• بازگشت به صفحه اصلی
  • vrijdag 19 december 2008

    پیرامون بر گزاریِ همایشِ معرفیِ فرهنگ و زبانِ کشور ما در لندن

    پیرامون بر گزاریِ همایشِ معرفیِ فرهنگ و زبانِ کشور ما در لندن
    هموطنان فرهنگ دوست و آزاد اندیشان خراسان!تشکر از شرکت شما در همایش امروزی که به ابتکار سازمان اجتماعی افغانستان و آسیا تحت عنوان رسالت اندیشمندان و متفکرین متعهد در معرفی فرهنگ ، زبان، تاریخ و جغرافیه کشور ما از زمان های دور تا به امروز راه اندازی گردیده است شرکت نمودید.
    گرچه بحث در باره تاریخ ، زبان ، جغرافیه و فرهنگ خیلی وسیع است و این نوع بحث های علمی را نمیتوان در چند ساعت یا چند روز خلاصه کرد. اما من فقط میخواهم تا بطوربسیار فشرده و کلی نظریات خود و دانشمندان جهان را در این موارد خدمت شما پیشکش نمایم. امیدوارم مطالب جالبتر را از جانب سخنرانان و متخصصین حوزه فرهنگ ، تاریخ ، زبان و جغرافیه که در این همایش حضور دارند بشنوید.شهروندان ارجمند و گرامی!نویسنده امریکایی ساموئل هنتینگتون در کتاب تمدنها و بازسازي فرهنگ جهاني مي نويسد : ” پس از فرو پاشي اتحاد جماهير شوروي ، مهمترين وجه تمايز ميان ملتها ، ايدئولوژي ، سياست ، يا اقتصاد نبود ، بلکه تمايز هاي فرهنگي بود و ملت ها مي کوشيدند تا بفهمند که آنها کی هستند. و تلاش های آغاز گردید تا مردم هويت خود را بر اساس رشته های فرهنگي شکل دهند . تحولات قرن 21 این را نیز نشان میدهد که سياستهاي جهاني ،تنها درگيريها ميان طبقات اجتماعي گروههاي برجسته اقتصادي نیست. بلکه درگيريها ، ميان مردماني به وجود آمده است و یا بوجود خواهد آمد ، که به ماهيتهاي فرهنگي متفاوت تعلق دارند و این درگيريهاي قومي حتی ميان تمدنها ، امکان بالقوه اي را به وجود می آورد تا تمدنها مقابل يکديگر صف آرايي نمایند و با کشورهاي دوست و همزبان شان هم پيمان شوند ، و از آنان پشتيباني کنند . ” مردم ما نیز که در گذشته های نه چندان دور دارای تمدن بزرگ بودند با نگرش و مطالعات دقیق در مورد گذشته و حال این حقیقت را درک کردند که قلمروسیاسی کشور شان در دوصد سال اخیر مورد تهاجمهای خونین نیروهای مرتجع پنجابی و ملتانی قرار گرفته است تاریخ ، فرهنگ و زبان اصلی شان آسیب دیده است. و هر آنچه ارتباط به تمدن گذشته شان میگرفت تخریب گردیده و شخصیت های مردمی و دانشمندان شان توسط شاه هان و امیران قبیلوی بی رحمانه به قتل رسیدند.قابل یاد آوریست که بیشتر این همه فرهنگ ستیزی ها از زمان استقرار خاندان احمدشاه درانی آغاز میگردد که به مرور زمان سیاست افغان سازی زیر شعار های "وحدت ملی " که در نتیجه ملیونها زن ومرد پیروجوان معیوب معلول یتیم و شهید می گردد و روش بی حرمتی در برابر افتخارات تاریخی مردم از طریق خشونت های فرهنگی گسترش میابد و از سوی دیگر بی کفایتی امیران و شاهان در برابر منافع کشور مشکلات روز افزون اقتصادی ، سیاسی و امنیتی را ایجاد مینماید که این همه فاکتور ها باعث شد تا مفکوره تمدن پروری و فرهنگ پرستی در میان مردم از بین رود.البته دلیل بی اعتنایی و بی حرمتی در برابر افتخارات تاریخی کشور ما واضح بود هدف امیران و شاهان افغانستان در برابر فرهنگ اصلی این سرزمین تضعیف رابطه مردم با فرهنگ کهن شان درجهت اهداف ومنافع قومی خود ارزیابی میکردند. و تلاش میورزیدند تا از یکسو حامیان خارجی شان خوش باشند و از سوی دیگر هر چیزی که از یک قوم اقلیت بود ملی گفته بالای مردمان بومی سرزمین ما به زور می قبولاندند. روی همین شواهد تلخ تاریخی است که تحلیل گران و نویسنده گان، دوران دوصد سال اخیر افغانستان را بمثابه تاریک ترین ، سیاه ترین ، خونین ترین ، وحشتناک ترین و ظالم ترین دوران در تاریخ بشریت حساب میکنند.بطور مثال : چند دهه است که واژه کلتور یا کلچر به عوض واژه فرهنگ وارد زبان فارسي شده است دولتمردان و فرهنگ ستیزان برای مردم ما طوری توصیه میکردند که گویا واژه فرهنگ واژه خارجی است و از استفاده آن جلوگیری شود.در حالیکه واژه کلتور یا کلچر که در اصل به معني کشت و کار بود ، ابتدا آلمانی ها و فرانسوی ها کار میگرفتند و این واژه در قرون وسطي به معناي پرستش مذهب بود. سپس به معناي پاشيدن بذر در زمين بکارمی رفت ، و سرانجام در قرن 18 معناي تربيت روح را به خود گرفت . به گفته آقای باقری دانشمند ایرانی و یکی از فعالین سازمان حقوق بشر در بریتانیا: فرهنگ وسيله اي است که فرد به کمک آن با محيط خود سازگار مي شود و براي ابراز خلاقيت خود ابزاري بوجود مي آورد . و ما شاهد هستیم که چنین ابزار را دانشمندان و شاعران زبان فارسی بوجود آوردند و این ابزار را در شعر سعدی که میفرماید: بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند. یا ابو علی سینای بلخی که برای اولین بار میکروسکوپ را در دنیا اختراع نمود یا البیرونی که ریاضی را در سرزمین شرق بنا گذاشت و امثال آن تا بشر در آسایش قرار گیرند اما بر عکس شما ببینید شاهان و امیران که از جانب بیگانه ها بالای ما تحمیل میشدند چنان ابزار های منفی را در کشور ما به وجود آوردند که منجر به نابودی و از بین بردن فرهنگ و زبان ما گردیدند.مثلآ: امروز بیشتر اصطلاحات را که ما امروز استفاده میکنیم یا پشتو است یا انگلیسی یا اردو یا عربی و یا لاتین. ما موافق هستیم که در اثر نفوذ قدرتمندان و یکجا شدن ملیت های مختلف زبان ها دگرگون میشود اما فکر نمیکنم که یک ملیت با فرهنگ که صاحب تمدن چندین هزار ساله بوده باشد نفوذ بیگانه گان باعث تخریب فرهنگ و زبان اصلی شان گردد. نگرانی امروزی در جامعه ما این است که همه چیز بالای مردم ما هنوز هم در قرن ٢١ تحمیل میگردد و از دیر سال بدین طرف شرایطی ایجادگردیده است تا به باورهای خویش متردد شویم.
    اما خوشبختانه باید گفت که مسایل فرهنگی در جامعه ما بعد از عقب مانی های طولانی در دوصد سال اخیر نيروي متحد کننده را به خود گرفته است و فکر میکنم که هیچ نیروی قادر نخواهد بود تا ملت ما را از این بعد تاریک نگهدارد. اگر تا دیروز اشخاص و افراد در جامعه ما به وسيله ايدئولوژي از يکديگر جدا مي شدند. امروز به وسيله مسایل فرهنگی پيوند مي يابند ، همانگونه که در مورد دو آلمان اتفاق افتاد ، يا در کوریا و يا در چين در جريان است . یا همان گونه که در اتحاد جماهير شوروي يا يوگسلاوي رخ داد.باید گفت که جهان با سرعتی شگفت انگیز در حال تحول و تغییر است . همه چیز از اقتصاد و تکنولوژی تا علم و فرهنگ و سیاست در حال جابجایی است . ما وارثان تمدنی بزرگ با تاریخی کهن و چندین هزار ساله هستیم .اما امروز در وضعیتی قرار داریم و دوست داریم تا به افق های فراتر دست یابیم . اینکه چرا در گذشته چنان درخشان بودیم یا به چه علت امروز در این وضع خراب قرار داریم پرسش هایست که نسل جدید و نسل آینده به این همه جواب کار دارند.ما باید به نسل جدید و آینده فرهنگ زیبا و پرافتخار خویش را تشریح کنیم و کوشش کنیم تا باورهای شان را به زبان و فرهنگ آبایی شان مستحکم سازیم تا شيوه زندگي شان را با فرهنگ پرستی اعیار سازیم چون هر آنچه يک ملت دارد هر کاري که مي کند و هر آنچه که مي انديشند ارتباط به فرهنگ شان میگیرد وفرهنگ آن چيزي است که از گذشته آدميان بازمانده و آينده شان را شکل مي دهد .دانشمندان به این عقیده اند که فرهنگ تعریف نمی‌شود، فرهنگ تعریف می‌کند، و تعریف‌اش در خودش است، مانند شعر. فرهنگ همان چیزی است که آدم با فرهنگ در پی آن است. تاریخ کشور ما ما را به یاد آن دوران ها میبرد که آریاییان باستان وخراسا نیان دیروز روایات ، ادیان ، مذاهب ، طریقه ها ، سنن ، زبان ، ادبیات هنر ها وفرهنگهای مادی ومعنوی پر ارزشی را برای ما پرورش داده اند و درغنامندی فرهنگ و تمدن خراسان، نقش تاریخی را ایفا نمودند.اینکه چگونه باید به پیش رفت ، کدامین خطا ها را باید مراقب بود و بسیار سؤالات دیگر ، تنها و تنها بعد از شناخت درست و کامل خود ممکن است . نتیجه گیری ازسخنرانی های سخنرانان محترم در همایش امروزی چنین نتیجه گیری میتوان کرد: 1.بدبختانه مردم ما در دوصد سال اخیر بزرگترین قربانیان فرهنگی قرار گرفتند که این همه در نتیجه نیرنگها ی تفرقه افگنانه وانحصار طلبانه نظام های متعصب قبیلوی به وجود آمده است جرمیست نا بخشودنی.2.نظام های کهنه فکر قبیله بنابر خصلت های فرهنگ ستیزی و کهنه فکری شان عامل عقب مانی متداوم و بیچارگی مردم ما در تمام ساحات گردیدند.3.سیاست های عوام فریبانه حکومات فرهنگ ستیز قبیله که گویا تمام اتباع کشور دارای حقوق مساوی میباشند و ادعا مینمودند که در برابر رسم زبان و فرهنگ دیگران اهانت نمیکنند ادعا های بی اساس و از حقیقت دور بود. 4.شعار های دروغین ادامه دهنده گان سیاست امیران و شاهان تحت نام اتحاد وهمبستگی زیر سوال جدی قرار گرفته و امیدواریم که مردم ما از این بعد به شعار های دروغین و دور از حقیقت فریب نخورند. بنآ پیشنهاد میگردد اندیشمندان و روشنفکران ما بخاطری انجام رسالت شان دروضع خراب کنونی و بخاطری نجات کشور و زنده ساختن زبان ، فرهنگ و افتخارات تاریخی ما تلاش ورزند تا از حرکت های انفرادی اجتناب ورزیده و دست به اقدام ایجاد جنبش های فرهنگی در داخل و خارج بزنند.جامعه جهانی را باید از سیر حوادث تلخ تاریخی ، نقض متواتر حقوق انسان ، فرهنگ ستیزی و خیانت به زبان و رسوم مردمان کشور ما چه کتبی باشد و چه شفاهی آگاه سازند.نخستین همایش تحت رسالت اندیشمندان و متفکرین متعهد در معرفی فرهنگ ، تاریخ ، جغرافیه و زبان که در لندن بر گذار گردید گامی به طرف انسجام فکری و وحدت فرهنگی در میان مردم ما تلقی گردد.روشنفکران و اندیشمندان ما به خاطر غلبه بر ین همه میراثهای شوم تفرقه افگنانه و نا به هنجاری تاریخی و ادامه زندگی رقتبار و فرسوده بر مبارزات آگاهانه شان ادامه داده و روند این مبارزه را روشنتر سازند.روشنفکران و اندیشمندان کشور ما کوشش نمایند تا به رشد غنا و گسترش مناسبات فرهنگی و همبستگی مردمان ایران ، تاجیکستان منطقه ، جهان و کشور ما فعالتر کار نمایند. در خاتمه با چند شعاری که از دانشمندان معاصر برگزیده ام به کار همایش امروزی خاتمه میبخشیم. 1.بگذار که برفراز " دریای خروشان هریرود و آمو پلهای نوین دوستی خلقهای ما آباد گردد. و گذرگاه به بازوان " کارگران جوانی سه کشور همزبان و هم فرهنگ اعمار گردد واین پلها به دوستی وهمکاری مردمان تاجیکستان ایران و کشور ما و سایر ملل ومردمان آسیا ی میانه و جهان نقش سازنده را ایفا نماید.2.بگذار که نسلهای آگاه امروز وفردای میهن ، در راه روش نیاکان و رفته گان با فرهنگ خراسا ن زمین ، گامهای آگاهانه به پیش نهند وبه همکاری دوستی همنوایی وشگوفایی زبان ادبیات و فرهنگ مردمان کشور ما خدمت صادقانه نمایند.تشکر از توجه شما پیروز و شاد باشیدداکتر نورالحق نسیمی

