• بازگشت به صفحه اصلی
  • zaterdag 25 april 2009

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجایع درافغا نستان

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجایع درافغا نستان
    (بخش سوم)
    {قسمت نهم}
    حقارت ونفرتگرائی وتعصب زیربنای فرهنگ فاشیستی جامعه قبیلوی
    (1)
    مکن گردن فرازی تانسازد دهر پامالت
    که نی اخر به جرم سرکشی ها بوریا گردد
    حضرت ابولمعانی بیدل "ر"
    یکی ازاساسات ومبانی فرهنگ فاشیستی جامعه قبیلوی را،نفرت گرائی بمقابل جوامع محکوم تشکیل میدهد،به این مفهوم که ساختارهای بدن انسانها"معیاراصلی فاشیستی"شمرده میشود تااستعدادوشائیستگی ولیاقت ویا اهلیت انها.ا اقوام تحت استبداد ومحکوم، حتی ازچگونگی هستی وموجودیت خود و زبان وفرهنگ وهویت ملی خود وازتعلقات و وابستگیهای نژادی واتنیکی وفرهنگی خود، درتحت سیطره رژیمهای فاشیستی یک قومی، باجرئت کامل وبطور ازادانه نمیتوانند بین یکدیگربویژه به لسان مادری شان مانند سایر هموطنان وشهروندان دارای زبانهای رسمی، مفاهمه ومکالمه ویا صحبت معمولی نمایند. زیرا که نخستین حمله فاشیستان دراین حالت انست که مستقیما بالای انها تعرض نموده ولهجه صحبت ایشانرا مورداستهزا وتمسخرقرارداده وبی احترامی مینمایند که دراین رابطه ملیتهای"تورکتبار" بیشترمورد اهانت برتری جویان زبانی هستند. بگونه مثال، اگردو نفر تورک زبان بین هم به زبان مادری خود که کاملا حق مسلم ومشروع انسانی شان است درحضورجمعی بخواهند با هم حرف بزنند ویا مانند دیگران صحبت ازاد و راحت نمایند، بطور انی به عکس العمل تعصب امیزی ازجانب شنونده متعصب مواجه گردیده وکلمات توهین امیز ومسخره کننده توام با یک خنده امیخته با تعصب وتنفر نثار شان میگردد و فی ا لحال میگویند"قیلدینگ وبیلدینگ را بس کنید وادم واری گپ بزنید.ا؟" ودر تحت پوشش"مزاح" انرا یک لسان غیرمسلمانی و بیگانه دانسته وحکم صادر مینمایند که " او برادر.ا چرا مسلمانی حرف نمیزنید.ا؟"وباری نیز تعجب امیزمیپرسند که"ایا یاد ندارید.؟" وشما باید حتما زبان ما را بدانید وبه زبان ما حرف بزنید.ا؟چونکه زبان ما رسمی وملی است وزبان شما به چه درد میخورد که ما انرا یاد بگیریم.ا؟. زمانیکه این سوالات متوجه خود اقای برتریجوی زبانی قرارگیرد، جز اینکه بگوید من به زبان تو احتیاجی ندارم و به ان کاری ندارم که یاد بگیرم دیگرپاسخی ندارد.ا؟. به این ترتیب بدون انکه کوچکترین معلوماتی درباره فیلسوفان، علما، ادبا، فضلا ومورخین، نویسندگان، شاعران، ساینس دانان، پژوهشگران ومحققین تورکان داشته باشند و یا درباره سایرمنابع وتالیفات واثار غنی پربارعلمی انها درکلیه عرصه های علوم وساینس وسایرعلوم نجوم، طبابت، فزیک، کیمیا، بیولوجی، هندسه و ریاضیات، علوم طبیعی وجغرافیائی ودرعرصه های اقتصادی واجتماعی وسیاسی وفرهنگی وادبی وزبانی ان ودربسا عرصه های دیگر تالیفات، تحقیقات، پژوهشها و ریسرچهای علمی ومدنی بطور وافر صورت گرفته است، داشته باشند. نه تنها دراوزبیکستان تورکمنستان ویا در تورکیه، بلکه درکتابخانه های سراسردنیا وسایتهای انترنیتی نیز از ان انباشته شده است و مورد استفاده کشورهای خود وعلمای عده ای کشورهای جهانی که دران اشنائی دارند، قرار کرفته است واینکه فرهنگ وزبان تورکان افغانی تحت نام "قیلدینگ،بیلدینگ" با جرئت تام امروز مورد اهانت قرارمیگیرد، نتیجه همان جشنواره های کتاب سوزی نادرخان و وزیرمحمد گل مومند وتا امروز ازطریق حکام فاشیست ان بوده که به فقرمنابع فرهنگی در داخل افغانستان امروزی به ان دچارکردیده اند، درحالیکه دوصد سال قبل از امروز درخراسان باعظمت دیروز و ماورالنهر، بلخ وهرات وبخارا بزرگترین مرکز ومهد عمده فرهنگ وادب مدنیت دراین منطقه دنیا بوده است که درافغانستان کنونی درطی بیشتر از یک قرن همه نابود گردیده است..ا.ا..وبنا"فرهنگ حاکم وبرتر جوی کنونی چه امتیاز و برتری را درین زمینه ها بیشتر از فرهنگ تورکان ویا سایر ملیتهای تحت استبداد داشته است؟ واینکه درطی بیش از صد سال با فرهنگ ستیزی و فرهنگ کشی وبا برپا نمودن جشنهای مجلل.ا؟ کتاب سوزی، موفق به تصفیه فرهنگ غنی این ملیتها ازکتاب خانه ها، از منازل و از بساط این جامعه شده و به این حالت موجود زو ال هویت ملی و فرهنگی قرارداده و زمینه های بی حرمتی وحقارت را تحت القاب وعناوین مختلف امروز برای این ملیتهای با فرهنگ، مساعد نموده اند که هیچگاه جای تعجب نیست. چونکه طی همین مدت حاکمیت فاشیستی قبیلوی وقبیله سالاری با پلانهای تصفییه فرهنگی ازبساط و بستر این جامعه وبه کنار زدن وبه حاشیه راندن زنده وبا لفعل این ملیتها ازقد رت سیاسی، دال برمساعد نمودن بستر ذهنیت جامعه فاسد قبیلوی کنونی است که باید باجاغورپ، همچو معایب ونفرتگرائی وحقارت را ازادانه نثار این ملیتها،وبویزه تورکان افغا نستان نماید.وبه فرهنگ غنامند ان احترام وارزش قایل نگردد. ودر قانون اساسی اش نیزانرا بشکل تعصب امیزوجنجال برانگیزبه حیث زبان سوم رسمی وانهم درمناطیقکه اکثریت باشنده ان تورکان باشند،منحیث یک ریفرم سرکوب کننده خواسته های برحق انها،درج نموده اند.نه بحیث زبان رسمی سراسری ونه هم به حیث زبان ملی شناخته شده است ونه هم هوئیت ملی به ان داده شده ایت.مطابق ماده (16)قانون اساسی دولت اسلا می افغا نستان:"...درمناطقیکه اکثریت مردم ان به زبانهای ازبکی بلوچی،پشه ئی،نورستانی ویا پامیری تکلم مینمایند،ان زبان علاوه بر پشتو ودری بحیث زبان سوم رسمی میباشدونحوه تطبیق ان توسط قانون تنظیم میگردد....".وتبعیض امیز بودن این ماده(16)قانون،دراینجا نهفته است که،جامعه خالصیکه ازلحا ظ جغرافیائی ومحیط زیست،دائیره زیست تورک تباران را که جز ازولایات باستانی جوزجان وسرپول وفاریاب،که دراکثریت مطلق قراردارند،به سایرولایات صفحات شمال کشوربادیگرملیتها باهم خلط شده اند.بناآ،تحقق این ماده برای همیش دچارمنازعه بوده ،وازجانب دیگر،ازرشد وانکشاف سالم وغناسازی ان واستفاده واستعمال انرا دررسمیات جلوگیری مینماید،وهم درشرایئط کنونی این جامعه نیز عملی به نظرنمیرسد.درحالیکه مناطق تورکتباران وتورکستان درقلمرو افغا نستان کنونی درطول تاریخ این مملکت عمد تا به صفحات شمال کشوراتلاق داده شده است که درسایرولایات ومناطق کشورنیزنفوس مخلوط شده دارندوزندگی مینمایند.که بخش قابل ملاحظه نفوس کشوررا تشکیل میدهند.وبویزه مناطق بودوباش تورک تباران،ازولایات باستانی،فاریاب وجوزجان وسرپل،اغازگردیده،مناطق وساهات وسیع مزارشریف،تخار وبدخشان،،کندزوبغلان والا بادغیس وبعضی مناطق محدوددرهرات وحتی تاکابل رادربرمیگیرد،وتفکیک نمودن تصوری این ساحات ومناطق وان هم درشرائیط ارقام وامار واحصا ئیه های نادرست تخیلی وتخمینی وتحمیلی وبی پایه وغیرموئثق که هرکس به زعم خود ازخود ارقام وفیصدی های ثابت را به نفع خود بدون نفوس شماری دقیق که ازهمه مهم وعا جل تر میباشد وازاهم مسایل ملی بشمارمیاید.ا..ارایه واتشارنموده اند،که تنظیم ورهبری وکاربردان،البته دشواریهای خودرا درقبال دارد..ا..صرف نظرازازتعصبات لسانی وزبانی وفرهنگ ستیزی،درقبال هردوزبان فارسی وپشتوی رسمی اولی درقانون اساسی باید که زبان اوزبکی منجمله زبان"تورکتباران"افغانستان مانند زبانهای شیرین فارسی وپشتو که اکثریت به ان تحریروتکلم مینمایند،،برای حل دائیمی منازعات زبانی وفرهنگی نیزدرردیف ان دوزبان اول به رسمیت شناخته میشد.ویا حداقل درصفحات شمال کشورازجمله زبانهای رسمی شناخته میشد ودرقانون قید میگردید.چونکه هیچ زبان به تنهائی خود به حیث زبان مادری درتمام صفحات شمال نمیتواند دعوای اکثریت نمایدوشاید هم درمناطقی میشود برخورد نمود که درترکیب نفوس ان همه ملیتهاباهم مساوی ویا باافزودیک یا چندنفر،اکثریت ویا اقلیت را تشکیل بدهند،ایا بااین شیوه حل مسئله زبانی وملی،جفای بزرگی برحق ملیتی که باکمبود یک یا چندفرد دراقلیت بماند،نیست.ا؟وایا حق مشر وع وقانونی ان اشکارا پامال نمیگردد.ا؟وایا تنشها وبحرانهای اتنیکی وخشونتهای تازه را عمدا وقصدا ایجاد نمیکند؟ وبسا سوالات دیگر.ا..بناا"،زبان اوزبیکی به حیث زبان رسمی درقبال زبانهای فارسی وپشتونیز بدون قید کلمه"اکثریت"،حداقل درصفحات شمالی کشوربه حیث زبان رسمی درقانون اساسی کشورقید گردد،تا برحل مشکلات اساسی منازعات زبانی وفرهنگی رسیدگی عملی صورت بگیرد،وازاین پیشنهاد نیز کدام نقص ویا ضرری که متوجه دوزبان اولی پشتو ودری باشد،متصورنبوده ونیست.