• بازگشت به صفحه اصلی
  • donderdag 24 september 2009

    گويا اين روز‌ها مقامات آمريكايي با بن‌لادن هم عقيده‌اند

    گويا اين روز‌ها مقامات آمريكايي با بن‌لادن هم عقيده‌اند
    ارسالی خلیل احمد
    "اسامه بن‌لادن و باراك اوباما سرانجام در يك قصه حضور پيدا كرده‌اند. بيشتر منتقدان آمريكا و در واقع بسياري از منتقدان اشغال افغانستان توسط نظاميان غربي، در حال شروع به صحبت به همان زباني هستند كه بزرگترين دشمن اوباما صحبت مي‌كند." به گزارش ايسنا، روزنامه‌ي اينديپندنت در گزارشي تحليلي آورده است: اين ترديد هم اكنون در آمريكا در حال گسترش است كه باراك اوباما رييس جمهور آمريكا، توسط رابرت گيتس، وزير دفاع و ژنرال ديويد پترائوس كه استراتژي افزايش نيروي وي در از بين بردن شبه نظاميان همانند عراق موفقيت آميز به نظر مي‌رسد، در افغانستان گرفتار شده است. اين روزنامه نوشته است: تعجب آور نيست كه اسامه بن لادن اين هفته تصميم گرفت براي مردم آمريكا سخنراني كند. وي در هشتمين سالگرد 11 سپتامبر طي يك نوار صوتي گفت "شما در حال دست زدن به يك جنگ نااميدانه و رو به شكست هستيد. زمان آن رسيده كه خود را از ترس و تروريسم ايدئولوژيك نومحافظه‌كاران و لابي اسراييل برهانيد." در سخنان وي ديگر صحبت از اوباما به عنوان يك "سياهپوست" نبود اگر چه بن لادن گفت كه عدم اتمام جنگ‌هاي عراق و افغانستان به دليل ضعف اوباما بود.
    اينديپندنت در ادامه‌ي اين تحليل نوشته است: در هر صورت مبارزان مسلمان ائتلاف تحت امر آمريكا در افغانستان را دچار فرسايش خواهند كرد. درست همان كاري كه به مدت 10 سال با نيروهاي شوروي سابق كردند و به سرنگوني آنها انجاميد. جالب است اين دقيقا همان چيزي است كه بن لادن شخصا در افغانستان چهار سال قبل از 11 سپتامبر و شروع ماجراجويي آمريكا در جنوب رود "آمودريا" در سال 2001 گفت.
    اين روزنامه مي‌افزايد: تقريبا هم زمان با انتشار نوار صوتي بن لادن، منتقدان اوباما در آمريكا نظراتي مشابه بن لادن را مطرح كردند. ديان فين اشتاين، سناتور دموكرات ايالت كاليفرنيا و رييس كميته‌ اطلاعاتي سنا گفت "معتقد نيستم كه ما بتوانيم در افغانستان يك جامعه دموكراتيك بسازيم. معتقدم كه افغانستان يك جامعه قبيله‌يي باقي خواهد ماند". نانسي پلوسي، رييس مجلس نمايندگان آمريكا نيز گفت كه معتقد نيست حمايت زيادي از اعزام سربازان بيشتر به افغانستان وجود داشته باشد. كولين كني، رييس كميته‌ي امنيت و دفاع ملي سناي كانادا نيز اين هفته گفت "آنچه كه ما اميدوار بوديم در افغانستان موفق به انجام آن شويم، غير ممكن نشان داده است. ما در حال حركت به سمت سرانجامي نظير ويتنام هستيم".
    اينديپندنت در ادامه مي‌نويسد: چشمان خود را ببنديد و فرض كنيد كه اين سخنان از غار القاعده آمده است. باور كردن آن زياد سخت نيست، آيا اينطور نيست؟ به نظر مي‌رسد تنها اوباما قادر به دريافت اين پيام نيست. افغانستان براي وي همچنان يك جنگ الزامي باقي مانده و ژنرال‌هاي وي خواستار اعزام سربازان بيشتر به آنجا شده‌اند و ما قرار است منطق اين پوچي را دنبال كنيم. طالبان در سال 2001 شكست خورد. سپس آنها شروع به كسب پيروزي‌هاي مجدد كردند. آنگاه ما مجبور شديم دموكراسي افغانستان را حفظ كنيم و سربازان ما براي حفاظت از دور دوم انتخابات دموكراتيك افغانستان كشته شدند. افغانستان ويتنام نيست، اين چيزي است كه اوباما به ما اطمينان داده است. پس ارتش خوب كهنه‌كار آلمان يك حمله هوايي ترتيب مي‌دهد و غير نظاميان افغان بيشتري را از بين مي‌برد.
