• بازگشت به صفحه اصلی
  • zaterdag 30 januari 2010

    کنفرانس لندن نمایش آب در هاون کوبیدن است

    کنفرانس لندن نمایش آب در هاون کوبیدن است
    عباس دلجو
    27/01/2010
    کنفرانس لندن که هشتمین کنفرانس بین المللی در باره افغانستان میباشد، فردا پنجشنبه مورخ بیست هشت جنوری برای حل معضله افغانستان با شرکت نمایندگان کشور های که نیرو به افغانستان فرستاده اند و سایر کشور های منطقوی و فرا منطقوی در گیر در قضیه افغانستان که جمعا شصت و سه کشور میشوند، در لندن برگذار میگردد . اما شگفتی قضیه درینجاست با وجودی که در یکی از اجندای کنفرانس مذکور مصالحه با طالبان نیز ذکر گردیده است، اما هیچ نماینده یا نمایندگانی از طرف اصلی قضیه یعنی طالبان که عامل عمده کشت و کشتار و بی ثباتی و بی امنیتی در کشور میباشند در ین کنفرانس شرکت نمی ورزند و آنرا تحریم کرده اند و طالبان در جواب فراخوان به اصطلاح آشتی ملی !! حامد کرزی و کشور های غربی، هفته قبل بتاریخ 18 جنوری با ایجاد حملات انتحاری و کشت و کشتار مردم بیگناه در کابل، میزان علاقمندی شان را در تدویر همچو کنفرانس های به جهانیان سیگنال دادند . اما از طرف دیگر چون ملا عمر مطمئن بود که به نمایندگی از تروریست های طالبی، نمایندگان کشور های امریکا، انگلستان، سازمان ملل، عربستان و پاکستان و افغانستان حضور دارند تا با جلب بيشترين حمايت از راهبرد تزکیه تروریست های طالبی از آن همه جنایات بی شمار و حذف نام سران جنایتکار آنان از لست سیاه شورای امنیت تحت عنوان "آشتي با طالبان" ابتکار عمل را به دست بگيرند. در نهایت با تعمیل این طرح نه تنها طالبان جنایتکاری چون عبدالوکیل متوکل، وزیر خارجه، فیض محمد فیض، معاون سابق وزارت تجارت، شمس الصفا، مقام سابق وزارت خارجه، محمد موسی، معاون سابق وزارت برنامه ریزی، و عبدالحکیم، معاون سابق وزارت سرحدات رژیم طالب که دست شان تا مرفق بخون مردم بیگناه افغانستان آغشته است، برائت میگیرند بلکه در پستهای کلیدی حاکمیت قبیلوی، ممکن صاحب شغل و مقامی در آینده گردیده و برای افراد مسلح انان در ازاي ترک مبارزه مسلحانه پول پرداخت میگردد تا با این پول شغل پرآب و نان داری برای شان دست و پا کنند و برای ملا عمر و دوستانش نیز در عربستان سعودی حق پناهندگی سیاسی دهند .
    آقای کرزی در گذشته بار ها با مصاحبه های متعددی تلاش ورزیده بود تا زمینه ذهنی پذیرش طالبان را فراهم سازد و چندی قبل نیز مستقیما از آنان چنین دعوت بعمل آورد : "از طالبان، از حزب اسلامی و از هر کس دیگری که از خاک خود دور هستند و علیه خاک خود تفنگ برداشته اند، آرزو می کنم که برای صلح، امن، خوشحالی و ترقی ملت عزیز شان برگردند."او افزود: "از برادران ما- طالبان- همیشه، تا روزی که صلح در افغانستان بیاید، دعوت به صلح می کنم. من امیدوارم که ملا محمد عمر آخند و دیگر طالبان ما برای صلح و امن در افغانستان با ما یک جا اقدام کنند."{1}. اما این بار با توجه به فیصله شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر تزکیه پنج تن از مهره های جنایتکار در امارت اسلامی طالبان، این امر را روشن میسازد که در واقع دعوت حامد كرزي رئيس جمهور افغانستان از ملاعمر رهبر طالبان و گلبدين حكمتيار رهبر حزب اسلامي قطعا با اجازه امریکا و سران کشور های غربی صورت گرفته است که نشان از تغيير سياست امريكا‌ و جامعه جهاني در قبال طالبان و حكمتيار میباشد . به همین لحاظ ريچارد هالبروک، فرستاده آمريکا به افغانستان و پاکستان این طرح پیشنهادی اقای حامد کرزی را تائید کرده گفت : "حامد کرزاي، رييس جمهور افغانستان در کنفرانس لندن به خاطر طرحش مبنی بر "تشویق طالبان به زمین گذاشتن سلاح های شان در بدل اخذ پول و شغل" ، مورد حمايت قدرت هاي جهاني قرار خواهد گرفت" .
    قدرتهای غربی به رهبری امریکا در حالی از پیوستن طالبان در پروسه صلح حمایت میکنند که قبلا 142 تن از سران طالبان را مطابق قوانین بین المللی و طبق فیصله شورای امنیت نه تنها در جمله ناقضین حقوق بشر که در زمره جنایتکاران جنگی و تروریستهای بین المللی به حساب اورده و در لست سیاه شورای امنیت قرار داده بودند . درینجا از امریکا و قدرتهای غربی که داعیه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی را دارند سوال میشود که چه استحاله هویتی شامل حال طالبان و یا امریکائی ها شده است ؟ آیا طالبان ذهنیت امریکائی و دموکرات پیدا کرده اند و یا برعکس امریکائی ها عقب گرد داشته و ذهنیت متحجر طالبی را پذیرفته اند ؟ . اما در واقعیت امر این استحاله هویتی صورت نگرفته نه طالبان دموکرات شده اند و نه امریکائی ها دست از داعیه دموکرات بودن برداشته است . پس اوضاع از چه قرار است که شورای امنیت سازمان ملل متحد و غربی ها زمینه ساز تزکیه و تطهیر جنایتکاران طالبی از لست تروریستهای بین المللی و جنایتکاران جنگی میشوند ؟ آیا می توان با مسائل حقوق بشر و ارزشهای دموکراتیک به صورت گزینشی برخورد کرد؟آیا کشتار هزاران انسان بیگناه افغانستانی توسط نیروهای طالبان، به شمول کشتارهای دسته جمعی در مزار شریف، بامیان، یکاولنگ و مناطق مرکزی، کشتارهای گروهی در شمال کابل و سوزاندن خانه های مردم در شمالی؛ از موارد آشکار نقض حقوق بشر و موازین بین المللی نبوده و عاملین اینگونه جنایات ضد بشری در زمره جنایتکاران جنگی محسوب نمیگردند؟ اگر جواب مثبت است پس طرح مذاکره با ناقضین حقوق بشر و جنایتکاران جنگی انهم در انظار جهانیان چه صیغه من درآوردی خواهد بود؟ که امریکا و متحدین غربی اش در بستر ذهن مردم جا سازی مینمایند؟.

    حالا سران امریکا چه جوابی به مردم امریکا مخصوصا آنانیکه فرزندان شان را تروریستهای طالب به قتل رسانده اند دارد ؟ که اسمای قاتلین آنان را از لست سیاه شورای امنیت سازمان ملل پاک میسازد؟ . شورای روابط خارجی امریکا قبلا در مقاله ای پرسشهائی را مطرح کرده بود که:" آیا به‌واقع می‌توان با طالبان مذاكره كرد؟... وقتی گفته می‌شود می‌‌خواهیم با طالبان مذاكره كنیم به این مفهوم است كه اتفاقی درون طالبان باید افتاده باشد و گروهی تصمیم گرفته باشند خارج از جریان‌های نظامی وارد گفت‌وگو شوند. اطلاعات ما مبنی بر این است كه هیچ دودستگی و اختلافی، درون تشكیلات طالبان وجود ندارد كه یك گروه موافق و گروهی مخالف گفت‌وگو باشند، بلكه اینها كاملاً یكدست هستند... آن افراد سطح پایینی كه شما گاهی با آنها ارتباط برقرار می‌كنید افراد اصلی و كلیدی طالبان نیستند . بدنه طالبان، انگیزه‌های ایدئولوژیك، قومی، مالی و یا معیشتی دارند، این مجموعه را باید در نظر داشت و سپس باید ببینیم آن فردی كه می‌خواهیم با او مذاكره كنیم متعلق به كدام‌یك از این گروه‌ها است. نویسنده مقاله توضیح می‌دهد كه بر فرض با گروهی از طالبان هم مذاكره كردید، حال اینها چگونه می‌توانند توافق‌‌های صورت گرفته با شما را اجرایی كنند؟ افزون بر این، اختلافی در رده‌های درونی طالبان دیده نشده كه با گروهی توافق كنید یا گروهی دیگر را دور بزنید."{2}.
    بهتر است که امریکا و متحدینش به عوض کارها و طرح های فرمالیتی و شکلی که هیچگونه ضمانت اجرائی ندارد به واقعیتهای عینی در افغانستان نظر افگنده و راه های بیرون رفت ازین بحران را در آن جاها به بررسی گیرند . اگر ایالات متحده امریکا و متحدانش براستی خواهان موفقیت و پیروزی در جنگ علیه طالبان هستند، بهترین گزینه برای انان در قدم اول حمایت از دولتی فراگیر با قاعده وسیع ملی که اراده و رای اکثریت قاطع مردم کشور را متلور سازد، می باشد . تا این دولتی برخاسته از متن اراده مردم افغانستان، یکجا با امریکا و متحدانش، همزمان بصورت موازی در راستای پیشبرد راهبرد ضد تروریزم، تربیه و بازسازی نیروهای ارتش و پلیس ملی، توسعه و انکشاف متوازن ولایات کشور و تامین نیاز های سیاسی، امنیتی و اقتصادی مردم افغانستان، کار نمایند . تا ازین طریق با خلق اعتماد و بافت منافع سیاسی شان با منافع ملی افغانستان، مردم را در یک طرح همبستگی ملی، در محور پشتیبانی از دولت و جامعه جهانی قرار داده و به اهداف محوری و اساسی شان که همانا نابودی تروریستهای بین المللی و حامیان طالبانی آنان و ایجاد صلح سرتاسری و امنیت همگانی و رشد و انکشاف برنامه های اقتصادی میباشند، نائل ایند. در غیر اینصورت با حمایت از یک تیم فاشیست و انحصارطلب و تثبیت حاکمیت قوم خاص حتی اگر طالب و جزء تروریست های بین المللی نیز باشند، نه تنها اعتماد و پشتوانه مردم افغانستان را از دست خواهند داد که حتی حامیان و کارگذاران امریکائی شان را نیز از دست میدهند . ماتیو هو دیپلمات ارشد وزارت خارجه آمریکا که در ولایت زابل ایفای وظیفه میکرد طی نامه ای نسبت به اهداف آمریکا در افغانستان ابراز تردید کرده و استعفا داد. ماتیو هو در روزنامه واشنگتن پست در قسمتی از نامه اش گفته است که او درک و اعتماد خود نسبت به اهداف استراتژیک حضور آمریکا در افغانستان را از دست داده است: "من نسبت به راهبرد کنونی و راهبرد طرح ریزی شده آینده ما تردید دارم، اما استعفایم نه بدلیل چگونگی روند جنگ بلکه نسبت به چرایی و اهداف آن است."{3}. کارشناسان امريکايي در ميزگرد فاکس نیز تصريح کردند که جنجالهاي داخلي در ميان دولتمردان امريکايي گوياي صف کشيدن در مقابل سياستهاي باراک اوباما در افغانستان است . به گزارش شبکه تلويزيوني فاکس نيوز، پال ژيگوت کارشناس شبکه گفت سياستهاي باراک اوباما در خصوص جنگ افغانستان سبب شده است در داخل امريکا عده اي به انتقاد از وي مبادرت کنند. اما سوالات و تردیدها در پاریس نسبت به هدف ماموریت افغانستان رو به افزایش است. پیشرفت طالبان، افزایش نفوذ جغرافیایی آنها و جنجال بندرت قانع کننده انتخابات ریاست جمهوری افغانستان و همچنین وضعیت تجهیزات و آمادگی نیروهای ایساف باعث شده است که در احزاب مخالف و افکارعمومی فرانسه، نسبت به تاثیر حضور این نیروها هر چه بیشتر تردید ایجاد شود زیرا مردم آمریکا و کشورهای غربی ازینکه استراتیژی نابودي القاعده و طالبان و برقراری دموکراسی به افغانستان، صرف در حد شعار باقی مانده است، ناراحت اند .
    درست به همین لحاظ روز بروز شکافهای عمیق در قلب مواضع غربی ها عریان و رونما میگردد. مردم امریکا و جهان غرب به چشم سر می بینند که علیرغم تلفات مادی و بار کمرشکن اقتصادی بالای آنان، نه تنها هیچ کار موثری بر علیه طالبان و حامیان تروریست شان به انجام نرسیده بلکه گراف ناامنی و کشت و کشتار مردم بیگناه توسط تروریستان طالب سیر صعودی داشته و عرصه جولانگاه ترور شان را تا جوار قصر ریاست جمهوری افغانستان نیز گسترش داده اند. از جانب دیگر 90 درصد بلای خانمانسوز هیروئین در مناطق تحت حاکمیت طالبان عمدتا در چند ولایت در جنوب و جنوب غرب افغانستان تولید گردیده و پول هنگفت آن در جیب مافیای مواد مخدر، طالبان و قسما شبکه القاعده میریزد . که طالبان با این پول امرار معاش کرده و هزینه جنگ های تروریستی را بر علیه مردم بی گناه و سربازان خارجی به مصرف میرسانند. روزنامه "امريكن فري‌پرس" نوشت: "افغانستان اكنون بيش از 90 درصد از هروئين دنيا را تامين مي‌كند و اين امر نزديك به 200 ميليارد دلار درآمد به همراه دارد. از زمان تهاجم آمريكا در 7 اكتبر 2001 به اين كشور، ميزان توليد ترياك در افغانستان 33 برابر شده است. آمريكا به مدت 7 سال در افغانستان بوده و 177 ميليارد دلار در اين كشور هزينه كرده است و داراي پيشرفته‌ترين ارتش است. تجهيزات مكان ياب مي‌تواند هر نقطه‌اي در را تنها با فشار يك دكمه، رهگيري كند. اما هنوز سال به سال به مزارع خشخاش افزوده مي‌شود با وجود اين كه توليد هروئين در آزمايشگاه صورت گرفته و روند پيچيده‌اي دارد."{4}. اما با انهم امریکا و متحدین غربی اش در اثر تفتین لابی های شوونیست پشتون، تمام اینهمه جنایات و آدم کشی و انفجار و انتحار طالبان را نادیده گرفته و حتی نام مهره های اصلی شامل در جنایت جنگی را از لست سیاه شورای امنیت سازمان ملل، پاک کرده و با اینکار ناصواب، حیثیت شان را گرو ریش انبوه طالبان گذاشته اند .

    1- منبع : بی بی سی جمعه 27 نوامبر 2009 - 06 آذر 1388
    2- http://world.iran-emrooz.net/index.php?/world/more/19561/
    3- منبع : بی بی سی سه شنبه 27 اکتبر 2009 - 05 آبان 1388
    4- http://americanstudies.ir/index.php/component/content/article/17-2008-10-20-10-36-34/595-2008-12-12-17-33-57

    نامه ی سرکشاده به سرمنشی سازمان ملل


    نامه ی سرکشاده به سرمنشی سازمان ملل

    نویسنده آصفه صبا

    تحولات سیاسی چند ده ی اخیر نشان داد که مردم مظلوم افغانستان ,بازیچه دست سردمداران معامله گر,واله ی دست اجانب قراگرفته ,وبه سرنوشت هزاران انسان برخورد غیرانسانی صورت میگرد ,تعجب این جاست که تشنجات ناشی از مداخلات اجنبی ها که بیش ازسه ده ادامه دارد, نه تنها به صلح دست نیافتیم ,بلکه معضلات این کشور با گذشت هرروز افزون میگردد,هرکشور خواهان پیاده نمودن اهداف سیاسی خود در این خطه میباشد مخصوصا موجودیت کشورمنشعب ازشبه قاره هند به نام پاکستان برای کشورما درد یست, جانکاه, زیرا سیاست مداران ان کشور دربیست و چهار ساعت شبانه روز بیست ساعت در باره سیاه روزی مردم افغانستان می اندیشند.و ازاین راه هزینه های بزرگی از جانب حلقات ارتجاعی کشورهای خلیج که مشکلات سیاسی افغانستان را ازدریچه پاکستان مینگرند به دست می اورند.بدبختانه جامعه ی جهانی مخصوصا امریکا هیچگاه نپذیرفته اندکه پاکستان لانه تربیه القاعده و مزدوران ان میباشد.و باورمند نیستندکشور پاکستان دراموزش جاسوسان و_ارسال سیل اسا جنگ افزارواسکت های مرگ زا با عناصر مجهول الهویه و فروخته شده با کلدارو دینار از مدت سی سال به اینسو ارامش این کشور را برهم میزنند.این واقیعت به همه جهانیان هویدا است ا ا اینرو.غرب با همه تلاش هایش جهت رسید ن به صلح و امنیت درافغانستان ناکام بوده است. .کنفرانس لندن و موضع گیری های کشور های ناتوجهت حل بحران افغانستان نظریات وطرح های دولت افغانستان با هماهنگی با این کشور ها پرسش های رادر اذهان عامه تداعی مینماید, ازان جمله اغازمذاکرات با طالبان و حذف نام رهبران این گروه ازلیست سیاه سازمان ملل متحد.اهمیت و ارزش این موضع گیری مشترک ناتو افغانستان و تایید کای ایده نماینده سرمنشی ملل متحد قابل دقت و تعمق است از سوی دیگر .سیاست های سیطره جویانه و تبعیض طلبانه شیونیستی حلقات معین که در صدر تصمیم گیری های این دولت قرار دارد باعث ایجاد بحران و ازدیاد بی باوری مردم به سیاست های این دولت گردیده است .
    اقای سرمنشی ملل متحد! شما به حیث حامیان حقوق بشر و گرداننده گان سیاست جهانی فراموش کرده اید و یا نمی خواهید به یاد بیاورید بی عفتی زنان شمالی ,که توسط ماشین های بزرگ باربری در زمان حاکمیت طالبان به پاکستان انتقال داده شدند.و یا در برابر آه و ناله هفتصد تن زنان قیصار فاریاب که مورد گلوله باران دستان سیاه طالب گردیدند , و یا به قتل عام پنجهزتن ازاهالی مزاشریف
    چگونه می اندیشید؟ برای تن های بی سر که روح پاک انها تا هنوزلرزه بر عرش عظیم برپا کرده اند چه جوابی دارید؟
    برای ارامش قلب و روان یک میلیون تن دختران و زنان که از تحصیل باز ماندند که این خساره است جبران ناپذیربرنیم پیکر کشور, برای ما زنان با این طرح مصالحه باطالبان چه پیامی دارید؟
    برای هزاران زن بامیانی, که جسد پسر,پدر و برادر خود را نتوانسته اند که به گور بیسپارند؛و طعمه سگان شده اند چگونه می اندیشید؟
    ایا میدانید که در اکثریت نقاط کشور ما یعنی افغانستان مادران اطفال خود را به خاطر که به خواب بروند از اسم طالب میترسانند این مصیبت بزرگ است گرچه شما باور دارید که طالبان قسمت از سیاست افغانستان استند,و فعلا انها با طرح این مصالحه به موفقیت خود در سیاست اینده ی افغانستان امید وار گردیده اند, و انها صرف در باره گرفتن یک نمره زمین و پناهنده گی سیاسی و حذف نام ایشان ازلیست سیاه به جنگ خاتمه نمی دهند, بلکه انها اهداف خود را در خفه نمودن دموکراسی آزادی بیان حقوق بشر ,حقوق زنان جستجو نموده و مردم افغانستان را که در مدت هشت سال آرامش نسبی داشتند طمعه ی لذیذ دانسته برای کوبیدن شلاق وکیبل برفرق
    آنها آماده گی میگرند, و برای به دست اوردن قدرت کامل سیاسی و حذف کامل قانون اساسی ازقاموس فرهنگی افغانستان میجنگند و اسلحه به زمین نمیگذارند.
    با آن هم به مثابهء یک زن امید وارم جنگ خاتمه یابد وهیچ مادری به داغ فرزندان شان سیه پوش نگردد به امید پیروزی صلح واقعی در کشور .