وحتی شامل مفردات درسی منحیث یک مضمون الا صنوف دوازده مکاتب سایرولایات میگردید،نیزجای داشت.ودرغیران اگر این ماده16)قانون درمورد زبانها تغییرنخورد وحقایق عینی دربین این جامعه که دربالا ذگرشدمدنظرگرفته نشود ،منحیث یک ماده عوام فریبانه وغیرعملی ومانند قوانین گذشته دراین مورد درمنازعه باقی خواهد مند.ا ..بادرنظرداشت این واقعیت های عینی که همچو برخورد های توهین گرانه وتحقیرامیزکه دربالا اشاره شدودردرون این جامعه عملا موجوداست،ودربسترفرهنگ سنتی این جامعه قبلا کاشته شده است،ودریغا که امروزبه شگوفه نشسته است.ا؟ که به موجب ان به مناسبت سیطره جوئی فرهنگ فاشیستی قبیلوی وزبان ستیزی ازاین زبان،به اصطلاح برترجویان زبانی"قیلدینگ وبیلدینگ.ا؟"،سخت نفرت دارند،وبه بالای زبان هوئیت ملی ونزادی ملیتهای تحت استبداد طورازاد وبا اطمینان کامل ازحمایت حاکمیت تک قومی مرکزی همچو معایب وناسزاهای اتنیکی راکه به"مزاح های"خنده اوروبه طنزوفکاهی ها باهم امیخته ومساعد نموده اند،که درعمق نیات ان اغراض سیاسی وبرترجوئی لسانی نهفته است وبطور عمدی طرف مقابل را تحریک وواداربه همچوعکس العملها وواکنشها نموده وبا لاخره فضارا به بحثهای اتنیکی وقومی وبرترجوئی میکشاند وبسا دیده شده که همچو مزاح ها منجربه خشونتها وانزجاروخصومتها بین یکدیگرگردیده است که بمثابه یک پدیده منفی ومخرب عملا دردرون جامعه کنونی افغانی وجودداشته وباتعرض به کرامت انسانی زمینه توهین وحقارت وبغض وکین وعقده کشائی هارا فراهم اورده است.وبسا بملا حظه رسیده است که،هرگاه کسیرا که لسان ویا لهجه زبانش مورد اهانت قرارکرفته،برای رفع عقده کشائی ودفاع از لسان خود،مجبورعکس العمل نشان داده،متقابلا مخاطب وطرف مقابل خودرا بااستعمال بعضی اصطلاحات القاب ونامگزاریهای مروج،ناسزاگفته نیزتوهین وحقارت نموده است،واین مزاح ها به این ترتیب به تنشها وخشونتهای جدی اتنیکی تبدیل گردیده وحتی به برخوردهای فزیکی نیزمنجرشده است.وان دوستی های شان با لاخره به دشمنی تبدیل گردیده است،که ده ها واقعات نا گواروبرخوردهای فاجعه انگیز باراورده که که عملا دردرون همین جامعه وجوددارد.ا.ا درزبان اوزبکی یک ضربالمثل است میگوید:"هزل ایلترمزاق قه،مزاق ایلتردوزاق قه"،(هزل وشوخی میبرد به مزاح ومزاح میبردمارابه دوزخ)،یعنی ازهزل ومزاح وشوخی ها گاهی دیده شده که فضای خوشی وصمیمیتها را به تیرگی وسیاهی تبدیل نموده ولحظات خوشی را برای شان مثل دوزخ میسازد.ا ..واما هزل ومزاح وشوخی برای لحظه خوشی وتفریح ویا خندیدن ویا خندانیدن دیگران ومسروروخوش ساختن دوستان،که یکی ازصفات خوب وبرجسته وپسندیده هرانسان است وحتی یک "هنر" مورد ذوق همگان است،هرکس استعداد انرا ندارد.وبرای رفع خستگی وتبدیل فضای ناخوشی ها ورفع کدورتها وایجاد صمیمیتها ،امریست کاملا ضروری،باشرط انکه فارغ ازاغراض اتنیکی،زبانی وقومی وملی باشد.واین مزاح زمینه زمینه برخورد رابین دوستان فراهم،نسازدکه،بجای خوشی خفگی وازردگی وبجای دوستی دشمنی هارا بارنیاورد.وازاین نوع مزاح ها بوی خصومت،نفرت وحقارت وعقده کشائی وحس برترجوئی ها به مشامها نرسد.که درانتخاب نوع مزاح وفکاهی ها بایدجوانب منفی ومثبت مضرومفیدیت ان،جدا درنظرگرفته شود ونهایت احتیاط به خرچ داده شود که،عواقب ان بارپشیمانی نداشته باشد.ایعنی نباید" کور خود وبینای مردم بود "،وبا ذره بین درقفای عیب دیگران بود،غیبت کردن وعیب جوئی وتعرض به کرامت انسانی،توهین وحقارت،ازجمله عناصرمضروخطرناکی اند که بمثابه سنت نا پسندیده و دیرپای وخرافی اند که،دردرون جامعه قبیلوی زندگی مینمایندکه خاصه رفتارها واخلاق قبیله وقبیله سالاران درطی سده هابوده است.ا..ر.

    موشگافم من به عیب دیگران
    چون به عیب خود رسم کورم دران

    عیبجو هیچوقت متوجه معایب خود نمیباشد،بلکه بنا بربغض وکین سنتی وارثی که ازجامعه قبیلوی باخود حمل میکند،همیشه متوجه معایب دیگران بوده،وازنگاه تعصب وحسادت وخودبزرگ بینی مینگرد.ا وبه این ترتیب درصدد زبان ستیزی وفرهنگ ستیزی وهوئیت زدائی اقوام محروم برامده وباقایل شدن ارزش واهمیت کم به ان راه نفوذ زبان وفرهنگ حاکم را درنهادهای فرهنگی وزبانی ملیتهای محکوم مساعد میسازد.وبعدا بخاطرجلوگیری ازمشاجرات وواکنشهای طرف مقابل وبرای فروکش سازی عصبانیتهای که ازاین حرکت واعمال توهین امیز وی ایجا میگردد،با یک خنده معنا دار به ان رنگ "مزاح ا.؟"داده،ویک نوع تفریح وسرگرم کننده خود وانمود ساخته وبه این ترتیب ازیکطرف ملیت طرف مقابل را توهین وتحقیر منماید،وازجانب دیگرپروسه تطبیق پلان برترجوئی فرهنگی وقومی خودرا عملی میسازد.وبااین نوع"مزاح کشنده.ا؟" وذهرالودومغرضانه فاشیستی خودبه یک تیر دو فاخته شکار مینماید: یعنی ازیک طرف بااین نوع تبلیغات عملی سمعی وبصری درچوکات"مزاح" با کوبیدن زبان وفرهنگ دیگران،فرهنگ وزبان خودرا رایئج ساخته وتحکیم میبخشد وبرترنشان میدهدوبرعکس هوئیت ملی وفرهنگی وزبانی این ملیتهای تحت استبداد را هم توهین نموده وبی ارزش وبی حرمت وانمود میسازدتا زمینه اضمحلال تدریجی انرا مساعد سازد،وازجانب دیگر بااین رفتارخود انانرا به تدریج درکنارزده وبه حاشیه رانده وبه انزوا میکشاند..وبصورت تدریجی وارام ارام،بین ملیت حاکم مزج نموده وهوئیت بومی واصلی انانرا ازجامعه وازتاریخ،مسخ ونابودش میسازد.چنانچه همچو یک شرائیطی درطی مدت کم وبیش دوصدو پنجاه سال طوری فراهم ساخته شده که،بخش مهم وقبل ملاحظه نفوس پراگنده تورک تباران دربسا مناطق شرقی،وغربی ومناطق مرکزی کشورزبان مادری خودرا ازدست داده وبه زبانهای مسلط دران مناطق،مزج ومضمحل شده اند.وحتی این ملیت محروم ساخته شده اززبان وفرهنگ ملی وبومی واصلی مادی شان،حتی درمحافل رسمی یاشخصی،توی وختم وخیرات و فاتحه وجنازه ودرمساجد ودرجای تجمع مردم نمیتوانند ازادانه به زبان مادری خود مانند دیگران،صحبت ومکالمه نمایند.وعطش عظمت طلبی وبرتر جوئی ملی ونجادی وزبانی،چنان فوران وطغیان مینماید که،حتی موجودیت وهستی این اقوام بالای انها انقدر سنگینی مینماید،برتر جویان به هیچ وجه،تحمل زیست باهمی باایشانرا ندارند.وملیتهای تحت ستم وبومی که هزاران سال سابقه تاریخی،فرهنگی ودارای هوئیت اصلی ملی وبومی خود اندوملکیت پدری وابائی تاریخی دارند،انرا مربوط به اوزبکستان ،ترکمنستان،ایران ویا تاجکستان منصوب نموده باشعار تجزیه طلبانه"هرکس درافغانستان است افغان(پشتون)است"ر(2)را عملا دستورداده ودیکته تجزیه افغانستان واحد راصادرمینمایند.ا.؟
    درقبال کاربردهای هدفمندانه زبان وفرهنگ ستیزیهای محفل فاشیستی رجیمهای استبدادی ازده ها نمونه های زنده وچشم دیدها درزمینه،موضعگیری فاشیستی دوعنصرتجزیه طلب را که درکانفرانس بین المللی"استقرار ثبات درافغانستان وراه حلها"که درسال2006درهالینددایر گردیده بود،شایان تذکراست که،دراینجا به عنوان یک مثال کوچک،ازرفتارهای شوم فاشیستی ووتجزیه طلبانه انها ازقول اقای رضا خنجی درهفته نامه امید چنین میخوانیم:"...اصف وردک این اقا یکجا شدن پشتونهای دوطرف مرزدیورندشد،افغانستان را وطن پشتونها قلمدادکرد،واقوام دیگررا مبوط به ایران ،تاجکستا،اوزبکستان وترکمنستان دانست...واما باتاسف شکریه بارکزی ازبازسازی شمال بخاطر جنگهای جنوبی راضی نبود،به عقیده او یابازسازی درشمال بایدمتوقف گردد ویا شمال هم مثل جنوب در اتش بسوزد...ا؟(3)--ورجیم ناکاره یک قومی اقای کرزی جز اینکه به این عناصرتجزیه طلب وعظمت خواه که بهترین ممثل پالیسی برترجوئی فاشیستی قبیلوی اند ومطابق خواست وتفکرسیاسی حلقات فاشیستی حاکم که حتی درسطح جهانی همچوفعالیتهای جدائی طلبانه را طوررسمی وازاد براه می اندازند.جزاینکه مطابق پرنسیپهای فاشیسم ایدیو لوجیک رجیم برای شان شادباشها گفته باشد،دیگرکوچکترین عکس العمل وبازپرس ازانها نه تنها صورت نگرفته،بلکه تاحال سکوت وخموشی هم اختیار نموده است.تاجرئت بیشترومیدان فعالیتهای گسترده تری برایش نیزبیش ازبیش مساعدگردد.که این امرمبین واقعی یک حاکمیت قوم پرست وسکتاریست را عملا به اثبات میرساند.ا ..واین پدیده شوم درزیربنای نهاد فرهنگی جامعه قبیلوی ریخته شده وعملا دردرون این جامعه درحرکت است وتوسط رجیم حاکم ان ازاین مناسبات به شدت حمایت میگردد.واین حمایت نیز به ذات خود،متقابل بوده ازطریق همین اهرام فرهنگی فاسد سنتی قبیلوی،به نوبه خود ازاستبدادفاشیستی این رجیم وازحاکمیت یک قومی ان حمایت وپشتیبانی به عمل میاید.ودرنتیجه همین حمایت مشترک یکدیگراست که استبداد فاشیستی سنتی دوام مینمایدواین فشارباتمام ابعادان عملا دردرون همین جامعه محکوم وجوددارد،وگردانندگان بااعمال این فشاربه ذراعی مختلف منتظرانند که،بایدحتما این ملیتها ازهوئیت ملی،وزبانی وفرهنگی خودبگزرند وبه مزج واضمحلال خوددرترکیب اجتماعی ملیت حاکم تن دردهند ودرعمل بپذیرندوتصدیق نمایند که ما"افغا ن"هستیم وازملیت اصلی(اوزبیک،تورک من،هزاره،تاجیک نورستانی،بلوچ وپشه ای...") خودعملا انکارنمایند.درغیران تکرارهمان هدیث است که به "وحدت ملی.ا؟" صدمه میرسانند.ا..وبه این صورت حکم شان"همین است که،یابه" شمشیرقومی "ماتسلیم شوند،مرکب اسا ازانها بهره کشی صورت گیرد،باج ومالی بپردازند،وازرجیم استبدادی فاشیستی حاکم درهمه عرصه ها ونهادها،حمایت به عمل اورند.وتابعیت عام وتام داشته وخدمت زیر بیرق راانجام دهند،چونکه امتیاز شان سربازی است،نه جنرالی.ا..وبالاخره،زبان وفرهنگ وهوئیت ملی خودرا به این ترتیب ازدست داده وهمه هست وبود وجان ومال خودرا به قربانی داده وبه غارت بگزارند.ا که بااین زمینه سازیهاوفراهم سازی شرائیط،انانرا کاملا درمقابل یک عمل انجام یافته قرارمیدهند.ا..بگونه مثال امیرعبدالرحمان چنین یک حقارت غیرانسانی وغیراسلامی راعلیه ملیت شریف هزاره،بیشرمانه به تاریخ خود می سپارد ومیگوید:"بسیاربه وجه معقول معروض داشته اند،زیرا که مردم هزاره همان طائیفه وقومی اند که،ازابا واجدادتا حال مرکب اسا بارکش مردم افغانستان بوده اند....""(4)..دراینجا به وضاحت دیده میشود که،توهین،حقارت ونفرت گرائی زیربنای فاشیسم قبیلوی را میسازد،وکرامت انسانی را نمیشناسد،وباسرکوبگریهای وحشیانه فاشیستی خوداستبداد رادر کلیه ای نهادها واهرامهای سیاسی واقتصادی واجتماعی وفرهنگی ان به شکل گسترده ان نفوذورسوخ داده است.بناا"،توهین وحقارت ونفرت گرائی درطول تاریخ،ودوران زمامداریهای فاشیستی یک پدیده منحط ریشه داری بوده که امروزنسلهای بعدی روئیده ازدامان فاشیسم قبیلوی انرا به نحو مختلف نشخواروتمرین نموده ومنحیث یکطرزالعمل به سرمشق معمولی خود دراورده ودرپوشش خنده ومزاح وطنزوفکاهی علیه ملیتهای شریف استعمال مینمایند.وبه منظورتشدید وشعله ورساختن نفاق ملی به همچو کلمات تحریک امیزعمدا دست میزنند وبالاخره دستورمیدهند که ازملک ابائی وبومی وپدری خودخارج شوندویا به ممالک همجوارازلحاظ موقعیت جغرافیائی،لسانی وفرهنگی ورسم ورسوم وعنعنات ومسایل اتنیکی مشترک خود،بروند.ا.ا.ا؟ وبا این طرز تفکرعظمت طلبانه ای قبیله سالاری وبرترجوئی ونزاد پرستی خودعملا جامعه را به تجزیه طلبی سوق داده واین ملیتهای صلح دوست،ارام،وبی سروصدا متدین وزحمتکش وباهم برادرودلیرودشمن شکن راخائینانه تحریک نموده واگاهانه به اشوب وخشونت رهنمائی مینمایند.ا
    برخردوبزرگ برکشیدن خودرا
    وزجمله خلق برگزیدن خودرا
    ازمردمک دیده ببایداموخت
    دیدن همه کس راوندیدن خودرا
    " حضرت ابولمعانی بیدل(ع ر)ر "
    اقای رامش تهیه کننده برنامه فارسی صدای امریکا درباره وحشت طالبان وعمق نیات فاشیستی وتعصبات نفرت امیزانهاکه باحلقات فاشیستی رجیم کنونی اقای کرزی کدام تفاوتی ندارد،میگوید:"طالب بچه ها که اکثرا یتیمان هستندواغوش خانواده هارا ندیده اند....ودرچنگال ادم خواران گیرمانده اند...وازاینها اینطورموجوداتی ساخته اندکه همه دنیا را به حیرت دراورده است...تضادهای شدیدی نسبت به افغانهای شیعه دارندونسبت به هزاره های افغانستان دارند،وقتیکه مزارشریف را گرفتند،ملاه عبدالرزاق که سرکرده این جنایت کاران بود،بسیارصریح گفت،تاجیکها بروند به تاجکیستان،اوزبیکها بروند به اوزبیکستان،هزاره که بیشتر شان شیعه هستند،یا مسلمان شوند،بزعم انها یعنی سنی شوند،یل گورخودرا گم کنند،بروند به ایران به هرجائی که میروند....".(5)ر
    رجیمهای یکقومی وعظمت طلب ازهرقماشی که بوده اند،به جامه ونقاب گوناگون حیل وفریب به بازیهای سیاسی مختلف نقش خودراادانموده ودارای یک هدف واحدبوده اند وحکومت نموده اند.که به ثبوت این ادعا باید اذعان داشت که:تغییرنام(خراسان)دیروزی به(افغانستان)امروزی،اغازهمان دعوای پشتونیزه سازی است که،"امیرعبدالرحمان" براه انداخت.واین پلان وشعاربه نسل روینده ازدامان فاشیسم قبیلوی سرمشق قرارگرفت..ابناا"این شعاروپلان که ازهنجره امیر عبدالرحمان خان،نادرخان وظاهر خان وزیرمحمد گل مومند هاشم خان وداودخان خاندان ال یحی(طائیفه سلطنتی)،الا حفیظ الاامین که برایش صرف پنج ملیون انسان ضرور بودودیگران اگرتحت نام ضدانقلاب ازبین برذه شوندکه صرفا طرزتفکرواندیشه خودش بود،باکی نیست. اوداکترنجیب الا که بخاطر (یک کیک،پوستین را به اتش کشید.ا)یعنی بخاطرحمایت خونین اتنیکی از"جمعه اسک" فاشیست وهمتبار خود ازطریق تیم معلوم الحال فاشیستی خود علیه جنرال عبدالرشیددوستم رهبر جنبش ملی اسلامی افغاتستان واوزبیک که با خائین ترین گروه مزدور وافراطی ترین گروه تندرواسلامی گل باالدین حکمتیار،کنارامد.ا .والا ملا عمروملا عبدالرازق،نورلاحق احدی رهبرگروه فاشیستی" افغان ملت" اشرف غنی احمد زی وعلم گل کوچی اصف وردک حنیف اتمروشکریه بارک زی وامثالهم و...وبلاخره مجموع گروه هاوحلقات فاشیستی محافل حاکمه غرقه درفساداقای کرزی،کلیه ای این شعارها وپلانها ودعوای پشتونیزه سازی را هرکس درافغانستان است افغان است وافغانستان سرزمین پشتون هاست را،براه انداخته وبه پیش میبرند،که همه دارای یک هدف واحد بوده ومثل انکه ازیک هنجره بیرون میشود،که درواپسین تحلیل،باهم هیچگونه تفاوتی ندارند وتفاوت کلی انها ،صرف دربدل نمودن نقشها ورولها وجا مه وماسکهاوارائیش چهره های انها مطابق مود روز بازارهای سیاسی انهاست که،طی بیش از 250 سال به اینطرف تاحال این جنگ ادامه دارد واستبداد تک قومی بیداد میکند،وانحصارقدرت سیاسی به دست یک طایفه وتبار متمرکز گردیده است. وهیچگونه مسئولیت دیگری دربرابر این ملت مظلوم فقیر وعقب نگاه داشته شده ماقبل تاریخی،ودربرابرتغییروتکامل،ترقی وپیشرفت ان نیزدرمخیله کس ندارد،وحیات وممات شان درزبان ستیزی وفرهنگ کشی وقتل وغارت ونسل کشی سپری گردیده است.ا؟-که تاریخ زمامداریها وواقعیت درونی این جامعه،بیانگرکلیه ای این حقایق است.ویگانه عامل بازدارنده ایجاد وتحکیم وحدت ملی واقعی پنداشته میشود.ا ...وایا باچنین برخوردهای تعصب امیزوتفتین گرانه شیطانی درطول تاریخ این نوع زمامداریهای تک قومی طرازفاشیستی تا امروز،از کدام وحدت ملی میتوان حرف بمیان اوردویا این ارزوی والائی وارمان دیرینه جامعه فاشیست زده ومصیبت دیده مارا براورده ساخت.ا-- درحلیکه اقوام ملیتهای تحت استبداد نیزانتظاراحترام متقابل ازجامعه حاکم بوده،ورعایت ارزش واحترام اززبان وفرهنگ وازهوئیت ملی خودازجانب ملیت حاکم را همچنان توقع میبرند.ا وتازمانیکه ازتکبروغرور وخودبرتربینی وعظمت خواهی قومی واتنیکی خودحداقل مقداری پائین نیایند ومانند سایرین ومنحیث یک دوست وبرادراحترام متقابل رارعایت نکنند،ودرهمه ابعاد ونهادهای سیاسی واجتماعی واقتصادی وفرهنگی،ویا سازمانی وحزبی،همیشه درتلاش انحصار قدرت ودرجستجوی مقام پرستی وهزمونیزم دررهبری باشند،امتیاز خواهی وعظمت طلبی وطرح نفاق افگنانه"اقلیت واکثریت.ا؟"را بجای شائیسته سالاری،معیارهای اصلی قراربگیرندو،تازمانیکه مقوله (من ویا قوم اکثریت من.ا؟)دررهبری قرار نگیرد،وحدت صورت نمی پذیرد درمیان باشد،وباخود خواهی وغرور قبیلوی وقبیله سالاری باسرنوشت یک ملت ومملکت بازی نمایند،وبویزه توسط عده شخصیت پرست دنباله روکه بالای استخوانهای مرده ها تجارت و معا مله سیاسی صورت گیردوانها نیزکدام تاریخ بسیاردرخشانیکه مملوازافتخارات بزرگ ملی ویا اثارپربهای کمیاب قابل قبول برای همه مردم افغانستان باشد،ازخود بجاگذاشته باشند.ا بهتراست که ازایجادهمچو"وحدت پرتنش،لرزان وشکننده ومملوازبغض وکین بی اعتمادی وبرترجوئی اتنیکی وغیراصولی وغیرمشروع وضددموکراتیک وتحمیلی وبازورگوئی قبیلوی"استوارباشد،نبودن ان،صدبارموئجه تراست.که تا تهداب ان،باسنگپایه اعتماددوامداروبه صداقت وبه گذشت وقربانی به یکدیگروبه شکل طبیعی به ارده ازاد ارا،مستقل،سری ومستقیم ودموکراتیک درهمه عرصه ها ونهادها چنان بنا گرددکه،وحدت واقعی واصولی،مشروع وقابل قبول،بدون طرح اقلیت واکثریت،بصورت سالم وکاملا طبیعی براساس شائسته سالاری،ایجادوبرای همیش بی غل وغش،مستحگم وهمبسته وفشرده ومتین وصادق وپایدارباقی بماند،وبمقابل هرنوع حوادث ناگوارچون روئین تن وشکست ناپذیر،بایستد.اودرغیران چگونه میتوان این وحدت برادری دوستی وتفاهم وهمسوئی رابجای خصومتها وکدورتها درذهن ودرعمل یکدیگرخلق کرد. ..ا..تازمانیکه باامراض گذشته قبیله سالاری وتعصبات ملی وقومی،نخست دروجودخودمبارزه نکندوخودراازهمه ای انحرافات واشتباهات عاری نسازدوبازهم همان امراض سابقه سنتی قبیلوی راباخود به میراث اورد،چگونه مقوله"اعتماد"و"تفاهم"که یک رکن اصلی واساسی برای ایجادوتحکیم وحدت ملی ویا گروهی وسازمانی ویاحزبی محسوب میشود،درذهن ودرعمل بین ملیتهای مختلف را دوباره ایجاد کرد.ا
    شوئنیسم عظمت طلب که ماهیت اصلی انرا،تعصب،خشونت ،تند روی وافراط گرائی تشکیل میدهد.عطش حرث وازان نیز به همان تناسب شدت کسب میکند.بگونه مثال:یک صحنه زنده ازده ها صحنه ای که روزمره درهمه عرصه ها ونهاد ها وگوشه وکناراین جامعه بملاحظه میرسد،برخوردتائثراوروعظمت طلبانه یک دگروال بایک طفل هفت ساله مربوط به برادران تورکتباردرمرکزتجارتی افغانها درسیواستیپول واقع درمسکومرکز فدراتیف روسیه که،فعالیتهای ان نوسط یک حلقه متعصب ونزاد پرست افغانی اداره ورهبری میگردد.چنین اتفاق افتیده بود که هرگزفراموش نمیگردد ودراینجا شایان تذکراست.:روزی یکدگروال انقلابی دیروزی.ا وفاشیست نیمه روشنفکر.ا؟امروزی که،درضمن دوکانداری دربلاک چهاروکیل یا نماینده یکی ازدهلیزهای مرکزتجارتی گویا بزعم خودش به لحن"مزاح"امیزی که درواقعیت امر این شیوه که ازیکطرف باعث حقارت ملیتهای محکوم گردیده وازجانب دیگربهترین روش تنفیذوترویج اندیشه های فاشیستی بشمارمیرود.بخاطرتسخیر ذهن طفل معصوم که اماده پذیرش هرنوع زشتیها وزیبائیها بوده وچون کاغذ پاک وسپید،به درج وثبت هرچیزکاملا مساعد است،که با طرح یک سوال نهایت تعصب امیز ومضربه همچو اطفال به سنین خرد،همه را به حیرت اورد،وچنین می پرسد:"بچه گک تو کی هستی؟به کدام قوم ارتباط داری؟ تاجکیستانی اوزبکیستانی وترکمنیستانی،ایرانی واصلا ازکجا هستی.ا؟"وطفلک که باخنده شیرین وبا تبسم طفلانه که با همچو یک سوال نوبرای نخستین بار مواجه میگردد.وبایک تامل پریشان اور،دراین سن وسالیکه شایدهنوزنداندکه حتی به کدام قوم وتباری تعلق دارد.وازکدام منطقه افغانستان است وشایدنداند که مردم ان به کدام لسانها صحبت مینمایند،وجزاز لسان مادری خودش که حرف زده میتواند.اچه رسد به تعلقات اتنیکی وقومی ونزادی خود ویا به کدام کشورهای همسایه دیگر.ا.ا.ا باشنیدن این سوالات دگروال فاشیست،طفلک بطرف هرکس بانگاه طمع امیزخیره میگردد، تا برایش ازطرف کسی کمک برسدتا بی پاسخ نماند.مگرچیزی ازهیچکس نمیشنود.واما بجانب نگارنده بانگاه های معصومنه ای خود عمیق وخموش خیره میشود که بایدحتما برایش کمک برسانم.واین نگارنده نیزبخاطراینکه از یکطرف این فضا به جروبحث اتنیکی بین مشاهدین این صحنه تبدیل نگرددوبهانه برای برترجویان قومی ونزادی حلقه متعصب معلومالحال رهبری مرکزتجارتی پیدا نشود،وازجانب دیگر،به طفل کمک رسانیده وبا نگرنی ازاینکه تاذهن ان به همچواندیشه های فاسد کننده اتنیکی وگمراه کننده نیز ملوث نگردد،برایش اشاره نموده گفتم تاخود را"افغان .و""پشتون"بگوید تا موضوع بحث اتنیکی وتحریک امیزدگروال موصوف ختم گردد.بمجردیکه طفلک به بسیاراهسته وبیم ناک،درحالیکه نگاه هایش هرطرف پریشان میگردید،توائم بایک شرم طفلانه خودرا"افغان"معرفی نمود،واین دگروال انقلابی فاشیست وشش اتشه.ا؟ که اتش تعصبش هنوزبیشترشعله ورگردیدو،به ان سوال خود نیزبسنده ننموده وبا یکخنده نیشدارذهراگین وامیخته با خشونت وتعصب بالای طفل فشاراورده ومیگوید که:"خوب است که،اوزبیک یا هزاره ویاتاجیک نبودی،یعنی مربوط به اوزبکستان تاجکستان ویا ایران نبودی...ا؟"وبعدا به سوی نگارنده به اشاره چشم وباپلک زدن وبا خطاب نصیحت امیزی میگوید:" باید خودرا افغان معرفی کنید.ا؟یعنی کلمه افغان(افاغنه)یا(پشتون)وازه جنجال برانگیزوخشونتبار اتنیکی امیر عبدالرحمان خانی است که دعوای پشتونیزه سازی ان توسط دنباله روان وهوا خواهان وپایدوان میرا ث خورخلفش تا امر وز ادامه دارد.ا ...که قبلا دربحث های پیشین تذکاریافت.واین اصطلاحیست که خودامیرعبدالرحمان به کتاب "تا ح التواریخ"خود نگاشته ا ست..(. 6)ر--"،
    یعنی دراینجا تمام تلاش دگروال درافرینش این صحنه،دوهدف عمده را به نشانه میگیرد:یکی اینکه باایجاد عمدی فضای دیا لوگ وبحث اتنیکی،زمینه حمله بالای سائیرملیتهای تحت استبداد را مساعد میسازد،وازجانب دیگر با تبلیغ وبا قبول اصطلاح اتنیکی "افغان"ازاصل هوئیت طفل که تورک تبار است،راه منکرسازی ازان وبه فراموشی سپردن انراازقبل مساعدوهموارمیسازدومحروم مینماید.وبااین اذان فاشیستی خود دگروال به گوش طفل ویا اطفال مانند ان،هوئیت ملی انرا به تدریج تغییر میدهد.وازهمین حالا که طفل است،به تغییرواضمحلال هوئیت خوددراینده ذهنا"اماده گردیده وبه ان تن دردهد وبپذیرد.ا درغیران بجای "بجای مزاح اتنیکی"ونزادی وقومی وانهم بایک طفل خرد سال،میتوانست با بسا مزاحهای غیراتنیکی وقومی موجود برای خوش ساختن اطفال را مطرح نماید.ا؟
    ودوی دیگراینکه،این اذان بیجای خودرا دگروال بگوش عده دیگری که درانجا حاظروناظرصحنه بودندنیز برساندیعنی که"در،ترامیگویم،دیوار تو بشنو.ا؟"راعملی نموده وبهره برداری فاشیستی سیاسی مینماید.که به این ترتیب انقلابی قبیلوی دیروزی تکامل میکند وبه فاشیست دوسره امروزی مبدل گردیده، خواست که تا عقده دیرینه ونفرت وانزجارمملو ازتبعیض ملی،بغض وکین نهفته دردل ودماغ بیمارخودرا گره کشائی نموده وارضای خاطرنماید.واین نیمه روشنفکرامروزوفاشیست به کمال رسیده،بجای انکه بگوش طفل ازمزایای وحدت،دوستی،برادری وهمسوئی واتحاد واتفاق قراعت نموده واذان انسانیت وشرافت داده باشد،بویزه انروزهای غم انگیز ترازیدی وتائثراور وبرخوردهای خونین فاشیستی که بین گروهای تنظیمی تحت رهبری "ای اس ای" این شبکه جهنمی وخون اشام پاکستان،خون یکدیگررا میریختند،ومردم مظلوم وبی دفاع مارا قتل عام وغارت مینمودند،اتش نفاق وحس خصومت نزادی،قومی وزبانی ومنطقوی فاشیستی قبیلویرابا اخرین وسایل پیشرفته بادران خودشعله ور مینمودند.پند گرفته از موضع یکروشنفکر روشن ضمیر ودیکراندیش ورسالت مند،حس ملی گرائی فاشیستی،تفتین وتفرقه وجنگ وخونریزی را بکوبد وافشاگری نماید وصلح وصمیمیت ،دوستی بین ملیتها،اتحاد واتفاق وبرادری،ثبات وارامی ارا زمزمه نماید،برعکس ان بی شرمانه وبا دیده درائی حس خصومت،دشمنی،تخم نفاق ملی ونزادی وزبانی وقومی راکه ازاندیشه های فاشیستی قبیلوی اب میخورد درمغزطفل هفت ساله میکاشت.ا.ا.ا
    دراینجا بوضاحت دیده میشود،درجامعه که وقتی دگروالش به بسیارازادانه وبیباکانه وغیرمسوئلانه ومصئونانه وبمثابه یک وظیفه قانونی خود علنا درحظورداشت شماری ازمردم چنین حکم صارمینماید ونفاق ملی وتفتینگری وفعالیتهای سمتی وسکتاریستی را کاملا اگاهانه ومصمم کا ربرد عملی خود قرار دهد،وکسی هم ازبیم گروه فاشیستی رهبری کننده ان مرکز تجارتی افغانی وازتوطئیه ودسیسه ان،درتبانی باپلیس فاسدمسکو صدای اعتراض خودرا بالا کرده نتواند وانهم درملک بیگانه.ا.؟.مبین ان است که تبعیض وزورگوئی وایدیو لوجی فاشیسم قبلوی تا چه حددرعمق اهرامهای فرهنگی وسیاسی واجتماعی این جامعه بسته سنتی فرورفته وحتی این صحنه نشان داد که که چگونه این اندیشه فاسد دراین جامعه تا سرحدتسخیراذهان اطفال ان بطورمحیلانه نفوذداده میشود.ا.ا یعنی همچو دیده درائی های بی شرمانه وتلاش وسوسه های برترجویانه قو می ونزادی انقدر حاد گردیده است که حتی میخواهند ذهن اطفال معصوم و بی خبرازهرچیزرا پیش ازپیش تسخیروشکارهوئیت زدائی نموده وانانرا بدام تارهای فرسوده ای عنکبودی فاشیزم بافگنند.ا؟.که دراینجا عمق نیات فاشیستی فلسفه امیر عبدالرحمان خان راکه گفته بود:"...هرکس که ازافغانستان است افغان است...".ا؟..ویا به پیروی ازان،علم گل کوچی درمجلس شورای ملی میگوید:"کوچیان وارثان اصلی افغانستان است ودیگران مهاجرهستند...ا؟"(7) ویا ازهمه مهم که تغیرنام هزاران سال سابقه(خراسان)بنام یک قوم افا غنه(پشتون)به(افغانستان امروزی)،که سرمشق عمده ای برنسلهای روینده ازدامان فاشیسم سنتی قبیلوی تا کنون بوده وانرا برای تحقق اهداف شوم هوئیت زدائی ملیتهای تحت استبدادغیرافاغنه(غیرپشتون)ومدغم سازی ومزج واضمحلال سازی هوئیت ملی انها دروجود یک قوم حا کم وبرای تطبیق پلان پشتونیزه کردن سراسری این کشور انرا نشخوارمینمایند.وبرای "ملت سازی ازیک قوم حاکم"میخواهندموجودیت وهستی سائیر ملیتها را تحمل ننموده وبایدمطابق به پلانهای طولانی استرتیجیکی خود تدریجا نابود سازند.ا؟وکلیه ای این تنشهای قومی وزبانی وفرهنگی،تغییرنامها والقابها ومصطلحات ملی وتغیر لوایح وداشکده ها ودواخانه ها داشگاه ها ونگارستانها و...ازهمان نام ووازه(افغان)و(افغانستان)ناشی میگردد که باید به زبان پشتو وپشتونیزه سازی کلیه ای این نهاد ها واهرامها،خواه مخواه تغییربخورد.درغیران وحدت ملی.ا؟به خطر می افتد.ا به تائید این ادعا ازقول اقای دای فولادی درکتابش چنین میخوانیم"...مقصدازکاربرد اسم"افغانستان"سرزمین پشتونهاست،باصراحت همان اهدافیرا" امیر عبدلرحمان"درکتابش(تاج التواریخ)بیان میدارد که امروز دیگران برای تطبیق دوباره انها میجنگند وهیچگونه اعتقادبرمسئله ملی ازطریق سهم سیاسی جوامع دیگرندارند...."(8)..که امروزدنباله روان ومیراثخوران اگاه و نااگاه ومزبزب وفرصت طلب وپله بین درمنفعت شخصی خوددرموضع دفاع ازان قرارگرفته وبه نفع انها اگاهانه یا نا اگاهانه درجهت به قد رت رساندن انها تبلیغ وفعالیت مینمایند.تاباشدکه مرغ بخت شان به پروازامده ودرسایه درخت ان همچنان قراربگیرند.ا؟وبه این ترتیب عملا درپروسه تفتینگری وتجزیه طلبی وهوئیت زدائی این ملیتها وکشورعزیزما افغانستان واحد وتجزیه ناپذیر،سهم ضد ملی وضد دموکراتیک خودرا عملی نمایند.وکسانیکه دلیرانه وصادقانه ومسئولانه وروشنفکرانه درافشای این واقعیتهای تاریخی بدون کدام اغراض شخصی وجانبدارانه اتنیکی می پردازند.مانند همیشه نصیحت های پدرانه نموده وبه عجزوناتوانی میگویند که "اکنون وقت وزمان وشرائیط طرح این مسایل نیست ودراینده ها حل خواهد شد".اورابه ذهنیتهای عامه:میکوبند ویا بنام اجنت ومخبرکدام کشورخارجی متهم نموده نیست ونابودش میسازند.؟.ا.ا.ا.واگراستبداد فاشیستی و فسادان ازفرق این جامعه هم بگزرد د،در"بجولک"پای این عناصر بیغم باش نمیرسد.ا؟"
    حسن پیمان
    اپریل/24/2009
    ادامه دارد
    روی کرد ها:ر----.1...قانون اساسی-دولت اسلامی افغانستان-.../ر
    رضا خنجی-اجلاس "فارو"-کشورهالیند-کنفرانس استقرارثبات درافغانستان وراه حل هاسا ل06-منتشره در هفته نامه امید-شماره-769-15/جنوری/2007/ ر
    دای فولادی-افغانستان-:قلمرواستبداد_ص-53 -چاپ اول-سال-1377/ر
    فیض محمد کاتب-سرج التواریخ-ج-سوم-ص293-سال-1373/ر
    رامش-ذهنیت طالب درتعریف نمیگنجد-جزسبعیت-ددمنشی-وادمکشی-مصاحبه تلفونی--صدای امریکا
    خاطر ات ویا دداشتهای صاحب این قلم-سالهای 2002-و3-مسکو-روسیه فدراتیف/ر
    پایان اعتصاب وکلای معترض مجلس شورا-11 -می-2008-کابل-بی بی سی./ر
    دای فولادی-افغانستان-:قلمرواستبداد-ص11-چاپ اول-1377./ر
    و من الله التوفیق

    vrijdag 17 april 2009

    جبهه ملی درمعرض خطر مرگ سیاسی

    جبهه ملی درمعرض خطر مرگ سیاسی
    آقای مارشال محمد قسیم فهیم، احمد ضیا مسعود، سترجنرال عبدالرشید دوستم، حاجی محمد محقق، الحاج محمد اسماعیل صادق، شهزاده مصطفی ظاهر ، جنرال سیدمحمد گلاب زوی، جنرال هلال الدین هلال، فضل الکریم ایماق ، احمد شاکر کارگر، قدریه یزدان پرست، سید نورالله سادات، شاهمردان قل، سرمچار و محمد صدیق چکری با این تصمیم مخالف اند وبه دلیل همین مخالفت در جریان این تصمیم گیری قرار نداشته اند
    پنج شنبه 16 آوريل 2009
    نویسنده: جمشید پویان
    جبهه ملی که براساس مقتضای عوامل متفاوت داخلی وخارجی و با شرکت بازیگران نامتجانس سیاسی دریک مقطع خاص زمانی عرض اندام کرد، بعد ازیک مانور سیاسی به نظرمیرسد که آهسته آهسته به نفس های آخر نزدیک میشود. البته ازهمان آغاز تشکیل این جبهه، ساختار وافکار نامتجانس اعضای رهبری آن، ضمانت دوام وقوام آن را به عنوان یک نیروی منسجم ومتمرکز سیاسی درهاله ی ازابهام پوشانیده بود. اما گذر زمان و رفتار انسجام نیافته رهبری این جبهه در برخورد باتحولات وتعاملات سیاسی، واقعیت های درونی این جبهه را درمعرض تماشا میگذارد که حکایت از دو دستگی وناپختگی سیاسی آن دارد.
    دراین اواخر بسیاری از ناظرین سیاسی به این نتیجه رسیده اند که ساختار وماهیت درونی جبهه ملی ازاعتبار یک جریان سیاسی ساقط گردیده است. این برداشت ازاین واقعیت ناشی میشود که رهبران این جبهه به دلیل عدم انسجام سیاسی و استراتیژی واحد نتوانستند درمورد معرفی نامزد این جبهه برای انتخابات ریاست جمهوری، به توافق سیاسی نایل آیند. سرانجام درنشستی که دیروز درمنزل جناب آقای ربانی صورت گرفت، آقای ربانی و قانونی دریک تبانی ازقبل توافق شده وبدون توجه به اصول و آیین نامه این جبهه وهمچنان بدون درنظرگرفتن آراء ونظرات سایر اعضای رهبری این جبهه، آقای داکتر عبدالله را نامزد این جبهه برای انتخابات ریاست جمهوری بر گزیدند.
    این درحالی است که بسیاری از اعضای برجسته ی رهبری این جبهه، ازجمله، آقای مارشال محمد قسیم فهیم، احمد ضیا مسعود، سترجنرال عبدالرشید دوستم، حاجی محمد محقق، الحاج محمد اسماعیل صادق، شهزاده مصطفی ظاهر ، جنرال سیدمحمد گلاب زوی، جنرال هلال الدین هلال، فضل الکریم ایماق ، احمد شاکر کارگر، قدریه یزدان پرست، سید نورالله سادات، شاهمردان قل، سرمچار و محمد صدیق چکری با این تصمیم مخالف اند وبه دلیل همین مخالفت در جریان این تصمیم گیری قرار نداشته اند.
    باتوجه به اهمیت واعتبار این اسامی درساختارتشکیلاتی جبهه ملی، بسیاری از ناظران سیاسی تصمیم جناب آقای ربانی را مبنی برمعرفی آقای داکتر عبدالله به عنون نامزد این جبهه برای انتخابات ریاست جمهوری، فاقد مشروعیت سیاسی میدانند واین رفتار نامنسجم سیاسی را نفس های آخر این جبهه در آشفته بازار سیاست افغانستان می شمارند. وقتی که رهبران جبهه ملی به عنوان یک نیروی مطرح سیاسی نتوانند برسر معرفی یکی از اعضای این جبهه برای نامزدی ریاست جمهوری به توافق برسند، و کسی را ازبیرون بسترسیاسی این جبهه به عنوان نامزد این جبهه برای انتخابات ریاست جمهوری برگزینند، قبل ازهمه چیز، بیانگر عدم انسجام وکفایت سیاسی رهبری این جبهه میباشد. معرفی داکتر عبدالله توسط آقای ربانی به عنوان نامزد این جبهه برای انتخابات ریاست جمهوری، درحقیقت به مفهوم دودستگی و انشعاب سیاسی این جبهه تعبیر میگردد که تمام دست آورد سیاسی این جبهه سرانجام درپای کسی ریخته میشود که هیچ نقشی درساختار سیاسی این جبهه نداشته است.
    اما آن دسته از اعضای رهبری جبهه ملی که مخالف تصمیم آقای ربانی وقانونی قرار دارند، برتداوم فعالیت های سیاسی این جبهه تاکید می ورزند وتلاشهای سیاسی این جبهه را ممثل خواست و اراده ی بخش وسیعی ازمردم افغانستان میدانند. به باور این دسته از اعضای رهبری جبهه ملی، تصمیم جناب آقای ربانی بازتاب اراده سیاسی جبهه ملی نمی باشد و آنچه را که ایشان انجام داده اند درمغایرت با اصول وآیین نامه این جبهه قرار دارد. این درحالی است که آقای ربانی وقانونی از بستر سیاسی جبهه ملی سرگرم چانه زنی های سیاسی میباشند.
    درهرحال آنچه که از این رفتار ونگرش متفاوت سیاسی به دست آید، جبهه ملی را به عنوان یک ساختار سیاسی نامنظم و انسجام نیافته درمعرض قضاوت قرار میدهد که تاهنوز نتوانسته است بر آشفتگی وپریشانی های درونی اش فایق آمده با رفتار منظم وتعریف شده وارد تعاملات سیاسی گردد. اعلان نامزدی داکتر عبدالله از طرف آقای ربانی وقانونی درحالی صورت میگیرد که سایر اعضای رهبری این جبهه درعالم بی خبری قرار دارند وبه شدت با این تصمیم مخالفت می ورزند. این دودستگی سیاسی ضمن اینکه اشفتگی عمیق سیاسی این جبهه را عریان می سازد، تاثیرات این جبهه را درتعاملات سیاسی کاملا کمرنگ می سازد وحتی حیات سیاسی این جبهه را به اعتبار یک جریان سیاسی باخطرات مرگ مواجه ساخته است. باتوجه به سرعت تحولات سیاسی و باتوجه به حساسیت زمانی و اهمیت آن برای انتخابات ریاست جمهوری، اگراعضای رهبری این جبهه می توانستند برسریک توافق سیاسی نایل آیند، این جبهه می توانست در سمت وسو بخشیدن آینده انتخابات ریاست جمهوری نقش تعیین کننده بازی نماید. اما باتوجه به آشفتگی وپریشانی عمیق درونی این جبهه، تعیین سمت و سوی انتخابات ریاست جمهوری ومدیریت بحران افغانستان توسط این جبهه انتظاریست که درحال حاضر نمیشود برای آن استدلال منطقی جستجو کرد.

    Kabul press

    maandag 13 april 2009

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جگ وفجائی درافغا نستان

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجائی درافغا نستان
    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جگ وفجائی درافغا نستان
    (بخشدوم)
    {قسمت ششم}
    انحصارقدرت قومی دروحدت ملی میکانیکی
    درطلب وحدت
    ناله وفریادمن،تارپودجان من
    رگ رگ اعصاب من،هدف وارمان من
    همه هست وبودمن،خون واستخوان من
    خوانندبه گوش فتنه گر:وحدت من وحدت من...ا
    حسن پیمان ----10اپریل /2008
    درباره اینکه وحدت ملی واقعی ضامن اصلی پیروزی دریک جامعه کثیرل الملیت مانند افغا نستان است.بسا مضامین،مقالات واثارعلمی ونوشته ها درروزنامه ها وسایتهای تلویزیونی وغیره رسانه های جمعی به نشررسیده است که نیل به ان یکی ازارمانهای دیرینه مردم مظلوم ومحروم افغانستان است که،بنابرسیطره جوئی قومی رجیمهای مطلقل عنان مرکزی،مردم باهم برادرکشورما نتوانسته اندتاکنون به ان دست یابند،ورجیمهای برترجوی قومیدرطول سده هاست که اصلا نمیخوا هند این مامول را قسمیکه ضرورت است براوره سازند.وازوحدت ویک پارچگی مردم ما بیم وهراس دارند.وبه جای ان،اتش بغض وکین وبیاعتمادی،بدبینی وبیاتفاقی،منازعات ملی قومی وقبیلوی وجنگ وخصومت بین یکدیگررا،عمدا وقصدا وبطوراشکارا شعله ورمیسازند.وجزاغماض،اغوا وفریب مردم به حیلهای گونگون به سیطره جوئی فاشیستی استبداد قبیلوی خود باخودکامگی ادامه داده وباسرکوبگریهای خونین،این ملیتها مظلوم وبی دفاع را دربندزنجیرکشیده از استعداد،اقتصاد،تولید ومنابع سرشارطبعی وازنیروی خلاق انسانی انها ظالمانه وبیرحمانه بهره کشی نموده اند.تاریخ پراشوب وطن ما ماافغا نستان ،گواهی میدهدواین قلم نیز به این با وراست که وحدت ملی واقعی،با تلقین وتسلی ازموضع بزرگ منشی وبادیدگاه های نیمه نگری ازگوشه چشمی امیخته با تعصب وغرورعمیق وباوعده های محیلانه وفریب کارانه وبا سمبول سازیهای افراد واشخاص معین درمقامات غیرکلیدی بطورنمایشی که به تعقیب ان باسازمان دهی توطیه ودسائیس برعلیه ان بخاطربدنام سازی ان که درحقیقت امر،به خاطرتوهین وتحقیرملیتهای تحت استبداد صورت میگیرد.وبا ملمع کاریهای مکانیکی وولدنگ کاری تصنعی ظاهری به شیوه انگریزی ویا به تهدیدوبه زور نیزه و"شمشیرولشکر"قبیلوی ویاصرفا باشعاروحرافی ،هرگزنمیتواندوحدت ملی ایجادگردد.مگرانکه حق وحقوق مساوی وعادلانه وبدون تبعیض وامتیازبرای همه اقوام وملیتها بگونه دلسوزانه وواقعا صادقانه ازطریق تقسیم قدرت سیاسی بطورمشروع ومتکی به اراده مردم،توسط خودمردم بامفاهمه ومشارکت وسیع همه ملیتها واقوام بصورت مستقیم ازراه انتخابات ازاد ودموکراتیک ازطریق محلات بطرف شهرها براساس نفوس وبرمبنای هستی ملیتها درترکیب جامعه همان محل مربوطه طبق یک میکانیزم قابل قبول وعملی برای همه ای اقوام ملیتهایساکن درافغا نستان درجهت ایجادوتشکیل یکحاکمیت واحدومستحکم ومستقل ملی ودموکراتیک ودرراستای دموکراتیزه سازی تمامی عرصه ها ونهادهای سیاسی واقتصادی وا جتماعی وملی وفرهنگی بخاطردرهم کوبیدن زیربنای فرتوت وروابط ومناسباط کهن سنتی قبیلوی که یکی ازضرورتهای عینی تاریخی،بویزه دراوضاع واحوال کنونی که ضامن اصلی پیروزیها درهمه عرصه ها ونهادهای سیاسی اجتماعی اقتصادی وفرهنگی درهمچوکشورکثیرالملیت مانندافغا نستان ،جدا قابل مطرح بوده وکاملا یک امرحتمی وضروری پنداشته میشود. واین مامول بگونه ای باید تحقق یابد که،تا درجهت جلوگیری از این اشوب ونفاق وخصومتهای ملی واجتماعی کنونی وبخاطر همسوئی وهمبستگی ملی واجتماعی وتحکیم استقلال وتمامیت ارض کشور به نحو شائیسته ان موئثرباشد.تاباعث ختم خشونتها ومنازعات ملی وقومی وبهانه دیگر برای مداخله گران خارجی نیزباقی نماند. وازجانب دیگربه نیازها وبه خواسته ها به نا رضائیتهای ملیتهای باهم برادر وجوامع محکوم نیزپاسخهای مثبت وقانع کننده داده شده بتواند.امارجیمهای مطلقلعنان مرکزی یک قومی وانحصار گران قدرت سیاسی همیشه ازخواسته های مشروع ملی وازدموکراسی وازادی وحتی ازپیشنهادات وانتقادات سالم وسازنده نیز دراین زمینه ها وعرصه های دیگرازخودبیم وجبن نشان داده وتمام تلاشها وسعی خودرا علیه براورده شدن قانونی این نیازهای مبرم ملی وعلیه هرنوع تحولات ضروری ودموکراتیک به خرچ داده وبه خرچ میدهند،تاقدرت انحصاری قومی استبدادی بیخطردوام وبقا نموده وحفظ گردد. ودراینده ها نیز نسل بالنسل دوام نماید.ولوکه جامعه قبیلوی باتمام نهادهای کوروجامدان،تاابد غیرقابل تغیروتحول بقی بماندوبکلی راکد وفلج گردد.ا چونکه مناسبات کهن وتمامی مناسبات کوروبسته جامعه کوروسنتی قبیلوی یگانه حامی وحمایتگرحاکمیتهای استبدادی رجیمهای قبیلوی بشماررفته وازطریق فرهنگ کوروسنتی ان نیزمشروعیت میگیرد.ومتقابلا این نهادها ازطریق حاکمیت استبدادی رجیم قبیلوی نیز به شدت حمایه میگردد وبه حمایت همدگرزنده گی نموده وبه دوام بقای خود ادامه میدهند.واما برعکس دموکراسی وارزشهای ترقی خواهانه ان بهترین اله سرکوبی این مناسبات فرتوت وبنیاد های بسته وجامد وغیرقابل تحول جامعه قبیلوی عنعنوی سنتی شمرده میشود.که توسط عقبگرایان وفاشیسم قبیلوی ازان به شدت جلوگیری به عمل می ایدولبه دمو کراسی وفرهنگ ازاد علمی ومدنی ومترقی،تمامی موانع وبندشهای با ز دارنده روند تحولی وتکاملی را که درمناسبات ورواط کهن جامعه قبیلوی سنتی فبوئدالی وماقبل فیوئدالی ونیمه فیوئدالی ،سد میگردد،ازهم تار ومارمیکندوقدرت مطلقه انرا تهدید مینمایدوبالاخره ازهم میپاشد.وراه را بسوی تکامل وتولید وپیشرفت وتمدن وترقی،صاف وهموارمیسازد.واین یک روش موثری است که حکام مستبدوانحصارگران قدرت را باتخت وتاج ان متکی به قدرت لایزال مردمی ازره های دمو کراتیک وپارلمانی،میتواند به زیربکشد.وبدین وسیله وسرانجام میتواندحاکمیت ملی ودموکراتیک را بجای حاکمیت ورزیمهای قوگرا ونزاد پرست ومستبدغیرملی وغیر مشروع به اسانی مستقرسازد.ایعنی انحصارگران قدرت سیاسی قومی همانطوریکه ازایجادوحدت ملی،ازدموکراسی، وازخواسته ها ونیزهای ملی بیم دارند،ازازدی بیان ومطبوعات ازانتقادات ونظریات سالم وپیشنهادات سازنده ووارد،نیزبیم نشانداده وبرای شان سخت وحشت انگیزاست.ازانتقاد کننده بدمیبرند وبدیده نفرت مینگرند وحوصله شنیدن اتقادرا ندارندویاانتقادرا اصلا یک عمل تخریبی میدانند،چونکه انتقادات نظریات وپیشنهادات سازنده وخلاق اصلا بااهداف شئونیسم وحاکمیت مرکزی مستبد وانحصارگران قدرت سیاسی قومی عمیقا درتضاد است.درحلیکه شنیدن حوصله مندانه انتقاد،چه که ان سالم وسازنده باشد ویا تخریب امیز،مفید باشدویا مضر،درهرحالت ان باید مسئولین ان عمیقا به ان متوجه بوده وباارایه پاسخهای مثبت،قانع کننده ورهنموددهنده واگاه کننده که یگانه ضامن اصلی جلوگیری ازاشتباهات وانحرافات وا زکج رویها وازبسا فساد وبیما ریها،تلقی میگردد.باید که مسئولانه ومدبرانه به ان ها پاسخگو باشند.اما برعکس بسا دیده شده نهتنها پاسخ درست وروشن داده نشده ونمی شود بلکه با عصبانیت وبا خشونت قبیلوی وبرخورد دکتاتور ماابانه وغیرعقلانی صورت گرفته واتقاد کننده به عنوان ضد وحدت ملی ویا وابسته به یک کشورخا رجی متهم میگردد.وحتی تحت تعقیب وتهدید قرار گرفته ،یانیست ونابود میگردد ویا به پلانهای تصفیه ای قومی مواجه ساخته میشود ویا به کدام توطیه ودسیسه دیگرمبتلا ساخته میشود. که به اثر ان بالاخره هیچ کس جرئت انرا پیدا کرده نمیتواندکه ازادانه نظریات وپیشنهادات خودرا به یک مرجع اریه نمایدوبه این ترتیب انتقاد کننده،ازیکطرف بهیک عنصرپرعقده،مائیوس وبی اعتماد وحتی ازموضع هم کیشی ودوستی به دشمنی تبدیل گردیده وازجانب دیگربه سیل ناراضیها میپیونددومعضلات وبحرا نها بزرکیرا درهرسطحی که باشد یعنی ملی واجتماعی وسیاسی ویا گروهی حزبی وغیره میتواندایجاد نماید.ویا هم به گوشه گیری وانزوا روی می اوردوبه سیل استبداد پذیرتبدیل میگردد.که اینگونه روشهای مطلق العنانی وتمایلات شدید بسوی مرکزیت وضد دموکراتیک ورفتارهای قبیله سالاری درواقع بهترین نوع ازسرکو بگریها بوده که برای حکام یکه تاز،میدان وسیع داده که او میتواند به اجرای هرنوع جنایات وفجایع واستبدادی که دلش بخواهد،کاملل اختیاروبا صلا حیتهای بی حصار،بالای جامعه محکوم وتحت استبداد تعمیل نماید. بناا بادر نظرداشت سخنان اقای دای فولادی اذعان داشت که "....تاریخ جامعه قبیلوی سنتی،تاریخ ستگرپرستی وستم پذیری است...ایمان داشتن به خرافات کهن قیلوی وخرافه پرستی میراثی...وپدیده های سنتی عقبگرائی...دشمنی باتولید وتکامل...ایمان نداشتن به قدرت اجتماعی،منتظر نشستن واستمدادجستن ازابهامات وانتظار منفی برای امدن"منجی" ازبیرون،مخالفت با مستبد اما پر ستیدن استبداد...ورقابتهای خصمانه فرد بافرد،فرد با جمع وبرعکس...انتقام فردی ازجمع وهم اتقام جمع ازفرد،وصدها پدیده اجتماعی دیگری که هم معلول
    استبداد اند وهم علت استبداد..."/(افغا نستان:قلمرواستبداد. ص )ر747/ر
    رجیم قو مگرای کنونی که بااین نوع وحدت ملی میکانیکی وانهم نهایت لرزان وشکننده که برپایه خونریزیها وبه ذریعه نسلکشی های بیشمارتاریخی بدست اورده شده است،برای فریب خودواغوای ملت وبویزه حامیان بین المللی خود وجامعه جهانی به نمائیش گذاشته انددرواقع وسیله ای است برای جلوکیری ازایجادوحدت ملی واقعی که بخاطرفرونشاندن عطش خون زمامداران مستبدوحلقات فاشیستی ان درزیر پوشش به اصطلاح حفظ وحدت ملی،برای سرکوب ملیتهای حق طلب وعدالت خواه تحت عنوان به اصطلاح"یاغی وتجزیه طلب"که بهترین سلاح میراثی وبها نه ای برای سرکوبگریها درطی سده ها بوده است که،زمینه سازی نموده وبه این ترتیب،پاشنه های اهنین بیگانگانرا نیزبرفرق ملیتهای مظلوم ما بکوبند،وازجانب دیگر،درجهت تنفیذوتحقق اندیشه سیاه فاشستی ودوام وبقای نظام استبدادی وحفظ نهادهای سنتی قبیلوی ان،شر ائیط مساعد ومناسبی را فراهم اورند وحتی اگرضرورت افتد،بایدهم خون بدهند وهم خون بریزند.اوبگونه اسلاف و(باباها-امیرلموموئمنینها-وسلاطین)جبارمشی فاشیستی سنتی قبیلوی را طورخدشه ناپذیرتعقیب نمایند که درواقعیت امراین روش یک عملکردفاشیستی خطرناکی بوده،که یکی ازقانونمندیهای عینی جامعه قبیلوی را به نحو درست ان بیان مینماید.واین یگانه(وحدت ملی میکانیکی)است که بامقوله "اقلیت واکثریت.ا؟"،باشمشیرولشکرجامعه قبیلوی متکی برنیروی اجنبی بایدحفظ گردد.ا ..ریشه های اصل جنگ وخونریزی وسرکوب به اصطلاح "اقلیتهای ملی.ا؟"بخاطرتطبیق همان پلانها واندیشه ها وروشهای اسلاف شان درگذشته است.به این مفهوم که برترجویان فاشیست اصلا به حل مسئله ملی ازطیق اشتراک فعال سیاسی جوامع تحت استبدادهیچگونه باورندارندواساسا درنیت واندیشه شان نیست.واین تنشها وخصومتها وخونریزیها بخاطرتحقق اهداف شوم فاشیستی احمدشاه ابدالی،امیرعبدالرحمان خانی،نادرخانی،ظاهرخانی،وزیرمحمدگل خانی،هاشم خانی وداودخانی وسایرزمامداران فاشیست خاندانی وقاتل وجانی ده هه های اخیرومستبدین بعدی انست که تاکنون ادامه دارد.که بمثابه ایجادگرپدیده خون بارانحصارسیاسی قدرت قومی رزیمهای حاکم درهمچو جوامع را به نمائیش میگزارد.که باایجادچنان یک شرائیط ذیق وخفقان اور،بعدا زمینه سرکوب خونین ملیتهای مظلوم وبی دفاع رابااستفاده ازهمان سلاح کهنه وزنگزده فاشیستی قبیلوی تحت عنوان به اصطلاح"ضدوحدت ملی ویاغی وجدائی طلب.ا؟"مساعد نموده وازاین وحدت ملی میکانیکی که درعمل اصلا چیزی بنام وحدت ملی وجود نداردمانند اسلاف خودباخونریزیهای فراوان وباجاریسازی حمامهای خون تااخرین رمق حیات نیزدفاع وحراست نموده وجنایات بس بزرگ وهولناک ونابخشودنی تاریخی رامرتکب میشوند.واین درحالیستکه هیچ قوم وطائیفه درافغا نستان نمیتواندبه تنهائی حاکمیت یک قومی را برسایراقوام تحمیل نمایدوحکمرانی کند.،وهیچ قوم به تنهائی خودنمیتوانددعوای اکثریت نماید،وموجودیت وهستی عینی سایراقوام وملیتهاراکه درواقع بمثابه یک قد رت عظیم وبالقوه اجتماعیه وخارج ازازذهن واراده قوم حاکم است،اغماض نما یدوحرف اساسی دراینجاست که اصلا هستی وموجودیت عینی این قد رت عظیم اجتماعی را تحمل کرده نمیتواند،ومنحیث یک واقعیت درترکیب جامعه انرا نمیپذیرد.ا وانحصارکران قدرت سیاسی قومی ازگرفتن سهم وحقوق مساوی ومشارکت عادلا نه ومشروع وقانونی وکاملا دموکراتیک سایرملیتها درقدرت وحاکمیت سیاسی که،یگانه راه جلوگیری ازتنشهای اتنیکی وخصومتها ومنزعات ملی واجتماعی وضامن اصلی ایجادوحدت ملی واقعی بجای وحدت ملی میکانیکی پنداشته میشود،ازان جبن وبیم نشان میدهند.ا وبه این ترتیب طوراگاهانه.علیه رشدوتکامل جامعه قرار گرفته وانرا دوباره به قهقرا وبه عقبگرائی سوق داده ازاین مناسبات کهن وازنهادهای کوروبسته جامعه سنتی قبیلوی بخاطرحفظ ارث وازوانحصارقدرت وحاکمیت سیاسی اتنیکی خود،دفاع وحراست مینمایند.ا یعنی این یکراه غلط واشکاراست که اگاهانه برضدمنافع واجتماعی انرا برگزیده اند.ا
    اقای دای فولادی تحلیگرورزیده،ازعدم موجودیت وحدت ملی واقعی وازبودن همچووحدت ملی که برپایه خصومت ودشمنی وخونریزی استوارباشد،نبودن انرا،وایجاد مجد دوحدت ملی واقعی را،بامشارکت تمام ملیتها درکتاب خود(قلمرو استبدادص10)"چنین ارزیابی مینماید:"...وحدت ملی نیازمبرم به اگاهی وشناخت سیاسی جوامعی دارد که باید درتقسیم قدرت سیاسی سهیم شوند.اگرتقسیم قدرت سیاسی ازطیق سهم گیری جوامع درنظام سیاسی به معنای به"خطرافتیدن وحدت ملی" است".بگزاریم که این وحدت ملی نه تنها به خطربافتد،بلکه بایدازبنیادبرافتدتا بجای ان وحدت ملی خلق گردد که ازنیروی فکری واجتماعی وفرهنگی واقتصادی تمامی جوامع بهره مند بوده وبرای حفظ ان نه تنها به لشکر وخونریزی وارضای قانونمندی"عطش"خون ضرورت باشد،بلکه باسهمگیری جوامع درنهادسیاسی،کلیه نهادهای دیگرجوامع،باتکامل خویش تمرکزسالم قدرت رادرنهادسیاسی بمنظوراستحکام وحدتملی باعث شود...."/ر
    مشی فاشیستی حلقات قومگرای رجیم کنونی چنان وحشت اوراست که دوده هه فجائی اخیرادرذهن ادم دوباره تداعی مینماید:...یعنی دهشت افکنیها،قتل وغارتها ونسلکشی های وحشیانه ده هه های اخیربویزه،دوره شوم وسیاه اجیران پاکستانی بنام "طالبان"درکشور وبه تعقیب ان تفرقه های قومی،لجامگسیختگی ها،بی بند وباریها ویکه تازی ها،ترویج ،تنفیذ ودخول سازی اندیشه های فاشیسم سنتی قبیلوی بطوراگاهانه درتمام نهادهای سیاسی واقتصادی واجتماعی وفرهنگی جامعه وکنارزدن وبه حا شیه راندن اشخاص منسوب به ملیتهای محروم وتحت استبدادازمقامات رهبری کننده سیاسی نظامی وکنارامدن مقامات رهبری رزیم کنونی باپیوند های گوناگون ان باپاکستان وبازنمودن دوباره باب مذاکرات ناکام که اصلا علا مه "شکست"است،باوحشی ترین تروریستهای مزدورواشتی ناپذیر بامردم دلیروباشهامت افغا نستان بنام طالبان.تحت عنوان"نیمه طالب.ا؟"که ازترمنالوجی واختراعات وتیسیزهای خاص"تیئوریکی.ا؟"اقای کرزی است،که به پیروی ازاندیشه"طالبانیسم سازی"پروزه پرویزمشرف،رئیس جمهور مستعفی پاکستان که برای به قدرت رسانیدن مجدد طالبان بااتخاذ مشی چندین جانبه محیلانه سیاسی.تااخرین قدرت تلاش ورزید،وبالاخره به بستر ناکامی وافتضاح عزلت گزین شد.که باتعقیب پروزه ناکام وی میخواهد،بدینگونه باردیگر باملت قهرمان ودشمن شکن ما زورازمائی وپهلوانی نماید.ا؟ واین اختراع به اصطلاح"نبمه طالب.ا؟"مشابه است به همان مقوله"روشنفکردیروزی ونیمه روشنفکرامروزی که".ا؟"نادم ازعملکردهای گذشته خود میماند که بانکتائی وجامه روشنفکری بازی سیاسی نموده وبه پوزیشن به اصطلاح دپلوماتمابانه،باموضع گیری محیلانه خود خوش خدمتی گروهای تروریست افراطی حکمتیار وطالبانرادرتبانی با گروه فاشیستی "افغان ملت"،اختیار نموده وبه زیر(دهول وسرنای ودنبوره...)انها"رقص اتن"اجرا مینمایند.ا...وپلان استراتیجی جدید"اوباما رئیس جمهورامریکا"،مبنی برمذاکره ومصالحه باهمچو طالبان وامکانات امدن انها درقدرت وحاکمیت سیاسی اینده را،به زعم خود فال نیک برای شکست قوای ناتووامر یکا میبیند،واما اصل هدف ان دراین فال نیکش.ا؟درحقیقت،برای روی کارامدن مجدد طالبان انرا تعبیروتحلیل وارزیابی نموده است.ا؟که دراین تلاشهای حودازیکطرف تصورات واحی واین خیالبافیهای شان به واقعیت گراید وباعث تقویه مورال جنگی تروریستها گردد،وازجانب دیگر،میخواهد به مبارزات رزمجویانه وقهرمانانه مقاومت ملی مردم غیوروباشهامت ما تضعیف روحیه بدماند.ا؟درحالیکه خشم ونفرت مردم قهرمان افغانستان دربرابراین گروه تفتینگرفاشیست بنام "طالب"ازقبل معلوم است.که این گروه قاتل وجنایتکاروغارتگرکه بااستفاده ازنام" پشتون واسلام"وبا پیروی از"پشتونیزم"واسلامیزم"بخاطربدنامسازی اسلام واقعی وبرادران ملیت پشتون،به قدرکافی درگذشته وحال بابه نمائیش گذاشتن عملکردهای فاشیستی،تروریستی وافر اطگری،قتل وغارت وجنایات،وبا ده ها فسادوفجائع ازمائیش وامتحان خودرا داده وتجربه منفی خودرا به رسوائی وبه سرافکندهگی به پیشگاه مردم اگاه ما وجامعه جهانی،گزرانده اند.؟ که ازمون دوباره انها گناه نابخشودنی وجفای بزرگ بحق مردم مصیبت دیده وملت ماتم زده ما خواهد بود.ا واین بارنیزاگربخواهند،بااین جریانات تند حوادث وتوفان خشم مردم بخون نشسته ما،اتش بازی وپهلوانی نمایند،باهمه عواقب ناگواروغیرباورکردنی وغیرمنتظره ان،زیرضربات جنبشهای انقلابی وازادیخواهانه ومتحدانه وخشم اگین توده های ملیونی ما چنان خردوخمیرخواهند گردیدوبه زباله دان تاریخ سپرده خواهند شد که،تاریخ پراشوب میهن ما دیگربه خاطر نداشته باشد.وباکرنیلهای پاکستانی ان،که مانند گذشته،اگراین بار زنده فر ارنمایند،مستقیما انانراالا اسلام ابادبرای همیش به چهار زانو خواهند شاند.ا
