه قاعده و قانون معینی نمی�توان بد ان نهاد و لذا این زبانها دارای افعال بی�قاعده هستند، مثلاً در زبان تحلیلی فارسی از ریشه �سوخت� كلمات سوختم و می�سوزند ساخته می�شود. چنانكه ملاحظه می�شود ریشه سوخت در دو كلمه فوق متحول شده و حروف �خ� و �ت� تبدیل به �ز� گردیده و همچنین كلمه می�سوزد هم پیشوند �می� و پسوند �ند� را پذیرفته است. زبانهای هندی، اردو، فارسی- دری، كردی، پشتو و اغلب زبانهای رایج اروپا جزو این دسته اند.
    زبانهای هجائی:
    به زبانهایی گفته می�شود كه لغات جدید بر اساس تركیب هجاهای معنادار مستقل از هم و نحوه تقدم و تأخر این هجاها ساخته می�شوند كه زبانهای چینی، تبتی و اغلب زبانهای رایج در جنوب شرقی آسیا از این گروهند.
    زبانهای التصاقی (پیوندی یا اورال آلتاییك):
    به زبانهایی گفته می�شود كه در آنها واژه�سازی با تركیب یك ریشه ثابت و تعدادی پسوند كه به انتهای ریشه اضافه می�شوند، انجام می�پذیرد. در این زبانها فعل بی�قاعده وجود ندارد مثلاً در زبان التصاقی توركی از ریشة �بیل� كلمات �بیلماق، بیلیم، بیلدیم، بیلمس، بیلیملی، بیلدیرماق، بیلمیش، بیلمه�یدی و ...� ساخته می�شوند. در كلیه این مثالها ریشه �بیل� بدون هیچ تغییری در ابتدای كلمه و پسوندهای مختلف به دنبال آن آمده اند. زبانهای زنده توركی، مغولی، منچوری، كوریایی، فنلندی و زبانهای قدیمی و خاموش همچون اورارتویی، ایلامی، سومری، ماننایی، هیتی، هوری، كاسی و ... از جمله این زبانها هستند.4
    در این زبانها، فعل بی قاعده وجود ندارد و از همین رو، دانشمندان زبان شناس، این زبانها، بویژه زبان توركی را از جهت دستور، از باقاعده ترین و از جهت افعال از شمار غنی�ترین زبانهای جهان دانسته اند.
    ماكس مولر (Max Muller) زبان�شناس شهیر قرن 19م. بر این باور است كه: �ابزار گرامری زبان توركی چنان منظم و قانونمند، و چنان كامل می�باشد كه این تصور را به ذهن متبادر می�سازد كه شاید بنابه رهنمود یك فرهنگستان، از سوی زبان�شناسان خبره ساخته و پرداخته، جهت استفاده ارائه شده باشد... زمانی كه ما زبان توركی را با دقت و موشكافی می�آموزیم، با معجزه�ای روبرو می�شویم كه خرد انسانی در عرصة زبان از خود نشان داده است.� گفتنی است سازمان بین�المللی علمی- فرهنگی یونسكو اخیراً طی آماری زبان توركی را سومین زبان زنده و باقاعده دنیا معرفی كرده است.5
    بر پایة نظریة �آلتای� تاریخ زبان های توركی از جمله زبان اوزبیكی از دورانی می آغازد كه زبان آلتای بمثابه (زبان مادر) تمام توركان بوده است. بنابر در دست نبودن اسناد تاریخی، سنه های دقیق این دور برای ما نامعلوم است.
    زبان مادر آلتای نخست به زبانهای �تونگوز- منجور� و �تورك- مغول� جدا شده است. هر یك از دو شاخة مزبور به نوبة خود به شاخة فرعی دیگر بخش گردیده است. شاخة تورك- مغول به دو شاخة جداگانة توركی و مغولی جدا شده است. درست از همینجاست كه در زبان توركی �دوران هون� (از سدة سوم پیش از میلاد تا سدة پنجم میلادی) آغاز می شود و زبان توركی به دو شاخة بزرگ: زبان هون شرقی و زبان هون غربی جدا می گردد. باید گفت كه این بخشبندی اساساً نظر به انقسام دولت بزرگ خاقانی هون، كه در گسترة بزرگی از آسیای شرقی تا اروپای شرقی را در بر می�گرفت، صورت گرفته است.6
    زبانهای توركی، نظر به برخی ویژگیهایشان به چند گـروه جــــــداگانه تقسیم می شوند. باید گفت، دانشمندان در گروه بندی زبانهای توركی نظر و روش واحدی ندارند. اسكات (Sckott) با بررسی مقایسه ای زبانهای �اورال- آلتاییك� در گروه توركی، زبان، لهجه و شیوه های مختلفی را قرار داد كه مهمترینشان عبارتند از:
    1- یاكوت ها (یاقوت ها)
    2- چوواش ها
    3- قرغیزها
    4- قزاق ها
    5- توركان توركستان شرقی یا اویغورها
    6- اوزبیك ها
    7- توركان غازان، باشقیر
    8- توركان شمال قفقاز (قوموق، نوگای)
    9- توركان غرب، توركی توركیه، آذربایجان، عراق و سوریه
    10-توركان كریمه
    11-توركان بالكان
    12-توركان آلتای
    13-قاقاووزها (گاگاووز) یا گؤك اوغوزها (توركان مسیحی رومانی)
    14-توركان خاكاس- آباقان
    15-توركان سویون یا تووا
    گفتنی است در میان زبانها و لهجه های مختلف توركی فقط زبانهای یاكوت و چوواش با دیگران تفاوت فاحش دارند، به طوریكه قابل فهم برای سایرین نیستند. 7
    دانشمندانی مانند و. و. رادلوف (V.V.Radlov)، ف. ی. كورش (F.E.Korsh)، ای. بنسیگ (I.Bensik)، ك. مینگیس(K.Menges)، و. ا. بگرودیسكی (V.G.Bogorodiskiy)، و گ. رمستید (G.Ramstedt) زبانهای توركی را بر اساس موقعیت جغرافیایی آنها گروه بندی كرده اند كه با هم در برخی موارد اختلاف اندكی دارند. چنانكه و. و. رادلوف زبانهای توركی را به همین روش به چهار گروه عمدة زیر تقسیم كرده است:
    ا- گروه شرقی: شامل زبان توركان آلتای، چولیم، قره گس، خه كس، شور، تووا و ینیسی.
    2- گروه غربی: زبان تاتارهای سیبری، قرغیز، قازان، باشقیرد، تاتار و قره قالپاق.
    3- گروه آسیای میانه: زبانهای اوزبیك و اویغور.
    4- گروه جنوبی: زبانهای توركمن، آذربایجان و تورك
    زبان یاكوت گروه جداگانه ای را تشكیل می دهد.8
    ساموئیلویچ (A.N. Samoylovich) زبانهای توركی را بر اساس ویژگیهای فونتیك به شش گروه بخش كرده است:
    1.گروه �ر�: در این گروه زبانهای بلغار قدیم و زبان كنونی چوواش شامل می شود.
    2. گروه �د�: در این گروه زبان اویغوری و زبانهای توركی شمال- شرقی شامل می شود.
    3. گروه �ته ی� (بخاطر تلفظ واژه هایی مانند �تاغ� بشكل �ته ی�): در این گروه زبانهای توركان شمال-غربی- آلتای، قرغیز، قومق، قره چای- بلكر، قریم، تاتار، باشقیرد، قزاق و نوغای شامل می شود.
    4. گروه �تغلیق� (بخاطر تلفظ كردن تغلیق): در این گروه زبانهای توركی جنوب- شرقی چون زبان اوزبیكی قدیم، زبان معاصر اویغور و اوزبیكی شامل می شود.
    5. گروه �تغلی� (بخاطر تلفظ كردن تغلی): در این گروه زبانهای اوزبیكان خوارزم و قپچاق- توركمن شامل می شود.
