• بازگشت به صفحه اصلی
  • zaterdag 7 maart 2009

    به مناسبت هزارمین سال تولد فرخی سیستانی

    نویسنده مصری: فرخی سیستانی، نماینده شعر عربی در زبان فارسی است
    آلما یولو: اخیرا نشریات و سایتهای عربی مطلبی را در مورد فرخی سیستانی از دکتر عفاف زیدان به نقل از رویترز عربی منتشر کرده‌اند. به نظر دکتر زیدان فرخی یک شاعر افغانی است و بیشتر اشعار او نسخه‌ی ترجمه‌ شده‌ای از شعر عربی می‌باشد. نظر به این که این گزارش حاوی مطالب ارزشمند علمی و اطلاعات ادبی است. ترجمه آن با اندکی تلخیص در اینجا درج می‌شود:
    القاهرة ـ رويترز: نویسنده مصری خانم عفاف زیدان معتقد است که فرهنگ عربی تاثیر عمیقی در زبان فارسی داشته است. به ویژه در مرحله گسترش عربی – اسلامی در قرن چهارم هجری (دهم میلادی)، این تاثیر در اشعار شاعر افغانی فرخی سیستانی دیده میشود. فرخی از شاعران عربی بسیار تاثیر پذیرفته است، که شاخص‌ترین این شاعران ابونواس و ابوتمام هستند.این نویسنده مصری می‌گوید: زبان فارسی از ابتدای قرن چهارم هجری در حمل بیرق فرهنگ اسلامی با زبان عربی مشارکت کرد و همچنین مضمون عربیت به فارسی منتقل شد به گونه‌ای که متخصصان فرهنگ فارسی در ارائه و ترجمه مفهوم بلاغت عربی به زبان فارسی هیچ گونه مشکلی نداشتند. زمانی که قصیده سرایان فارسی در پی ایجاد شعر به زبان خود بودند، در میان میراث ادبی خود چیزی نیافتند که بر اساس آن حرکت کنند و لذا به ناچار به شعر و نثر عربی روی آوردند و تاکنون نیز شعر فارسی در اوزان عروضی عربی سروده می‌شود.این نویسنده در کتاب خود (محیط زندگی، زمانه و شعر فرخی سیستانی) می‌افزاید: تعصب نژادی مانع آنان نشد که از فرهنگ عربی توشه برگیرند چرا که ادبیات نوزاد فارسی تنها در کنار یک ادبیات ریشه‌دار و کهنسال دیگر می‌توانست به رشد و بالندگی برسد.کتاب محیط زندگی، زمانه و شعر فرخی در قاهره توسط انتشارات مدبولی در ۵۵۳ صفحه بزرگ منتشر شده است.
    نویسنده کتاب که رئیس دانشکده علوم انسانی دانشگاه الازهر قاهره نیز بوده است، نخستین زن عربی است که در سال ۱۹۶۸ در زمان آخرین پادشاه افغانستان محمد ظاهر شاه به افغانستان می‌رود و در آنجا رشته ادبیات فارسی را در دانشگاه کابل تا اخذ درجه دکترا ادامه می‌دهد. خانم زیدان می‌گوید: سیستانی متولد ۳۶۰ هجری (۹۱۷) میلادی است که در ۶۹ سالگی چشم از جهان فرو می‌بندد.او دارای صدای زیبا، و نوازنده‌ی عود بود و نماینده شعر عربی در زبان فارسی است. خواننده قصیده‌های او گاه عمیقا شگفت‌زده می‌شود که اگر اسم فارسی را از روی بعضی قصاید او حذف کنیم خود را در مقابل یک شعر عربی می‌بینیم که به فارسی ترجمه شده است. بیت‌های زیادی در دیوان او بر این مسئله دلالت می‌کنند.نویسنده کتاب می‌افزاید: این کتاب نخستین کتاب در زبان عربی است که به فرخی می‌پردازد.فرخی از مقربان درگاه محمود غزنوی منسوب به منطقه غزنه واقع در افغانستان است که یکی از شهرهای بزرگ جهان اسلام بود. این سلطان و خانواده‌ی وی در ایران، افغانستان و پاکستان تا مرزهای هند نفوذ داشتند.توضیح: این ترجمه بر اساس متن روزنامه الوطن صورت گرفته است. لیکن لینک برخی از سایتهای دیگر نیز که این خبر را منعکس کرده بودند در ذیل درج میشود.
