سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجایع درافغانستانبخش سوم
{قسمت هفتم}
فاشیسم قبیلوی با عنصر"شنا خت" بیگانه است:ر
منم معلول بی علت که علتهاست پیوندم
ازل فرزند من باشد ابد فرزند فرزندم
" میرزاعبدلقادربیدل"
بخاطراگاهی ازعمق واقعیتهای تاریخی جامعه ای قبیلوی وبخاطربرداشت درست ازماهیت ان جامعه بطورهمه جانبه وطرح اهداف علمی وعملی برای بیرونرفت از عقبمانی های قرون وسطئی مسلط سنتی ورهایئ توده ها ازقیدوبندزنجیراستبدادوستمهای گوناگون ملی وطبقاتی.نخست باید با عنصر"شناخت"درمطالعه وارزیابی ان جامعه اشنائی دقیق حاصل نمود.عنصرشناخت برای درک ماهیت پدیده ها نقش تعین کننده رادارد.این پدیده ها میتوانند اجتماعی اقتصادی سیاسی ودینی وفرهنگی ویا "مادی ومعنوی"باشند.برای شناخت این پدیده ها لازم است انها رادرارتباط به یکدیگر مطالعه نمود.وبرحکم جهانبینی علمی هیچ پدیده ای درماحول ما ودر طبعیت ازاد.بدون ارتباط نیستند.وهیچ پدیده رابدون ارتباط باهم نمیتوان بصورت مجردمطالعه نمود برای درک ماهیت هرپدیده میتوان ارتباطات انرا باگذشته وحال واینده طورمشخص ارزیابی وموردبررسی قرار داد.پدیده های مادیویا معنوی صرفا"برپایهای جهانبینی علمی که متکی برتجارب عینی تاریخی وپزوهشهای علمی استواراست وازعمق قانونمندیها ومیکانیسم ارتباطات درونی وتضادهای انان وتاثیرات متقابل انها بالای یکدیگررا مورد بحث علمی قرار میدهدکه ازان استفاده به عمل میاید.وواقعیت انها عینی است.واین ارتباطات بین پدیده ها باعث حرکت وحرکتباعت باعث زائیش تضادها وتضادهای درونی هرپدیده باعث تکامل ودیگرگونیهای ان پدیده میکردد.واین منطق علمی چگونگی قانونمندی عینی تکامل درونی اشیا وپدیده هارابه صراحت بیان مینماید.بنا"هیچ پدیده ای"مادی یا معنوی"درجهان مابدون تغییروتکامل باقی نمیماند تعغیروتجزیه وتکامل ان" مطلق". است واین امریک واقعیتی است که خارج ازارده وذهن وتصورات مبهم انسانها صورت میپذیردوقایم بالذات است.امشناخت علمی این قانونمندیهای درونی پروسه تکاملی اشیا وپدیده ها به کمک جهانبینی علمی امریستکه بشریت به ان دست میازد.وام نمیتواندبه ان غلبه حاصل نماید.بنا"قانونمندی{ارتباط.حرکت وتضاد وتکامل}دربین پدیده ها اثبات کننده ای موجودیت ان پدیده درماحول خود واشغال جائی برای خودباهمه ابعاد ان وناگزیری تجزیه پزیری ان مبنای چهار منطق متذکره علمی.میکانیزم وقانونمندی درونی انرامانند یک "اتم "در یک عنصربه واحدها ونظامهای غنیتر دیگرنسبت به خوددرمحیط مارا یک امر مسلم میداند.وهیچ پدیده ای ازسیطره ای حکم این قوانین ومنطق رشد وتکامل یابنده ان نمیتواند وجود خارجی داشته باشد وانچه که وجود خارجی ندارد دراصل خود ظاهرا" هیچ ویا صفر"0"به نظرمیرسدوچون قابل لمس نیست بنا فاقدجای ومکان وابعاد اربعه میپندارند.