    یک اثر ارزشمند علمی


    یک اثر ارزشمند علمی

    بررسی علمی مسائل مربوط به زبان، خط وفرهنگ نویسی تورکی اوزبیکی در کشورما مبحثی کاملا جدید ویکی از ضروریات اولیۀ انکشاف آن میباشد. هرچند بعضا مقالاتی پیرامون این موضوع به نشرمیرسد، اما از نقطۀ نظر ارزیابی به جای آنکه بر اساسات علمی استوار باشد، با اتکا براحساسات نوشته میشود.

    یکی از آثارارزنده ای که طی سالهای اخیردرین زمینه نوشته شده و مورد استقبال علاقمندان قرار گرفته، رساله ای است بنام � زبان، خط وفرهنگ نویسی تورکی اوزبیکی � که توسط جفت دانشمند محمد حلیم یارقین و دوکتور شفیقه یارقین به رشتۀ تحریر کشیده شده ودرسال 1385ش ازطرف � انجمن فرهنگی آیدین افغانستان � به تیراژ یک هزار نسخه به طبع رسیده است.

    طوریکه مؤلفان در یادداشت مختصر خود یاد آورشده اند، این اثر به مثابۀ مقدمه -ای برای �فرهنگ اوزبیکی� فارسی� نوشته شده بود. چون گونۀ تا یپی آن مورد مطا لعه واستفادۀ عده ای از علاقمندان قرار گرفت، برخی از آنان باابراز نظرهای نیک و صمیمانه، شرح و بسط بیشتر برخی از موضوعات و چاپ آن را به شکل یک رسالۀ مستقل به منظور تعمیم استفاده ازآن برای علاقمندان خواستارشده بودند. مؤلفان بااجابت این نظر نیک، با شرح و گسترش محدود دربرخی موارد ، آن را چاپ ودر اختیار علاقمندان قرارداده اند.
    � فرهنگ اوزبیکی- فارسی �، هم از لحاظ حجم خود وهم با اسلوب نگارش خود که مطابق آخرین معیارهای علمی فرهنگ نویسی صورت گرفته، از دست -آوردهای بسیار مهم محمد حلیم یارقین و دوکتور شفیقه یارقین میباشد. این اثر به مقیاس افغانستان، اوزبیکستان وسایر کشورهای ترکی زبان آسیای مرکزی و همچنان کشور ایران نخستین ونسبتا کاملترین لغتنامۀ زبان اوزبیکی تورکی درزبان فارسی است که محصول زحمات و پژوهشهای خستگی ناپذیردوامدار مؤلفان میباشد وبا مراجعه به مهمترین و معتمد ترین فرهنگهای السنۀ ترکی وزبان فارسی وبرخی زبانهای دیگر نوشته شده است. فرهنگ مذکور، ا ز جانب حلقه های علمی وادبی ایران مورد استقبال قرارگرفته و �انتشارات سخن� آنرا در 1432 صفحه به تیراژ 1000 جلد به نشر رسانده است .
    � فرهنگ اوزبیکی- فارسی � درنمایشگاه بین المللی کتاب که درسال 1386 باشتراک بیش از 40 کشور درتهران برگزار شده بود، به صفت یکی از ده کتاب خوب فصل انتخاب شده، برای مؤلفان مکافات مادی ومنوی ارزشمندی به ارمغان آورد.
    در اثرذکرشده، موضوعات ذیل با اسلوبی سلیس وروان، با اتکا به متودهای علمی واستناد به منابع معتبر تاریخی به شکل موجزمورد بررسی دقیق قرارگرفته است:

    - زبان تورکی اوزبیکی - خط و الفبای زبان تورکی (اوزبیکی) - فرهنگ نویسی و پیشینۀ آن - فرهنگهای دوزبانی (اوزبیکی- فارسی دری) - منابع و مآخذ - جدول حروف لاتین و معادل های آن به فارسی- راهنمای صرف فعلهای اوزبیکی(ضمیمه)

    - درپایان رساله، جدول مقا یسوی یکعده کلمات سومری با کلمات اوزبیکی و انگلیسی، همچنان عکس قدیمی ترین نوشتۀ زبان تورکی (2500 سال قبل) روی پتنوس نقره ای که درنزدیکی �ایسیق کول� بدست آمده باعکس خط وترجمۀ آن داده شده.
    - دررساله، فهرست بیش از (50) فرهنگ تورکی با معلومات مختصر دربارۀ آنها جا داده شده که قبل ازین درمورد زبان ما سابقه ندارد. همچنان درین در فهرست نخستین و کهنترین فرهنگ در زبان ما � دیوان لغات الترک � وسایرفرهنگ هاکه بعدا تاًلیف شده به قدرامکان معرفی شده است. --ازجملۀ خطوطی که توسط تورکان اختراع شده وجزً فرهنگ جهانی قبول گردیده، آخرین خط ، یعنی � خط بابری � نیز شناسانده شده است.

    بنابرآن این جانب، به دانشمند محترم دوکتورهمت فاریابی رئیس فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان پیشنهاد مینمایم تا این اثر مفید و ارزنده را به مقصد خدمت مؤثردرجهت انکشاف زبان تورکی اوزبیکی نشر نموده، مورد استفادۀ عموم قراردهند. من باکمال صمیمیت واحترام مطالعۀ آنرا به تمام روشنفکران تورکی زبان، بخصوص نسل جوان قلم بدست کشورکه با ایجاد ادبی و پژوهشهای علمی سروکاردارند، با خلوص نیت توصیه مینمایم.
    با احترام
    پروفیسور شرعی جوزجانی


    دوکتورشفیقه یارقین

    محمد حلیم یارقین

    زبان، خط و فرهنگ نویسی تورکی اوزبیکی

    قسمت اول

    زبان توركی اوزبیكی

    بر پایة آخرین معلومات سازمان ملل متحد كه در سال 2005م. به نشر رسیده، نفوس كرة زمین در حدود شش و نیم میلیارد نفر است. این تعداد نظر به آهنگ رشد جمعیت كرة زمین در حال حاضر بطور یقین باز هم افزایش یافته است.
    در آغاز قرن بیستم (2979) زبان وجود داشته است و در انتهای قرن از (600) زبان بیشتر وجود ندارد! این روند اضمحلال در عین حال كه طبیعی است اما موجب تأسف و تأثر اندیشمندان نیز می�باشد، چرا كه هر زبانی حاصل گنجینه�یی از فرهنگ و مدنیت است. روند اضمحلال و بالنده�گی زبانها همچنان ادامه دارد. زبانهای زنده با بالنده�گی روزافزون غنی�تر شده و یاور انسانها در حل معضلات امروز و فردا خواهند بود و زبانهای ضعیف میدان را ترك خواهند كرد. اما تلاش برای نابودی هر زبانی- هر چقدر هم كه ناتوان باشد- حركتی غیر انسانی و مذموم است1
    بر اساس احصائیه های به دست آمده، به هر یك از (200) زبان بیش از یك میلیون نفر، در هر یك از (70) زبان بیش از پنج میلیون نفر و فقط در هر یك از (13) زبان بیش از پنجاه میلیون نفر سخن می�گویند و هر یك از زبانهای باقیمانده كمتر از یك میلیون نفر سخنگو دارند.2
    در جهان (24) زبان (شیوة) توركی مانند: توركی اوزبیكی، توركی عثمانی، آذری، قزاقی، قرغیزی، توركمنی، اویغوری، یاقوت، قاره چای، تاتاری، بالقار، تووا، گاگاووز، زبان توركهای آلتای وغیره وجود دارد. در این زبانها (شیوه ها) در حدود (270) میلیون نفر سخن می�گویند، كه بیشتر آنها در قارة آسیا زیست دارند.
    محمد صادق نائبی در مقدمة كتابش به نام �یكهزار واژة اصیل توركی در پارسی� چنین می�نویسد: �اگر می بینیم زبان انگلیسی بخاطر داشتن زبان تكنالوژی، غالب واژه های فنی زبانهای دیگر را تشكیل می�دهد و یا زبان عربی بخاطر داشتن مفاهیم اسلامی، واژه های مذهبی زبانهای مسلمانان را از آنِ خود می�كند، پس باید احتمال دهیم زبانی مانند توركی كه متكلمان آن هزاره هایی چند بر شرق و غرب عالم حكومت كرده اند و مردمان جهان از انگلیسی و اسپانیایی و عربی و فارسی و چینی و روسی و آلمانی و ... را تحت لوای خود قرار داده اند، در زبانهای دیگر ردپایی باید داشته باشد. چون توركان جهان در طول هزاران سال تمدن، هیچ مرزی برای حكومت نداشته اند، پس به جرأت می توانیم بگوییم: هیچ زبانی در كرة خاكی نیست مگر آنكه ردپایی از زبان توركی در آن وجود داشته باشد.
    اروپاییان با علم بر این نكته، تحقیقات گسترده ای روی این موضوع انجام داده و نتیجه گرفته اند كه (40) درصد زبان ایتالیایی، (20) درصد زبان انگلیسی، (17) درصد زبان آلمانی و ... از واژه های زبان توركی تشكیل شده اند. اجازه بدهید اینگونه بگوییم: اگر توركی نبود یك پنجم زبان انگلیسی و دو پنجم زبان ایتالیایی حذف می شد.�3

    * * *
    دانشمندان، كلیه زبانهای جهان را از نظر ساختاری به چند دسته تقسیم می�كنند كه عبارتند از: زبانهای قالبی، تحلیلی، هجائی و التصاقی.
    زبانهای قالبی (تصریفی):
    به زبانهایی گفته می�شود كه در آن ریشة كلمات در قالبها و ابواب مختلف صرف می�شود و هنگام صرف عناصر از هم منفك می�شوند و با حروف دیگر تركیب می�گردند، ولی از بین نمی�روند، مثلاً در زبان قالبی عربی از ریشة �عمل� عناصر (ع، م و ل) هنگام صرف از همدیگر جدا می�شوند بدون آنكه از بین بروند و از آنها كلمات عامل، معمول، مستعمل، اعمال، معامله و ... ساخته می�شود. زبانهای زنده عربی، عبری، آشوری و زبانهای مرده آرامی و بابلی ازین گروه زبانها هستند.
    زبانهای تحلیلی (آریایی و هند و اروپایی):
    زبانهایی هستند كه در آن كلمات جدید بر اساس قبول پیشوند و پسوند ساخته می�شوند. اما در صورتی كه ریشه فعل باشد معمولاً دچار تغییراتی می�شود كه قاعده و قانون معینی نمی�توان بد ان نهاد و لذا این زبانها دارای افعال بی�قاعده هستند، مثلاً در زبان تحلیلی فارسی از ریشه �سوخت� كلمات سوختم و می�سوزند ساخته می�شود. چنانكه ملاحظه می�شود ریشه سوخت در دو كلمه فوق متحول شده و حروف �خ� و �ت� تبدیل به �ز� گردیده و همچنین كلمه می�سوزد هم پیشوند �می� و پسوند �ند� را پذیرفته است. زبانهای هندی، اردو، فارسی- دری، كردی، پشتو و اغلب زبانهای رایج اروپا جزو این دسته اند.
    زبانهای هجائی:
    به زبانهایی گفته می�شود كه لغات جدید بر اساس تركیب هجاهای معنادار مستقل از هم و نحوه تقدم و تأخر این هجاها ساخته می�شوند كه زبانهای چینی، تبتی و اغلب زبانهای رایج در جنوب شرقی آسیا از این گروهند.
    زبانهای التصاقی (پیوندی یا اورال آلتاییك):
    به زبانهایی گفته می�شود كه در آنها واژه�سازی با تركیب یك ریشه ثابت و تعدادی پسوند كه به انتهای ریشه اضافه می�شوند، انجام می�پذیرد. در این زبانها فعل بی�قاعده وجود ندارد مثلاً در زبان التصاقی توركی از ریشة �بیل� كلمات �بیلماق، بیلیم، بیلدیم، بیلمس، بیلیملی، بیلدیرماق، بیلمیش، بیلمه�یدی و ...� ساخته می�شوند. در كلیه این مثالها ریشه �بیل� بدون هیچ تغییری در ابتدای كلمه و پسوندهای مختلف به دنبال آن آمده اند. زبانهای زنده توركی، مغولی، منچوری، كوریایی، فنلندی و زبانهای قدیمی و خاموش همچون اورارتویی، ایلامی، سومری، ماننایی، هیتی، هوری، كاسی و ... از جمله این زبانها هستند.4
    در این زبانها، فعل بی قاعده وجود ندارد و از همین رو، دانشمندان زبان شناس، این زبانها، بویژه زبان توركی را از جهت دستور، از باقاعده ترین و از جهت افعال از شمار غنی�ترین زبانهای جهان دانسته اند.
    ماكس مولر (Max Muller) زبان�شناس شهیر قرن 19م. بر این باور است كه: �ابزار گرامری زبان توركی چنان منظم و قانونمند، و چنان كامل می�باشد كه این تصور را به ذهن متبادر می�سازد كه شاید بنابه رهنمود یك فرهنگستان، از سوی زبان�شناسان خبره ساخته و پرداخته، جهت استفاده ارائه شده باشد... زمانی كه ما زبان توركی را با دقت و موشكافی می�آموزیم، با معجزه�ای روبرو می�شویم كه خرد انسانی در عرصة زبان از خود نشان داده است.� گفتنی است سازمان بین�المللی علمی- فرهنگی یونسكو اخیراً طی آماری زبان توركی را سومین زبان زنده و باقاعده دنیا معرفی كرده است.5
    بر پایة نظریة �آلتای� تاریخ زبان های توركی از جمله زبان اوزبیكی از دورانی می آغازد كه زبان آلتای بمثابه (زبان مادر) تمام توركان بوده است. بنابر در دست نبودن اسناد تاریخی، سنه های دقیق این دور برای ما نامعلوم است.
    زبان مادر آلتای نخست به زبانهای �تونگوز- منجور� و �تورك- مغول� جدا شده است. هر یك از دو شاخة مزبور به نوبة خود به شاخة فرعی دیگر بخش گردیده است. شاخة تورك- مغول به دو شاخة جداگانة توركی و مغولی جدا شده است. درست از همینجاست كه در زبان توركی �دوران هون� (از سدة سوم پیش از میلاد تا سدة پنجم میلادی) آغاز می شود و زبان توركی به دو شاخة بزرگ: زبان هون شرقی و زبان هون غربی جدا می گردد. باید گفت كه این بخشبندی اساساً نظر به انقسام دولت بزرگ خاقانی هون، كه در گسترة بزرگی از آسیای شرقی تا اروپای شرقی را در بر می�گرفت، صورت گرفته است.6
    زبانهای توركی، نظر به برخی ویژگیهایشان به چند گـروه جــــــداگانه تقسیم می شوند. باید گفت، دانشمندان در گروه بندی زبانهای توركی نظر و روش واحدی ندارند. اسكات (Sckott) با بررسی مقایسه ای زبانهای �اورال- آلتاییك� در گروه توركی، زبان، لهجه و شیوه های مختلفی را قرار داد كه مهمترینشان عبارتند از:
    1- یاكوت ها (یاقوت ها)
    2- چوواش ها
    3- قرغیزها
    4- قزاق ها
    5- توركان توركستان شرقی یا اویغورها
    6- اوزبیك ها
    7- توركان غازان، باشقیر
    8- توركان شمال قفقاز (قوموق، نوگای)
    9- توركان غرب، توركی توركیه، آذربایجان، عراق و سوریه
    10-توركان كریمه
    11-توركان بالكان
    12-توركان آلتای
    13-قاقاووزها (گاگاووز) یا گؤك اوغوزها (توركان مسیحی رومانی)
    14-توركان خاكاس- آباقان
    15-توركان سویون یا تووا
    گفتنی است در میان زبانها و لهجه های مختلف توركی فقط زبانهای یاكوت و چوواش با دیگران تفاوت فاحش دارند، به طوریكه قابل فهم برای سایرین نیستند. 7
    دانشمندانی مانند و. و. رادلوف (V.V.Radlov)، ف. ی. كورش (F.E.Korsh)، ای. بنسیگ (I.Bensik)، ك. مینگیس(K.Menges)، و. ا. بگرودیسكی (V.G.Bogorodiskiy)، و گ. رمستید (G.Ramstedt) زبانهای توركی را بر اساس موقعیت جغرافیایی آنها گروه بندی كرده اند كه با هم در برخی موارد اختلاف اندكی دارند. چنانكه و. و. رادلوف زبانهای توركی را به همین روش به چهار گروه عمدة زیر تقسیم كرده است:
    ا- گروه شرقی: شامل زبان توركان آلتای، چولیم، قره گس، خه كس، شور، تووا و ینیسی.
    2- گروه غربی: زبان تاتارهای سیبری، قرغیز، قازان، باشقیرد، تاتار و قره قالپاق.
    3- گروه آسیای میانه: زبانهای اوزبیك و اویغور.
    4- گروه جنوبی: زبانهای توركمن، آذربایجان و تورك
    زبان یاكوت گروه جداگانه ای را تشكیل می دهد.8
    ساموئیلویچ (A.N. Samoylovich) زبانهای توركی را بر اساس ویژگیهای فونتیك به شش گروه بخش كرده است:
    1.گروه �ر�: در این گروه زبانهای بلغار قدیم و زبان كنونی چوواش شامل می شود.
    2. گروه �د�: در این گروه زبان اویغوری و زبانهای توركی شمال- شرقی شامل می شود.
    3. گروه �ته ی� (بخاطر تلفظ واژه هایی مانند �تاغ� بشكل �ته ی�): در این گروه زبانهای توركان شمال-غربی- آلتای، قرغیز، قومق، قره چای- بلكر، قریم، تاتار، باشقیرد، قزاق و نوغای شامل می شود.
    4. گروه �تغلیق� (بخاطر تلفظ كردن تغلیق): در این گروه زبانهای توركی جنوب- شرقی چون زبان اوزبیكی قدیم، زبان معاصر اویغور و اوزبیكی شامل می شود.
    5. گروه �تغلی� (بخاطر تلفظ كردن تغلی): در این گروه زبانهای اوزبیكان خوارزم و قپچاق- توركمن شامل می شود.
    6.گروه �آل� (بخاطر تلفظ فعل �بول� بشكل �اُول�): این گروه را زبانهای توركان جنوب غربی (زبانهای آذری، توركی عثمانی و گاگاووز) تشكیل می دهد.9
    شماری از دانشمندان از جمله ن. ا. باسكاكوف(N.A. Baskakov) زبانهای توركی را بر اساس ویژگیهای اتنیكی (قومی) به دو دستة زیر تقسیم كرده است:
    1- گروه اوغوز (یا گروه جنوبی و جنوب غربی): در این گروه زبانهای توركمنی، گاگاووز، آذری و توركی عثمانی شامل می شود.
    2- گروه قپچاق (یا گروه غربی و شمال غربی): در این گروه زبانهای تاتار، باشقیرد، قریم، قومق، قره قلپاق، قزاق، قرغیز، آلتای و نوغای شامل می شود.10
    ویژگیهای عمومی زبانهای توركی كه به طور مشترك در ساختمان لفظی و گرامری زبانهای گروه �اورال- آلتایی� به نظر می آید، عبارتند از:
    الف) خصوصیت التصاقی، پیوندی یا پسوندی
    ب) توالی پیوندها
    ج) هماهنگی اصوات
    د) كوتاهی صائت ها
    ه) نبودن علامت جنس (مذكر، مؤنث و مخنث)
    و) تنوع و نظم افعال
    به خاطر باید داشت كه زبانهای وابسته به یك گروه خویشاوند، ضمن دارا بودن جنبه ها و ویژگیهای عمومی مشترك هر یك ویژگیهای خاص خود را نیز دارند. 11
    گفتنی است كه برخی از زبان شناسان و نظریه پردازان معاصر اصطلاح �زبانهای توركی� را صحیح نمی دانند و به جای آن �شیوه های زبان توركی� را به كار می برند.12
    زبان اوزبیكی معاصر یكی از شاخه (شیوه) های مهم و بزرگ زبان توركی است. گویندگان این زبان در گسترة وسیعی در جمهوریهای اوزبیكستان، تاجیكستان، قرقیزستان، قزاقستان، توركمنستان، افغانستان و برخی كشورهای دیگر زندگی می�كنند. بررسی پیشینة تاریخی، سیر و مراحل رشد و تكامل، گنجینة ادبی قدیم، خط و نوشتار زبان اوزبیكی با تاریخ و تحول زبان توركی قدیم پیوند استوار و ناگسستنی دارد. به سخن دیگر، زبان اوزبیكی كنونی نتیجة تحول و دگرگونیهای قانونمند زبان توركی قدیم در محدودة جغرافیایی و شرایط اجتماعی- اقتصادی معین به عنوان یك شیوة بارز است.
    در مورد چگونگی مراحل رشد زبان توركی (اوزبیكی) و دوره بندی آن دانشمندان شرق و غرب مطالعات و پژوهشهای زیادی انجام داده اند. باید گفت كه در مورد دوره بندی تاریخ تحول و تكامل زبان توركی نیز دانشمندان زبان شناس نظر و روش واحدی ندارند. چنانكه دایره المعارف بزرگ زبان و زبان شناسی، تاریخ زبان توركی را به پنج دوره تقسیم كرده كه عبارتند از:
    1- پروتورك (Pre-Turk) : این دوره حدوداً تا آغاز نخستین سدة میلادی ادامه می�یابد.
    2- پروتوتورك و پروتوبلغار: این دوره از سدة اول تا سدة ششم میلادی ادامه می یابد.
    3- توركی باستان: این دوره از سدة ششم تا سدة یازدهم میلادی ادامه می یابد.
    4- توركی میانه: این دوره از سدة یازدهم تا سدة شــانزدهم میــــلادی ادامه می یابد.
    5- توركی مدرن (معاصر): این دوره از سدة هفدهم میلادی آغاز شده و ادامه دارد.
    بنا به نوشتة این دایره المعارف دوران پروتوتورك دورانی است كه زبان اجدادی همگی زبانهای توركی و حتی چوواش بوده است. 13
    س. ی. مالوف(S. E. Malov) تاریخ تكامل زبان توركی را به سه مرحله: زبان ادبی اویغور، زبان ادبی چغتای و زبان ادبی اوزبیكی دوران شوراها تقسیم می كند. نظر به این دوره بندی زبان اوزبیكی دوران شوراها از زبان ادبی چغتای و زبان ادبی توركی چغتای نیز به نوبة خود از زبان ادبی اویغور پدید آمده است.
    ا. ن. ساموئیلویچ تاریخ زبان اوزبیكی را به سه دورة زیر تقسیم می كند:
    دورة نخست، زبان ادبی دوران قره خانیها (سده های 10-11میلادی): زبان ادبی این دور را زبان آثاری تشكیل می دهد كه در زمان حكومت قره خانیها نوشته شده است.
    دورة دوم، زبان ادبی اوغوز- قپچاق (سده های 12-14میلادی): زبان این دور را زبان ادبی ای تشكیل می دهد كه در مناطق سفلی سیر دریا و خوارزم شكل گرفت.
    دورة سوم، زبان ادبی توركی آسیای میانه (سده های 14-20میلادی): زبان این دور را زبان آثاری تشكیل می دهد كه از سدة چهاردهم تا اوایل سدة بیستم نوشته شده است. گفتنی است كه ساموئیلویچ زبان ادبی معاصر اوزبیكی را ادامة زبان ادبی دورة سوم می داند. ا. ك. بروفكوف این دوره بندی را با برخی تغییرات پذیرفته است.
    ا. ك. باسكاكوف زبان ادبی اوزبیكی را به شش دورة زیر بخش كرده است:
    1. دورة هون (از آغاز تا سدة 5 میلادی)
    2. دورة تورك قدیم (سده های 5-10میلادی)
    3. دورة تورك میانه (سده های 10-15میلادی)
    4. دورة تورك جدید (سده های 15-19میلادی)
    5. دورة تورك خیلی جدید (سدة 20میلادی)
    ا. م. شچیربیك زبان ادبی توركی اوزبیكی را به چهار مرحلة زیر بخش می كند:
    مرحلة نخست، قدیمترین دور زبان ادبی توركی اوزبیكی (سده های 5-13میلادی)
    مرحلة دوم، دورة میانة زبان توركی اوزبیكی یا دورة �زبان چغتای� (سده های14-17 میلادی)
    مرحلة سوم، دورة �جدید� (سده های 17-18میلادی)
    مرحلة چهارم، خیلی جدید (از سدة 19میلادی آغاز می شود).
    و. عثمانوف(Usmonov) آن را به پنج مرحله تقسیم كرده است:
    1. زبان قدیمی توكیو (سده های 6-9میلادی)
    2. زبان باستانی توركی اوزبیكی (سده های 9-12 میلادی)
    3. دورة نخست زبان توركی قدیم اوزبیكی (سده های 13-14 میلادی)
    4. زبان توركی قدیم اوزبیكی (سده های 14-19 میلادی)
    5. زبان ادبی معاصر توركی اوزبیكی
    مؤلفان كتاب �اوزبیك تیلی تاریخی گره متیكه سی� (گرامر تاریخی زبان اوزبیكی) غ. عبدالرحمانوف(G�. Abdurahmonov) و ش. شكوروف(Sh. Shukurov) به نوبة خود زبان ادبی اوزبیكی را به شش مرحلة زیرین دوره بندی كرده اند:
    1- قدیم ترین زبان توركی (از قدیم تا سدة 7 میلادی)
    2- زبان قدیمی توركی (از سدة 7 تا سدة 11 میلادی)
    3- زبان توركی قدیم (از سدة 11 تا سدة 13 میلادی)
    4- زبان ادبی اوزبیكی قدیم (از سدة 14 تا سدة 19 میلادی)
    5- زبان ادبی اوزبیكی جدید (از سدة 19 تا اوایل سدة 20 میلادی)
    6- زبان ادبی اوزبیكی معاصر14