    maandag 15 december 2008

    مهمان نوازی همسایه گان با مهاجرین افغان

    بومان علی قاسمی
    مهمان نوازی همسایه گان با مهاجرین افغان
    با اشغال افغانستان توسط قوای شوروی و افزایش جنگ ها، مردم افغانستان در ابتدا از شهر ها و به ادامه ان از نقاط دور دست ، راه مهاجرت را در پیش گرفتند که در مدت پنج سال در حدود پنج ملیون افغان وطن را ترک گفته و مهاجر گردیدند .
    افغانها ابتدا به دوکشورهای همسایه و مسلمان که پشتیبان مجاهدین افغان بودند پناه میبردند و شمار کم انها که از توان مالی خوبی برخوردار بودند بطور قاچاق و یا کسانیکه سابقه کاری با نهاد های دولتی و غیر دولتی کشور های غربی را داشتند بیشتر از طریق پاکستان به ان کشورها پناهنده میشدند که شمار این نوع افراد شاید کمتراز یک در صد کل مهاجرین مقیم کشور های ایران و پاکستان را در برمیگرفت .
    مهاجرت افغانها در کشور های ایران و پاکستان بیشتر براساس زبان و مذهب صورت گرفت که دراین صورت مهاجرین اقوام پشتون ، تاجک ، ازبک و دیگر اقوام سنی مذهب بیشتر به پاکستان پناهنده شدند و در شهر های مرزی پشاور و کویته و همچنین در کمپ های که ازسوی دولت پاکستان برای احزاب داده شده بود جایگزین گردیدند و به زندگی خود ادامه دادند . مهاجرین ساکن در کمپ ها با وصف دریافت کمک های اقتصادی ماهوار از سوی نمایندگی های سازمان ملل متحد ، کشورهای اروپایی و اداراه کمشنری رسیدگی به امور مهاجرین دولت پاکستان آزادانه در شهر های نزدیک به کمپ ها به کار و تجارت می پرداختند و حتی به کارهای بزرگ و سرمایه گذاری در شهر های مهم و تجارتی همانند اسلام آباد کراچی لاهور و کویته دست می زدند .
    مهاجرین هزاره و شیعه بیشتر شان به ایران پناهنده شده و در شهر های مختلف ایران درجاهای که کار برای شان میسر بود سکونت اختیار نمودند. اما شمار کمی از مهاجرین هزاره درشهر کویته پاکستان به علتی که دران شهر هزاره های پاکستانی سکونت داشتند ، اقامت گزیدند .
    مهاجرین که خود را به کشور های امریکایی و اروپایی رسانیدند به زندگی ، تحصیل و کارهای پر درآمدی دست یافتندو در همان کشورها برای شان تابعیت داده شد و خود و اولاد های شان دارای آینده مادی و معنوی درخشانی گردیدند .
    مهاجرینی که در کشور پاکستان سکونت اختیار نمودند از نعمت آزادی بهره مند بودند و میتوانستند در هرگوشه و کنار این کشور برای بدست اوردن یک زنده گی مطمئن و آرام اقامت نمایند وبا پول وسرمایه شان در هر راستا سرمایه گذاری ازاد نمایند. بدینگونه فرزندان شان که امید اینده افغانها بودند آزادانه در مدارس پاکستانی ویا افغانی که از جانب موسسات کمک کننده خارجی ویا احزاب جهادی تاسیس شده بود به تحصیلات خود ادامه دادند و از ان گذشته شمار زیاد از دانشجویانیکه در افغانستان از تحصیل بی بهره شده بودند وارد دانشگاه های پاکستانی شدند ویا برای ادامه تحصیل به کشورهای غربی فرستاده شدند.
    البته که ان عده ئیکه در اثرتقاضای خانواده های شان به مدارس دینی رو اورده بودند ، بیشتر شان درنیمه دوم دهه نود میلادی با نیروی طالبان تحت رهبری ملا عمر در افغانستان پیوستند و تا کنون به یک نیروی خطر ناک ترورست تبدیل شده اند که عامل اصلی تربیه گاه را باید دانست ، چون فضای مدارس دینی در پاکستان بیشتر روحیه جهاد و مجاهدت را در خود گرفته بود و هرفردیکه وارد ان محیط افراطی میشد خود جذب محیط شده و تحت تاثیر قرار میگرفت .
    در موضع سیاسی ، هرکشور همسایه و حتی کشور های دور دست و دخیل در قضیه افغانستان به اندازه سهم شان دخالت ها و دست درازی های را برای حفظ منافع شان در افغانستان انجام دادند که در این نوشته ما روی مسائل سیاسی کشور ها نپرداخته و فقط در بخش حقوقی و انسانی ان صحبت میکنیم .
    درپاکستان مهاجرین افغان درحالیکه بزرگترین رقم مهاجرین جهان را دراین کشور تشکیل میداد به هرنوع کار و سرمایه گذاری ازاد دست زدند و از دکانداری شروع تا هوتل و بزرگترین تجارت خانه هارا در اختیار خود داشتند .
    مردم پاکستان ازمهاجرین افغان با اغوش باز استقبال نمودند و گاهی یک پاکستانی ، افغانی را بنام مهاجر ویا افغان و افغانی تحقیر و اذیت نکرد، بلکه شمار زیاد از افغانها زندگی بهتر تر از پاکستانی ها را داشت و در مناطق مرفع تر و در خانه های مجلل تر زندگی میکردند ، وسایل نقلیه مجهزو مدل سال خریداری میکردند. اما مردم پاکستان اعم از پنجابی ، سندی ، پشتون ، بلوچ ، سرائیکی و غیره گاهی در مقابل افغانهای مهاجر حسادت نشان ندادند و همیشه افغانها را مانند پشتون های پاکستان به لقب محترمانه " خان صاحب " خطاب میکردند . اما نیروهای امنیتی پاکستان که عبارت از دستگاه پولیس ان کشور باشد برای بهره برداری شخصی آنهم بیشتر در ایالت سرحد و مرکز اسلام اباد دست به ظلم و چپاول میزدند و افغانهای داغدیده را به حد حصول مقدار رشوه اذیت میکردند . که این عادت فطری پولیس پاکستان است و اگر دستشان برسد شاید از پدر خود هم رشوه بگیرند .
    جمهوری اسلامی ایران در ابتدای تشکیل حکومت اسلامی شعار بلند ، گوش کرگننده و مسلمان فریب دهندیی اسلام مرز ندارد را سردادند ، بنأ مردم هزاره و شیعه افغانستان بنا بر پیوند مذهبی که با ایرانی ها داشتند و از دور ایران را جنت روی زمین می پنداشتند به این کشور که تازه نام جمهوری اسلامی را رویش گذاشته بودند، بحیث پناه جو رو آوردند.
    مردم ایران برعکس مردم مهمان نواز پاکستان نه تنها اینکه از مهاجرین افغان استقبال نکردند بلکه افغانها را بلائی دانستند که گویا خداوند بر رزق و روزی انان مسلط کرده باشد . درحالیکه بر مبنای اسلام و مذهب شمار زیادی از جوانان هزاره افغانستانی راهی جبهات جنگ ایران علیه عراق گردیدند و شمار زیادی از این افراد جان های شیرین شان را قربانی نموده و بنام اسلام جام های گرم شهادت را نوشیدند که تاکنون موجودیت مزار های انان در قبرستان های ایران شاهد بر حقیقت این بان است . اما مردم ایران از چوکات خود خواهی و برتری جویی نژادی خود که یکی از نمونه های جهل بشر است بیرون نیامده و مهاجرین افغان را با زخم زبان ها و فحش های رکیک استقبال میکردند . ازاین گذشته سیاست دولت ایران در قبال مهاجرین بزودی تغیر نموده و برعکس شعار اسلام مرز ندارد ، سرتاسر مرز ایران با پاکستان و افغانستان ( راه های مناسب برای تردد مهاجرین ) را با سیم خاردار بستند . به ادامه ان تمام کارهای ازاد را از دست مهاجرین گرفته و دولت وقت که ریاست انرا هاشمی رفسنجانی به عهده داشت اعلام نمود که افغانها بدون کارهای شاقه و طاقت فرسا که عبارت از کارگری در کوره های خشت زنی ، کوره های گچ پزی ، کارهای ساختمانی ، و کار در کارخانه های تولیدی ( غیر مواد غذایی) به دیگر کار ها اشتغال ورزیده نمیتوانند . پس از این اقدام دولت گشت و گذار مهاجرین را در داخل ایران ممنوع قرار داده و کارت های از طرف وزارت کشور ایران برای مهاجرین توزیع گردید و هدایت شد که بدون اخذ اجازه از شورای افاغنه وزارت کشور( داخله ) در مرکز و ولایت ها هیچ مهاجری حق گشت و گذار از یک شهر به شهر دیگر را ندارند. حاکمیت ایران با ایجاد دو کمپ مهاجرین تحت اداره نیروی های انتظامی ایران، در ولایت های سیستان بلوچستان و خراسان ان کشور، در حقیقت دوزندان بزرگی را برای اذیت و ازار مهاجرین افغان بنا نمودند که این اردوگاه های بدنام تاریخ به نام های تل سیاه واقع در نزدیکی شهر زاهدان و سنگ سفید واقع در نزدیکی شهر مشهد لکه سیاهی بر روی نظام باصطلاح جمهوری اسلامی ایران و مردم این سرزمین میباشد .
    افغانها در این دو اردوگاه از اثر شکنجه بسیجی ها و نیروهای انتظامی ایران ، ازفشار گرسنگی و تشنگی و همچنین نبود وسایل طبی و مریضی های شدید، به ستوه می امدند که درنتیجه شمار زیاد از جوانان افغان دراین اردوگاه ها جام شهادت نوشیدند و شماردیگر از اثر شکنجه و لت وکوب نیروی ظالم سپاه ایران اعصاب خودرا از دست داده و در کوچه و بازار های شهر های کویته پاکستان ، هرات و جاهای دیگر کشور بی سرنوشت با یک آینده تاریک به دیوانگی مبتلا گردیدند .
    نیروهای انتظامی ایران در شهر مشهد با رها اقامت گاه ها و منازل مهاجرین را مورد تجاوز قرار داده و با بی رحمی مردها را دستگیر و از کشور رد مرز می نمودند که دردوران جهاد تحویل رژیم کمونستی میداد و بعد ها درعصر حکومت طالبان انها را بدست طالبان میداد ند.
    سانحه اردوگاه سنگ سفید فریمان مشهد در سال ۱۳۷۳ که باعث شهادت بیش از دوهزار اسیر مهاجر افغان گردید لکه ننگی بر صورت سیاه زمامداران و مردم ایران خواهد بود که در تاریخ نسل های بعد افغانها این واقعه را فراموش نخواهند کرد .
    یکی از افرادیکه از جمله اسرای اردوگاه سنگ سفید بوده و خودش در صحنه حضور داشته اما خوشبختانه از این کشتار جان سالم بدر برده بود قضیه را چنین حکایت کرده است : ( اردوگاه سنگ سفید در پنجاه کلومتری شهر فریمان خراسان موقعیت داشت که دراین اردوگاه حدود بیش از سه هزار مهاجر بی گناه افغان که ازشهر های مختلف ایران به جرم نداشتن اسناد دستگیر شده ویا اشخاصی که جدیدأ وارد ایران شده بودند بسر میبردند . حصار اردوگاه را سیم خارتار که حدود چهار متر ارتفاع داشت و دراین سیم ها برق وصل شده بود تشکیل میداد . در گوشه های اردوگاه برج های بلند دیده بانی نظامیان ساخته شده بود و در نزدیکی دروازه ورودی اردوگاه ، ساختمانی وجود داشت که دران فرماندهی و مرکزیت نیروهای نظامی و مسئولین اردوگاه بود. اقامت گاه مهاجرین را خیمه های شش نفره و ده نفره تشکیل میداد و به شکل قطار های عسکری این خیمه ها برپا شده بود . اب اشامیدنی صحی برای مهاجرین میسر نبود و غذای خیلی بی کیفیت برای مهاجرین که مقدار ان خیلی ناچیز بود توزیع میگردید . دربین این مهاجرین گاهی ده ها و گاهی صد ها فامیل نیز منتظر سرنوشت شان بودند . مهاجرن زندانی در این اردوگاه از هر کجاکه دستگیرشده بودند ، سه الی چهار ماه نگهداری (زندانی با اعمال شاقه) میشد . در گرمای طاقت فرسای آن منطقه وقتیکه بیداد گری به اوج رسید ومهاجرین اسیر از ظلم مسئولین اردوگاه به تنگ آمده بودند و بقول خود شان: مرگ از زنده گی بهتر بود. و بسیاری از آنها مریض شده و مردند. در آخرین اقدام شبانه دست به فرار زدند وبه سمت مرزهای شرقی متواری شدند تا بتوانند دوباره به افغانستان برگردند. دژخیمان نیروی انتظامی رژیم ایران از هوا وزمین همانند مقابله با یک حمله نظامی بر این مهاجرین فراری دور از وطن یورش برده و جمع کثیری حدود دوهزار نفررا بکام مرگ فرستادند. همه این مها جرین آرمان باز گشت بوطن و دست بوسی مادران زجر کشیده و نوازش اطفال معصوم شانرا بزیر خاک بردند. بقول حکایت کننده ، مزدوران رژیم جنازه های هموطنان ما را در گورهای دسته جمعی انداخته وروی خاکشان را هم لنگر برده اند و بعد از آن سرک آسفالت درست نموده اند. و زمانی که سازمان ملل برای باز دید آمدند از گورها و جنازه ها اثری نیافتند و حتا گزارش به مجامع جهانی هم داده نشد و این داغی بود بردل تفتیده ما مردم.. )
    این عمل سربازان ایرانی واکنش شدید را علیه رژیم در جهان به بار اورد و هزاره های مقیم پاکستان و دیگر کشور های اروپایی دست به تظاهرات زدند . اما موضوع توسط سازمان ملل تعقیب قانونی نشد و به فراموشی سپرده شد. لیکن این واقعه تاریخی را از اوراق تاریخ و از قلب خونین فرزندان مهاجر افغان گاهی هم نمیتوان از بین برد .
    خوردن حق مهاجر حق مسلم یک ایرانی محسوب میشود و برخلاف قوانین حقوق بشر که ایرانی ها از ان اصلا اگاهی نداشتند و نه دارند درادارات دولتی و حتی داده گاه ها که در راس ان یک اخندی قرار دارد و خود را وارث دین نبی الله میداند. افغانی اگر برحق هم باشد مجرم شناخته شده و رد مرز میگردد اما ایرانی اگر ناحق هم باشد ، برحق دانسته میشود.
    پس از استقرار نیروهای بین المللی به سرکردگی امریکا در افغانستان ، حکومت ایران همچون مار زخم دیده بر خود میپیچد و تمام دردش را بر سر مهاجرین افغان مقیم دراین کشور خالی میکند .
    سالانه در فصل زمستان بدون توجه به تقاضای دولت افغانستان ، هزاران خانواده از مهاجرین افغان را با زور به افغانستان عودت میدهد و در ایران باصطلاح اسلامی تمام حق زنده ماندن را از یک افغانی گرفته است .
    سال روان میلادی رئیس جمهور کنونی ایران که زمانی رهبری دسته ترورستی را در بین دانشجویان ایرانی به عهده داشت ، بی شرمانه به جواب یک خبر نگار افغان در امریکا ، یاوه گویی نموده و می افزاید که ایرانی ها با افغانها برادرانه رفتار نموده و اما مهاجرین افغان درایران خلاف قوانین بشری رفتار میکنند.
    اگر از این اقای تریاکی که در صورت نرسیدن تریاک برایش ، همیشه یاوه گویی میکند ، پرسیده شود که در سال گذشته یک محله مهاجری نشین در شهر شیراز به کدام جرمی توسط نیروهای انتظامی ایران بلدوز شد و مهاجرین ان دسته جمعی به افغانستان برگشتانده شدند درحالیکه بیشتر انان را خانواده های تشکیل میدادند که درایران قانونی اقامت داشتند و باصطلاح دارای کارت سبز بودند .
    ازان گذشته در هفته گذشته رژیم بشر ستیز احمقی نژاد ، دروازه امتحان کانکور را برروی تمامی مهاجرین در ایران که بیشتر انها افغانی و یا عراقی هستند مسدود ساخت . درحالیکه این دو کشور بزرگترین ضربه را از رژیم ایران متحمل شده اند و از نتیجه دست اندازی های رژیم ایران افغانستان و عراق به ویرانه مبدل شده است .
    شمار از بچه بسیجی های ایرانی که پیروان و هم سفره های احمقی نژاد رئیس جمهور شان هستند ، و از تاریخ اصلا اگاهی ندارند ، افغانستان را کشور نو پا و کم زور مینویسند و فراموش کرده اند که زمانی مردان همین افغانستان کنونی یا خراسان بزرگ قدیمی بر بیشتر از نیمی از ایران کنونی حکومت میراند .
    اگر این بچه تریاکی ها تاریخ دیروز مطالعه کنند میدانند که حکمروایی غزنوی ها و هوتکی ها تا کجای ایران وسعت داشته است .
    اگر این بچه تریاکی ها چند ورق گذشته از تاریخ را ببینند خواهند دانست که غوری ها و مغل ها چند دهه بر انها حکومت کرده است .
    جنایات رژیم ترورستی جمهوری اسلامی علیه مهاجرین مظلوم افغانی هرگز فراموش نخواهد شد و تاریخ فردای ما شاهد جنایات پیروان و داعیان باصطلاح ولایت فقیه و ولی فقیه شان خواهند بود .
    نفرین مهاجرین افغان همین اکنون بر ایرانی ها اثر گذاشته است و اکنون نیمی از مردم ایران به شمول رئیس جمهور شان معتاد تریاک هستند و بدون استعمال این پدیده که محصول دست دهقانان افغان است ارامش احساس نمیکنند.
    نوشته هایم را با ضرب المثل قدیمی افغانی خاتمه میدهم که :
    فصل زمستان میگذرد و شادابی بهار می اید اما سیاهی برچهره ذغال تا ابد ماندگاراست.
    منابع :
    افغانستان پس از طلوع جمهوریت اثرچاپ نشدهء نویسنده
    یاد داشتی از گفتگو با یکی از اسیران اردوگاه سنگ سفید در دفتر اتحادیه محصلین هزاره در کویته پاکستان درسال 1373
    سایت خبری فارسی بی بی سی .
    مأخذ - سایت وزین کاتب هزاره

    woensdag 10 december 2008

    هنگامه پردازان خیلی بی شرمند

    هنگامه پردازان خیلی بی شرمند
    مطبوعات یک سروهزار زبان از لحظه حرکت جنرال دوستم از افغانستان جانب ترکیه سروصدا براه انداختند که گویا جنرال دوستم در ترکیه تبعید شد!!! ودر افغانستان دیگر نقشی ایفا کرده نمی تواند غافل از اینکه جنرال دوستم امروز یک فرد نیست او یک ملت است او فرزند ملت خود است یک ملت را نمی توان تبعید کرد چنین شخصیت ها را می توان از نظر فزیکی نابود کرد اما نمی توان از ملت و مردم جدا ساخت در تاریخ پر فراز ونشیب کشور ما بسی شخصیت ها ی ملی وسیاسی ناجوانمردانه ترور شده اند، با تبلیغات منفی گویا بد نام شده اند اما بعد از رسوب تبلیغات دشمن، مردم حق شناس وسپاس گذار ما چنین شخصیت ها را در قلب خود جا داده اند و با سپاس وتکریم کارنامه هایشان را نسل اندر نسل سرمشق خویش قرار داده اند. نسل سپاس گذار ما کار نامه ها ی پر افتخار جنرال دوستم را نه تنها از یاد نبرده اند بلکه با افتخار مبارزه شجاعا نه او را در برابر تجاوز بیگانگان با سپاس وتکریم یاد اور می شوند وبه فرزندان خویش توصیه می کنند که همچون جنرال دوستم در راه تامین حقوق مردم مظلوم وستم دیده تا پای جان برزمند.
    باید یادآور شد که دشمنان رنگارنگ مردم افغانستان هیچگاهی از تو طئـه ودسیسه علیه جنرال دوستم دریغ نورزیده اند توطئه ترور او را سازمان دادند، او را ملیشه گفتند و اخیرآ رادیو ی مشهور دروغ فرا گنی جهان به ارتباط تو طئه اخیر اظهار داشت که گویا جنرال دوستم در افغانستان ازبکستان را تشکیل داد درحالیکه جنرال دوستم یگانه شخصیتی بود که از تما میت ارضی واستقلال کشور قاطعانه دفاع کرد وجلو نا بودی کشور را گرفت. اگر مبارزه جنبش ملی اسلامی افغانستان ودیگر نیرو های سالم اندیش جلو مداخله هسایگان طماع را سد نمی شد امروز افغانستان جز کشور پاکستان قرار می گرفت و حاکما ن امروزی هیچ کدام جرئت پا گذاشتن را به افغانستان نداشتند اما سوگمندانه حاکمیت مافیائی امروزی که خود به کمک بیگانگان در مسند قدرت تکیه زده اند علیه مدافعین راستین وطن دست به توطئه می زنند وبا انواع تبلیغات دروغین می کوشند آنان را از صحنه سیاسی دور نمایند غافل از اینکه مردم، خدمت گذاران راستین خود را هیچگاه تنها نمی گذارند.
    ما یقین کامل داریم که خدمت گذاران بیگانه که جز منفعت زودگذر شخصی و فامیلی به چیز دیگری پابند نیستند دیر یا زود رسوا می شوند و رو سیاهی ابدی را نصیب می گردند. حاکمیت استبدادی قبیله سالار با ید مطمئن شود که امروز مردم افغانستان مردم دیروز نیستند آنان دوستان ودشمنان خود را خوب تشخیص می دهند و در برابر توطئه ودسیسه دشمنان هوشیار اند.
    باید به یاوه گویان متذکر شد که آقایون! زمان توطئه ودسیسه سپری شده است دیگر نمی توان مردم را با دروغ ونیرنگ فریب داد در برابر جنرال دوستم و دیگر شخصیت های ملی ومردمی نباید با فریب اذهان عامه آب را گل آلود ساخت وماهی مطلوب را بدست آورد.
    عمر ننگین حاکمیت قبیلوی در برابر طوفان غریونده خلق ها به درازا نمی کشد، مسند نشینان توطئه گر در برابر نسل امروز وفردای کشور جوابده اند.

    dinsdag 9 december 2008

    توهین به مزاری تو هین به ملت هزاره است

    رضا ضیایی
    اقای مسعود قیام ! توهین به مزاری تو هین به ملت هزاره است
    اخیرا نوشته به قلم اقای مسعود قیام وبا عنوان ( نیاکان من محور جدال در افغانستان ) در سایت کابل پرس نشر گر دیده است که ظا هرا به نقد و محکومیت حا کمیت های گزشته پر داخته است. اما در متن ان زیرکانه به موارد دیگر اشاره رفته است که هم بیان گر چا لاکی اقای قیام می باشد و هم باعث تأسف تعداد زیاد از مردم گشته است- نبشته فعلی ما در همین مورد وپیرامون مقاله اقای قیام به تحریر امده است. ( مسعود قیام) روز نامه نویس وخبرنگار عصر هجوم طالبان نکتای دار در کشور و از روشنفکران طراز نوین و خواهان ملت سازی در افغانستان می باشند - برای روشن شدن منظور مان نا گزیر از بیان یک اشاره هستیم، بدین قرار به یاد داریم که: در زمان حکومت ترکی الی نجیب روشنفکران تحصیل کرده افغانی هر چه می توانیستند - ظابط وصا حب منصبان نظامی وقهرمان جنگ ونبرد تولید می نمود ند- ودر دوره جدید ظاهرا حا کمیت دریافته که به ابزار دیگر نیاز است. لذا هر چه توانیست ژور نالیست ازاد ودمو کرات به وجود اورد ه است. اما در کل برای تامین یک هدف - یعنی تحکیم حا کمیت وتعمیق ریشه های در حال فرسایش اقتدار وانحصار قومی - این دسته از روشنفکران که مسولیت طراحی تفکر واستراتیژی کلان و دراز مدت دولت را به عهده دارند. کسانی هستند که همانند ترکی وحفیظ الله امین عمل می کنند - وهمانند انها ملت متحد ومترقی می خواهند اما با شعار هایی متفاوت و از پیش اندیشده شده و زمانه پسند. اینها مدعی ملت واحده افغانیه هستند اما بدون نام ومطرح شدن قومهای چون: تاجیک - هزاره وازبک .. درز مان گزشته شعار ها بیشتر در محوریت خلق کبیر بود وامروز ملت بزرگ افغان ! وبدین دلیل گروه از کار شناسان مسایل سیاسی افغانستان- افراد مثل اقای مسعود قیام را از تیم وتنظیم شده گان افغان ملت و ادراه بر سر اقتدار- دانسته و معتقد هستند که این سوپر روشنفکران سمپا تهای شعار برزبان وانحراف گر حاکمیت وحزب انحصار طلب افغان ملت اند که بیشتر برای کنترل - پراکنده ساختن ویا فریب و به دام اندا ختن روشنفکران اقوام غیر پشون به وجود امده اند . انها معمولا با بر خورد های بچگانه وریا کارانه تحت شعار وحدت ملی وملت افغان - از قوم ونام اقوام وحتی زبان انها گریزان ومتنفر هستند - که انها نام افغان را جامع الاطراف و مانع الاغیار برای تشکیل یک ملت و دولت مدرن می دانند - وملت افغان منهای اقوام را ارزو دارند!! در این صورت نام مناسب برای این دسته - ستون پنجم اقتدار خواهد بود. اعمال و کردار این مجموعه نیز گویایی همین حقیقت است. اینها روی مواضع پا فشاری می نمایند که قبلا طالبان ان را عمل نموده و امروزه از خوا سته های مهم حزب افغان ملت می باشد.. اقای قیام شما- زیر لفافه اعتراف به ستمهای گزشته توسط به اصطلاح اجداد خود - از جمله قلب و قبله فکری ملت صلح طلب وصادق هزاره استاد شهید عبد العلی مزاری را با زشت ترین جملات نشانه گرفته و به تو هین و نا سزا گفتن به ان پر دا خته اید . لذا لازم است که بطور خلاصه به نوشته شما پاسخی ولو کو تاه اما بر اساس فرهنگ هزاره مو دبانه نوشته وتقدیم حضور تان نمایم .با این یادوری که: ما چرا به نوشته شما بهای جواب دادن را داده ایم؟ به خاطر ان بوده است که شما یک نیروی جوان هستید و پر انرژی و هنوز هم فرصت برای درست اندیشدن و تغییر کردن دارید. یعنی اگر بخواهد می توانید بدون تو هین وتحقیر دیگران حرف وسخن تانر ا برای مردم مطرح نموده. وبرای تحقق اهداف تان تلاش کنید. والا شاید کسانی دیگری هم باشند که به مردم هزاره ورهبری انها تو هین وتحقیر می نمایند.
    بهر حال من به عنوان یک هزاره هم وطن می خواهم سخنان چند ونکته های ساده ای که برای همه قابل فهم باشد - با اقای مسعود قیام در میان بگزارم. سخن اول انست که: اقای مسعود قیام باید بداند - وضع زندگی کشور وجهان ما حول من وتو تغییر کرده است. لذا از اینکه می بینی یک برده دیروزی در مقیاس سخنان تان با شما گپ دارد و به نقد تفکر تان می پردازد، نا راحت وعصابانی نشوید- سخن این است که اعترافات شما چیزی جدید ویک عمل ابتکاری نیست - قبلا نیز این اعترافات به صورت روشن تر وشفاف تر ان بارها از جانب دیگر وطن دارن پشتون ما مطرح شده است - ولی به خاطر عدم صداقت گویند گان ان به جای نرسیده و نتیجه عملی در برنداشته است. یعنی بعد از مراحلی شعار دهندگان به همان سوی رفتند که مثلا عبد الر حمن خان و ملا عمر رفته و می روند. مگر سخنرانیهای ترکی و حفیظ الله امین ودیگر همکاران انها از یاد ما می رود. انها حد اقل در جهت عملی هم گامهای گر چند متزلزل برداشته بودند . اما بعدا ثابت شد که جنگ انها با مثلا خا ندان ال یحی فقط بر سر لحاف ملا نصر الدین- قدرت وسر مایه بوده است.
    اما مسله اصلی که می خواهم بدان اشاره نمایم واز عنوان این نوشته نیز پیدا است- ان می باشد که استاد عبد العلی مزاری- همان کسی که شما با بد ترین جمله ها- به او تحقیر وتو هین کرده اید- در میان میلیو نها هزاره محروم وهم وطن شما به حیث بابه - پدر- رهبر ومنجی عدا لت خواه مطرح ومورد احترام وعشق وصف نا شدنی انها قرار دارد. بدون شک شخص شما این مسله را خوب می دانید- چون شما به عنوان یک روز نامه نویس و خبر نگار- صاحب چشم وهوش- در کابل وسراسر افغانستان وحتی خارج از وطن شاهد ادای احترام ونثار محبت اگا هانه و معقو لانه هزاره ها نسبت به افکار وشخصیت استاد مزاری بوده اید! و می دانید که این محبتها تنها بار احساسات قومی ویا به زعم بعضیها رنگ وبوی عوامی ندارد- چون در صد بزرگ وبخش اعظم از مردم هزاره - خصوص نخبگان -متفکران- نویسندگان - شاعران - هنر مندان پهلوانان ورزشکاران مشهور و بنام هزاره از زن مرد و با هر گراییش که هستند چپی - راستی ومیانه رو به مزاری به دیده محور عزت- وحدت- ویکپارچگی خود ها دیده و افکار و اموزه های اورا عامل بیداری سیاسی - فرهنگی و اخلاق اجتماعی شان می دانند. ودر این جهت شما می توانید به نوشته ها - کتب - مجلات واشعار شاعران هزاره که الحمد الله تعدادشان هم رو به افزایش است مراجعه نماید.
    و همچنین اندیشمندان وبزرگان فکری واجتماعی دیگر اقوام از جمله پشتونها مزاری را به حیث محور وحدت ملی - صلح و استقلال افغانستان دانسته وبه ان احترام قایلند . بهر حال این نوشته بر ان نیست که افکار وشخصیت ممتاز و استثنایی مزاری را برای شما شرح بدهد اما با قدرت و اطمینان کامل می توانم بگویم که روشنفکران واقعی ملت افغانستان نسبت به استاد مزاری با دید حرمت و احترام نگاه نموده اند. بزرگواری وفرزانگی این شخصیت ملی در حد رفیع و گرامی است که حتی قاتلان مزاری یعنی همانهای که به عنوان عمله دشمن افغانستان عمل کرده وفرزند رشید ومدافع سر بلندی وطن را به شهادت رساندند- نیز دلیل برای توجهی جنایت شان زکر نکردند. وحال با در نظر داشت ان چه گفته امد تو هین به مزاری تو هین به افغانستان خصوص ملت هزاره نیست. ایا یک روشنفکر جوان که ارزوی ملت سازی ملت واحد را دارد می تواند با احساسات شریف وپاک و یا باور های یک قوم ویا یک ملت بدین شکل غیر مودبانه تو هین نماید؟ اقای مسعود قیام ! نیشخند زدن به اسطوره های فرهنگی واجتماعمی یک مردم ولو محروم که فعلا از داشتن قدرت نظامی وسیاسی محرومند - به یقین نمی تواند به ابادی وطن وساختن ملت واحده واینده درخشان که شما تصورش را می نماید خد مت نماید؟
    یا اینکه شما مثل شا هان ستمگر گزشته افغانستان و حاکمان غییر مسول ونفرت افرین فعلی - واستعمار جدید - باور وعقیده دارید که فهم ودرک صحیح در اختیار وانحصار یک قوم وخون مشخص است ودیگران نمی فهمند وانگاه شما وظیفه اسمانی دارید تا مردمان نفهم و وا مانده را از قید خرافت وجهل فکری رهایی بدهید- یعنی شما با این مقالات تان می خواهد که روشنگری نموده وعصر جدید از زندگی رنگین کمانی را که در ان به جز ملت افغان نام ونشانی نباشد اعمارو افغانستان را از قید اقوام و رموز افتخار وشاه فردهای فرهنگی شان خلاص نماید؟
    گوی که شما باور دارید با عث بد بختی وبحران- ترور ها وجنگها همین نام هزاره- ازبک وتاجیک و مظاهر تمد نی وسیما های تاریخی وفرهنگی انها هستند- نه شاهان ورییسان و امیر المو منین ها.و به همین دلیل پیکره های بودا شکسته و بزرگان مردم مورد تو هین وتحقیر قرار می گیرند . اری وطن دار محترم شما در زیر نقاب روشنفکر مابی بد ترین توهین وتحقیر ها را نسبت به ملت ورهبر هزاره مرتکب شده اید. ودیگر اقوام را نیز از نیش گرفتن در امان نگزاشته اید- هیچ کسی از مردم افغانستان قلم شمارا در جهت تحکیم وحدت ملی مناسب و موثیر ندانسته و نسخه که شما و هم فکران بازا ری تان - برای افغانستان تجویز کرده اید به نظر انها به تعویذ ریا کارانه - مار گیرانه - توعویض نویسان پل خشتی کابل شبا هت دارد. شما می خواهید با دفن واقعیتهای عینی جا معه - گزافه و رویا - خواب وخیال واهی - به خورد مردم بدهد. شما باید بدانید - کسی که وحدت ملی را اروز دارد اولین کارش احترام - تحمل وپذیرش دیگران می باشد. ولی شما کوشیده اید با یک حرکت زیکزالی وصحنه سازی معمولی اما در حقیت - از جمله نماد های وقار - رمز اعتماد و قامت عزت مردم هزاره لکد مال نماید. ومردم ما را توهین و تحقیر سازید ! شاید شما بگوید که راه یکی شدن ما همین است که از رهبران گزشته مان و تاریخ و ارزشهای فرهنگی و مردمی مان تبری بجویم - چون سبب اختلاف ما انها بوده اند- نه نظا مهای ستم پیشه دیروز وامروز افغانستان. اقای مسعود قیام شما اختیار وحق دارد که در باره نیاکان واجداد خود هر نوع قضاوت را بنماید اما ما به بابه مان به عنوان ناجی و اموزگار خود ومعمار وحدت وعزم سیاسی خود نگاه نموده وبدان احترام می نمایم. وضعیت امروزی و رفتار هوشمندانه وسیاسی هزاره در دوره جدید که صلح خواهی -عدالت طلبی و تجدد ومنشهای مدنی را پیشه خود سا خته اند همه از برکات اموزه های روشن گرانه - عقلانی و حکیمانه مزاری بوده است. امروز اگر هزاره ها - درامر مهم وسازنده مناسبات انسانی: همپذیری - مشارکت عادلانه و اهنگ نوین هم نوایی دارد- نتیجه فریا دها وبیدار گریهای مزاری بزرگ می باشد.
    دیگر اینکه شما به ناحق پشتونها را عموما مورد ملا مت قرار داده اید اما ما هرگز چنین قضاوت را نمی پذیریم بلکه بر خلاف شما باور داریم که پشتونها حساب شان از چند ستم گر که جز قدرت وسر مایه و ارضای شهوت سلطه گرانه شان فکری نداشتند کا ملا جدا است. ومااین قضاوت را نسبت به وطن دارن مان در کل مد یون افکار بلند ودور نگری های مزاری شهید هستیم. شما حتما به سخنان مزاری در این باره مراجعه نماید.
    خلا صه اینکه: من به عنوان یک هزاره در حال که نسبت به همه اقوام کشورم واندیشمندان ان وهم چنین به ازادی بیان وقلم باور اساسی وارمانی دارم -هیچگاه نمی توانم بپذیرم به کسانی که مورد احترام یک ملت باشد بی احترامی نما یم ویا بدون کدام سند ومدرکی برایش حکم صادر کنم . اقای قیام ! گزشته از شخصیت بارز مبارزاتی وصلح خواهی مزاری شهید وگزشته از انکه او یکی از بزرگترین رهبران سیاسی وفکری دوران اخیر کشور ما است. گزشته از انکه مزاری منادی عدالت وبرابری در ایجاد مناسبات جدید میان ملت افغانستان بود . او یکی از دانشمندان وعالمان بزرگ وروشن بین دینی و رهبران فکری جامعه ما است - و بدین خاطر سا لها ی متمادی بعد از شهادتش هنوز هم افکار بلندش- الهام بخش روشنفکران- نویسندگان وشاعران پاک نهاد ملت افغانستان وهزاره ها می باشد. اما بدون شک به همین مقیاس او به خاطر استقلال طلبی و عدالت خواهی وسر بلندی افغانستان مورد خشم ونفرت رقیبان و کوردلان خارجی وهمسایگان بد نیت قرار داشته است. ودروست به همین دلیل همگی در جهت به شهادت رساند نش- ایتلاف نموده واورا با دستان بسته با سخت ترین و غیر انسانی ترین شکنجه ها ولی به دست وطن دارنش -به شهادت رسانید ند. ما باور داریم که اگر مزاری جز سعادت و سر بلندی افغانستان را می خواست امروزه - حتما زنده بود و دست در دست ما فیایی قدرت وسر مایه می داد. اما مزاری با کرامت تر از تصور وذهن دست ساخته وبازاری زمانه ما بود.در اخر یکبار دیگر از روشنفکران هم وطن می خواهیم که به سخنان مزاری به عنوان یک انسان رنج دیده و اما متفکر ودیگر اندیش دینی وسیاسی بدون تعصب و گرایشات معمولی گوش فرا داده و گفته ها وافکار اورا مورد مطالعه مجدد قرار بدهند. ان گاه در می یابند که توهین به مزاری تو هین به افغانستان- تو هین به ازادی- وتحقیر به هزاره می باشد. ما امید واریم که روشنفکران واقعی ما راه بجز راه های تجربه شده یعنی نفی و حذف دیگران را به پیش گیرند. به واقعیت های مو جود کشور خود احترام گزاشته و با همدلی وپذیرش یک دیگر افغانستان وساختار نوین ان را بنا نهند. رضا ضیایی 15 قوس 1387