    6.گروه �آل� (بخاطر تلفظ فعل �بول� بشكل �اُول�): این گروه را زبانهای توركان جنوب غربی (زبانهای آذری، توركی عثمانی و گاگاووز) تشكیل می دهد.9
    شماری از دانشمندان از جمله ن. ا. باسكاكوف(N.A. Baskakov) زبانهای توركی را بر اساس ویژگیهای اتنیكی (قومی) به دو دستة زیر تقسیم كرده است:
    1- گروه اوغوز (یا گروه جنوبی و جنوب غربی): در این گروه زبانهای توركمنی، گاگاووز، آذری و توركی عثمانی شامل می شود.
    2- گروه قپچاق (یا گروه غربی و شمال غربی): در این گروه زبانهای تاتار، باشقیرد، قریم، قومق، قره قلپاق، قزاق، قرغیز، آلتای و نوغای شامل می شود.10
    ویژگیهای عمومی زبانهای توركی كه به طور مشترك در ساختمان لفظی و گرامری زبانهای گروه �اورال- آلتایی� به نظر می آید، عبارتند از:
    الف) خصوصیت التصاقی، پیوندی یا پسوندی
    ب) توالی پیوندها
    ج) هماهنگی اصوات
    د) كوتاهی صائت ها
    ه) نبودن علامت جنس (مذكر، مؤنث و مخنث)
    و) تنوع و نظم افعال
    به خاطر باید داشت كه زبانهای وابسته به یك گروه خویشاوند، ضمن دارا بودن جنبه ها و ویژگیهای عمومی مشترك هر یك ویژگیهای خاص خود را نیز دارند. 11
    گفتنی است كه برخی از زبان شناسان و نظریه پردازان معاصر اصطلاح �زبانهای توركی� را صحیح نمی دانند و به جای آن �شیوه های زبان توركی� را به كار می برند.12
    زبان اوزبیكی معاصر یكی از شاخه (شیوه) های مهم و بزرگ زبان توركی است. گویندگان این زبان در گسترة وسیعی در جمهوریهای اوزبیكستان، تاجیكستان، قرقیزستان، قزاقستان، توركمنستان، افغانستان و برخی كشورهای دیگر زندگی می�كنند. بررسی پیشینة تاریخی، سیر و مراحل رشد و تكامل، گنجینة ادبی قدیم، خط و نوشتار زبان اوزبیكی با تاریخ و تحول زبان توركی قدیم پیوند استوار و ناگسستنی دارد. به سخن دیگر، زبان اوزبیكی كنونی نتیجة تحول و دگرگونیهای قانونمند زبان توركی قدیم در محدودة جغرافیایی و شرایط اجتماعی- اقتصادی معین به عنوان یك شیوة بارز است.
    در مورد چگونگی مراحل رشد زبان توركی (اوزبیكی) و دوره بندی آن دانشمندان شرق و غرب مطالعات و پژوهشهای زیادی انجام داده اند. باید گفت كه در مورد دوره بندی تاریخ تحول و تكامل زبان توركی نیز دانشمندان زبان شناس نظر و روش واحدی ندارند. چنانكه دایره المعارف بزرگ زبان و زبان شناسی، تاریخ زبان توركی را به پنج دوره تقسیم كرده كه عبارتند از:
    1- پروتورك (Pre-Turk) : این دوره حدوداً تا آغاز نخستین سدة میلادی ادامه می�یابد.
    2- پروتوتورك و پروتوبلغار: این دوره از سدة اول تا سدة ششم میلادی ادامه می یابد.
    3- توركی باستان: این دوره از سدة ششم تا سدة یازدهم میلادی ادامه می یابد.
    4- توركی میانه: این دوره از سدة یازدهم تا سدة شــانزدهم میــــلادی ادامه می یابد.
    5- توركی مدرن (معاصر): این دوره از سدة هفدهم میلادی آغاز شده و ادامه دارد.
    بنا به نوشتة این دایره المعارف دوران پروتوتورك دورانی است كه زبان اجدادی همگی زبانهای توركی و حتی چوواش بوده است. 13
    س. ی. مالوف(S. E. Malov) تاریخ تكامل زبان توركی را به سه مرحله: زبان ادبی اویغور، زبان ادبی چغتای و زبان ادبی اوزبیكی دوران شوراها تقسیم می كند. نظر به این دوره بندی زبان اوزبیكی دوران شوراها از زبان ادبی چغتای و زبان ادبی توركی چغتای نیز به نوبة خود از زبان ادبی اویغور پدید آمده است.
    ا. ن. ساموئیلویچ تاریخ زبان اوزبیكی را به سه دورة زیر تقسیم می كند:
    دورة نخست، زبان ادبی دوران قره خانیها (سده های 10-11میلادی): زبان ادبی این دور را زبان آثاری تشكیل می دهد كه در زمان حكومت قره خانیها نوشته شده است.
    دورة دوم، زبان ادبی اوغوز- قپچاق (سده های 12-14میلادی): زبان این دور را زبان ادبی ای تشكیل می دهد كه در مناطق سفلی سیر دریا و خوارزم شكل گرفت.
    دورة سوم، زبان ادبی توركی آسیای میانه (سده های 14-20میلادی): زبان این دور را زبان آثاری تشكیل می دهد كه از سدة چهاردهم تا اوایل سدة بیستم نوشته شده است. گفتنی است كه ساموئیلویچ زبان ادبی معاصر اوزبیكی را ادامة زبان ادبی دورة سوم می داند. ا. ك. بروفكوف این دوره بندی را با برخی تغییرات پذیرفته است.
    ا. ك. باسكاكوف زبان ادبی اوزبیكی را به شش دورة زیر بخش كرده است:
    1. دورة هون (از آغاز تا سدة 5 میلادی)
    2. دورة تورك قدیم (سده های 5-10میلادی)
    3. دورة تورك میانه (سده های 10-15میلادی)
    4. دورة تورك جدید (سده های 15-19میلادی)
    5. دورة تورك خیلی جدید (سدة 20میلادی)
    ا. م. شچیربیك زبان ادبی توركی اوزبیكی را به چهار مرحلة زیر بخش می كند:
    مرحلة نخست، قدیمترین دور زبان ادبی توركی اوزبیكی (سده های 5-13میلادی)
    مرحلة دوم، دورة میانة زبان توركی اوزبیكی یا دورة �زبان چغتای� (سده های14-17 میلادی)
    مرحلة سوم، دورة �جدید� (سده های 17-18میلادی)
    مرحلة چهارم، خیلی جدید (از سدة 19میلادی آغاز می شود).
    و. عثمانوف(Usmonov) آن را به پنج مرحله تقسیم كرده است:
    1. زبان قدیمی توكیو (سده های 6-9میلادی)
    2. زبان باستانی توركی اوزبیكی (سده های 9-12 میلادی)
    3. دورة نخست زبان توركی قدیم اوزبیكی (سده های 13-14 میلادی)
    4. زبان توركی قدیم اوزبیكی (سده های 14-19 میلادی)
    5. زبان ادبی معاصر توركی اوزبیكی
    مؤلفان كتاب �اوزبیك تیلی تاریخی گره متیكه سی� (گرامر تاریخی زبان اوزبیكی) غ. عبدالرحمانوف(G�. Abdurahmonov) و ش. شكوروف(Sh. Shukurov) به نوبة خود زبان ادبی اوزبیكی را به شش مرحلة زیرین دوره بندی كرده اند:
    1- قدیم ترین زبان توركی (از قدیم تا سدة 7 میلادی)
    2- زبان قدیمی توركی (از سدة 7 تا سدة 11 میلادی)
    3- زبان توركی قدیم (از سدة 11 تا سدة 13 میلادی)
    4- زبان ادبی اوزبیكی قدیم (از سدة 14 تا سدة 19 میلادی)
    5- زبان ادبی اوزبیكی جدید (از سدة 19 تا اوایل سدة 20 میلادی)
    6- زبان ادبی اوزبیكی معاصر14