    اين روزنامه انگليسي مي‌افزايد: اين عبرت آموز است كه در اين برهه به ارتش كانادا كه سرباز كمتري نسبت به انگليس در افغانستان دارد ولي به همان ميزان لطمه ديده روي بياوريم. يكصد و سي و امين سرباز آنها اخيرا نزديك قندهار كشته شد. مقامات كانادايي هر سه ماه يكبار يك گزارش در مورد پيشرفت نظامي در افغانستان منتشر مي‌كنند؛ سندي كه نسبت به هر چيزي كه از طرف پنتاگون يا وزارت دفاع انگليس منتشر مي‌شود،‌ صادقانه‌تر و دقيق‌تر است. تازه‌ترين گزارش كه اين هفته منتشر شد، نشان مي‌دهد كه استان قندهار در حال رويارويي با خشونت بيشتر، بي‌ثباتي بيشتر و ناامني بيشتر است و حملات در سراسر افغانستان بيشتر از هر زمان ديگري از زمان سقوط طالبان در سال 2001 است. تعداد حملات در بهار امسال در مقايسه با سال 2008 به شكل "فوق‌العاده‌اي بالا" بوده است.
    در بخش ديگري از اين مطلب مي‌خوانيم: تعداد انفجار‌هاي جاده‌يي 108 درصد افزايش يافته است. افغان‌ها مي‌گويند كه از سطح آموزش و اشتغال رضايت كمتري دارند كه در وهله‌ي اول به خاطر امنيت ضعيف يا عدم وجود امنيت است. كانادا هم اكنون تنها روي امنيت شهر قندهار تمركز كرده و هر گونه تلاش واقعي براي كنترل استان را متوقف كرده است. ارتش كانادا در سال 2011 افغانستان را ترك خواهد كرد ولي تاكنون تنها پنج مورد از 50 مدرسه در پروژه مدرسه سازي تكميل شده است و 28 مدرسه در دست ساخت هستند؛ اما از 364 مدرسه كنوني استان قندهار 180 مورد مجبور به تعطيلي شده‌اند.
    اينديپندنت مي‌افزايد: درخصوص پيشرفت "حكمراني دموكراتيك" قندهار، گزارش كانادا حاكي از اين است كه توان دولت افغانستان به شكل مزمني بر اثر فساد گسترده ضعيف شده است. شروع فصل درگيري‌هاي تابستان و تمركز سياستمداران و فعالان روي انتخابات رياست جمهوري ماه اوت،‌ اميد‌ها درمورد اين طرح‌هاي ارزشمند را به ياس بدل كرد و حتي هدف اوليه نابودي فلج اطفال كه مهمترين پروژه غير نظامي اتاوا در افغانستان بود، آژانس توسعه بين‌المللي كانادا را شكست داده است. همانطور كه روزنامه تورنتو استار اين هفته طي يك تحقيقات جدي ژورناليستي فاش كرد، هدف "نابودي فلج اطفال با كمك سازمان ملل و سازمان بهداشت جهاني" به شكل بي‌سر و صدايي به "جلوگيري از انتقال آن"، تبديل شده است. هم چنين به جاي سنجش تعداد كودكان ايمن در برابر فلج اطفال، هدف موجود به ارجاع به تعداد كودكان واكسينه شده تغيير يافته است. البته كودكان بايد چندين بار قبل از ايمن شدن واقعي واكسينه بشوند.
    اينديپندنت در بخش پاياني اين گزارش تحليلي آورده است: اما جنگ طلبان جمهوري خواه آمريكا اكنون درباره‌ي فاجعه افغانستان چه مي‌گويند؟ جان مك كين كانديداي جمهوري خواه شكست خورده در انتخابات رياست جمهوري آمريكا و سرباز سابق حاضر در جنگ ويتنام، اخيرا گفت كه سربازان بيشتر، موفقيت در افغانستان را تضمين نخواهند كرد؛ اما شكست در اعزام نيرو به افغانستان تضمين شكست خواهد بود. تصور كنيد اسامه بن لادن هنگاميكه در غار تاريك القاعده اين سخنان احمقانه را شنيده، چگونه خنديده است!

    woensdag 9 september 2009

    «شب قدر»


    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

    واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند

    چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبیآن

    شب قدر كه این تازه براتم دادند«حافظ»«شب قدر»
    عباس دلجو09/09/2009

    قدر به معنی تقدیر و اندازه گرفتن ، قدر اغازی جدید ، انفاخ روح خدا در کالبد مرده های متحرک ، مطلع الفجر زندگی نوین و تقدیر سرنوشت انسانی ، معنی گردیده است . لیلةالقدر در فرهنگ دینی ما ، شبی است که روشن‌ترین پنجره‌های معنویت و عرفان به روی انسان ها گشوده میگردد تا روح آنان را به سیر و سلوک در وسعت عظیم و بی کرانه‌ ایمان ، وا دارد تا با این گل گشت ، جسم و روح شان را از همه آلودگیها و پلشتی های دنیای واانفساءی بیدردی و بی مسئولیتی ، پاک سازند .لیلة القدر ، شبی است که هر که آن شب را احیاءکند عزیز و مشرف گردد . اما فراموش نگردد که احیاء نه فقط بیدار خوابی و شب زنده داری بلکه احیای عزت ، شرافت و ارزشهای متعالی الهی ، در زمینه ذهن و بستر زندگی مان ، می باشد که باید تاثیر آن را عملا و به وضوح در زندگی مان لمس نمائیم و احیاء باید ما را به خدا نزدیک کند و حضور گرم و پرمحبت خدا را به صراحت و روشنی درک کنیم " ما ادراک ما ،لیلة القدر " و اگر به قدر ، آگاهی یافتیم اینجاست که روشنی حضور صمیمی خدا ، فوران نور ، سیلان عشق و عطر گل هستی را به وضاحت در زندگی مان احساس مینمائیم و با صلاحیت حضور در بزم وصل اوست که آرزوی دوام شب وصل را در دل می پرورانیم زیرا که"لیلة القدر خیرا من الف شهر " میباشد . لیلةالقدر ، شبی است که از قندیل مقدس عشق و عرفان ، روشنائی حقیقت و کمال و تعالی ، بر زمین پخش میگردد تا زوایای تاریک شبستان غم انگیز برزخ زندگی و سنگستان روحهای سرد و ساکت بیدردی و بیرمقی انسانها را روشن و نورانی نموده و گوهر گرانبهای فطرت آنانرا به تلالوء وا دارد. لیلةالقدر ، شبی است که خداوند ، زندگی نوین انسانی را در آن شب رقم میزند ، حیات و تعالی و تقدس و عظمت و تحرک و روح از همه سو باریدن میگیرند چون شب قدر است و احیای شب ، تا رسیدن به روشنی و فجر زندگی ، این فلسفه وجودی قدر است. لیلةالقدر ، شبی است که لشکریان نور و سپیده با تمام قوا بر طلایه داران سیاهی و تباهی ، یورش برده و با نیزه های ذرین و ناب خورشید آگاهی ، عشق و عرفان ، انسان های به قدر نشسته را از سیه چال رکود و جمود و ارتجاع و کج اندیشی نجات داده و «مطلع الفجر» زندگی نوین را به آنان ، به ارمغان می آورد.لیلةالقدر ، شبی است که در آن ، روح خدا در رگهای منجمد و قلبهای آماسیده از بغض و درد و حقارت ، جاری و ساری گردیده عصمت و شرف و خودآگاهی انسان را در زمینه فطرت الهی اش به رویش و پرورش می نشیند و روح خدا بر همه چیز جاری و ساری میگردد ، آنگاهیکه این روح در کالبد سرد و افسرده و غمگین انسان دمید او را مبدل به تندیس عشق و مظهر عظمت و خودآگاهی ، مینماید. لیلةالقدر ، شبی است که "روح القدس"، همه انسانهای مستضعف و به بند کشیده شده را در بزم خدائی قدر ، به سور دعوت مینماید تا از روح خدا مشام جانشان را لبریز سازند و خدا گونگی انسان را در تئاتر زندگی به تمثیل نشینند و راز مسجود شدن بر ملائک را برملا سازند و خدا را از این نمایش عظیم انسانی مملو از عشق و آگاهی ، به وجد آورده و سروش ملکوتی "فتبارک الله احسن الخالقین" او را از فضای ملکوتی عروج با گوش دل بشنوند و از جام عشق الست سرمست و مدهوش گردیده و سرشار ازین عشق و مستی ، شب را احیاء نموده و غرقه در حالات روحانی عرفان گردیده و مذاب نور و عشق را در رگهای شان جاری و ساری کرده و شگوفائی گلهای بهشتی درون شان را به تماشا گرفته و ملکات و فضائل انسانی شان را متبارز سازند. لیلةالقدر ، شبی است که اگر درک گردد با سیلان عشق و آگاهی ، امید و ایمان تازه ای در انسان میدمد ایمانیکه چهره شسته و روفته شده اش جان دلها را از اخلاص و پرستش پر مینماید و روح مضطرب و دردمند انسان را که در آرزوی وصل و فلاح و رستگاری چشم بر پنجره آبی آسمان ، رو به خدا نشانه رفته است ، در ضیافت لیلة القدری مبتنی بر این ایمان نوین فرا میخواند.لیلةالقدر ، شبی است که انسانهائی را که در اعماق دره سیاه و تاریک جهل و خود پرستی ، پرت گردیده و همچون کرم در منجلاب نیستی و مذلت در هم میلولند ، با فریاد "قم فانذر" آنانرا در اوج فرا خوانده و پنبه غفلت و تذویر را از گوشهای شان بدر کرده تا فریاد مظلومانه انسانهائی را که انسانیت و عدالت را حتی به قیمت جانشان فریاد کرده اند ، بشنوند و خواب خرگوشی را که با لالائی تزویری دشمن بر چشمهای شان مسلط گردیده ، بر آشفته تا چشم حق بین شان مظالم و فاجعه های زمینی را دیده و بر آن بشورند . آری چنین است که شب قدر از هزار ماه معمولی و عادی که به روز مرگی و ابتذال گذرانده ایم ، بهتر است و ما ازین دریچه است که به لیلة القدر قرآن نگاه میکنیم و این بینش قدر قرآن است که همچون آتش "اهورائی" بر مجمر سینه ملتهب و سوزان هر انسان عاصی و درد مند ، مشتعل گردیده است . انسانهائیکه احیاء را در ریتم خدائی ضربان قلب شان ، به آهنگ میکشند و به ما می آموزند که در طول تاریخ ، پرستش و خدا محوری بود که عشق و کرامت و عدالت و برابری و آزادی را به بشریت مظلوم و به بند کشیده شده تاریخ ، اهداء نموده است تا زندگی شان را بی وحشت قداره بندان و جلادان و اسارت و ذلت و زنجیر ، مملو از پرستش و عشق و زیبائی و عظمت و خلاقیت و قداسیت و تعالی و نور ، بگذرانند .

    dinsdag 1 september 2009

    نگرانی امریکا از نقش موثرجنرال دوستم در آیندۀ سیاسی افغانستان از کجا ناشی میشود؟

    نوشته: از توردیقل میمنگی
    نگرانی امریکا از نقش موثرجنرال دوستم در آیندۀ سیاسی افغانستان از کجا ناشی میشود؟
    امریکا از تأثیرنقش انفرادی جنرال عبدالرشید دوستم در حوادث سیاسی افغانستان نگران است، ویا از نقش مبارزات حق طلبانۀ خلق های ازیبک وتورکمن درشکل گیری حوادث آیندۀ سیاسی درافغانستان ویا هم از بهم خوردن فورمول های تدوین شدۀ اشغال آیندۀ کشور های تازه استقلال یافتۀ اسیای میانه توسط امریکا ومتحدین آن؟؟؟ابراز نگرانی های مصنوعی ومکرر دولت امریکا واظهارات رئیس جمهور امریکا بارک اوباما مبنی بر نقش جنرال دوستم در آیندۀ سیاسی افغانستان، در حالیکه سوالات زیادی را در رابطه با چگونگی این نقش در شکل دهی آیندۀ سیاسی افغانستان، آنهم توسط یک شخص که همکیس او در افغانستان کم نیست وکلیه متحدین دیروز وامروز امریکا ومجموع شرکای امروزی امریکا را از کرزی تا فهیم ، سیاف ، گلبدین، قانونی ،محقق، خلیلی ، گل آغا شیرزی وهزاران دیگر درخود احتوا مینماید ، در اذهان مردم جهان منجمله مردم افغانستان سوالات زیادی را خلق نموده که برای مردم افغانستان ، بالخاصه خلقهای ازبیک، تورکمن، اویغور، قرغیز، قزاق ودیگر تورکهای افغانستانی تهدید کننده وبرای دیگر مردم جهان گمراه کننده تلقی شده میتواند.
    سوال اساسی از آن ناشی میشود که امریکائی ها جنرال دوستم را در شکل گیری قضایای سیاسی کشور، به نمایندگی بخشی، از باشندگان این سرزمین، مؤثر قلمداد مینمایند وازنفوذ او نگران اند ولیکن برعکس با دیگر شخصیت های همطراز او در تیم دولت کنونی افغانستان که دامنۀ جنایات عدۀ از آنها به کافۀ مردم جهان اعیان است، هیچگونه مشکلی ندارد. علت در کجاست ؟ !!!!
    سوال زمانی جدی تر میشود که امریکائی ها وشرکای انگلیسی ایشان همه روزه روی موضوع مذاکره وتفاهم تا سرحد شریک ساختن ایشان در قدرت دولتی، با طالبان ودیگر مخالفان مسلح دولت کنونی تحت زعامت ملا محمد عمر وگلبدین در جنوب ،جنوب شرق وجنوب غرب کشور که عملاً در سنگر نبرد برعلیه ایشان قرار داشته واز مردم افغانستان بی هیچ ترحمی همه روزه قربانی اخذ مینمایند، داد سخن بمیان میآورند، ولی مردمی را که همیشه خواهان صلح وثبات در مناطق متعلق به خویش بوده ودر نبرد برعلیه نیروهای طالب والقاعده ودیگر عقب گرایان وابسته به اجانب از گذشته های دور تا امروز متقبل قربانی های فراوانی گردیده اند به بهانه های مختلف مورد یورش قرار داده وخواهان از بین بردن صلح وثبات در مناطق ایشان اند !!
    چرا امریکائی ها و متحدین ایشان از مبارزات حق طلبانۀ خلق تورک که صرفاً خواهان دستیابی به حقوق شهروندی ورسیدن به حق برابری ومساوات با دیگر باشند گان کشور درعرصه های حیات سیاسی ، اقتصادی وفرهنگی کشوربوده ودرین راه چیزی جز بدست آوردن حقوق مشروع وانسانی خود ها را در نظر ندارند ، این چنین ابراز نگرانی نموده ولی برعکس در برابر اعمال وحشیانۀ حاکمیت طلبان وپیروان خط برتری نژادی وقبیلوی در افغانستان اینهمه با تواضع وگذشت برخورد مینمایند؟
    این سیاست یک بام ودو هوای امریکائی ها وشرکای آنها از کجا ناشی میشود؟
    اینها همه مسایلی اند که ما را در برابر مسئولیت برخورد آگاهانه با قضایای جاری در کشورما ومنطقه ازیکسو وافشای حقایق به منظور بیدار سازی مردم از جانب دیگر قرار میدهد تا مردم ما در قرن بیست ویکم یک بار دیگر قربانی توطئه های استعمارگران و حاکمیت طلبان قبایلی مورد حمایت آنها نشوند.
    از ظاهر قضایا چنین بر میآید که نا فرمانی وطغیان توأم با توحش وبربریت بی حد وحصری که در مناطق پشتون نشین کشور جریان دارد بیشتر مورد توجه وخواست امریکاست تا آرامش وصلح در دیگر مناطق کشور با موضعگیری های آگاهانۀ مردم آن مناطق ، وامریکائیها واضحاً در آن مناطق نیز طالب جنگ ونا امنی اند تا صلح وثبات خلاف منافع وخواست امریکا که مانع تحقق پلان های بعدی امریکا در منطقه میشود !!!.
    ما به وضاحت میبینیم که توجه جدی امریکا به جلب همکاری بنیادگرایان وتروریستان قبایلی وابسته به شبکۀ القاعده بیشتر است تا مردم متمدن وصلحخواه دیگر در افغانستان !
    آنجا همه روزه ویران میکنند وامریکا با متحدین خود دوباره آنرا اعمار میکند ولی در جاهای امن که زمینۀ هرنوعی کار باز سازی مهیاست کمترین کاری که آینده ساز ومؤثر باشد انجام نمیدهند.
    آنجا که کشت خشخاش وتولید هیروئین علی الرغم تبلیغات مبارزۀ دروغین امریکا ومتحدین آن برعلیه کشت خشخاش وتولید هیروئین روز تا روز روبه افزایش است از کمک های همه جانبه وباز سازی خبر انتشار مییابد ولی در مناطق دیگر فقط از تحریکات تهدید آمیز و فعالیت های تشنج آفرین .
    اصل حقیقت را چگونه میتوان ارزیابی کرد ؟ وهدف اشغالگران از این بازی ها چه میتواند باشد؟ اینها مسایلی اند که باید به دقت مورد ارزیابی قرار گرفته وبه آگاهی مردم سپرده شوند تا باشد که از تحقق پلان های شوم امریکا ومتحدین آن در رابطه با نامن سازی شمال وبخون کشیدن مردم بی دفاع آن تا حد ممکن جلوگیری شده بتواند.
    هدف تحریکات کنونی امریکا جنرال دوستم نه بلکه خلق های تورک تبار کشور اند که حاضر به پذیرش پلان های شوم امریکا در رابطه با زمینه سازی یورش به ممالک همجوار افغانستان را نیستند.
    مسلماً یورش های مورد نظر امریکا به کشور های آسیای میانه تا زمانیکه صلح وثبات در شمال افغانستان حاکم باشد نا ممکن و در نهایت دشوار است وروی همین فورمول است که صلح وثبات شمال برای امریکائی ها پرابلم ساز و برعکس منازعات خونین جنوب وشرق کشور تحایف الهی محسوب میشود.
    گلبدین و ملاعمردرصورت داخل شدن در ترکیب دولت فعلی برای امریکا وغرب معضله افرین نیستند ولی دوستم با همه امادگی های که در همکاری با امریکائی ها در تأمین صلح وثبات دارد خطر ناک است ومعضله ساز.
    اظهارات رئیس جمهور امریکا ودیگر مراجع دیپلوماتیکی آن کشور بهترین مصداق این مدعاست.
    بدون شک این اظهارات حاکی از تداوم یک سلسله بازی های شوم پشت پرده در رابطه با سرنوشت امروز و فردای افغانستان و دیگرکشور های منطقه است، که هدف از آنها نه آیندۀ روشن مردم افغانستان در یک نظام دموکراتیک با حل کلیه پرابلم های این جامعه بصورت بنیادی ، بلکه چگونگی حفظ منافع آیندۀ امریکا در رابطه با دست یابی آن کشور به منابع اقتصادی کشور های همجوار افغانستان خصوصاً کشور های تازه استقلال یافتۀ ازبیکستان ، تورکمنستان ، قرغیزستان، قزاقستان، تاجیکستان و آذربایجان ا زطریق تشدید بحران در شمال افغانستان و صادر نمودن جنگ ها تحت عناوین مختلف به آن کشور هاست.
    امریکا ودیگر کشور های بزرگ استعماری همواره در بکارگیری سیاست تضعیف از طریق ایجاد تشنج در مناطق مورد نظر خود دست توانائی را دارابوده اند که تا همین امروز نیز در افغانستان، عراق، فلسطین و دیگر مناطق بحرانی در آسیا، افریقا وامریکای لاتین از آن بهره برداری مینمایند.
    چنانچه امروزهمه بخوبی میدانند که امریکا با اتکا به همین پالیسی افغانستان را از طریق آفرینش درامۀ طالب ومجاهد که تا همین اکنون نیز نمایش خونین آن در جریان است بصورت بی درد سر اشغال وازکارائی این سلاح یعنی برپا سازی جنگ های جهالت بکمک عقب ماندگی اعتقادی ومذهبی درکشور های اسلامی مطمئن گردید.
    اکنون دیگر نوبت آسیای میانه وکشور های ثروتمند همجوار با افغانستان است که از طریق تبدیل نمودن هر یک از آنها به افغانستان دیگری از طریق صدور طالب و مجاهد از خاک افغانستان بدان کشور ها و مبدل نمودن آن سرزمین ها به کانون های پایان ناپذیر جنگهای مذهبی وفرقوی همانند افغانستان در صدر برنامه های دراز مدت واستراتژیک امریکا قرار دارد.
    تا باشد که بعد از مبدل نمودن آن سرزمین ها به کانون های گرم جنگ و کشتار و ویران ساختن آنها تا حد اخیرهمانند کشور ما ، در آن کشور ها نیز، شروع به صادر نمودن کالاهای بسته بندی شدۀ حقوق بشر، دیموکراسی و دیگر کالاهای تبلیغاتی چون حق برابری زن ها ، آزادی بیان، آزادی مطبوعات وغیره نموده، با جلب حمایۀ سازمان ملل ویا بدون آن پا به حریم آن کشور ها گذاشته، بنیاد یک سیستم استعماری وسیع و دراز مدت را برای خود پیریزی کند.
    تلاشهای کنونی اشغالگران امریکائی وانگلیسی ومتحدین جهانی ومنطقوی ایشان با همکاری قبیله سالاران حاکم در کشور ما مبنی بر گسترش جنگ از جنوب بر شمال افغانستان وجابجا سازی کتله های وسیع طالب ودیگر گروه های افراطی وستیزه جوی مذهبی از کشور های آسیای میانه که از طرف امریکائی ها وانگلیس ها با همکاری ادارۀ استخبارات پاکستان طی سالیان اخیر در مدارس دینی پاکستان تربیت وشستشوی مغزی شده اند در مناطق شمال وهمجوار با کشورهای فوق الذ کر از نشانه های بارز این نیات شوم از جانب امریکا ومتحدین آن است.
    اکنون سوال بر سر چگونگی تهدیدی است که جنرال دوستم متوجه منافع امریکا ومتحدین آن خواهد کرد که هم اکنون این مسأله در حال طرح وبزرگ شدن از جانب امریکائی هاست؟
    بررسی دقیق و واقعبینانۀ قضایای کنونی افغانستان بصورت واضح نشان میدهد که در شرایط امروزی جنرال دوستم نه تنها بصورت با القوه وباالفعل خطری برای امریکا وآیندۀ صلح در افغانستان نیست بلکه میتواند همانند مسایل بعداز یازدهم سپتامبر و قبل برآن در افغانستان، یکی از مؤثر ترین مهره های تأمین صلح واقعی درین کشور نیز محسوب شود. به شرطی که امریکا ومتحدین او خواهان صلح وامنیت واقعی و پا برجا در کشور ما باشند که با کمال تأسف هرگز چنین نیست، و امریکا خواهان تداوم جنگ وخونریزی از طریق حضور نظامی خویش در کشور ماست تا بتواند حضور نظامی طولانی مدت خود را در اذهان جامعۀ جهانی مشروعیت بخشیده و به حضورخود در کشورما ادامه دهد. جنگ امریکا در کشور ما به خاطر ادامۀ جنگ است نه بمنظور تأمین صلح وامنیت وفراهم سازی زمینه های انکشاف وترقی.
    بنابه تحلیل آگاهان امور سیاسی کشور ما و جهان، طرح مسألۀ تحدید دوستم به آیندۀ سیاسی افغانستان، از جانب دولت امریکا یک موضوع کاملاً تکتیکی است که هدف عمدۀ آن را میتوان در آن طرف مرز های افغانستان در آسیای میانه جستجو کرد تا افغانستان.
    زیرا بنا به تحلیل هایی که دانشمندان از جنگها در طول تاریخ دارند، همه گواه بر آن است که بیشترین این جنگها با داشتن اهداف اقتصادی صورت گرفته تا دیگر مسایل، که هر بهانۀ دیگری فقط پرده و پوششی بوده روی مقاصد اصلی جنگها وبس.
    مسلماً جنگهای کنونی افغانستان نیز برای امریکا ومتحدین آن به هیچ صورتی مستثنا ازین قاعدۀ کلی جنگ ها و صرفاً برای خدا نیست و نمیتواند هم باشد، واصل موضوع روی بکارگیری مهره ها بنا به اصل ضرورت بازی در تداوم درامه های طراحی شده است که بر اساس آن ما امروز می بینیم بعضی از مهره های موجود بازی در افغانستان باید است فعلاً از صحنه بدور نگهداری شوند تا مانعی در پروسۀ انکشافی قضایا که همانا انکشاف جنگ ونا آرامی در شمال کشور با کشانیدن پای طالب به مناطق شمال است بوجود نیاید، تا پلان های بعدی امریکا مؤفقانه تر عملی شده بتواند.
    در راستای تحقق این اهداف امریکا ومتحدین آن، بزرگترین مانع باشندگان شمال و قبل ازهمه خلق های تورک تبارساکن در شمال کشوراند، که حاضر به تداوم جنگ وخونریزی در ساحات زندگی خود مطابق پلان های امریکا وانگلیس نمیباشند، ونام گذاری قضیه با استفاده از نام دوستم فقط سرپوش گذاشتن به حقیقت قضایا و منحرف ساختن اذهان عامه از واقعیت های موجود در افغانستان است.
    بناءً امریکا ومتحدین آن قبل از همه بایستی این مانع بزرگ، سر راه تسخیر آسیای میانه یعنی صلح و ثبات در شما ل را از برابر خود بردارند وبرای رسیدن به این هدف باید است، شرایط تولید بحران را مهیا سازند، که مسألۀ طرح کشتار جمعی طالبان در شهر مزار شریف توسط نیروهای جنرال دوستم که عمد تاً متشکل از جوانان تورک افغانستانی بودند، در واقعیت امر قراردادن تورکان افغانستانی در برابر خشم وانتقام طالبها واقوام دو طرف خط دیورند است که پایگاه های اصلی طالبان را تشکیل میدهند ، تا از این طریق مقدمۀ جنگ را از جنوب به شما ل منتقل ساخته، وبرای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود ها نزدیک تر شوند.
    برای هموار سازی راه رسیدن به این هدف، در قدم نخست پای جنرال دوستم را به میان میکشند وخواهان درهم شکستن روحیۀ مقاومت و ازبین بردن اعتماد به نفس سیاسی واجتماعی اقوام وملیت های تورک افغانستانی از طریق فشار آوردن بالای شخصیت های شناخته شده ومطرح آن مردم اند، تا اندیشۀ مقاومت در برابر هجوم طالبان را در وجود ایشان خفه و زمینه را برای پیاده سازی پلان های بعدی مهیا سازند.