    تاریخ نشر مطلب: یکشنبه 17 قوس 1387 خورشیدی برابر با 7 دسمبر 2008 میلادی/ آلمان

    در تداوم توطئه های ضد وحدت ملی

    در تداوم توطئه های ضد وحدت ملی
    محمد همایون سرخابی
    از لندن 8 دسمبر 2008
    بریتانیای کبیر که در گذشته یکی از بزرگترین قدرت های استعماری جهان به شمار میرفت و آفتاب در قلمرو متصرفاتش غروب نمیکرد ، جهت حفظ منافع آزمندانه استعماری اش کشور حائلی را در منطقه طراحی و به وجود آورد تا مانع تحقق اهداف توسعه طلبانه و استعماری رقیب دیرینه اش روسیه تزاری به آب های گرم سر زمین افسانوی هندوستان گردد و سخاوتمندانه این کشور را با حدود جغرافیائی کنونی آن افغانستان نام نهادند
    اما این کشور نو بنیاد و باشندگان دلیر و صبور آن علاوه بر تفاوت های کلی ایتینکی و گذشته های متفاوت مدنی ، فرهنگی و تاریخی ، طی یکی دو قرن اخیر اجبارآ با زشتی ها در کنار هم زندگی نموده و غم نامه های سیاه و تلخی که از سینه به سینه انتقال یافته است گواه روشن این ادعا است . سلاطین مستبد قبیله سالار که همیشه به حمایت و نیروی اجنبی ها به سریر قدرت در این کشور تکیه زده اند ، بنابر خصلت عقب مانده فرهنگی و تمایلات زشت و نا سالم بدوی قبیلوی جهت حفظ منافع حاکمیت اشرافی و خانواده گی خود همیش از انجام ظلم و بی عدالتی های ممکنه بر ضد اقلیت های ملی و مذهبی کار گرفته و آنها را از همه حقوق و امتیازات طبیعی و انسانی شان محروم نموده بودند. که تداوم این حق تلفی ها وبی عدالتی ها به ذات خود یکی از عوامل اصلی باز دارنده ای همبستگی ملی بین اقوام مختلف و تحکیم پایه های وحدت ملی به شمار می آید . اطرافیان و کاسه لیسان افراطی دربار نیز با موضع گیری های جاهلانه و برخورد های غیر انسانی چنان آتش کینه و نفاق را بین تبار های مختلف میهن ما شعله ور نمودند ، که متاسفانه تا کنون نیز بوی گندیده و متعفن تبعیض نژادی و بی عدالتی های آشکار قومی فضای سیاسی کشور را زهرآگین و مسموم نگاه داشته است . سلاطین مستبد و حکمرانان خون خوار که جولانگاه فکری آنها از گام های مواشی شان فراتر نمی رفت و جز فساد و زنبازه گی هدف و آرزوئی دیگر در دل نداشتند ، هرگز در فکر بهبود زندگی بهتر برای مردم و تلاش در جهت رفاه همگانی نبودند و اقلیت های ملی و مذهبی کشور را اسیران جنگی پنداشته و با انجام انواع و اقسام شکنجه های جسمی و روانی ، زور گوئی ها ، حق تلفی ها ، ظلم و بیعدالتی ها چهره زشت و غیر انسانی خود را همواره به نمایش می گذاشتند . مگر حوادث خون بار سه دهه اخیر کشور با همه زشتی ها و نا هنجاری های آن به تداوم حیات ننگین و شالوده زندگی چرکین زمام داران تن پرور قبیله سالار و هواداران فاسد و مفت خوار آن برای ابد و همیش خاتمه بخشید و دروازه های امید را برای تامین عدالت و انسانیت به روی همه مردم رنجدیده کشور ما گشود و فضای زندگی نوین سیاسی برادری و برابر زیستن را برای همه توده های زحمت کش کشور مساعد کرد
    ( آتشی کندر نهاد ما فتاد -- گرچه ما را سوخت اما زنده باد ) دریغا طوریکه ملاحظه میگردد با وصف این همه دگرگونی های خونین ، تغییرات و تحولات چشمگیر ویرانگر اکنون نیز عده بی شمار از بقایای لاشخوران نظام های فاسد گذشته که به ادامه زندگی طفیلی خو کرده اند ، مذبوحانه در تلاش اند تا مانند سابق با استفاده از تعلقات قوم ، قبیله ، زبان و منطقه امتیازات بیشتر از دیگران را بدست آورده ، حاکمیت تک قومی و تک محوری را بار دیگر در کشور احیا و اعاده نمایند . این فریب خورده گان بی فرهنگ از اسب افتاده ولی از زین آن نه افتاده اند . طوریکه ملاحظه میگردد متاسفانه تعداد این چنین افراد مفت خوار استفاده جو، بر تری خواه و عظمت طلب در داخل حاکمیت کنونی روز تا روز فزونی یافته و بی شرمانه در تلاش اند تا با دسیسه های گوناگون و توطئه های رنگارنگ نقش اقلیت های ملی و مذهبی و رهبران مورد اعتماد شان را در سطح ملی و بین المللی کمرنگ جلوه گر سازند . سازماندهی سبوتاژ اخیر اکبر بای این عنصر خائن و فروخته شده علیه محترم ستر جنرال عبدالرشید دوستم درستیز وال قوای مسلح و رهبر شناخته شده و مورد تائید همه ترکان افغانستان و کشتار بیشرمانه ، رزیلانه و غیرانسانی شهروندان شریف و بی دفاع شهر شبرغان توسط جمعه خان همدرد والی سفاک و بیسواد ولایت جوزجان و ارتقای مقام او به صفت وزیر مشاور و والی پکتیا از سوی دولت کرزی همه از یک آدرس مشخص گروه فاشیستی تمامیت خواه افغان ملت سازماندهی میگردد . با صراحت باید گفت که جنرال دوستم سمبول وحدت ترک تباران کشور و صدای پر ابهت حق طلبانه شان است و خوشبختانه با گذشت هر روز محبوبیت او نتنها در قلوب و روان ترکان افغانستان با متانت جاودانگی یافته است بلکه در خارج کشور نیز از حمایت و پشتیبانی بیدریغ هم تباران خود و ملیون ها ترک های جهان برخوردار است . چنانکه سفر اخیر رسمی و حسن نیت محترم جنرال دوستم در جمهوری ترکیه که طی مراسم خاص و شانداری بدرقه و پذیرائی گردید گواه این حقیقت است . باید با غرور بیان نمود که جریان سفر اخیر محترم جنرال دوستم رهبر جنبش ملی اسلامی افغانستان نتنها در کشورهای مستقل مانند ترکیه ، آذربایجان ، اوزبیکستان ، قزاقستان ، ترکمنستان ، قزاقستان و غیره کشور های جهان با نشر مقاله ها و تبصره های سیاسی به نیکوئی باز تاب یافته است ، بلکه در نشرات جمهوری های خود مختار ترک تبار فدراتیف روسیه مانند یاقوتستان ، داغستان ، تاتارستان ، چیچینستان ، اونگوچستان و حتی ترکستان چینی نیز وسیعآ انعکاس مثبت داده شده است . اما دشمنان آشتی نا پذیر ترکان افغانستان سفر رسمی اخیر محترم جنرال صاحب دوستم را در وسایل اطلاعات جمعی به شکل وارونه جلوه داده و هیاهوی دروغین تبلیغاتی را به راه انداخته اند . در حالیکه سفر اخیر حسن نیت جناب ایشان در جمهوری ترکیه به اساس دعوت رسمی آن کشور و دیدار رسمی با مقامات جمهوری ترک و سپری نمون ایام عید سعید اضحی در کنار اعضای خانواده ، فامیل و دوستان شان در انقره و همچنان با استفاده از اغتنام فرصت یک چک آپ صحی صورت پذیرفته است . دشمنان ترکان افغانستان باید خوب بدانند ، هیچ قدرتی نمیتواند با شیادی ها و شیطنت ها محترم جنرال دوستم رهبر عزیز و گرامی ترک های افغانستان را از کشورش دور و به اهداف شوم و نا پاک خود موفق گردند. زیرا او تنها نیست خداوند (ج) با اوست و ملیون ها هم سنگر نستوه او و فرزندان خلف ، برومند و سر به کف او در وجود جنبش ملی اسلامی افغانستان با او است و هر لحظه آماده هر نوع از خود گذری و فدا کاری میباشند
    ومن الله التوفیق
    محمد همایون سرخابی
    از لندن 8 دسمبر2008

    donderdag 27 november 2008

    احتمال سرعت گیری انشعاب در حکومت

    احتمال سرعت گیری انشعاب در حکومت

    رئیس جمهورقبل از پیوستن به ملاعمر و دیگر رهبران طالبان، ابتدا از کارنامه ها و کشتار های وحشت ناک آنان درطول سال های اخیر و نسل کشی قبل از آن در شمالی و بامیان ومزارشریف پاسخ گو باشد

    سه شنبه 25 نوامبر 2008, نويسنده رزاق مآمون :

    اظهارات حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان بعد از بازگشت از لندن، در واقع ضربه کاریی بود که بر حصار استوار قدرت حکومتی خویش وارد کرد. اکنون بخشی از برج اقتدار حکومتی به دست خود آقای رئیس جمهور منهدم شده و مصئونیت گذشته دیگر وجود ندارد. شاید اطرافیان رئیس جمهور طبق عادت، این گونه نتیجه گیری ها را ادامه انتقادات یک گروه ناراضی از حکومت تلقی کنند. اما خود واقف اند که واقعیت از هر زبانی که باز گو شود، ارزش خود را نشان می دهد.

    آقای کرزی در اظهارات خویش تاکید کرد که اگر کشورهای خارجی رویکرد وی درمورد نزدیکی و یکی شدن با ملاعمر و سایر رهبران طالبان را نمی پذیرند، یا او را کنار بزنند و یا افغانستان را ترک کنند. در کشوری که قانون اساسی و چهارچوب های تدوین شده حقوقی وجود دارد، طرح این چنینی مسأله تا اندازه ای غیر عادی است. علاوه بر آن، افغانستان مکلف به رعایت و احترام به یک رشته ضوابط بین المللی است که افغانستان نیز درکنار دیگر کشور، رسما آن را امضاءکرده است.

    آقای کرزی که همواره از مذاکره با مخالفان مسلح سخن می گوید باید با توجه به فقره دوم ماده 64 قانون اساسی ، جزئیات، جغرافیای مذاکرات و مسایل کلیدی قابل طرح درمذاکرات را به مردم و احزاب اپوزیسیون توضیح دهد و درآخرسر، رأی شورای ملی مملکت را حاصل کند. اما مشاهده می شود که رئیس جمهور به هیچ ازمعاییر قانون جاری در کشور مراجعه نکرده است. این عمل بی تردید، مشروعیت تصامیم و سخنان ایشان را زیر سوال می برد.

    براساس موارد قید شده در مقدمه قانون اساسی و همچنان ماده هفتم قانون اساسی افغانستان که شخص آقای کرزی آن را توشیح و امضاء کرده، افغانستان مکلف است تا منشور سازمان ملل متحد، میثاق های جهانی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، و فیصله ها در باره جلوگیری از اعمال تروریستی را در امر حکومت داری رعایت کند. شمولیت سران طالبان و القاعده در فهرست سیاه جامعه جهانی مورد مشخصی است که در سند شورای امنیت سازمان ملل متحد تسجیل شده است. رئیس جمهور صلاحیت آن را ندارد که برخلاف مصوبه های شورای امنیت و مواد مندرج در قانون اساسی افغانستان، به طور یک جانبه ( آن هم برپایه احساسات و تعهدات خصوصی با دیگران) از ملاعمر و همطرازان وی دعوت کند که در حکومت مشارکت کنند و با این کار، گویا قید همه چیزهایی که تا حال انجام گرفته و به حیث دست آورد های درخشان حکومت از آن نام برده می شود، زده شود. این تاکید مقارن زمانی است که طالبان به خشونت های تازه و تکان دهنده ای دست زده اند و هم اکنون ذهنیت عمومی در سطح داخل و خارج، نسبت به اعمال و خطری که از ناحیه ادامه حضور شان متصور است، به شدت ملتهب است. ذبح فجیعانه 27 جوان لغمان، تیزاب پاشی به صورت دختران، سربریدن و فیلم گیری از صحنه های دهشت و تشدید کارزار مکتب سوزی در گوشه و کنار افغانستان وجدان بشریت را معذب ساخته است اما آقای کرزی بی هیچ ملاحظه ای آنان را برادر و مشر خطاب می کند.

    از سوی دیگر، در پیمان همکاری های استراتیژیک میان افغانستان و ایالات متحدامریکا که به وسیله شخص رئیس جمهور تایید و امضاء شده ، مبارزه بر ضد تروریزم القاعده و طالبان با صراحت تذکار داده شده است. به قول دکتر نورمحمد دادخواه ، دپلومات مجرب افغان، آقای کرزی در صورتی می تواند به این خواسته های خویش برسد که افغانستان را از عضویت سازمان ملل متحد خارج کرده و قانون اساسی و چهارچوب های بین المللی را در سیاست های خویش باطل اعلام کند.

    پی آمد داخلی اظهارات رئیس جمهور

    سوال این جاست که آقای کرزی قبل از اعلام هشدار به آدرس نامشخص نیروهای خارجی، آیا با اعضای حکومت و مسئولان شورای ملی و دادگاه عالی ( ستره محکمه) مشوره کرده بود؟ بدون شک، پاسخ منفی است. اما اگر آقای رئیس جمهور ادعا کند که وی درین خصوص و دیگر مسایلی ازین دست با رهبران جهادی و یا اعضای جرگه قبایلی صحبت کرده است، این اقدام وی مشروعیت ندارد؛ زیرا در قانون اساسی افغانستان از اجتماع رهبران جهادی و یا جرگه قبایلی به حیث نهاد های رسمی ذکری به عمل نیامده است. گذشته ازین، اعضای حکومت کنونی، نسبت به عواقب تدریجی اما بسیار جدی اظهارات هشدار آمیز رئیس جمهور به آدرس جامعه بین المللی آگاه اند. همین امر احتمالا سبب می شود تا این وزرا و دیگر مهره های مهم دولت و حکومت، فاصله خود را با حکومت بیشترکنند و در عوض، به طور آشکار و یا پنهان، با امریکا وکشورهایی که با موضع گیری های اخیرکرزی مخالف هستند، نزدیکی و همبسته گی خود را اعلام کنند. اگرچه اکثر این وزیران از هر کشور غربی که آمده اند، با همان کشور پیوند های صریح و یا سربسته دارند، اما بعد از موضع گیری اخیر رئیس جمهور که هم با قانون اساسی کشور و هم با میثاق های جهانی درتعارض است، به حیث عوامل بی ثباتی در حکومت و نظام مبدل خواهند شد. این وضع، بی تردید به معنای شروع انقطاب و انشعاب اعلام نا شده است که بیش از پیش، قدرت اجرایی حکومت را به تحلیل می برد. قابل تعجب است که رئیس جمهور بر ضد کشور هایی ابراز نظر می کند که به اثر تلاش و خرج پول همان کشور ها ، مفت و مجانی، هفت سال را بر اریکه قدرت گذرانید و حالا بی آن که به اعمال خود و تیم خویش در برابر مردم افغانستان پاسخگو باشد، نسخه دیگری را از لندن به کابل می آورد و برای مردم افغانستان و جامعه جهانی تجویز می کند. اگر چه انگیزه این بازی های زبانی به طور مسلم با رؤیا ها و محاسبه های انتخاباتی رابطه دارند، اما نباید فراموش کرد که جامعه جهانی این قضیه را بسیار جدی می گیرد. برخی تحلیل گران معتقد اند که نزدیک شدن رئیس جمهور کرزی به جرگه انگیس، عربستان و پاکستان تلاش ها برای طالبانی کردن دو باره نظام سیاسی واجتماعی درافغانستان را افزایش داده است. عربستان سعی دارد آن چه را که در زمان حمایت رسمی از طالبان و شکستن مقاومت ملی در افغانستان به دست نیاورد، اکنون در چهارچوب اجماع و مصالحه به دست آورد. روشن است که ایجاد یک حاکمیت نظام محافظه کار نوع طالبی به شیوه طالبان به نفع عربستان سعودی است و دیوار های محافظتی را بر ضد نفوذ ایران در منطقه ایجاد می کند و اصلا در بند این موضوع نیستند که بر سر مردم افغانستان چه می آید. رئیس جمهورقبل از پیوستن به ملاعمر و دیگر رهبران طالبان، ابتدا از کارنامه ها و کشتار های وحشت ناک آنان درطول سال های اخیر و نسل کشی قبل از آن در شمالی و بامیان ومزارشریف پاسخ گو باشد و در گرفتن مسئولیت آن همه خشونت های تاریخی، مشارکت خود را رسما اعلام کند

    كابل پرس.