    ادامه دارد

    سازش پنهانی کرزی وپارلمان در مورد کابینهء انحصاری وقومی


    سازش پنهانی کرزی وپارلمان در مورد کابینهء انحصاری وقومی

    محمد عوض نبی زاده

    افغانستان کشوری است که مردمش با تاریخ سیاسی پرفراز و نشیب همواره دربرابرمداخلات بیگانگان درکنار یکدیگرایستاده وازحاکمیت ملی خویش دفاع نمودند.امامشارکت ملی واقعی اقوام افغانستان درطول تاریخ به عنوان یک چالش مطرح بوده است .چون درافغانستان هیچ قومی اکثریت مطلق را تشکیل نمی دهد. طوریکه درکنفرانس بن و در تمامی کنفرانسهای بعد ازآن تأکید برهویت چندقومی افغانستان از یک�سو و رعایت اصول و اساسات دموکراسی و جامعه� مدنی و حقوق بشر از سوی دیگر تاکید داشت که برخی از نکات آن در قانون اساسی افغانستان نیز بازتاب یافته اند. در سه قرن اخیراقوام محروم افغانستان از حلقه حاکمیت به حاشیه رانده شده بودندویک باور منحط و گمراه� کنند ه تاریخی که �حاکمیت از ان پشتونها است� تبلیغ میشده است
    درحالیکه حاکمیت از آن تمام مردم افغانستان بوده که باتبلور اراده شان حاکمیت رارقم میزند .تاریخ افغانستان وسرنوشت مردم آن باخون واستبداد رقم خورده که نظامهای شاهی- جمهوری و طا لبی،نماد عریان استبداد درتاریخ افغانستان میباشند. فریاد قربانیان استبداد دردشتها کوه�ها و دره ها طنین انداز بوده وهنوزاز آن دیارها بوی خون مبارزان ملی کشور می تراود. مبارزین ملی کشوربا مبارزات دادخواهانه شان قامت استبداد را فرو ریخت وباقربانی کردن خودها،ماندگارترین حماسه رادرج تاریخ افغانستان کردند و مردم بلاکشده مابا الهامگیری ازدرسهای مکرر وخانمانسوز تاریخ کشوررجوع به سیاست های تفرقه افگنانه وبرتری جویانه را به شدت محکوم وآنرا مغایر منافع ملی کشور میداند.افغانستان با پشت سرگذاری سه دهه جنگهای خونین که هنوزهم درعمق مصیبت جنگ دست وپا میزند وجهان از کمک به آن در جهت خاتمه بخشیدن به این فاجعۀ بزرگ عصرعاجز مانده است که یکی از علل عمده آن استبداد قومی دراین کشوراست،متآسفانه امروزنيزحلقاتی تلاش دارند که برای غصب قدرت سياسی هنوزخون ديگر بريزند و به هر قیمت به اهرم نا انصافانه قدرت قرار گيرند. چنانچه درسه سده اخیر نخبگان قوم برتریخواه جهت انحصار قدرت بارها به استبدادخانمان سوز دست زدند ودرجریان این برخورد های خشونت آمیز ضمن اینکه تلفات بزرگ انسانی و اقتصادی را بر مردم عادی این قوم داعیه دار حاکمیت تحمیل نمود ولی درین میان بیشتراز آنان- اقوام هزاره - ازبک � تاجک - ترکمن و دیگر گروه های اتنیکی کشورکفاره جنگهای خانه براندازاینقوم مدعی قدرت را متقبل شده است و بخصوص مردم هزاره شاهد چندین بارنسل کشی-کوج اجباری وزمین سوخته دردوره های عبدالرحمن و درزمان حکومت طالبان بودند. ازآنجائیکه اقوام هزاره -ازبک-تاجیک -پشتون و همه گروه�های قومی ازلحاظ ساختاراجتماعی وقومی درشرایط قبیلوی قراردارند.اماغالبانخبگان سیاسی مارکسیست،دموکرات،سوسیالیست و فمنیست وطالب مربوط به گروه قومی انحصارطلب درهنگام بازیهای سیاسی-خطرو بحران همه در دفاع از منطق قبیله قرار میگیرند. که هنوز رؤیای تک قومی گذشته از ذهن برخی آنان دور نشده و برانحصارحاکمیت قومی پافشاری دارند . تمامیت خواهان قوم غالب علیرغم زندگی در قرن بیست و یکم ازنگاه روانی به این مرحلهء از آمادگی روحی نرسیده اند که سایر اقوام کشور را مبتنی بر شعاع وجودی شان در ساختار حاکمیت قبول کنند.آنان فراموش نموده اند که ،زمان گذشته ودیگربرادربزرگتر مرده است وامکان تجدیدمناسبات عبدالرحمنی میسر نیست.روانشناسان مي گويند وقتي انديشه و تفكر در افراد و ملتها نهادينه و تبديل به فرهنگ گردد، تغيير آن دشوار است، و به كار فرهنگي و رشد فكري و بلوغ سياسي طولانی نياز دارد، تا دگرگوني فكري و فرهنگي در آن جامعه پديد آيد و افكار كهنه جايش را به نوانديشي خالي نمايد.در كشور جهل زده ما كه قرن ها اساس و بنياد گزينش ها بر قبيله سالاري مطرح بوده است، به آساني بساط اين بينش از جامعه برچيده نخواهد شد با تأسف در جریان اخذ رأي اعتماد وزرا از پارلمان اين واقعيت تلخ با وقاحت تمام تبارز نمود و نگاه قوم گرايانه و قبيله سالارانه پارلمان براي جامعه و جهانيان به نمايش گذاشته شد. بسياري از نامزد وزراي قوم حاکم كه حتی در داشتن اسنادتحصیلی شان ترديدی وجود داشت، رأي اعتماد كسب نمودند و اما شخصيتهاي فرزانه اي مربوط به اقوام غیر پشتون از جانب پارلمان رد شدند.جامعه جهاني اگر مي خواهد در افغانستان تشنج افزايش نيابد،به موازات مبارزه با طالب و افراط گرايي،بايد با تعصب،تبعيض و انحصارگرايي قبیله حاکم نيز مبارزه نمايد. نارضایتی اقوام محروم کشوراز حاکمیت انحصاری قوم غالب،خود نشانگر عدم اعتماد این اقوام به دولت بوده و بحران عدم مشروعیت دولت را در پی دارد و متوسل شدن به وسایل، و روشهای سنتی در عصر جدید هیچگاه فرصتهای جدیدی برای بقای قدرت سیاسی و تامین منافع یک قوم خاص خلق نکرده بلکه اقوام دیگررا بیشتراز پیش درراستای تامین حقوق شهروندی و مطالبات دموکراتیک شان با هم متحد تر میسازد . تک قومي ساختن كابينه جدید، با اعتناء نكردن به خواسته جمعي مردم افغانستان و بدون در نظر داشت مصالح ملي، اعطاء وزارت خانه هاي كليدي به پشتونها،به جايگاه رئيس جمهور،درميان سايراقوام افغانستان كه نفوس شان خیلی�ها بیشتر از پشتون ها است،لطمهء جبران ناپذيري وارد خواهد نمود.که در اثر این اقدام انحصارگرایانه قومی عوارض جانبی عمیقی را برای دولت کنونی ایجاد و زمینه هرچه بیشتر تفاهم و انسجام ملی میان اقوام تحت ستم فراهم خواهد شد. درجریان دو دوره رأی دهی پارلمان به کابینه جدیدبه وضاحت معلوم شد که در ین بازی مداخله گرانه سیاسی نقش دولت های پاکستان � عربستان سعودی-بریتانیا و آمریکا و دیگر ممالک خارجی درانتخاب اعضای کابینه قومی وانحصارگرایانه آقای کرزی خیلی مشهود و برجسته بوده است که هیچ کس نمی�توانداز آن انکار نماید. که اين نوع برخوردها و بازیهای سیاسی مداخله گرانه ازنظر رواني نسل جوان کشور راسرخورده و باسرنوشت نامعلوم سياسي دچارخواهدكرد.درحالیکه شاخص ترين،نسل کنونی نتواند ازفیلتر قومی و جناحی پارلمان عبور نمايد،چگونه نسل جديد ميتواند به آينده سياسي وحضور فعال درساختارهاي كلان حكومتي اعتماد داشته باشد .