    رویترز عربی: في كتاب عن شاعر أفغاني.. اللغة الفارسية تأثرت كثيرا بالثقافة العربية
    الجزیره: اللغة الفارسية تأثرت كثيرا بالثقافة العربية

    vrijdag 6 maart 2009

    بحران اقتصادی کنونی جهان هشداری بر زوال نظام سرمایه داری با یک خاطره ماندگار

    محمد همایون سرخابی از لندن
    بحران اقتصادی کنونی جهان هشداری بر زوال نظام سرمایه داری با یک خاطره ماندگار
    بعد از سقوط اردوگاه کشور های سوسیالیستی و بخصوص فروپاشی اتحاد جماهیر اشتراکی سوسیالیستی شوروی ، تنش های تند و رویا روئی های خطرناک میان ابر قدرت های جهان که هر روز حیات بشر را به نابودی تهدید مینمود، به سردی گرایید و ایالات متحده آمریکا با غرور گام های استوار به سوی تک محوری و تصمیم گیری در سرنوشت باشند گان این کره خاکی بر داشت . دست پرورد گان عقب گرد و جیره خوران زبون شده امپریالیزم جهان خوار در منطقه و بخصوص در کشور ما که در گرو انحصار غول سرمایه قرار داشته و از تفاله آن تغذیه میشدند ، با پایکوبی های چشم گیر و نواختن دهل سورنا این فاجعه را جشن گرفتند وبا سرور و شادمانی از آن استقبال نمودند . دیری نگذشت که این شامپیون دموکراسی و دفاع از حقوق و آزادی بشر چهره واقعی خود را با تلخ کامی به هواداران کم مقدار خود به نمایش گذاشت و با ضربات کوبنده و مرگ باری از آنها استقبال نمود . ٤٣ سال قبل از امروز این کمترین که دانش آموز فاکولته حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل بود ، خوب به یاد دارد که شب های متمادی گروه های عقب گرد و تاریک اندیش بعد ار ختم مارش ها ، میتینگ ها و نبرد های خونین با دولت و مخالفین سیاسی خود با دادن شعار های دلخراش و کشیدن نعره های یک نواخت در ورودی اتاق خواب محصلین لیلیه پوهنتون کابل را دق الباب نموده و هم بستگان خود را برای نبرد فردا دعوت میکردند . در یکی از آن روز ها مرحوم عبدالرحیم نیازی محصل فاکولته شرعیات پوهنتون کابل و رهبر اخوانی های پوهنتون که از جمع برادران پشتون ناقل در ولایت فاریاب و به اصطلاح وطن دار من بود ، بر سبیل تصادف در اتاق طعام خوری لیلیه با او روبرو شدم ، مو صوف با احترام لازم اظهار داشت که، وطن دار عزیز ! من ذریعه چند نفر از برادران پیام جداگانه برای شما ارسال ولی هیچ جوابی از سوی شما دریافت نه نمودم ، در حالیکه به همکاری شما اشد ضرورت احساس میگردد . من به صحبت های دوستانه او گوش فرا داده برایش گفتم ، نیازی صاحب ما و شما همدیگر را از دیر زمانی است که خوب می شنا سیم ، تو به نام پدر و پدر بزرگم پروفسور غلام محمد میمنگی هنرمند شهیر و مبارزه نستوه کشور که بیشترین ایام زندگی خود را به خاطر حق طلبی و برابر زیستن در زندان امیر عبدالرحمن میر غضب و امیر حبیب الله زن بازه ، با مشقت سپری نموده و بعداً در سازماندهی اولین گروه مشروطه خواهان کشور نقش فعالی داشته و علیه ظلم ، بی عدالتی ، استعمار و استبداد سرسختانه مبارزه نموده است ، خوب معرفت و آشنائی دارید . خوشبختانه از آن مرحوم برای ما ورثه و بازماندگانش ، علاوه بر نام نیک اندیشه پیشرو مترقی و مبارزه حق طلبانه وی نیز با گرمی و حرارت لازم به ارث باقی مانده است . از لطف شما تشکر، فعلاً آماده گی لازم برای مبارزه را ندارم . چند روز بعد جهت مشورت و نظر خواهی درب منزل پسر ماما ام شاد روان محمد یونس سرخابی مشهور به یونس اوزبیگ مبارز نستوه شاعر نامور و دانشمند ارزشمند کشور را که وی نیز از جمله پیش کسوتان نهضت روشنفکری جوانان کشور بوده و بیشترین روز های زندگی خود را در مبارزه ، حبس و تبعید سپری نموده بود ، دق الباب نموده و جویای احوال ایشان گردیدم . این کمترین بعد از عرض سلام راجع به موضوعات گرم و مهم روز که در محیط پوهنتون