    maandag 24 november 2008

    تکرار اشتباه گناه است

    تکرار اشتباه گناه است

    نصرالدین ایماق

    میگویند هرکس که عمل میکند اشتباه میکند اما عاقل کسی است که ازتکرار اشتباه خود جلوگیری کند
    من فکر میکردم آقای عزیزپور که درنوشته اش مرتکب اشتباه شده است شاید با مطلعه نوشتۀ من که با مستندات تاریخی ارایه شده بود به اشتباه خود پی برده به معلومات خود خواهد افزود و در آینده برای موجه جلوه دادن نوشته هایش اصرار نخواهد کرد اما یقین که مرغ آقای عزیزپور یک لینگ دارد
    من مدتی برای اجرای کاری به مینسک پایتخت بلاروس رفته بودم و به انترنت دسترسی نداشتم با یکی از دوستانم در مسکو تیلفونی گپ میزدم که ضمن صحبت گفت: یکنفر ایرانی بنام عزیزپور، نام خود ت را گرفته و برضد تو در انترنت مقاله نوشته است، من گفتم او ایماق است اما میکوشد خود را ایرانی جلوه دهد تخلصش عزیز پور است خودش از مردم غور است وقتی از مینسک برگشته به مسکو آمدم
    دربارۀ این گپ ها صحبت میکنیم
    وقتیکه به مسکو آمدم و به انتر نیت داخل شد م تا ببینم که آقای عزیز پور چه گلفشانی کرده است، نوشته های دور و دراز کسل کنندۀ او را مرور کردم که عزیزپور از بسکه گپی برای گفتن نداشته و به فقر معلومات دچار بوده که بیشتر از دوسوم مقالۀ او مطالب اقتباسی از نوشتۀ یک نویسند ه از دوستان خودش و تاریخ غبار برای کاستن از قدر و منزلت اقوام تورک درافغانستان بوده است که من بخود حق نمیدهم که دربارۀ این گونه نوشته ها ابراز نظر کنم و این موضوع را میگذارم به دانشمندان وصاحبنظران د یگر، اما در مورد نوشته های چرند وپرند آقای عزیز پور مطالبی ارایه کرده قضاوت را به خواننده گان گرانقدر میگذارم
    فکرمیشود عزیزپور دراین تازه گی ها خود را در صف نویسنده گان زده و همین مقا له اش که به زعم خودش خواسته است نوشته
    های مرا رد نموده گپ های خود را با جملات وسخنان دیگران رنگ و روغن بدهد و به نفع خود بازارتیزی بکند، خامی او را نشان میدهد
    زیرا آنچه از تاریخ گرفته صفحۀ تاریخ را نشان نداده و گویا طوری وانمود کرده است که این گپ های تاریخی درمغز کلۀ خودش وجود
    دارد، به این اساس نوشته های خود آقای عزیز پور نه جنبه های علمی وسیاسی دارد و نه جنبه های تحلیلی و معلومات به درد بخور دارد
    استاد خط مشقی ما، در مکتب ابتدائی همیشه میگفت :{بنویس و بنویس تا که شوی خوش نویس} به گفتۀ این استاد آقای عزیزپور آخر نویسنده خواهد شد اما حالا تا نویسنده شدن او فا صلۀ زیاد وجود دارد
    آغای عزیز پور که قبل از نویسنده شدن دست به ابتکارات غلط نویسی زده است که حتی ممکن است نویسنده های تاب ایران نیز به آن حیران
    مانده باشند که شب و روز در فکر حذف حروف و کلمات عربی از نوشته های فارسی اند { "صد" را بقسم "سد" مینویسند، "مطلق" را بقسم "متلق" } درینباره ضرب المثلی بیادم آمد که میگوید ( نوکر نو - آهو را میگیرد به دو ).آقای عزیز پور حتی از نام من حرف « الف» را حذف کرده بجای آنکه « نصرالدین ایماق » بنویسد بقسم { نصرلدین ایماق } نوشته است . شاید اینهم یک ابتکار باشد که آقای عزیز پور مقاله اش را با سخنان به اصطلاح کرده کی ( گپ از گپ میخیزد ) شروع کرده با ناز و ادای های مسخره وغیر لازم نوشته است: { به نامیلی تمام چند نکته را خاطرنشان میسازم }، تصور من این است که نا میلی عزیز پور خان شاید برای آن است که حرفی برای گفتن در دفاع از نوشته های التقاتی سرهم بندی شدۀ خود ندارد و یا بعبارت دیگر سخنانیکه در جملۀ مستندات تاریخی بوده باشد، ندارد که ثابت بکند "ایماق ها" از لحاظ تاریخی و اتنیکی تورک تبار نباشند آنچه در بارۀ تورک تبار بودن ایماق ها "اویماق ها" محققین و دانشمندان و تاریخ نگاران در سال ها و قرون گذشته نوشته اند، کتابخانه ها بخصوص کتابخانه های ایران « پرستشگاه آقای عزیز پور» پر است، مطالبی را که پروفیسور شهرانی درمورد تورک تبار بودن اویماق ها "ایماق ها" نوشته اند از بیشتر از پنجاه منبع و مؤخذ استفاده کرده و لب لباب آن این است که ایماق ها درغور و در سایر ولایات و مناطق افغانستان و یا جهان که زنده گی مینمایند از لحاظ سوابق تاریخی و اتنیکی تورک تبار اند و اینکه زبان آنها فارسی باشد یا پشتو، تاجیکی باشد یا اوزبیکی، انگلیسی باشد یا جرمنی و روسی فرقی نمیکند. تجربۀ ما که درخارج ازافغانستان زنده گی میکنیم در پهلوی گفتار مستند دانشمندان زبان و نژاد شناسی این است که: زبان اقوام و نژاد ها نظر به موقعیت های خاص اجتماعی و سیاسی حتی درمنطقۀ مسکونی خودشان دیگرگون میشود چنانچه پس از تسلط امویها بعد ظهور اسلام در آسیای میانه و خراسان زمین که افغانستان و ایران امروزی نیز جزء آن بود و حتی در تمام قلمرو اموی ها درسایر مناطق و قاره های دیگر زبان عربی رواج یافت، کتابها و نوشته ها به عربی آغاز گردید که دانشمندان زیادی از فارسی زبانان، تورک و اوزبیک زبانان، تاجیک زبانان وغیره وجود دارد که نام شان با آثار علمی بزبان عربی درصفحات تاریخ متبلور است که این دانشمندان در زمان حیات شان مجبور ساخته شده اند که زبان عربی را که زبان امپراتور مسلط جامعۀ بوده یاد و آثار ماندگار به اخلاف شان بگذارند.
    در شرایط حال که ما با تعدادی از هموطنان خود که متعلق به زبان و اقوام مختلف اند در خارج از افغانستان زنده گی میکنیم، نسل های رویندۀ
    جوان فامیل ها ازهر قوم و تباریکه باشند اکثراً زبان مادری اتنیکی خود را فراموش کرده و زبان محیط زنده گی خود را فراگرفته اند
    آقای عزیز پور که نمیدانم کجا زنده گی میکند، احتمال میرود که در خارج کشور زندگی کند، اگر طفل یا اطفال داشته باشد شاید در دل هوشیار باشد و اعتراف کند که پیش چشمش اطفال او زبان محیط زنده گی خود را یاد میگیرد و به همان زبان مکتب میخواند و تحصیل میکند و بزرگ میشود و زبان مادری و پدری خود را فراموش مینمایند. پس از یکی دونسل زبان اولاد واطفال آنها کاملاً همرنگ زبان ولهجه های مرد مان بومی منطقۀ شان میگردد، وقتی یکی دو قرن بعد، پژوهشگری درمورد اصل و نسب آنها تحقیق نماید درنتیجه خواهد نوشت که اینها { سلاله یی ازمردمان غوری ایماق } بوده و بنا به دلایلی از غور توابع افغانستان به خارج مهاجرت کرده زبان وکلتور اصیل اجداد خود را با گذشت زمان فراموش کرده است و درمحیط زنده گی با مردم محل مزج شده، زبان و کلتور مروج منطقۀ زیستش را پذ یرفته است آنگاه این اخلاف آقای عزیزپور نسبت بیخبری از گذشتۀ تاریخی نصل ونسب خود هرقدر استد لال نمایند که از افغانستان واز غور نیستند و ازبومی های همین کشور مثلاً انگلستان هستند که بزبان صریح وسلیس انگلیسی صحبت میکنند و درآن حیات بسر می برند، در آنوقت استدلال آنها نیز مانند استدلال
    آقای عزیز پورغیرمنطقی و غیر قابل قبول واقع خواهد شد که آدم های کم معلومات و بیخبر از گذشته های تاریخی اتنیکی آنها سخنان با لا وپائین ایشان را تاحدی تائید خواهد نمود اما اشخاص اهل مطالعه و مطـلع از تاریخ اتنیکی اقوام وملیت ها برای روشن شدن ذهن آنها دلایل وبراهین تاریخی واتنیکی را ارایه خواهند کرد تا ازگمراهی دست بکشند وبه پذیرش حقایق تاریخی گردن نهند. من که این مضمون را نوشته میکنم، بسیار مآیوس میشوم و با خود میگویم "یاسین خواندن بالای هر کله بی فایده است". هیپچکس به تورک و اوزبیک ویا پشتون وتاجیک شدن عزیرپور وهمفکرانش علاقه ندارد اما همۀ دانشمندان و پیروان اندیشه های علمی و تحقیقاتی علاقه دارند که تاریخ مسخ نشود و اشخاص و افراد مثل عزیزپور و امثالهم، آب را ندیده موزه را نکشند، تمایلات شخصی و ذهنی خود را جانشین حقایق تاریخی نکنند، آب را خیط کرده ماهی نگیرند و از گمراه شدن نجات یابند و با نورحقایق تاریخی راه رسیدن به حقایق را روشن نگهدارند وبا این کار محققین و دانشمندان رسالت خود را در رهنمائی گمراهان بسوی حقایق تاریخی انجام داده و مسولیت وجدانی خود را در برابر انسان ادا میسازند تا ثابت گردد، آنها ئیکه حقایق تاریخی را نمی پذیرند و درتلاش مسخ آن اند چنین افراد با غرض و با مرض میخواهند به دستور مستقیم و یا تلویحی دشمنان مردم افغانستان بصفت آدمهای حقیقت ناپذیر، قد علم کنند و چهرۀ سیاه خود را زیر ماسکها ی رنگارنگ پنهان کرده اهداف غرض آلود را تعقیب مینمایند
    عزیر پور که همیشه در نوشته هایش خود را بصفت کفش بردار امامت و ایران پرست وانمود میکند و با بلند پروازی های ضدیت با اقوام پشتون، تورک وسایرین قلم فرسائی کرده نوشته ها را مانند کاه بیدانه باد کرده است این بار با مکر شیطانی خواسته است خود را وحدت طلب وانمود بسازد و این نشانۀ ابن الوقتی عزیز پوراست که خواسته است مکارگی وچرندیات خود را زیر جملات اتفاق ملی، وحدت ملی و امثال آن بپوشاند ودیگران را علیه تورکان افغانستان تحریک نماید که این خود سفاهت، نزولت فطرت و کارشیطانی جنگ افروزانه است
    عزیرپور مبتلا به فقر معلومات علمی، تاریخی وسیاسی درجائی ازنوشته هایش سا ده لوحانه به قیافه ظاهری وساختار فیزیکی تعدادی از اقوام
    پرداخته و گفته است آنها همه دریک کشور "ملت" همان کشور را میسازند با این جمله او خواسته است بگوید که غوریها ، چه ایماق باشند وچه تاجیک باشند، ملت افغانستان بحساب می آید، عزیرپور بیچاره که هنوز معنی "ملت" را نفهمیده است ونسبت خود دانمی وخود بزرگ بینی مانند ( جوجه خروس هاییکه نو آواز میکشد و بالای دیوار آهسته آهسته قدم میماند که مبادا دیوار به زیر پای آن چپه نشود ) حتی مقاله هائی را که ازجانب دانشمندان چه فارسی زبان ویا تورکی زبان در وبسایت ها مخصوصاً در وبسایت خاوران بارها نوشته شده و گفته شده که هنوز در افغانستان بمعنی واقعی کلمه{ ملت } بوجود نیامده است، واقعاً آنچه در افغانستان ملت نامیده میشود همان نظریات قرون گذشته است که امپراتوران مسلط درجامعه، هرکدام قوم و تبار خود را ملت قلمداد میکردند وزبان خود را زبان ملی میگفتند که این نظر در اروپا بنام {ناسی یا نازی} یاد میشد که بعد از شکست هتلر وحزبش بنام {آلمان نازی} درجنگ دوم جهانی و انتشار اعلامیۀ جهانی حقوق بشردرسال1948منسوخ شد اما درافغانستان هنوزهم پشتون ها مانند اقوام امپراتوران مسلط در جامعه، قوم خود را ملت و زبان خود را ملی میگویند که برای سایر ملیت های ساکن در افغانستان قابل قبول نیست. آقای عزیز پورکه این بار از ملت افغانستان سخن گفته است شاید موضع گیری قبلی اش را که درسنگر برادران تاجیک قرار داشت تغیرداده میخواهد به صف افغان ملتی ها بپیوندد تا با لواسطۀ آنها دریکی از پست های بلند دولتی شامل گردیده حلقۀ نوکری ابدی را بگوش بیاویزد
    عزیزپور در یک مقاله خود با ناز و عشوه به تحصیل خود اشاره کرده است. باید اینرا دانست که ( یک سنگ سالیان دراز در زیر آب میباشد اگر این سنگ را شکستانده به داخل آن نگاه کنید، داخل سنگ خشک است و سالیان دراز که به داخل آب بوده ولی ازین آب بهره نبرده است

    عزیزپور با وجود درس خواندن دررشتۀ حقوق بین الدول ازلحاظ سیاسی وحقوقی مفهوم واقعی ملت وشهروند را درک نکرده و یا مغرضانه
    با تقلید ازمبلغان گمراه گننده گفته است «شهروندان افغانستان بصورت جمع ملت را تشکیل میدهند» عزیز پور با این نوشتۀ مضحکش از یکطرف
    نوشته های عا لمانۀ دانشمندان وسیاستمداران افغانستان را درنظر نگرفته است و ازجانب دیگر چشم پت به راه مغرضانه وگمراه کننده رفته است ویا شاید به فکر قاصرش آمده است هرکس که درشهر زنده گی میکند شهروند گفته میشود که چنین تصوری برابر است با تکیه کلام نانوای کوچۀ ما درکابل که "هرآدم ناشناس را شهروند گفته صدا میکرد
    باید گفت: تا جاییکه دانشمندان علوم سیاسی باور دارند، ازلحا ظ سیاسی ملت حالت ابتدائی تشکل اقوام با حقوق برابر درتمام عرصه ها در یک کشور است و شهروند به مردم مملکتی اطلاق میشود که ملت باشند که نایل آمدن به حقوق سیاسی و مدنی ، فرهنگی واقتصادی بین تمام ساکنین کشور میسر گردیده تبعیض با تمام شکل و فورم آن نتواند خودرا نشان بدهد ودر زنده گی ملت تاثیر بگذارد اما درشرایط فعلی که در افغانستان انواع تبعیض و برتری طلبی های قومی وزبانی بیداد میکند سخن گفتن ازشهروندی بیانگرعدم درک مفهوم شهروندی است ویا فریفتن مردم با این جملات قشنک دور از قابل عملی بودن درافغانستان فعلی است
    رسالت روشنفکران واقعی که عزم خدمت به وطن و هموطنان خود را داشته باشند، متوجه ساختن آنها به تعبیر وتفسیر غلط و نادرست مبلغان مغرض است که برای فریب مردم انجام میدهند نه اینکه خود روشنفکران درعالم نا آ گاهی به دهل وسورنای آنها برقصند.
    عزیزپورخان که به اصطلاح مانند پشه یی درگوش فیل آرام خفته و بیخبر از مسایل علمی وسیاسی و واقعیت های جامعه است با جملات جرند وپرند خود خواسته است خود را یک سیاستمدار و تحلیلگر سیاسی جابزند و شتنک زده است که قوم و ملت را ازهم تفکیک نموده همۀ اقوام افغانستان را درشرایط حاضرملت قلمداد بکند، تمام تحلیل ها و نوشته های دانشمندان افغانستان وجهان را درمورد تعریف ملت کنار گذاشته و همان سفسطه های مبلغان فریبگر را نشخارکرده است خصوصاً { شهروندان افغانستان همه ملت افغانستان است } گفتن آنقدرمضحک است که غلطی و چرند بودن چنین نوشته ها به هر ابجد خوان سیاسی روشن است
    آقای عزیزپور که درلباس یک مقلد خود را مضحکانه نمایان کرده است، کاشکی مقلد دانشمندان ومتفکران می بود که در ترویج نوشته های آموزنده ومفید آنان مبادرت میکرد. عزیزپور خان که در نوشته اش تمرکز فکری کمتری دارد و مشوش بوده از یک شاخه به شاخۀ دیگر پریده حرکات پرنده یی را انجام داده است که به اوزبیکی { دومی قوپا غان } میگویند که کابلی ها آنرا بنام "قرچه" یاد میکنند، آقای عزیزپور با همین خصلت پرش های قرچه گونش با ذکری از نام اقوام و گرفتن نام آریائی درمقابل آنها خواسته است که خود را آریائی نژاد وسلالۀ کوروش کبیر ایرانی ها قلمداد نماید، عزیزپور و همفکران او با ید بدانند که طبق اسناد تاریخی، کوروش که درقرن ششم میلادی در شهرتجارتی آن زمان بابل که پایتخت امپراتوری کلدانیان بود به قدرت رسید ازاهالی ایلام ذکرشده است که ایلام یکی از بلاد مــا د در ایران امروزی و اهالی آن کورد بوده اند، درهیچ کجای تاریخ قدیمی نسل کورد آریائی گفته نشده است و ازآن گذشته آقای عزیزپور در یک پرواز دیگر قرچه یی، خود را سلالۀ یما پادشا قلمداد کرده خواسته که ریشۀ تبار خود را از راه انتخاب ذهنی خود به کوشانی ها برساند اما بازهم نمیتواند به پلستر کاری خود موفق شود زیرا که طبق حکم تاریخ { نخستین پاد شاه کوشانی ها در سرزمین امروزی افغانستان کجولا کد فیزس بود، پسر او یما کدفیزس بعد ازفوت پدرش بجای او پاد شاه شد. کوشانی ها ازقبایل ستی بودند که درکاشغرستان {تورکستان چینی} سکونت داشتند همچنان درحوزۀ سیحون شمال ، بحیرۀ شمال ، خزر و شمال بحیرۀ سیاه زیست میکردند. از قرن هفت قبل ازمیلاد تا قرن سوم قبل ازمیلاد از تیان شان تا اورال گسترش یافتند، کوشانی ها یا یوچی ها شرقی ترین قبایل ستی است ص 13حقیقت التواریخ} سکو نت اصلی و نام های قبیله و طایفۀ کوشانی ها نشان میدهد که آنها از لحاظ اتنیکی و تاریخی از طوایف تورک اند « یوچی بمعنی شکار چی و ستی بمعنی کبا ب چی است که کوشانی ها آهو وسایرحیوانات را شکار کرده آنرا درمحل شکار درآتش اندا خته کباب میکرده اند و می خورده اند، از این سبب بنام یوچی وستی شهرت یافته اند
    آقای عزیزپور و هم قماش های آن، این موضوع را قبول بکند یا نکند این حقایق واسناد تاریخی درمورد متعلق بودن کوشانی ها به طوایف تورک است که هزاره ها و ایماق های امروز افغانستان بخشی از بقایای آنرا تشکیل میدهد.
    من که از ایماق بودن و تورک تبار بودنم نمیتوانم مثل همتبار ایماقم آقای عزیز پور انکار نمایم، مانند تمام تورکان روشن ضمیر وطنم افغانستان
    علیه هرگونه سیطره جوئی ازطرف هرقومی که صورت بگیرد، مبارزه میکنیم، ما خواهان عدالت اجتماعی در قالب دموکراسی سیاسی و عملی
    شدن حقوق مساوی بیدون تبعیض بین تمام اقوام ساکن درافغانستان هستیم و ضد هرگونه تبعیض و برتری خواهی قومی ، نژادی و زبانی مبارزه
    مینمائیم و این شعار ما و کار ما است
    عزیز پور و آدم هائی مثل او که در هر لباسی علیه تورکان افغانستان به خصومت میپردازند، هر روز ماسک شان پا ئین تر کشیده شده چهره های سیاه واقعی و ابلیس مآبانۀ آنها افشا خواهد شد، بعضی آدم های عزیزپورمانند که فا قد درک و درایت لازم سیاسی اند فعالیت در راه احیای هویت فرهنگی، مبارزه حق طلبانه در راه احیای زبان و مبارزه در راه تشخیص واقعیت های تاریخی از جعلکاری های تاریخی توسط نویسندگان و دانشمندان تورک افغانستان را گاهی مخا لف تا جیک ها قلمداد مینمایند و گاهی مخالف پشتونها وانمود میسازند و آدمان بی مقدار را وادار میسازند تا با ارایۀ چرندیات علیه اقوام تورکان افغانستان وعلیه احیای فرهنگ، زبان و تاریخ فنا نا پذیر اما به فراموشی سپرده شد ۀ تورکان افغانستان، بدخواهی وبد نیتی خود را به اثبا ت برسانند، این افراد بی خاصیت که خصلت مزدوران اجیر، درخد مت ترویج کننده گان استبداد و بی عدالتی را دارند، نمیتوانند مبارزان مصمم و آگاه نسل جوان تورکان افغانستان را که علمبردار نهضت دموکراسی خواهی، مساوات طلبی اند و در راه تساوی حقوق تمام ساکنین افغانستان مبارزه مینمایند، متوقف بسازند. بگفتۀ دانشمندان کاروان به پیش میرود، مخالفان آنرا به کلوخ پرانی میگیرند و خاک باد میکنند اما نمیتوانند مانع حرکات کاروان شوند
    آقای عزیز پور برای اثبات تورک ستیزی اش تعریفی از دموکراسی به شیوه ایرانی کرده و میپرسد: {در ایران تورک ها در رهبری قرار دارند اما چند تا کورد در تورکیه به رهبری دولت رسیده است ؟ } اما از کورد هائی که در ایران به رهبری رسیده باشد سخن نگفته است
    آقای عزیز پور بداند که درایران فارسی زبانهای بومی صرفاً 29فیصد بوده متباقی نفوس آن یعنی اکثریت کا مل نفوس ایران را آذربایجانی ها
    وسایر تورک تباران، عرب ها، کورد ها، و ملیت ها ی دیگرتشکیل میدهد. تاریخ نشان میدهد که درایران از زمانه های پیشین تا ختم جنگ
    جهانی اول همیشه تورکها تسلط داشته و درشگوفائی فرهنگ ایرا ن و آبادی وعمران آن خدمات دلسوزانه نموده اند اما بعد از آن هرحکومتی که از فارس های ایران به قد رت رسیده، دست نشاندۀ استعمار گران فرانسه ویا دست نشادۀ استعماریون انگلیس بوده اند که بیدون رهنمائی حامیان خارجی شان توان رهبری کشورخود را نداشته اند. به عقیدۀ من بیچاره، آگاهی کامل از مسایل بغرنج ایران مطالعات عمیق علمی سیاسی وتاریخی کار دارد اما خدای خدمتگار بودن به ایران و تبلیغ تورک ستیزی ایران در داخل افغانستان که آقای عزیزپور به عهده گرفته است، به معنی شناسایی از ایران نیست. اوشاید زیاد مصروف است و برای مطالعه و کسب معلومات آفاقی وقت ندارد و یا شاید فکرمیکند حقوق بین الدول را خوانده و دیپلوم گرفته است، همه چیز را میفهمد و حاجت به ورق زدن کتاب و مطالعه نیست و تنها لازم دیده است، رد پای آنهائی را تعقیب نماید که یک شور سرمستی فاشیزم را در سر می پرورانند و طبق همین ایده، شتنک میزند که تورک تبار بودن ایماق را با همه شواهد تاریخی مستند وعلمی وتحقیقاتی قبول نکند با آنکه دلایل علمی نیز برای قبول نکردن ندارد و این همان شعر فلسفی ضرب المثل گونۀ یک شاعر اوزبیک زبان است که میگوید (شخص نا بینا کجا با نور بیند راه خویش
    در آخر سخن توجه خوانندگان را به این نقطه جلب مینمایم که آقای عزیزپور آگاهانه ویا غیر آگاهانه برای ایجاد خصومت در بین اوزبیک ها، تاجیک ها و ایماق ها قلم فرسایی میکند، این شخص خود را گاه ایماق، گاه غوری و گاه تاجیک قلمداد کرده و از آدرس تاجیک ها برعلیه اقوام تورک مقاله مینویسد و شاید انتظار دارد که نویسندگان تورک با همان بی حرمتی و عقده گشایی مریضگونه برعلیه تاجیکها و یا ایماق ها بنویسد و به اینترتیب خصومت بزرگ قلمی در بین این اقوام براه انداخته شود تا عزیز پور خان به هدف خود برسد، به عقیده من این دشمنی به نفع هیچ قومی نخواهد بود، اما آقای عزیزپور کدام هدف را دنبال میکند، هنوز معلوم نیست
    ختم کلام »
    19 - 11 - 2008
    سایت کاتب هزاره