    آقای کرزی در همسويي با برخی از نمايندگان مجلس، حركت خزنده اي قوم سالارانهء را در برنامه هاي كاري اش قرار داده كه میخواهد اقوام ديگر، را مانند نیم قرن پيش، به سمبول هايي در قدرت مبدل سازند. پس ازگذشت دوران سیاه طالبی، باردیگر تاریخ تلخ گذشته با حرکت قومی دولت کنونی تکرار خاطرات دردناک مظالم گذشته بالای اقوام محروم را تازه کرده است. متأسفانه افغانستان بعد از هشت سال شاهد رشد تفکرات نژاد پرستانه امتیاز خوا هی،برتری طلبی وانحصار گرایی،بوده واین تفکر منحط باعث یا غیگری سیاسی ،با بدترین شکل در سا ختار دولتی تبارز نموده که با کردارتبعیض امیز خود چهره افغانستان را دوباره نزد مردم دنیا مخدوش و در داخل کشور به بحران سازی ادامه می�دهند اینگروه انحصاگرا با وجود حضور نیروهای جامعه جهانی به شیوه مسالمت آمیزاز طریق پارلمان حمله انتحاری را بر دمو کراسی جوان کشوراز طریق رد صلاحیت نامزد وزیران اقوام هزاره وازبک و دیگر گروهای قومی در دو دوره رای دهی انجام دادکه در حقیقت یک سازش و برخورد سیاسی نا متعارف و خلاف منافع ملی کشور پنداشته میشود.ولی درین دو دوره کاندیدوزیران اقوام پشتون در وزارت خانه های کلیدی از پارلمان رأی اعتماد اخذ نمودند،که به این ترکیب انحصارگرایانه کابینه توجه نمائید: رئیس جمهور کرزی پشتون، وزیر دفاع رحیم وردک پشتون ، وزیر داخله حینف اتمر پشتون ،وزیر خارجه زلمی رسول پشتون ، وزیر مالیه عمر زاخیلوال پشتون، وزیر معارف فاروق وردک پشتون ، وزیر زراعت آصف رحیمی پشتون ، وزیر اقتصاد ارغندیوال پشتون ، وزیر حج و اوقاف یوسف نیازی پشتون. مربوط به این قوم انحصار کننده قدرت رأی اعتماد نمایندگان را کمائی کردند و بنا بر قوانین ساخته شده توسط گروه قومی حاکم- پشتونها در پارلمان بیشتر از همه اقوام دیگر حضور دارند ،و به همین خاطر نامزدوزیران اقوام غیر پشتون اکثرا ردصلاحیت میشوند .درین بازی سیاسی آقاي کرزي توانست ، کساني را که مي خواست از فلتر پارلمان،آنهم با کسب رأي اعتماد خيلي بالا بگذراند که اکنون بخش اساسي پشتون تبار شوراي وزيرا ن را با خود دارد.پارلمان دراعطا وعدم اعطاي رأي اعتماد به وزراي ايند ودوره براساس کدام معيار مشخص عمل نکرده است که مقام پارلمان را درچشم ودل مردم افغانستان به شدت ضربه مي زند. کابينه ي موجود را بايد در رابطه با کنفرانس لندن ولويه جرگه ي عنعنوي وعده داده شده ونيز دادن نوعي امتيازبه گروه طالبان وحزب اسلامي مي توان توجيه کرد وازهمين سبب است که آقاي ارغنديوال رهبر حزب اسلامي، بالا تر از صدوبيست رأي بدست آورد تا برگه ي اطميناني براي حکمتيار باشد که پارلمان افغانستان هم مخالفتي با وي ندارد البته اگر ارسلاجمال يکي ديگر ازاعضاي حزب اسلامي که درانتخابات رياست جمهوري به نفع آقاي کرزي فعال بود پيروز نشد ورأي عدم اعتماد گرفت، تا اذهان عمومي گمراه شود وکمتر کسي حقيقت موضوع را درک کند. ازقضا درکابينه موجود، توازن قومي که آقاي کرزي همواره ازآن دم مي زد به کلي به هم خورده است وآقاي کرزي مي تواند گناه آن را هم بگردن وکلا بياندازد وادعا کند که وي درمعرفي کابينه صددرصد اين موضوع را رعايت کرده است.و اطرافیان آقای کرزی هنوز هم اصرار دارند که در تصمیم پارلمان معیار و گرایشهای قومی نقشی نداشته و این یکی از الزامات دموکراسی است که باید همه نسبت به آن وفادار باشند.به تعبیر آنان رئیس جمهوری نیز با ابراز تأسف از این تصمیم مجلس کشور، به تصمیم اعضای پارلمان احترام می�گذارد و تلاش می�کند تا لیست سوم خود را به پارلمان معرفی کند. اگر رییس جمهور کرزی به ارزشهای دمو کراتیک چون:وحدت ملی،مشارکت ملی، عدالت،همزیستی وبرابری شهر وندان این کشور ایمان داشته و به پاسداری از انها متعهد است باید،با جدیت جلو گروپهای نفاق انداز را گرفته و فرصت تخریب روحیه وفاق ملی را از ان ها باز گیرد . ونباید عمال سیاه استبداد با سو استفاده از مقام پارلمانی لجو جانه به تر ویج نفاق ملی پرداخته و به ناکامی پروسه جدید دولت افغانستان اقدام نمایند.سکوت در برابر جریان خیانت که تا اندرون خانه قانون گذاری هم نفوذ نموده است پذیرفتنی نبوده و به صلاح استقلال وو حدت ملی نمی باشد. بر خورد سیستماتیک گروه نفاق انداز،با وزرای پیشنهادی اقوام هزاره وازبک ضمن اینکه از توطه دشمنان افغانستان حکایت دارد،نمایا نگر مو جودیت مرض کشنده تبعیض و قوم گرای درروح وروان دسته های یاد شده می باشد،که اینده افغانستان را تهدیدمی نماید، برخوردهای نفاق افکنانه این گروه در پارلمان نمایانگر عمق بغض انها نسبت به اقوام هزاره وازبک می باشد .اینگروه های فشار در پارلمان افغانستان ضمن تحقیر نمودن شهروندان کشور ومدا فعان راستین استقلال وطن گویا قصد انتقام گیری را زیر شعارحمایت از پشتونها پنهان کرده اند با غرور و نفرت میخواهند انچه را که از حذف اقوام در زمان طالبان باقی مانده اند به انجام برسانند.رد صلاحیت نامزد وزیران از سوی پارلمان می�تواندآجندای کنفرانس لندن را نیز به گونه�ای توجیه وتک قومی شدن کابینه رییس جمهور به هیچ وجه بدون ارتباط با طرح مذاکره با طالبان و کنفرانس لندن نیست که. پس ازتکمیل استخوان�بندی اصلی کابینه� جدید ومشخص شدن سیمای حاکم برپارلمان، آقای کرزی میخواهد طرح�های خود درین کنفرانس برای �افغانی کردن� سیاست را،روشن سازد.آقای کرزی سعی دارد در کنفرانس لندن، محور سیاست کشور را از رعایت حقوق بشر و ارزش های دموکراتیک به رعایت و حفظ سنت های افغانی و خواسته های طالبان تغییر جهت دهد. که ترکیبی کنونی کابینه آقای کرزی ،استدلال را در خصوص مذاکره با طالبان بر پایه جلب رضایت گرایشات قومی در کنفرانس لندن از موقعیت بهتری برخوردار خواهد ساخت. اما طالبان و دیگر مخالفان مسلح افغانستان، یکی از شرایط اصلی خود برای مذاکره و دست کشیدن از جنگ و سیاست براندازی را تغییر قانون اساسی و خروج نیروهای بین�المللی به عنوان ضمانت اجرایی این قانون اعلام کردند. جامعه� مدنی و اقلیت�های قومی در افغانستان طعم این تصمیم استبدادی را حس کردند که چندین قرن درین سر زمین بیداد میکرده است. این اقدام ضد ملی برای برخی�ها به طور آشکار مستی می�آورد، ولی برای جامعه� مدنی و اقوام تحروم کشورباید تکان�دهنده باشد. اگر لیست سوم آقای کرزی به پارلمان معرفی شوند و رای اعتماد را نیز به دست آرند، آیا این رأی اعتماد همان لطف �برادر بزرگتر� نخواهد بود که از �دامن فراخ قبیله � خود به منتظران مشتاق هدیه می�کنند؟ همه بیاد داریم که مردم افغانستان علیرغم تهدید طالبان به پای صندوق های رأی رفتند و رهبران قومی هزاره و ازبک نیز به خاطر تعمیق روابط برادرانه در کشور از هواداران خود خواستند که به آقای کرزی رأی بدهند.با تبلیغات گسترده ای که از سوی جنرال دوستم به نفع آقای کرزی صورت گرفت، وی تقریبا آرای قریب به اتفاق مردم ازبک را از آن خود کرد و آرای عده کثیری از هزاره ها نیز با تبلیغات وسیع از سوی رهبران قوم به نفع آقای کرزی به صندوق ریخته شد. این در حالی بود که اکثر واجدین رأی دهی در جنوب و شرق کشور که هم نژاد آقای کرزی هستند یا در پای صندوق های رأی حاضر نشدند و یا به نفع آقای کرزی رأی ندادند. آرای مأخوذه آقای کرزی از جنوب و شرق کشور اندکی بیشتر از پنجصد هزار رأی بود. و درین انتخابات بیش از هفتاد فیصد رای مردم هزاره � ازبک - تاجک و دیگر اقوام تحت ستم کشور به صندوق وی ریختانده شد ه بود که در نتیجه رای این مردم آقای کرزی بر مسند قدرت تکیه زده است. امید می رفت که آقای کرزی در شرایط کنونی و بحرانی کشور که سایه تسلط دولت بر ولایات افغانستان چندان قایم نگشته نیات نژادگرایانه خود را چند صباحی دیگر برملا نکند و به فرایند ملت سازی اجازه رشد دهد.آقای حامد كرزي را تنها راي برادران پشتون به كرسي رياست جمهوري افغانستان نرسانده است، بلكه اين آراي همه مردم افغانستان از جمله هزاره ها، تاجيك ها، ازبك ها،و سايرگروه هاي قومی در افغانستان بود ندكه كرزي را بر مسندقدرت ابقا کرد و در آينده نيز راي تمامی اقوام و نژادها تعيين كننده ء رئيس جمهور افغانستان خواهد بود.
    هیچ کسی در مورد نفوذ آقای کرزی در پارلمان شکی ندارد و هر نامزدی را که او بخواهد رأی اعتماد می گیرد اینکه اکثر وزرای پشتون هم تیمی آقای کرزی رأی اعتماد گرفته اند، نشانه نفوذ بیش از حد او بر پارلمان کشور است. به نظر می رسد که انحصار در سیاست افغانستان به یک سنت دیرینه بدل شده است. فرق نمی کند چه کسی بر کرسی قدرت تکیه زده باشد، ملاعمر طالب یا کرزی تکنوکرات.گرایشات کنونی موقف قبیله سالارانه آقای کرزی شباهت�های زیادی را به گرایش قوم گرایانه مرحوم داکتر نجیب الله به هم میرساندکه وی درسال�های اخیر حکومتش روابط نزدیک با حکمتیارودیگر تنظیم ها برقرار کرده بود و نفاق قومی را از طرق وشیوه های گوناگون برعلیه اقوام غیر پشتون در کشور سازماندهی میکرد و آقای کرزی نیز درین اواخیر مانند او مصروف همان اقدامات نفاق افگنانه میباشدو دور از تصور نیست که ماننداو بوسیله حکمتیار و طالبان آقای کرزی زمینه سقوط دولتش را فراهم نماید.اگرجریان رد صلاحییت وزراء بر اساس تعصب قومی و اندیشه انحصاری ادامه پیدا کند به یقین بعضی اقوام از دستگاه حکومت و نهاد های اصلی تصمیم گیری کشور محروم خواهند شد، در نهایت دموکراسی نیم بند و عدالت اجتماعی و حقوق میلییتها زیر سوال خواهند رفت و سر آمد خوبی در پی نخواهند داشت. تعصب و ایدیولوژی برتری خواهی قومی در محراق تصمیم گیری های اخر، در نهایت به شکست مواجه خواهند شد. وحرکت سریع کشور به سوی انحصار طلبی، قوم گرایی و نژادپرستی هیچگاه موفق نخواهد بود و نمی تواند امنیت و آرامش را در افغانستان برقرار سازد. چناچه نمایندگان برخی از نهادهای جامعه مدنی کشور تصمیم اخیرپارلمان مبنی بر رد نامزد وزیران اقوام محروم را مرگ و قتل دموکراسی قلمداد نموده و انزجار خویش رادرین مورد ابراز و تبانی میان برخی از نمایندگان پارلمان و رئیس جمهو ر را درسایه دموکراسی،خلاف انتظاردانسته که آنان با این اقدام شان دوباره افغانستان را به دهه های گذشته سوق داده است.مردم افغانستان ديگر آن مردم صدسال پيش نيستند و همه اقوام کشور، به رشد فكري و ملي لازم رسيده و ايمان دارند كه افغانستان تنها در سايهء برابري و اتحاد همه ي اقوام روي آباداني و آرامش را خواهد ديد و نه در توهم طايفه سالاري و قوم مداری.این تجربه تاریخ، شناخت زمان، آگاهی جامعه و بیداری نسل امروز هست.انتصاب و.تقرر نامزد وزیران ازبک و هزاره را به عنوان سر پرست، برخی رسانه ها ،دهن کجی به پارلمان خوانده است. اما عقلانیت سیاسی حکم می کند که بدون حضورمؤثر اقوام در ساختار نظام سیاسی، وحدت ملی توهمی بیش نخواهد بود. شاید این آغاز ورود عقلانیت در سیاست وآغاز پند گیری از تاریخ. باشد به این ترتیب راه حل بحران سیاسی در کشور مشارکت همه اقوام و گروه های قومی می�باشد وبس.اگر اوضاع بدینگونه در نظام دولتی انکشاف نماید بحران سیاسی در کشور تشدیدگردیده و زمینه سقوط حکومت کرزی را فراهم خواهد نمودو دور از تصور نیست که مظاهرات خیابانی از طرف گروه های قومی آسیب دیده از اثر عدم اخذ رأی اعتماد کابینه از پارلمان- درشهر کابل و دیگر شهرهای افغانستان براه انداخته خواهد شد.
    رویکردها :-
    سایت آریائی زیرعنوان کابینه بازی حساب شدۀ دولت کرزی نگارش :- توردیقل میمنگی.
    سایت جمهوری سکوت زیرعنوان عقلانیت سرد و احساسات گرم نویسنده : علی امیری.
    سایت نمائی نزدیک زیرعنوان هژمونیستهای قبیله گرا در برزخ گذارازاستبداد به دموکراسی نویسنده :-عباس دلجو
    سایت بی بی سی زیر عنوان ارتباط تصمیم اخیر پارلمان و کنفرانس لندن نویسنده عزیز رویش
    سایت جمهوری سکوت زیرعنوان کرزی و پارلمان؛به پیش به سوی انحصارو استبداد!نویسنده : محمد حسین.
    سایت رادیو بامیان زیرعنوان قتل مظلومانه دمکراسی توسط پارلمان نویسنده : مهدی مهرآئین-.
    سایت شبکه اطلاع رسانی افغانستان زیر عنوان خطر جدی است !نویسنده:- رضا حسین زاده.
    سایت جمهوری سکوت زیرعنوان پتلاج افغانی نویسنده : عبدالقیوم سروش.
    یادداشت های شخصی صاحب این قلم - 24-- ماه جنوری � سال � 2010- میلادی.