درحالیکه عکس این تصورات نیز.ذهنی است.چونکه این پدیده ها نیز"فاقدارتباط.حرکت.وتضاد وتکامل" نمیباشند.واگرهست پس وجود خارجی نداشته فاقد قرت وانرجی میباشند.یعنی بازهم به هیچ میپیوندندکه ازهیچ به هیچ وجه چیزی یا قدرتی ویا انرجی ئی ویا عکسل عملی حاصل نمیشود.به گونه مثال موجودیت عنصر"هیلیم"درطبقات وارتباتاط بلنددرفضای اطراف خورشید باعث تولید انرجی وشعاع وگرمی قابل حس دراطراف خورشید میگردد.ویا ما امواج الکترونیکی وساحات تولیدجازبه وکشش مقناطیسی بین اهن ربارا بااهن عادی ویا موجودیت ساحه مقناطیسی زمینرا با ماحول ان مثال بیاوریم درحقیقت این میدان ویا ساحه کشش میقناطیسی وامواج الکترونیکی ویا ساحه که در ماحول اهن ربا ویا زمین پیدا میشود ان عبارت از"خواص وخاصیت "اهنربا وزمین است که خصلت "مادی"دارندودارای منابع خود اند.یعنی بدون یک منبع این امواج بوجود امده نمیتوانند.لذا به یک منبع اصلی خودارتباط میگیرند.بمجردیکه این ارتباط پیدا میشودبلافاصله داخل چهارمنطق علمی متذکره فوق میگردند. که چگونگیقانونمندی نظام درونی اهنربا وقانونمندی درونی زمینرا بیان مینماید. یعنی هرچیزیکه درهوا پرتاب شودبه طرف زمین سقوط میکندکه منبع انست ودرساحه مقناطیسی زمین قراردارد.شعاع افتاب نیز که منبع اصلی ان خود افتاب ویا خورشید است وازهمین منبع خود تولید میگردد.به منبع خودکه خورشیداست ارتبات دارد.واگرمنبع اصلی ان وجود نداشته باشد .شعاع وگرمی وحرارت ان بذات خود وجود خارجی ندارد.بنا ارتباترابه یک پروسه لاینقطع مبدل میسازد.که البته فلاسفه ها درین باره نظریات وباورهای گوناگونی را اریه میدارند که دراین بحث زاید است.خلاصه مطلب.فقط همین پدیده هها اند که به ارتباط هم وباتاثیر متقابل بالای هم قرت انرجی.ارت باط حرکت وتضاد وتکامل را درط بعیت ودر جامعه نیز بار می اورند که دراصل خودسازنده زیربناها اندکه به اثر دیگرگونیهای بلاانقطاع خودباعث زائیش روبناها میگردند.وبه این ترتیب این جهان هستی وما حول ماست که مطابق به قانونمندی های ذاتی درونی خود وقایم باذات به رشد وپرورش یکدیگر پدیده های جدیدی راطوردوامدارمیافرینندوایجادگررشد یکدیگردرپروسه تکامل خود میگردند.وپیوسته باعث زائیش پدیده های نودارای نظامهای غنی تردیگری نسبت به قبل خود دربطن پدیده میزبان کهن خودمیگردند.وبالاخره جای انرااشغال مینمایند.وپدیده کهن مطابق این قانونمندیها ناگزیرراست نطفه نو رادربطن خود پرورش وجای خودرابه پدیده های نو ظهوردیگر پیوسته تحلیه کند وبه اینتر تیب نو جای کهنه را میگیردومطابق به قانون تضاد وتکامل نظام جدید خودرا دربطن نظام کهنه وفرسوده ای روبه زوال ایجادمینماید.یعنی نو نطفه انهدام نظام کهنه است چونکه نو بذات خودخصلت رشد یابنده رادارد.