    vrijdag 14 november 2008

    سیطره جوئی فاشیزم قبیلوی وادامۀ جنگ درافغانستان

    حسن پیمان مقیم نیویورک
    14 / 11 / 2008
    سیطره جوئی فاشیزم قبیلوی وادامۀ جنگ درافغانستان
    بخش دوم {قسمت چهارم}
    ساقی به جام عدل بده باده تا گدا+ فرصت نیاورد که جهان پربلا کند «حافظ»
    ریشه یابی ، علل وانگیزه های ادامۀ جنگ وفجایع وبقای استبداد درافغانستان
    امیران ، جوانان ومردانی را ازاقوام قزلباش و تورک تباران درخدمت گرفته با آنها طوری رفتار مینمودند که فکرمیشد این نیروهای جنگی غلامان حلقه بگوش آنها باشد چنانچه مرحوم غبار نوشته است : (احمد خان ابدالی) زمانیکه 20ساله بود نادرافشاراورا بعنوان افسرنظامی خود استخدام نمود وقتی درسال1947میلادی نادرافشاردرمنطقۀ فتح آباد خبوشان یا قوچان اوتراق {مجلس) داشت ازطرف 70نفرازنظامیان مورد حمله قرارگرفت وکشته شد وهمۀ آنچه را که به نادرشاه افشارمربوط بود به تاراج بردند ولی قشونیکه نادرشاه افشار، ازابدالی ها واوزبیک ها داشت حرم اورا ازدستبرد وتجاوزافسران ایرانی محافظه کردند وحرم نادرشاه (خانم نادرافشار) دربرابراین حمایت آنها {الماس کوه نور} را به احمد خان ابدالی قوماندان سربازان اوزبیک ها وابدالی ها داد که احمدخان ابدالی دروقت کشته شدن نادرافشار25ساله بود که تحت فرمان اوچهارهزارافراد مسلح غلجائی(خلجی های تورک تبار) ودوازده هزارافراد مسلح اوزبیک ها وابدالی قرار داشت (ص252 و254 افغانستان درمسیر تاریخ) درآغازبه قدرت رسیدن احمد خان ابدالی که شانزده هزارافراد مسلح اوزبیک ها ، ابدالی ها وخلجی ها که بعد ها بنام غلجی ها قلمداد شدند درحفظ وحراصت احمدشاه ابدالی وخاندان او نقش چشمگیرداشتند که به مرور زمان با آنها بی مهری صورت گرفته به حاشیبه رانده شدند وحتی آنهارا بردۀ خود فکرمیکردند امیرعبدالرحمن خان نیزیکی ازاخلاف احمدشاه ابدالی بود که سربازانی را ازاقوام وقبایل استخدام نموده درمقابل اقوام وقبایل دیگربه جنگ وامیداشت واین جنگجویان اوبه منزلۀ برده درتحت امرامیر قرارداشت پس سوال اساسی دراینجا مطرح میشود : درجامعۀ که مناسبات منحط واستبدادی بگونۀ برده گی حاکم برسر نوشت جامعۀ قبیلوی وعشیره یی بوده باشد وخدمت گزاران دربارامیر، مانند برده ها هرلحظه آمادۀ قربانی مطابق خواسته های شوم وناشایست وآزمندانۀ امیران وشاهان باشند چگونه بیدون حکم وارادۀ این امیردزدباشی به کاری اقدام کرده میتوانند ویا چیزی را ازجای آن بیجا میکنند؟! مهمتر ازهمه اینکه به دزدی وسرقت های بزرگ ملی ومملکتی ومردمی بدون فرمان امیرفرمانروا وظالم ، آیا کوچکترین عملی را انجام داده میتوانند ؟! وپاسخ اینگونه سوالات کاملاً عیان است که حاجت به بیان نیست وآنچه باید بروی آن تاکید کرد این است که خود امیردزدبوده وقرار اعترفاتش به دزدان وغارتگران اشد نیاز داشته وازهمین مدرک هم خود وهم خانواده ومنسوبین دربار وامارت خود واردوی پیاده وسوارۀ خود را تامین معیشت مینموده است زیرا به قول حقیقت التواریخ (سالانه هژده لک روپیه که برتانویها به امیرمیدا د) به او کفایت نمیکرد ، جان مطلب دراینجا است که امیربه آن علت ازاین اقوام نجیب وپاک طینت عساکرخودرا برمیگزید که آنها مردمان جنگی ، شجاع ، وظیفه شناس و دلیربودند وباغیرت تر وبا ایمانترازقوم خود امیرمیجنگیدند . این عساکرکه اکثراً ازلحاظ تاریخی واتنیکی تورک تباربوده اند وبنام (تورک تاز) شهرت تاریخی درتهاجم بر دشمن وجنگ علیه دشمنان داشتند جوانان صادق ، با انضباط وبا دسپلین بوده با درنظرداشت احکام اسلامی {اولوالامر} برای حفاظت رژیم وامیرخدمت میکردند ولی امیرچپاولگربا سوء استفاده ازنیات نیک این فرزندان صادق وطن به چور وچپاول خود ادامه میداد و به آن افتخار نیز میکرد برتری وتفوق این عساکرتورک تباردررزم وپیکارصادقانه به نفع رژیم وبرعلیه دشمنان آن بحیث خصوصیات دلپذیرآنان تشخیص گردیده امیر وافسران و مامورین ارشد رژیم را زیرتاثیرشگرفی قرار داده بود ازان سبب آنها درتمام دوران بالا دستی شان کوشیده اند که این تورک تباران را زیر دست خود داشته باشند وحتی ازآنها درمواقع لازم درتنظیم امورخانه و حمایت ازخانوادۀ شان استفاده ها کرده اند . مهمتراز همه این نکته نیز قابل یاد دهانی است که اهداف کلی این زمام داران قاتل ، غارتگر و فاشیست با استفاده ازفرزندان جوان اقوام غیر تبار خودشان ازیکطرف عملی نمودن پلان قاپیدن وچاپیدن را به نفع خویش سازمان داده وازطرف دیگرزمینه سازی برای پاشیدن تخم نفاق بین الاقوامی با مهارت بی شایبۀ استاد ترازشیطان کرده اند وبا عث افزایش افتراق ملی ، ایجاد خصومت ودشمنی بین اقوام وملیت های مختلف کشورگردیده اند چنانچه تاریخ شاهد است حاکمان تام الاختیارافغانستان درهربرهه یی از زمان که توانسته اند جوانان یک قوم را مسلح نموده برای سرکوب قوم دیگرفرستاده اند که این اعمال ناشایست آنها ، عمق قضایای خصومت های قومی منطقه یی درکشورما افغانستان میباشد که هنوزهم که روشنفکران تحول طلب وترقیخواه کشوربا درک رسالتمندی شان میخواهند زمینه های تفاهمات ملی واتفاق و اتحاد بین الاقوامی را فراهم نمایند پیروان خط فکری منحط وفاشیستی امیرعبدالرحمن خان به دهل سیطره خواهی میکوبند و میخواهند همانند اسلاف شان درعمل تفرقه افگنی ازشیطان لعین عقب نمانند (اعوذ با لله من الشیطن الرجیم) آقای رضا قلی درص114کتاب خود بنام {جامعه شناسی خود کامگی} صریحاً ازدزدی وازچگونگی سهم امیرازاموال مسروقه وغارت شده چنین مینگارد: {سپاهیان هرجارا که غارت میکردند یک پنجم وخمس اموال سهم امیر یا شاه بود} دراینجا به وضاحت می بینیم که امیرازیکطرف ازنیروی جنگی وازاستعداد این ملیت های با ایمان تحت فرمان شان برای بقای رژیم فاشیستی واستبدادی "لشکری وشمشیری "ودزدی خود استفاده مینمود ه است و از اموال چپاول وغارت شده سهم خودرا جدا وبه ذخیره گاه شخصی خود می برده وازجانب دیگر نام بدی را بالای این عساکرغیر همتبارخود نهاده و درتاریخ آنهارابنام دزدمعرفی نموده است که به اصطلاح مدافع سینه چاک و این «نیمه روشنفکرهای امروز» وانقلابی ! دیروز و شاگرد وفادارامیرکه امروز به شکل طعنه آمیز، این ملیت های پاک طینت ، صادق وراست کار را به گونۀ توهین آمیزوحقارت آمیز دزد خطاب مینماید ومیخواهد آن غارت اموال مردم که به دستورو فرمان امیرصورت گرفته وامیر ازاین اموال خمس گرفته ومصرف آنرا برای آنها مشروع ساخته است انکارنماید وخود عساکر را دزد خطاب مینماید ومیخواهد با این عمل شیطانی وغیر انسانی خود روح امیر عبدالرحمن خان را شاد نماید وازخط برتری جوئی فاشیستی امیر خود عدول کرده نمیتواند !! خلاصۀ مطلب اینکه دزدی رسمی{چپاول اموال مردم به دستورامیر} که ازطرف مردم دزدباشی نام گرفته است عملی بوده است که ازطرف امیربا اخذ خمس تائید وتصدیق گردیده و به اولگوی رفتار وروش جا معۀ قبیلوی نیز تبدیل میگردیده است این امیر نه تنها عساکررا بلکه جامعه را به دزدی وغارت تشویق وترغیب مینموده است و اما برعکس قوم وتبارخودرا بالای این ملیت های تحت فرمانش افسر وجنرال تعین نموده وملیت های دیکررا همیشه بحیث سربازدرخدمت داشته مجال تبارز به انها داده نمی شده است امتیاز این اقوام غیر پشتون صرفاً سرباز ملیت حاکم بوده وخدمت زیر بیرق بالای آنها حتمی بوده است ، درحقیقت التواریخ آمده است : { قبلاً ازهرهشت نفرنفوس کشوربین سنین 14 تا 50 ساله یکنفربه عسکری بقسم دایمی گرفته میشد عسکری که ازجنگ میگریخت جزایش مرگ بود درسال1265شمسی امیر عبدالرحمن خان امرکرد که هر20فامیل به مصرف خودیکنفر را بصفت عسکربرای یکسال به خدمت نظام بدهند ومصرف اعضای خانوادۀ این عسکربدوش همین بیست فامیل باشد که عسکررا به نظام داده اند ص180} تا جائیکه معلوم است این حکم امیربیشتربالای اقوام غیرازتبارخود صد درصد قابل تطبیق بوده است ، بیائید بازهم تاریخ را ورق بزنیم ویکی ازچپاولگری امیر را که بقلم خودش نوشته شده است به خوانش بگیریم : امیرعبدالرحمن درتاج التواریخ نوشته است (صد سوار را فرستادم که ازرمه های اهالی « ارمته بز» که پانزده هزار گوسپند داشتند هرقدربتوانند تاراج نموده با خود بیاورند ص40) این اعتراف افتخارآمیز امیرشماری ازجنایات او است که به مدافع صدیق وسینه چاک وی بگونه مثال پیشکش و گوشزد گردید تا حد اقل اگرحوصلۀ خواندن وفهمیدن کتاب امیر را بنام تاج التواریخ نداشته باشد این سطور مؤجزبتواند به تاریکی های مغزش روشنی لازم بیا فگند وقدری اورا به اشتبا هات غیر عاقلانه اش متوجه بسازد ، لازم به شرح است که امیر عبدالرحمن بزبان حال به عساکرخود امرمیکند ودستورمیدهد که {هرقدربتوانید تاراج نموده با خود بیاورید } امیر بجای آنکه ازاموال رعیت خود حفاظت نماید خود به سربازانش امرمیکند که مال آنانرا تاراج نمایند واین نه تنها داغ نفرت درپیشانی خود امیردزد باشی وچپاولگراست بلکه داغ ننگین درپیشانی کسانی نیز است که امروزبازهم به پیروی سرسخت ازروش ها وذهنیت های کورفاشیستی قبیلوی حرکت دارد وبه حدی میلغزد که ازیک امیردزد وفاشیست ومنفورتاریخ که هیچ روشنفکری ، نویسنده یی ، وهیچ فرهنگی تا حال ازوی نه تنها دفاع نکرده بلکه بمثابه ننگ جامعه وتاریخ وبهترین اولگوی استبداد وفروشندۀ وطن و مزدورانگلیس میشنا سند پیروی میکند و فاشیزم قبیلوی که امروزدچاروسوسه ودست وپاچه است وجای پائی نه درسطح ملی ونه درسطح بین المللی دراجتماع دارد وازجانب دیگرتحت تاثیر وفشار های ذهنیت مدنی وجامعۀ عقلانی قرار گرفته وبشمول دنباله روان وهوا خواهان آنها آخرین تلاش های مذبوحانه خودرا به خرج میدهند تا با استفاده ازاین تنورداغ ملیگرائی وحاکمیت تک قومی کنونی درکشوربشکل اندیشه های فاشیستی هتلری امیررا دردل ودماغ جامعه جا گزین ساخته آنرا گسترش بدهد وبه این ترتیب یکبار دیگرمیخواهند که احیا وایجاد زمان ننگین ومنفوردورۀ عبدالرحمن خان را دوباره بالای مردم این سرزمین فاشیست زده و برباد شدۀ افغانستان به تجربه بگیرند و ازجانب دیگربه تمام اعمال خائینانه و جنایتکارانه و قتل وغارت و دزدی ، ظلم وستم واستبداد تمام امارا ، شاهان و طوایف رژیم سلطنتی فاشیستی میراثی وسایرزمام داران وحکام ورژیم های فاشیستی بعدی آنرا تاکنون طی دو ونیم قرن اخیر موجودیت وحکومت استبدادی درزیر ماسک رشنفکری! مشروعیت داده باشند و بدینگونه بالای اهداف ، آرمانها ، تعهدات مردمی ، ملی ومترقی خود آگاهانه پای مانده ، عملاً وآگاهانه بر علیه ایجاد {وحدت ملی ، آزادی ، دموکراسی ، ترقی وعدالت اجتماعی }قرار گرفته وباعث ادامۀ جنگ ، فجایع و بقای استبداد گردیده افتراق آفرینی ، دامن زدن تنفرقومی درعرصۀ ملی ، سیاسی واجتماعی را به پراگنده گی رهبری نموده خصومت های بیشترملی ، قومی وفرهنگی ونژادی را عمدا ً و قصداً بین ملیت های با هم برادرافغانستان دامن میزنند و میخواهند این آتش نفاق ملی را بیشتر شعله وربسازند ، اینهم قابل یاد آوری است که امیر عبدالرحمن ازدزدی وغارتش درهزارستان نوشته است : { سرکرده های افاغنه «پشتون ها» چندین مرتبه استدعا کرده بودند که به مخارج خودشان جمعیتی ازاهالی مملکت فراهم آورده به جنگ هزاره ها میروند که آنهارا دشمن ولایت ودین خود میدانستند حکم نداده بودم بعداً حکم عمومی دادم که هرشخص برود ودرتنبیه شورشیان کمک نماید ، عساکروالیجاری که حاضرخدمت شده بودند «ازسی هزار تا چهل هزارافراد جنگی بودند »که ازاطراف به سرکرده گی خوانین ورؤسای خودعازم ولایت هزاره جات شدند ص268تاج التواریخ) این چهل هزارافراد مسلح وحشی با آگاهی ازارادۀ امیر برای چوروچپاول وغارت اموال ملیت هزاره وساکنین مناطق مرکزی افغانستان سیل آسا براه افتاده بودند که بدترین اعمال جنایتکارانه را درتاریخ افغانستان مرتکب شده اند که درتاریخ های افغانستان که ازطرف شخصیت های مختلف تالیف گردیده ابعاد این جنایات انعکاس یافته است( مراجعه نمائید به حقیقت التواریخ تالیف علامه عبدالحق مجددی ، افعانستان درمسیرتاریخ تالیف غلام محمد غبار ) حتی خود امیرعبدالرحمن نیزضمن اعتراف به دزدی ها وغارت امول مردم وباجگیری های خود درمیمنه مرکزولایت فاریاب تحت عنوان « دشمن» نگاشته است : { ازحملۀ سختی که به دشمن یعنی میمنگی ها نمودم دانستند که اگر دفعۀ ثانی یورش ببرم احتمال دارد نتوانند مقاومت نمایند لذا امیر میمنه ، سپرخودرا با بعضی ازسرکرده ها و علما با قرآن نزد من فرستاده متقبل شد که سالانه چهل هزارطلا خراج بما بدهد ص114تاج التواریخ } دراینجا به وضاحت دیده میشود که این امیر باجگیروغارتگروسایر حکام وزمام داران این دزد مستبد وظالم همتبارآن ، چگونه تمام هست وبود ملیت های محکوم را تحت عنوان دشمن لشکرکشی نموده ازطریق باجگیری ، غارتگری وچپاولگری وبسا ظلم وستم بیشمار شیمه وشیرۀ آنهارا می مکیده است وآزدادی ، فرهنگ و پیشرفت اقتصاد این ملیت ها را درگرواهداف شؤنیستی خود قرار داده واین طریقت را به نسل های بعدی آن سرمشق میداده است که ما بدتری نمونه های دوران حکومت داری امیرعبدالرحمن خانی را دردهه های اخیردرافغانستان که با نسل کشی ها ، غارتگری ها ، چپاول وخونریزی ها همراه بود شاهد بودیم و تاکنون شاهد هستیم بگونۀ مثال ازقول منابع خارجی درافشارکابل توسط اجیران پاکستانی بنام طالبان {بیش ازچهارهزارانسان دریک شب وروزکه اکثراً ازاهل تشیع هزاره بوده اند قتل عام شده اند } این جنایات زیر ریش رهبرانی صورت گرفته که همه تیکه داران اسلام بوده وبا این همه جنایات خود هنوز هم جنت را حق مسلم خود میدانند وکلید جنت را به گردن آویخته منتظر ورود به بهشت اند!! وهمچنان به شهادت مردم وگواهی تاریخ ورسانه های جمعی درسمت شمال افغانستان درسال1988م حدودهشت هزارنفررا ازملیت های محروم که اکثراً تورک تباران بوده اند توسط جلادان مزدورو وحشی وبی فرهنگ پاکستانی بنام "طالبان" قتل عام شده اند ودربامیان حدود دوهزار نفرازمردم زحمت کش هزاره را این طالبان وحشی ومزدور به شکل بیرحمانه یی به قتل رسانیده است وده ها مثال دیگر. (باقیدارد)