    افغانستان، قبرستان رویا ها


    افغانستان، قبرستان رویا ها

    عباس دلجو

    تاریخ سیاسی افغانستان بعد از حاکمیت احمد خان ابدالی، تاریخ تشنه به خون است .
    تاریخ تبهکاری و سیاهکاری است . تاریخ خونین چشم از حدقه درآوردنها، برادر کشی ها، برافراشتن دار ها، کاشتن نیزه زارها، اعمار سیه چالها، تیل داغ کردنها، واسکت بریدنها و ساختن کله منار ها است که شاهان و امیران افغانستان، گور کنان این قبرستان رویاهای نسلهای متوالی بوده که انسانها را با تمام آرزوهاي قشنگ و انسانی شان مدفون به زير خاک سياه نامرادي ها کرده اند .


    تاریخ افغانستان، تاریخ سراسر ستم و اجحاف و استبداد و جنایت و تبعیض چند خاندان بر مردم افغانستان و نهادینه ساختن فرهنگ قبایلی و استبداد ستم شاهی بر مناسبات سیاسی، اجتماعی کشور است .
    "سنگ بنای دولت معاصر افغانستان بر اساس نژاد پرستی قبیلوی، خشونت طلبی، وحشت گرایی، لشکر کشی، تاراج، غارت، نسل کشی، کوچاندن اجباری، فرهنگ ستیزی، تمدن ستیزی، ناموس ستیزی و لوطیگری بدست جنگسالار کبیر احمد شاه درانی- ملتانی در دو صد و شصت سال قبل گذاشته شد... بدین تر تیب تاریخ معاصر افغانستان سیاه ترین صفحات تاریخ پنج هزار ساله مانرا تشکیل میدهد که در ٢٦� سال گذشته مردم ما در جهنم احمد شاه درانی و اولاده وی سوختند و هنوز می سوزند�{1}.
    تاریخ افغانستان، تاریخ رواج ستم ملی و تبعیض نژادی بر اقوام و اقليتهاي مذهبي از طرف حاکمان مستبد در راستای هژمونی و برتري طلبي قومي (اتنيكي)، آنهم با اعمال زور و خشونت و قتل عام و نسل کشی و زندان و شکنجه و تبعید، است .
    تاریخ افغانستان، تاریخ بی اعتمادی ملی، نابودی وحدت ملی و بحران هویت ملی است . تاریخ ستم ملی و فرقه ی و محرومیتهای سیاسی، اجتماعی انسانها بخاطر وابستگی اعتقادی، نژادی و سیاسی آنان، توسط حکام دیکتاتور و مستبد افغانستان است که با سياست برتري طلبي و انديشه هاي نژادپرستانه، تاثیر منفی بر روحیه همبستگی و اعتماد ملی گذاشته و در نتیجه بحران هویت ملی را دامن زده است.
    "تاریخ افغانستان، تاریخ "آرزو های بر آورده نشده و درد هاي عمیق تاريخي، زخم هاي ديرينه و كينه هاي انبوه شده، عقب ماندگي هاي رسوب يافته، جغرافياي پارچه پارچه شده، جامعه از هم گسيخته و حقایق کتمان شده و واقعیت های تحریف گردیده "{2}. است .
    تاریخ افغانستان، تاریخ حاکمیتهای های ضد ملی و ضد مردمی است که شاهان و امیران و تاجداران تاریخ سیاه کشور با پیروی از سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن، با استخوان شکنی ملی، تخم تفرقه و عداوت را بین اقوام کاشته و ازین طریق پایه های تاج و تخت خون آلود شان را استحکام بخشیده اند . که نگاهی گذرا بر تاریخ گذشته 260 ساله کشور، نسل کشی و جنایات سازمان یافته و ضد بشری آنان را در پوشش دفاع از قوم و قبیله و تبار شان، برعلیه سایر اقوام و ملیتهای محروم کشور به وضوح و آشکار می بینیم .
    تاریخ افغانستان، تاریخی مملو از صفحات خونینی از سبعیت و ددمنشی و ستمگری و جنایت حکام و سر گذشت غم انگیز نسل کشی ها و بدار آویختن ها و شکنجه شدنهای ملیتهای محروم کشور است که با ددمنشانه ترین و غیر انسانی ترین روشها، سرکوب و قتل عام گردیده اند .
    تاریخ سیاسی افغانستان، تاریخ حاکمیت حکمرانان فاشیست و مزدوری است که همه در راستای تعمیل اراده سیاسی بیگانگان، خون هموطنان ریختند تا آسیاب خواست باداران شان را آز آن به حرکت درآورند . اصلا در افغانستان متاسفانه سنت انحصار قدرت به قیمت نابودی مردم و مزدوری به بیگانه به یک روش پذیرفته شده و لایتغیر زمامداران افغانستان تبدیل گردیده که هر یک بعد از دیگری که آمده اند صرف نظر از وابستگی ایدیالوژیکی شان، در ماهیت استبدادی، انحصاری و خوش خدمتی به قدرتهای خارجی مثل هم بوده اند . شما با یک نگاه گذرا در تاریخ دوصد و شصت ساله کشور، شاهان و امیران گوناگون را می بینید که ظلم به مردم و مزدوری به بیگانه مخرج مشترک همه بود . زیاد دور نروید به همین دوره سی ساله گذشته نگاه کنید از چپی چپ تا راستی راست و حتی به اصطلاح دموکرات صرف نظر از دگرگونی تعلقات سیاسی ایدئولوژیکی شان، همه در خیانت به مردم و خدمت به بیگانگان گوی سبقت از هم ربوده اند.
    "تاریخ افغانستان، نه تاریخ وزین است و نه درخشان، تاریخ گناه و جنایت است، تاریخ كشتارهمگانی، كله�منارها، رقص�شاهی، برده�گیری، نسل�كشی، كوچ� اجباری و جنگ� های خونبار قومی . بنابراین برای امحاء فرهنگ مرگ، نه ستایش از گذشته که اصلا وجود نداشته، بلکه به �بخشایش و رستگاری� نیاز داریم. ما به توبه نیاز داریم، به �اعتراف به گناه� در برابر قربانیان؛ اما تنها توبه کافی نیست، باید کفاره جنایت�ها و گناهان�مان را نیز بپردازیم. كفاره این جنایت�ها تقدیر و زنده نگه�داشتن خاطره��ی آن�هایی است كه به جرم بی�گناهی�شان قربانی گشته�اند، نیایش به پیشگاه كله�منارشدگان و قربانیان، طلب بخشایش از آن�ها "{3}.
    اکنون باید تاریخ را از نو ، نوشت و با دید جدیدی به تاریخ نگریست زیرا دید تاریخ نگری، تغیر کرده است در گذشته، تاریخ نوکر حلقه بگوش شاهان و امیران بود و صفحات تاریخ مملو از ستایش و مدح و قهرمان سازی پادشاهان و قلدران و زورمداران و سرداران و خانان بود . اما در جریان 14 سال جهاد و مقاومت برعلیه روسیه اشغالگر و مزدوران بومی آن، ورق برگشت و تاریخ در افغانستان تغیر مسیر داد به عوض مداحی شاهان و امیران تاجدار، حماسه های دلیری و مقاومت توده های محروم و زجرکشیده و گمنام کشور ما را به سرایش گرفت.
    حالا قاب چین های دور دسترخوان شاهان و امیران و شوونیستهای قبیله گرا باید به این واقعیت غیر قابل انکار اذعان کنند و از نگاه روانی آمادگی پذیرش این تغیر رویه تاریخ را پیدا کرده و بپذیرند که دیگر تاریخ در کشور ما نوکر حلقه بگوش شاهان و امیران جنایتکار نخواهد بود . تا با بیشرمی تمام توجیه گر اعمال ضد انسانی آنان گردیده و میزان کشتار و جنایت و آمار حرمسرا ها و زن بارگی های آنان را افتخار قلمداد کرده درج تاریخ نمایند . نه ، ازین به بعد تاریخ را در قله های غرور آفرین بابا، پامیر، هندوکش، سلیمان، فیروزکوه و در دشتهای خون فام سراسر کشور از شرق تا غرب از شمال تا جنوب در کنار گورهای خونین ازاده مردان گمنام و شجاعی که آرزوهای شانرا از خود پیش به گور فرستاده و صادقانه و شجاعانه تا آخرین رمق حیات از وجب وجب خاک آبائی شان دفاع کرده اند، خواهیم یافت .
    صداقت تاریخ نویسان کشور و تعهد تاریخ نگری مردم ما در آن خواهد بود که ازین به بعد حوادث و رویداد ها را از متن مردم و توده ها به خوانش گیرند و تاریخ را به بیغوله ها به سراغ محرومان و ستمدیدگانی که هیچگونه وابستگی به دستگاه قدرت و پیوستگی به شرافت خونی !! شاهان و سرداران ندارند، بفرستند.
    اکنون زمان آن فرا رسیده است که تاریخ نگاران متعهد کشور بنویسند که از گذشته تا کنون، علیرغم آن که افغانستان از جمله کشور هائی است که سیمای متنوع اتنیکی اقوام ساکن در ان بوضوح از کثیرالملیه بودن آن نمایندگی مینماید . اما متاسفانه این تنوع نژادی و فرهنگی، توسط حکام سیاسی به نمایندگی از یک قوم خاص و یا ایدئولوژی خاص، انکار گردیده است که در نتیجه باعث تشدید ستم ملی و به حاشیه رانده شدن اقوام دیگر از حلقه حاکمیت سیاسی گردیده و بحران پیچیده و حل نشده ی اعتماد ملی را بوجود آورده است .