کابل جریان داشت طور مختصر اشاره نموده و خواهان راهنمائی شان در زمینه گردیدم ، مرحوم محمد یونس سرخابی با تحلیل عالمانه از وضع پیچیده سیاسی آن زمان پرده برداشته و قاطعانه فرمودند ، شما جوانان فعلاً دانش آموز هستید ، وظیفه اصلی و اساسی شما در قدم نخست توجه به دروس فاکولته و مطالعه بیشتر میباشد و بس . نباید وقت گرانبهای خود را غیر مسئولانه با جریانات سیاسی کنونی که مرام و اهداف آن ها نیز به خوبی روشن نیست ضایع نموده و برای خود دشمنی نمایی . مرحوم سرخابی در ضمن صحبت های عالمانه خود نظر همه جانبه ای به سیر و تکامل زندگی بشر از روز های آغازین حیات تا آن زمان روشنی انداخته و در مورد مبارزات دوامدار انسان ها در برابر طبیعت و نابرابری های محیط اجتماعی و مشکلات محیط زیست و طی مراحل انکشاف و تکاملی آن از( کمون اولیه ، بردگی ، فئودالی ، سرمایه داری و نظام سوسیالیستی ) طور خلاصه مطالب جالب ، علمی و مفیدی بیان نموده و در فرجام افزودند . استقرار نظام های ملی و مردمی، احترام به حقوق و آزادی های مردم امری است اجتناب ناپذیر ، هیچ قدرت و نیرویی در جهان نمیتواند مانع تحقق آن گردد و این خواست معقول و بر حق انسانی دیر و یا زود عملی خواهد شد زیرا پروردگار بزرگ عالمیان انسان را مخلوق بالنده و عاقل خلق نموده است تا خوب را از بد ، زشت را از زیبا تفریق نماید . این وظیفه اساسی همه جوانان آگاه ، روشنفکر و تحصیل یافته کشور است که خود را با زیور علم و دانش آراسته نماید تا در پرتو روشنایی آن بتوانند دوست را از دشمن تفریق و با احساس مسئولیت ، روحیه وطن پرستی و مردم دوستی ، فضای سالم تفاهم سیاسی را میان تبار های مختلف کشور ایجاد و دیوار های ضخیم عدم اعتماد و ناباوری را برای همیش از بین بردارند ، تا همه مردم میهن ما متحد و یک پارچه در برابر دشمن مشترک خود مبارزه و پیکار مشترک نمایند و معیار شخصیت انسان ها فهم ، دانش ، ذکاء ، صداقت ، پاک نفسی ، انسان دوستی و وطن پرستی باشد نه وابستگی های قومی ، نژادی ، خاندانی و غیره . مرحوم سرخابی افزودند ، یکی از بد بختی های کنونی که جامعه ما را شدیداً به تباهی تهدید و به گمراهی سوق نموده است ، حاکمیت و تسلط ظالمانه و بدون قید و شرط یک قوم و بخصوص یک خاندان ظالم و تن پرور به سر نوشت همه مردم کشور ما میباشد . طوریکه ملاحظه میگردد تمام کدر های مهم دولت در وزارت خانه های مهم کلیدی ، نصب و تقرر حکام و والی های ولایات همه در گرو انحصار سرداران کم سواد ، عیاش ، تن پرور و استفاده جو قرار داشته و سایر اقوام و تبار های کشور از حلقه اعتماد شان خارج اند و هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود و آینده زندگی بهتر برای فرزندان خود را ندارند . این امر باعث گردیده است تا میهن ما از کاروان شتابنده پیشرفت و ترقی کنونی جهان عقب مانده و مردم بیچاره ما در مرداب بدبختی ، فقر ، بیسوادی ، مرض و اختلافات قومی و زبانی تا گلو فرو روند و زمینه تداوم زندگی شرم آور و چرکین برای سالیان متمادی دیگر نیز برای این قشر مفت خوار و تن پرور میسر گردد . مرحوم محمد یونس سرخابی در مورد نظام سرمایه داری و نظام سوسیالیستی نیز مطالب مفید و ماندگاری بیان داشته افزودند ، یکی از ویژگی های نظام سرمایه داری که کشور عزیز ما افغانستان نیز در آن راه روان است مسئله انحصار قدرت توسط فیودالان و سرمایه داران و انحصار قدرت و تسلط ایشان بر وسایل تولید و استثمار غیر عادلانه و غصب بی رحمانه ارزش اضافی کار دهقانان و کارگران توسط آنها میباشد ، که متاسفانه این راه و روش بخش عمده سیاست نظام سرمایه داری را در جهان تشکیل می نماید . در نظام سرمایه داری تولید نعمات مادی بیشتر بر معیار خواهش استوار است نه ضرورت در تولید . در حالیکه در نظام غیر سرمایه داری موضوع معکوس این امر بوده ، ،طرح سیاست اقتصادی نظام سوسیالیستی متکی به تصمیم دولت در تولید است، بناً تولید نعمات مادی بر مبنای ضرورت در تولید متکی میباشد . در نظام سوسیالیستی دولت مکلف است تا ضرورت های اولیه جامعه را طور دقیق تشخیص نموده و تولیدات خود را مطابق نیاز جامعه تنظیم و عیار نماید ، طور مثال انسان به خانه ، لباس ، نان و غیره ضرورت های اولیه نیاز مبرم دارد . ولی در عین حال عده ای در جامعه وجود دارند که علاوه بر ضرورت های اولیه ، خواهش داشتن اشیای لوکس و فیشنی مثلاً عوض یک جوره بوت تولید شده ای کشور خود خواهش و تقاضای داشتن یک جوره بوت سلمندر جر منی و غیره مواد لوکس را نیز دارند . آیا تدارک ضروریات اولیه برای همه افراد جامعه رجحان دارد و یا رفع خواهش عده ای محدود افراد جامعه ؟ در صورتیکه بنیاد اقتصاد یک کشور بر اساس یک پلان علماً تنظیم شده متکی به ضروریات اجتماعی طرح ریزی شده باشد ، موضوع انارشی و بحران اقتصادی و اضافه تولید در جامعه مطرح بحث نخواهد شد و جامعه هرگز به سوی انارشی تولید و بحران لجام گسیخته اقتصادی گام بر نخواهد داشت . درست از آن نشست تقریباً ٤٣ سال سپری میگردد و اکنون همه مردم با گوشت و پوست خویش اثرات تلخ بحران لجام گسیخته اقتصادی که نظام سرمایه داری را شدیداً به نابودی تهدید میکند لمس و درک می نمایند . بحران اقتصادی کنونی نظام سرمایه داری محصول و نتیجه کمبود در تولید نعمات مادی نبوده بلکه عکس آن نتیجه منطقی اضافه تولید کالا ها ، عدم فروش ، ذخیره و تراکم بیش از حد آن در مارکت است ، این امر زمینه بیکاری ملیون ها کارگر موسسات تولیدی را در سراسر جهان باعث گردیده و زنگ خطر جدی فروپاشی نظام سرمایه و آغاز ملی شدن ها را در جهان نوید میدهد . بی نظمی و عدم توازن میان عرضه و تقاضای کالا های تولیدی از یک سو و بی ثباتی ناشی از عدم موجودیت قانون مالی و پولی در سیاست بازار آزاد از سوی دیگر از جمله عواملی است که در تسریع بحران کنونی اقتصاد نقش عمده داشته و پایان عصر آزادی های لجام گسیخته اقتصاد بازار آزاد را نوید میدهد . کشور عزیز ما افغانستان که از جمله عقب نگاهداشته شده ترین کشور های جهان به شمار می آید و متاسفانه در چنگال خونین شیادان مافیایی قرار داشته و این گروه بی رحم و تیکه داران بی عاطفه علاوه بر سایر جفا های که در حق این ملت مظلوم نموده اند ، با خریداری غیر قانونی موسسات بزرگ دولتی مردم گرسنه ، بی نان و آب ما را گرسنه تر ساخته و با بی شرمی توده های رنجور ما را به صحرای سوزان تباهی و بدبختی اقتصاد بازار رهنمون می گردند . در حالیکه که خود شان خوب میدانند اقتصاد بازار آزاد در جهان به رکود مرگ بار و علاج ناپذیری مواجه شده و چاره جز گام گذاشتن به سوی ملی شدن را ندارند . ایالات متحده آمریکا انگلستان و غیره کشور های بزرگ جامعه سرمایه داری جهان که طی قرون متمادی خود پرچمدار این نظام بودند و مداخله دولت در امور اقتصادی کشور را بکلی نفی میکردند ، ولی اکنون با وضاحت دیده میشود این کشور ها با وصف دست رسی به تخنیک مدرن الکترونیک و داشتن کدر های بیشمار ورزیده علمی و مسلکی نتوانسته اند جلو این بحران را سد گردیده و راهی جز مداخله دولت در امور اقتصادی را جستجو و پیدا نمایند ، این شامپیون های جهان خوار نظام سرمایه ، با وصف تا دیه ملیارد ها پوند و دالر برای بانک ها و موسسات بزرگ صنعتی ورشکست شده خود مکلف و وظیفه دارند تا برای ملیون ها هموطن خود پول قرضه منزل ، بیمه های صحی و اجتماعی را نیز تدارک نمایند تا مانع بیشتر بحران گردند . ولی آشکارا ملاحظه میشود که این دولت ها مستقیماً کنترول اقتصاد کشور های خود را در دست گرفته و به آهسته گی با