    woensdag 12 november 2008

    چانه زنی های سياسی در دوبی
















    چانه زنی های سياسی در دوبی




    حامد کرزی، پير سيد احمد گيلانی، صبغت الله مجددی، علي احمد جلالی، اشرف غنی احمدزی و جبهه ی ملی
    دو شنبه 10 نوامبر 2008, نويسنده:
    رزاق مأمون
    تقريبا بلافاصله پس از برگزاري انتخابات رياست جمهوري امريكا و روي صحنه آمدن برك اوباما به حيث رئيس جمهور آن كشور،‌ تب ائتلاف سازي ها و صف آرايي هاي انتخاباتي ميان جناح هاي مختلف سياسي درافغانستان نيز بالا رفته است. اما به نظر مي رسد كه تلاش براي حصول اين گونه تفاهمات در سطح گفتمان گسترده در داخل افغانستان مطرح نيست و عجالتا عقب در هاي بسته درارگ و همچنان در محافل خصوصي در دوبي مركز امارات عربي انجام مي گيرند.
    گزارش هايي وجود دارد كه سفير انگليس دركابل با آگاهي از ايجاد جو جديد در كاخ سفيد نسبت به نحوه حكومت آينده در افغانستان، قصد دارد از قطع رابطه كنوني ميان حامد كرزي و برك اوباما رئيس جمهور جديد امريكا براي ايجاد يك ساختار نسبتا فراگير تازه در محور آقاي كرزي استفاده به موقع كند. وي در هفته هاي اخير، در چندين نوبت ديدار خصوصي با رئيس جمهور كرزي سعي كرده است تا او را به وسيله يك رشته صف آرايي ها و به ميدان كشيدن ساير نيروهاي سياسي خرد وكوچك، به طور كامل احاطه كند. سفير انگليس آگاه است كه حامد كرزي از نظر رهبران جديد كاخ سفيد چانس باقي ماندن در قدرت را از دست داده است. بدين ترتيب،‌ مقامات لندن در تلاش اند تا محور رئيس جمهور را سر ازنو به حيث يك جريان زنده و پرو‍ژه رقابتي جديد در برابر نامزد هاي احتمالي كاخ سفيد مطرح كند. بر اساس اين طرح،‌پيش بيني شده است كه اگر كانديداي امريكايي فردي داراي نفوذ قوي و امكانات اجتماعي فراگير باشد،‌ درحساس ترين روز هاي نزديك به انتخابات،‌ پير سيد احمد گيلاني چهره ارشد انتخابات آينده، ناگهان به نفع آقاي كرزي از ميدان رقابت بيرون شود و بدين وسيله موقعيت آقاي كرزي را تقويت كند.
    گفته مي شودكه كار بالاي يك تعداد گروه هاي خرد و كوچك مدعي مشاركت در بازي هاي انتخابات از هم اكنون تحت عنوان فعاليت هاي صلح و تأمين مصالحه ميان اين چهره و فلان فرمانده به رهبري پروفيسور صبغت الله مجددي آغاز شده است. ظاهرا معلوم مي شود كه فعاليت هاي جديد آقاي مجددي به هدف تقويت اعتبار حامد كرزي درشمال كشور انجام مي شود.
    اجماع در دوبی
    از چند روز به اين سو زيرعنوان گرد هم آيي سرمايه داران و تاجران ملي افغان، نشست هاي مشورتي مهمي درجريان است كه منظور اصلي گفت وگوها بحث روي گزينش يك نامزد هم پذير از سوي حلقات مختلف سياسي بوده است. در اجلاس دوبي مارشال فهيم،‌ فرمانده معروف ضد طالبان ووزير دفاع سابق، احمد ضياء مسعود معاون اول رئيس جمهور كرزي و از اعضاي ارشد "جبهه ملي" ، حاجي محمد محقق از رهبران حزب وحدت اسلامي ( شاخه محقق) وشماري از چهره هاي درشت سياسي وابسته به نيروهاي مختلف حضور دارند. اين درحالي است كه علي احمد جلالي وزير داخله سابق و از نامزدان انتخابات رياست جمهوري نيز از كابل روانه دوبي شده است.
    گزارش وجود دارد كه در صورت يافتن يك راه حل و اجماع نظر درمورد نامزدي آقاي جلالي به حيث كانديداي محوري طرف هاي سياسي حاضر درجلسه دوبي، كليه گروه هاي سياسي به نفع آقاي جلالي از صحنه رقابت ها كنار خواهند رفت. اما درين ميان ظهور اشرف غني احمد زي از مديران ارشد سياسي به صحنه رقابت ها، مشكل كليدي را به وجود آورده است كه روند رايزني ها و تصميم گيري هاي كارساز به نفع آقاي جلالي را در جلسه دوبي تا حد زيادي مختل مي كند. آقاي احمد زي هرگز به نفع آقاي جلالي از ميدان زور آزمايي انتخاباتي خارج نخواهد شد. درظاهر امر، علي احمد جلالي از گردنه هاي بسا مشكلات مقدماتي درامر حاصل كردن قناعت شماري از نيرو هاي عمده عبور كرده است.
    از همين حالا گفته مي شود كه معاون آقاي جلالي انجنير احسان الله بيات درنظر گرفته شده است. آقاي جلالي وابسته به شاخه منگول پشتون هاي ولسوالي اندر ولايت غزني است كه نژادش ترك و زبانش پشتو است. آقاي بيات از قزلباش ( سرسرخ ها) هاي ترك نژاد شيعه مذهب است كه مي تواند در عرصه مبارزه انتخاباتي در سه نقش، يعني ترك تبار،‌ فارسي زبان و شيعه مذهب ظاهر شود. با اين اوصاف، جاي تعجب نيست كه جنرال دوستم مؤسس حزب جنبش ملي و اسلامي و رهبر يگانه ازبك هاي افغانستان درين ساختار نيز وارد شده است. تا اين جا بازي خانه گي سياسي در داخل افغانستان شكل گرفته است.
    اما جبهه ملی چه گونه درين بازی ظاهر خواهد شد؟
    گمان مي رود كه جبهه ملي درحال حاضر، به عنوان وزنه سنگين تر سياسي در چانه زني هاي تقسيم قدرت آينده مطرح است. اين جبهه نگران حوادث و تكانه هاي غيرمنتظره اي است كه مي تواند بر تشكيلات چند رنگ اين جبهه زلزله بياندازد و كار‌آيي نيرومند كنوني آن را در برابر حتي قوي ترين نامزدهاي انتخاباتي، تضعيف كند. جبهه ملي در دو نقش به بازي خويش ادامه مي دهد.
    يك: تماس با تيم رئيس جمهور كرزي و گرفتن امتيازات محوري كه براي كل بدنه هاي سياسي شامل درجبهه قابل قبول باشد. به نظر مي رسد كه كرزي در موقعيت برزخي كنوني به دادن بخش عمده امتيازات براي جبهه ملي راضي باشد. فكر مي شود كه آقاي كرزي بيشتر مايل است تا شخص استاد برهان الدين رباني را به محور آينده انتخاباتي خويش جلب كند. اما اين به معناي پايان بازي سياسي جبهه ملي نيست. اين جبهه در موقعيتي ديگر، مذاكراتي فشرده و منظمي را پيش مي برد كه با آقاي جلالي به يك توافق نهايي دست يابد. از سوي ديگر، گزارش هايي وجود دارد كه يكي از اعضاي ارشد رهبري جبهه ملي به طور جداگانه مذاكراتي را با تيم حامدكرزي انجام داده است و سلسله اين تماس ها هنوزهم ادامه دارد. اين چيزيست كه جبهه ملي را با خطر انزوا و كمبود كارآيي مواجه مي كند.
    اما سوال اين است كه از مجموع تماس ها،‌بحث ها و معامله هاي سياسي كه آغاز شده است،‌چه نتيجه اي حاصل خواهد شد؟
    حدس زده مي شود كه همه جريان هاي شامل در مذاكرات سري، ‌به شمول آقاي علي احمد جلالي وجبهه ملي، در صورت رسيدن به يك توافق عمومي به طور كل به نفع حامد كرزي از رويارويي انتخاباتي خارج خواهند شد.
    واما موقف ايالات متحده در برابر اجماع سري و علني نهاد ها و فعالان سياسي افغان چه گونه خواهد بود؟
    به نظر مي رسد كه ايالات متحده امريكا ريزرف مشخص خود را در انتخابات آينده افغانستان دارد اما در آينده اين ريزرف انتخاباتي معرفي خواهد شد. علايم داشتن چنين ريزرف، آن است كه اخيرا سفارت ايالات متحده امريكا مبلغ پنج ميليون دالر را دراختيار كميسيون ويژه برگزاري انتخابات قرار داده است. گفته مي شود كه امريك نيز در بازي انتخاباتي درافغانستان به شيوه خودش عمل خواهد كرد. يكي از ويژه گي هاي بازي امريكا در انتخابات جديد آن است كه بساط طرفداران و هم پيمانان حزب جمهوري خواه به رهبري جورج بوش را از بستر افغانستان جمع كند. اين چيزيست كه تمامي گروه هاي خردو بزرگ سياسي درافغانستان از آن آگاه اند و مي دانند كه تازه در مرحله اول چانه زني هايي قرار دارند كه بازيگران كليدي آن ، نه افغان ها بلكه انگليس ها و امريكاييان اند.