    آقای کرزی و تیم تمامیت خواه و اتنوسنتریست های انحصار طلب، باید بدانند که امروز با توجه به وضعیت فعلی جهان و رشد آگاهی سیاسی جوامع محروم، راهبرد انحصار، ستم پیشگی و سرکوب و جعل اکاذیب تاریخی كارآيي خود را بيش از پيش از دست داده است و برای حکام، راهی جز پذيرش اصل حق تعيين سرنوشت ملي و واقعیتهای اتنيكي، مذهبي و نژادي جوامع گوناگون کشور، باقی نگذاشته است . فراموش نگردد که قبول مسايل ملي، تنوع اتنيكي و فرهنگي در كشور به معنی قبول شرايط قبيله اي و ملوك الطوايفي نیست . بلکه رعایت اصل تكثرگرايي و پلوراليسم فرهنگی سیاسی و اعتقادی است كه ضمن حفظ هويت اتنیکی، اعتقادی و فرهنگي اقوام مختلف، روحیه همزیستی و هم بستگي ملی آنانرا حول محور منافع جمعی تقویت نموده و در راستای دستيابي به هويت ملي و تحقق وحدت ملی تعین کننده خواهد بود.
    اکنون مسئولیت خطیر روشنفکران واقعی و دانشمندان متعهد، اینست که تلاش ورزند تا هسته حاکمیت مشروع ملی را در زمینه روابط عادلانه سیاسی به رویش گیرند . تا با تامین عدالت اجتماعی، زمینه های تفاهم و زیست باهمی و برادروار اتنی های مختلف کشور را فراهم سازند.
    این کار زمانی میسر است که ما به فقدان عدالت اجتماعی، عدم توازن سیاسی و مرگ وحدت ملی در تاریخ سیاسی گذشته و فعلی کشور اعتراف نمائیم و هیچگاه نظم و آرامش گورستانی ناشی از سلطه جبر و خفقان و ترور و جو پلیسی و ارعاب و سانسور را کمال مطلوب نپنداریم و با دید منصفانه، نقاد و عقلانی برگذشته، پل مناسبی بین حال و آینده ایجاد کرده با شناخت و طرد عوامل منفی و بازدارنده، تهداب ساختمان فردای بهتر و خالی از کاستی ها و بی عدالتی ها را پی ریزیم.
    این قلم معتقد است که وحدت ملي زمانی تحقق می یابد که منافع جمعی اقشار و طبقات گوناگون کشور با مشارکت متناسب و عادلانه نخبگان آنان در ساختار حاکمیت سیاسی، تامین گردد و با تبلور و انعکاس اراده همه اقوام شریف کشور در ساختار حاکمیت سیاسی، قطعا مشروعیت حاکمیت تثبیت میگردد. زیرا در مناسبات حاکمیت مردمسالاری تنها حاکمیت سیاسی ئی مشروع است که صلاحیت تمثیل اراده جمعی را داشته و زمینه های رشد روحیه ملی و فرهنگ انسانی را در مناسبات سیاسی فراهم سازد. فراموش نگردد که هسته روحیه ملی در زمینه باز و گسترده عدالت اجتماعی ناشی از حق تعین سرنوشت ملی، سیاسی رشد نموده و در صفحات اذهان جوامع گوناگون کشور به بار می نشیند و بر عکس در حاکمیت سیاه استبداد و انحصار، عدالت اجتماعی و وحدت ملی به مرگ کشانده شده و در نتیجه بی هویتی ملی، بی سرنوشتی سیاسی، نابودی عدالت اجتماعی و فقدان وحدت ملی را به ارمغان می اورد.
    در اخیر برای اقای حامد کرزی و تیم انحصار طلب قبیله اش متذکر میشوم که اگر آنان واقعا صلح و امنیت و آرامش و ترقی و تعالی کشور را خواهان اند . اگر به وحدت ملی، اخوت و برادری و برابری معتقدند باید که از حالا به فکر ایجاد حاکمیت سیاسی فراگیر با قاعده وسیع ملی باشند . تا این حاکمیت برخاسته از متن اراده و خواست تمام مردم شریف کشور، متضمن حقوق و امتیازات شهروندان، صرف نظر از وابستگی های اعتقادی، سیاسی، لسانی و اتنیکی شان باشد. باید زمینه ی فراهم گردد تا تمام اقوام و اقشار کشور مبتنی بر تناسب کمی نفوس شان، در ساختار حاکمیت شریک گردند و در پرتو حاکمیت مناسبات عادلانه سیاسی، صلاحیت تعین سرنوشت سیاسی شانرا داشته باشند.
    اگر ما امروز به این مسایل با دید عمیق و اصولی ننگریم متاسفانه در فردا، فرزندان مانرا در گیر با عوارض جانبی حاکمیت استبدادی و غیرعادلانه ساخته و خاطره های دردناک و کشنده گذشته و زمان خویش را در اذهان انان تداعی کرده ایم .

    1- دوصدو شصت سال در جهنم اولادۀ احمد شاه نوشته پروفیسور سید هاشمیان منبع: http://www.khawaran.com/HashemiyanSaeid_AhmadShahDuraniMultani.htm
    2- دموكراسي نوپا و تهديد استبداد تاريخي ! نوشته عبدالشکور اخلاقی http://www.bandamir.com/article164.html-
    3- مقاله خاطره�، تاریخ، فراموشی � نوشته اسد بودا - http://afghanistanhistory.net/home/index.php?option=com_content&task=view&id=106&Itemid=3


    zondag 24 januari 2010

    عقلانیت سرد و احساسات گرم نوشته علی امیری

    عقلانیت سرد و احساسات گرم نوشته علی امیری
    شنبه, 3 دلو 1388
    منبع: اندیشه ها
    طی دوسه هفتۀ اخیر نمایندگان شورا به تکرار گفته بودندکه به وزرایی که از ادرس قومی و حزبی معرفی شده اند ، رأی نخواهند داد. و این گفته ها حد اقل در مورد ازبک ها و هزاره ها درست از آب در آمد. باردوم نیزهشت وزیر ازبک و هزاره نتوانستند که از سد سکندر احساسات قومی حاکم بر پارلمان بگذرند. واقعیت این است که دستۀ قابل توجهی از نمایندگان ، با احساسات گرم قومی باسیاست برخورد می کنند.آنچه را که روزنامۀ «هشت صبح » و تلویزیون امروز « تیکه داران قومی» لقب داده است و پارۀ از نمایندگان سر خوردۀ هزاره وازبک هم آن را تکرار می کنند، نیز در ذیل همین احساسات گرم قومی دسته بندی می شود. هیچ منطقی حکم نمی کند که وزراء، قومی نباشند و از سوی احزاب معرفی نشوند. سیاست مداران حزب ستیز ، در واقع بی مایگی سیاسی خود را افشاء می کنند.اما در مقابل این احساسات گرم، عقلانیت سرد نیز وجود دارد. تقرر نامزد وزیران ازبک و هزاره را به عنوان سر پرست، برخی نشریات نه چندان با خط و ربط ،دهن کجی به پارلمان خوانده است. اما این دهن کجی حکومت به پالمان ، از منطق سرد سیاست آب می خورد. عقلانیت سیاسی حکم می کند که بدون حضورمؤثر اقوام در ساختار نظام سیاسی ، وحدت ملی توهم پوچی بیش نخواهد بود.رییس جمهور درشریک ساختن احزاب سیاسی در قدرت ، تحت فشار نبوده است بلکه از منطق سرد سیاست متابعت کرده است. و این به سود کشور، به سود وحدت ملی و به سود دموکراسی نو پای افغانی است. آنانی که مشارکت چهره های متنفذ سیاسی و قومی و احزاب مؤثر و فعال را در قدرت، سبوتاژ دموکراسی می دانند، تهی مایگان بد اندیش و بد خواهی هستند که از تاریخ عبرت نمی گیرند و زندانیان ابدی اوهام و خیالات خویش اند.به هرحال ، دانش و ییلاقی و حصاری و بتاش و ثریا دلیل و اوراز را احساسات گرم قومی از مسند وزارت دور کرد. اما عقلانیت سرد سیاسی آنان را دوباره به صورت سر پرست ، در این مقام ها باز آورد. این بدان معنا است که اگر احساسات چیزی را از در بیرون کرد ، عقلانیت آن را از پنجره باز می گرداند. این را باید به فال نیک گرفت. شاید این آغاز ورود عقلانیت در سیاست باشد؛ آغاز پند گیری از تاریخ. از تاریخ عبرت بگیریم. بادا که زندگی همۀ ما از نور خرد روشن شود

    donderdag 21 januari 2010

    انرژی برق يکی از حياتی ترين نيازهای انسان معاصراست

    انرژی برق يکی از حياتی ترين نيازهای انسان معاصراست

    ضرورت انرژی برق اصلی ترين و ضروری ترين عامل زيربنايی در ايجاد راهبرد وتوسعه صنايع دریک کشور میباشد.
    اگرسران یک کشور میخواهند که مردمان آن زندگي آبرومندانه داشته باشند دست گدایی به سویی دیگران درازنکنند باید در تولید انرژی خود ، کم وبیش خود کفا باشد . یعنی اگربه گونۀ مثال ، یک کشور بیست درصد ازانرژی مورد نیازخود را تولید کند.به این معنا است که هشتاد در صد در تمامی عرصه ها ،نیاز به کمک دارد. انرژی برق و متخصص به اندازه مهم است که هر مشکل که دراین عرصه باشد به تمامی عرصه های دیگرسرایت میکند چی آن کشور صنعتی باشد یا هم زراعتی فرقی نمیکند البته باید عرض کنم گداه بودن یک چیز است و دارا بودن چیزی دیگر منظورمن ازاین جمله آبرومندانه زندگي کردن است .

    چرا یک قلم از کمک های جهانی رادر این عرصه یادشده به مصرف نمیرسانم ؟ که هم مشکل انرژی برق وهم آب برای زراعت فراهم شود آنانی که سنگ وطن دوستی را هرروزه به سینه میکوبند صحبت از استقلا ل میکنند باید ثابت کنند. آیا داشتن آب وانرژی برق جزه استقلا ل نیست ؟
    برای مثال کشور جاپان اعلام میکند که 6 ملیارد دالر برای مردم افغانستان کمک میکند اگرکه نمی ازاین کمک در عرصه تولید انرژی برق در داخل کشور ما به مصرف برسد ما در مسیر درست همان استقلا ل قرارنمیگرم ؟. درغیرآن پول های یادشده برای ملیشه سازی به مصرف خواهد رسید مردم ما درعوض انرژی برق و آب ،گلوله دریافت خواهند کرد .