دستان خود گور نظام سرمایه داری را خود میکنند که البته این تحول بزرگ تاریخی به ذات نتیجه منطقی سیر تکامل اجتماعی جامعه بشری بوده و نشان دهنده گذار تدریجی از نظام سرمایه داری به سوی نظام سوسیالیستی میباشد . زیرا استقرار نظام سوسیالیستی یک پدیده قانونمند و اجتناب ناپذیر جهانی است که در پی نظام سرمایه داری خواهد آمد و گلیم دلالان ، سرمایه داران بی عاطفه و استثمار گران بی رحم را برای ابد جم خواهد نمود ، زندگی با همی و رفاه همگانی به وجود خواهد آمد و همه باشند گان این کره خاکی صرف نظر از تعلقات رنگ ، زبان ، نژاد و مذهب برادروار کنار هم زیست خواهند نمود و برای هر کس مطابق استعدادش کار و مطابق کارش مزد تا دیه خواهد شد
    و من الله التوفیق محمد همایون سرخابی ٤ مارچ ٢٠٠٩

    maandag 2 maart 2009

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجایع درافغانستان

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجایع درافغانستان
    بخش سوم
    {قسمت هفتم}
    فاشیسم قبیلوی با عنصر"شنا خت" بیگانه است:ر
    منم معلول بی علت که علتهاست پیوندم
    ازل فرزند من باشد ابد فرزند فرزندم
    " میرزاعبدلقادربیدل"
    بخاطراگاهی ازعمق واقعیتهای تاریخی جامعه ای قبیلوی وبخاطربرداشت درست ازماهیت ان جامعه بطورهمه جانبه وطرح اهداف علمی وعملی برای بیرونرفت از عقبمانی های قرون وسطئی مسلط سنتی ورهایئ توده ها ازقیدوبندزنجیراستبدادوستمهای گوناگون ملی وطبقاتی.نخست باید با عنصر"شناخت"درمطالعه وارزیابی ان جامعه اشنائی دقیق حاصل نمود.عنصرشناخت برای درک ماهیت پدیده ها نقش تعین کننده رادارد.این پدیده ها میتوانند اجتماعی اقتصادی سیاسی ودینی وفرهنگی ویا "مادی ومعنوی"باشند.برای شناخت این پدیده ها لازم است انها رادرارتباط به یکدیگر مطالعه نمود.وبرحکم جهانبینی علمی هیچ پدیده ای درماحول ما ودر طبعیت ازاد.بدون ارتباط نیستند.وهیچ پدیده رابدون ارتباط باهم نمیتوان بصورت مجردمطالعه نمود برای درک ماهیت هرپدیده میتوان ارتباطات انرا باگذشته وحال واینده طورمشخص ارزیابی وموردبررسی قرار داد.پدیده های مادیویا معنوی صرفا"برپایهای جهانبینی علمی که متکی برتجارب عینی تاریخی وپزوهشهای علمی استواراست وازعمق قانونمندیها ومیکانیسم ارتباطات درونی وتضادهای انان وتاثیرات متقابل انها بالای یکدیگررا مورد بحث علمی قرار میدهدکه ازان استفاده به عمل میاید.وواقعیت انها عینی است.واین ارتباطات بین پدیده ها باعث حرکت وحرکتباعت باعث زائیش تضادها وتضادهای درونی هرپدیده باعث تکامل ودیگرگونیهای ان پدیده میکردد.واین منطق علمی چگونگی قانونمندی عینی تکامل درونی اشیا وپدیده هارابه صراحت بیان مینماید.بنا"هیچ پدیده ای"مادی یا معنوی"درجهان مابدون تغییروتکامل باقی نمیماند تعغیروتجزیه وتکامل ان" مطلق". است واین امریک واقعیتی است که خارج ازارده وذهن وتصورات مبهم انسانها صورت میپذیردوقایم بالذات است.امشناخت علمی این قانونمندیهای درونی پروسه تکاملی اشیا وپدیده ها به کمک جهانبینی علمی امریستکه بشریت به ان دست میازد.وام نمیتواندبه ان غلبه حاصل نماید.بنا"قانونمندی{ارتباط.حرکت وتضاد وتکامل}دربین پدیده ها اثبات کننده ای موجودیت ان پدیده درماحول خود واشغال جائی برای خودباهمه ابعاد ان وناگزیری تجزیه پزیری ان مبنای چهار منطق متذکره علمی.میکانیزم وقانونمندی درونی انرامانند یک "اتم "در یک عنصربه واحدها ونظامهای غنیتر دیگرنسبت به خوددرمحیط مارا یک امر مسلم میداند.وهیچ پدیده ای ازسیطره ای حکم این قوانین ومنطق رشد وتکامل یابنده ان نمیتواند وجود خارجی داشته باشد وانچه که وجود خارجی ندارد دراصل خود ظاهرا" هیچ ویا صفر"0"به نظرمیرسدوچون قابل لمس نیست بنا فاقدجای ومکان وابعاد اربعه میپندارند.درحالیکه عکس این تصورات نیز.ذهنی است.چونکه این پدیده ها نیز"فاقدارتباط.حرکت.وتضاد وتکامل" نمیباشند.واگرهست پس وجود خارجی نداشته فاقد قرت وانرجی میباشند.یعنی بازهم به هیچ میپیوندندکه ازهیچ به هیچ وجه چیزی یا قدرتی ویا انرجی ئی ویا عکسل عملی حاصل نمیشود.به گونه مثال موجودیت عنصر"هیلیم"درطبقات وارتباتاط بلنددرفضای اطراف خورشید باعث تولید انرجی وشعاع وگرمی قابل حس دراطراف خورشید میگردد.ویا ما امواج الکترونیکی وساحات تولیدجازبه وکشش مقناطیسی بین اهن ربارا بااهن عادی ویا موجودیت ساحه مقناطیسی زمینرا با ماحول ان مثال بیاوریم درحقیقت این میدان ویا ساحه کشش میقناطیسی وامواج الکترونیکی ویا ساحه که در ماحول اهن ربا ویا زمین پیدا میشود ان عبارت از"خواص وخاصیت "اهنربا وزمین است که خصلت "مادی"دارندودارای منابع خود اند.یعنی بدون یک منبع این امواج بوجود امده نمیتوانند.لذا به یک منبع اصلی خودارتباط میگیرند.بمجردیکه این ارتباط پیدا میشودبلافاصله داخل چهارمنطق علمی متذکره فوق میگردند. که چگونگیقانونمندی نظام درونی اهنربا وقانونمندی درونی زمینرا بیان مینماید. یعنی هرچیزیکه درهوا پرتاب شودبه طرف زمین سقوط میکندکه منبع انست ودرساحه مقناطیسی زمین قراردارد.شعاع افتاب نیز که منبع اصلی ان خود افتاب ویا خورشید است وازهمین منبع خود تولید میگردد.به منبع خودکه خورشیداست ارتبات دارد.واگرمنبع اصلی ان وجود نداشته باشد .شعاع وگرمی وحرارت ان بذات خود وجود خارجی ندارد.بنا ارتباترابه یک پروسه لاینقطع مبدل میسازد.که البته فلاسفه ها درین باره نظریات وباورهای گوناگونی را اریه میدارند که دراین بحث زاید است.خلاصه مطلب.فقط همین پدیده هها اند که به ارتباط هم وباتاثیر متقابل بالای هم قرت انرجی.ارت باط حرکت وتضاد وتکامل را درط بعیت ودر جامعه نیز بار می اورند که دراصل خودسازنده زیربناها اندکه به اثر دیگرگونیهای بلاانقطاع خودباعث زائیش روبناها میگردند.وبه این ترتیب این جهان هستی وما حول ماست که مطابق به قانونمندی های ذاتی درونی خود وقایم باذات به رشد وپرورش یکدیگر پدیده های جدیدی راطوردوامدارمیافرینندوایجادگررشد یکدیگردرپروسه تکامل خود میگردند.وپیوسته باعث زائیش پدیده های نودارای نظامهای غنی تردیگری نسبت به قبل خود دربطن پدیده میزبان کهن خودمیگردند.وبالاخره جای انرااشغال مینمایند.وپدیده کهن مطابق این قانونمندیها ناگزیرراست نطفه نو رادربطن خود پرورش وجای خودرابه پدیده های نو ظهوردیگر پیوسته تحلیه کند وبه اینتر تیب نو جای کهنه را میگیردومطابق به قانون تضاد وتکامل نظام جدید خودرا دربطن نظام کهنه وفرسوده ای روبه زوال ایجادمینماید.یعنی نو نطفه انهدام نظام کهنه است چونکه نو بذات خودخصلت رشد یابنده رادارد.وبه این ترتیب کهنه نطفه انهدام خودرا دربطن خود پرورش داده وبه تدریج میمیردوازبین میرود. یعنی مبارزه بین نو وکهنه الا غلبه نوبرکهنه ادامه میابد.واین پروسه نا قرار ازگذشته به حال وگزار ان ازحال به اینده.وازساده به بغرنج ان.طوردوامداربه وقوع میپیوندد.بنا از لحاظ جهانبینی علمی وجامعه شناسی علمی{ارتباط.حرکت. تضاد وتکاملوتغییر درکلیه ای اشیا وپدیده ها مطلق وعینی است}ولاینقطع میباشدواگراین قانونمندی رابرپایه جامعه شناسی علمی درپدیده های اجتماعی بصورت مشخص مورد مطالعه قراردهیم میبینیم که نیروهای نوومترقی ویا احزاب وسازمانهای مترقی وطحولطلب ودیگراندیش. از انجائیکه خصلت نوپذیری ورشدیابنده رادارند.باسرکوبگری های خونین وبا پراگنده گی های موئقتی درروند مبارزات اجتماعی ازبین ن میروندوبکلی نابودنمیشوند.اگرچی برگ وبارشان درطوفانهای خزانی سیاستهای پوشالی استبدادی ممکن است بریزد.اما بنابر پیوندهای عمیق توده ای وباداشتن ارتباطات وریشه های ناگسستنی که دربین کلیه طبقات واقشارزحمتکش ولایه ها واصناف متنوع جامعه درطول مبا رزات صادقانه مردمی که پیدا میکنندمطابق به"قوانین اضدادومبارزه ضدین"شامل تضادهای"اشتیپذیر"بوده چون دراصل اهداف وماهیت خودمدافع منافع توده ها اند.ودربرابردشمنان مردم ووطن موضیگیری قاطع دارند.بنا"ازحمایت وپشتیبانی وسیع مردم دوباره میتوانندبرخوردارگردند.از انجائیکه منافع این نیروهای مترقی ودیگراندیش با منافع توده ها باهم عملا" گره میخوردوازقدرت لایزال توده ها پشتیبانی میشود.وبنابرحکم زمان وضرورت عینی تاریخی دوباره باهم متحد متشکل ومستحکم گردیده وباایمانتروصادقتر.فداکارتروباوفاتربه امر منافع مردوم ووطن وباپرهیزازاشتباهات ولغزشها وبارفع اشتباهات گذشته ومبارزه قاطع علیه ان نسبت به پیش فشرده ترعمل مینمایند که این میکانیزم درقانونمندی پروسه رشدوتکامل پدیده های اجت ماعی"مطلق"است.که درحیطه چهارمنطق{ارتباط.حرکت. تضادوتعغییر وتکامل}صورت میپذیرد.وپیوسته حیات وبقا می افریند.که بادرنظرداشت این بحث کوتاه علمی واجمالی فلسفی.برای اینکه حرفهای مابیشتربه بحثهای پیچیده فلسفی داخل نگردد وازاصل موضوع به حاشیه رانده نشویم.به اصل مطلب خود که وازه"شناخت".عنصراساسی برای درک قانونمندیهای درونی وماهیت این پدیده ها است.ماراقادرمیسازدبه ان ادامه میدهیم.وام منجمله پدیده های اجتماعی وبویزه درجامعه قبیلوی.برمبنی حکم جامعه شناسی علمی درشناخت عمیق قانونمندیها ومناسبات جامعه قبیلوی وعشیره ای وساختارها وفرماسیونها وروابط ونوع مالکیتهای انهارا که واقعیت انها عینی است درامر اثبات میکانیزم{ارتباط.وحرکت وتضادوپروسههای تکاملی انهاراره نمائی میکند.}
    بدون این شناخت علمی وبرداشت درست ازان مانمیتوانیم به طرح وتدوین مثبت وعلمی وعملی هیچ یک ارمان واهداف خود نایل ایم.شناخت غیرعلمی دگم وجامدمتکی برمطالعات ارزیابیها وبرداشتهای غیرمئثق وغیرعلمی ازقوانین وروابط درونی پدیده های پیچیده وغامض اجتماعی درامر رهبری جنبش وجامعه مارا به گمراهی ونااشنائی وبه اغماض ازواقعیتها وبه اشتباهات وانحرافات وبه لغزشها وبه بسا معضلات وپیچیده گی های نا میمون ونامطلوب غیرقابل پیشبینی سوق میدهد.وبالاخره تکرار اشتباه وانحراف ازاصل اهداف باعث مرگ سیاسی ان میگرددازانرو رهبران جهان کارگری گفته اند:"...اشتباه درسیاست جبران ناپذیر است..."وجای دارد که دراین جا بالای این حرف شاعرتوانا"رودکی" بیشترتاکیدورزید:ر
    هرکه ناموخت ازگذشت روزگار
    هیچ ناموزدزهیچ اموزگار
    یعنی هوشدارجدی است ازتکراردوباره اشتباهت وانحرافات دراینده ها.ا که همه ازعدم شناخت علمی ودقیق ازماهیت درونی پدیده ای اجتماعی وازعدم درک عینی ازمیکانیزم تعغییرات درونی انها ناشی میگردد.تحلیلگرومنقداقای دایفولادی{ص 5 کتاب خودافغانستان قلمرو استبدا د}درباره شناخت ازماهیت سیاسی واجتماعی واقتصادی جامعه افغانی واززمامداریهای ملیگرای این جامعه به این باوراست که تفاوت جامعه ای قبیلوی پشتونها بادیگر جوامع قبیلوی دراین بوده است که :" نهادهای اقتصادی اجتماعی وفرهنگی {دین}جامعه پشتون:ازداشتن نهادهای سیاسی بهره مند بوده.حالا نکه جوامع دیگرنه تنها از داشتن نهادهای سیاسی محروم بوده.بلکه ناگزیر نیزبوده اندکه ازطریق نهادهای اقتصادی اجتماعی وفرهنگی خود.هم نهادهایسیاسی جامعه پشتونرا تقویت کنندوهم مطابق به منافع این نها د سیاسی بیگانه ازتکامل محروم شوند.زیرا محروم بودن ازنهاد سیاسی به خود ی خود.روابط علت ومعلولی روابط ا قتصادی واجتماعی وفرهنگی جامعه رابا نهاد سیاسی ان برهم میزندوطبعی است که اگرنهاد سیاسی بیگانه ازقدرت لشکری به جوامع دیگرتحمیل شودجوامع مذکورنه تنها از لحاظ اقتصادی فلج میشوند.بلکهاتکامل نهادهای اجتماعی وفرهنگی خوشرانیزازدست میدهند..." دراینجا باصراحت باید تذکردادکه درنقدوتحلیل ودرشناخت اجتماعی حب وبغض وطرف ابدا"دخیل نیست.ونبایدچنین باشد.وانتباه ان به خواننده بارمنفی نداشته باشد.تانتیجه مطلوب وموئثق ومثبت ازتحلیل بیطرفانه ان حا صل گردد.وبرای رفع بارمنفی این انتباه بایدعرض کردکه درجامعه قبیلوی صرف یک قوم نی بلکه زندگی تمامی طوایف اقوام وملیتها ازاستبدادان باتفاوت کم وبیش ازهم متا ثر میگردند.لزت انحصارقدرت وحس عظمت طلبی دروجودهمه ای جوامع که.یکه تازعمل نمایند.میتواند احیا گردد.وهمه اقوام ملیتها درتاریخ خودبا تفاوتهای معینی دارای جوامع قبیلوی بخصوص خودبوده ودران زیسته اندوازانواع ستم واستبدادان وعقبمانی ها وسنت پرستی های ان درهمه ای عرصه های زندگی متائثرگردیده اند.اما ازاینکه این بحث مختصرصرفا" طی بیشتراز250 سال واندی را ازدوران احمد شاه ابدالی وامیرعبدالرحمان خان به این طرف که .ممثل واقعی استبدادفاشیستی قبیلوی درتاریخ کشورموردبررسی قرارگرفته است.اگر موردمطالعه وبررسی وشناخت قراربدهیم.بوضاحت میبینیمکه که تمامی زمامداران وحکمداران ان برخاسته ازدرون یک قوم یعنی "آفا غنه"را بما ترسیم میکندو"طبقات حاکم"درفرماسیونهای اجتماعی وسیاسی ومناسبات مسلط انرا در این جامعه که ماهیت یک قومی رادارد.به وضاحت بیان مینماید.بنا"مطالعه وشناخت این جامعه بدین روال برمبنی جهانبینی علمی.نباید نامعقول ویاقومگرایانه وتعصب امیزوجانبدارانه تلقی گردد.ودرافشای واقعیتها ی تاریخی حساسیتها نشان داده شودوازان جلوگیری به عمل ایدکه به این ترتیب تحت پوشش این حساسیتها عملا"از فاشیسم قبیلوی حمایت وپشتیبانی به عمل اید که این عمل نیزیک طرفنددیگری ازسیاست فاشیستی است که برای بقای خودتلاش میورزندومیخواهندزبان گویای تاریخ عصرازادی کنونی رانیزخاموش سازند.ا؟واین درحالیستکه.دراینجا صرف زمامدارانیکه خصوصیات قومگرائی وفاشیستی دراین مدت زمامداریهای که نموده اند.بیشترمورد بررسی وتحلیل قرارگرفته اند.واین سلاطین جباروزمامداران عظمت طلب وبرترجوی وانحصارگران قدرت قومی درفرماسینهای سیاسی اقتصادی واجتماعی بنابرماهیت ستمگرانه که دارندبماثه حافظ منافع طبقات حاکم یعنی قوم حاکم بوده وبخاطردفاع ازاین منافع علیه طبقات محروم وتحت استبدادجوامع دیگری که درقدرت حاکمه سیاسی ان مشارکت ندارند.قرار میگیرند.وتمثیل حاکمیت مینمایندوبنابرحکم زمان وجبرتاریخ وقانونمندی درونی وتضادها وتنشهای خصمانه ملی وطبقاتی این جامعه کماکان بایدبالای این جوامع محروم ظلم وستم برانندواین همه تضادهای متخاصم طبقاتی به اساس جامعه شناسی علمی همان تضادهای اندکه بین طبقات حاکم ومحکوم.ستمگروستمکش وبین فقروسرمایه وبین ظالم ومظلوم را به ما بیان میکندکه امریست حتمی وموجودیت این ستم را عملا به اثبات میرساند.ووجودخارجی دارد.یعنی طبقه حاکم ومسلط ناگزیر است به اله ای سرکوب جامعه محگوم مبدل گردد.لذا مطالعه وتحلیل وارزیابیهای عینی پیرامون شناخت این جامعه قبیلوی هیچگاه به مفهوم حمله بالای جامعه حاکم ویا قوم حاکم درحاکمیت سیاسی ویا به عقاعدورسوم وسنتهای پسندیده ان نیست.واینکه تاریخ زمامداریهای سلاطین این جامعه همچو واقعیتهارا بیان می نمایدرویدادهای است که هرجامعه دیگری اگربه لاباتوارهای تجربوی تاریخی موردپزوهش و بررسی ومطالعه قرارگیرند.تاریخ تیزبین ازچگونگی افشای درونی ان دریغ نخواهدکرد.خوب ویا خراب انچه که هست تاریخ انرا برملا میسازدکه دراین اثرگنجایش نداشته که برای فعلا الا فرصت مساعدموردبررسی ما قرارندارند.واین اثرنیزبرپایه اسناد تاریخی وچشم دیدها وبرداشتها وخاطرات شخصی نویسنده این سطوراستواراست./ر
    حسن پیمان
    امریکا .
    ادامه دارد....و
  • بازگشت به صفحه اصلی
  •