    ادامه دارد

    سازش پنهانی کرزی وپارلمان در مورد کابینهء انحصاری وقومی


    سازش پنهانی کرزی وپارلمان در مورد کابینهء انحصاری وقومی

    محمد عوض نبی زاده

    افغانستان کشوری است که مردمش با تاریخ سیاسی پرفراز و نشیب همواره دربرابرمداخلات بیگانگان درکنار یکدیگرایستاده وازحاکمیت ملی خویش دفاع نمودند.امامشارکت ملی واقعی اقوام افغانستان درطول تاریخ به عنوان یک چالش مطرح بوده است .چون درافغانستان هیچ قومی اکثریت مطلق را تشکیل نمی دهد. طوریکه درکنفرانس بن و در تمامی کنفرانسهای بعد ازآن تأکید برهویت چندقومی افغانستان از یک�سو و رعایت اصول و اساسات دموکراسی و جامعه� مدنی و حقوق بشر از سوی دیگر تاکید داشت که برخی از نکات آن در قانون اساسی افغانستان نیز بازتاب یافته اند. در سه قرن اخیراقوام محروم افغانستان از حلقه حاکمیت به حاشیه رانده شده بودندویک باور منحط و گمراه� کنند ه تاریخی که �حاکمیت از ان پشتونها است� تبلیغ میشده است
    درحالیکه حاکمیت از آن تمام مردم افغانستان بوده که باتبلور اراده شان حاکمیت رارقم میزند .تاریخ افغانستان وسرنوشت مردم آن باخون واستبداد رقم خورده که نظامهای شاهی- جمهوری و طا لبی،نماد عریان استبداد درتاریخ افغانستان میباشند. فریاد قربانیان استبداد دردشتها کوه�ها و دره ها طنین انداز بوده وهنوزاز آن دیارها بوی خون مبارزان ملی کشور می تراود. مبارزین ملی کشوربا مبارزات دادخواهانه شان قامت استبداد را فرو ریخت وباقربانی کردن خودها،ماندگارترین حماسه رادرج تاریخ افغانستان کردند و مردم بلاکشده مابا الهامگیری ازدرسهای مکرر وخانمانسوز تاریخ کشوررجوع به سیاست های تفرقه افگنانه وبرتری جویانه را به شدت محکوم وآنرا مغایر منافع ملی کشور میداند.افغانستان با پشت سرگذاری سه دهه جنگهای خونین که هنوزهم درعمق مصیبت جنگ دست وپا میزند وجهان از کمک به آن در جهت خاتمه بخشیدن به این فاجعۀ بزرگ عصرعاجز مانده است که یکی از علل عمده آن استبداد قومی دراین کشوراست،متآسفانه امروزنيزحلقاتی تلاش دارند که برای غصب قدرت سياسی هنوزخون ديگر بريزند و به هر قیمت به اهرم نا انصافانه قدرت قرار گيرند. چنانچه درسه سده اخیر نخبگان قوم برتریخواه جهت انحصار قدرت بارها به استبدادخانمان سوز دست زدند ودرجریان این برخورد های خشونت آمیز ضمن اینکه تلفات بزرگ انسانی و اقتصادی را بر مردم عادی این قوم داعیه دار حاکمیت تحمیل نمود ولی درین میان بیشتراز آنان- اقوام هزاره - ازبک � تاجک - ترکمن و دیگر گروه های اتنیکی کشورکفاره جنگهای خانه براندازاینقوم مدعی قدرت را متقبل شده است و بخصوص مردم هزاره شاهد چندین بارنسل کشی-کوج اجباری وزمین سوخته دردوره های عبدالرحمن و درزمان حکومت طالبان بودند. ازآنجائیکه اقوام هزاره -ازبک-تاجیک -پشتون و همه گروه�های قومی ازلحاظ ساختاراجتماعی وقومی درشرایط قبیلوی قراردارند.اماغالبانخبگان سیاسی مارکسیست،دموکرات،سوسیالیست و فمنیست وطالب مربوط به گروه قومی انحصارطلب درهنگام بازیهای سیاسی-خطرو بحران همه در دفاع از منطق قبیله قرار میگیرند. که هنوز رؤیای تک قومی گذشته از ذهن برخی آنان دور نشده و برانحصارحاکمیت قومی پافشاری دارند . تمامیت خواهان قوم غالب علیرغم زندگی در قرن بیست و یکم ازنگاه روانی به این مرحلهء از آمادگی روحی نرسیده اند که سایر اقوام کشور را مبتنی بر شعاع وجودی شان در ساختار حاکمیت قبول کنند.آنان فراموش نموده اند که ،زمان گذشته ودیگربرادربزرگتر مرده است وامکان تجدیدمناسبات عبدالرحمنی میسر نیست.روانشناسان مي گويند وقتي انديشه و تفكر در افراد و ملتها نهادينه و تبديل به فرهنگ گردد، تغيير آن دشوار است، و به كار فرهنگي و رشد فكري و بلوغ سياسي طولانی نياز دارد، تا دگرگوني فكري و فرهنگي در آن جامعه پديد آيد و افكار كهنه جايش را به نوانديشي خالي نمايد.در كشور جهل زده ما كه قرن ها اساس و بنياد گزينش ها بر قبيله سالاري مطرح بوده است، به آساني بساط اين بينش از جامعه برچيده نخواهد شد با تأسف در جریان اخذ رأي اعتماد وزرا از پارلمان اين واقعيت تلخ با وقاحت تمام تبارز نمود و نگاه قوم گرايانه و قبيله سالارانه پارلمان براي جامعه و جهانيان به نمايش گذاشته شد. بسياري از نامزد وزراي قوم حاکم كه حتی در داشتن اسنادتحصیلی شان ترديدی وجود داشت، رأي اعتماد كسب نمودند و اما شخصيتهاي فرزانه اي مربوط به اقوام غیر پشتون از جانب پارلمان رد شدند.جامعه جهاني اگر مي خواهد در افغانستان تشنج افزايش نيابد،به موازات مبارزه با طالب و افراط گرايي،بايد با تعصب،تبعيض و انحصارگرايي قبیله حاکم نيز مبارزه نمايد. نارضایتی اقوام محروم کشوراز حاکمیت انحصاری قوم غالب،خود نشانگر عدم اعتماد این اقوام به دولت بوده و بحران عدم مشروعیت دولت را در پی دارد و متوسل شدن به وسایل، و روشهای سنتی در عصر جدید هیچگاه فرصتهای جدیدی برای بقای قدرت سیاسی و تامین منافع یک قوم خاص خلق نکرده بلکه اقوام دیگررا بیشتراز پیش درراستای تامین حقوق شهروندی و مطالبات دموکراتیک شان با هم متحد تر میسازد . تک قومي ساختن كابينه جدید، با اعتناء نكردن به خواسته جمعي مردم افغانستان و بدون در نظر داشت مصالح ملي، اعطاء وزارت خانه هاي كليدي به پشتونها،به جايگاه رئيس جمهور،درميان سايراقوام افغانستان كه نفوس شان خیلی�ها بیشتر از پشتون ها است،لطمهء جبران ناپذيري وارد خواهد نمود.که در اثر این اقدام انحصارگرایانه قومی عوارض جانبی عمیقی را برای دولت کنونی ایجاد و زمینه هرچه بیشتر تفاهم و انسجام ملی میان اقوام تحت ستم فراهم خواهد شد. درجریان دو دوره رأی دهی پارلمان به کابینه جدیدبه وضاحت معلوم شد که در ین بازی مداخله گرانه سیاسی نقش دولت های پاکستان � عربستان سعودی-بریتانیا و آمریکا و دیگر ممالک خارجی درانتخاب اعضای کابینه قومی وانحصارگرایانه آقای کرزی خیلی مشهود و برجسته بوده است که هیچ کس نمی�توانداز آن انکار نماید. که اين نوع برخوردها و بازیهای سیاسی مداخله گرانه ازنظر رواني نسل جوان کشور راسرخورده و باسرنوشت نامعلوم سياسي دچارخواهدكرد.درحالیکه شاخص ترين،نسل کنونی نتواند ازفیلتر قومی و جناحی پارلمان عبور نمايد،چگونه نسل جديد ميتواند به آينده سياسي وحضور فعال درساختارهاي كلان حكومتي اعتماد داشته باشد .
    آقای کرزی در همسويي با برخی از نمايندگان مجلس، حركت خزنده اي قوم سالارانهء را در برنامه هاي كاري اش قرار داده كه میخواهد اقوام ديگر، را مانند نیم قرن پيش، به سمبول هايي در قدرت مبدل سازند. پس ازگذشت دوران سیاه طالبی، باردیگر تاریخ تلخ گذشته با حرکت قومی دولت کنونی تکرار خاطرات دردناک مظالم گذشته بالای اقوام محروم را تازه کرده است. متأسفانه افغانستان بعد از هشت سال شاهد رشد تفکرات نژاد پرستانه امتیاز خوا هی،برتری طلبی وانحصار گرایی،بوده واین تفکر منحط باعث یا غیگری سیاسی ،با بدترین شکل در سا ختار دولتی تبارز نموده که با کردارتبعیض امیز خود چهره افغانستان را دوباره نزد مردم دنیا مخدوش و در داخل کشور به بحران سازی ادامه می�دهند اینگروه انحصاگرا با وجود حضور نیروهای جامعه جهانی به شیوه مسالمت آمیزاز طریق پارلمان حمله انتحاری را بر دمو کراسی جوان کشوراز طریق رد صلاحیت نامزد وزیران اقوام هزاره وازبک و دیگر گروهای قومی در دو دوره رای دهی انجام دادکه در حقیقت یک سازش و برخورد سیاسی نا متعارف و خلاف منافع ملی کشور پنداشته میشود.ولی درین دو دوره کاندیدوزیران اقوام پشتون در وزارت خانه های کلیدی از پارلمان رأی اعتماد اخذ نمودند،که به این ترکیب انحصارگرایانه کابینه توجه نمائید: رئیس جمهور کرزی پشتون، وزیر دفاع رحیم وردک پشتون ، وزیر داخله حینف اتمر پشتون ،وزیر خارجه زلمی رسول پشتون ، وزیر مالیه عمر زاخیلوال پشتون، وزیر معارف فاروق وردک پشتون ، وزیر زراعت آصف رحیمی پشتون ، وزیر اقتصاد ارغندیوال پشتون ، وزیر حج و اوقاف یوسف نیازی پشتون. مربوط به این قوم انحصار کننده قدرت رأی اعتماد نمایندگان را کمائی کردند و بنا بر قوانین ساخته شده توسط گروه قومی حاکم- پشتونها در پارلمان بیشتر از همه اقوام دیگر حضور دارند ،و به همین خاطر نامزدوزیران اقوام غیر پشتون اکثرا ردصلاحیت میشوند .درین بازی سیاسی آقاي کرزي توانست ، کساني را که مي خواست از فلتر پارلمان،آنهم با کسب رأي اعتماد خيلي بالا بگذراند که اکنون بخش اساسي پشتون تبار شوراي وزيرا ن را با خود دارد.پارلمان دراعطا وعدم اعطاي رأي اعتماد به وزراي ايند ودوره براساس کدام معيار مشخص عمل نکرده است که مقام پارلمان را درچشم ودل مردم افغانستان به شدت ضربه مي زند. کابينه ي موجود را بايد در رابطه با کنفرانس لندن ولويه جرگه ي عنعنوي وعده داده شده ونيز دادن نوعي امتيازبه گروه طالبان وحزب اسلامي مي توان توجيه کرد وازهمين سبب است که آقاي ارغنديوال رهبر حزب اسلامي، بالا تر از صدوبيست رأي بدست آورد تا برگه ي اطميناني براي حکمتيار باشد که پارلمان افغانستان هم مخالفتي با وي ندارد البته اگر ارسلاجمال يکي ديگر ازاعضاي حزب اسلامي که درانتخابات رياست جمهوري به نفع آقاي کرزي فعال بود پيروز نشد ورأي عدم اعتماد گرفت، تا اذهان عمومي گمراه شود وکمتر کسي حقيقت موضوع را درک کند. ازقضا درکابينه موجود، توازن قومي که آقاي کرزي همواره ازآن دم مي زد به کلي به هم خورده است وآقاي کرزي مي تواند گناه آن را هم بگردن وکلا بياندازد وادعا کند که وي درمعرفي کابينه صددرصد اين موضوع را رعايت کرده است.و اطرافیان آقای کرزی هنوز هم اصرار دارند که در تصمیم پارلمان معیار و گرایشهای قومی نقشی نداشته و این یکی از الزامات دموکراسی است که باید همه نسبت به آن وفادار باشند.به تعبیر آنان رئیس جمهوری نیز با ابراز تأسف از این تصمیم مجلس کشور، به تصمیم اعضای پارلمان احترام می�گذارد و تلاش می�کند تا لیست سوم خود را به پارلمان معرفی کند. اگر رییس جمهور کرزی به ارزشهای دمو کراتیک چون:وحدت ملی،مشارکت ملی، عدالت،همزیستی وبرابری شهر وندان این کشور ایمان داشته و به پاسداری از انها متعهد است باید،با جدیت جلو گروپهای نفاق انداز را گرفته و فرصت تخریب روحیه وفاق ملی را از ان ها باز گیرد . ونباید عمال سیاه استبداد با سو استفاده از مقام پارلمانی لجو جانه به تر ویج نفاق ملی پرداخته و به ناکامی پروسه جدید دولت افغانستان اقدام نمایند.سکوت در برابر جریان خیانت که تا اندرون خانه قانون گذاری هم نفوذ نموده است پذیرفتنی نبوده و به صلاح استقلال وو حدت ملی نمی باشد. بر خورد سیستماتیک گروه نفاق انداز،با وزرای پیشنهادی اقوام هزاره وازبک ضمن اینکه از توطه دشمنان افغانستان حکایت دارد،نمایا نگر مو جودیت مرض کشنده تبعیض و قوم گرای درروح وروان دسته های یاد شده می باشد،که اینده افغانستان را تهدیدمی نماید، برخوردهای نفاق افکنانه این گروه در پارلمان نمایانگر عمق بغض انها نسبت به اقوام هزاره وازبک می باشد .اینگروه های فشار در پارلمان افغانستان ضمن تحقیر نمودن شهروندان کشور ومدا فعان راستین استقلال وطن گویا قصد انتقام گیری را زیر شعارحمایت از پشتونها پنهان کرده اند با غرور و نفرت میخواهند انچه را که از حذف اقوام در زمان طالبان باقی مانده اند به انجام برسانند.رد صلاحیت نامزد وزیران از سوی پارلمان می�تواندآجندای کنفرانس لندن را نیز به گونه�ای توجیه وتک قومی شدن کابینه رییس جمهور به هیچ وجه بدون ارتباط با طرح مذاکره با طالبان و کنفرانس لندن نیست که. پس ازتکمیل استخوان�بندی اصلی کابینه� جدید ومشخص شدن سیمای حاکم برپارلمان، آقای کرزی میخواهد طرح�های خود درین کنفرانس برای �افغانی کردن� سیاست را،روشن سازد.آقای کرزی سعی دارد در کنفرانس لندن، محور سیاست کشور را از رعایت حقوق بشر و ارزش های دموکراتیک به رعایت و حفظ سنت های افغانی و خواسته های طالبان تغییر جهت دهد. که ترکیبی کنونی کابینه آقای کرزی ،استدلال را در خصوص مذاکره با طالبان بر پایه جلب رضایت گرایشات قومی در کنفرانس لندن از موقعیت بهتری برخوردار خواهد ساخت. اما طالبان و دیگر مخالفان مسلح افغانستان، یکی از شرایط اصلی خود برای مذاکره و دست کشیدن از جنگ و سیاست براندازی را تغییر قانون اساسی و خروج نیروهای بین�المللی به عنوان ضمانت اجرایی این قانون اعلام کردند. جامعه� مدنی و اقلیت�های قومی در افغانستان طعم این تصمیم استبدادی را حس کردند که چندین قرن درین سر زمین بیداد میکرده است. این اقدام ضد ملی برای برخی�ها به طور آشکار مستی می�آورد، ولی برای جامعه� مدنی و اقوام تحروم کشورباید تکان�دهنده باشد. اگر لیست سوم آقای کرزی به پارلمان معرفی شوند و رای اعتماد را نیز به دست آرند، آیا این رأی اعتماد همان لطف �برادر بزرگتر� نخواهد بود که از �دامن فراخ قبیله � خود به منتظران مشتاق هدیه می�کنند؟ همه بیاد داریم که مردم افغانستان علیرغم تهدید طالبان به پای صندوق های رأی رفتند و رهبران قومی هزاره و ازبک نیز به خاطر تعمیق روابط برادرانه در کشور از هواداران خود خواستند که به آقای کرزی رأی بدهند.با تبلیغات گسترده ای که از سوی جنرال دوستم به نفع آقای کرزی صورت گرفت، وی تقریبا آرای قریب به اتفاق مردم ازبک را از آن خود کرد و آرای عده کثیری از هزاره ها نیز با تبلیغات وسیع از سوی رهبران قوم به نفع آقای کرزی به صندوق ریخته شد. این در حالی بود که اکثر واجدین رأی دهی در جنوب و شرق کشور که هم نژاد آقای کرزی هستند یا در پای صندوق های رأی حاضر نشدند و یا به نفع آقای کرزی رأی ندادند. آرای مأخوذه آقای کرزی از جنوب و شرق کشور اندکی بیشتر از پنجصد هزار رأی بود. و درین انتخابات بیش از هفتاد فیصد رای مردم هزاره � ازبک - تاجک و دیگر اقوام تحت ستم کشور به صندوق وی ریختانده شد ه بود که در نتیجه رای این مردم آقای کرزی بر مسند قدرت تکیه زده است. امید می رفت که آقای کرزی در شرایط کنونی و بحرانی کشور که سایه تسلط دولت بر ولایات افغانستان چندان قایم نگشته نیات نژادگرایانه خود را چند صباحی دیگر برملا نکند و به فرایند ملت سازی اجازه رشد دهد.آقای حامد كرزي را تنها راي برادران پشتون به كرسي رياست جمهوري افغانستان نرسانده است، بلكه اين آراي همه مردم افغانستان از جمله هزاره ها، تاجيك ها، ازبك ها،و سايرگروه هاي قومی در افغانستان بود ندكه كرزي را بر مسندقدرت ابقا کرد و در آينده نيز راي تمامی اقوام و نژادها تعيين كننده ء رئيس جمهور افغانستان خواهد بود.
    هیچ کسی در مورد نفوذ آقای کرزی در پارلمان شکی ندارد و هر نامزدی را که او بخواهد رأی اعتماد می گیرد اینکه اکثر وزرای پشتون هم تیمی آقای کرزی رأی اعتماد گرفته اند، نشانه نفوذ بیش از حد او بر پارلمان کشور است. به نظر می رسد که انحصار در سیاست افغانستان به یک سنت دیرینه بدل شده است. فرق نمی کند چه کسی بر کرسی قدرت تکیه زده باشد، ملاعمر طالب یا کرزی تکنوکرات.گرایشات کنونی موقف قبیله سالارانه آقای کرزی شباهت�های زیادی را به گرایش قوم گرایانه مرحوم داکتر نجیب الله به هم میرساندکه وی درسال�های اخیر حکومتش روابط نزدیک با حکمتیارودیگر تنظیم ها برقرار کرده بود و نفاق قومی را از طرق وشیوه های گوناگون برعلیه اقوام غیر پشتون در کشور سازماندهی میکرد و آقای کرزی نیز درین اواخیر مانند او مصروف همان اقدامات نفاق افگنانه میباشدو دور از تصور نیست که ماننداو بوسیله حکمتیار و طالبان آقای کرزی زمینه سقوط دولتش را فراهم نماید.اگرجریان رد صلاحییت وزراء بر اساس تعصب قومی و اندیشه انحصاری ادامه پیدا کند به یقین بعضی اقوام از دستگاه حکومت و نهاد های اصلی تصمیم گیری کشور محروم خواهند شد، در نهایت دموکراسی نیم بند و عدالت اجتماعی و حقوق میلییتها زیر سوال خواهند رفت و سر آمد خوبی در پی نخواهند داشت. تعصب و ایدیولوژی برتری خواهی قومی در محراق تصمیم گیری های اخر، در نهایت به شکست مواجه خواهند شد. وحرکت سریع کشور به سوی انحصار طلبی، قوم گرایی و نژادپرستی هیچگاه موفق نخواهد بود و نمی تواند امنیت و آرامش را در افغانستان برقرار سازد. چناچه نمایندگان برخی از نهادهای جامعه مدنی کشور تصمیم اخیرپارلمان مبنی بر رد نامزد وزیران اقوام محروم را مرگ و قتل دموکراسی قلمداد نموده و انزجار خویش رادرین مورد ابراز و تبانی میان برخی از نمایندگان پارلمان و رئیس جمهو ر را درسایه دموکراسی،خلاف انتظاردانسته که آنان با این اقدام شان دوباره افغانستان را به دهه های گذشته سوق داده است.مردم افغانستان ديگر آن مردم صدسال پيش نيستند و همه اقوام کشور، به رشد فكري و ملي لازم رسيده و ايمان دارند كه افغانستان تنها در سايهء برابري و اتحاد همه ي اقوام روي آباداني و آرامش را خواهد ديد و نه در توهم طايفه سالاري و قوم مداری.این تجربه تاریخ، شناخت زمان، آگاهی جامعه و بیداری نسل امروز هست.انتصاب و.تقرر نامزد وزیران ازبک و هزاره را به عنوان سر پرست، برخی رسانه ها ،دهن کجی به پارلمان خوانده است. اما عقلانیت سیاسی حکم می کند که بدون حضورمؤثر اقوام در ساختار نظام سیاسی، وحدت ملی توهمی بیش نخواهد بود. شاید این آغاز ورود عقلانیت در سیاست وآغاز پند گیری از تاریخ. باشد به این ترتیب راه حل بحران سیاسی در کشور مشارکت همه اقوام و گروه های قومی می�باشد وبس.اگر اوضاع بدینگونه در نظام دولتی انکشاف نماید بحران سیاسی در کشور تشدیدگردیده و زمینه سقوط حکومت کرزی را فراهم خواهد نمودو دور از تصور نیست که مظاهرات خیابانی از طرف گروه های قومی آسیب دیده از اثر عدم اخذ رأی اعتماد کابینه از پارلمان- درشهر کابل و دیگر شهرهای افغانستان براه انداخته خواهد شد.
    رویکردها :-
    سایت آریائی زیرعنوان کابینه بازی حساب شدۀ دولت کرزی نگارش :- توردیقل میمنگی.
    سایت جمهوری سکوت زیرعنوان عقلانیت سرد و احساسات گرم نویسنده : علی امیری.
    سایت نمائی نزدیک زیرعنوان هژمونیستهای قبیله گرا در برزخ گذارازاستبداد به دموکراسی نویسنده :-عباس دلجو
    سایت بی بی سی زیر عنوان ارتباط تصمیم اخیر پارلمان و کنفرانس لندن نویسنده عزیز رویش
    سایت جمهوری سکوت زیرعنوان کرزی و پارلمان؛به پیش به سوی انحصارو استبداد!نویسنده : محمد حسین.
    سایت رادیو بامیان زیرعنوان قتل مظلومانه دمکراسی توسط پارلمان نویسنده : مهدی مهرآئین-.
    سایت شبکه اطلاع رسانی افغانستان زیر عنوان خطر جدی است !نویسنده:- رضا حسین زاده.
    سایت جمهوری سکوت زیرعنوان پتلاج افغانی نویسنده : عبدالقیوم سروش.
    یادداشت های شخصی صاحب این قلم - 24-- ماه جنوری � سال � 2010- میلادی.