    اما افغانستان درکجای جدول تولید انرژی برق جهان قراردارد؟ درچند درصد انرژی برق مورد نیاز خود راتولید میکند ؟چند سال بعد میتواند تولید انرژی برق خود را دست کم به کوچیکترین و فقیرترین همسایه خود یعنی تاجیکستان برساند ؟چون تاجیکستان شبهاهت زیادی به افغانستان دارد . اصلأ برنامه تخصصی وجود دارد که از روی کاغذ به عمل درآید که هم برای متخصیصین وهم اقتصاد دانان وهم برای مردم قابل قبول باشد. آیا درافغانستان چنین توانایی و امکانات وجود دارد ؟ این سوالها است که باید تخصصی تک تک آنهارا بررسی کرد وجوابی از مسئولین امور گرفت وهم آنها را پاسخگو ساخت به کمک رسانها ملی وبین ا لمللی.

    چون زندگي امروزی آميخته با علم و دانش است ، دیگرنمیتوان بدون علم و دانش زندگي آبرومندانه داشت. این علم و دانش امروزی بدون انرژی برق و متخصص ورزیده ناممکن است امروز نسبت به گذشته جهان فرق كرده وهيچ كاري نيست بدون انرژی برق و علم، دانش انجام شود، آنهم علم و دانش امروزی یعنی همان اکادمیک است امروز جنگ عقل ودانش است کسی که ازعقل ودانش خود استفاده درست کند آن برنده این جنگ است واین مأمول به این راحتی قابل دسترسی نیست که به ساختن چند مکتب حسابداری یا هم خیاطی دراین جنگ زنده ماند یا خود را یا هم مردم را خوشبخت ساخت. چون دراین جا صحبت از زیربنا است نه عبور از یک پل چون نه در گذشته ونه حالا ما یک زیربنا ی که قابل قبول باشد، نداشته‌ایم و آینده هم بستگی دارد به آنچه که ما امروز انجام میدهیم

    باید یاد آور شوم که تجربه جهانی ومحاسبه نشان میدهد ، انرژی خاصتن انرژی برق، برای هرسه ملیون نفر در حدود یک هزار مگا وات انرژی برق ضروت است البته باید عرض کنم که این بستگی به وضعیت اقلیمی کشورها دارد که کشورما افغانستان ازجمله پر مصرف ترین کشورهای جهان به حساب میاید چون هم گرمای زیاد دارد وهم سرمای زیاد دارد واز طرف دیگر فرهنگ مصرف انرژی برق که البته علت های گوناگون دارد ازجمله ضایع شدن انرژی برق زیاد میباشد .

    متاسفانه بارها از زبان مسولین کشور شنیده ایم که میگویند ، مایک کشوری زراعتی میخواهیم نه یک کشور صنعتی این جمله هابرای فرار از واقعیت ها و شانه خالی کردن از مسولیت های شان است ،مگر میشود بدون برق کشاورزی کرد؟ مگرمیشود بدونبرق آبیاری کرد؟ مگرمیشود بدون متخصص برق تولیدکرد؟ اگر منظورازکشاورزی صنعتی است وقتی ما ازکشاورزی صحبت میکنم، تکنولوژی یکی از اصلی ترين و ضروری ترين نیاز های آن میباشد. آیا ما زمین به اندازه کافی برای کشت و کار داریم ؟ که نتنها برای ضرورت نفوذ کشور کافی باشد،، بلکه جهت تقویه بنیۀ اقتصادی کشور ، پاسخگوی صادرات اقلام زراعتی کشور باشد؟ جواب منفی است .

    پس ما برق را وارد میکینم ، تکنولوژی را وارد میکنم و بدون شك متخصص را هم وارد میکنم، تجهيزات نظامی ، طبی، تخنیکی ووو.... وارد میکنیم ،چون ما حتی یک دانشگاه صنعتی نداریم. فراموش نباید کرد که این تکنولوژی را باید در مقابل شلغم و انار بدست آوریم ، آن هم در کشوری که هر دو سال یکبار یا خشک سالیسر راهش است یا هم آفات طبيعي گریبان گیرش میباشد . و دست گدایی هم به سوی دیگران درازنکند؟ آیا این راه حل است؟ کشوری را نمیتوان در جهان سراغکرد که بدونه کمک دولتی ، کشاورزی آنبقای حیات کند وکشاورزان آن نان خوردن خودرا داشته باشد . مگراین قابل قبول است کشوری مانند افغانستان یک دانشگاه صنعتی نداشته باشد همه اقلام اولیۀو اساسی مورد نیاز مردم خود رااز خارج وارد کند ومسولین هم دم ازخودکفایی بزنند ، آیا این غیر مسؤلانه نیست ؟

    نيروی انسانی با دانش و مهارت مانند ريشه درخت باید توسعه و پيشرفت داشته باشد. منابع انساني زيربناي ثروت ملتها را تشكيل ميدهد. سرمايه و منابع طبيعي عوامل توليداند. درحالي كه انسانها عوامل فعالی هستند كه سرمايه ها را متراكم میسازند از منابع طبيعی بهره برداری میكنند سازمانهاي اجتماعی اقتصادی و سياسي را میسازند و توسعة ملی را جلو میبرند، بديهی است آيندة هر كشور و ملتی را نيروی انسانی آن یعنی دانشمندان متخصصان ،مهندسان، پزشكان،و كارگران ماهر تعيين میكنند .

    مواد خام هر كشور را نيروی انسانی آن تغيير داده و قابل استفاده می سازد. بدون شك پيشرفتها وعقب ماندگی كشورها در كنارعوامل ديگرريشه درسوابق كاری آنها در عرصه آموزش و پرورش دارد.
    ملتي كه از نعمت سواد و دانش محروم است. مسؤلین استثنایی فداکار ودارای توانایی های فوق العاده را میطلبد که ملت خود را ازاین مراحل عبور وآینده آنها را روشن وقابل قبول سازد تا مردم آن گذشته تلخ خود را فراموش واحساس سربلندی و غرور كنند. این کارآسانی نیست در ميان رقبای فراواني منطقه ودشمنی های زیادی که این ملت مظلوم دارد بنابرآن به همین علت است که مسولین وطن دوست فداکار و دارای توانای های فوق العاده را میطلبد .درغیر آن تجارب تلخ گذشته یکبار دیگرتکرار گردیده ، یعنی ملتي دست به گدایی دراز نموده ،دستبین ملت دیگر می‌شود . خواه ناخواه سر نوشت آنرا با استفاده از نفوذ اقتصادی ملت مقتدر و بينياز تعيين خواهد کرد. این چیزی نیست که ملت مظلوم افغانستان خواسته باشد در غیرآن همان طوری که درگذشته وحال تکرار شده باز هم تکرار خواهد شد وسرنوشت ملت مظلوم به دست دیگران تعيين خواهد شد . و زخم خون چکان ماشفأ نخواهد یافت .

    اگردرسابق كشاورزان با وسايل ابتدايی زمين را آباد میكردند امروز كشاورزی مكانيزه شده. تخصص يافتن در رشته های مختلف علوم روز مهارت پيدا كرده است .سخن كوتاه اين كه سر نخ تمام كارها امروز در دست علم و تکنولوژی مدرن بشري است ولزومآ توسعه وعمومیت بيشتری پيدا میكند زيرا فريضة علم ازهر جهت تابع احتياج جامعه است .

    در نتيجه ما براي اين كه يك جامعه و ملت سربلند و مستقل داشته باشيم و دست گدی به سوی بيگانگان دراز نكنيم و تمام نيازمندی ها وضروریات فردی و اجتماعی خود را كه بستگی به دانش و فرهنگ دارند با سرپنجة دانش و با دست خود رفع كرده و انجام دهيم بايستي برای فرا گرفتن تمام دانشهای مفيد بشری بكو شيم و در تمامي رشته های علوم مورد نياز افراد متخصص و ورزيده داشته باشيم. وآن را بومی بسازیم نه که وارد کنم .

    نخستين شرط حيات يك ملت، علم و دانش است. علم و دانش را نمیشود وارد کرده و از آن استفاده کرد بلکه علم اکتسابی است و باید شرایط آموزش آنرا مهیا ساخت و کسب نمود .نمیشود گفت که حال باید صبرکرد که ما مشکلات دیگری داریم ، چون علم و دانش راه حل تمام مشکلات دنیای مادی ماست، دانش بهترين نعمت و سرمايه است كه نصيب کشوری یا افراد ميشود و هيچ سرمايه ای نمیتواند بهتر از آن باشد .

    بااحترام
    نویسنده خلیل الله عالم متخصص برق
    تماس با نویسنده khalil.alem@gmail.com

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •