• بازگشت به صفحه اصلی
  • maandag 16 november 2009

    بحث مجمع عمومی سازمان ملل متحد درموضوع انتخابات افغانستان

    بحث مجمع عمومی سازمان ملل متحد درموضوع انتخابات افغانستان
    رفیق نصیب
    معضله ی انتخابات افغانستان نه تنها در سطح ملی بحران رو به تزایید افغانستان را تشدید نمود بلکه در عرصه منطقه و سطوح بین المللی نیز تشویش و پرابلم های زیادی را ایجاد نمود .
    تقلب و تخطی های انتخاباتی چنان در داخل کشور انعکاس وسیع داشت که عملکرد دولت افغانستان و کمسیون نام نهاد مستقل انتخابات هسته و تهداب بنیاد دمکراسی نو پا کشور را به لزره در آورد کمسیون انتخابات با زرنگی و حیله گری وتذویر در شمارش آرا,آرای آقای حامد کرزی را با تقاوت حساب شده به نفع وی به تدریج اعلام میداشت تا آنکه فیصدی پنجاوه چهار فیصد افریج آخر آن بود .همه کس دانستند که جناب کرزی پیروز انتخابات اعلان میگردد.اعتراضات ناظرین آقای داکتر عبدالله عبدالله در حصه تقلب وتخلف انتخابات با اسناد ومدارک غیر قابل انکار در اختیار کمسیون شکایات انتخاباتی قرار گرفت .سر انجام کمسیون سمع شکایات مطابق این همه اسناد اعلان داشت که تخطی وتقلبات در تعداد از حوزه ها وجود دارد که قابل دقت وباز شماری دوباره است .وضع زمان جدی وپیچیده شد که آقای پیتر گالبریت تخطی وتقلب در انتخابات افغانستان را نهایت گسترده ووسیع وانمود ساخته ،خواهان بررسی دقیق از جانب کمیسیون سمع شکایت گردید وبه آقای کای ایده نماینده سازمان ملل در افغانستان در تقابل قرار گرفت ومجبورا از وظیفهء خویش در افغانستان کنار رفت .وکای ایده متهم به دفاع از پروسهء تقلب انتخاباتی گردید. ولی دیگر رسوایی وبدنامی انتخابات افغانستان نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح جهانی انعکاس وسیع یافت وباز شماری قسمت از آرا آغاز شد,سر انجام بعداز مدت طولانی آرای %54 به %48 فیصد تنزیل یافت ومهر تایید به تقلب وتخلف انتخاباتی گذاشته شد وانتخابات مطابق قانون اساسی کشور به دور دوم رفت .داکتر عبدالله با استقبال از این حالت پیش آمده شرایط ساده وابتدایی را به آقای ریس جمهورکرزی پییشنهاد نمود ,که در کمیسیون انتخابات که تقلب وی اشکار وهویدا میباشد تغیرات بوجود آید وتعداد از وزرا کنار روند ولی مرغ آقای کرزی ِ"یک پا داشت" او به هیچ صورت حاضر به مصالحه نبود .وریس جمهور کمیسیون بدنام و تقلب کار انتخابات را ارگان مستقل میدانست ، حتی تغییر کوچک را هم نمی پذیرفت و یک گام هم به عقب نگذاشت و دکتر عبدالله به جز از عدم اشتراک در انتخابات راه دیگر نداشت و عدم اشتراک دکتر عبدالله , انتخابا ت را به چالش بزرگ مواجه ساخت .
    قبل از آنکه انتخابات به دور دوم راه یابد ، تیم آقای کرزی به نوعی اعلان پیروزی نمود تا اینکه بعضی از کشور های همسایه چون رییس جمهور ایران ، روسیه و پاکستان پیام های تبریکیه به کابل مخابره نمودند و خواستند از این آب گل آلود ماهی صید نمایند ، بعدا" که این انتخابات به دور دوم رفت این روسا جمهورعجول سکوت اختیار نموده و به مانور های بعدی خویش را آماده ساخته اند.
    و سر انجام کمسیون انتخاباتی طی اعلامیه یی آقای کرزی را پیروز اعلام داشت که این امر نه تنها مشروعیت سیاسی نداشت بلکه تخطی و تخلف صریح از مواد قانون اساسی کشور بود ،در وهله اول پیام های تبریکیه از امریکا و اروپا با عجله بکابل مواصلت نمود .بعدا" آهسته آهسته این پیام های حسن نیت به تهدیدات جدی و بالقوه مبدل گشت و سرانجام آخرین اظهار نظر جناب اوباما برای آقای کرزی و خانواده آن نهایت تشویش آور بود و آقای بانکیومون ،سرمنشی ملل متحد ، اجرات نادرست نماینده اش رسوایی بزرگ را دز کشور و جهان بوجود آورده بود, در مجمع عمومی سازمان ملل متحد انتخابات افغانستان را مورد بررسی قرار داد ، این انتصاب غیر مجاز وغیر مشروع را در آن مجمع, انتخابات مشروع نامید و آن را چشم بسته مورد تایید قرار داد که این امر در تاریخ آن سازمان بیسابقه خواهد بود ، فشار بر کرزی در خصوص ساختار کابینه که در آن جنگ سالاران نقشی نداشته باشند رو به تزیید است . سناریو تشکل قدرت نامشروع کرزی معلوم نیست چه روند را خواهند پیمود .در صورت که همه آگاهان سیاسی بدین باور اند که این دولت بر مبنای قانون استوار نیست و دولت کرزی فاقد مشروعیت بوده
    ،تقاضای جامعه ی جهانی جهت مبارزه بافساد وریشه کن ساختن ان درمدت ششماه یک خواب وخیال بیش نیست ,توقع ازرژیم که کاملا به فساد آغشته است جهت مبارزه با فساد کار بیهوده میباشد.



    zondag 25 oktober 2009

    موضع برحق" پیتر گالبریت", و آخرین تقلب کمسیون انتصابی انتخابات افغانستان

    موضع برحق" پیتر گالبریت", و آخرین تقلب کمسیون انتصابی انتخابات افغانستان
    رفیق نصیب
    کمسیون به اصطلاح مستقل انتخابات قبل از برگذاری انتخابات ریاست جمهوری و شورای ولایتی توسط ابلاغیه ها و رهنمود های مختلف برای کاندیدان ریاست جمهوری و شورای ولایتی, و تمام مردم افغانستان ,بیطرفی ومستقل بودن خویش را تکرار و تکرار به گوش آنها میرسانید .برای فریب و تذویر, این کمسیون به روش های دروغین میبایست توصل میجست ، چون پلان های تقلب مطابق برنامه قبلی این کمسیون به نفع یک کاندید معیین در صدر وظایف آنها قرار داشت ، به مجرد آغاز پروسه ء انتخابات در 29 اسد اعضای این کمسیون آمادگی قبلی جهت اجرای اعمال غیر قانونی داشته اند,و در سطح وسیع , گسترده به صندوق های آرای مردم دست برد زدند، این دزدی رای مردم, چنان همه جانبه و کاملا به گفته آقای پیترگالبریت گسترده بود که کتمان آن از جانب کمسیون غیر ممکن شد ، لذا طشت رسوایی کمسیون انتخابات از بام بر زمین خورد, و محتویات تقلب عریان و آشکار گشت. آقای پیتر گالبریت با شجاعت و صداقت تمام جهت افشای تقلبات ایستاده گی نموده تا اینکه وظیفه ء خویش را به حیث معاون نماینده سازمان ملل متحد در افغانستان از دست داد. بد اندیشان و ماجراجویان و نیو نازیست های کشور, آقای پیتر گالبریت را نسبت سابقه کار او در بالکان مورد انتقاد قرار میدهند. این اقای گالبریت در یوگوسلاویای سابق چه عمل انجام داده بود که برای تعداد از تفرقه افگنان حساسیت بر انگیز بود ؟ آقای پیتر گالبریت در بالکان و یوگوسلاویای سابق از موضع برحق مسلمانان" بوسنی هیرزگوین" و کروات ها یوگوسلاویای سابق در مقابل عملیات جنگی ونسل کشی توسط صرب ها دفاع نموده باعث به وجود آمدن دولت های مستقل مسلمان بوسنی و کرواسیا گردیده بود . عجیب قضاوت ناشیانه ی؟ فاجعه بوسنی و کروات بحث جداگانه ایست ، در این مقاله از بررسی طولانی صرف نظر گردید.اما موضوع قابل اهمیت این است که حساسیت و کینه توزی شوینست ها ،عظمت طلبان و نیونازیست ها به مقابل پیترگالبریت از کجا آب میخورد ؟ خدمات فراموش ناشدهء" پیتر گالبریت" جهت دفاع از منافع مسلمانان و کروات های یوگوسلاویا قابل فراموشی نیست, به اثری سعی وتلاش این شخصیت سخت کوش, این ملت ها دولت های جداگانه تشکیل داده, واین دوکشور از یوغ اسارت صرب ها رهایی یافتند,و فعلارهبران صرب ها نسبت نسل کشی مسلمانان وکروات ها در دادگاه بین المللی هاگ محاکمه گردیده و محکوم گردیده اند که آقای" میلیسویچ" رییس جمهور اسبق صربستان سردستهء این قاتلین می باشدکه دوران محکومیت خویش را درهاگ سپری مینماید, واقای" پیتر گالبریت" با ایستاده گی تمام در جهت دفاع از منافع مردم افغانستان به حیث معاون نمایندهء سرمنشی ملل متحد در این کشور در حصه افشای تقلبات شجاعانه عمل نمود,به اثرافشاگری های تقلبات توسط وی این انتخابات بعد از گفت و شنود های طولانی, و مبارزات قاطع و جدی داکتر عبدالله عبدالله به دور دوم رفت واین انتخابات در 16 عقرب سال جاری برگزار خواهد شد .
    اما کمسیون به اصطلاح مستقل انتخابات به اثر تقلب, رسوایی اش عریان و آشکار گشته بود بازهم با بیشرمی تمام رای آقای کرزی را که 48% بود به 67/49 % ارتقاء داده و آخرین چکش تقلب را به فرق انتخابات افغانستان کوبید. فکرمیکنم که این کمسیون سوگند یاد نموده است که دربارهء انتخابات افغانستان به حقیقت متوسل نگردد, و کمافی سابق دروغ ،تذویر و تقلب را پیشه سازد, در اصول دولت داری معمول اینست هر ادارهء که اپرات و کارکنان آنان مرتکب اشتباهی شوند رییس آن اداره پاسخ گو خواهد بود . آقای "لودین" باید با تقاضای معذرت از مردم افغانستان که کمسیون انتخابات که ریاست آنرا او به عده داشت نتوانسته است بی طرفانه عمل نماید, استعفا نموده و حقایق را به مردم افغانستان با شجاعت بیان دارد, و تمام اعضای رهبری کمسیون انتخابات در مرکز و ولایات باید سبکد وش گردیده و به دادگاه معرفی گردند.

    zaterdag 24 oktober 2009

    چه کسی مسئول گرایشات غیراسلامی بعضی از نوجوانان مهاجرما درغرب است

    چه کسی مسئول گرایشات غیراسلامی بعضی از نوجوانان مهاجرما درغرب است
    محمد نادر ظهیر
    ــــ حکومت افغانستان ؟
    ــــ مـخـالفــین ؟
    ــــ کـــــشور های اسلامی ؟
    باتوجه بشرایط بسیارنامساعد امنیتی ، اقتصادی واجتماعی تعداد بی شماری ازنوجوانان ما بدون سرپرست وخانواده روزانه از مرزهای افغانستان بطور قاچاق و بعضا باداشتن پاسپورت یکبار مصرف ! وارد کشورهای هــمسایه شده و درصورتیکه جان سالم بدربرده باشـــند از آنطرق بمقــصد رســـیدن به سرزمین غــرب، راههای طولانی و پرخطر زمینی و دریائی را باجان ودل میپذیرند .
    عزیمت این نوجوانان زیر بیست سال دلایل گوناگونی دارد که ذیلا بدانها اشاره میشود:
    ــ پدریکه خود تا اکنون چند بارمورد اختطاف ، اخطار ویا درمعرض خطرجانی قرارگرفته ، از بابت حیات فرزندش نیز درداخل افغانستان مضطرب و پریشان خاطراست.
    ــ نوجوان که علاقهء زیاد بادامهء تحصیل بهترداشته و شرایط تعلیمی داخل را مساعد حالش نمیداند فلذا والدینش را برفتن خویش بخارج از کشور متقاعد میسازد.
    ــ آنهائیکه حیات اقتصادی خانواده های شان درخطرفقر قرارداشته وراهی نمیابند مگراینکه نقاط پردرآمد جهان را مدنظرقراردهند
    ــ جمعی نیز بسبب تشویق مرابطین واقاربشان ، افغانستان را بامید فراهم شدن خیالات شان بجانب فرنگستان ترک مینمایند .
    یکی از سوالات مهمیکه مطرح میشود اینست که چرا این نوجوانان بی خطر، متخلق بآداب اسلامی و عفیف ، کشورهای همسایه و یا دیگر کشورهای اسلامی را انتخاب نمیکنند ؟
    ــ باین سبب که خانواده ها و یااقارب شان درزمان هجرت مورد آزار و تأذی پولیس مردان و حاکمان همسایگان مسلمان ! قرارگرفته بودند ؛ پس اقامت گزیدن اینها نیز تکرار تألمات گذشته میباشد لذا از خیر ومنفعت همدینان خویش میگذرند ! وسایر ممالک اسلامی نیز بعلت برقرارنمودن شرایط سخت اقامت برای افغانها ، ازپذیرائی ایشان ممانعت میورزند. درحالیکه از مسئولیتها ووجایب دینی شان است که نوجوان مسلمان را ازهرکجای گیتی که باشد از دامن فقر ، گمراهی وبیدینی نجات دهند ومیتوانند اسباب رشد فکری وهدایتش را بآینده زیبا مسلم و قطعی گردانند ولی نمیخواهند زیرا حاکمیت های کشورهای اسلامی دیگر بفکر اسلام واقعی وتمهیدات دینی نمیباشند . آنها منافع نژادی ونشنلیستی و طایفه ای شانرا ارجح میدانند تابدفاع از یک مسلمان جوانیکه همه راهها و درهای امید برویش بسته شده وهرآن بخاطر نجات خویش دست بهرتصمیمی خواهد زد !
    سوال دیگرآنکه چرا حکومت و نیروهای بین المللی باتمام امکانات که دارند نمیخواهند لااقل از سی وچهار ولایت چهار ولایت بزرگ و صاحب امکانات حیاتی را تحت پوشش امنیت واقعی خویش درآورند ؟ تا مردم ما بتوانند نوجوانان خویش را که درمحیط بومی شان مشکلی دارند ، جهت اقامت ، تحصیل و کار بآن ولایات بفرستند
    واز جانبی زمینهء کارو ادامهء تحصیل محصلین را همراه باکشورهای اسلامی بطوررسمی مطرح نموده تا به نتیجهء برسند . وزارت کارواموراجتماعی و تحصیلات عالی اگر چهل فیصد مسئولیت های یومیه اش را انجام میداد امروز وضع خیلی ها بهترازین بود و لازم است تا دراین را هزینه نمایند زیرا آیندهء وطن دردست همین جوانان است . آیا نمیتوانند قسمتی از امکانات بادآوردهء موجوده را درراه تحصیل وکاربهتر جوانان و نوجوانان کشور درداخل و خارج مصرف نمایند ؟ واینکه تعدادی را بطورنمادین درجای جای دنیا میفرستند و آنهم باساس روابط – نه ضوابط ، مشکلی را حل نخواهد کرد !!؟
    ازعوامل عمدهء دیگریکه قشر جوان مارا بدروازه های بیگانگان میکشاند مخالفین دولتند
    آنها باید بدانند که سقوط حکومت از طریق متواری شدن بی عزت شدن وبی حرمتی ملت بخصوص جوانان مومن این کشور محتمل نمیباشد درشرایط جنگ هم میتوان قوانین مربوطهء حربی را مراعات نمود واین درحالیست که همه مدعی پیاده شدن عدالت هستید ! ؟
    هراندازه که میزان ناامنی درکشور بالابرود شرایط برمردم بیدفاع سختر شده و زمینه های انحطاط فکری و تخطی های اجتماعی ، فقر و اسباب فساد وگرایشات منفی بیشتر فراهم میشود و اکثریت روشنفکران چیزفهم و متدین و باتجربهء کشور بجانب سرزمین های اجانب روی میآورند و بیندیشید که اگرحال بدین منوال بپــیش رود از افغانستان زجرکشیده چه جور خواهد شد !!؟
    و شمائیکه همه افغان و زادهء همین خاک هستید باید راه مناسب احوال ملت مظلوم و پریشان را جستجو و انتخاب نمائید که خطرجنگ متوجه مردم بیدفاع نشود و مسبب فرار جوانان ازکشور و بلاخره سبب سقوط عدهء از ایشان بدامان عقاید منسوخهء دیگران نگردید .
    درحالیکه امروز ازاقصی نقاط جهان جوانان غیر مسلمان باساس مطالعهء درستیکه دارند بدین اسلام گرایش پیدامیکنند اما برعکس از یکی از قلعه های مستحکم اسلامی که علمبردار جهاد است ، جوانانش بعلت فقر وجنگهای خانماسوز داخلی ازکشورفرارنموده و ناخودآگاه بدام حلقات ادیان منسوخه میــفتند.
    بیائیم بخاطر اعلاء کلمه الله و نجات وطن و جلوگیری از حتک حرمت هموطنان وحفظ نوامیس ملی و سقوط ننمودن نوجوانان ما بدامن عقاید غیراسلامی ، چارهء اساسی بیندیشیم . اگرجنگ چاره ساز اصلی میبود ادامه پیدانمیکرد واسباب همهء بدبختی های کنونی فراهم نمیگشت ومطمئمن باشید که اگرامروز متحد شویم فردا جای پای برای خارجیان نیست
    ومیتوانیم ازطریق مفاهمه و انتخاب درست به حاکمیت سیستم ثابت اسلامی که متضمن آزادیهای منطقی واصولی است دست یابیم .
    {{ اللهم ! اهــــدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولا الضالین }}


    nadirzaheer@gmail.com

    dinsdag 20 oktober 2009

    زنده گی ...

    زنده گی ...
    ارسالی: عبدالرحیم تیمور
    اگر زنده گی شعر نیست پس چرا هوهوی بادش یاهوی رند خرابات است؟!
    اگر زنده گی مهر نیست پس چرا كبوتر با كبوتر باز با باز كند پرواز؟!
    اگر زنده گی عشق نیست پس چرا ستاره ها باز چشمك می زنند؟!
    اگر زنده گی بوسه نیست پس چرا زاغان مرغان عشق نشدند؟!
    اگر زنده گی آغوش نیست پس چرا نسیم در تن برگ این گونه می پیچد؟!
    اگر زنده گی آهنگ نیست پس چرا صدای جغد و كلاغش نوای پائیز و خرابه دارد؟!
    اگر زنده گی شور نیست پس چرا شبهایش اینقدر پر درد و حال است؟!
    اگر زنده گی سوز نیست پس چرا شمع باید بسوز و بسازد و بگرید و بخندد؟!
    اگر زنده گی ناز نیست پس چرا مَهْوشانی كه هَوی مهتابند اینقدر كرشمه دارند؟!
    اگر زنده گی ساز نیست پس چرا همه آهنگ ماندن را خوب می نوازند؟!
    اگر زنده گی بهار نیست پس چرا صدای پرندگان را در برگ ریز خزان هم می شود شنید؟!
    اگر زنده گی آبی نیست پس چرا چشم ماه رخان، رنگ دریا و آسمان دارد؟!
    اگر زنده گی ساده نیست پس چرا همه در خواب اینقدر بی نقشند؟!
    اگر زنده گی رقص نیست پس چرا پروانه ها تنها فصل عمر را می رقصند؟!
    اگر زنده گی صبح نیست پس چرا هر طلوع زندگی آغاز می شود؟!
    اگر زنده گی چشم نیست پس چرا نور اینقدر می رقصد؟!
    اگر زنده گی كام نیست پس چرا عسل اینقدر شیرین است؟!
    اگر زنده گی حال نیست پس چرا غروب اصلا خواستنی نیست؟!
    اگر زنده گی رود نیست پس چرا فصلِ خشك، بهار كركس است؟!
    اگر زنده گی جوی نیست پس چرا زمزمه اش اینقدر شنیدنی است؟!
    اگر زنده گی گل نیست پس چرا اشكِ گل، آئین عزا است؟!
    اگر زنده گی رنگ نیست پس چرا خاكستری، تنها، رنگ خاكستر است؟!
    اگر زنده گی مست نیست پس چرا اینقدر پاسبان بر هر كوی و برزن است؟!
    اگر زنده گی اشك نیست پس چرا آسمان كه می گرید زمین می خندد؟!
    اگر زنده گی صفا نیست پس چرا بی صفا زندگی نیست؟!
    اگر زنده گی لرز نیست پس چرا اینقدر ماه در بركه می لرزد؟!
    اگر زنده گی خوب نیست پس چرا خفاشها تنها در غارند؟!
    اگر زنده گی زنده نیست پس چرا بوته رز همیشه گل می كند؟!
    اگر زنده گی صاف نیست پس چرا گورستانش مه آلود است؟!
    اگر زنده گی خواب نیست پس چرا مرگ، مردمان را بیدار می كند؟!
    اگر زنده گی نوش نیست پس چرا نیش اینقدر سوز دارد؟!
    اگر زنده گی شاد نیست پس چرا حیوان نمی خندد؟!
    اگر زنده گی گنج نیست پس چرا مردن اینقدر سخت است؟!
    اگر زنده گی نیایش نیست پس چرا بی نیایش كسی زنده نیست؟!
    اگر زنده گی جاده نیست پس چرا مرده ها در حاشیه دفنند؟!
    اگر زنده گی ماه نیست پس چرا بی ماه، ماه و سالی نیست؟!
    اگر زنده گی روز نیست پس چرا هر روز زندگی نو می شود؟!
    اگر زنده گی وفا نیست پس چرا هیچ كس بی وفا شِكَّرین نیست؟!
    اگر زنده گی سخا نیست پس چرا آسمان كه می بارد زمین می روید؟!
    اگر زنده گی لطیف نیست پس چرا خار، سبز و خشكش یكی است؟!
    اگر زنده گی دل آویز نیست پس چرا دل، به غیر او آویز نیست؟!
    اگر زنده گی طروات نیست پس چرا مگسان، تخم، بر مردار می نهند؟!
    اگر زنده گی زیبا نیست پس چرا مرده ها اینقدر زشتند؟!
    اگر زنده گی لبخند نیست پس چرا به وقت مرگ لبخند نیست؟!
    اگر زنده گی نور نیست پس چرا شبهای سیاهش انگار زندگی نیست؟!
    اگر زنده گی جور نیست پس چرا "هر روز دریغ از دیروز" دروغ نیست؟!
    اگر زنده گی زندگی نیست پس چرا هیچ چیز در توصیف زندگی بهتر از زندگی نیست؟!

    و براستی زنده گی چیست ؟!

    زنده گی یک مشکل است با آن روبرو شو.
    زنده گی یک معادله است موازنه کن.
    زنده گی یک معما است آن را حل کن.
    زنده گی یک تجربه است آن را مرور کن.
    زنده گی یک مبارزه است قبول کن.
    زنده گی یک کشتی است با آن دریا نوردی کن.
    زنده گی یک سوال است آن را جواب بده.
    زنده گی یک موفقیت است لذت ببر.
    زنده گی یک بازی است برنده و پیروز شو.
    زنده گی یک هدیه است آن را دریافت کن.
    زنده گی دعا است آن را مرتب بخوان.
    زنده گی درد است آن را تحمل کن.
    زنده گی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با آن روبرو بشی .
    زنده گی هدیه ای است که خدا در هنگام تولد به ما تقدیم می کند.
    زنده گی آغاز یک راه است بسوی افتخار و سربلندی، یا انحراف و سرافکندگی.
    زنده گی پرواز است به سوی پیشرفت و روشنایی.
    زنده گی جوانه زدن است به امید درختی تناور و پر از میوه.
    زنده گی گرچه یک آغاز است ولی پایان آن نامعلوم و رویایی است.
    زنده گی یعنی عشق، اراده، امید و توکل.
    زنده گی مانند پلی است برای نزدیک شدن به خدا.
    زنده گی به کوه بلندی می ماند آن را فتح کن.
    زنده گی برای هر انسانی آینه اخوت می باشد.
    زنده گی شاخه گل است آن را پرپر نکنید.
    زنده گی زیبایی و لذت بردن از نعمت های الهی است.
    زنده گی یعنی کمک کردن و یاری دیگران در سخت ترین شرایط که برای آنان پیش می آید.
    زنده گی دشتی است که سبزه های آن نمایانگر زیبایی اند و دریایش نشان از عمر دارد بلندیهای آن شدائد زندگی است و سرانجام پاییزش فانی بودن این دنیا را به نمایش میگذارد.
    زنده گی روشن ترین تفسیر خداست.
    زنده گی گاهواره ای است که لالایی عشق را می سراید.
    زنده گی زیباست اگر زیبا ببینیم.
    زنده گی عینی ترین، ملموس ترین و واقعی ترین جلوه حیات است.
    زنده گی غزلی است که مطلعش تجربه است.
    زنده گی نهالی است که با صبر بار می دهد.
    زنده گی اندوخته ای است که زندگان قدرش نشناسند.
    زنده گی همان است که می اندیشی.
    زنده گی پازلی از ترکیب همین ثانیه هاست.
    زنده گی دایره ای است که به شعاع همت فرد رسم شده است.
    زنده گی سالی است که هزار فصل دارد.
    زنده گی عملی است که به توان بی نهایت تجربه می شود.
    زنده گی عمارتی است که سازنده اش سخت کو شانند.
    زنده گی بهشتی است که تو سازنده ی آنی.
    زنده گی نارگیلی است که پوشش سخت و درونش شیرین است.
    زنده گی فیلمی است که کارگردانی اش به دست ماست.
    زنده گی ماحصل تلاش امروز است.
    زنده گی فرمانروایی بر سرنوشت است.
    زنده گی کاشت صداقت، و برداشت موفقیت است.
    زنده گی لیموناد است، شیرینش را انتخاب کن.
    زنده گی همین ساعات شیرینی است که سریع می گذرند.
    زنده گی بالندگی است، پس درنگ مکن.
    زنده گی نتیجه ای است که از حل معمای ثانیه ها حاصل می گردد.
    زنده گی تمرین صبوری است.
    زنده گی زیباترین شاهکار حق در عرصه خلقت است.
    زنده گی کاشتن ثانیه هاست پس بهترین ثانیه ها را بکار.
    زنده گی قدر و قیمت توست، غنیمتش شمار.
    زنده گی عرصه کارزار است، مردانه در آن قدم بگذار.
    زنده گی یک تعالی به قدر همت است.
    زنده گی برد و باخت نیست، بردن در عین باختن است.
    زنده گی الهام است برای آنان که جهت زیستن برانگیخته شده اند.
    زنده گی بازاری است که متاعش عمر آدمی است.
    زنده گی ترکیبی از تنوع است، پس متنوع اش ساز.
    زنده گی شهد گلی است که زنبور زمانه آن را می مکد.
    زنده گی تئاتری است در حد واقعیت و ما بازیگران واقعی این تئاتر هستیم.
    زنده گی راه است، ایمان و اندیشه راهنمای آن.
    زنده گی تكثیر ثروتی است كه نامش محبت است.

    و چه زیبا :
    مفهوم زنده گی در نهاد خودش نهفته است، زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است ...

    و در آخر:
    زنده گی با همه ناملایمات اش دوست داشتنی است چون هدیه ای از جانب پروردگار است

    donderdag 15 oktober 2009

    از انتخاب درست تا کژراههء دیگر

    از انتخاب درست تا کژراههء دیگر
    محمد نادر ظهیر – هرات
    هنوز متأسفانه پرچم زورمداری امریکا قهرا ً برتارک ارادهء ملت مظلوم افغانستان دراهتزاز است وآنچه میخواهند انجام میدهند . سیاستمداران و محللین امریکائی و یاافغانی که دراین باب استخاره ! مینمایند ، رابطهء به اعماق خواستها و افکارمردم بیدفاع افغانستان نداشته و ندارند . جامه های نابرابر را به اندام درد رسیدهء آرزوهای مردم ،علی الرغم خواست شان همی دوزند . وتحت عناوین گوناگونی به مهره چینی های جدیدی مصروف میشوند وعملی ساختن این خیالات را همچون گذشته که انجام داده اند - درسر میپرورانند وجامعهء جهانی نیز درگوشهء گیلم دوستی ویا ناچاری باامریکا نشسته و بدون اعمال نفوذ و یا اظهار نظری به این روند تاریکبار ادامه میدهند – چراکه ایستادگی درمقابل افکار امریکائی همانند فرانسه در زمان جرج دبلیو بوش ، به ضررشان تمام میشود !
    ومرجع نیز یافت نمیشود که به دیموکراتها و جمهوری خواه ها ی امریکائی بگوید که دیگر پای سالم برای اسب افغانستان باقی نمانده که یک روز به میخ میکوبید و فردایش به نعل
    وهرکدام شان باپلانهای چندین ساله و ناکارآمد خویش ، چندین دهه است که عمر مردم رنجکشیدهء ما را بفراغ آزادی و آسایش – تباه کرده اند . بیاد دارم که درزمان جهاد نیز آی اس آی ، درنده زنجیری شانرا به جان ما انداخته بودند و نطفهء اختلاف را از آنزمان کاشتند . امریکا بود که از طریق آی اس آی پاکستان در راه اختلاف و تکثیر احزاب متعدد کوشش فراوان نمود وباز اینها بودند که رهبران حکومت جهادی را همه روزه به دروازه های سکرتر هاوس اسلام آباد سرگردان مینمودند تا از نظرات گهربار! بی نظیر بوتو و نوازشریف بهره مند شوند !
    امریکابود که خلای مستبدانهء را در فضای اداری سیاسی افغانستان درزمان مجاهدین ایجاد نمود. امریکا بود که اعراب منفی گرا و بن لادن را برما مسلط گردانید ، امریکا بود که مشترکا با پاکستان و از طریق نصیرالله بابر وزیر داخلهء وقت پاکستان – طالبان را بوجود آورد وازاین طریق توانست تا کتلهء عظیمی از مجاهدین ناراضی را بنام طالب یکجا نموده و مشکلات مردم را دوبرابر نماید ، امریکابود که با اشتباهات عظیمش درافغانستان سبب شد تا چندین هزار امریکائی در 11 سپتامبر بقتل برسند ، امریکابود که بعداز شکست طالبان نیروهای جهادی صاحب منصبان باتجربهء ارودوی ملی ، خبرگان سیاسی زمان حکومات قبلی ، افراد چیز فهم مرتبط با طالبان را از اریکه های سیاسی نظامی و اداری برکنار نمود.
    وامریکاست که امروز بهای این همه اشتباهاتش را باازدست دادن جانهای شیرین سربازان امریکائی و متحدینش ، میپردازد ! و چهل و چند کشور بسرکردگی پیمان ناتو و نیروهای داخلی دربرابر گروه باصطلاح خود شان پراگنده و نامنظم به زانو درآمده اند
    و همه روز بوق کرنای برگشت ( هزیمت ) برخی از طرفداران شان بلندتر ورساتر میشود !
    آیا بازهم میخواهد با سیاستگذاری های جدید و تازه اش درافغانستان ، آینده را بر مردم ما دشوارتر سازد آیا باز هم میخواهد خودش ببرد و بدوزد ؟
    پس فرق اوبامای بشردوست با رژیمهای قبلی چیست ؟
    اگرچنانچه ازتبار و سلالهء قشر درد رسیده و مستضعف جامعهء غربی باشد نبایستی به فرمایشات نظامیگران امریکائی تن در داده و اسباب نوین برای تکرار مکررات رافراهم سازد .
    قبل از تصمیم گرفتن بهتراست تا توسط نمایندگان دلسوزش جمعی کثیری از روشنفکران غیردولتی موسفیدان و علمای دلسوزو متدین افغان را ازداخل و خارج دعوت نموده وپیرامون یک ساختار مناسب و قابل قبول اداری همراه شان به نتیجهء همه جانبه برسد . تاازیکطرف امریکا و متحدینش از این باتلاق خودساختهء شان بسلامت بدرآیند وازطرفی فداکاری و صداقت شان برای بشریت نیز به صفحات تاریخ درج گردد .
    هرگز برای مردم ماقابل قبول نیست که باز تحت نام ائتلاف ، افراد غیرمسئول ووظیفه نشناس وطماع را از طیف های مختلف گرد آوری نموده واز ایشان حکومت نوین بسازد.
    اگر روند بدین منوال باشد همین حکومت مسی فعلی خیلی ها بهتر از باصطلاح دولت طلائی سفارشی آقای اوباما خواهد بود .
    بامیدآنروز که خداوند متعال سیستم پایداری را نسیب مردم افغانستان گرداند.