    این مانور ومانور های بعدی که مسلماً یکی بعد دیگری تا اخیرعملی خواهد شد در صورت عدم برخورد با موانع جدی از طرف کشور های منطقه وجهان همچنان ادامه خواهد یافت تا مرحلۀ انکشاف دهی جنگهای کنونی از افغانستان در قلب آسیای میانه و تقسیم دوبارۀ این منطقۀ اسیا با کشور روسیه حسب منافع هردو طرف و درهم شکستن ثبات سیاسی و اقتصادی کشورچین و دیگر کشورهای منطقه.
    بناءً موضوع امروزی جنرال دوستم در حقیقت امر یک نوعی اعلان جنگ با خلق تورک در افغانستان و رهبران فعلی کشور های آسیای میانه در مجموع است که تا اکنون هم دروازه های خود را به روی امریکا ومتحدین آن طور شاید و باید باز نه نموده و قسماً مسدود نگهداشته اند.
    موضوع دوستم واتهاماتی که امریکائی ها برعلیه او وارد میآورند، در حقیقت یک نوع پیش در آمد بخاطر پیاده ساختن اهداف بعدی امریکا در شمال افغانستان واز آن طریق در آسیای میانه است که از طریق طرح این مسأله خواهان رسیدن به چندین هدف تکتیکی واستراتیژیکی در داخل وخارج از افغانستان میباشند که عمده ترین آنها بقرار ذیل است:
    الف – تشدید دشمنی در بین باشندگان تورک افغانستان وقبایل پشتون با معرفی نمودن تورکان بعنوان عاملین قتل وکشتار طالبان تحت زعامت جنرال دوستم.
    ب- در هم شکستن روحیۀ مقاومت تورکان برعلیه طالبان ویورشگران قبایلی با دورساختن جنرال دوستم از افغانستان ومتهم ساختن او به ارتکاب جرم برعلیه طالبان.
    ج- کاشتن تخم نفاق در بین خود تورکان از مجاری مختلف و به استخدام کشیدن عناصر معامله گر از بدنۀ خود تورکان بعداز کنار گذاشتن دوستم.
    د- نا بود سازی اعتماد به نفس ملی تورکان وتحمیل مفکورۀ برتری پشتون ها نسبت به آنها.
    ه – تحریک نمودن طالبان به انتقام گیری از تورکان وبالاخره آماده سازی ایشان در حمله به کشور های آسیای میانه.ف – توسعۀ جنگ در کل منطقه منجمله پاکستان برای مدت طولانی تا رسیدن به اهداف استعماری وحفظ حالت جنگ از طریق دامن زدن به جنگ ها ومنازعات منطقوی.
    ژ – در نهایت اشغال کشور های آسیای میانه وتقسیم منطقوی آنها با روسیه تحت نام تأمین صلح وثبات و آوردن دیموکراسی ومسایلی ازین قبیل.
    پس ما میبینیم که هدف امریکا از طرح خطر دوستم به آیندۀ سیاسی افغانستان، طرح خطر اتحاد وهمبستگی تورکان افغانستان در برابر اهداف وبرنامه های امریکا در افغانستان ودیگر کشور های منطقه میباشد که طی هشت سال گذشته با رجوع خردمندانۀ تورکان به تأمین صلح وثبات در ساحات مسکونی ایشان این پلان های امریکا وشرکای آن به مانع بزرگی روبرو گردیده است.
    امریکا هیولای نفت خواری است و در هر جای دنیا که این مادۀ سیاه پیدا شود آنرا باید است در تحت اشغا ل خود درآورد و آسیای میانه انتخاب دوم امریکا بعد از شرق میانه است که باید است برای رسیدن به هدف خود چندین فلسطین وافغانستان در جهان خلق کند.
    تهدید دوستم به آیندۀ سیاسی کشور یک بهانۀ بیش نیست، زیرا مجموع شخصیت های مطرح کنونی در سیاست های امروزی افغانستان به شکلی از اشکال به جنگ های خانمانسوز و درگیری های مسلحانه سی سال اخیر، دخیل بوده اند. در جاییکه ملاعمر و گلبدین حکمتیار با سیاف و فهیم قابل محاکمه نباشند ومجرم شناخته نشوند خطاب دوستم به عنوان جنایتکار جنگی خود جنایت بزرگی است که هدف آن انتقام گرفتن از تورکان افغانستان به جرم اسارت نا پذیری ایشان میتواند محاسبه شود وبس.
    ومن الله توفیق
  • بازگشت به صفحه اصلی
  •