    zondag 9 november 2008

    وضع كشور بعد از كودتاي ثور

    هدايت الله هدايت
    وضع كشور بعد از كودتاي ثور
    قسمت اول
    از پيروزی كودتای 7 ثور 1357 مردم فارياب و شمال كشـور، به خـصوص بخش اعظم روشنفكران در بيخبری از اهداف بعدی گردانندگان آن، صميمانه حمايت به عمل آورده و آنرا گامي در جهت فروپا شي حاكميت قبيله سالاري و ا ستبداد قبيله يي پنداشتد. ولي به مجرد پيروزی كودتا، شئونيزم پشتون در حزب و دولت كاملاً مسلط گرديد. روشنفكران متعلق به مليتهای غيرپشتون و پشتونهای سالم انديش را مورد اذيت و آزار قرار دادند. افراد بی تجربه، بی دانش و فاقد آگاهی سياسی و اداری در پستهای حساس دولتی نصب شدند، برخوردهای ناشيانه و عقده يی موجبات عدم رضايت عمومي مردم را بار آوردند.
    گرداننده گان رژيم، بدون مطالعه و برداشت دقيق و همه جانبه، از جامعه با طرح شعارهاي چپ روانه و ماجرا جويانه فاصله بزرگ و عميقی بين مردم و دولت ايجاد نمودند.گاهي سوسياليزم، گاهي هم دموكراسي خلقي و ديكتاتوري پرولتاريا را شعار دادند. عده اي ساختمان جامعة سوسيالستي را در ده سال بعضي در 15 سال و همچنان عبور به كمونيزم را قبل از كشور هاي اروپاي شرقي حتي اتحاد شوروي وعده ميدادند. در حالي كه طبقة كارگر صنعتي نهايت مـحدود بود. حتي ملازمين و پياده هاي دفاتر را كه فاقد شعور سياسي وخصوصيات كارگري بودند نيز جزء طبقة كارگرحساب نمودند، كه در مجموع آنهم فيصدی ناچيز نفوس كشور را تشكيل ميدادند. روشنفكران هم از لحاظ كمي و هم از لحاظ آگاهي در سطح پايين قرار داشتند. فيصدي قابل ملاحظة جامعه را دهقانان كم زمين و بي زمين (در حدود 60 – 75 فيصد جامعه) تشكيل ميدادند. اما قسمت اعظم آنها از گرفتن زمين زميداران انكار و آن را حرام ميدانستند. روحانيون، زمينداران بزرگ، سرمايه داران (عموماً تجار و دلالان، كمپرادور) مخالف رژيم بودند.بنابرآن حزب برسراقتدار نيز عقبمانده تر از آن بود كه بتواند جامعه را رهبري نمايد. تمام بيماريها به خصوص بيماري شئونيزم و محل گرايي در آنها به صورت بارز مشاهده ميشد. اگرچه در اوايل كودتا روشنفكران محلي مربوط به مليتهاي مختلف كه به جناح خلق و پرچـم منسوب بودند. در رأس ادارات و سازمانهاي اجتماعي نصب شدند. اما به زودي اختلافات خلق و پرچم باعث شد كه يك بخش روشنفكران كه از آگاهي نسبتاً بالايي برخوردار بودند از تركيب دولت كنار گذاشته شده و تعدادي از رهبران وكدرهاي پرچم به اتهام سازماندهي كودتا زنداني شوند.دولت كودتا ميتوانست ازسازمانهــاي چپي چـون بخشهاي مختلف شعلـة جـاويد، سازا (سازمان انقلابي زحمتكشان افغانستان) سفزا (سازمان فدايي زحمتكشان افغانستان) وغيره كه تمايلات مائوئيستي ويا سنتريستي داشتند در ايجاد به اصطلاح جامعة بدون طبقات استفاده نمايند. اما برعكس لبة تيز مبارزة جناح خلق به آنان متوجه بود كه صد ها تن از اعضا وكدرها و رهبري آن سازمانها به زندانها افگنده شدند و يا به شهادت رسيدند. كه ميتوان از شهادت شخصيتهاي برجستة ملي چون محمد طاهر بدخشي، بحرالدين باعث و عبدالرسول جرئت و غيره نام برد .اعضاي گروه كار1 كه از لحاظ انديشه با ح . د . خ . ا . اختلاف چنداني نداشتند و تنها به تقـدم حل مسئلة ملي قبــل از حل تضادهاي طبقاتي معتقد بودند با وجود تنظـيم اعـضـاي آن به ح. د. خ. ا مورد شديد ترين پيگرد وآزار قرارگرفتند.از اجراآت افراد ضعيف و فا قد آگاهي سياسي و اداري كه در پستهاي حساس حزبي و دولتي صاحب صلاحيت بودند، مثالي را ياد آور ميشوم: در اواخر سال 1357 زماني كه نگارنده به صفت مدير ليسة ظهيرالدين فاريابي ايفاي وظيفه مينمودم ، حادثة عجيبي را نورالله مصيب و رحيم كريم (ازجمله، استادان سابقه دار ليسة ظهير فاريابي) چنين حكايت نمودند: «زماني كه ما به قرية كوه صياد اولوسوالی رسيديم در داخل قريه موسفيدي را ديديم كه به درخـت بسته بودند . چون او را ميشناختيم از وي پرسيديم پدر چه شده است؟ وي گفت: «پسرم مرا بسته و به من ميگويد كه تو با فئودالها همكاري مينمايي، او رفت تا دريشي نمايد و با من برخورد انقلابي مينمايد .» (پسر موسفيد مسئوول تبليغ و ترويج كميته اولوسوالی بود.) ما مدتي در آنجا منتظر مانديم تا پسر موصوف آمد و به وساطت ما آن موسفيد رها شد.»ميبينيم كه بر داشت يك عضو رهبري حزب حاكم كه از صلاحيت نامحدود در محل كار خود برخوردارست از انقلاب و جامعه چقدرمحدود و ضعيف بوده و برخورد انقلابي را با دريشي معادل ميداند و پدرش را به هيچ و پوچ بدون تحقيق حارنوالی برخلاف همه فوانين و مقررات ، به درخت ميبندد وآنهم نه در ادارة دولتي ، بلكه در خانة شخصي اش . و يا زماني ، كه فرمان شماره 7 صادرشد . اعضا ومسئوولين ولسواليها وولايات از عروسيهاي مجلل و حتي محدود جلوگيري مينمودند، ديگهاي بار شده وآمادة توزيع را به زمين ميريختند ومردم را جبراً وادار مينمودند تا دختران شان را در بدل مهريه 300 دينار كه معادل 300 افغاني اعلام نمودند ،‌ به شوهر بدهند.در اواخر حكومت نورمحمد تره كي اكثر خلقيهاي آگاه غير پشتون وكدرهاي سالم انديش پشتون از وظايف دولتي وحزبي بركنار ويا به مناظق دور دست تبديل شدند . به تدريج قسمت اعظم روشنفكران كه پاية اساسي حاكميت دولت كودتا را تشكيل ميدادند از كنار حزب و دولت رانده و يا خود از آن فاصله گرفتند .علماء، روحانيون و مسلمانان عادي به نام اخواني مورد پيگرد قرارگرفته عدة زياد آنها زنداني و اعدام شدند . اين عمل باعث شد ، قسمت اعظم علما وروحانيون غير وابسته جبراً و قهراً به جانب مخالفين رانده شوند .زمينداران بزرگ وكوچك وافراد مرفه ، همه به نام ملاك و فئودال تحت تعقيب وپيگرد قرار گرفته توهين وتحقير گرديدند. با اين عمل زمينداران كوچك و بزرگ ، سرمايه داران وعدة زيادی از اهل كسبه ، حتي دكانداران از دولت آزرده شدند .نورمحمد تره كي وگردانندة اصلي كودتا يعني حفيظ الله امين با فرامين پي درپي وفعاليت ضد مذهبي وضد ديني عدم رضاييت عمومي مردم را فراهم ساخت . به خصوص فرامين شماره (8-7 ) عكس العمل فوري مردم به خصوص فئودالان ، زمينداران وروحانيون بزرگ را برانگيخت. ولايت فارياب ، مورد وحشيانه ترين تاخت وتاز عمال امين وتره كي قرار گرفت . تمام روشنفكران وكدر هاي محيطي به بهانه هاي مختلف به ولايات دور دست چون ارزگان بادغيس ، قندهار فراه وغيره تبديل شدند. هاشم پيكار عضو هستة مركزي گروه كار كه به صفت شاروال ميمنه ايفاي وظيفه مينمود به قلعة نو ، سيد احمدشاه دولتي والـي ولايت فـارياب به فراه ايـن جــانب (مدير ليسه ظهيرالدين فاريابي) به ارزگان ، عبدالغني رادمنش مربوط جناح پرچم به كابل ، غلام سرور وافي مربوط جناح خلق رئيس تعليم وتربية فارياب به قندوز ودهها تن ديگر به ولايت ديگر تبديل شدند .عزيزالله وگري والي ، ظريف ايوبي مستوفي ، عزت الله پيكار ولسوال پشتونكوت خاصه دار بيمارمدير سره مياشت ، درويش وغيره به همكاري حبيب الله دوست ، يونس عزيزي ظاهر‌عظيمي ، حفيظ الله بوستاني وغيره هرچه توانستند به مردم مظلوم وبا شهامت فارياب جفا نمودند ، كه خود بحث مفصلي است ، كه دراين محدوده نميگنجد .عدة زيادی از متنفذ ين ، علما وروحانيون چون ذوات آتي ، مولوي علاوالدين ، آقارحيم زارع محمد امين مستوفي ( در كابل دستگير گرديد ) ، حاجي حيدر اميني ، قاري شاهي ، امام حاجي، عبدالرحيم ارباب برادر رئيس عبدالرحمن، حاجی عدالمحمد علاف، صاحب الدین، عبدالمحمد، غلام نقشبندمعلم ، عبدالغفورمعلم (مشهور به غفورعينكي) ،‌ عبدالصمد نظري از شهر ميمنه ، حفيظ الله « شهيد » محمد صديق وكيل ، قاضي عبدالقادر ، كمـال الدين بيگ كريم باي تركمن ، رجب باي ، محمدابراهيم ، امرالدين وغلام سرور ازولسوالي قيصار ، الله داد و مولاداد ازعلاقه داري المار ودهها تن ديگر بدون كوچكترين جرمي دستگير و به شهادت رسيدند كه جنازه هاي شان تا هنوز دريافت نشده است . ازولايت جوزجان محترم نورالدين مخدوم نواسة خليفه قزل اياق ، مولوي عبدالخالق ، قاري غفور ، ملا ابوالخير وخال محمد توسط عمال امين دستگير وسر به نيست شدند . درولايات ديگر چون بلخ ، سمنگان نيزصد ها تن به شهادت رسيدند ، كدر هاي محل به جا هاي دور دست تبعيد شدند ، كه فعلاً اسماي شان در دسترس بنده نيست .پس از اندك زمان دررهبري حزب حاكم اختلافات جدي بروز نمود . درعين حال قيامهاي مسلحانه درگوشه وكنار كشور آغاز شد . اولوسوالی لولاش كه درآن زمان علاقه داري بود درنتيجة قيام مردمي آزاد گرديد . قيامهاي مردمي در مناطق كوهستاني ، ‌مركزي وسرحدي كشور نيرومندتر از ديگر نقاط كشور بود . اگر چه اين قيامها سازمان يافته وآگاهانه نبود . ولي موجب دست وپاچه گي رهبران حزبي ودولتي شد . تره كي به عجله كمك فوري شوروي را خواستار شد . به خصوص قيام 24 حوت 1357 هرات اورا نهايت مشوش ساخت . وتلفوني اعزام سربازان اوزبيگ وتركمن را به لباس افغاني از بريژنف تقاضا نمود ، كه ازطرف بريژنف رد گرديد . متن صحبت تلفوني آقاي تره كي با الكسي كاسيگين صدراعظم شوروي در كتاب اردو وسياست آقاي جنرال نبي عظيمي تحرير شده است .قيامها در اوايل ، جنبة خود به خودي داشت ، كه اكثر با خشونت وكشتار بيرحمانة شهر نشينان همراه بود . مثلاً : در ماه سرطان 1358 مجاهدين زماني كه داخل مركز اولوسوالی قيصار شدند محراب مسجد جامع اولوسوالی قيصار را به آتش كشيدند كه درنتيجة آن شش تن از متعلمين مكتب كه به صورت مدافعين انقلاب تنظيم بودند ، از منار ، خود را پرتاب وتوسط مجاهدين كشته شدند ويا در شعله هاي آتش در داخل منارمسجد سوختند . ويا عدة افراد بيگناه را كه اكثر معلمين ومامورين وافراد عادي بودند از داخل بازار اولوسوالی قيصار دستگير وبه تعداد نه نفر را به ريسمان بسته جهت آزمايش قدرت مرمي تفنگ 11 تير ( آنها ميخواستند بدانند كه آيا تفنگ شان قدرت شگافتن سينه هاي آن نه نفر را دارد يا نه ) انها را در يك قطار ايستاد نموده با شليكها مرمي همة آنها را به خاك خون كشانيدند . از آنها تنها يك نفر كه مرمي به قلب او اصابت نكرده بود بعد ازرفتن مجاهدين به نحوي دستان خود را باز نموده فرار مينمايد، متباقي همه به شهادت ميرسند. از جمله ميتوان از شاعرونويسندة چيره دست سيدنبي الله فروزي معلم ليسة نادم اولوسوالی قيصار نام برد. ويا زماني كه اولوسوالی گرزيوان در تابستان 1358 به وسيلة مجاهدين سقوط داده شد تمام مدافعين آن به طور فجيع به قتل رسيدند . حفيظ الله امين درمدت زمان كوتاه توانست قدرت نظامي را قبضه نموده با كودتاي نظامي بتاريخ( 25 / 6/ 1358 ) تركي را به قتل رساند وخود بر اريكة دولت ( به حيث منشي عمومي رئيش شوراي انقلابي وصدر اعظم تعيين شد ) تكيه زند ، اما نتوانست جلو قيامها را بگيرد بحران به شدت بيشتر از بيش گسترش يافت .
    ورود سربازان شوروي و بحرانی شدن اوضاعببرك كارمل با اغتنام ازفرصت ، توانست حمايت روسها راجلب وبا بيشتر ازصد هزار سرباز مجهز وميكانيزة روسي وارد كشور شد وحفيظ الله امين توسط نيروهاي شوروي كشته و قـدرت به كـارمـل منتقل گرديد . وبه تاريـخ 6جـدي 1358 كـارمل به صـفـت منشي عـمومي ح . د . خ . ا ورئيس شوراي انقلابي وارد كابل شد . وي در ابتدا با گشودن درهاي زندانها ورهايي زندانيان ، خواست اكت دموكراسي واستقلاليت نمايد . اما به زودي هزارها ودهها هزار انسان به زندانها افگنده شده صدها وحتي هزارها دهقان ، چوپان وافراد عادي جامعه به بهانه هاي مختلف ، چون داشتن سلاح ويا پيدا شدن مرمي ويا پوچك ، بدون محاكمه به جوخه هاي اعدام سپرده شدند . به خصوص غيرپشتونها ازاين عمل ضربة زياد ديدند ، زيرا موجوديت سلاح درنزد آنها جرم غير قابل بخشش به شمار مي آمد . اما براي پشتونها موجوديت سلاح يك امرعادي بود . مجيد كلكاني مشهور به آغاي شمالي رهبر «ساما» وجبهة متحد ملي، شخصيت شناخته شدة كشور در 26 دلو 1358 دستگير واعدام گرديد .ورود ارتش سرخ شوروي واشغال كشور به وسيلة آنان احساسات شديد مذهبي وملي مردم را برانگيخت وزمينه را براي قيام عمومي وسراسري مساعد ساخت . مردم با دست خالي و اسلحه هاي ابتدايي قيام را عليه اشغالگران روسي آغاز كردند ، كه با بيرحمي و قساوت كامل سركوب ميشدند . اين سركوبهاي وحشيانه ، موجبات مهاجرت صدها هزار نفر ودهها هزار فاميل را به كشور هاي ايران ، پاكستان ، كشورهاي عربي ، تركية اروپا حتي اضلاع متحدة امريكا ، كانادا وآستراليا فراهم آورد .ةشور وهيجان طبقات واقشار پاييني جامعه وروشنفكران ، كه پايگاه اساسي دولت را تشكيل ميدادند ، به سردي گراييد وبخش اعظم آنان به نيروهاي مخالف پيوستند . فرار جمعي ووسيع مردم به پاكستان زمينه را براي رشد نيروهاي اخوان المسلمين كه هستة آنان از قبل موجود بود مساعد ساخت .تنظيمهاي جهادي با حماية مستقيم پاكستان ، كشورهاي عربي وغربي به خصوص امريكا پا به عرصه نهادند ، كه عموماً سازمانهاي افراطي و شديداً وابسته به پاكستان بودند .كميته هاي جهادي در قرا وقصبات و ولسواليها در ابتدا بر اساس شناخت شخصي وروابط قومي وقبيله اي با رهبران تنظيمهاي جهادي ايجاد وفعاليتهاي مسلحا نه را آغاز كردند ودر اندك زمان توزيع پول وسلاح به وسيلة دلالان وكلاهبرداران به بازار مهم تجارتي مبدل شد . از مليونها دالر كمك كشور هاي عربي وغربي ، بخش اعظم آن توسط رهبران تنظيمها ودلالان وكلاهبرداران به بانكهاي خارجي ذخيره وقسمت ناچيز آن به اختيار مجاهدين در داخل كشور قرار ميگرفت .
    عملكرد مجا هدين در ولايت فاريابقوماندانان ورؤساي كميته ها هرروز مواضع شان را نه بر اساس عقيده ، بل كه براساس پول وسلاح بيشتر عوض مينمودند . در ولايت فارياب در اوايل تنظيم حركت انقلاب اسلامي مولوي محمد نبي نفوذ زياد داشت كه به تدريج جاي آن را تنظيمهاي جمعيت اسلامي وحزب اسلامي اشغال نمودند .دررأس كميته ها اكثر اقراد فاقد دانش وبي سواد قرار گرفتند كه از مسائل ديني ومذهبي كوچكترين اطلاعي نداشتند واولين هدف مبارزه وجهاد شان را سوختاندن وآتش زدن مكاتب دفاتر دولتي وكشتار بيرحمانة معلمين ، افراد با سواد ، اعضاي صندوقهاي تعاوني وكوپراتيفهاي دهقاني تشكيل ميداد ، كه اينها همه به دستور استعمار به خصوص پاكستان انجام ميپذيرفت . نخستين شهدا درولسوالي قيصار معلم فخرالدين معلم مكتب متواسطه چيچكتو وغوث الدين وفا كارگر مطبعه از شهر ميمنه بودند ، كه در زمستان سال 1357 مكتب مذكور به وسيلة وكيل محمددين وزكريا خان به آتش كشيده شد.به طور مثال دراوايل سال 1359 اولوسوالی شيرينتگاب به وسيلة مجاهدين تصرف شد به مجرد تصرف تعمير اولوسوالی وتعمير ليسه ظهيرالدين فاريابي ، كه داراي يك كتابخانة مجهز بود . طعمة حريق گرديد. دهها تن به جرم داشتن ارتباط به دولت به شهادت رسيدند . كه قسمت اعظم آنها دهقانان بي بضاعت ، معلمين وغيره بودند . در اوايل تابستان 1359 ليسة ابوعبيد با لابراتوار مجهز وكتابخانة گرانبهايش كه حاوي هزاران جلد كتاب ناياب وقيمت بها بود به آتش كشيده شد . همزمان محكمة اولوسوالی وليسة نادم قيصاري در اولوسوالی قيصار توسط مجاهدين حريق گرديد . تا اواخر سال 1359 تقريبا تمام مكاتب وتعميرهاي دولتي ولسواليهاي ولايت فارياب تخريب وحريق گرديدند . صد ها تن معلمين غير وابسته ومتعلمين مكاتب … بيموجب به شهادت رسيدند .در اين برهه با تشكيل كميته ها ، جنگهاي خونين وتوقف ناپذير تنظيمي برسرتقسيم منطقه جمع آوري عشر، زكات ، انداز ، جريمه وغيره آغاز گرديد ، كه يقيناً تلفات وخسارات ايـن جنگها (مسلمان جنگي ها ) به مراتب بيشتر از جنگهاي مجاهدين با دولت وروسها ميباشد .در ولايت فارياب مولوي عبدالغفور رضايي مشهور به « مولوي قره » دربخش اعظم مناطق آزاد فارياب بعد از جنگهاي خونين مسلط گرديد . در سال 1360 بنابه توطئة بازار باي ، مولوي قره با كشتار چهل نفر به شمول عبدالرحمن پهلوان قوماندان عمومي اولوسوالی المار به كميتة پهلوانان مربوط گروه كار كه تحت پوشش حركت انقلاب اسلامي جهادمينمودند ، پايان داد .با آمدن محمد نبي زارع پسرمرحوم آقا رحيم زارع كه بانورالله قرائي ( مربوط حزب اسلامي ) ‌در يك جبهه قرار داشت ، جنگهاي خونين ودوامدار بين مولوي قره با نبي جان زارع ونورالله قرائي آغاز گرديد كه اين جنگها جان صد ها تن جوانان دلير وبرومند را گرفت ومولوي عبدالـغفوررضايي ( مولوي قره ) دربهار 1362 درجنگ با انجنيرنسيم مهدی در ولسواي بلچراغ قرية توغله مس به شهادت رسيد و در غنده سنگ دفن شد. با مرگ موصوف رقابت ودرگيريهاي شديد وخونين بين رسول پهلوان ونور محمد قوماندان از قرية كوه صياد آغاز شد، كه با ترور نورمحمد قوماندان اين كشاكش به نفع رسول پهلوان پايان پذيرفت.نيروهاي نبي جان ونورالله خان درجنـگ با بقاياي مولوي قره تار ومارگرديده نورالله خان به دولت پيوست ، كه توسط رياست « خاد » طور مرموزي به قتل رسيده ، جسد بي سر اورا به كوتل الم ليك (در مسير شاهراه بين میمنه و المار) انداخته بودند ونبي جان تقريباً با چهارصد نفر نزد انجينر نسيم در ولسوالی درزاب پناهنده گرديد. نبي زارع با عدة قوماندانانش ( نقيب الله برادرش، خيرالله ، عبدالرحيم ، عزت الله ، سيد اسدالله، محمد آصف...) توسط انجينرنسيم مهدي در مهماني به شهارت رسيدند .حفيظ ارباب و يار مله…به خونخواهي نورمحمد قوماندان برخاسته جنگ وسيعي را با رسول پهلوان وروف ثوري، رئيس عبدالرحمن… در مجموع حركت انقلاب اسلامي آغاز كردند كه منجر به تسليمي رسول پهلوان به دولت گرديد .همانطور كه تذكر دادم ، گرداننده گان حزب حاكم به خصوص درولايات وولسواليها برداشت ناقص ، نادرست وغلط از انقلاب وجامعه داشتند . نيروهاي جهادي نيز دستي كمتر ازآنان نداشتند . بنابر دستور سازمانهاي جاسوسي به ويراني وطن وكشتار مردم ميپرداختند .درماه مبارك رمضان 1361 من با آقاي محمد شفيع رئيس اداري ولايت فارياب به وساطت حاجي گل نظر باعده اي ازقوماندانان مشهور جهادي فارياب درامام صاحب شهر ميمنه ملاقات و مذاكراتي داشتيم . درآن ملاقات غلام نبي جيج قوماندان عمومي فارياب درآن زمان خيرالله ضابط ، ضيا ضابط .. ازطرف مجاهدين اشتراك داشتند . درآن نشست قوماندان غلام نبي برنـامه كاري اش را چنين شرح داد : «سخت ترين ملحدين، معلمين، مامورين ومتعلمين هستند بايد كشته شوند. اعضاي صندوق تعاوني وكوپراتيفهاي دهقاني باگرفتن زمين ودفاع از دولت دشمن اسلام اند بايد به قتل برسند. مكاتب كه مركز تعليم ملحدين است. بايد تخريبگردند. اين دستور رهبران ماست» موصوف مربوط حزب حركت انقلاب اسلامي مولوي محمد نبي بود، كه بعداً به جمعيت اسلامي پيوست.بعد از مذاكرات طولاني توانستيم با هم پيرامون مسايل مهم به توافق برسيم . در همان اثنا دونامه يي كه ازطرف مولوي محمد نبي براي مولوي عبدالغقور رضايي وعبدالرحمن شمولزي رئيس كميته پشتونها فرستاده شده بود به دست من افتاده بود . داراي مطالب متضاد بود به آنها نشان دادم . در نامه اي كه براي مولوي عبدالغفور (مولوي قره) تحرير شده بود از كشتار وجنگهاي وي تمجيد واورا براي تصرف مناطق تشويق مينمود . كشتار معلمين ، متعـلمين اعضاي صندوق تعاوني و… را به مثابة خطر ناكترين دشمنان اسلام دستور داده بود . تخريب مكاتب ادارات دولتي و … را به نام مراكز فساد در سرلوحة كار آنها قرار ميداد .اما نامه يي ، كه براي عبدالرحمن شمولزي تحرير شده بود اورا به برخورد احتياط آميز وعدم درگيري با دولت تشويق مينمود وتوصيه شده بود تا معلمين ، متعلمين ، اعضاي صندوق تعاوني وديگر ملحدين را مسلمان سازند . با صراحت به آنها نگاشته شده بود . چون پشتونها در فارياب در اقليت قرار دارند نبايد با حركات ماجرا جويانه دست بزنند . اين نامه ها به روحية آنها تأثير مهم نمود و از نيات شوم رهبران نشسته در پاكستان آگاهي حاصل نمودند وغلام نبي قوماندان با ما به شهر ميمنه نزد فيض الله البرز كه درآن زمان والي فارياب بود . آمده بعد ازمذاكره ومفاهمه دوباره برگشت .
    پايان قسمت اول
    ادامه دارد
  • بازگشت به صفحه اصلی
  •