    محمد نادر ظهیر – هرات
    11/10/ 2009

    ا فغانستان ,چالش ها ودشواریها ی جدید

    ا فغانستان ,چالش ها ودشواریها ی جدید
    عبدالحی نزهت
    صدها مقاله ورساله درحصه ی موقیعت جیوپلوتیکی کشور ما افغانستان ,توسط محققین ,دانشمندان واساتید سیاسی ونظامی برشته ی تحریردرآمده است,این موقیعت استثنایی این خطه ی ازسرزمین آسیای میانه که فعلا به افغانستان مسمی میباشد,در دازای تاریخ نسبت همین موقیعت استراتژیک مشحون از کشمکش ها وحوادث بزرگ در طول حیات سیاسی خود میباشد چنانچه علامه اقبال لاهوری باشناخت ومعرفت دقیق ازاین وضیعت,واهمیت جغرافیایی افغانستان آنرا قلب آسیا نامیده است آسیا یک پیکر آب وگل است
    ملت افغان درآن پیکردل است
    از فساد او فساد آسیا
    در گشاد او گشاد آسیا
    وقایع خونبار سه ده ی اخیر مصداق گفتاراین دانشمند شهیرعلامه اقبال بوده ,جنگ داخلی سه ده,ادامه بحران موجود,درحقیقت ادامه ی تراژذی پایان ناپزیر است که مردمان ما به هیچ صورت نمیتوانند ازآن رهایی یابند.فعلا موجودیت جامعه جهانی بامصارف چندین ملیارد دالرواردوی یکصد هزار نفرناتو با پیشرفته ترین تخنیک معاصرازمهار این بحران عاجزمیباشد عوامل گسترش این بحران را میتوان درسیاست هان چند بعدی غرب وامریکا جستجو نمود,حال کاملا مسجل گردیده است که غرب وپاکستان بااتخاذ سیاست های دوگانه جهت حل بحران افغانستان نه تنها کار موثر نتوانستند انجام دهند بلکه جنگ ودرگیری نظامی را تشدید نمودند .جنگ درکشور ما به حالت بی رحمانه آن شعله اور است،حملات انتحاری که به شهادت افراد ملکی زنان وکودکان می انجامد ومخالفین با مسدود ساختن راه های مواصلاتی صد ها تن را از وسایط مسافربری بیرون کشیده به اندک اشتباه سرهای آنهارا از تن شان جدا مینمایند, وتوسط بم های کنترول شده به انفجارات دست یازیده مردم را بقتل میرسانند, وقایع جالب دیگر قبلا در مقاله ء "پاکستان عامل ادامه بحران"تحریر گردیده بود انتقال مخالفین دولت توسط هلیکوپترهای قوای ایتلاف است که دو روز قبل ریس جمهور نیز آن را تایید نمود .وزارت دفاع کشور بدون قوای هوایی میباشد وامریکا فضای افغانستان را کلا زیر نظر دارد که این طیارات مشکوک چگونه در مناطق طالبان نشت نموده دوباره پرواز مینمایند, که قوای امریکا از آن واقف نمیشوند ؟پرابلم دیگری که باعث بن بست در عرصه گوناگون گردید موضوع انتخابات افغانستان است در جهان متمدن ودیگر کشورهای دموکراتیک معمول است هرکشور که به کدام پرابلم اجتماعی مواجه میگردند به انتخابات ورای مردم توصل میجویند ،مردم با ابراز عقاید ورای خویش دولت جدید را بوجود میاورند که پاسخ گویی نیازمندی های اجتماعی باشد .انتخابات افغانستان نه تنها گره کشای این دشواری ها نشد, بلکه معضلات جدی را در عرصه سیاسی کشور بوجود آورد, حال زمام داران کشور نمیتوانند رای بیرون رفت ازاین بحران را بیابند, جامعه جهانی وامریکا هم در این باطلاق انتخابات افغانستان نیز در گیر هستند .همان گونه که القاعده وطالبان در افغانستان به وجود اورند هء وقایع یازده سپتامبر وبمب گذاری های مترو لندن وقایع خون بار هسپانیه شدند,انتخابات افغانستان نیز این بار غرب وامریکا رادر تنگنای عجیبی قرار داده است, کشور به سرعت بسوی بحران غیر قابل برگشت در حرکت است به گفته ء علامه اقبال "فساد او فساد آسیا نه تنها آسیارا بلکه این فساد دامنگیر جهان غرب ودنیایی متمدن نیز گردید .نماینده سازمان ملل متحد" کای ایده "با معاون خویش" پیتر گلبرید "در تخاصم قرار گرفت زمزمه دفاع کای ایده نماینده سازمان ملل از یک کاندید به بیطرفی این سازمان صدمهءجدی وارد نمود, بعد از این همه اتهامات نماینده سازمان ملل تقلب گسترده را در انتخابات افغانستان تایید نمود این اعتراف علنی اقای کای ایده مشروعیت این انتخابات را کاملا زیر سوال قرار داد .اگر این انتخابات با وصف همه تخلفات وتخظی ها که همه با آن معترف اند به نفع یک کاندید اعلان گردد,مشروعیت دولت بوجود امده را کاملا زیر سوال میبرد ،اگر انتخابات به دور دوم کشانده شود توسط کدام ارگان بی طرف رهبری واداره میگردد ؟
    در صورت اثبات تقلب گسترده عاملین اجرایی آن بایست به داده گاه جهت محاکمه معرفی گرند تقلب کننده گان کمیسیون مستقل انتخابات که متسقلانه وبی طرفانه اقدام نموده نتوانستند از نگاه اقتصادی دوصدو شصت میلیون دالر به پیکر اقتصادی کشور صدمه وارد ساخته اند, جواب گویی این حیف ومیل خواهند بود همچنان از نگاه سیاسی ونظامی چالش های جدید را ایجاد نموده اند .

    عبدالحی نزهت

    جنگ غصابان نبرد نابرابر:


    پیشگفتار
    جنگ غصابان نبرد نابرابر:
    نویسنده خلیل الله عالم ازکتاب برق صنعتی بدون معلم
    ما در آغاز یک جنگ جدید قرار داریم .
    این جنگ عقل , دانش , تخصص , تیز بینی , محارت , فن نوین و حافظه است این جنگ علم و تکنولوژی است .
    جوانان رنج کشیده افغانستان شما قربانی جنگ سرد وگرم و بی عدالتی جهان بودند هنوزهم ازاین زخم ناسور خون میچکد وشفاه نیافته است که جنگ جدید آغاز شده است . ( این جنگ غصابان و نبرد نابرابراست ) چند باراز یک سوراخ گذیده شود تا حریف را شناخت ؟ بلی جوانان تا بکی منتظر خرمن ناکاشته باشیم . برای گذارازفقروعقب مانده گی و رسیدن به یک جامعه نوین و کشور پیشرفته چه باید کرد ؟ که آینده ی ما بهتر از گذشته ما باشد. مشکل کجاست ؟
    جوانان برای رسیدن به آرزو های یاد شده راه سخت ولی امکان پذیری را در پیش رو دارند. و راهی را که جوانان ما در پیش رو دارند شانه های آهنین و ایمان محکم و تعهد دوامدارآنها را میطلبد . نیرومندی هرملتی به این است که مردم وخاصتاً جوانان آن متحد باشند .واز پراکندگی ونفاق دست بکشند.ومشکلات که مانع پیشرفت آنها میشودرا بشنا سد وآنهارا درصدراجندای کارخود قراردهد . جوانان شاخص های عمده و اساسی که در بالا بردن ظرفیت ها و کیفیت ها مئوثر میباشد عبارت انداز انظباط اجتماعی, مسئولیت پذیری , واعتقاد به نقش تلاش و کوشش میباشد . وعواملی که باعث عدم پیشرفت و ترقی میشود و نبود ظرفیت ها و کیفیت ها میباشد عبارت از کم دانشی عدم اعتقاد به نقش تلاش و کوشش نبود خود باوری در جوانان عدم باور به رقابت های سالم و نبود نظام مکافات و مجازات نبود قاطعیت در عدالت است .
    برای مثال در یک محل چند بار کابل برق و ترانسفرماتور برق در یک سال میسوزد مردم مجبور به پرداخت پول میشوند اینکه چرا سوخت؟ کسی پاسخگو نیست در هیچ جای دنیا چنین چیزی وجود ندارد . یک ترانسفرماتور برق دست کم 10 سال ضمانت کاری دارد و همچنان در آتش سوزی ها و ساختمان سازی سرکسازی آبرسانی و غیره در زمینه کسی پاسخگو نمیباشد. یامتخصصان ما یا از دانش کافی بهره مند نیستند یا هم احساس مسئولیت نمیکند درهردو صورت جای مکافات و مجازات خالی است.
    سوال مطرح میشود که متخصصان ما به رقابت های منطقی جنگ غصابان نبرد نابرابر باور دارند؟ یا خیر
    مشکل اینجاست مردم نمیدانند که انجینیر صاحب های ما از کدام نورم استفاده میکنند آیا نورمی وجود دارد ؟
    دوم مشکل عدم موجودیت دانشگاه صنعتی یا مهندسی است . که پاسخگوی مشکلات تکنیکی روز افزون کشور ما باشد. اما راه حل چیست ؟ راه حل این است که مشکلات ذکر شده که یکی از اساسی ترین وظیفه دستگاه های آموزشی و پژوهیشی کشور ما است .در آن نهاد جستجوکرد برای حل و رفع این مشکلات تلاش شود . تا متخصصین دلسوز وطن دوست در این نهاد ها تربیه شوند که درآینده این مشکل را نداشته با شند
    چهارم مشکل این است که شاید بتوان بیکاری و فقدان موقعیت های کاری کافی متناسب با نیاز های جامعه ی جوان افغانستان و جو یای کار را مهمترین بحران جامعه ی فعلی در نظر گرفت. دراین زمینه شایان ذکر است . که در حال حاضر نه تنها صنعت متناسب با نیاز های جامعه رشد کافی ندارد و قادر به خلق موقعیت های شقلی جدید درحد لازم نیست بلکه برخی از صنایع موجود نیز بخاطر نداشتن توان رغابت درمنطقه نبود تخصص و تکنیسین ورزیده نبود انظباط کاری عدم مسئولیت پذیری نداشتن دانش روز دوچار اند .
    این امرامنیت شقلی واقتصادی بسیاری ازشاقلین فعلی را نیز بخطر میا ندازد . شخص شاقل بترس از دست دادن کار خود دست به رشوه خواری میزنند یا هم به کارهای غیر انسانی متوصل میشوند شخص شاقل که با دانش روز شقلی داشته باشد کار دیگری میتواند پیداکند و نیازی به دزدی و یا رشوه خواری ندارد .
    پنجم راه حل اگر چه تحصیلات عالی با اصلاح شدن مشکلات یاد شده یکی از بهترین راه ها برای رسیدن به آرزو ها است ولی برای همه امکان پذیر نیست . برای جوانانی که از تحصیلات عالی محروم میشوند تعداد شان خیلی بیشتر است ازکسانی که به دانشگاه ها راه پیدا میکنند باید مکاتب صنعتی ساخته شود که هم در رقابت های منطقه و هم به مشکلات تکنیکی افغانستان پاسخگو باشد برای مثال برق رسانی گاز رسانی مخابرات آب و فاضل آب کمپیوتر غیره و غیره که بتواند پاسخگوی مشکلات امروزی و فردای افغانستان باشد و آماده ی نه فقط برای مصرف تکنالوژی های دیگران بلکه برای تولید و کشف تکنالوژی در داخل کشور بپردازند تا فرصت فراهم شود که جوانان ما با دانش روز آشنا شوند و افغانستان را از پلاستیکی شدن نجات دهند مکاتب طوری باشند که هر چند سال یک بار خود را به نو آوریهای منطقه و جهان اعیار سازند .
    جوانان عزیزو وطن دوست توانایی شما در دانایی شما نهفته است برای فراراز گذشته هولناک فقر و نابرابری و تراژیدی های پی در پی هیچ انتخاب دیگری وجود ندارد جز اینکه روی پا های خود حرکت کنید وخود و وطن خود رااز فقرعلمی نجات دهند فقر علمی یکی ازهولناک ترین و بدترین فقر ها است که جامعه را به زانودر میاورد. جوانان هیچ چیزی عبدی نیست باید خود را با صلاح عصرخود مجهز کنید یعنی دانش روزعلم روز اگر انسان دارای مهارت باشد و این مهارت بادانش روز مطابقت داشته باشد در تامین نیاز های مادی و معنوی توانمند میباشد و از فقر و نا برابری و وابستگی رهائی یافته و به آرزوهای خویش نایل میشوند فرد توان مند جامعه را نیز توان مند میسازد و جامعه توانمند رفاع امنیت آرامش و توصیه اقتصادی سیاسی و فرهنگی در پی دارد .

    به آرزوی چنین روزی
    نویسنده خلیل الله عالم ازکتاب برق صنعتی بدون معلم سا ل 1386


    بااحترام
    نویسنده خلیل الله عالم متخصص برق
    تماس با نویسنده khalil.alem@gmail.com

    خون ناحق نه خوسبت هرگیز اگردیده باشی لکه های دامن غصاب را


    woensdag 14 oktober 2009

    زبان مادري وبين المللي بجاي تنها يك زبان

    زبان مادري وبين المللي بجاي تنها يك زبان
    دکتر مجیدجاهدی

    گفتيم بعضي ها معتقدند كه زبان فارسي عامل وحدت ملي است در صورتيكه هژموني زبان فارسي نه تنها عامل وحدت نيست بلكه حاكميت اين زبان بطور عملي و رواني باعث دو تيرگي فارسي زبانان با ساير ملتها شده است بطوريكه عملا آگاهانه و نا آگاهانه زبان ها و لهجه هاي محلي ساير زبان ها به قدري تحقير ميشوند كه ناچار تعداد زيادي از خانواده ها ي اقوام غير فارسي، سعي مي كنند كودكان خود را از زبان مادری كه آموختن آن حق همة كودكان جهان است محروم سازند
    در كشور هاي برخوردار از تنوع قومي وزباني ، در تعيين زبان رسمي و زبان دوم و سوم بحث هاي زيادي صورت گرفته و نتايج متفاوتي حاصل شده است .در برخي از كشورها، يكي از زبان هائي كه تعداد زيادي از مردم كشور به آن صحبت مي كنند، بعنوان زبان اصلي و رسمي انتخاب شده است مثل زبان فارسي در ايران . ودر بعضي ممالك زبان حاكمان كه قسمتي از جمعيت كشور نيز به آن زبان صحبت مي كنند بعنوان زبان رسمي تعيين و به بقية اقوام موجود در كشورتحميل شده است مانند زبان روسي در اتحاد جماهير شوروي سابق . البته ناگفته نماند كه به بقية مليت ها اجازه داده شده بود كه علاوه بر زبان روسي ؛ زبان محلي خود را نيز بطور رسمي آموزش ديده و به آن مسلط شوند و يا زبان عربي در زمان حكومت صدام حسين كه كردها و تركمنها نيز ناگزير از فراگيري آن به عنوان زبان رسمي بودند
    در بعضي از كشورهاي پيشرفته ،تعدادي از زبان هاي مرسوم كشور به رسميت شناخته شده و اجازه داده اند مردم به زبان خود در مدارس و دانشگاه ها تحصيل وتدريس كرده، رسانه هاي جمعي نيز به همان زبان برنامه پخش نمايند ، مثل كانادا كه زبان انگليسي و فرانسه ، دو زبان رسمي و همتراز كشور بوده و حتي در مجلس شوراي ملي، هر كس به زبان محلي خود مسائل را مطرح مي كند . البته تعداد زيادي از كانادائي ها زبان ديگر كشور را نيز به خوبي ميدانند . همچنين در كشور كوچك سوئيس، كه زبان 70 درصد مردم آلماني ، 20 درصد فرانسه و 10 در صد ايتاليائي مي باشد و هر سه در كشور زبان رسمي محسوب مي شود وهر كس در محل خود در مدارس و دانشگاه ها به زبان مادري تحصيل مي كند و با توجه به قدرت هر يك از زبان ها از نظر كتاب ، فيلم و مجلات علمي و ادبي هيچ كس از حيث منابع احساس كمبود نمي كند .
    واقعيت اينست كه كشور ما نيز يكي از كشور هاي چند زبانة دنياست . ابتدا بايستي از اين بابت خوشحال باشيم كه بعلت وسعت كشور و همنشيني صميمي ملتهای مختلف در كنار هم ، از نعمت بزرگ تعدد فرهنگ ها بر خورداريم ، كانادائي ها به خاطر پذيرفتن مهاجرين كشورهاي مختلف به خود مي بالند و مرتب اعلام مي كنند كه كشورشان ، سرزمين تنوع فرهنگ ها ست و تمام فرهنگ ها در آنجا كنار هم رشد مي كنند و از تغذية فرهنگي يكديگر تكامل مي يابند و كشورنيزدر آرامش ، روز به روز توسعه مي يابد .
    گاندي رهبر فقيد هند در يكي از نطق هاي خود مي گويد “ دوست دارم ديوارهاي خانه ام را به قدري كوتاه
    بسازيد كه نسيم تمام فرهنگ ها در آن بوزد ولي مايل نيستم طوفان آنها فرهنگ مرا با خود ببرد“ .
    بايد بپذيريم كه تعدد زبانها نيز در كشور ما مثل سايرپديده هاي فرهنگي نعمتي است و در صورتي كه با آن درست و منطقي برخورد شود بركات زيادي خواهد داشت و در صورت عدم تدبير و تنگ نظري ، مي تواند مشكل ساز باشد .
    غرض از نوشتة حاضر اينست كه موضوع زبان و يا زبان هاي موجود در ايران و يا بطور دقيق تر زبان
    رسمی يا زبان بين المللي را مطرح كنيم . در بحث حاضر سعي مي شودكه موضوع كاملا علمي و دور از هر
    گونه تعصب مورد بررسي قرار گيرد تا نتيجة مطلوب حاصل گردد . براي اين منظورديدگاه هاي زير مطرح
    مي گردد تا توسط صاحب نظران ، بيشتر مورد ارزيابي و مباحثه قرار گيرد و در صورت موافقت ، نسبت به
    اجراي آن اقدام گردد .
    زبان فارسي : زبان فارسي يكي از زبان هاي ساده و شيرين دنياست بطوريكه انگلس در نامه اي به ماركس
    مي نويسد كه براي مطالعة هنر مشرق زمين ناچار شدم زبان فارسي را ياد بگيرم و اين زبان را خيلي ساده و
    شيرين يافتم و نمي دانم چرا آنهائي كه دنبال يك زبان جهاني هستند زبان فارسي را انتخاب نمي كنند و بعد
    اضافه مي كند كه تو نمي داني اشعار حافظ را به زبان فارسي خواندن چقدر لذت بخش است .
    فارسي زباني است كه به آن ، حافظ ، سعدي و فردوسي شعر گفته است . مولانا انديشه ها و تاملات عرفاني را به زبان فارسي سروده است . نه تنها حكما و شعراي فارسي زبان بلكه شعرا و ادباي ساير زبان ها نيز مانند نظامي ، اقبال لاهوري ،شهريارو..... براي گيرائي و حلاوت سخن از زبان فارسي بهره گرفته اند
    در مورد قابليت هاي زبان فارسي شكي نيست و از اينكه اين زبان مثل ساير زبان هاي دنيا بايد زنده و جاويدان بماند ؛ خواست جدي همه و وظيفة سازمان ملل متحد نيز مي باشد .
    زبان فارسي عامل وحدت ملي : حالا مي خواهيم ضمن تائيدحلاوت و توانايي زبان فارسي ، به موضوع اصلي اين گفتار بپردازيم : بعضي ها معتقدند بايد در ايران نيز مثل بعضي از كشورها ي پيشرفته ، به جاي يك زبان ؛ دو يا چند زبان كشور بعنوان زبان رسمي شناخته شود . برخي اعتقاد دارند كه زبان هر ملتی كه در كشور اكثريت دارد به عنوان زبان رسمي انتخاب شود و بالاخره بعضي ها اصرار دارند كه زبان فارسي عامل وحدت ملي است و مردم ايران با زبان فارسي با همديگرارتباط بر قرار مي كنند .
    در زيرديدگاههاي بالامورد بحث و ارزيابي قرار مي گيرد تا پيشنهاد مناسبي ارائه گردد .
    امروزه زبان ، تنها وسيله بيان احساسات و ارتباط با افراد يك قوم و حتي يك كشور نيست بلكه زبان وسيله مهمي است براي آموزش ، بهره برداري از دانش بشري و ارتباط با جهانيان كه به وسيله آن مي توان از نظريات و بينش هاي متنوع همنوعان خود مطلع شد و ازطريق اين تعامل در تمام عرصه هاي علمي ، اقتصادي و اجتماعي ملي و بين المللي حضور فعال داشت و نقش خود را دركشور و دهكدة جهاني به درستي ايفا نمود با توجه به مقدمة بالا بايد بپذيريم كه هيچكدام از زبان هاي قومي كشورمان امروزه نمي تواند اين نقش را بازي كند وبا توجه به اينكه زبان فارسي فاقد قدرت رقابت در عرصه جهاني است ؛ انتخاب اين زبان بعنوان زبان رسمي و ملي كشور اين سئوال را بين ساير ملتهای ايراني ايجاد كرده و مي كند كه چرا زبان فارسي ؟چرا
    تركي و يا كردي ويا زبان ساير ملتها نه ؟
    گفتيم بعضي ها معتقدند كه زبان فارسي عامل وحدت ملي است در صورتيكه هژموني زبان فارسي نه تنها عامل وحدت نيست بلكه حاكميت اين زبان بطور عملي و رواني باعث دو تيرگي فارسي زبانان با ساير ملتها شده است بطوريكه عملا آگاهانه و نا آگاهانه زبان ها و لهجه هاي محلي ساير زبان ها به قدري تحقير ميشوند كه ناچار تعداد زيادي از خانواده ها ي اقوام غير فارسي، سعي مي كنند كودكان خود را از زبان مادری كه آموختن آن حق همة كودكان جهان است محروم سازند و با آنها به زبان فارسي صحبت كنند تا در آينده نه تنها مورد تمسخر ديگران واقع نشوند بلكه در تحصيل ، فعاليت هاي اجتماعي و سياسي نيز هم ترا ز فارسي زبانان گردند . و اين تغيير زبان محلي به فارسي را مي توانيد در اغلب نقاط كشور و حتي در مراكز خاستگاه هاي زبان هاي ديگر ايراني نيز ملاحظه كنيد . حاكميت زبان فارسي باعث شده كه مردم ساير زبان ها از ادبيات و كتابت زبان خود آگاهي كافي نداشته باشند وچون نه مي توانند به زبان خود بخوانند ونه بنويسند حتي تلفظ خيلي از لغات زبان مادري خود رانيز متفاوت ادا كنند از طرف ديگر اختلاط لغات فارسي با زبانهاي دیگر باعث شده صحبت به زبان مادري نيز ناهمگون ، نا موزون و ناخوشايند باشد ؛ بطوريكه خيلي از اين كودكان براحتي نمي توانند صحبت كنند و خواست خود را به خوبي ادا نمايند ؛ بعنوان مثال هنگامي كه با كودكان فارس زبان در تلويزيون مصاحبه مي كنند آنان مطالب خود را بسيار روان و شيرين بيان مي كنند در صورتيكه همين مصاحبه وقتي با يك كودك ترك زبان چه به زبان فارسي و چه به زبان تركي انجام مي گيرد مطالب نا پيوسته ، زمخت و نا خوشايند بيان مي شود چون زبان و ادبيات فارسي مرتب در مدرسه، رسانه هاي صوتي ،تصويري و نوشتاري به كار گرفته مي شود و در نتيجه تكامل يافته واز تسلسل و حلاوت بيشتري برخوردارمي شود در صورتيكه براي بقية زبان ها اين فرصت ها به اين گستردگي فراهم نمي شود پس مي توان گفت كه اين يك ظلم آشكاردرحق ساير زبان هاو متكلمين آنهادر كشوراست. پس آيا مي توان با اين بي عدالتي به وحدت ملي رسيد ؟
    نگارنده ضمن اينكه تعيين زبان فارسي را به عنوان تنها زبان رسمي و ملي، عادلانه نمي داند، افزودن بر تعداد زبانهاي رسمي را نيز در عصر حاضر اصولي و منطقي تلقي نمي كند . اول اينكه يادگيري زبان هاي متعدد وقت و زحمت بيشتري مي طلبد كه اكثريت به آن رغبت نشان نمي دهند دوم اينكه اين امر سرمايه و امكانات زيادي نياز دارد و به علت ناكافي بودن منابع علمي و ادبي قوي به زبان هاي محلي ؛ نتيجة مطلوبي نخواهد داشت . پس چه بايد كرد؟
    جهت حل مشكل به صورت اساسي ، عادلانه و مترقي، براي هريك از اقوام ايراني دو زبان پيشنهاد مي كند . اول زبان مادري كه هر كس در خانوادة خود بدون زحمت و براحتي از كودكي فرا مي گيرد و سپس در مدرسه و حتي در صورت نياز در دانشگاه نيزتدريس گردد تا هر قوم ايراني با زبان و ادبيات خود كاملا آشنا و به آن مسلط گرديده وازآن لذت ببرد و اين حق و آرزوي هر انسان و خواست ملي است كه سازمان يونسكونيز بدان تاكيد مي ورزد .در اين صورت تمام زبان ها، فرهنگ ها و هنر همة ملتهای ايراني احياء شده ، توسعه يافته و محافظت مي شوند .در صورت موافقت با اين امر رشد و توسعة زبان هاي بومي بستگي به فعاليت و وظيفه شناسي نخبگان ادبي و هنري هر ملت دارد كه براي بالندگي ادبيات و فرهنگ خود چقدر از خود مايه مي گذارند، در اين شرايط تمام آنهائي كه تحديد زبان هاي محلي خود را بهانة مخالفت با حكومت هاي مركزي قرار مي دهند خلع سلاح شده و نخواهند توانست مزاحمت ها و مشكلات سياسي ايجاد كنند ، اتخاذ چنين رويه اي به امنيت ملي نيز كمك خواهد كرد .
    لازم به ياد آوري است كه در كنار تدريس زبان محلي مي توان مثل بعضي از كشورهاي پيشرفته امكانات يادگيري ساير زبان هاي كشور رانيز دربعضي مدارس و دانشگاه ها جهت علاقمندان فراهم كرد .
    زبان دوم براي تمامي ملتهای ايراني زبان انگليسي پيشنهاد مي شود به اينصورت كه در مدارس و دانشگاه ها تمام دروس علمي مثل فيزيك ، شيمي ، رياضي و... به زبان انگليسي تدريس شود چنان كه در بعضي از كشورهاي پيشرفته نيز اين كار عملي شده است به عنوان مثال در سوئد كه يك كشور پيشرفته و متمدن دنياست همزمان با زبان سوئدي، از دورة مهد كودك زبان انگليسي را فرا مي گيرند بطوري كه هركودك سوئدي به دو زبان تسلط مي يابد در صورتي كه مي دانيم سوئدي ها با توجه به فرهنگ و صنعت پيشرفته و منابع علمي به زبان سوئدي ظاهرا نيازي به زبان انگليسي ندارند ولي شايد دنياي امروز و آينده را بهتر شناخته ، درست تحليل كرده و عمل مي كنند .
    در مورد زبان انگليسي بايد بيشتر سخن گفت چون نه تنها ما ايرانيان، بلكه اغلب سياستمداران و متفكران كشورهاي غير انگليسي زبان دنيا نيز در گذشته سعي داشته اند با توسعه و گسترش زبان انگليسي مقابله كنند.
    از آن جمله جواهر لعل نهرو ، تاگور، فيلسوف نامي هند، تيتو رهبر يوگسلاوي سابق و ... زبان اسپرانتو را به
    خوبي ياد گرفته بودند و با يكديگر به اين زبان مكاتبه ميكردند بطوريكه زماني در بين مردم جهان نيز اسپرانتو به سبب سادگي و مقابله با هژموني زبان انگليسي توسعه يافت و زبان ضد امپرياليستي لقب گرفت و حتي بعد از انقلاب اسلامي ايران در بعضي از مساجد ، اسپرانتو به عنوان زبان محرومان و مستضعفان جهان براي علاقمندان تدريس شد . ولي واقعيت چيز ديگري بود توسعة روز افزون علم ، تگنولوژي و انتشار آن به زبان انگليسي ، عملا تمام زبان هاي دنيا را تحت الشعاع قرار داد ؛ بعضي اين واقعيت را به موقع پذيرفتندو
    بهره برداري كردند وبرخي به آن همچنان مشكوك ماندند
    امروزه نبايد به زبان انگليسي به عنوان زبان مستكبران جهان نگاه كرد و از آن غافل ماند .در عصر حاضر
    زبان انگليسي وسيلة ارتباط جهاني است كه ما نه تنها به وسيلة آن مي توانيم با تمام انسان هاي جهان مرتبط
    شويم بلكه از تمام منابع علمي ، ادبي و هنري دنيا كه اكثرا به اين زبان منتشر مي شود استفاده كنيم و حتي نظرات ،ديدگاه ها و توليدات علمي ، هنري و مذهبي خود را با همين زبان به جهانيان عرضه كنيم. باز تأكيد ميشود كه زبان ارتباطي امروزجهان ، زبان انگليسي است و مابايد بدون تعصب براي رسيدن به اهداف خود از آن بهره گيريم ، بطوريكه علماي ما در گذشته از زبان علمي و ادبي آن روزگار كه عربي بود بدون هيچ تعصبي استفاده مي كردند و عربي را به خوبي ياد گرفته و به آن تسلط داشتند و مطالب علمي را به زبان عربي مي خواندند و نظرات خودرا با آن زبان منتشر مي كردند . زماني زبان فرانسه زبان متداول علمي شناخته شده بود و در مدارس و دانشگاه هاي ايران و اغلب كشورها تدريس مي شد ولي امروزه زبان انگليسي جاي همة زبان هاي متداول دنيا را گرفته است پس ما مي توانيم ضمن حفظ زبان مادري ، زبان انگليسي را به عنوان يك وسيلة مهم ارتباطي ياد گرفته و به آن مسلط شويم مسلما در آيندة دور اگر زبان ديگري جايگزين زبان انگليسي شود باالطبع امكانات يادگيري آن را فراهم خواهيم كرد و براي پيشبرد اهداف خود به آن مسلط خواهيم شد .
    باز مايلم بيشتر به مزاياي يك زبان مادري و يك زبان بين المللي براي كلية ملتهای ايراني تاكيد كنم .
    ياد گيري عمومي زبان انگليسي غير از مزايائي كه قبلا گفته شد باعث مي شود تمامي زبان هاي رايج كشور محترم و همتراز شمرده شود و هيچ فرهنگ و زباني تحقير نشود و عدالت در زبان باعث توسعه و وفاق ملي پايدار گردد . بر خلاف نظر بعضي ها كه تصور مي كنند تنها انتخاب يك زبان سبب تقويت وحدت ملي مي شود، امروزه در عمل مي بينيم تجويز و تحميل يك زبان از زبان هاي ايراني نمي تواند عامل وحدت باشد بلكه به جرأت مي توان گفت كه به يكي از مهمترين عوامل نفاق تبديل شده و حتي مي تواند
    ابزاري براي تحريك ، تشنج و تجزيه تبديل شود . در صورتي كه در كشورهاي ديگر مثل هندوستان ، كانادا
    و سويس شاهد هستيم كه تعدد رسميت زبان ها هيچگونه مشكل ملي و امنيتي بوجود نمي آورند و از طرف ديگر مي بينيم عليرغم اين كه زبان جزيرة كرس فرانسه باكشور مادر يكي است ، ايرلندي ها زبان مشترك با انگلستان دارند و يا باسك ها در اسپانيا هم زبان هستند ولي همزباني عامل وحدت آنها نشده است.
    در صورت عمومي شدن ياد گيري زبان انگليسي در كشور، مي توان انتظار داشت :
    نشست ها و كنفرانس هاي ملي و بين المللي را بطور مرتب به زبان انگليسي براي بهر ه برداري هموطنان بر گزار نمود .
    مجالس ملي نظير مجلس شوراي اسلامي مي تواند به زبان انگليسي برگزار شود تا تمام اقوام ايراني در بيان
    مسائل خود يكسان و همسطح قلمداد شده و بدين گونه عدالت در زبان حاكم گردد .
    دانشمندان ، انديشمندان ، نويسندگان ، هنرمندان و حتي اسلام شناسان برجسته ما به راحتي مي توانند با جهانيان ارتباط تنگاتنگ و قوي داشته و نوشته هاي خود را در تيراژي خيلي بالا منتشر نمايند و نظرات خود را بطور فراگير ارائه و تبليغ نمايند .
    جهان امروز را دهكده جهاني مي نامند و زبان اين دهكده ، امروزبدون تعارف زبان انگليسي است ، هر كس و هر ملتي كه زبان اين دهكده را بهتر بداند وبه آن مسلط شود ، از امكانات مادي و معنوي آن بيشتر استفاده خواهد كرد و جايگاه مناسب خود را در آن پيدا كرده و وظيفه و نقش خود را به درستي ايفا خواهد نمود در غير اين صورت، منزوي خواهد شد و ازصحنه بازي كنار خواهد افتاد .
    البته شايد بعضي ها فكر كنند كه تدريس به زبان انگليسي در سطح ايران از نظراجرا امكان پذير نيست در صورتي كه امروزه با توجه به امكانات تكنولوژي موجود، مي توان تنها از يك ويدئو و يك تلويزيون و تعدادي فيلم علمي آموزشي كه به صورت اصولي و جذاب توسط متخصصين مجرب تهيه شده باشد استفاده كرد و آنها را در اختياركليه مدارس شهري و روستائي كشور از مرحله مهد كودك تا آخر دبيرستان قرار داد ، بدين گونه عدالت در تحصيل نيز تا حدودي مراعات خواهد شد . در صورت نياز و امكان مي توان از كانال هاي تلويزيوني ، اينترنتي و ماهواره اي هم بهره گرفت .بديهي است كه پس از سپري شدن دوره تحصيلي يك نسل ، نسل هاي بعدي كاملا به موضوع مسلط شده ، زبان مادري و زبان انگليسي بصورت عادي جايگاه خود را پيدا خواهد كرد .
    خلاصه و نتيجه گيري :بطوري كه اشاره شد واقعيت جامعه نشان مي دهد كه امروزه تنوع و تعصب در عقايد و آرا نمي تواند مثل گذشته عامل تشنج در كشور ما باشد ولي حاكميت تنها يك زبان در كشور و تحميل آن به كليه ملتهای ايراني موجب نفاق و عامل تحقير ساير زبان ها و فرهنگ هامي شود و در صورتي كه امروز اين موضوع در آرامش ، عادلانه و باتدبير، مطرح و حل نشود در آينده موجبات بر خورد تمدنهارا فراهم خواهد آورد . اميد است ما كه طراح گفتگوي تمدن ها هستيم موضوع تعدد زبان ها را در كشور خود با گفتگو ، متمدنانه حل كنيم .
    اما در مورد زبان دوم ، اگر تنبلي ، تعصب خشك و عدم دور انديشي و آينده نگري باعث شود كه خود را امروز به زبان دهكده جهاني مسلح نكنيم و از همين امروز خود را آگاهانه آماده ورود به اين دهكده نسازيم و فعالانه در آن شركت نكنيم ، فردا خواسته و ناخواسته اين زبان نيز به ما تحميل خواهد شدو در آخر صف با سستي و خفت ، ورود به دهكده را تمنا خواهيم كرد تا دنباله رو اين قافله شويم .

    dinsdag 13 oktober 2009

    از انتخاب درست تا کژراههء دیگر

    از انتخاب درست تا کژراههء دیگر
    محمد نادر ظهیر – هرات
    هنوز متأسفانه پرچم زورمداری امریکا قهرا ً برتارک ارادهء ملت مظلوم افغانستان دراهتزاز است وآنچه میخواهند انجام میدهند . سیاستمداران و محللین امریکائی و یاافغانی که دراین باب استخاره ! مینمایند ، رابطهء به اعماق خواستها و افکارمردم بیدفاع افغانستان نداشته و ندارند . جامه های نابرابر را به اندام درد رسیدهء آرزوهای مردم ،علی الرغم خواست شان همی دوزند . وتحت عناوین گوناگونی به مهره چینی های جدیدی مصروف میشوند وعملی ساختن این خیالات را همچون گذشته که انجام داده اند - درسر میپرورانند وجامعهء جهانی نیز درگوشهء گیلم دوستی ویا ناچاری باامریکا نشسته و بدون اعمال نفوذ و یا اظهار نظری به این روند تاریکبار ادامه میدهند – چراکه ایستادگی درمقابل افکار امریکائی همانند فرانسه در زمان جرج دبلیو بوش ، به ضررشان تمام میشود ! ومرجع نیز یافت نمیشود که به دیموکراتها و جمهوری خواه ها ی امریکائی بگوید که دیگر پای سالم برای اسب افغانستان باقی نمانده که یک روز به میخ میکوبید و فردایش به نعل وهرکدام شان باپلانهای چندین ساله و ناکارآمد خویش ، چندین دهه است که عمر مردم رنجکشیدهء ما را بفراغ آزادی و آسایش – تباه کرده اند . بیاد دارم که درزمان جهاد نیز آی اس آی ، درنده زنجیری شانرا به جان ما انداخته بودند و نطفهء اختلاف را از آنزمان کاشتند . امریکا بود که از طریق آی اس آی پاکستان در راه اختلاف و تکثیر احزاب متعدد کوشش فراوان نمود وباز اینها بودند که رهبران حکومت جهادی را همه روزه به دروازه های سکرتر هاوس اسلام آباد سرگردان مینمودند تا از نظرات گهربار! بی نظیر بوتو و نوازشریف بهره مند شوند !امریکابود که خلای مستبدانهء را در فضای اداری سیاسی افغانستان درزمان مجاهدین ایجاد نمود. امریکا بود که اعراب منفی گرا و بن لادن را برما مسلط گردانید ، امریکا بود که مشترکا با پاکستان و از طریق نصیرالله بابر وزیر داخلهء وقت پاکستان – طالبان را بوجود آورد وازاین طریق توانست تا کتلهء عظیمی از مجاهدین ناراضی را بنام طالب یکجا نموده و مشکلات مردم را دوبرابر نماید ، امریکابود که با اشتباهات عظیمش درافغانستان سبب شد تا چندین هزار امریکائی در 11 سپتامبر بقتل برسند ، امریکابود که بعداز شکست طالبان نیروهای جهادی صاحب منصبان باتجربهء ارودوی ملی ، خبرگان سیاسی زمان حکومات قبلی ، افراد چیز فهم مرتبط با طالبان را از اریکه های سیاسی نظامی و اداری برکنار نمود. وامریکاست که امروز بهای این همه اشتباهاتش را باازدست دادن جانهای شیرین سربازان امریکائی و متحدینش ، میپردازد ! و چهل و چند کشور بسرکردگی پیمان ناتو و نیروهای داخلی دربرابر گروه باصطلاح خود شان پراگنده و نامنظم به زانو درآمده اند و همه روز بوق کرنای برگشت ( هزیمت ) برخی از طرفداران شان بلندتر ورساتر میشود ! آیا بازهم میخواهد با سیاستگذاری های جدید و تازه اش درافغانستان ، آینده را بر مردم ما دشوارتر سازد آیا باز هم میخواهد خودش ببرد و بدوزد ؟ پس فرق اوبامای بشردوست با رژیمهای قبلی چیست ؟اگرچنانچه ازتبار و سلالهء قشر درد رسیده و مستضعف جامعهء غربی باشد نبایستی به فرمایشات نظامیگران امریکائی تن در داده و اسباب نوین برای تکرار مکررات رافراهم سازد . قبل از تصمیم گرفتن بهتراست تا توسط نمایندگان دلسوزش جمعی کثیری از روشنفکران غیردولتی موسفیدان و علمای دلسوزو متدین افغان را ازداخل و خارج دعوت نموده وپیرامون یک ساختار مناسب و قابل قبول اداری همراه شان به نتیجهء همه جانبه برسد . تاازیکطرف امریکا و متحدینش از این باتلاق خودساختهء شان بسلامت بدرآیند وازطرفی فداکاری و صداقت شان برای بشریت نیز به صفحات تاریخ درج گردد . هرگز برای مردم ماقابل قبول نیست که باز تحت نام ائتلاف ، افراد غیرمسئول ووظیفه نشناس وطماع را از طیف های مختلف گرد آوری نموده واز ایشان حکومت نوین بسازد.اگر روند بدین منوال باشد همین حکومت مسی فعلی خیلی ها بهتر از باصطلاح دولت طلائی سفارشی آقای اوباما خواهد بود . بامیدآنروز که خداوند متعال سیستم پایداری را نسیب مردم افغانستان گرداند.
    11/10/ 2009

    maandag 5 oktober 2009

    هفت راز زوج های موفق و خوشبخت

    هفت راز زوج های موفق و خوشبخت
    ارسالی: عبدالرحیم تیمور
    1. خواسته ها و انتظارات خود را به صراحت می گویندزوج های موفق قبل از ازدواج، توقعاتی كه از یكدیگر دارند مطرح می كنند، اگر توافق اساسی با هم ندارند (برای مثال مرد فرزند می خواهد ولی خانم مخالف است)، می توانند به شروع و یا خاتمه ازدواج به طور جدی فكر كنند. بعد از ازدواج، زوج های موفق به طور منظم در مورد توقعات و انتظاراتشان با هم صحبت می كنند و اگر اختلافی پیش آمد، آن را به زمان دیگری موكول می كنند تا همدیگر را درك كنند و به توافق برسند.
    2. همدیگر را مركز توجه قرار می دهندآنان همدیگر را دست كم نمی گیرند و همیشه به فكر خوشبختی همسر خود و خانواده هستند. معمولاً افراد چند سال پس از ازدواج مانند سال های اول به هم توجه نمی كنند. ولی زوج های موفق، كارهای كوچك نظیر اولویت قرار دادن نیازها و كارهای همسر و كارهای بزرگ نظیر احترام و گوش كردن به حرف های هم را مدنظر قرار می دهند. ازدواج دریای تغییرات است. شما اغلب فراموش می كنید همسرتان مهم است و به او توجه نمی كنید. درعوض به كار، سرگرمی و دوستان اهمیت می دهید ولی زوج های موفق همیشه همدیگر را مركز توجه قرار می دهند.
    3. با یکدیگر رشد می كنندمسلماً فردی كه امروز با او ازدواج می كنید،۱۰ سال آینده متفاوت خواهد بود. شما هر دو تغییر می كنید. به ویژه در شرایط سخت زندگی مانند از دست دادن والدین. زوج های موفق می دانند كه یكی یا هر دو در طول زندگی تغییر می كنند و قواعد عوض می شود. پس لازم است تغییر كنید تا بتوانید روابط در حال تغییر را عوض كنید.
    4. فردیت خود را حفظ می كنندبعد از ازدواج استقلال زوج ها كم می شود اگر افراد فرزند داشته باشند روز به روز وابستگی بیشتر می شود و گاهی افراد احساس خستگی می كنند. زوج های موفق می دانند حتی اگر به هم علاقه داشته باشند، گاهی احساس خستگی می كنند. آنان یكدیگر را تشویق می كنند تا همیشه"ما" نباشند و زمانی هم برای "خود" داشته باشند و به كارهای مورد علاقه خود بپردازند. بدین ترتیب زوج فردیت خود را حفظ می كند و زندگی، شاداب می شود.
    5. برای حفظ روابط همدیگر می كوشندزوج های موفق به طور منظم وضعیت زندگی خود را بررسی كرده و با هم صحبت می كنند تا از شادی و رضایت هر دو از زندگی مشترك مطمئن شوند. اگر یكی، یا هر دو شما از زندگی مشترك ناراضی هستید، مشكلتان را حل كنید.6. روش های حل اختلاف را می آموزنداگر همسرتان و شما كاملاً با هم یكی باشید، گاهی با نظر هم موافق نیستید و این مخالفت باعث ناراحتی می شود. نباید به اعتیاد، خشونت و ... رو بیاورید. اگر خواسته شما و همسرتان با هم فرق دارد، باید آن را حل كنید. زوج های موفق با هم صحبت می كنند، حتی اگر احساس بدی نسبت به هم دارند. آنان در مورد اختلافات و مخالفت ها با هم مذاكره می كنند تا به نتیجه عادلانه برسند. آنان از یكدیگر حمایت می كنند و غـُر نمی زنند. آنان می پذیرند در مواردی عشق، برتر از پیروزی است. چون یکی از عوامل اصلی موفقیت یا شكست ازدواج، توانایی یا عدم توانایی در حل اختلافات است.
    7. از مراجعه به مشاور پرهیز نمی کنندزوج های موفق قبل از مراجعه به مشاور، سند طلاق را امضا نمی كنند. آنان می كوشند كه مشكلات را در اولین فرصت حل كنند.


    شخصیت تان را محک بزنید !

    شخصیت تان را محک بزنید !
    ارسالی: عبدالرحیم تیمور
    اگـر مـایـلید اطلاعات بیشتری درباره شخصیت خودتان و خصوصیاتی كه باعث مـی‌شوند دیگران شما را بیشتر دوست داشته باشند، پیدا كنید به تست زیر با دقت و در كمال صداقت پاسخ دهید.1- فرض كنید شما مشخصه صورت كسی هستید، كدام قسمت از صورت او هستید؟الف: چین و چروكب: لكهج: خال زیبایید: كك و مكهــ : لبخند2- دوست دارید چه نوع پرنده‌ای باشید؟الف: شباهنگب: جغدج: عقابد: فلامینگوهــ : پنگوئن3- كدام یك از آلات موسیقی را دوست دارید؟الف: پیانوب: ویولنج: سازدهنید: گیتارهــ : دف4- كدام یك از برنامه‌های تلویزیونی برای شما جالب‌تر است؟الف: اخبار و برنامه‌های مستندب: فیلم‌های درام و زندگینامهج: هیجانی و پلیسید: عشقی و ماجراییهــ : كمدی و كارتون5- كدام یك از بازی های شهر بازی را بیشتر دوست دارید؟الف: ترن‌های هوایی سریع‌السیرب: قطار یا قایقج: نمایش و اجرای كمدید: چرخ و فلك و وسایلی كه سریع می‌چرخندهــ : هیچ كدام، من از شهربازی متنفرم6- آیـا شـمـا بـه اشـتـبـاهـات خـودتـان می‌خندید؟الف: هرگزب: بندرتج: برخی مواقعد: معمولاهــ : همیشه7- اگـر دوسـت شـمـا سـر بـه سرتان گذاشت، چه عكس‌العملی نشان می‌دهید؟الف: عصبانی می‌شویدب: ناراحت می‌شویدج: برایتان جالب استد: تلافی می‌كنیدهــ : چندین برابر تلافی می‌كنید8- اولین چیزی كه صبح موقع بیدار شدن به فكرتان خطور می‌كند، چیست؟الف: كار یا تحصیلب: مشكلات زندگیج: صبحانهد: روزی كه در پیش داریدهــ : كاری كه تا شب انجام خواهید داد9- در زندگیتان چه شعاری دارید؟الف: وقت طلاستب: سحرخیز باش تا كامروا باشیج: آنچه برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسندد: زندگی كن و به دیگران هم اجازه زندگی كردن بدههــ : بی‌خیال باش، هرچه باداباد10- آیا به حیوانات علاقه‌مندید؟الف: اصلاب: تعداد كمی از حیواناتج: برخی از حیواناتد: بیشتر حیواناتهــ : تمام حیوانات11- شما لبخند می‌زنید؟الف: هرگزب: بندرتج: گاهی اوقاتد: اغلبهــ : آنقدر زیاد كه برخی فكر می‌كنند دیوانه هستم12- نظر دیگران راجع به شما اغلب كدام مورد است؟الف: بی‌رحمب: سرد و بی‌احساسج: زیباد: دوست‌داشتنیهــ : خوشگذران13- شما احساس عشق و قدردانی خود را نشان می‌دهید؟الف: هرگزب: بندرتج: گاهید: اغلبهــ : حداكثر تا جایی كه امكان دارد14- شما اعتقاد دارید كه برای شاداب بودن باید ساعاتی از روز را منحصرا صرف خودتان كنید؟الف: اصلاب: احتمالا نهج: گاهید: بلههــ : البته، تا جایی كه امكان دارد به خودتان می‌رسید15- آیا زندگی شما با برنامه‌ریزی پیش می‌رود؟الف: مــن حـتــی در تـعـطـیــلات هــم برنامه‌ریزی می‌كنمب: همیشه برنامه‌ریزی می‌كنمج: بستگی به روز هفته داردد: در صورت امكان اجازه می‌دهم كه خودش پیش آیدهــ : همیشه بدون برنامه‌ریزی روزها را طی می‌كنم

    حال امتیازات گزینه‌هایی را كه انتخاب كرده‌اید را به ترتیب زیر جمع كنید.گزینه الف1 امتیار، گزینه ب 2 امتیاز، گزینه ج 3 امتیاز،گزینه د 4 امتیاز و گزینه هـ 5 امتیاز دارد.سپس امتیازات بدست آمده از 15 سوال تست را مطابق با متن‌های زیر مقایسه كنید.
    :: اگر امتیاز شما بین یك تا 20 باشد:بدین معنی است كه شما سوسن سفید هستید. مردم شما را به خاطر پشتكارتان، از جــــان و دل مــــایــــه گــــذاشــتــــن‌تــــان و مـوفـقـیـت‌هـایـتـان تقدیر می‌كنند. اهداف مشخصی دارید و فكرتان بر كارتان متمركز است. احتمالا فرزند اول خانواده هستید. احساستان را بسختی ابراز می‌كنید. یكی از مهم‌ترین نگرانی‌های شما این است كه چگونه در برابر افراد مختلف ظاهر شوید. اندیشه‌هایتان كمی متمایل به بدبینی است.ظاهرا دارای اعتماد به نفس کافی هستید ولی در باطن گاهی به خود اعتماد ندارید. قادر هستید كه هدفی تعیین كنید و به آن برسید. بعضی مواقع دنیا را با دیدی باریك‌بین می‌نگرید. احساس می‌كنید كه وقت كمی برای رسیدن به آرزوهایتان دارید. مواظب باشید جدی بودنتان شما را از دنیای اطراف دور نكند. خونسرد باشید و از زندگیتان لذت ببرید. كارهایی انجام دهید كـه از آنـهـا لـذت مـی‌برید. با انجام این دستورات قوه خلاقیت‌تان شكوفا می‌شود. سعی كنید كه بیشتر بخندید و با دیگران در تماس باشید.:: اگر امتیاز شما بین 21 تا 54 باشد:بدین معنی است كه شما یك گل رز هستید. كمی تیغ دارید ولی زیبایی‌های بسیاری دارید. حس شوخ‌طبعی دارید ولی از شنیدن جوك لذت می‌برید. احتمالا فرزند وسط خانواده هستید. مردم دوست دارند دوروبر شما باشند. خونگرم هستید. دوستان صمیمی بسیاری دارید. زندگی را بـا دیـد واقـع‌بـیـنـانـه می‌نگرید. آگاهید كه زندگی از خوبی‌ها و بدی‌ها تشكیل شده است. قادرید شانس خودتان را با توجه به سـرمـایـه‌هـایـی كـه داریـد، امـتـحـان كـنید. سختكوش هستید و به اهدافتان پایبندید.دوست دارید خودتان باشید و این مساله به شما اعتماد به نفس می‌دهد. مشكل‌ترین مساله در زندگیتان یكنواخت بودن مسائل است. یكنواختی در هر مساله‌ای شما را آزار می‌دهد و باعث كسل شدن روحیه شما می‌شود. به شما پیشنهاد می‌گردد كه افق دیدتان را وسیع‌تر كنید. مسائل جدیدی را تجربه و كشف كنید. آن‌گاه متعجب خواهید شد كه چه نتایج زیبایی به دست آورده‌اید و مهم‌تر از همه این‌كه فراموش نكنید كه در همه چیز دنبال زیبایی بگردید مخصوصا در خودتان.:: اگر امتیاز شما بین 55 تا 75 باشد:بـدیـن مـعـنـی اسـت كه شما یك گل آفتابگردان هستید در بستری از گل‌های رز. یك ویژگی بارز در شما وجود دارد كه باعث گرمادهی به دیگران و جلوه‌گری شــمـــا مـــی‌شـــود. مــمــكـــن اســـت شــمــا كوچك‌ترین فرزند خانواده یا تنها فرزند باشید. در وقت لازم جدی هستید، ولی دوستانتان شما را به عنوان یك شخص شوخ‌طبع می‌شناسند. از گفتن جوك لذت می‌برید. گاهی شیطنت می‌كنید. مایلید كه با افراد جدید و جالبی در زندگیتان آشنا شوید. با افرادی كه هیچ وقت نمی‌خندند، راحت نیستید. دید مثبتی به زندگی دارید. در همه چیز به دنبال خوبی‌ها هستید. بیدی نـیـسـتـیـد كـه بـا هـر بـادی بـلـرزید. گرم، دوست‌داشتنی، باوفا و اجتماعی هستید و هر كدام از این صفات می‌تواند دلیلی برای خوب بودن شما باشد. انرژی نامحدودی دارید ولی انگیزه‌تان كم است. برای شما مشكل است كه فقط روی یك كار متمركز شوید. به شما پیشنهاد می‌گردد كه اجازه دهید مردم روی جدی شما را هم ببینند. همان‌طور كه چهره شاد شما را می‌بینند. در این صورت می‌خواهند كه همیشه با شما بـاشـنـد.بـه احـسـاسـات دیـگـران احـتـرام بگذارید. از این شاخه به آن شاخه نپرید و كاری را كه دوست دارید، انتخاب كنید و تا پایان آن را انجام دهید
    .

    zaterdag 3 oktober 2009

    جملات ناب و ارزشمند

    جملات ناب و ارزشمند

    ارسالی:عبدالرحیم تیمور

    One song can spark a moment
    یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد
    One flower can wake the dream
    یك گل میتواند بهار را بیاورد
    One tree can start a forest
    یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد
    One bird can herald spring
    یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد
    One smile begins a friendship
    یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد
    One handclasp lifts a soul
    یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند
    One star can guide a ship at sea
    یك ستاره میتواند كشتی را در دریا راهنمایی كند
    One word can frame the goal
    یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند
    One vote can change a nation
    یك رای میتواند سرنوشت یك ملت را عوض كنند
    One sunbeam lights a room
    یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند
    One candle wipes out darkness
    یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد
    One laugh will conquer gloom
    یك خنده میتواند افسردگی را محو كند
    One hope will raise our spirits
    یك امید روحیه را بالا می برد
    One touch can show you care
    یك دست دادن نگرانی شما را مشخص میكند
    One voice can speak with wisdom
    یك سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد
    One heart can know what's true
    یك قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد
    One life can make a difference
    یك زندگی میتواند متفاوت باشد
    You see, it's up to you
    شما میبینی پس تصمیم با شماست

    donderdag 24 september 2009

    گويا اين روز‌ها مقامات آمريكايي با بن‌لادن هم عقيده‌اند

    گويا اين روز‌ها مقامات آمريكايي با بن‌لادن هم عقيده‌اند
    ارسالی خلیل احمد
    "اسامه بن‌لادن و باراك اوباما سرانجام در يك قصه حضور پيدا كرده‌اند. بيشتر منتقدان آمريكا و در واقع بسياري از منتقدان اشغال افغانستان توسط نظاميان غربي، در حال شروع به صحبت به همان زباني هستند كه بزرگترين دشمن اوباما صحبت مي‌كند." به گزارش ايسنا، روزنامه‌ي اينديپندنت در گزارشي تحليلي آورده است: اين ترديد هم اكنون در آمريكا در حال گسترش است كه باراك اوباما رييس جمهور آمريكا، توسط رابرت گيتس، وزير دفاع و ژنرال ديويد پترائوس كه استراتژي افزايش نيروي وي در از بين بردن شبه نظاميان همانند عراق موفقيت آميز به نظر مي‌رسد، در افغانستان گرفتار شده است. اين روزنامه نوشته است: تعجب آور نيست كه اسامه بن لادن اين هفته تصميم گرفت براي مردم آمريكا سخنراني كند. وي در هشتمين سالگرد 11 سپتامبر طي يك نوار صوتي گفت "شما در حال دست زدن به يك جنگ نااميدانه و رو به شكست هستيد. زمان آن رسيده كه خود را از ترس و تروريسم ايدئولوژيك نومحافظه‌كاران و لابي اسراييل برهانيد." در سخنان وي ديگر صحبت از اوباما به عنوان يك "سياهپوست" نبود اگر چه بن لادن گفت كه عدم اتمام جنگ‌هاي عراق و افغانستان به دليل ضعف اوباما بود.
    اينديپندنت در ادامه‌ي اين تحليل نوشته است: در هر صورت مبارزان مسلمان ائتلاف تحت امر آمريكا در افغانستان را دچار فرسايش خواهند كرد. درست همان كاري كه به مدت 10 سال با نيروهاي شوروي سابق كردند و به سرنگوني آنها انجاميد. جالب است اين دقيقا همان چيزي است كه بن لادن شخصا در افغانستان چهار سال قبل از 11 سپتامبر و شروع ماجراجويي آمريكا در جنوب رود "آمودريا" در سال 2001 گفت.
    اين روزنامه مي‌افزايد: تقريبا هم زمان با انتشار نوار صوتي بن لادن، منتقدان اوباما در آمريكا نظراتي مشابه بن لادن را مطرح كردند. ديان فين اشتاين، سناتور دموكرات ايالت كاليفرنيا و رييس كميته‌ اطلاعاتي سنا گفت "معتقد نيستم كه ما بتوانيم در افغانستان يك جامعه دموكراتيك بسازيم. معتقدم كه افغانستان يك جامعه قبيله‌يي باقي خواهد ماند". نانسي پلوسي، رييس مجلس نمايندگان آمريكا نيز گفت كه معتقد نيست حمايت زيادي از اعزام سربازان بيشتر به افغانستان وجود داشته باشد. كولين كني، رييس كميته‌ي امنيت و دفاع ملي سناي كانادا نيز اين هفته گفت "آنچه كه ما اميدوار بوديم در افغانستان موفق به انجام آن شويم، غير ممكن نشان داده است. ما در حال حركت به سمت سرانجامي نظير ويتنام هستيم".
    اينديپندنت در ادامه مي‌نويسد: چشمان خود را ببنديد و فرض كنيد كه اين سخنان از غار القاعده آمده است. باور كردن آن زياد سخت نيست، آيا اينطور نيست؟ به نظر مي‌رسد تنها اوباما قادر به دريافت اين پيام نيست. افغانستان براي وي همچنان يك جنگ الزامي باقي مانده و ژنرال‌هاي وي خواستار اعزام سربازان بيشتر به آنجا شده‌اند و ما قرار است منطق اين پوچي را دنبال كنيم. طالبان در سال 2001 شكست خورد. سپس آنها شروع به كسب پيروزي‌هاي مجدد كردند. آنگاه ما مجبور شديم دموكراسي افغانستان را حفظ كنيم و سربازان ما براي حفاظت از دور دوم انتخابات دموكراتيك افغانستان كشته شدند. افغانستان ويتنام نيست، اين چيزي است كه اوباما به ما اطمينان داده است. پس ارتش خوب كهنه‌كار آلمان يك حمله هوايي ترتيب مي‌دهد و غير نظاميان افغان بيشتري را از بين مي‌برد.
    اين روزنامه انگليسي مي‌افزايد: اين عبرت آموز است كه در اين برهه به ارتش كانادا كه سرباز كمتري نسبت به انگليس در افغانستان دارد ولي به همان ميزان لطمه ديده روي بياوريم. يكصد و سي و امين سرباز آنها اخيرا نزديك قندهار كشته شد. مقامات كانادايي هر سه ماه يكبار يك گزارش در مورد پيشرفت نظامي در افغانستان منتشر مي‌كنند؛ سندي كه نسبت به هر چيزي كه از طرف پنتاگون يا وزارت دفاع انگليس منتشر مي‌شود،‌ صادقانه‌تر و دقيق‌تر است. تازه‌ترين گزارش كه اين هفته منتشر شد، نشان مي‌دهد كه استان قندهار در حال رويارويي با خشونت بيشتر، بي‌ثباتي بيشتر و ناامني بيشتر است و حملات در سراسر افغانستان بيشتر از هر زمان ديگري از زمان سقوط طالبان در سال 2001 است. تعداد حملات در بهار امسال در مقايسه با سال 2008 به شكل "فوق‌العاده‌اي بالا" بوده است.
    در بخش ديگري از اين مطلب مي‌خوانيم: تعداد انفجار‌هاي جاده‌يي 108 درصد افزايش يافته است. افغان‌ها مي‌گويند كه از سطح آموزش و اشتغال رضايت كمتري دارند كه در وهله‌ي اول به خاطر امنيت ضعيف يا عدم وجود امنيت است. كانادا هم اكنون تنها روي امنيت شهر قندهار تمركز كرده و هر گونه تلاش واقعي براي كنترل استان را متوقف كرده است. ارتش كانادا در سال 2011 افغانستان را ترك خواهد كرد ولي تاكنون تنها پنج مورد از 50 مدرسه در پروژه مدرسه سازي تكميل شده است و 28 مدرسه در دست ساخت هستند؛ اما از 364 مدرسه كنوني استان قندهار 180 مورد مجبور به تعطيلي شده‌اند.
    اينديپندنت مي‌افزايد: درخصوص پيشرفت "حكمراني دموكراتيك" قندهار، گزارش كانادا حاكي از اين است كه توان دولت افغانستان به شكل مزمني بر اثر فساد گسترده ضعيف شده است. شروع فصل درگيري‌هاي تابستان و تمركز سياستمداران و فعالان روي انتخابات رياست جمهوري ماه اوت،‌ اميد‌ها درمورد اين طرح‌هاي ارزشمند را به ياس بدل كرد و حتي هدف اوليه نابودي فلج اطفال كه مهمترين پروژه غير نظامي اتاوا در افغانستان بود، آژانس توسعه بين‌المللي كانادا را شكست داده است. همانطور كه روزنامه تورنتو استار اين هفته طي يك تحقيقات جدي ژورناليستي فاش كرد، هدف "نابودي فلج اطفال با كمك سازمان ملل و سازمان بهداشت جهاني" به شكل بي‌سر و صدايي به "جلوگيري از انتقال آن"، تبديل شده است. هم چنين به جاي سنجش تعداد كودكان ايمن در برابر فلج اطفال، هدف موجود به ارجاع به تعداد كودكان واكسينه شده تغيير يافته است. البته كودكان بايد چندين بار قبل از ايمن شدن واقعي واكسينه بشوند.
    اينديپندنت در بخش پاياني اين گزارش تحليلي آورده است: اما جنگ طلبان جمهوري خواه آمريكا اكنون درباره‌ي فاجعه افغانستان چه مي‌گويند؟ جان مك كين كانديداي جمهوري خواه شكست خورده در انتخابات رياست جمهوري آمريكا و سرباز سابق حاضر در جنگ ويتنام، اخيرا گفت كه سربازان بيشتر، موفقيت در افغانستان را تضمين نخواهند كرد؛ اما شكست در اعزام نيرو به افغانستان تضمين شكست خواهد بود. تصور كنيد اسامه بن لادن هنگاميكه در غار تاريك القاعده اين سخنان احمقانه را شنيده، چگونه خنديده است!

    woensdag 9 september 2009

    «شب قدر»


    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

    واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند

    چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبیآن

    شب قدر كه این تازه براتم دادند«حافظ»«شب قدر»
    عباس دلجو09/09/2009

    قدر به معنی تقدیر و اندازه گرفتن ، قدر اغازی جدید ، انفاخ روح خدا در کالبد مرده های متحرک ، مطلع الفجر زندگی نوین و تقدیر سرنوشت انسانی ، معنی گردیده است . لیلةالقدر در فرهنگ دینی ما ، شبی است که روشن‌ترین پنجره‌های معنویت و عرفان به روی انسان ها گشوده میگردد تا روح آنان را به سیر و سلوک در وسعت عظیم و بی کرانه‌ ایمان ، وا دارد تا با این گل گشت ، جسم و روح شان را از همه آلودگیها و پلشتی های دنیای واانفساءی بیدردی و بی مسئولیتی ، پاک سازند .لیلة القدر ، شبی است که هر که آن شب را احیاءکند عزیز و مشرف گردد . اما فراموش نگردد که احیاء نه فقط بیدار خوابی و شب زنده داری بلکه احیای عزت ، شرافت و ارزشهای متعالی الهی ، در زمینه ذهن و بستر زندگی مان ، می باشد که باید تاثیر آن را عملا و به وضوح در زندگی مان لمس نمائیم و احیاء باید ما را به خدا نزدیک کند و حضور گرم و پرمحبت خدا را به صراحت و روشنی درک کنیم " ما ادراک ما ،لیلة القدر " و اگر به قدر ، آگاهی یافتیم اینجاست که روشنی حضور صمیمی خدا ، فوران نور ، سیلان عشق و عطر گل هستی را به وضاحت در زندگی مان احساس مینمائیم و با صلاحیت حضور در بزم وصل اوست که آرزوی دوام شب وصل را در دل می پرورانیم زیرا که"لیلة القدر خیرا من الف شهر " میباشد . لیلةالقدر ، شبی است که از قندیل مقدس عشق و عرفان ، روشنائی حقیقت و کمال و تعالی ، بر زمین پخش میگردد تا زوایای تاریک شبستان غم انگیز برزخ زندگی و سنگستان روحهای سرد و ساکت بیدردی و بیرمقی انسانها را روشن و نورانی نموده و گوهر گرانبهای فطرت آنانرا به تلالوء وا دارد. لیلةالقدر ، شبی است که خداوند ، زندگی نوین انسانی را در آن شب رقم میزند ، حیات و تعالی و تقدس و عظمت و تحرک و روح از همه سو باریدن میگیرند چون شب قدر است و احیای شب ، تا رسیدن به روشنی و فجر زندگی ، این فلسفه وجودی قدر است. لیلةالقدر ، شبی است که لشکریان نور و سپیده با تمام قوا بر طلایه داران سیاهی و تباهی ، یورش برده و با نیزه های ذرین و ناب خورشید آگاهی ، عشق و عرفان ، انسان های به قدر نشسته را از سیه چال رکود و جمود و ارتجاع و کج اندیشی نجات داده و «مطلع الفجر» زندگی نوین را به آنان ، به ارمغان می آورد.لیلةالقدر ، شبی است که در آن ، روح خدا در رگهای منجمد و قلبهای آماسیده از بغض و درد و حقارت ، جاری و ساری گردیده عصمت و شرف و خودآگاهی انسان را در زمینه فطرت الهی اش به رویش و پرورش می نشیند و روح خدا بر همه چیز جاری و ساری میگردد ، آنگاهیکه این روح در کالبد سرد و افسرده و غمگین انسان دمید او را مبدل به تندیس عشق و مظهر عظمت و خودآگاهی ، مینماید. لیلةالقدر ، شبی است که "روح القدس"، همه انسانهای مستضعف و به بند کشیده شده را در بزم خدائی قدر ، به سور دعوت مینماید تا از روح خدا مشام جانشان را لبریز سازند و خدا گونگی انسان را در تئاتر زندگی به تمثیل نشینند و راز مسجود شدن بر ملائک را برملا سازند و خدا را از این نمایش عظیم انسانی مملو از عشق و آگاهی ، به وجد آورده و سروش ملکوتی "فتبارک الله احسن الخالقین" او را از فضای ملکوتی عروج با گوش دل بشنوند و از جام عشق الست سرمست و مدهوش گردیده و سرشار ازین عشق و مستی ، شب را احیاء نموده و غرقه در حالات روحانی عرفان گردیده و مذاب نور و عشق را در رگهای شان جاری و ساری کرده و شگوفائی گلهای بهشتی درون شان را به تماشا گرفته و ملکات و فضائل انسانی شان را متبارز سازند. لیلةالقدر ، شبی است که اگر درک گردد با سیلان عشق و آگاهی ، امید و ایمان تازه ای در انسان میدمد ایمانیکه چهره شسته و روفته شده اش جان دلها را از اخلاص و پرستش پر مینماید و روح مضطرب و دردمند انسان را که در آرزوی وصل و فلاح و رستگاری چشم بر پنجره آبی آسمان ، رو به خدا نشانه رفته است ، در ضیافت لیلة القدری مبتنی بر این ایمان نوین فرا میخواند.لیلةالقدر ، شبی است که انسانهائی را که در اعماق دره سیاه و تاریک جهل و خود پرستی ، پرت گردیده و همچون کرم در منجلاب نیستی و مذلت در هم میلولند ، با فریاد "قم فانذر" آنانرا در اوج فرا خوانده و پنبه غفلت و تذویر را از گوشهای شان بدر کرده تا فریاد مظلومانه انسانهائی را که انسانیت و عدالت را حتی به قیمت جانشان فریاد کرده اند ، بشنوند و خواب خرگوشی را که با لالائی تزویری دشمن بر چشمهای شان مسلط گردیده ، بر آشفته تا چشم حق بین شان مظالم و فاجعه های زمینی را دیده و بر آن بشورند . آری چنین است که شب قدر از هزار ماه معمولی و عادی که به روز مرگی و ابتذال گذرانده ایم ، بهتر است و ما ازین دریچه است که به لیلة القدر قرآن نگاه میکنیم و این بینش قدر قرآن است که همچون آتش "اهورائی" بر مجمر سینه ملتهب و سوزان هر انسان عاصی و درد مند ، مشتعل گردیده است . انسانهائیکه احیاء را در ریتم خدائی ضربان قلب شان ، به آهنگ میکشند و به ما می آموزند که در طول تاریخ ، پرستش و خدا محوری بود که عشق و کرامت و عدالت و برابری و آزادی را به بشریت مظلوم و به بند کشیده شده تاریخ ، اهداء نموده است تا زندگی شان را بی وحشت قداره بندان و جلادان و اسارت و ذلت و زنجیر ، مملو از پرستش و عشق و زیبائی و عظمت و خلاقیت و قداسیت و تعالی و نور ، بگذرانند .