    افغانستان، قبرستان رویا ها


    افغانستان، قبرستان رویا ها

    عباس دلجو

    تاریخ سیاسی افغانستان بعد از حاکمیت احمد خان ابدالی، تاریخ تشنه به خون است .
    تاریخ تبهکاری و سیاهکاری است . تاریخ خونین چشم از حدقه درآوردنها، برادر کشی ها، برافراشتن دار ها، کاشتن نیزه زارها، اعمار سیه چالها، تیل داغ کردنها، واسکت بریدنها و ساختن کله منار ها است که شاهان و امیران افغانستان، گور کنان این قبرستان رویاهای نسلهای متوالی بوده که انسانها را با تمام آرزوهاي قشنگ و انسانی شان مدفون به زير خاک سياه نامرادي ها کرده اند .


    تاریخ افغانستان، تاریخ سراسر ستم و اجحاف و استبداد و جنایت و تبعیض چند خاندان بر مردم افغانستان و نهادینه ساختن فرهنگ قبایلی و استبداد ستم شاهی بر مناسبات سیاسی، اجتماعی کشور است .
    "سنگ بنای دولت معاصر افغانستان بر اساس نژاد پرستی قبیلوی، خشونت طلبی، وحشت گرایی، لشکر کشی، تاراج، غارت، نسل کشی، کوچاندن اجباری، فرهنگ ستیزی، تمدن ستیزی، ناموس ستیزی و لوطیگری بدست جنگسالار کبیر احمد شاه درانی- ملتانی در دو صد و شصت سال قبل گذاشته شد... بدین تر تیب تاریخ معاصر افغانستان سیاه ترین صفحات تاریخ پنج هزار ساله مانرا تشکیل میدهد که در ٢٦� سال گذشته مردم ما در جهنم احمد شاه درانی و اولاده وی سوختند و هنوز می سوزند�{1}.
    تاریخ افغانستان، تاریخ رواج ستم ملی و تبعیض نژادی بر اقوام و اقليتهاي مذهبي از طرف حاکمان مستبد در راستای هژمونی و برتري طلبي قومي (اتنيكي)، آنهم با اعمال زور و خشونت و قتل عام و نسل کشی و زندان و شکنجه و تبعید، است .
    تاریخ افغانستان، تاریخ بی اعتمادی ملی، نابودی وحدت ملی و بحران هویت ملی است . تاریخ ستم ملی و فرقه ی و محرومیتهای سیاسی، اجتماعی انسانها بخاطر وابستگی اعتقادی، نژادی و سیاسی آنان، توسط حکام دیکتاتور و مستبد افغانستان است که با سياست برتري طلبي و انديشه هاي نژادپرستانه، تاثیر منفی بر روحیه همبستگی و اعتماد ملی گذاشته و در نتیجه بحران هویت ملی را دامن زده است.
    "تاریخ افغانستان، تاریخ "آرزو های بر آورده نشده و درد هاي عمیق تاريخي، زخم هاي ديرينه و كينه هاي انبوه شده، عقب ماندگي هاي رسوب يافته، جغرافياي پارچه پارچه شده، جامعه از هم گسيخته و حقایق کتمان شده و واقعیت های تحریف گردیده "{2}. است .
    تاریخ افغانستان، تاریخ حاکمیتهای های ضد ملی و ضد مردمی است که شاهان و امیران و تاجداران تاریخ سیاه کشور با پیروی از سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن، با استخوان شکنی ملی، تخم تفرقه و عداوت را بین اقوام کاشته و ازین طریق پایه های تاج و تخت خون آلود شان را استحکام بخشیده اند . که نگاهی گذرا بر تاریخ گذشته 260 ساله کشور، نسل کشی و جنایات سازمان یافته و ضد بشری آنان را در پوشش دفاع از قوم و قبیله و تبار شان، برعلیه سایر اقوام و ملیتهای محروم کشور به وضوح و آشکار می بینیم .
    تاریخ افغانستان، تاریخی مملو از صفحات خونینی از سبعیت و ددمنشی و ستمگری و جنایت حکام و سر گذشت غم انگیز نسل کشی ها و بدار آویختن ها و شکنجه شدنهای ملیتهای محروم کشور است که با ددمنشانه ترین و غیر انسانی ترین روشها، سرکوب و قتل عام گردیده اند .
    تاریخ سیاسی افغانستان، تاریخ حاکمیت حکمرانان فاشیست و مزدوری است که همه در راستای تعمیل اراده سیاسی بیگانگان، خون هموطنان ریختند تا آسیاب خواست باداران شان را آز آن به حرکت درآورند . اصلا در افغانستان متاسفانه سنت انحصار قدرت به قیمت نابودی مردم و مزدوری به بیگانه به یک روش پذیرفته شده و لایتغیر زمامداران افغانستان تبدیل گردیده که هر یک بعد از دیگری که آمده اند صرف نظر از وابستگی ایدیالوژیکی شان، در ماهیت استبدادی، انحصاری و خوش خدمتی به قدرتهای خارجی مثل هم بوده اند . شما با یک نگاه گذرا در تاریخ دوصد و شصت ساله کشور، شاهان و امیران گوناگون را می بینید که ظلم به مردم و مزدوری به بیگانه مخرج مشترک همه بود . زیاد دور نروید به همین دوره سی ساله گذشته نگاه کنید از چپی چپ تا راستی راست و حتی به اصطلاح دموکرات صرف نظر از دگرگونی تعلقات سیاسی ایدئولوژیکی شان، همه در خیانت به مردم و خدمت به بیگانگان گوی سبقت از هم ربوده اند.
    "تاریخ افغانستان، نه تاریخ وزین است و نه درخشان، تاریخ گناه و جنایت است، تاریخ كشتارهمگانی، كله�منارها، رقص�شاهی، برده�گیری، نسل�كشی، كوچ� اجباری و جنگ� های خونبار قومی . بنابراین برای امحاء فرهنگ مرگ، نه ستایش از گذشته که اصلا وجود نداشته، بلکه به �بخشایش و رستگاری� نیاز داریم. ما به توبه نیاز داریم، به �اعتراف به گناه� در برابر قربانیان؛ اما تنها توبه کافی نیست، باید کفاره جنایت�ها و گناهان�مان را نیز بپردازیم. كفاره این جنایت�ها تقدیر و زنده نگه�داشتن خاطره��ی آن�هایی است كه به جرم بی�گناهی�شان قربانی گشته�اند، نیایش به پیشگاه كله�منارشدگان و قربانیان، طلب بخشایش از آن�ها "{3}.
    اکنون باید تاریخ را از نو ، نوشت و با دید جدیدی به تاریخ نگریست زیرا دید تاریخ نگری، تغیر کرده است در گذشته، تاریخ نوکر حلقه بگوش شاهان و امیران بود و صفحات تاریخ مملو از ستایش و مدح و قهرمان سازی پادشاهان و قلدران و زورمداران و سرداران و خانان بود . اما در جریان 14 سال جهاد و مقاومت برعلیه روسیه اشغالگر و مزدوران بومی آن، ورق برگشت و تاریخ در افغانستان تغیر مسیر داد به عوض مداحی شاهان و امیران تاجدار، حماسه های دلیری و مقاومت توده های محروم و زجرکشیده و گمنام کشور ما را به سرایش گرفت.
    حالا قاب چین های دور دسترخوان شاهان و امیران و شوونیستهای قبیله گرا باید به این واقعیت غیر قابل انکار اذعان کنند و از نگاه روانی آمادگی پذیرش این تغیر رویه تاریخ را پیدا کرده و بپذیرند که دیگر تاریخ در کشور ما نوکر حلقه بگوش شاهان و امیران جنایتکار نخواهد بود . تا با بیشرمی تمام توجیه گر اعمال ضد انسانی آنان گردیده و میزان کشتار و جنایت و آمار حرمسرا ها و زن بارگی های آنان را افتخار قلمداد کرده درج تاریخ نمایند . نه ، ازین به بعد تاریخ را در قله های غرور آفرین بابا، پامیر، هندوکش، سلیمان، فیروزکوه و در دشتهای خون فام سراسر کشور از شرق تا غرب از شمال تا جنوب در کنار گورهای خونین ازاده مردان گمنام و شجاعی که آرزوهای شانرا از خود پیش به گور فرستاده و صادقانه و شجاعانه تا آخرین رمق حیات از وجب وجب خاک آبائی شان دفاع کرده اند، خواهیم یافت .
    صداقت تاریخ نویسان کشور و تعهد تاریخ نگری مردم ما در آن خواهد بود که ازین به بعد حوادث و رویداد ها را از متن مردم و توده ها به خوانش گیرند و تاریخ را به بیغوله ها به سراغ محرومان و ستمدیدگانی که هیچگونه وابستگی به دستگاه قدرت و پیوستگی به شرافت خونی !! شاهان و سرداران ندارند، بفرستند.
    اکنون زمان آن فرا رسیده است که تاریخ نگاران متعهد کشور بنویسند که از گذشته تا کنون، علیرغم آن که افغانستان از جمله کشور هائی است که سیمای متنوع اتنیکی اقوام ساکن در ان بوضوح از کثیرالملیه بودن آن نمایندگی مینماید . اما متاسفانه این تنوع نژادی و فرهنگی، توسط حکام سیاسی به نمایندگی از یک قوم خاص و یا ایدئولوژی خاص، انکار گردیده است که در نتیجه باعث تشدید ستم ملی و به حاشیه رانده شدن اقوام دیگر از حلقه حاکمیت سیاسی گردیده و بحران پیچیده و حل نشده ی اعتماد ملی را بوجود آورده است .