وبه این ترتیب کهنه نطفه انهدام خودرا دربطن خود پرورش داده وبه تدریج میمیردوازبین میرود. یعنی مبارزه بین نو وکهنه الا غلبه نوبرکهنه ادامه میابد.واین پروسه نا قرار ازگذشته به حال وگزار ان ازحال به اینده.وازساده به بغرنج ان.طوردوامداربه وقوع میپیوندد.بنا از لحاظ جهانبینی علمی وجامعه شناسی علمی{ارتباط.حرکت. تضاد وتکاملوتغییر درکلیه ای اشیا وپدیده ها مطلق وعینی است}ولاینقطع میباشدواگراین قانونمندی رابرپایه جامعه شناسی علمی درپدیده های اجتماعی بصورت مشخص مورد مطالعه قراردهیم میبینیم که نیروهای نوومترقی ویا احزاب وسازمانهای مترقی وطحولطلب ودیگراندیش. از انجائیکه خصلت نوپذیری ورشدیابنده رادارند.باسرکوبگری های خونین وبا پراگنده گی های موئقتی درروند مبارزات اجتماعی ازبین ن میروندوبکلی نابودنمیشوند.اگرچی برگ وبارشان درطوفانهای خزانی سیاستهای پوشالی استبدادی ممکن است بریزد.اما بنابر پیوندهای عمیق توده ای وباداشتن ارتباطات وریشه های ناگسستنی که دربین کلیه طبقات واقشارزحمتکش ولایه ها واصناف متنوع جامعه درطول مبا رزات صادقانه مردمی که پیدا میکنندمطابق به"قوانین اضدادومبارزه ضدین"شامل تضادهای"اشتیپذیر"بوده چون دراصل اهداف وماهیت خودمدافع منافع توده ها اند.ودربرابردشمنان مردم ووطن موضیگیری قاطع دارند.بنا"ازحمایت وپشتیبانی وسیع مردم دوباره میتوانندبرخوردارگردند.از انجائیکه منافع این نیروهای مترقی ودیگراندیش با منافع توده ها باهم عملا" گره میخوردوازقدرت لایزال توده ها پشتیبانی میشود.وبنابرحکم زمان وضرورت عینی تاریخی دوباره باهم متحد متشکل ومستحکم گردیده وباایمانتروصادقتر.فداکارتروباوفاتربه امر منافع مردوم ووطن وباپرهیزازاشتباهات ولغزشها وبارفع اشتباهات گذشته ومبارزه قاطع علیه ان نسبت به پیش فشرده ترعمل مینمایند که این میکانیزم درقانونمندی پروسه رشدوتکامل پدیده های اجت ماعی"مطلق"است.که درحیطه چهارمنطق{ارتباط.حرکت. تضادوتعغییر وتکامل}صورت میپذیرد.وپیوسته حیات وبقا می افریند.که بادرنظرداشت این بحث کوتاه علمی واجمالی فلسفی.برای اینکه حرفهای مابیشتربه بحثهای پیچیده فلسفی داخل نگردد وازاصل موضوع به حاشیه رانده نشویم.به اصل مطلب خود که وازه"شناخت".عنصراساسی برای درک قانونمندیهای درونی وماهیت این پدیده ها است.ماراقادرمیسازدبه ان ادامه میدهیم.وام منجمله پدیده های اجتماعی وبویزه درجامعه قبیلوی.برمبنی حکم جامعه شناسی علمی درشناخت عمیق قانونمندیها ومناسبات جامعه قبیلوی وعشیره ای وساختارها وفرماسیونها وروابط ونوع مالکیتهای انهارا که واقعیت انها عینی است درامر اثبات میکانیزم{ارتباط.وحرکت وتضادوپروسههای تکاملی انهاراره نمائی میکند.}
بدون این شناخت علمی وبرداشت درست ازان مانمیتوانیم به طرح وتدوین مثبت وعلمی وعملی هیچ یک ارمان واهداف خود نایل ایم.شناخت غیرعلمی دگم وجامدمتکی برمطالعات ارزیابیها وبرداشتهای غیرمئثق وغیرعلمی ازقوانین وروابط درونی پدیده های پیچیده وغامض اجتماعی درامر رهبری جنبش وجامعه مارا به گمراهی ونااشنائی وبه اغماض ازواقعیتها وبه اشتباهات وانحرافات وبه لغزشها وبه بسا معضلات وپیچیده گی های نا میمون ونامطلوب غیرقابل پیشبینی سوق میدهد.وبالاخره تکرار اشتباه وانحراف ازاصل اهداف باعث مرگ سیاسی ان میگرددازانرو رهبران جهان کارگری گفته اند:"...اشتباه درسیاست جبران ناپذیر است..."وجای دارد که دراین جا بالای این حرف شاعرتوانا"رودکی" بیشترتاکیدورزید:ر
هرکه ناموخت ازگذشت روزگار
هیچ ناموزدزهیچ اموزگار
یعنی هوشدارجدی است ازتکراردوباره اشتباهت وانحرافات دراینده ها.ا که همه ازعدم شناخت علمی ودقیق ازماهیت درونی پدیده ای اجتماعی وازعدم درک عینی ازمیکانیزم تعغییرات درونی انها ناشی میگردد.تحلیلگرومنقداقای دایفولادی{ص 5 کتاب خودافغانستان قلمرو استبدا د}درباره شناخت ازماهیت سیاسی واجتماعی واقتصادی جامعه افغانی واززمامداریهای ملیگرای این جامعه به این باوراست که تفاوت جامعه ای قبیلوی پشتونها بادیگر جوامع قبیلوی دراین بوده است که :" نهادهای اقتصادی اجتماعی وفرهنگی {دین}جامعه پشتون:ازداشتن نهادهای سیاسی بهره مند بوده.حالا نکه جوامع دیگرنه تنها از داشتن نهادهای سیاسی محروم بوده.بلکه ناگزیر نیزبوده اندکه ازطریق نهادهای اقتصادی اجتماعی وفرهنگی خود.هم نهادهایسیاسی جامعه پشتونرا تقویت کنندوهم مطابق به منافع این نها د سیاسی بیگانه ازتکامل محروم شوند.زیرا محروم بودن ازنهاد سیاسی به خود ی خود.روابط علت ومعلولی روابط ا قتصادی واجتماعی وفرهنگی جامعه رابا نهاد سیاسی ان برهم میزندوطبعی است که اگرنهاد سیاسی بیگانه ازقدرت لشکری به جوامع دیگرتحمیل شودجوامع مذکورنه تنها از لحاظ اقتصادی فلج میشوند.بلکهاتکامل نهادهای اجتماعی وفرهنگی خوشرانیزازدست میدهند..." دراینجا باصراحت باید تذکردادکه درنقدوتحلیل ودرشناخت اجتماعی حب وبغض وطرف ابدا"دخیل نیست.ونبایدچنین باشد.وانتباه ان به خواننده بارمنفی نداشته باشد.تانتیجه مطلوب وموئثق ومثبت ازتحلیل بیطرفانه ان حا صل گردد.وبرای رفع بارمنفی این انتباه بایدعرض کردکه درجامعه قبیلوی صرف یک قوم نی بلکه زندگی تمامی طوایف اقوام وملیتها ازاستبدادان باتفاوت کم وبیش ازهم متا ثر میگردند.لزت انحصارقدرت وحس عظمت طلبی دروجودهمه ای جوامع که.یکه تازعمل نمایند.میتواند احیا گردد.وهمه اقوام ملیتها درتاریخ خودبا تفاوتهای معینی دارای جوامع قبیلوی بخصوص خودبوده ودران زیسته اندوازانواع ستم واستبدادان وعقبمانی ها وسنت پرستی های ان درهمه ای عرصه های زندگی متائثرگردیده اند.اما ازاینکه این بحث مختصرصرفا" طی بیشتراز250 سال واندی را ازدوران احمد شاه ابدالی وامیرعبدالرحمان خان به این طرف که .