    dinsdag 1 september 2009

    نگرانی امریکا از نقش موثرجنرال دوستم در آیندۀ سیاسی افغانستان از کجا ناشی میشود؟

    نوشته: از توردیقل میمنگی
    نگرانی امریکا از نقش موثرجنرال دوستم در آیندۀ سیاسی افغانستان از کجا ناشی میشود؟
    امریکا از تأثیرنقش انفرادی جنرال عبدالرشید دوستم در حوادث سیاسی افغانستان نگران است، ویا از نقش مبارزات حق طلبانۀ خلق های ازیبک وتورکمن درشکل گیری حوادث آیندۀ سیاسی درافغانستان ویا هم از بهم خوردن فورمول های تدوین شدۀ اشغال آیندۀ کشور های تازه استقلال یافتۀ اسیای میانه توسط امریکا ومتحدین آن؟؟؟ابراز نگرانی های مصنوعی ومکرر دولت امریکا واظهارات رئیس جمهور امریکا بارک اوباما مبنی بر نقش جنرال دوستم در آیندۀ سیاسی افغانستان، در حالیکه سوالات زیادی را در رابطه با چگونگی این نقش در شکل دهی آیندۀ سیاسی افغانستان، آنهم توسط یک شخص که همکیس او در افغانستان کم نیست وکلیه متحدین دیروز وامروز امریکا ومجموع شرکای امروزی امریکا را از کرزی تا فهیم ، سیاف ، گلبدین، قانونی ،محقق، خلیلی ، گل آغا شیرزی وهزاران دیگر درخود احتوا مینماید ، در اذهان مردم جهان منجمله مردم افغانستان سوالات زیادی را خلق نموده که برای مردم افغانستان ، بالخاصه خلقهای ازبیک، تورکمن، اویغور، قرغیز، قزاق ودیگر تورکهای افغانستانی تهدید کننده وبرای دیگر مردم جهان گمراه کننده تلقی شده میتواند.
    سوال اساسی از آن ناشی میشود که امریکائی ها جنرال دوستم را در شکل گیری قضایای سیاسی کشور، به نمایندگی بخشی، از باشندگان این سرزمین، مؤثر قلمداد مینمایند وازنفوذ او نگران اند ولیکن برعکس با دیگر شخصیت های همطراز او در تیم دولت کنونی افغانستان که دامنۀ جنایات عدۀ از آنها به کافۀ مردم جهان اعیان است، هیچگونه مشکلی ندارد. علت در کجاست ؟ !!!!
    سوال زمانی جدی تر میشود که امریکائی ها وشرکای انگلیسی ایشان همه روزه روی موضوع مذاکره وتفاهم تا سرحد شریک ساختن ایشان در قدرت دولتی، با طالبان ودیگر مخالفان مسلح دولت کنونی تحت زعامت ملا محمد عمر وگلبدین در جنوب ،جنوب شرق وجنوب غرب کشور که عملاً در سنگر نبرد برعلیه ایشان قرار داشته واز مردم افغانستان بی هیچ ترحمی همه روزه قربانی اخذ مینمایند، داد سخن بمیان میآورند، ولی مردمی را که همیشه خواهان صلح وثبات در مناطق متعلق به خویش بوده ودر نبرد برعلیه نیروهای طالب والقاعده ودیگر عقب گرایان وابسته به اجانب از گذشته های دور تا امروز متقبل قربانی های فراوانی گردیده اند به بهانه های مختلف مورد یورش قرار داده وخواهان از بین بردن صلح وثبات در مناطق ایشان اند !!
    چرا امریکائی ها و متحدین ایشان از مبارزات حق طلبانۀ خلق تورک که صرفاً خواهان دستیابی به حقوق شهروندی ورسیدن به حق برابری ومساوات با دیگر باشند گان کشور درعرصه های حیات سیاسی ، اقتصادی وفرهنگی کشوربوده ودرین راه چیزی جز بدست آوردن حقوق مشروع وانسانی خود ها را در نظر ندارند ، این چنین ابراز نگرانی نموده ولی برعکس در برابر اعمال وحشیانۀ حاکمیت طلبان وپیروان خط برتری نژادی وقبیلوی در افغانستان اینهمه با تواضع وگذشت برخورد مینمایند؟
    این سیاست یک بام ودو هوای امریکائی ها وشرکای آنها از کجا ناشی میشود؟
    اینها همه مسایلی اند که ما را در برابر مسئولیت برخورد آگاهانه با قضایای جاری در کشورما ومنطقه ازیکسو وافشای حقایق به منظور بیدار سازی مردم از جانب دیگر قرار میدهد تا مردم ما در قرن بیست ویکم یک بار دیگر قربانی توطئه های استعمارگران و حاکمیت طلبان قبایلی مورد حمایت آنها نشوند.
    از ظاهر قضایا چنین بر میآید که نا فرمانی وطغیان توأم با توحش وبربریت بی حد وحصری که در مناطق پشتون نشین کشور جریان دارد بیشتر مورد توجه وخواست امریکاست تا آرامش وصلح در دیگر مناطق کشور با موضعگیری های آگاهانۀ مردم آن مناطق ، وامریکائیها واضحاً در آن مناطق نیز طالب جنگ ونا امنی اند تا صلح وثبات خلاف منافع وخواست امریکا که مانع تحقق پلان های بعدی امریکا در منطقه میشود !!!.
    ما به وضاحت میبینیم که توجه جدی امریکا به جلب همکاری بنیادگرایان وتروریستان قبایلی وابسته به شبکۀ القاعده بیشتر است تا مردم متمدن وصلحخواه دیگر در افغانستان !
    آنجا همه روزه ویران میکنند وامریکا با متحدین خود دوباره آنرا اعمار میکند ولی در جاهای امن که زمینۀ هرنوعی کار باز سازی مهیاست کمترین کاری که آینده ساز ومؤثر باشد انجام نمیدهند.
    آنجا که کشت خشخاش وتولید هیروئین علی الرغم تبلیغات مبارزۀ دروغین امریکا ومتحدین آن برعلیه کشت خشخاش وتولید هیروئین روز تا روز روبه افزایش است از کمک های همه جانبه وباز سازی خبر انتشار مییابد ولی در مناطق دیگر فقط از تحریکات تهدید آمیز و فعالیت های تشنج آفرین .
    اصل حقیقت را چگونه میتوان ارزیابی کرد ؟ وهدف اشغالگران از این بازی ها چه میتواند باشد؟ اینها مسایلی اند که باید به دقت مورد ارزیابی قرار گرفته وبه آگاهی مردم سپرده شوند تا باشد که از تحقق پلان های شوم امریکا ومتحدین آن در رابطه با نامن سازی شمال وبخون کشیدن مردم بی دفاع آن تا حد ممکن جلوگیری شده بتواند.
    هدف تحریکات کنونی امریکا جنرال دوستم نه بلکه خلق های تورک تبار کشور اند که حاضر به پذیرش پلان های شوم امریکا در رابطه با زمینه سازی یورش به ممالک همجوار افغانستان را نیستند.
    مسلماً یورش های مورد نظر امریکا به کشور های آسیای میانه تا زمانیکه صلح وثبات در شمال افغانستان حاکم باشد نا ممکن و در نهایت دشوار است وروی همین فورمول است که صلح وثبات شمال برای امریکائی ها پرابلم ساز و برعکس منازعات خونین جنوب وشرق کشور تحایف الهی محسوب میشود.
    گلبدین و ملاعمردرصورت داخل شدن در ترکیب دولت فعلی برای امریکا وغرب معضله افرین نیستند ولی دوستم با همه امادگی های که در همکاری با امریکائی ها در تأمین صلح وثبات دارد خطر ناک است ومعضله ساز.
    اظهارات رئیس جمهور امریکا ودیگر مراجع دیپلوماتیکی آن کشور بهترین مصداق این مدعاست.
    بدون شک این اظهارات حاکی از تداوم یک سلسله بازی های شوم پشت پرده در رابطه با سرنوشت امروز و فردای افغانستان و دیگرکشور های منطقه است، که هدف از آنها نه آیندۀ روشن مردم افغانستان در یک نظام دموکراتیک با حل کلیه پرابلم های این جامعه بصورت بنیادی ، بلکه چگونگی حفظ منافع آیندۀ امریکا در رابطه با دست یابی آن کشور به منابع اقتصادی کشور های همجوار افغانستان خصوصاً کشور های تازه استقلال یافتۀ ازبیکستان ، تورکمنستان ، قرغیزستان، قزاقستان، تاجیکستان و آذربایجان ا زطریق تشدید بحران در شمال افغانستان و صادر نمودن جنگ ها تحت عناوین مختلف به آن کشور هاست.
    امریکا ودیگر کشور های بزرگ استعماری همواره در بکارگیری سیاست تضعیف از طریق ایجاد تشنج در مناطق مورد نظر خود دست توانائی را دارابوده اند که تا همین امروز نیز در افغانستان، عراق، فلسطین و دیگر مناطق بحرانی در آسیا، افریقا وامریکای لاتین از آن بهره برداری مینمایند.
    چنانچه امروزهمه بخوبی میدانند که امریکا با اتکا به همین پالیسی افغانستان را از طریق آفرینش درامۀ طالب ومجاهد که تا همین اکنون نیز نمایش خونین آن در جریان است بصورت بی درد سر اشغال وازکارائی این سلاح یعنی برپا سازی جنگ های جهالت بکمک عقب ماندگی اعتقادی ومذهبی درکشور های اسلامی مطمئن گردید.
    اکنون دیگر نوبت آسیای میانه وکشور های ثروتمند همجوار با افغانستان است که از طریق تبدیل نمودن هر یک از آنها به افغانستان دیگری از طریق صدور طالب و مجاهد از خاک افغانستان بدان کشور ها و مبدل نمودن آن سرزمین ها به کانون های پایان ناپذیر جنگهای مذهبی وفرقوی همانند افغانستان در صدر برنامه های دراز مدت واستراتژیک امریکا قرار دارد.
    تا باشد که بعد از مبدل نمودن آن سرزمین ها به کانون های گرم جنگ و کشتار و ویران ساختن آنها تا حد اخیرهمانند کشور ما ، در آن کشور ها نیز، شروع به صادر نمودن کالاهای بسته بندی شدۀ حقوق بشر، دیموکراسی و دیگر کالاهای تبلیغاتی چون حق برابری زن ها ، آزادی بیان، آزادی مطبوعات وغیره نموده، با جلب حمایۀ سازمان ملل ویا بدون آن پا به حریم آن کشور ها گذاشته، بنیاد یک سیستم استعماری وسیع و دراز مدت را برای خود پیریزی کند.
    تلاشهای کنونی اشغالگران امریکائی وانگلیسی ومتحدین جهانی ومنطقوی ایشان با همکاری قبیله سالاران حاکم در کشور ما مبنی بر گسترش جنگ از جنوب بر شمال افغانستان وجابجا سازی کتله های وسیع طالب ودیگر گروه های افراطی وستیزه جوی مذهبی از کشور های آسیای میانه که از طرف امریکائی ها وانگلیس ها با همکاری ادارۀ استخبارات پاکستان طی سالیان اخیر در مدارس دینی پاکستان تربیت وشستشوی مغزی شده اند در مناطق شمال وهمجوار با کشورهای فوق الذ کر از نشانه های بارز این نیات شوم از جانب امریکا ومتحدین آن است.
    اکنون سوال بر سر چگونگی تهدیدی است که جنرال دوستم متوجه منافع امریکا ومتحدین آن خواهد کرد که هم اکنون این مسأله در حال طرح وبزرگ شدن از جانب امریکائی هاست؟
    بررسی دقیق و واقعبینانۀ قضایای کنونی افغانستان بصورت واضح نشان میدهد که در شرایط امروزی جنرال دوستم نه تنها بصورت با القوه وباالفعل خطری برای امریکا وآیندۀ صلح در افغانستان نیست بلکه میتواند همانند مسایل بعداز یازدهم سپتامبر و قبل برآن در افغانستان، یکی از مؤثر ترین مهره های تأمین صلح واقعی درین کشور نیز محسوب شود. به شرطی که امریکا ومتحدین او خواهان صلح وامنیت واقعی و پا برجا در کشور ما باشند که با کمال تأسف هرگز چنین نیست، و امریکا خواهان تداوم جنگ وخونریزی از طریق حضور نظامی خویش در کشور ماست تا بتواند حضور نظامی طولانی مدت خود را در اذهان جامعۀ جهانی مشروعیت بخشیده و به حضورخود در کشورما ادامه دهد. جنگ امریکا در کشور ما به خاطر ادامۀ جنگ است نه بمنظور تأمین صلح وامنیت وفراهم سازی زمینه های انکشاف وترقی.
    بنابه تحلیل آگاهان امور سیاسی کشور ما و جهان، طرح مسألۀ تحدید دوستم به آیندۀ سیاسی افغانستان، از جانب دولت امریکا یک موضوع کاملاً تکتیکی است که هدف عمدۀ آن را میتوان در آن طرف مرز های افغانستان در آسیای میانه جستجو کرد تا افغانستان.
    زیرا بنا به تحلیل هایی که دانشمندان از جنگها در طول تاریخ دارند، همه گواه بر آن است که بیشترین این جنگها با داشتن اهداف اقتصادی صورت گرفته تا دیگر مسایل، که هر بهانۀ دیگری فقط پرده و پوششی بوده روی مقاصد اصلی جنگها وبس.
    مسلماً جنگهای کنونی افغانستان نیز برای امریکا ومتحدین آن به هیچ صورتی مستثنا ازین قاعدۀ کلی جنگ ها و صرفاً برای خدا نیست و نمیتواند هم باشد، واصل موضوع روی بکارگیری مهره ها بنا به اصل ضرورت بازی در تداوم درامه های طراحی شده است که بر اساس آن ما امروز می بینیم بعضی از مهره های موجود بازی در افغانستان باید است فعلاً از صحنه بدور نگهداری شوند تا مانعی در پروسۀ انکشافی قضایا که همانا انکشاف جنگ ونا آرامی در شمال کشور با کشانیدن پای طالب به مناطق شمال است بوجود نیاید، تا پلان های بعدی امریکا مؤفقانه تر عملی شده بتواند.
    در راستای تحقق این اهداف امریکا ومتحدین آن، بزرگترین مانع باشندگان شمال و قبل ازهمه خلق های تورک تبارساکن در شمال کشوراند، که حاضر به تداوم جنگ وخونریزی در ساحات زندگی خود مطابق پلان های امریکا وانگلیس نمیباشند، ونام گذاری قضیه با استفاده از نام دوستم فقط سرپوش گذاشتن به حقیقت قضایا و منحرف ساختن اذهان عامه از واقعیت های موجود در افغانستان است.
    بناءً امریکا ومتحدین آن قبل از همه بایستی این مانع بزرگ، سر راه تسخیر آسیای میانه یعنی صلح و ثبات در شما ل را از برابر خود بردارند وبرای رسیدن به این هدف باید است، شرایط تولید بحران را مهیا سازند، که مسألۀ طرح کشتار جمعی طالبان در شهر مزار شریف توسط نیروهای جنرال دوستم که عمد تاً متشکل از جوانان تورک افغانستانی بودند، در واقعیت امر قراردادن تورکان افغانستانی در برابر خشم وانتقام طالبها واقوام دو طرف خط دیورند است که پایگاه های اصلی طالبان را تشکیل میدهند ، تا از این طریق مقدمۀ جنگ را از جنوب به شما ل منتقل ساخته، وبرای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود ها نزدیک تر شوند.
    برای هموار سازی راه رسیدن به این هدف، در قدم نخست پای جنرال دوستم را به میان میکشند وخواهان درهم شکستن روحیۀ مقاومت و ازبین بردن اعتماد به نفس سیاسی واجتماعی اقوام وملیت های تورک افغانستانی از طریق فشار آوردن بالای شخصیت های شناخته شده ومطرح آن مردم اند، تا اندیشۀ مقاومت در برابر هجوم طالبان را در وجود ایشان خفه و زمینه را برای پیاده سازی پلان های بعدی مهیا سازند.
    این مانور ومانور های بعدی که مسلماً یکی بعد دیگری تا اخیرعملی خواهد شد در صورت عدم برخورد با موانع جدی از طرف کشور های منطقه وجهان همچنان ادامه خواهد یافت تا مرحلۀ انکشاف دهی جنگهای کنونی از افغانستان در قلب آسیای میانه و تقسیم دوبارۀ این منطقۀ اسیا با کشور روسیه حسب منافع هردو طرف و درهم شکستن ثبات سیاسی و اقتصادی کشورچین و دیگر کشورهای منطقه.
    بناءً موضوع امروزی جنرال دوستم در حقیقت امر یک نوعی اعلان جنگ با خلق تورک در افغانستان و رهبران فعلی کشور های آسیای میانه در مجموع است که تا اکنون هم دروازه های خود را به روی امریکا ومتحدین آن طور شاید و باید باز نه نموده و قسماً مسدود نگهداشته اند.
    موضوع دوستم واتهاماتی که امریکائی ها برعلیه او وارد میآورند، در حقیقت یک نوع پیش در آمد بخاطر پیاده ساختن اهداف بعدی امریکا در شمال افغانستان واز آن طریق در آسیای میانه است که از طریق طرح این مسأله خواهان رسیدن به چندین هدف تکتیکی واستراتیژیکی در داخل وخارج از افغانستان میباشند که عمده ترین آنها بقرار ذیل است:
    الف – تشدید دشمنی در بین باشندگان تورک افغانستان وقبایل پشتون با معرفی نمودن تورکان بعنوان عاملین قتل وکشتار طالبان تحت زعامت جنرال دوستم.
    ب- در هم شکستن روحیۀ مقاومت تورکان برعلیه طالبان ویورشگران قبایلی با دورساختن جنرال دوستم از افغانستان ومتهم ساختن او به ارتکاب جرم برعلیه طالبان.
    ج- کاشتن تخم نفاق در بین خود تورکان از مجاری مختلف و به استخدام کشیدن عناصر معامله گر از بدنۀ خود تورکان بعداز کنار گذاشتن دوستم.
    د- نا بود سازی اعتماد به نفس ملی تورکان وتحمیل مفکورۀ برتری پشتون ها نسبت به آنها.
    ه – تحریک نمودن طالبان به انتقام گیری از تورکان وبالاخره آماده سازی ایشان در حمله به کشور های آسیای میانه.ف – توسعۀ جنگ در کل منطقه منجمله پاکستان برای مدت طولانی تا رسیدن به اهداف استعماری وحفظ حالت جنگ از طریق دامن زدن به جنگ ها ومنازعات منطقوی.
    ژ – در نهایت اشغال کشور های آسیای میانه وتقسیم منطقوی آنها با روسیه تحت نام تأمین صلح وثبات و آوردن دیموکراسی ومسایلی ازین قبیل.
    پس ما میبینیم که هدف امریکا از طرح خطر دوستم به آیندۀ سیاسی افغانستان، طرح خطر اتحاد وهمبستگی تورکان افغانستان در برابر اهداف وبرنامه های امریکا در افغانستان ودیگر کشور های منطقه میباشد که طی هشت سال گذشته با رجوع خردمندانۀ تورکان به تأمین صلح وثبات در ساحات مسکونی ایشان این پلان های امریکا وشرکای آن به مانع بزرگی روبرو گردیده است.
    امریکا هیولای نفت خواری است و در هر جای دنیا که این مادۀ سیاه پیدا شود آنرا باید است در تحت اشغا ل خود درآورد و آسیای میانه انتخاب دوم امریکا بعد از شرق میانه است که باید است برای رسیدن به هدف خود چندین فلسطین وافغانستان در جهان خلق کند.
    تهدید دوستم به آیندۀ سیاسی کشور یک بهانۀ بیش نیست، زیرا مجموع شخصیت های مطرح کنونی در سیاست های امروزی افغانستان به شکلی از اشکال به جنگ های خانمانسوز و درگیری های مسلحانه سی سال اخیر، دخیل بوده اند. در جاییکه ملاعمر و گلبدین حکمتیار با سیاف و فهیم قابل محاکمه نباشند ومجرم شناخته نشوند خطاب دوستم به عنوان جنایتکار جنگی خود جنایت بزرگی است که هدف آن انتقام گرفتن از تورکان افغانستان به جرم اسارت نا پذیری ایشان میتواند محاسبه شود وبس.
    ومن الله توفیق

    donderdag 27 augustus 2009

    به آرامش ذهنی چگونه دست یابیم ؟

    به آرامش ذهنی چگونه دست یابیم ؟
    ارسالی عبدالرحیم تیمور
    هر كه هستید و هر كجا زندگی می كنید، آرامش را به زندگی خویش دعوت كنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید. اگر كلام و رفتار شما قرین آرامش باشد، بدون شك این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایت خواهد كرد. به خاطر داشته باشید برای رسیدن به این وضعیت، لازم است برخی قابلیت های ویژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی خویش ایجاد نمایید. رعایت نكات زیر مقدماتی است كه به شما كمك می كند در این مسیر گام بردارید :
    1- یاد بگیرید كه گاه مسائل را رها سازید :بدین معنا كه به هر مسئله ای دائما گره نخورید. وقتی همیشه و همه جا در فكر مسائل خود هستید و به مرور آنها می پردازید، در واقع همیشه بار اضافه ای را با خود حمل می كنید كه این خود سبب ایجاد اضطراب و استرس در شما می گردد. بیاموزید كه با یك ذهن رها و آزاد زندگی كنید. این امر به شما كمك می كند كه با هر محرك كوچك و یا مانع جزئی آشفته نشوید.
    2- به خود و خدای خود ایمان داشته باشید :اگر چنین ایمانی را خود تقویت كنید به راحتی از عهده مشكلات زندگی برخواهید آمد و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام خواهید برداشت.
    3- مثبت اندیش باشید :اگر از دیدگاه مثبت اندیشانه ای بهره مند نباشید، همه چیز می تواند بی فایده و بی ثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید، بهترین سلاح در مقابل ترس و اضطراب است.
    4- نسبت به انتظارات و برنامه ریزی های خود واقع بین و منطقی باشید :توانایی های خود را در موقعیت های خاص بشناسید و نسبت به عدم توانایی ها و ضعف های خود واقع بین باشید. هر چقدر نگرش شما نسبت به مسائل زندگی منطقی تر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت.
    5- نسبت به انسان ها، عشق بی قید و شرط خود را نثار كنید :شما می توانید از دوستان، هم اتاقی ها و هم كلاسی های خود شروع كنید. یاد بگیرید كه آنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، در مقابل ضعف های آنها صبور باشید و خطاها و اهمال كاری هایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتری داشته باشید احساس شادی و خرسندی بیشتری را تجربه خواهید كرد.
    6- معنای فداكاری را لمس كنید :دست بخشش داشته باشید ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را به شیوه خودشان خوشحال كنید. به افراد بی پناه، یتیم و فقیر كمك كنید. برای آنهایی كه خواهان یاری شما هستند پشت و پناه باشید و بدون آنكه منتی بر آنها نهید تكیه گاهشان باشید. هر چقدر بیشتر ببخشایید، از الزامات و قید و بندها بیشتر رها خواهید شد.
    7- افكار خود را بازسازی كنید :در افكار و عقاید خویش نسبت به شخص خود، بازنگری كنید. بیاموزید در مقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها، استعدادها و مهارت های خود را ارج نهید. خود را بدون هیچ قید و شرطی دوست بدارید. هر گونه ترس و تردید غیرمنطقی كه در مورد خود دارید، كنار بگذارید. اگردیدگاه مثبت و سالمی را در مورد خود داشته باشید یاد خواهید گرفت كه خود را بدون قید و شرط قبول داشته باشید.
    با آرزوی موفقیت همراه با آرامشی لذت بخش