    آقای کرزی و تیم تمامیت خواه و اتنوسنتریست های انحصار طلب، باید بدانند که امروز با توجه به وضعیت فعلی جهان و رشد آگاهی سیاسی جوامع محروم، راهبرد انحصار، ستم پیشگی و سرکوب و جعل اکاذیب تاریخی كارآيي خود را بيش از پيش از دست داده است و برای حکام، راهی جز پذيرش اصل حق تعيين سرنوشت ملي و واقعیتهای اتنيكي، مذهبي و نژادي جوامع گوناگون کشور، باقی نگذاشته است . فراموش نگردد که قبول مسايل ملي، تنوع اتنيكي و فرهنگي در كشور به معنی قبول شرايط قبيله اي و ملوك الطوايفي نیست . بلکه رعایت اصل تكثرگرايي و پلوراليسم فرهنگی سیاسی و اعتقادی است كه ضمن حفظ هويت اتنیکی، اعتقادی و فرهنگي اقوام مختلف، روحیه همزیستی و هم بستگي ملی آنانرا حول محور منافع جمعی تقویت نموده و در راستای دستيابي به هويت ملي و تحقق وحدت ملی تعین کننده خواهد بود.
    اکنون مسئولیت خطیر روشنفکران واقعی و دانشمندان متعهد، اینست که تلاش ورزند تا هسته حاکمیت مشروع ملی را در زمینه روابط عادلانه سیاسی به رویش گیرند . تا با تامین عدالت اجتماعی، زمینه های تفاهم و زیست باهمی و برادروار اتنی های مختلف کشور را فراهم سازند.
    این کار زمانی میسر است که ما به فقدان عدالت اجتماعی، عدم توازن سیاسی و مرگ وحدت ملی در تاریخ سیاسی گذشته و فعلی کشور اعتراف نمائیم و هیچگاه نظم و آرامش گورستانی ناشی از سلطه جبر و خفقان و ترور و جو پلیسی و ارعاب و سانسور را کمال مطلوب نپنداریم و با دید منصفانه، نقاد و عقلانی برگذشته، پل مناسبی بین حال و آینده ایجاد کرده با شناخت و طرد عوامل منفی و بازدارنده، تهداب ساختمان فردای بهتر و خالی از کاستی ها و بی عدالتی ها را پی ریزیم.
    این قلم معتقد است که وحدت ملي زمانی تحقق می یابد که منافع جمعی اقشار و طبقات گوناگون کشور با مشارکت متناسب و عادلانه نخبگان آنان در ساختار حاکمیت سیاسی، تامین گردد و با تبلور و انعکاس اراده همه اقوام شریف کشور در ساختار حاکمیت سیاسی، قطعا مشروعیت حاکمیت تثبیت میگردد. زیرا در مناسبات حاکمیت مردمسالاری تنها حاکمیت سیاسی ئی مشروع است که صلاحیت تمثیل اراده جمعی را داشته و زمینه های رشد روحیه ملی و فرهنگ انسانی را در مناسبات سیاسی فراهم سازد. فراموش نگردد که هسته روحیه ملی در زمینه باز و گسترده عدالت اجتماعی ناشی از حق تعین سرنوشت ملی، سیاسی رشد نموده و در صفحات اذهان جوامع گوناگون کشور به بار می نشیند و بر عکس در حاکمیت سیاه استبداد و انحصار، عدالت اجتماعی و وحدت ملی به مرگ کشانده شده و در نتیجه بی هویتی ملی، بی سرنوشتی سیاسی، نابودی عدالت اجتماعی و فقدان وحدت ملی را به ارمغان می اورد.
    در اخیر برای اقای حامد کرزی و تیم انحصار طلب قبیله اش متذکر میشوم که اگر آنان واقعا صلح و امنیت و آرامش و ترقی و تعالی کشور را خواهان اند . اگر به وحدت ملی، اخوت و برادری و برابری معتقدند باید که از حالا به فکر ایجاد حاکمیت سیاسی فراگیر با قاعده وسیع ملی باشند . تا این حاکمیت برخاسته از متن اراده و خواست تمام مردم شریف کشور، متضمن حقوق و امتیازات شهروندان، صرف نظر از وابستگی های اعتقادی، سیاسی، لسانی و اتنیکی شان باشد. باید زمینه ی فراهم گردد تا تمام اقوام و اقشار کشور مبتنی بر تناسب کمی نفوس شان، در ساختار حاکمیت شریک گردند و در پرتو حاکمیت مناسبات عادلانه سیاسی، صلاحیت تعین سرنوشت سیاسی شانرا داشته باشند.
    اگر ما امروز به این مسایل با دید عمیق و اصولی ننگریم متاسفانه در فردا، فرزندان مانرا در گیر با عوارض جانبی حاکمیت استبدادی و غیرعادلانه ساخته و خاطره های دردناک و کشنده گذشته و زمان خویش را در اذهان انان تداعی کرده ایم .

    1- دوصدو شصت سال در جهنم اولادۀ احمد شاه نوشته پروفیسور سید هاشمیان منبع: http://www.khawaran.com/HashemiyanSaeid_AhmadShahDuraniMultani.htm
    2- دموكراسي نوپا و تهديد استبداد تاريخي ! نوشته عبدالشکور اخلاقی http://www.bandamir.com/article164.html-
    3- مقاله خاطره�، تاریخ، فراموشی � نوشته اسد بودا - http://afghanistanhistory.net/home/index.php?option=com_content&task=view&id=106&Itemid=3


    zondag 24 januari 2010

    عقلانیت سرد و احساسات گرم نوشته علی امیری

    عقلانیت سرد و احساسات گرم نوشته علی امیری
    شنبه, 3 دلو 1388
    منبع: اندیشه ها
    طی دوسه هفتۀ اخیر نمایندگان شورا به تکرار گفته بودندکه به وزرایی که از ادرس قومی و حزبی معرفی شده اند ، رأی نخواهند داد. و این گفته ها حد اقل در مورد ازبک ها و هزاره ها درست از آب در آمد. باردوم نیزهشت وزیر ازبک و هزاره نتوانستند که از سد سکندر احساسات قومی حاکم بر پارلمان بگذرند. واقعیت این است که دستۀ قابل توجهی از نمایندگان ، با احساسات گرم قومی باسیاست برخورد می کنند.آنچه را که روزنامۀ «هشت صبح » و تلویزیون امروز « تیکه داران قومی» لقب داده است و پارۀ از نمایندگان سر خوردۀ هزاره وازبک هم آن را تکرار می کنند، نیز در ذیل همین احساسات گرم قومی دسته بندی می شود. هیچ منطقی حکم نمی کند که وزراء، قومی نباشند و از سوی احزاب معرفی نشوند. سیاست مداران حزب ستیز ، در واقع بی مایگی سیاسی خود را افشاء می کنند.اما در مقابل این احساسات گرم، عقلانیت سرد نیز وجود دارد. تقرر نامزد وزیران ازبک و هزاره را به عنوان سر پرست، برخی نشریات نه چندان با خط و ربط ،دهن کجی به پارلمان خوانده است. اما این دهن کجی حکومت به پالمان ، از منطق سرد سیاست آب می خورد. عقلانیت سیاسی حکم می کند که بدون حضورمؤثر اقوام در ساختار نظام سیاسی ، وحدت ملی توهم پوچی بیش نخواهد بود.رییس جمهور درشریک ساختن احزاب سیاسی در قدرت ، تحت فشار نبوده است بلکه از منطق سرد سیاست متابعت کرده است. و این به سود کشور، به سود وحدت ملی و به سود دموکراسی نو پای افغانی است. آنانی که مشارکت چهره های متنفذ سیاسی و قومی و احزاب مؤثر و فعال را در قدرت، سبوتاژ دموکراسی می دانند، تهی مایگان بد اندیش و بد خواهی هستند که از تاریخ عبرت نمی گیرند و زندانیان ابدی اوهام و خیالات خویش اند.به هرحال ، دانش و ییلاقی و حصاری و بتاش و ثریا دلیل و اوراز را احساسات گرم قومی از مسند وزارت دور کرد. اما عقلانیت سرد سیاسی آنان را دوباره به صورت سر پرست ، در این مقام ها باز آورد. این بدان معنا است که اگر احساسات چیزی را از در بیرون کرد ، عقلانیت آن را از پنجره باز می گرداند. این را باید به فال نیک گرفت. شاید این آغاز ورود عقلانیت در سیاست باشد؛ آغاز پند گیری از تاریخ. از تاریخ عبرت بگیریم. بادا که زندگی همۀ ما از نور خرد روشن شود

    donderdag 21 januari 2010

    انرژی برق يکی از حياتی ترين نيازهای انسان معاصراست

    انرژی برق يکی از حياتی ترين نيازهای انسان معاصراست

    ضرورت انرژی برق اصلی ترين و ضروری ترين عامل زيربنايی در ايجاد راهبرد وتوسعه صنايع دریک کشور میباشد.
    اگرسران یک کشور میخواهند که مردمان آن زندگي آبرومندانه داشته باشند دست گدایی به سویی دیگران درازنکنند باید در تولید انرژی خود ، کم وبیش خود کفا باشد . یعنی اگربه گونۀ مثال ، یک کشور بیست درصد ازانرژی مورد نیازخود را تولید کند.به این معنا است که هشتاد در صد در تمامی عرصه ها ،نیاز به کمک دارد. انرژی برق و متخصص به اندازه مهم است که هر مشکل که دراین عرصه باشد به تمامی عرصه های دیگرسرایت میکند چی آن کشور صنعتی باشد یا هم زراعتی فرقی نمیکند البته باید عرض کنم گداه بودن یک چیز است و دارا بودن چیزی دیگر منظورمن ازاین جمله آبرومندانه زندگي کردن است .

    چرا یک قلم از کمک های جهانی رادر این عرصه یادشده به مصرف نمیرسانم ؟ که هم مشکل انرژی برق وهم آب برای زراعت فراهم شود آنانی که سنگ وطن دوستی را هرروزه به سینه میکوبند صحبت از استقلا ل میکنند باید ثابت کنند. آیا داشتن آب وانرژی برق جزه استقلا ل نیست ؟
    برای مثال کشور جاپان اعلام میکند که 6 ملیارد دالر برای مردم افغانستان کمک میکند اگرکه نمی ازاین کمک در عرصه تولید انرژی برق در داخل کشور ما به مصرف برسد ما در مسیر درست همان استقلا ل قرارنمیگرم ؟. درغیرآن پول های یادشده برای ملیشه سازی به مصرف خواهد رسید مردم ما درعوض انرژی برق و آب ،گلوله دریافت خواهند کرد .

    اما افغانستان درکجای جدول تولید انرژی برق جهان قراردارد؟ درچند درصد انرژی برق مورد نیاز خود راتولید میکند ؟چند سال بعد میتواند تولید انرژی برق خود را دست کم به کوچیکترین و فقیرترین همسایه خود یعنی تاجیکستان برساند ؟چون تاجیکستان شبهاهت زیادی به افغانستان دارد . اصلأ برنامه تخصصی وجود دارد که از روی کاغذ به عمل درآید که هم برای متخصیصین وهم اقتصاد دانان وهم برای مردم قابل قبول باشد. آیا درافغانستان چنین توانایی و امکانات وجود دارد ؟ این سوالها است که باید تخصصی تک تک آنهارا بررسی کرد وجوابی از مسئولین امور گرفت وهم آنها را پاسخگو ساخت به کمک رسانها ملی وبین ا لمللی.

    چون زندگي امروزی آميخته با علم و دانش است ، دیگرنمیتوان بدون علم و دانش زندگي آبرومندانه داشت. این علم و دانش امروزی بدون انرژی برق و متخصص ورزیده ناممکن است امروز نسبت به گذشته جهان فرق كرده وهيچ كاري نيست بدون انرژی برق و علم، دانش انجام شود، آنهم علم و دانش امروزی یعنی همان اکادمیک است امروز جنگ عقل ودانش است کسی که ازعقل ودانش خود استفاده درست کند آن برنده این جنگ است واین مأمول به این راحتی قابل دسترسی نیست که به ساختن چند مکتب حسابداری یا هم خیاطی دراین جنگ زنده ماند یا خود را یا هم مردم را خوشبخت ساخت. چون دراین جا صحبت از زیربنا است نه عبور از یک پل چون نه در گذشته ونه حالا ما یک زیربنا ی که قابل قبول باشد، نداشته‌ایم و آینده هم بستگی دارد به آنچه که ما امروز انجام میدهیم

    باید یاد آور شوم که تجربه جهانی ومحاسبه نشان میدهد ، انرژی خاصتن انرژی برق، برای هرسه ملیون نفر در حدود یک هزار مگا وات انرژی برق ضروت است البته باید عرض کنم که این بستگی به وضعیت اقلیمی کشورها دارد که کشورما افغانستان ازجمله پر مصرف ترین کشورهای جهان به حساب میاید چون هم گرمای زیاد دارد وهم سرمای زیاد دارد واز طرف دیگر فرهنگ مصرف انرژی برق که البته علت های گوناگون دارد ازجمله ضایع شدن انرژی برق زیاد میباشد .

    متاسفانه بارها از زبان مسولین کشور شنیده ایم که میگویند ، مایک کشوری زراعتی میخواهیم نه یک کشور صنعتی این جمله هابرای فرار از واقعیت ها و شانه خالی کردن از مسولیت های شان است ،مگر میشود بدون برق کشاورزی کرد؟ مگرمیشود بدونبرق آبیاری کرد؟ مگرمیشود بدون متخصص برق تولیدکرد؟ اگر منظورازکشاورزی صنعتی است وقتی ما ازکشاورزی صحبت میکنم، تکنولوژی یکی از اصلی ترين و ضروری ترين نیاز های آن میباشد. آیا ما زمین به اندازه کافی برای کشت و کار داریم ؟ که نتنها برای ضرورت نفوذ کشور کافی باشد،، بلکه جهت تقویه بنیۀ اقتصادی کشور ، پاسخگوی صادرات اقلام زراعتی کشور باشد؟ جواب منفی است .

    پس ما برق را وارد میکینم ، تکنولوژی را وارد میکنم و بدون شك متخصص را هم وارد میکنم، تجهيزات نظامی ، طبی، تخنیکی ووو.... وارد میکنیم ،چون ما حتی یک دانشگاه صنعتی نداریم. فراموش نباید کرد که این تکنولوژی را باید در مقابل شلغم و انار بدست آوریم ، آن هم در کشوری که هر دو سال یکبار یا خشک سالیسر راهش است یا هم آفات طبيعي گریبان گیرش میباشد . و دست گدایی هم به سوی دیگران درازنکند؟ آیا این راه حل است؟ کشوری را نمیتوان در جهان سراغکرد که بدونه کمک دولتی ، کشاورزی آنبقای حیات کند وکشاورزان آن نان خوردن خودرا داشته باشد . مگراین قابل قبول است کشوری مانند افغانستان یک دانشگاه صنعتی نداشته باشد همه اقلام اولیۀو اساسی مورد نیاز مردم خود رااز خارج وارد کند ومسولین هم دم ازخودکفایی بزنند ، آیا این غیر مسؤلانه نیست ؟

    نيروی انسانی با دانش و مهارت مانند ريشه درخت باید توسعه و پيشرفت داشته باشد. منابع انساني زيربناي ثروت ملتها را تشكيل ميدهد. سرمايه و منابع طبيعي عوامل توليداند. درحالي كه انسانها عوامل فعالی هستند كه سرمايه ها را متراكم میسازند از منابع طبيعی بهره برداری میكنند سازمانهاي اجتماعی اقتصادی و سياسي را میسازند و توسعة ملی را جلو میبرند، بديهی است آيندة هر كشور و ملتی را نيروی انسانی آن یعنی دانشمندان متخصصان ،مهندسان، پزشكان،و كارگران ماهر تعيين میكنند .

    مواد خام هر كشور را نيروی انسانی آن تغيير داده و قابل استفاده می سازد. بدون شك پيشرفتها وعقب ماندگی كشورها در كنارعوامل ديگرريشه درسوابق كاری آنها در عرصه آموزش و پرورش دارد.
    ملتي كه از نعمت سواد و دانش محروم است. مسؤلین استثنایی فداکار ودارای توانایی های فوق العاده را میطلبد که ملت خود را ازاین مراحل عبور وآینده آنها را روشن وقابل قبول سازد تا مردم آن گذشته تلخ خود را فراموش واحساس سربلندی و غرور كنند. این کارآسانی نیست در ميان رقبای فراواني منطقه ودشمنی های زیادی که این ملت مظلوم دارد بنابرآن به همین علت است که مسولین وطن دوست فداکار و دارای توانای های فوق العاده را میطلبد .درغیر آن تجارب تلخ گذشته یکبار دیگرتکرار گردیده ، یعنی ملتي دست به گدایی دراز نموده ،دستبین ملت دیگر می‌شود . خواه ناخواه سر نوشت آنرا با استفاده از نفوذ اقتصادی ملت مقتدر و بينياز تعيين خواهد کرد. این چیزی نیست که ملت مظلوم افغانستان خواسته باشد در غیرآن همان طوری که درگذشته وحال تکرار شده باز هم تکرار خواهد شد وسرنوشت ملت مظلوم به دست دیگران تعيين خواهد شد . و زخم خون چکان ماشفأ نخواهد یافت .

    اگردرسابق كشاورزان با وسايل ابتدايی زمين را آباد میكردند امروز كشاورزی مكانيزه شده. تخصص يافتن در رشته های مختلف علوم روز مهارت پيدا كرده است .سخن كوتاه اين كه سر نخ تمام كارها امروز در دست علم و تکنولوژی مدرن بشري است ولزومآ توسعه وعمومیت بيشتری پيدا میكند زيرا فريضة علم ازهر جهت تابع احتياج جامعه است .

    در نتيجه ما براي اين كه يك جامعه و ملت سربلند و مستقل داشته باشيم و دست گدی به سوی بيگانگان دراز نكنيم و تمام نيازمندی ها وضروریات فردی و اجتماعی خود را كه بستگی به دانش و فرهنگ دارند با سرپنجة دانش و با دست خود رفع كرده و انجام دهيم بايستي برای فرا گرفتن تمام دانشهای مفيد بشری بكو شيم و در تمامي رشته های علوم مورد نياز افراد متخصص و ورزيده داشته باشيم. وآن را بومی بسازیم نه که وارد کنم .

    نخستين شرط حيات يك ملت، علم و دانش است. علم و دانش را نمیشود وارد کرده و از آن استفاده کرد بلکه علم اکتسابی است و باید شرایط آموزش آنرا مهیا ساخت و کسب نمود .نمیشود گفت که حال باید صبرکرد که ما مشکلات دیگری داریم ، چون علم و دانش راه حل تمام مشکلات دنیای مادی ماست، دانش بهترين نعمت و سرمايه است كه نصيب کشوری یا افراد ميشود و هيچ سرمايه ای نمیتواند بهتر از آن باشد .