ممثل واقعی استبدادفاشیستی قبیلوی درتاریخ کشورموردبررسی قرارگرفته است.اگر موردمطالعه وبررسی وشناخت قراربدهیم.بوضاحت میبینیمکه که تمامی زمامداران وحکمداران ان برخاسته ازدرون یک قوم یعنی "آفا غنه"را بما ترسیم میکندو"طبقات حاکم"درفرماسیونهای اجتماعی وسیاسی ومناسبات مسلط انرا در این جامعه که ماهیت یک قومی رادارد.به وضاحت بیان مینماید.بنا"مطالعه وشناخت این جامعه بدین روال برمبنی جهانبینی علمی.نباید نامعقول ویاقومگرایانه وتعصب امیزوجانبدارانه تلقی گردد.ودرافشای واقعیتها ی تاریخی حساسیتها نشان داده شودوازان جلوگیری به عمل ایدکه به این ترتیب تحت پوشش این حساسیتها عملا"از فاشیسم قبیلوی حمایت وپشتیبانی به عمل اید که این عمل نیزیک طرفنددیگری ازسیاست فاشیستی است که برای بقای خودتلاش میورزندومیخواهندزبان گویای تاریخ عصرازادی کنونی رانیزخاموش سازند.ا؟واین درحالیستکه.دراینجا صرف زمامدارانیکه خصوصیات قومگرائی وفاشیستی دراین مدت زمامداریهای که نموده اند.بیشترمورد بررسی وتحلیل قرارگرفته اند.واین سلاطین جباروزمامداران عظمت طلب وبرترجوی وانحصارگران قدرت قومی درفرماسینهای سیاسی اقتصادی واجتماعی بنابرماهیت ستمگرانه که دارندبماثه حافظ منافع طبقات حاکم یعنی قوم حاکم بوده وبخاطردفاع ازاین منافع علیه طبقات محروم وتحت استبدادجوامع دیگری که درقدرت حاکمه سیاسی ان مشارکت ندارند.قرار میگیرند.وتمثیل حاکمیت مینمایندوبنابرحکم زمان وجبرتاریخ وقانونمندی درونی وتضادها وتنشهای خصمانه ملی وطبقاتی این جامعه کماکان بایدبالای این جوامع محروم ظلم وستم برانندواین همه تضادهای متخاصم طبقاتی به اساس جامعه شناسی علمی همان تضادهای اندکه بین طبقات حاکم ومحکوم.ستمگروستمکش وبین فقروسرمایه وبین ظالم ومظلوم را به ما بیان میکندکه امریست حتمی وموجودیت این ستم را عملا به اثبات میرساند.ووجودخارجی دارد.یعنی طبقه حاکم ومسلط ناگزیر است به اله ای سرکوب جامعه محگوم مبدل گردد.لذا مطالعه وتحلیل وارزیابیهای عینی پیرامون شناخت این جامعه قبیلوی هیچگاه به مفهوم حمله بالای جامعه حاکم ویا قوم حاکم درحاکمیت سیاسی ویا به عقاعدورسوم وسنتهای پسندیده ان نیست.واینکه تاریخ زمامداریهای سلاطین این جامعه همچو واقعیتهارا بیان می نمایدرویدادهای است که هرجامعه دیگری اگربه لاباتوارهای تجربوی تاریخی موردپزوهش و بررسی ومطالعه قرارگیرند.تاریخ تیزبین ازچگونگی افشای درونی ان دریغ نخواهدکرد.خوب ویا خراب انچه که هست تاریخ انرا برملا میسازدکه دراین اثرگنجایش نداشته که برای فعلا الا فرصت مساعدموردبررسی ما قرارندارند.واین اثرنیزبرپایه اسناد تاریخی وچشم دیدها وبرداشتها وخاطرات شخصی نویسنده این سطوراستواراست./ر
حسن پیمان
امریکا .
ادامه دارد....و