    woensdag 26 augustus 2009

    احمد شاه مسعود تاجکستان را از بلای گلبدین نگاه کرد





    احمد شاه مسعود تاجکستان را از بلای گلبدین نگاه کرد
    بعد از درهم شکستن کشوری شوروی سابق فندمنتالزم اسلامی به رهبری القایده که به نیات امریکاه زاده شده ونیرو گرفته بود لانه های خود را در هر نقطه دنیا ساخت، این بلای دنیایی از قاره هاگذشت وبه سرحد ها رخنه کرد. مر دم اسیای میانه شوروی که هفتاد سال در قید سیاست کمونیزم بود هر رویداد دیگری رادر حیات اجتماعی وسیاسی خودنا اگاهانه بهتر از کمونیزم میدانستند. القایده دیگر بیکار مانده بود وظیفه اساسی نابودی کمونیزم بود انجام یافت. در افغانستان تخم نفاق وبد بینی کاشته شد.
    وظایف انجام یافته القایده را منتظر وخسته ساخته تصمیم گرفت در بین افراد اتباع شوروی سابق جا گیرد. درین امر یگانه شمشیر برنده ان کلمه نجات اسلام وجهاد بود، این ظالمان زمان نماینده های خود را همرا با اوراق تبلغاتی ومبلغ بنام احیآ مساجد ومدرسه دینی در جمهوری های نو جوان ازبکستان، تاجکستان، اذربایچان ویکی از خود مختار های جمهوری روسیه چچین فرستادند. دولت روسیه خود را ابر قدرت همه میدانست انقدر رشد با سرعت اسلامگریان را باور نداشت. ونهال های بد بختی وویرانگری القایده تیز ثمره زهرناک خود را نمایان کرد. اول خلق تاجکستان با اغاز مظاهره تحت شعار های ریس جمهور دوباره انتخاب شود،تمام مجسمه های لینین برداشته شود، از اخر نام پدر کلمه اف بر داشته شود،الفبآ عربی دو باره بجای الفبای روسی بیاید وباید روسها از تاجکستان براید به شورش دست زدند.
    دولت تاجکستان اماده لبیک گفتن به همه خواسته های انها طی پروگرام ومراحل به همکاری مشترک دولت ومخالفان به منظور صلح وارامی وحفظ دست اورد های بدست امده شده بود. القایده در برابر این رضایت دولت تاجکستان افکار واندیشه های خود را باخته دید. القایده اشخاص کم سواد تحت تاثر توطعه های اسلامگرایان افتاده را در گروپ های مسلح تروریستی تنظیم کرد. در تاجکستان ملیونها از ملیت روسی در جریان هفتاد سال دور کمونیزم تولد شده وخویشی نموده وتاجکستان وطن انها محسوب مییشد. دولت روسیه اعلان کردهر فرد تاجکستان در صورت مواجه شدن خطر میتواند به روسیه پنا برد. که این هم سبب ادامه تشنج در تاجکستان شد.اشخاص تحصیل یافته ومتخصص تاجکستان را ترک گفتند.
    اداره دولت بدست کم سوادان افتاد، فابریکه ها از کار ماند کمبودی معلم ومواد درسی احساس شد وجوانان به سوی خرید وفروش واستفاده مواد مخدره که از دریا پنج اورده میشد رجوع نمودند به (جنگر ها )تفنگدار هارو اوردند وسیل از نا ارامی ها در تمام نقاط تاجکستان جاری شد. دولت روسیه که هم تازه از شوروی جدا شده بود پرابلم های را با خود در عرصه های مختلف داشت واز سوی از بروز القایده دست وپاچه شده بود تصمم گرفت باید ساحه تاجکستان را از وجود اسلامگرایان پاک کند وقوای بزرگ سرحدی خود را هدایت داد تا نظم را به حساب خود در تاجکستان اورد. اشخاص مسلح شده تاجکی حیات بعدی خود را در خطر دیده از ترس جان وتبلغ القایده با قوای نظامی روسی مقابله نمود وجنگ تباع کن اغاز شد. قوای مخالفان انوقت را عبداله نوری به رهبری گروهی حزب اسلامی اقای گلبدین از ولایت کندوز افغانستان رهبری می نمود.
    صد ها هزار فامیل های بیچاره تاجکی مجبور به ترک خانه وجای شان شده راه اواره گی وسرگردانی را بسوی افغانستان جنگزده درپیش گرفتند. در سال 1994 دور سپرانتوری را در تاشکند میگذشتاندم وپروگرام کاری من تحت نام(رول ژورنالرم در حالت های فوق العاده(افغانستان وتاجکستان) در تحت رهنمای رهبر علمی استاد فاکولته ژورنالرم تاشکند همدموف یوسف قدرتویچ بود برایم وظیفه داد تا با کدام مهاجر تاجکستان در افغانستان صحبت نموده سرگذشت انرا تحریر غرض بررسی بیارم.
    داخل افغانستان شدم با برادران اواره بیچاره تاجکستانی خود برخوردم که در راه سرک قیر اندازی شده حیرتان کابل در مسیر را با بیل ایستاده به هر موتر سلامی میزند وریگهای را که شمال روی سرک اورده وسبب بندش راه شده است پاک میکند ویگان دریور با انصاف خدمت انها راکه در پنجاه درجه گرمی انجام میدادند تقدیر نموده مبلغ یکهزار افغانی که مساوی به یک سند امریکای میشد از شیشه دروازه موتر پایین میانداخت و مهاجر بیچاره با دویدن وخورسندی پول را می برداشت ویک سلامی به دریور میزد ودعا نمی کرد بخاطر انکه فکر میکرد پول در مقابل کار انجام داده اش است وخیرات نگرفته که دعآ کند.
    وقتیکه نزدیک دو راهی مزار حیرتان رسیدیم دریور صدا زد به مهاجرین کسی نیست؟ ودیدم که باز هم همان برادران تاجکی با لهجه های شیرن تاجکی شان صحبت می نمایند وبیل بدستشان وبه جر و قور های سرک خاک می اندازد وبه موتر سلامی میزند در نزدیک دو راهه حیرتان مهاجران تاجکستانی کمپ زده وداخل خیمه هایکه از طرف ملل متحد داده شده بود زنده گی داشتند.
    به طرف شهر مزار شریف روان شدیم به دروازه تاشقرغان پنا هنده گان دیگری را در زیر صد ها خیمه دیدم که حالت انها نیز مانند برادران مهاجر تاجکستان است وتکسی ران گفت اینها از زیر راکت های گلبدین فرار نموده از کابل امده مها جر شده اند. فردا انروز در شهر مزار شریف در اتاق یک تجار با یک جوان تاجکستانی از جمله اواره گان تاجکستانی بود معرفی وبا بیش نمودن دست به امید گرفتن مصاحبه معرفی ودوست شدم جوان مهاجر تاجکی خود را صابر زاده شده ولایت قرغان تپه تاجکستان معرفی نمود به چهره اش هزاران درد والم وپریشانی وگشنگی واواره گی وسختی دیده میشد وچنین احساس کردم که صابر جان میخواهد با کسی بنشیند وقصه های فلاکت بار خود را نماید تابغض وغم درونی اش بیرون اید من صابر جان را به خانه بردم وبعد از معرفی بیشترصابر جان را اماده به قصه سر گذشت نمودم که جنین اغاز نمود((من انجیر برق هستم وهم هر کار تخنیکی از دستم می اید با تآسفت با ملک مسافری انقدر هم بدردم نخورد وباز هم نصیبه ام را از ملک مسافری میچینم وهیچ شکایت از تقدیر بد خود ندارم.
    در وطن خود زندگی میکردیم وپدر ومادرم به کلخوض کار میکرد زنده گی همه بیمه بود همه زن ومرد در تاجکستان کار میکردند وما هم در پهلوی انهاارام بودیم ناگهانی ابر غم بر اسمان قشلاق ما سایه کرد ما بیخبر از دنیا زنده گی داشتیم درس میخواندیم وکار میکردیم ودیگر هیج خیالی هم به سر ما نبود ورفتن به دیگر قشلاق را هم پدر ومادرم اجازه نمیداد خوش بودیم.
    در قشلاق ما تفنگ دار ها پیدا شدند وکلمه جهاد وکفر ویگان وقت کسی به اتهام کفر ویا نفر دولت کشته میشد دزدی خانه وبیناموسی ها توسط بعضی ها اشکا را سر می زد وبالاخره عساکر روسی ودولت به طرف قشلاق ما هم امد انها از دور میزدند وطیاره از بالا میزد وهیج کس به کسی نگاه نمی کرد به سرک هامرده را کسی نمی برداشت وهر کس فرار میکرد نمی دانیستم کجا، از گیر طیاره بم افگن فرار هم مشکل بود اعضای فامیل ما به 9 نفر میرسید شب بود نزدیک دریا با یک موتر لادا ویک موتر سایکل که داشتیم امدیم ویک افغان پیداشد که جند تخته را روی چهار مشک از هوا پر شده با خود داشت برای ما گفت(اگر موتر خود را بدهید من شما را از دریا می گذرانم) برای ما مهم از همه حیات بود من گفتم همه جیز ما از شما فقط ما را به یگان جای ببر فامیل ما مثل صدا ها فامیل دیگر که فردای خود را نابودی میدانست راضی شدیم با همان کشتی خود ساز با توکل از روی دریا وهشتناک بنوبت گذشتیم وفردای انروز ناظر کشته شدن صد ها فامیل توسط طیاره های روسی شدیم برای تفنگ داران تاجکستانی آسان بود انها ارتباط خوب داشتند وکار آنها زود تنظیم شد.
    فردای انروز ما به یکی از قشلاق های مربوط ولایت قندوز رفتیم هیچ چیز به حیات ما باقی نمانده بود. فراموش نمی کنم یک فامیل افغانی هشت نان گرم که در تندور خانگی پخته بود به ما داد من وفامیل ما نان را که اولین بار در حیات ما بود نان واب میخورم بسیار با شتها خوردیم ویک شب وروز همه به سر نوشت خود گریه میکردیم بالاخره من مجبور به گروهی پیوستم که گلبدینها رهبری میکرد مرا با تربیه ابتدایی باگروپ مسلح داخل تاجکستان به منظور جنگ وجهاد بردند چند مجاهد نو هم همراه ما شد وسرگروپی ما دست گلبدنی ها بود. و قتیکه در تاریکی شب داخل ساحه تاجکستان شدیم برادر افغانی با فیر راکت به اداره دولتی اغازجهاد کرد برای من غیر قابل تحمل شد که ما اگر جهاد میکنم چرا ساختمان را ویران میکنیم ودر همان شب در جنگ اشراک داشتم ودانستم که ما از روس ها بدتر عمل انجام دادیم اشخاص بیگناه که وسیله وشرایط فرار از محل را نداشتند کشته شدند ولی برادران مجاهد انرا ظفر نامیدند. وجهاد من هم به همان شکل ادامه داشت دانستم تفنگ بخواهی ویا نخواهی همه را وهشی آدمکش میکند.
    تبلغات مجاهدین روزبروززیاد میشد. مردم تاجکستان بنام احمد شاه مسعود آشنا بودند وآنرا چون قهرمان ملی وافتخار تاجکان میدانند.در بین ما تعدای توانست با اقای احمد شاه مسعود ارتباط بگیرد ومسله نابودی یک نسل را در صورت ادامه چنین جنگ وجهاد طرحه نموده از ان طلب مدد شدند.چندی بعد آقای ربانی امر داد ما باید دریک اردگاه مهاجری که دو راهی حیرتان است یکجا شویم زنده گی خیلی رقتبار وغیر تحمل ناشی از گرمی هوا نبودن جای،کار،ادویه وتعلیم ما را رنج میداد.احمد شاه مسعود یگانه خدمت بزرگ که به ما انجام داد همان بود که ما را از دم جنایت وبرادر کشی وخرابی به رهبری گلبدین نجات داد وزندگی بخور نمیر را به همکاری ملل متحد ساخت ما هم قانع شدیم وبرای ما شرایطی گذاشت که باید تفنگ نگریم وهمه روزه به همکاری ملل متحد در پی اشتی ملی تاجکستان شدیم.
    امروز اگر مریض شویم ادویه وافر نداریم آب نوشدنی صحی در اختیارما نیست مرده های ما در هر کجا که مرد دفن میشود واولاد های ما بیسواد تربیه وکلان میشود همه قابل تحمل است ولی برما شرم است وطن خود را ویران کنیم وهموطن ما کشته شود وخاندان را به داغ همدیگر گرفتار کنیم. امروز تاکستان میدان غم بیچاره گی ودربدری شده است ساحه از کنترول دولت بی اقتصاد خارج است ما فهمیده ایم کی ها این همه را به ما روا داشتند وارزو ما تاجکان مهاجر تعداد ماکه به پنج صد هزار میرسد بر گشتن به وطن است ومیخواهم غریب و فرد وطن خود باشیم از دبد بان حقوق بشر وشخص احمد شاه مسعود وپرزدنت ربانی امید داریم تا روند اشتی ملی را در پیش گیرند وما را از بلای تباع کن مسافری واواره گی نجات دهند.
    مهربانی های مردم افغانستان برای ما فراموش ناشدنی است خود روزگار خراب وبخور نمیر دارند ولی با ارسال خیرات ویا کمک در زنده ماندن ما سبب میشوند کاش در افغانستان آرامی میبود فابریکه وشرایط کار میداشت ما هم میتوانستیم یک زندگی برای خود جور کنیم ولی خود مردم افغانستان چگونه با نبودن کار ودستمزد زنده گی میکنند نمیدانم از خداوند برای این دوستان مهربان خود که بر ما دست مدد دراز کرده اند خوشوقتی بیشتر ارزو میکنم)) از صابر جان پرسیدم که اگر دوباره به وطن بر گردد چه خواهد کرد؟ برایم گفت(اگر اقای احمد شاه مسعود این شرایط را جور کند وما برگردیم من به روسیه بخاطر کار میروم به خاطر انکه ممکن بعضی ها از من رنجیده باشد ویا عقده ها مانده باشد سبب کدام غم دیگر نشوم وحالا دانستم مسلمانی بدل است او را کسی نمیتواند بگیرد) با صابر جان خدا حافظی کردم ولی در پی جریان مذاکره بخاطر صلح بودم ودر یک مذاکره بین امام علی رحمانوف ریس جمهور تاجکستان وآقای عبداله نوری رهبر مخالفین ومهاجر در افغانستان در شهر قرغان تپه تاجکستان به میانجگری آقای برهان الدین ربانی صورت گرفته متوجه شدم آقای ربانی دستهای امام علی وعبداله نوری را بالا فشرده صدا زد (زمین زیر پای دشمنان شما بسوزد )درآنوقت صحبت های وآروزو های صابر یادم آمد درین مذاکره آقای عبداله نوری به صفت ریس آشتی ملی وامام علی رحمانوف ریس جمهور معاون اشتی ملی تاجکستان اعلان شد.
    غیر منتظر آقای احمد شاه مسعود درین مذاکره پیدا شده کمی سخنرانی متوجه امام علی نموده گفت(تاجکان خود راتسلیم شوید مادیگر انها را نگاه کرده نمیتوانیم ودیگر نفاق بین همدیگر شما برادران ما نباشد) این سخنان کوتاه آقای مسعود انقدردلسوزانه ومهرمانه پذرفته شده که گویاه مسله نزاغ کدام فامیل حل شده باشد بعد از انروز مهاجرین تاجکی به شکل گروپ های به همکاری ملل متحد از راه ازبکستان انتقال یافت در اخیر یک جریان جالب دیگر را هم ناظر شدم که تعدادی از تاجکستانی ها با افغانها خویشی نموده صاحب اولاد هاشده وداماد های افغانی هم حاضر به تشریف اوری به تاجکستان شده بودند ولی ملل متحد داماد ها را در پروگرام خود نپذرفت خانم واولاد ها با بکس ها رفت وداماد های افغانی که لباس نو خود را پوشیده آمده بودند ماند. واز همان روز تاجکان دست بدست همدیگر داده با ندامت ها از خطاهای گذشته در پی آبادی وآرامی تاجکستان عزیر شان شدند اقتصاد وفرهنگ خود را بالا بردند ولی رهبران ما در مکه روی قران هم دست ماندند قسم خوردند ولی وفا به قسم نکردند به فکر من مسله بیسوادی اجتماع رول مهم در روند اعاده صلح بازی میکند.

    امان معاشر خبرنگار ازاد
  • بازگشت به صفحه اصلی
  •