    بااحترام
    نویسنده خلیل الله عالم متخصص برق
    تماس با نویسنده khalil.alem@gmail.com

    dinsdag 19 januari 2010

    حمله به کابل، رد پیشنهادات صلح


    حمله به کابل، رد پیشنهادات صلح
    روز 28 جدی شهر کابل شاهد بزرگترین درگیری و ناامنی بعد از سقوط طالبان از سال 2001 بود وقایع 28جدی نماینگر تراژیدی و حوادث ناهنجاری است که دشمن آشنا و نا تعریف شده (طالبان و القاعده ) با فرستادن نیرو های انتحاری قسمت مرکزی شهر کابل یعنی اطراف قصر ریاست جمهوری چون چهارراهی صدارت بانک ملی و هوتل سرینا و زارت مالیه و عدلیه فروشگاه بزرگ افغان سینما آریانا را مورد حمله قرار دادند.
    جالبیت این منظرهای هولناک درآن نهفته بود, که کارمندان تلویزیون های خصوصی با کمره های فلمبرداری خود در بین دود و آتش و فیر های سلاح های خفیف و ثقیل وقایع را به شکل عینی در تلویزیون های خویش نمایش میدادند خاصتآ تلویزیون طلوع و آریانا و شمشاد و آیینه را میتوان یاد آور شد . کابل در دود و آتش میسوخت قوای پولیس و اردوی ملی و امنیت ملی با شهامت و دلیری میرزمیدند, تروریست ها تا دندان مسلح با حمله به فروشگاه بزرگ افغان با ایجاد رعب و وحشت, در آن ساحه میخواستند آن را سنگر برای حمله برای هوتل سرینا و یا هم ارگ ریاست جمهوری بسازند. حمله برق آسای قوای مسلح کشور به فروشگاه بزرگ افغان گرچه با تلفات همراه بود با موافقیت انجام یافت تروریست ها بعد از نبرد
    یک ساعته کاملا نابود گردیدند ,ولی تلفات مردمان ملکی درآن فروشگاه که از اثر حمله دهشت افگنان به وقوع پیوست نشا نگر خشونت و بی مسولیت دشمن آشکار مردم افغانستان بود, مردم با تحمل و خونسردی تمام این واقعه درد ناک را در تلویزیون ها مشاهده مینمودند, قوت های مسلح بعد از چهار ساعت نبرد طاقت فرسا آخرین لانه ی این وحشت آفرینان و گمشاتکان اجنبی را در جوار سینما آریانا تصرف نموده آنها را نا بود ساختند، و وضیعت عادی آهسته آهسته در شهر حکمفرما گردید سرعت حرکت منسوبین قوای مسلح در این وقایع قابل تمجید و ستایش است .
    ولی این تحرکات دشمن درین مقطع زمانی در حقیقت نوع مانور سیاسی و موضوع گیری سرسخت دشمن را به پشینهادات صلح جویانه نشان میدهد, دهشت افگنان با استفاده ازین حسن نیت یک بار دیگر قوای مسلح کشور را در صحنه نبرد به مبارزه طلبیده, و نشان دادند که به هیج نوع مذاکره و مفاهمه جهت صلح سراسری در کشور آمادگی نداشته, فقط به زبان تفنگ سخن میگویند. موضوع قابل بحث دیگر ، نفوذ سازمان القاعده در داخل سلسه مراتب قدرت طالبان است که واقعه 28 جدی کابل شنان دهندهء نفوذ رهبری القاعده در داخل جنبش طالبان میباشد قاعدتآ القاعده جهت پیشبرد استراتیژیک جهانی خود حاضر به هیچ گونه سازش نمیباشد .
    کنفرانس قریب الوقوع لندن حاوی طرح ها و سازش ها و گذشت های سیاسی بود با حادثه 28 جدی 1388 کابل در پرده ابهام قرار گرفت, و پیشنهادات آشتی جویانه در باره لست سیاه شورای امنیت سازمان ملل متحدد در غبار دود و آتش کابل قابل پذیرش هیچ عنصر آگاه و وطن پرست نخواهد بود , سوال اینجا ست که انکشافات بحران افغانستان و پیامد های آن چه خواهد بود؟عامل عمده ی ادامه بحران در موضع گیری ها و حمایت پاکستان ازشورای کویته میباشد که در حقیقت سناریو ادامه جنگ افغانستان در دست آی اس آی قرار دارد,غرب و آمریکا خاضتآ برتانیا کاملآ از وضیعت موجود در منطقه آگاهی دارند, طالبان نمیتوانند در مذاکرات مستقلانه عمل نمایند, لذا آغاز مذاکرات صلح با پاکستان به حیث طرف اصلی جنگ در بحران افغانستان از اولویت های اساسی درین مقطع زمانی میباشد. اتحاد شوروی وقت با درک ازآن وضیعت در آن سالها با اغاز مذاکرات ژینو با پاکستان برداشت عینی از وقایع و تاثیر نفوذ پاکستان در بحران افغانستان داشت, گرچه آمریکا و پاکستان با فیصله های کنفراس ژینو پای بندی نشان ندادند, و لی خروج قوای شوروی به یک نتیجه رسید ولی و ضیعت سیاسی افغانستان از اثر مداخلات بعدی پاکستان بحرانی تر گردید ,اگر پاکستان صادقانه با حسن نیت جهت مهار بحران همکاری نماید امید صلح و آشتی به وجود خواهد آمد, در غیر آن ادامه این بحران پایان ناپذیر ، میتواند پیامد خطرناک در منطقه و جهان به همراه داشته باشد.
    عبدالحی نزهت

    zondag 17 januari 2010

    آریایی, واژه ای موهوم, نژادی ساختگی, سیاستی استعماری!!


    آریایی, واژه ای موهوم, نژادی ساختگی, سیاستی استعماری!!

    (واحید قاراباغلی)
    vahidqarabagli@gmail.com
    اشاره :
    یکی از بزرگترین علل مرگ و بدبختی در جهان عصرما, پدیده ای بنام نژاد پرستی یا راسیالیزم بوده که با آنکه مردم به عواقب شوم آن آگاهند هنوز از میان نرفته و یکی از مسایل حیاتی زمان ما را تشکیل می دهد. در این نوشته این پدیده را از اواخر قرن نوزده بررسی کرده و همچنین به ناسیونالیسم افراطی پارسی آریایی که هدیه غربیان به رضاخان بود می پردازیم...

    ناسیونالیسم و نژاد گرایی:

    با آغاز موج فتوحات استعماری اروپاییان در قرن 19 میلادی مسئله نژاد گرایی وسیله ای برای توجیه تسلط و استثمار بود. در واقعه قصد اصلی نژاد گرایان تلقین و اثبات این مسئله بود و است که "نژادهای بشری دارای استعدادها و توانایی های ذهنی و اجتماعی گوناگون و نابرابری هستند. برخی از نژادها از نظر زیستی ضعیف تر از سایر نژادها می باشند و توانایی تشکیل و حفظ جوامع متمدن و متجدد را در سطح عالی ندارند, و تنها نژادهای برترند که توانایی و لیاقت حکومت کردن را در جهت خیر و صلاح عمومی و پیشبرد تمدن را دارند. نژادهای ضعیف تر از انجام این کار عاجزند."

    غربی ها با لباس علمی پوشاندن به این نظریه واهی این امکان را برای استعمارگران فراهم کردند تا اقدامات وحشیانه خود در قتل و غارت مردم مستعمرات را توجیه نمایند.

    هدف از این کار استعمار فرهنگی, اولا" : متزلزل کردن هویت ملت های مستعمرات بود تا بتوانند براساس سلب هویت, غارت و چپاول و سایر برنامه های استعماری خود را آسانتر انجام دهند. استعمارگران با استفاده از دیالوگ سوردل, که می گوید « بچه زمانی که از سوی مادرش رانده و تحقیر می شود, برای فرار از وضعیت موجود به خود مادر پناه می برد». به تحریف و تحقیر و نابود کردن فرهنگ, زبان, آداب و رسوم و تاریخ, در یک کلام موجودیت مردمان مستعمرات را ضمن تلاش برای بی ریشه و بی هویت کردن(خالی شدن از فرهنگ خود) آنها که منجر به از خود بیگانگی و یا الینه شدن می گردید می پرداختند.آنها فرهنگ و ارزش های منحط خود را بر مردم مستعمرات تحمیل می کردند و می کنند تا تسلط به آنان آسان گردد. نظریه " نژاد موهوم آریایی" نیز اقدامی در این راستا می باشد.



    ریشه های نظریه واهی و افسانه ای نژاد آریایی:

    نژاد آریایی, نژادی صرفا" افسانه ای است که بیشتر برای توجیه یک تسلط یا استثمار به کار رفته است. تمام این کوشش دلخراش در ابتدا یک تلاش هویت سازانه از سوی دانشگاه های اروپا بود.آنها تلاش می کردند تا دیرینه خود را به مرکزی غنی تر و متمدن تر وصل کنند, از آنجاکه مشرق زمین به واقع هم " گهواره تمدن" و هم مهد اخلاق و سازش و فرهنگ بوده است, تئوری پردازان نژادی درغرب به منظور تدارک پیشینه درخشان برای خویش ناگزیر چشم به شرق به ویژه سرزمین وسیع و غنی (هندوستان) دوختند.

    نخستین بار زبان شناسی به نام " سر ویلیام جونز انگلیسی" به سال 1786, زبان های سانسکریت, لاتین و یونانی را از یک ریشه دانست, اما آن ریشه را مفقود شده نامید, و عنوان آریایی را به این زبانها داد.

    بنابراین تحقیقات بعدی زبانشناسان از قبیل فردریک شلگل, تامس یانگ, راسموس راسک, یوهان دولونگ, ماکس مولر و...با توجه به اینکه تئوری های نژاد پرستانه رایج زمانشان بود کوشیدند تا نشان دهند که میان زبانهای آسیایی و بیشتر زبانهایی که در اروپا به آن تکلم می شود تشابه لغوی موجود است و برای نامگذاری این گروه زبانی, به آنها عنوان خانواده زبانهای" آریایی یا هند و اروپایی یا هند و ژرمنی " دادند.

    تاسیتیوس در کتاب خود بنام De Germania که در اواخر قرن اول نوشته, صفات مشترکی برای قبایل ژرمن قایل شده که دو هزار سال بعد نژاد پرستان به آنها اشاره کرده اند. مولر زبانشناس ژرمن معتقد بود که نژاد آریا با مردمی که به یکی از شاخه های زبان آریا(هند و اروپایی) سخن می گفتند قرابت دارد. ولی این عقیده در تحقیقات بعدی مولر بی اعتبار شد و خود مولر در این بی اعتباری سهم عمده یی داشت.در سال ماکس مولر1888 در پی تحقیقات جدید زبان شناسی و نژاد شناسی پرتو تازه ای به این تلاش تاباند و اعلام کرد که آریایی چیزی نیست جز اصطلاحی زبان شناسی و اساسا" نمی توان سخن گویان اصلی به زبان آریایی را شناخت و یا خاستگاه اصلی آریاییان را شناخت.از آن زمان تا دو دهه پیش که سرانجام بی حاصلی و نازائی این تلاش بر متعصب ترین پیروان آن نیز آشکار شد زبانشناسان و مردم شناسانی که مامور صورت بندی این قضیه بوده اند, دمی از پژوهش درباره زبان و نژاد هند و اروپایی و اثبات یا رد نظریه خاستگاه یکسان هندیان و اروپائیان نیاسودند, و خواستند در این مباحث شرکت جویند. شعله های نژادپرستی در قالب ظاهرا" علمی در اروپا و دانشگاهها رواج یافت. تئوری های نژاد پرستان از اواسط قرن نوزده که تعدادشان رو به ازدیاد میرفت, تدوین شده است.

    یکی دیگر از پیروان سر سخت این مکتب " کنت دو گوبینو" فرانسوی بود که کتابش تحت عنوان " مقالاتی در بیان اختلافات نژادها" در سال 1853 انتشار یافت. گوبینو بشریت را در سه نژاد قرار میداد. 1) سفید یا آریا 2) زرد 3) سیاه به اعتبار وی این نژادها نه تنها فطرتا" با هم اختلاف دارند بلکه ذاتا" نامتساوی هستند. نژاد آریاها از زردها بالاتر است و سیاه از هردو اینها پایین تر است و چون تمدن را از اختلاط نژادهای مختلف می دانست بدبینانه به این نتیجه رسید که فرهنگ بشری پس از مدت های دراز رو به سقوط و اضمحلال می رود, کوشش برای حفظ یک نژاد خالص کاری بیهوده است و باید سعی کرد تعدادی از آریاها را خالص و خون آنها را پاک نگه داشت. در سالهای بعد از انتشار این مقالات توجه عده زیادی به این جلب شد و در واقع اساس عقاید نژاد پرستان را تشکیل داد.در سال 1859 چارلز داروین, زیست شناس انگلیسی کتاب خود را تحت عنوان " بنیاد انواع و انتخاب طبیعی و ابقای نژادهای برتر در تنازع بقا" منتشر کرد که به همین اندازه اهمیت داشت برای نژاد پرستان که بنیاد انواع را همچون کتابی مقدس گرامی می داشتند و از نظریه باقی ماندن بهترین ها برای اثبات برتری نژاد سفید و تحقیر نژادهای رنگین استفاده می کردند برای آنکه حقانیت و اعتبار فرضیات نژاد پرستی را ثابت کنند از مدارک علمی استفاده می کردند و تئوری های مختلفی را برای نشان دادن تفاوت های بی پایه نژادها عنوان می داشتند.محققانی چون " واگر دلاپوژ" و " آمون" فرانسوی تلاش کردند تا از علم آمار برای اندازه گیری جمجمه های انسانها مدد بگیرند, و شکل جمجمه را معیار قرار دادند. انسان را به سه دسته دراز ( دولیکو سفال), میانه سر( مزو سفال), کوتاه سر ( براکیو سفال) تقسیم کردند. و هر گروه را واجد صفاتی خاص می دانستند, دولیکو سفال ها را آریا و براکیو سفال ها را پست ترین نژادها می دانستند. تعدادی از انسان شناس های برجسته, سالهای متمادی زحمات فراوان متحمل شده و جمجمه های گورستان های مختلف را اندازه گیری کردند. معدودی از آنها متوجه بودند که کار بیهوده یی می کنند ولی این قضیه روشن نبود تا هنگامیکه " فرانتس یواس آمریکائی" نشان داد که اندازه جمجمه فرزندان مهاجرین آمریکایی با اندازه جمجمه پدران آنها تفاوت دارد و ضمنا" نشان داده شد که در تمام نژادها سه نوع جمجمه فوق الذکر مشاهده میشود, بعبارت بهتر چنین طبقه بندی بی ارزش بود به این ترتیب تمام معیارهای بدنی که برای دسته بندی نژادها اتخاذ می شد نظیر رنگ, پوست, خصوصیات جمجمه, شکل موها و قد گمراه کننده بودند. " ادواردو گوبینو" در کتاب خود بنام " تحقیق درباره نابرابری های نژادی بشر" این موضوع را عمیقا" تشریع کرده و مسئله برتری نژاد آریایی را به طرز زمان سوفسطایی پیش کشیده است. دلایل " ادواردو گوبینو" راجع به برتری نژاد آریایی حول مساله خدمات نسبی آنان به فرهنگ و تمدن بشر دور می زند. او با توسل به افسانه نژاد آریایی و برتری این نژاد خیالی, نابرابری اجتماعی میان طبقه اشراف با سایر طبقات جامعه را در درون هر یک از ملتها, بویژه فرانسه توجیه می نماید و در کتاب خود می نویسد:"میان اشراف و مردم عادی اختلاف نژادی وجود دارد. اشراف اروپایی همه از نژاد آریایی یعنی نژادی که برحسب طبیعت برتر, مسلط و تمدن ساز است منشعب می شوند بنابراین حق حکمرانی و استفاده از امتیازات (نامشروع) را دارند, ازاین ایده ها می توان سر نخ علت ابداع افسانه آریا را کشف کرد. " هوستون استوارت چمبرلن(1855-1927) یکی دیگر از پایه گزاران تفکر آریایی در کتاب خود تحت عنوان " پایه های قرن بیستم" در سال 1899 با استفاده از افسانه آریایی, به مدح آلمانی ها پرداخت و بر خلاف " گوبینو" که آریایی ها را معادل طبق اشراف می دانست!, او آنها را با ملت آلمان یکی گرفت و کوشید نشان دهد که همه نوابغ بشری از آلمان بوده اند.

    حال به مباحث فراوانی که بر سر اصل نژاد آریا وجود دارد توجه کنید:

    انسان شناس ها خود نظر مشخصی درباره این موضوع ندارند. بعد از سالها فرضیه هایی نیز راجع به سرزمین ابتدایی آریاییان ارایه شد که هرکس به دفاع از یکی برخاست که سرزمین آریایی را ناحیه های بالتیک, آلمان, روسیه, هند, ایران, دریای سیاه, میان دانوب و خزر, همینطور بین خزر و اورال, وحتی آفریقایی شمالی و...می دانستند. و تازه عده یی نیز هیچگونه نظر خاصی نداشتند. علاوه بر آن هیچ معلوم نبود کدام دانشمند موثق تر است و اصطلاحاتی که هر کدام بکار می برد خاص خودش بود. این تناقضات کافی است که پوچی نظریه را بنمایاند. بطور خلاصه باید گفت که چون صفات نژاد آریا را نمی شد بر معیارهای منطقی تفسیر نمود, این تقسیم بندی هرگز صورت جدی نگرفت و حتی دانشمندانی که می کوشیدند در این مباحث شرکت جویند و به خیال خود راه حلی بیابند, جز بوجود آوردن مشتی نظرات بیهوده و یاوه, طرفی نبستند. در حقیقت هم مهم نبود که درست می گفتند یا خیر, افسانه معمولا" مهم تر از واقعیت است و تئوریسین های نژادپرستی در واقع افسانه پردازانی بودند که برای مستمعین خود قصه می گفتند. علم کاذب آنان بخوبی تمایلات نهفته شخصیت انسانی را آشکار می سازد. به این ترتیب بود که نژاد پرستی یکی از اجزا ناسیونالیزم و امپریالیزمی بود که در نیمه دوم قرن 19 میلادی که اوج سیاستهای استعماری بود به صورت نهضت های پان در آمد و نظریه " نژاد آریایی" و برتری این نژاد در صدر سیاستهای بعضی از حکام جاه طلب قرار گرفت و در نهایت دستاویزی برای یک جنگ تمام عیار بر علیه " اقوام به اصطلاح غیر آریایی" شد. بهایی که سرانجام مردم جهان بر این توهم نژاد پرستانه عقب افتاده پرداختند, فاجعه بشری جنگ جهانی دوم که بر اساس تئوری ( باور به تمدن برتر هند و اروپایی نژاد برتر آریایی) شکل گرفت, بعد از آن جنگ بود که پیشروترین محققین اروپا و جهان به این تئوری نژاد پرستانه پشت کردند.

    در قرن بیستم بعد از تجزیه عثمانی, کشورهای زیادی با انگیزه ناسیونالیستی در اروپای شرقی, خاورمیانه و شمال آفریقا از عثمانی جدا شد و کشورهای جداگانه تشکیل دادند. استعمارپیر انگلیس که بیش از سیصد سال قبل برای براندازی عثمانی کوشش می کرد, از نیروی ناسیونالیستی یعنی از دشمنی تورک, عرب, کرد با یکدیگر برای منفعت جنگی, اقتصادی و در یک کلام استعماری خود استفاده می کرد و برای تسلط به مناطق پان ایرانیسم, پان عربیسم را به شدت تقویت کرد و مرزهای مصنوعی بر این مناطق تحمیل کرد. در سال 1935 کابینه رایش سوم جلسه ای تشکیل داد و اعلامیه مخصوص صادر کرد که بموجب آن ایرانیان را از نژاد آریایی خالص معرفی نمود و اصولا" نازیها برای تکمیل دوستی و مودت بین دو کشور از افسانه(آریا) استفاده فراوان کردند.



    آریایی پارسی:

    با کنار رفتن قاجاریه آخرین حکومت تورک در ایران رژیم نژاد پرست پهلوی با نقاب " وحدت ملی" در اصل برای خدمت به اربابان خارجی خود تمرکزگرایی (سانترالیسم) افراطی و یکسان سازی اجباری هویتی, فرهنگی کشور کثیرالملله ایران را در دستور کار خود قرار داد. نژاد آریایی پس از به قدرت رسیدن رضا شاه به ادبیات سیاسی ایران وارد شد. این نژاد را غربیان به ایران معرفی کردند, غربیان برای حفظ ملل تحت سلطه خود به آنان تلقین می کردند که دوران افتخارات آنها در گذشته قرار دارد و ایران یکی از این ملل محکوم و تحت سلطه بود.روشنفکران از تمدن غرب, نژاد پرستی را به ارمغان آوردند و مروج افکار آریائیسم شدند و دول غربی نیزآنان را یاری نمودند. کتاب سردیس رایت (انگلیسی ها در ایران) که در اواخر دوره قاجار نوشته شده است, یکی از اسناد گویایی است که منظور سیاسی انگلیسی ها را در این بازی " باستان گرایی" در ایران آشکار می سازد. در ایران آن روزگار, برآورده نشدن آرمان های انقلاب مشروطیت و سرخوردگی مردم, جامعه را با خلا تئوریکی روبرو کرده بود و این دوران مصادف با اوج گیری فاشیسم اروپایی بود. از این جهت شکل گیری تعریف و هویت ملی ایرانیان براساس اساطیر شاهنامه, برتری نژاد موهوم آریایی و زبان فارسی, محصول جنگ اول تا دوم بود. واقعیت اینکه هیاهوی باستان پرستی (آریایی) در عوض غارت منابع ملی ایران, به ایران پرداخت گردید.

    کتاب تاریخ ایران نوشته "جان ملکم" سفیر انگلیس و فرمانروایی هندوستان در زمان فتحعلیشاه را می توان اثر بنیادی در زمینه ایران باستان و نژاد آریایی ایرانی!! موضعی تاییدآمیز دارد و در مدعی نابودی تمدن و فرهنگ ایرانی بدست اعراب است. از اینرو استراتژی و سیاست دوره پهلوی در ایران عبارت بود از ملی گرائی قومی متکی به زبان یعنی" پان فارسیسم" بود. بنا به شرایط دوران حکومت رضا شاه این نژاد به همراه زبان فارسی مبنای تفکرات پان ایرانیسم و پان فارسیسم گردید. بطوریکه سیاست استعماری حاکم بر افکار شوونیستی خاندان پهلوی بود که از بدو به قدرت رسیدن در ایران نغمه برتریت طلبی و تمامیت خواهی باستانگرایی کذایی قومی خاص- نژاد پرستی من در آوردی آریایی بر گرفته از استعمار غرب – عرب ستیزی- تورک ستیزی و اسلام ستیزی را برایمان به ارمغان آوردند.

    نخستین تشکل پان فارسیسم " هئیت میهن پرستان برلین" بود که در مجله " کاوه" (1916-1924) افکار ملی گرایی نژادی – زبانی را منعکس می کرد. افرادی چون محمد علی فروغی, علامه محمد قزوینی, جمالزاده و...با ان همکاری داشتند. سید حسن تقی زاده در خاطرات خود به تامین مالی مجله کاوه از سوی آلمانی ها اشاره دارد, در دوران حاکمیت نازیها مطبوعات رایگان آریا پرستانه به ایران ارسال می شد و برخی نویسندگان و تاریخ سازان با الهام از آنها, به ابداع تاریخی با شکوه اما ساختگی و موهوم از ایران باستان, می پرداختند . مجله "آینده" هم در تیر ماه 1304 در تهران همزمان با سال انقراض قاجار توسط "محمود افشار یزدی" تاسیس گردید. محمود افشار استبداد فرهنگی را راه حل مشکل وحدت ملی ایرانی قلمداد نمود. احمد کسروی که در " انجمن ایران جوان" محمود افشار یزدی به سال 1300 ه.ش فعالیت داشت با درخواست محمود افشار " زبان آذری دری" را زبان مادری ترکان ایران معرفی نمود. محمود افشار یزدی راه وحدت ملی و مبارزه با اختلافات ظاهری را به صورت زیر پیشنهاد نموده است : " ترویج زبان و ادبیات فارسی و تاریخ آریایی بخصوص در مناطق غیرفارس, کوچاندن ایلات تورک و عرب به مناطق فارس, تعغییر تقسیمات کشوری, از بین بردن اسامی ترکی و عربی مکان های جغرافیایی و فارسیزه کردن آنها و ممنوعیت استفاده از زبان سایر ملل در ادارات, مدارس, ارتش و..."

    افکار ملی گرایی قومی متکی بر زبان توسط دکتر محمود افشار( بعنوان موسس نهضت پان فارسیسم) پرورده و منظم شد و بدست رضاخان سردار سپه ( بعنوان ژاندارم آن نهضت) پیاده شد که هدایت آنرا اردشیر ریپورتر( بعنوان پیغام اور پان فارسیسم و پان آریائیسم) تا سقوط رضا شاه بعهده داشت.

    " اردشیر ریپورتر" از زرتشتیان هندوستان و در خدمت سرویس جاسوسی انگلیسی در هندوستان بود. وی در اواخر سلطنت قاجاریه به ایران آمد و ساختن " تاریخ دیرین ایران" را از طرف انگلستان شروع کرد. او مدرسه علوم سیاسی را در تهران بنیان نهاد و کرسی " ایران باستان" این مدرسه را عهده دار شد, گروه بزرگی از تحصیل کردگان غرب چون محمود افشار یزدی را به دور خود جمع کرده و موفق به ترویج عرب ستیزی, تورک ستیزی و اظهار عجز در برابر غرب شد. از سوی دیگر او طرح روی کار آوردن یک فرد کاملا" مطیع بر اریکه قدرت ایران را طراحی و اجرا نمود. بر این اساس رضاشاه در اکتبر 1917 به اردشیرجی ریپورتر معرفی شد و چهارسال تحت کنترل سرویس جاسوسی اردشیر ریپورتر قرار گرفت. " دنیس رایت, دیپلمات انگلیس" که مدتی نیز سفیر انگلیس در ایران بود, در کتاب انگلیس ها در میان ایرانیان در مورد رابطه اردشیر ریپورتر, جاسوس انگلیسی با رضاخان می نویسد: اردشیر ریپورتر در سال 1917 رضاخان را دیده و بسیار پسندیده و تصمیم به تقویت عامل حس میهن پرستی در رضاخان را می گیرد. وی برای نخستین بار رضاخان را به آیرون ساید معرفی کرده است.

    امتیازات مهم رضا شاه: نداشتن هیچ نوع گذشته قابل افتخار, نداشتن اصل و نسب روشن, ظاهر زمخت و خشن و نداشتن سواد بود و چون سواد لازم را نداشت لازم بود که جلسات توجیهی برای وی برگزار کنند تا اینکه او اعتماد به نفس لازم را کسب کند. اردشیر ریپورتر بنیان گذار ایران نوین, هر شب برای او از فریدون, دارا, خشایار شاه, فردوسی و... تعریف می کرد. او را به رهبر ملی و بنیان گذار ایران نوین تبدیل می نمود. وی در خاطرات اش به این امر کاملا" اشاره نموده است, " رضا شاهی که غیر از قلدری و خشونت چیزی در او دیده نشده بود, به یکباره با گرفتن ژست علمی و با آموزه های محمدعلی فروغی در نقش نخستین سخنران " هزاره فردوسی" ظاهر شده. او در این سخنرانی عملا" به عوامل درباری خود یاد داد که چگونه به تدوین و تئوریزه کردن تصورات شوونیستی با اجیر کردن عوامل خارجی مانند گیریشمن فرانسوی, اومستد آمریکایی و هنینگ انگلیسی برای نگارش تاریخی جعلی تقویت شد. آنها بایستی کتاب " شاهنشاهی هخامنشی" را می نگاشتند و کتاب " ایران از آغاز تا اسلام" را به رشته تحریر در می آوردند. وصیت نامه اردشیر ریپورتر که 25 سال جزو اسناد(top secret), (به کلی سری) دولت انگلیس بود, نشان می دهد که اردشیر ریپورتر با تحریف تاریخ که شگرد انگلیسی ها و منورالفکران وابسته به آنها است گرایش های اسلام ستیزی-تورک ستیزی رضاخان را تحریک و در مقابل گرایشات ناسیونالیستی را در او تقویت می کند.



    اوجگیری ناسیونالیسم بدوی و افراطی پارسی:

    وطن پرستی پارسی ( نه وطن دوستی ایرای که خود مجموعه ای از جز وطنهای آذربایجان – کردستان – لرستان – خوزستان – دیلمان-سیستان را شامل می شود) تبلیغ گردیده و حذف جز وطنهای تاریخی, نامدار و دارای اسم و رسمی کهن با جایگزین کردن و بزرگ کردن یکی از جز وطنهای تشکیل دهنده ایران(وطن پارسیان) که سرلوحه ساستمداران از سال 1304 تاکنون قرار گرفته است.

    روشنفکران ایرانی نظریات نژاد پرستانه آن زمان اروپا را بعنوان حقایق علمی پذیرا شدند. از جمله معروفترین آنان میرزا اقاخان نوری بود وی معتقد بود که ایرانیان از زمان حمله اعراب, سیمای زیبا, چهره های سربلند و شاداب, قامت برجسته و خوش حالت خود را به خاطر پیدایش عادات ناپسنده در میانشان و غلبه احساس نا امیدی بر وجودشان از دست دادند. نشریه " ایرانشهر" منعکس کننده آرا روشنفکران رادیکال و غیر مذهبی ایران در برلین, ضمن معرفی امپریالیزم عرب بعنوان یکی از علل عقب ماندگی ایران می نویسد :" سلطه اعراب بر ایران باعث رکود ذهن خلاق نژاد آریایی ایرانیان شده است." غرب گراهای به اصطلاح روشنفکر ایرانی بدنبال مشاهده اروپایی مدرن و پیشرفته در قرن بیستم حیرت زده شده و دچار غرب زدگی شدیدی شده بودند. خواستند از غرب تقلید کنند و مثل آنان در ادبیات, هنر, فلسفه و علوم دوره باستان را بازیابی کنند ولی چون در گذشته اش چیزی از این مقولات پیدا نمی کند ناچار سراغ شاهنشاهی و باستانگرایی می رود و سیستم شاهنشاهی یعنی امپراطوری را که عقب مانده ترین و منحط ترین سیستم حکومتی است می ستاید و آنرا ایده الیز می کند, کوروش هخامنشی را اولین واضع حقوق بشر معرفی می کنند.

    بدینسان تاریخ جدیدی برای ایران نوشتند و افتخار بر کوروش و داریوش و نژاد موهوم آریایی و قوم پارس شد در این میان اگر کسی می خواست برای خود هویتی که بتواند بر آن ببالد دست و پا کند, چاره ای جز چسباندن خود به پارس و پارسیان نداشت و این در حالی بود که تاریخ واقعی حقایق را به شکل دیگری آشکار می کرد. « من, (داریوش) هم بینی و هم گوش و هم زبان او (فرورتی سردار استقلال طلب ماد) را بریدم و یک چشم او را هم کندم(به همین حال) او را به در کاخ بستم تا همه او را ببینند, سپس او را در همدان به دار زدم و تمام یاران برجسته او را در درون دژ حلق آویز کردم.(شارپ, فرمانهای شاهان هخامنشی, کتیبه بیستون2, بند13)

    پان فارسیستها با اندیشه شوونیستی قوم فارس را بزرگ می کنند و دیگر ملل ایران را از نظر هر گونه حقوق ملی, حتی از شناخت هویت و تاریخ خود محروم می سازند.آنها در تحقق آرزوی بلند پروازانه رضاخان که مبنای تبدیل امپراطوری چند ملیتی- به یک ملت و زبان واحد گام برمی داشتند. آری تاریخ نویسان تربیت یافته پهلوی, ادامه راهی را رفتند که تاریخ نویسان مغرض غربی در مورد تاریخ ایران رفته بودند, آنان همان راهی را رفتند که اجدادشان اردشیر بابکان رفته بود, آنان که برای بقا و استمرار بخشیدن به پایه های حکومتی خود اقدام به نابودی آثار به جا مانده از حکومت اشکایان و اقوام تورک نمودند. این امر یکی از عوامل اصلی مبهم و تیره ماندن تاریخ باستان ایران و اقوام ساکن در آن است. انان با تنسر به موبد موبدان, افسانه های ملی و دروغین قوم پارس را جایگزین تاریخ حقیقی ایران ساختند. بعد از اردشیر نیز دیگر شاهان ساسانی با تداوم راهی را که اردشیر رفته بود, تاریخ ایران باستان و همین طور برآمدن سلسله ساسانی را بصورت داستانهای موهوم و بی معنا دراوردند. رژیم پهلوی با صرف هزینه های فراوانی به از بین بردن فرهنگ و هویت ملل مختلف ساکن ایران پرداخت و با بهانه های چون تعدد زبانی, تهدیدی برای امنیت و وحدت ملی کشور تلقی می شود, تاریخ ملل غیر فارس ساکن ایران بخصوص تورکها را مورد بایکوت فرهنگی قرار دادند. از این زمان بود که تحریف های ناروا درباره تاریخ, زبان و تورکهای آذربایجانی توسط عده ای از مورخان شروع شد. تفکرات پارس گرایی که بر پایه اریائیسم یر سه محور تحریف, تحقیر و تقتیل می چرخید. آنان از نظریه های واهی " آذری" که از ابداعات احمد کسروی فقط در جهت تحریف تاریخ بوده و بس استفاده های فراوانی کردند. کلمه " آذری" همواره از سوی شوونیستها به عنوان حربه ای برای انکار تاریخ تورکان دیرین ایران بکار رفته بود. اما تا به حال هیچ سندی یا کتیبه ای تاریخی بنام کلمه آذری آن هم نه بعنوان تبار و زبان یک ملت برخورد نشده و مدافعان این نظریات هیچ گونه مدرکی تاریخی ارائه نداده اند, بلکه همواره با نظریات همدیگر(به عنوان سند) بازی کرده اند. آنان خواستند با توسل به خیال پردازیهای خود همچنانکه برای نژاد آریایی(واهی) تاریخ ساختند برای کلمه "آذری" هم تاریخچه ای بتراشند.

    اینچنین بود که با ظهور تورک ستیزی جهانی که پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی, تحت سیادت و نظارت انجمن پادشاهی لندن شکل گرفت و گسترش یافت دیگر سخن از فرهنگ دیرپای "مانای" تورکی باستان نرفت و اگر هم به اشاره ای به اجبار افتاد به تحقیر و توهین و کهتر بینی بسنده گردید و هنگامی که از مشرق زمین بعنوان گهواره تمدن یاد شده در صحبت از «سومریان» و اشاره ای به اینکه میراث فرهنگی بجای مانده سومری, به مثابه ی نخستین یادمانهای فرهنگ تورکی نیز بشمار می رود نشد و هیچ گاه سخن از فرهنگ کم نظیر "هونها", " گوی تورکها", "گوتی", "لولوبی", " مانا", " آراتتا", "اوراتوری", "کاسی" ها و... به میان نیامد که همگی در زمروه گروههای زبانی (اورال آلتایی) یا همان (التصاقی) جای میگیرند.

    تاریخ خود سخن می گوید, که در مشرق زمین و جهان نخستین سنگ بنای تمدن را تورکان (سومری) بنا نهاده اند. قدمت فرهنگ تورکی در خاورزمین, به بیش از 9 هزار سال می رسد, آری 1800 سال پیش از میلاد, امپراطوری هیتی در بین النهرین و آناتولی و آذربایجان تاسیس شد. در حدود 3000-3200 سال پیش از میلاد مسیح, نخستین آثار تاریخ ادبیات تورکی در شهر سومری " اوروق" ایجاد شده است. اما سازمان های فراماسونری تورکی ستیزی شاهنشاهی در ایران از کودتای رضاخان به این سو, سعی ورزیده است که قدمت حضور تورکان در ایران به دوران حمله مغول و حتی صفویان برسانند!! که این ادعاهای پوچ خود به خود طرد می گردند.

    پان ایرانیسم بر اساس بنیادهای مزدیسنا و نئومزدیسنا در منطقه پرتحرکی از جهان برای محو آثار فرهنگی ایران بنا نهاده شد. پان ایرانیسم در گستره ای به فعالیت پرداخت که بخشی از آن کاوشهای باستان شناسی بود. نخستین کاوشهای باستانشناسی در ایران از سال 1897 از سوی هئیت علمی فرانسوی و با نیت خاصی شروع شده تا سال 1937 ادامه داشت, سپس ایادی آنان بیش از 40 سال کوشیدند تا اثبات کنند که فرهنگ ایران قبل از اسلام, فرهنگ پارسی و یهودی بود و مسلمین که اینان اغلب تورک و تازی می نامیدند, این فرهنگ کهن را از میان برداشته اند و جوانان امروز ایران باید با تورک ستیزی و عرب زدایی به آن فرهنگ اصیل و کهن ایرانی بازگردند.

    ایادی استعمار مراقب بودند که در بازی باستانشناسی مبادا از زبان و فرهنگ اصیل تورکی سخنی به میان آید و هر کتیبه و نشانه ای از این زبان و فرهنگ(تورکی) به دست می آوردند یا نابود می کردند و یا به زیر زمین موزه ایران باستان می فرستادند چنانکه اکنون بیش ازیک هزار سنگ نبشته و کتیبه به گویشهای مختلف تورکی باستان در این زیر زمینها و مکانهای دیگر موجود است, که تاکنون قرائت و منتشر نشده است.

    به برخی از یافته های تورکی باستان که از سوی بازیگران باستان شناسی ایران نگه داشته شده اشاره می کنیم:

    - ظرف فلزی سنگین وزن مخروطی شکل که در سال 1333 ه.ش, کشف گردیده و اکنون در موزه ایران باستان است.

    - یک رشته آبروی های زیرزمینی در مشرق مدخل نیمه تمام گوشه شرقی تخت جمشید در سال 1333 ه.ش که داری سنگ نبشته های تورکی است

    - کشف قمقمه سفالی مخصوص سواره نظام و پیاده نظام, در سال 1335 ه.ش که هم اکنون در موزه تخت جمشید است.

    - کشف یک صفحه برنزی با نوشته های تورکی باستان و با تصویر" گیلگمیش" متعلق به قرن 8 قبل از میلاد.

    - کشف دو خمره بزرگ سفالی به بلندی 30/1 و محیط 4 متر , قطر دهانه 28 سانتی متر در تخت جمشید که ظاهرا" برای نگهداری غلات و حبوبات بکار رفته است.

    - کاوشهای " گوی تپه" در سال 1948 به سر پرستی "ت.برتون براون" نماینده مکتب انگلیسی باستان شناسی در عراق.

    - کشف چند غار با نقوش و حروف فرهنگ دیر سال تورکی در اطراف ارومیه از جمله غار " داورزاغاسی" و غار " تمتمه" توسط "کارلتون کون" در سال 1948.

    - کشف آرامگاه شاهزاده تورکان ماننای در جنوب دریاچه ارومیه نزدیک " تاش تپه" مربوط به قرن 9 پیش از میلاد که کتیبه ای در روی سنگ به زبان تورکی باستان داشت و اکنون یک قطعه از آن در موزه بریتانیا قرار دارد.

    - کشف چند ظروف منقوش یا نوشته های تورکی باستان در طوالش ایران که اکنون در موزه ملی ایران نگه داشته می شود.

    - کاوشهای " شهر یئری" مشگین شهر و اشیای بدست آمده از آنجا مربوط به قرن 8 پیش از میلاد.

    - کاوشهای اطراف رودهای "کور – آراز" در مغان و اصلاندوز و وجود آثار و اشیای که بدست آمده از آنجا مربوط به قرن 8 پیش از میلاد.

    - و...

    اگر چه اردشیر بابکان و خاندان پهلوی به قصد ستردن آثار سلسه های تورکی از صفحات تاریخ ایران و زدودن یاد آنان از اذهان عمومی همه اسناد تاریخی زمان خویش را از میان برد اما اصل و واقعیتی است که حقیقت هیچ وقت پنهان نمی ماند و روزی روشن خواهد گشت. در ایران نیز همانند دیگر کشورهای مبتلا به ویروس باستانگرایی, با روشنتر شدن حقایق و نیز رواج آن در میان مردم عامه, مردم از سد عصر تاریک باستانگرایی عبور خواهند کرد. عصری که با به قهقرا کشیدن 2500 ساله تاریخ ملل و اقوام ایران, جعلیاتی را بنام حقایق در اذهان عمومی تحمیل کرده و بصورت دردناک نگه داشتن ایران در دورانی به مثابه قرون وسطی مانع از رشد و ترقی و پیشرفت کشورمان در همه عرصه ها شده و جز نشر جهل, رواج آپارتاید, تعمیق نفرت, ایجاد بحران های ملی, ترویج فرهنگ تحقیر و تبعیض, بروز جنگ و درواقع گسترش تباهی و نابودی اخلاقیات ثمره ای در بر نداشت.

    حال جوان تورک آذربایجانی بر این باور است که " تورک ستیزی" تنگنا و مانعی در مقابل رشد و کمال انسان تورک زبان و جوان آذربایجانی می باشد. اکنون هر آذربایجانی متدین وقتی فکر می کند که در ادامه سیاست تورک ستیزی رژیم طاغوت و اسارت در جوار ارتجاع آریا مهری, یک قرن بعد, زبا توانمند تورکی از سرزمین مقدس آذربایجان جنوبی برچیده خواهد شد, بر خود می لرزد.



    نتیجه :

    کلمه آریا هیچ مفهوم نژادی ندارد و به گروهی خاص اشاره نمی کند, بلکه تنها به یک گروه از زبانها اشاره دارد ( زبانهای هند اروپایی).این گروه زبانی از هندوستان تا غرب اروپا گسترش یافته است و اروپاییان در دوره استعماری این واژه را چون پرچم ارجحیت نژادی برای توجیه هجوم به جهان برافراشتند.

    نژاد پرستی, تلاش برای گسترش تفکرات نژاد پرستانه نزد هیچ متفکر آزاد اندیشی مقبول نیست. افکار یا انگیزه های نژاد پرستانه با هیچ معیار و اصولی سازگار نیست, لذا کسانی که افکارنژاد گرایانه دارند از هر منطق و اصولی بدور هستند . بدتر از آنها کسانی هستند که در این مورد دچار توهم شده و سنگ نژاد آریایی را بر سینه می زنند و بعنوان تئوریسین و متفکر سعی می کنند چهار چوبی فلسفی و تاریخی برای این عقیده که ناشی از توهم تاریخی در غرب است ارایه دهند. آنها در این راه حقایق مسلم تاریخی را نیز تحریف می کنند و در برابر این افراد بر ماست که سنت تعغییر ناپذیر الهی را بپذیریم که انسانها را گروه گروه خلق کرده و ملاک اعمال و کردار و پذیرش آنها را در پیشگاه حق تعالی, تقوی قرار داده است

    منابع:

    1- ناسیونالیسم قرن بیستم – کلن جی بارکلی- ترجمه یونس شکر خواه

    2- جهان عصر ما- جان میجر- ترجمه محمود جزایری – چاپ خرداد1350

    3- دوازده قرن سکوت(تاملی در بنیان تاریخ ایران)کتاب اول, برآمدن هخامنشیان – ناصر پورپیرار- تهران- نشر کارنگ – 1381

    4- نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکهای ایران – محمد رحمانی فر- تبریز-نشر اختر1379

    5- یادمانهای ترکی باستان – دکتر حسین محمدزاده صدیق – تهران 1380 – چاپ دوم – مرکز نشر آثار دکتر صدیق

    6- تورکلرین تاریخ و فرهنگینه بیر باخیش – دکتر جواد هئیت – وارلیق 1377 – چاپ دوم

    7- تاریخ مستند ایران و جهان (از عهد سومر نا عصر پهلوی) – احمد خلیل الله مقدم- تهران- انتشارات خوشه1380

    8- حزب پان ایرانیست – علی اکبر رزمجو-مرکز اسناد انقلاب اسلامی –چاپ اول 1378

    9- ناسیونالیسم و باستانگرائی در ایران- دکتر جواد هئیت – وارلیق شماره 126 – پاییز 1381

    10- هفته نامه نوید آذربایجان شماره های 124- 125 -149- 305


    vrijdag 15 januari 2010

    کابینه بازی حساب شدۀ دولت کرزی روی مهره های تصادفی باهدف اغوای مردم و بازی گری با ذهنیت جامعۀ جهانی

    نگارش :از توردیقل میمنگی

    کابینه بازی حساب شدۀ دولت کرزی روی مهره های تصادفی باهدف اغوای مردم و بازی گری با ذهنیت جامعۀ جهانی

    جوامع بشری انواع مختلف بازی هارا ، با هدف تفریح ویاهم نیل به اهداف دیگری تجربه، ودر زندگی روزمره از آنها تحت عناوین بازی های سپورتی ، سیاسی ، اقتصادی وغیره شناسایی واستفاده بعمل میآورند، که کابینه بازی هم یکی از آن جمله بازی های رایج سیاسی است که دولت های ضعیف بخاطر جبران کمبود اعتماد مردم ونداشتن پایه های قابل اتکا در کشوری که زمامداری آنرا در اختیار دارند بدان متوسل واز طریق آن، عدۀ کثیری را لقب کاندید وزیری اعطا، و بصورت مستقیم وغیر مستقیم با زندگی وشخصیت اجتماعی وتخصصی ایشان بازیگری مینمایند.
    این بازی رسوا که در جوامع فاقد دموکراسی با استفادۀ سوء از نام دموکراسی به عمل میآید، معمولاً فضای بازی را بصورت مصنوعی وعمدی در بین دو ویا چندین جناح منقسم وهر یک از جناح هارا با سلاح وامکاناتی که درحیطۀ تسلط آن قرار دارد در تقابل با هم آرایش ومورد استفاده قرار میدهند ، تا ازاین طریق اهدافی راکه همۀ آنها باهم در نظر دارند دستیاب وبه زعم خود خرد وآگاهی مردم را به استحاله کشند.

    چنانچه هم اکنون، ما شاهد چگونگی تداوم این بازی طی هشت سال اخیر در کشور خود هستیم که مجموعه ای از دشمنان سوگند خوردۀ دموکراسی که همه باهم از یک مبدأ ومجرا آب میخورند وچیزی بیش از نوکران گوش به فرمان یک ارباب جهانخوار نمیباشند، وکوچکترین اعتنایی هم به منافع میهن ومردم ما ندارند، ظاهراً با قرار گرفتن در برابر هم تحت عناوین تیکه داران قوای ثلاثۀ کشور ، عملاً آن فرامینی را در صحنه به نمایش میگذارند که منافع مشترک خود آنها یکجا با ارباب ایشان در آن تمثیل وتحقق می یابد وبس.

    بازی های انجام شده طی این هشت سال گذشته که، چگونه مجموعۀ از قدرت طلبان رقیب در دو سوی بازی که، چون گرگان گرسنه بر پیکر زخمی وهزار پارۀ این سرزمین ومردم جفا دیدۀ آن هجوم آورده اند، در تفاهم با هم این قانون اساسی استبدادی وانحصاری را که نمونۀ آن در تاریخ جهان چه که حتی کشور ما هم کمتر دیده میشود، نافذ و با تقسیم قدرت در میان خود، یکبار دیگر سرنوشت این کشور ویران را در قبضۀ خود گرفتند بر هیچ کسی پوشیده نیست.

    مانور های اجرا شده، برسر تقسیم قدرت را هم، در دوره های حکومت های مؤقتی وعبوری خوب بخاطر داریم که، چگونه داوطلبان داشتن سهم بیشتر در حاکمیت بجان هم افتیده، دایما در حالت جنگ وآشتی ، طعمۀ خودرا از شکار بدست میآوردند.

    اولین انتخابات ریاست جمهوری کشور راهم هیچ کسی نمیتواند فراموش کند، که چگونه با گردن نهادن داوطلبان عمدۀ مقام ریاست جمهوری به آستان آقای کرزی، تقسیم قدرت اجرا وقوای ثلاثه دولت که، استقلال عملی آنها یگانه ضامن تحکیم مناسبات دموکراتیک در هر جامعه است ، مطابق قانون اساسی موجود ، تحت انقیاد شخص رئیس جمهور واقع شد، وآقای کرزی با تفویض مقام ریاست شورا یعنی ریاست قوای مقننۀ کشور، به یکی از رقبای عمدۀ خود یعنی آقای قانونی،ایشانرا رهین احسان خود ساخته، حسب مقتضای کار، گاهی میان هم در جنگ وزمانی هم دوستان جدایی نا پذیری بودند که ، هم آشتی ایشان از روی مصلحت وایجابات تقسیم قدرت بود وهم جنگ ایشان بخاطر منحرف سازی ذهنیت عامۀ مردم از مسایل عمده وحیاتی ومصروف سازی ایشان به مسایل بی ارزش وپیش پا افتادۀ چون تقرر ویا بر طرفی این یا آن وزیر وغیره!!! ولی فساد اداری روبه تزاید در متن حاکمیت، ورنجی که مردم ازین ناحیه متحمل میگردیدند ، یک روز هم در این مرجع تقنینی کشور مورد ارزیابی واقع نه شد، وغارت آشکار دارایی های عامه وثروت های زیر زمینی کشور من باب ثواب هم به بحث گرفته نشد زیرا که در اکثر این پروژه باهم شریک بودند، ویا هم از روی دستورات اربابان محکوم به خاموشی بودندوبس!!!

    به همه حال!

    در رابطه با رسوایی دور دوم انتخابات و هجوم چهل ودو تن داو طلب ریاست جمهوری که عدۀ از آنها حتی از محتوای بر نامۀ کاری ووظایف یک رییس جمهور وتعریف نظام سیاسی در یک کشورهم اطلاع چندانی نداشتند ، چه رسد به دیگر مسایل مرتبط با سیاست وسیاست گزاری در یک جامعۀ بحران زده مانندافغانستان که ، هدف عمدۀ این مانور هم مسخره سازی مردم بیچارۀ افغانستان ونمایش قحط الرجالی جامعۀ ما به جهان بود، حرف زدن کاریست بیهوده وتوضیح واضحات!!

    البته در رابطه با افتضاح دور اول ودور دوم انتخابات نام نهادی که بوی گند ورسوایی آن ، تا هنوز هم همه عالم را پر ساخته ، وشخص متقلب با کمسیون انتخابات تعیین شده از جانب او ، به عوض مجازات ورفتن به پای میز محاکمه، کرسی ریاست جمهوری را دوباره تصاحب نمود، هر گونه سخن گفتن ، جز ضیاع وقت چیزی بیش نخواهد بود . زیراکه حرف درین رابطه ازجانب قلم بدستان در عرصۀ ملی وبین المللی، فراوان گفته شد ولی گوش شنوایی که آنهارا بشنود هر گز پیدا نه شد، پس بگذار که این موضوع راهم فعلاً بیش ازین نشگافیم که اصل وماهیت بازی های جدید را تحت الشعاع قرار ندهد ، وما مصروف حرف های سابقه باشیم وکاروان رسوایی در حال د وندگی از تحلیل وافشای ماهیت خود باز ماند .

    پس لازم است که حرف را متوجه کابینه های پیشنهادی آقای کرزی که بنا به اظهارات خود آن جناب که، هم عاری از فساد وآلودگی های دور قبل است، هم تخصصی است وهم مشارکتی، که طبق گفتۀ خود ایشان آیینۀ تمام نمای ارادۀ همه مردم کشور است وهر فرد ساکن این سرزمین در آن خود را میتواند تماشا کند!!

    ماجرای کابینۀ اول پیشنهاد شده از جانب آقای کرزی به پارلمان که در ترکیب عمده واساسی خود همه کارمندان کابینه های دور قبل ریاست جمهوری را، صرفاً با تعویض وجا سازی هشت وزیر بی صلاحیت به نمایش میگذاشت ، با مشروعیت بخشی صلاحیت چهار وزیر مورد نیاز تیم جناب کرزی، که از نخستین روز زمامداری با ایشان همراه وهمراز بوده وکارنامه های درخشان ، دهشت آفرینی، فاشیست منشی، نوکر صفتی وچپاولگری ایشان ورد زبان خورد وبزرگ جامعۀ ما میباشد، یکجا با سه تن دیگر که آنها نیز چندان صفتی که بر تر از دیگران باشند ندارند، بارد پلان شدۀ هفده وزیر پیشنهادی پایان یافت.

    به این ترتیب مرحلۀ اول کار مشترک پارلمان ومقام ریاست جمهوری، طبق پلان از قبل طراحی شده، به پایان خود رسید، وهفده تنی که از جمله سیزده تن آنها متعلق به جامعۀ غیر پشتون کشور بودند ، صرفاً با کسب لقب کاندید وزیر از صحنه کنار رفتند، که این خود کاری بود که باید انجام میشد وشد، ودر جریان آن ، تنی چند که کنار گذاشتن آنها هدف اساسی بود تحقق یافت.

    حال ما با کابینۀ پیشنهادی دیگری از جانب آقای کرزی روبرو هستیم که از لحاظ محتوا بازهم به مراتب بی محتوا تر از کابینۀ پیشنهادی قبل است، وبعضی ازشخصیت های معرفی شده درین کابینه ، قسمیکه در جریان معرفی وتوضیح بر نامه های کاری ایشان به پارلمان دیده شد، از بعضی کاندید های محترم دور دوم ریاست جمهوری کشورچیزی کم ندارند وتعجب آور خواهد بود اگر عدۀ از این آقایان وخانم ها موفق به کسب رأی اعتماد پارلمان شوند، مگر اینکه ضمانت وسپارش شخص رئیس جمهور در قفای آنها باشد، تا از این طریق با زهم همانند دور قبل ریاست جمهوری که از وزیر تا علاقدار، تحت کنترول وتأیید شخص رییس دولت بود وروی این ملحوظ هیچ کسی با هیچ عنوانی مانع از اجرای پلان های رئیس جمهور از طریق ایشان شده نمیتوانست وعلت العلل کلیه خرابی ها وترویج فساد دراین امر نهفته است ، آقای کرزی بازهم یک کابینۀ مزدور در اختیار خود داشته باشد تا یک کابینۀ کاری وفعال وبر خاسته از جامعۀ تخصصی ومسلکی کشور .

    اما آنچه که مایۀ نگرانی بیش از حد است، بازهم احتمال بر خورد قومی وتبعیضی اعضای پارلمان در برابراین وزیران پیشنهادی، همانند دورۀ قبل که ، این خود آبی است به آسیاب دشمنان میهن ومردم ما وسنگی است به وحدت در هم ریختۀ اقوام وملیت های ساکن کشور که ، عظمت طلبان خود بیش نگر، بی محاسبۀ فردای تاریخ در رابطه با این اعمال خود ، هر روز بیشتر ازپیش به آن دامن میزنند وتصور بدان دارند که با برده سازی چند فرد منتسب به وزیر ملیتهای ساکن این سرزمین راهم میتوانند به دام بردگی ابدی بکشانند ، که این خود بنا به گواهی تاریخ خیالی است باطل که ، بطلان آنرا ما با وضوح تمام در حقایق تاریخ کشور خود میتوانیم مطالعه نماییم که ، عجب است پاسداران ستم وبی عدالتی ازین درس های زرین تاریخ چیزی نمی آموزند وحافظه های کوچک ایشان جز مدعای حاکمیت چیز بیشتری را در خود گنجایش ندارد ، که مرجع بزرگترین مصایب جامعۀ ما ناشی از همین بی اعتنایی به درسهای تاریخ وحقایق موجود در جامعه است.

    آنچه که قابل یاد آوری وتأ کید در تأکید است همانا ماهیت نظام سیاسی کشور وقرار گرفتن جمیع اختیارات بر اساس حکم قانون اساسی موجود در اختیار فرد رئیس جمهور، وچگونگی بر خورد این قانون با حقوق اقوام وملیت های ساکن این سرزمین ، که هیچگونه تغییری را نسبت به نظام های قبلی بازگو نمیکند ، وادامۀ همان سیاست های سر کوبگرانه است به نفع قوم وقبیلۀ معینی وپلان های شوم

    از میان برداشتن موجودیت حقیقی بعضی از اقوام وملیت های موجود وریشه دار تاریخی در کشور ما که ، خیال آنرا از ده ها سال بدینسو عظمت طلبان در مخیلۀ خود دارند که آنهم جز خیالی بیش نیست !!

    مشکل اساسی اقوام وملیت های محکوم کشور کمبود ونداشتن وزیر در کابینه نیست بلکه نداشتن حق مطابق به شعاع وجودی ایشان در جامعه است که این کمبود جز با دگر گون سازی نظام مرکز گرای ریاستی وبوجود آوردن یک نظام فدرال پارلمانی که مطابق به آن هر یک از واحد های قومی کشور پاسدار داشته ها وارزشهای متعلق به خویش گردیده واز تجاوز هیچ کسی به حریم ارزشها وداشته های تاریخی وانسانی خود در هراس نباشد، میتواند درمان شود وبس، وهر گونه برخورد ذهنیگرایانه با این موضوع از هر جانبی که باشد جز پیچیده ساختن روابط وظوابط کاری را بهبود نمی بخشد، که عاقبت این کار در مجموع برای همه باشندگان کشور ما زیانبار ومخالف وحدت وهمبستگی واقعی همه ، با تأسی از سیاستهای خود بر تر بینی های مرسوم در گذشته وامروز جامعۀ ماست ، که زیان های ناشی از آن یکی از بزرگترین خسارات جبران ناپذیر حیات مردم ما در گذشته وامروز است.

    ماهیت این بازی گری های ناشیانه در جهانی که ما بدان تعلق داریم کاملاً افشا، واهداف آن نه تنها برای مردم ما بلکه برای کافۀ بشریت آگاه قابل درک وفهم است که ، چگونه جهانخوران بی رحم با نقاب سازی انسانی ترین مفاهیم واستخدام بی عاریت ترین نوکران مردم ستیز این گونه بازی هارا در کشورهای استعمار زده سازماندهی مینمایند، تا اهدافی را که در نظر دارند ، در مناطق مختلف جهان دستیاب، وکلیه جلوه های تمدنی بشر را در ازای آن قربانی سازند.

    د موکراسی وضمایم بی چون وچرای آن چون حقوق بشر ، آزادی بیان ، مردم سالاری ، حق زن ، انتخابات آزاد وغیره بزرگترین قربانی عصر ما در جهت اغوای مردم جهان از جانب قدرت های بزرگ جهانی در همکاری تنگاتنگ با نا مردمی ترین نیرو ها ی سیاسی ودلالان منافع مردم کشور های استعمار زده ، با هدف سلب واستحالۀ مفاهیم مقدس واصیل د موکراسی در آن جوامع است، که همواره با شعار دموکراسی وبرعلیه دموکراسی، با نماینده سازی دشمنان دموکراسی در جلوه های کریهه بازی با نام د موکراسی عملی میشود که، زشت ترین نمونه های آنرا ما در کشور خود داریم که تجربه مینماییم ، وتداوم آن جز قربانی شدن دموکراسی ومردم سالاری درعمل عاقبت دیگری را در پی نخواهد داشت .
  • بازگشت به صفحه اصلی
  •