    که یکی ازاین پلانهای تفرقه افگنانه وتفتین گرانه وبازی سیاسی رجیم،مسلح نمودن مجدد مناطق جنوبی وسرحدی تحت نام "اربکی"یاملیشه سازی که،هیچگونه تضمینی درزمینه اینکه،این ملیشه ها مانند گذشته ها بازهم به نفع پاکستان،ایا موضع گیری نمینمایند.؟ ویادراینده ازاین اقدام مبهم،زیرکاسه یک نیم کا سه دیگرنهفته نیست؟،وایا یک تکرارزورازمائی مجدد وغیر مسئولانه وناعاقبت اندیشانه دیگری بااین ملبتهای قبلا خلع سلاح شده اما متحد باایمان وهمبسته وسرسپرده،صفحات شمال تحت عنوان حفظ وحدت ملی اما برضد ایجاد وحدت ملی ومصالح ملی واستقلال وتمامیت ارضی کشور.بازهم یک بازی جد ید سیاسی دیگررا براه انداخته،وایاجویهای خون دیگری را،جاری نمیسازند.ا؟ کلیه ای این سوالات اینده را تاریک ومبهم وغم انگیزونگران کننده نشان میدهد.وتکرار همان فجائی خواهد بود که هنوزدامنه ان ختم نگردیده ورنگ خون سرخ شهیدان وگلگون کفنان وبیگناهان راه ازادی ودموکراسی درخیابانهای کابل ودرسراسرکشورما بی شمارریخته،وهنوزلکه های سرخ ان در،درودیوار ودرخت وسنگ وچوب ودشت وصحرا ودره این سرزمین ما تم زده ومصیبت دیده وخون چکان وزخمی ما نخشکیده است وحتی خون دربدن واشک درجشم یتیم وبیوه زن وپیروجوان این دیار سوخته وبربادرفته ما،دیگرخشکیده است.ا که درهمچوحالات بازهم اگرمیخواهندفجائی دوده هه قبل را عمدی واگاهانه دوباره احیا وجنایات بس بزرگی ونابخشودنی تاریخی را دراین زمینه مرتکب گردند،وبازهم بیشرمانه،نام این بربادی وهستی سوزرا"دفاع از وحدت ملی .ا؟" بگزارند که ابدا چنین مباد.ا.ا که این پلانهای شوم همان وحدت ملی دوران یکه تازی حفیظ الا امین را به ذهن انسان تداعی مینماید که:برادر بزرگش عبدالا امین،روزی مردم شریف پغمان را جمع نموده تحت عنوان دفاع از"انقلاب ثور"برای نسلکشی ملیت هزاره دربامیان اعزام میکرد،شعارداده بود که:"سرمردم هزاره ازما ومال وناموس شان ازشماست.ا؟"واین همان شعارها وانیشه های فاسد وشوم وعملکردهای فاشیستی امیرعبدالرحمان خانی است که توسط اسلا فش شمشیرولشکرباید بلای مردم تحمیل گردد.ا؟ وبه این ترتیب تحت عنوان وحدت ملی،این ملیتها قتل وغارت شوند،هوئیت ملی وفرهنگ ملی وتمامی نهادهای اقتصادی واجتماعی انها به این بهانه نیست ونابود گردد وهست وبود این جوامع چوروچپاول وغارت گردد. ودراین سرزمین جنگ زده وزمین سوخته نه زراعت ونه تولید،نه اقتصاد مانده ونه هم تحرک اقتصادی وکلیه عرصه ها خاموش ومغموم وافسرده وهمه ای نهادها راکدوکوروبسته،وبدترازدوره امیرعبدلرحمان خان که حتی که به قول موئرخ شهیروطن فیض محمدکاتب"درسرگین اسپان شان"دانه جو وجواری هم نمانده باشدکه برای امرارمعشیت خودکسی بچیند.ادرین رابطه ابرمردتاریخ فیض محمد کاتب در"ص 228سراج التوارخ" خود ازقول امیرعبدالحمان چنین مینویسد.:"...مردمیکه درقرب وجوار عسکرگاه ،مسکن ومائوای دارند.ازادانه ازبین سرگین اسپان دانه جو وجواریرا کبوتر اسا چیده روز میگزرانندوزراعت هرگزنکرده اند..."واینجا میبینیم که مقام انسانراچگونه موردتحقیرقرارمیدهد.وبرعلاوه ان، زمین بمثابه عمده ترین وسیله تولید،زیرپای مواشی کوچی ها پایمال وبه چر اگاه ها تبدیل شده باشدویا بزور غصب گردیده وتمام نهادها وبویزه اهرمهای اقتصادی وهست وبودان جامعه غارت شده باشدازکجا وبه چه قسم زراعت وتولید نماید.ا؟دراینجا به وضاحت میبیبیم که،ازدیدگاه فاشیسم قبلوی،تحقق اندیشه فا سد برترجوئی ونزاد پرستی بایدبه قیمت خون ونابودی تمام هست وبوداین ملیتها متکی برپایه ملیتاریستی ونظامیگری وبسیج یک قوم علیه قوم دیگر،تحقق یابد.ا که البته این ارزو وارمان شوم را همان قسمیکه زمامداران مستبد گذشته باخودبگوربردند ،دود مان بعدی ان نیز با پیروی ازاین اندیشه های فاسد بلاخره انرا باخود به گور خواهند برد.ا
    ..حسن پیمان..
    اپریل/10/2009....
    ادامه دارد.....ر
    رویکردها
    دای فولادی-افغا نستان-قلمرو استبداد-ص747-سال-1377/ر
    دای فولادی-افغا نستان-قلمرواستبداد-ص10-1377/ر-
    فیض محمد کاتب-سراج التواریخ-ص228سال-1372/ر
    عصردولت شاهی-کرزیکودتا کرد-سایت خاوران./ر
    سایت اریائی -اخبار روز-2نومبر-2008/ر
    هفته نامه امید-شماره-832-27اکتوبر-2008-پلان اربکی...../ر
    مطالعت یادداشتها-وخاطرات-نویسنده
    ومن الاهه توفیق...اب

    maandag 6 april 2009

    هشدار جدی شهروندان به هزار چهره شهرشان

    هشدار جدی شهروندان به هزار چهره شهرشان
    نويسنده: آلپ ارسلان از لندن
    همان طوریکه فرهنگ ها انسان ها را میسازد ، انسان ها نیز در تکامل و ایجاد فرهنگ جامعه نقش کلیدی و مؤثر بازی مینمایند. زیرا فرهنگ یک پدیده ء رو بنایی جامعه و انعکاسی از ساختار زیر بنایی آن میباشد. محیط اجتماعی سالم با فرهنگ متعالی آن میتواند در رشد و سازندگی شخصیت های بارز اجتماعی نقش عمده و اساسی بازی نماید. بناً رشد شخصیت های سالم اجتماعی محصول پویایی و بالندگی ساختار زیر بنایی جامعه است. اگر سطح رشد پدیده های فرهنگی میهن عزیز مان را در سه دهه اخیر مورد ارزیابی قرار داده و عادلانه داوری نمایم، به صراحت میتوان از چگونگی عملکرد مثبت و یا منفی نظام های حاکم در آن دوره ها قضاوت نموده و آن را مورد بر رسی قرار داد. نا گفته هویدا است که در دوران دهه های جهاد و مقاومت و بخصوص حاکمیت نظام های ساخت پاکستان، مردم میهن ما دوستان و دشمنان واقعی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خویش را با شفافیت تشخیص نموده و قضاوت های معین و عادلانه خود را در زمینه دارند و در مورد چگونگی فضای آن دوره ها نیز بر داشت ها و داوری های عادلانه نموده اند، که چه نو آوری های مثبت و یا رویداد های منفی در عرصه های حیات سیاسی، اقتصادی و بخصوص فرهنگی در کشور پدیدار شده و چه تعداد نویسندگان توانا، شاعران نامور و مشاطه گران بی بدیل در جامعه ما ظاهر گردیده و یا معکوس آن، چه تعداد این ثروت های بی بدیل معنوی میهن ما مهر سکوت بر لب زده و یا مجبور به فرار از وطن یا سر به نیست گردیده اند. دریغا بعد از تسلط نظام های ملائی و طالبی مردم کشور ما نه تنها ناظر رشد و شکوفایی در عرصه های مختلف و بخصوص عرصه فرهنگی جامعه نبودند بلکه در ماتم نبود بهترین ارزش های فرهنگی کشور خویش اشک پشیمانی نیز ریخته اند. در بحبوحه قدرت نمائی و گیر و دار های جانکاه و دلخراش ابر قدرت های جهان و طوفان وحشت بار حوادث در کشور ما یک تعداد عناصر فرصت طلب، استفاده جو و وابسته به اجنبی ها جهت تامین منافع شخصی و تحکیم پایه های حاکمیت بادا ران زر و زور خویش چنان فضای خوف و ارعاب را در میهن ما مسلط نمودند که توده های رنجور و با دیانت ما هرگز با چنان چهره های ضد انسانی و چنان محیط جهنمی روبرو نگردیده بودند. این شیادان بی رحم تاریخ مولود همان دوره هایی اند که در بستر فرهنگی آن نظام های قرون وسطائی رشد، تکامل و پرورش یافته بودند. متاسفانه این قماش چهره های شیطانی که جز منافع شخصی به هیچ عنصر دیگر باورمند نیستند، سخت تلاش داشته و دارند تا همیشه از اتمسفر سیاسی نظام حاکم در جامعه زیرکانه به نفع خود استفاده سو نموده و به آرزو های شوم و غیر اخلاقی دیر پای خویش نایل گردند. یکی از این قماش هزار چهره عوام فریب و استفاده جو معلم عطا محمد نور، والی سفاک، خود خواه و جاه طلب ولایت بلخ است. قرار معلوم ، معلم عطا در دوران جهاد و مقاومت به صفت معلم در یکی از مکاتب ابتدائی ولایت بلخ ایفای وظیفه مینمود و همه کارمندان و همکاران مکتب به شخصیت ضعیف او که از دوران کودکی اش مایه گرفته است با شفافیت معرفت و آشنائی کامل دارند. معلم عطا با شیادی های لازم که خاصه شخصیت نا سالم او است از سوی شورای نظار به در یافت لقب مفت استادی و ستر جنرالی مانند، ده ها القاب رایگان انجنیر، دوکتور و پروفسور مفتخر گردید. او بنابر شیادی و جعل کاری، گویی سبقت، فریب کاری و عهد شکنی را از دیگران ربود و از سایر ملا ها و چلی های هم طراز خود پیشی گرفت و جهت تشکیل گروپ های مسلح در ولایت بلخ ملیون ها افغانی و صد هاهزار دالر را از شورای نظار و دیگر منابع خارجی تحت عنوان جهاد و دفاع از دین مقدس اسلام در یافت کرد. معلم عطا در برابر ولی نعمت های خود تعهد نموده بود تا بعد از فروپاشی حاکمیت داکتر نجیب الله چنان بی نظمی و حرج و مرج را در شهر مزار شریف ایجاد نماید که خاطرات تلخ و جانکاه آن هرگز از حافظه ها نرود و با این وسیله قوت های متعلق به جنبش ملی اسلامی افغانستان و حزب وحدت ملی اسلامی افغانستان را که کنترول اکثریت ولایات مرکزی و شمال کشور را در دست داشتند بدنام سازد به تاریخ ٨ ثور ١٣٧١ خورشیدی حینیکه انتقال مسالمت آمیز قدرت از حکومت داکتر نجیب الله به آقای صبغت الله مجددی در قصر ستور وزارت امورخارجه تحت نظارت نماینده ملل صورت پذیرفت ، طبق پلان پیشبینی شده قبلی معلم عطا خواست شهروندان شریف شهر مزارشریف را مورد تاخت و تاز وحشیانه قرار داده و نیرو های جنبش ملی اسلامی افغانستان و هزاره های حزب وحدت مستقر در مزار شریف را مسبب اصلی بی نظمی و تعرض به مال، جان و ناموس مردم به جهان معرفی نماید. مگر بی خبر از آن که رسول پهلوان یکی از معاونین جنرال عبدالرشید دوستم که در کمین نشسته و منتظر انکشاف اوضاع بود از موضوع سابوتاژ و توطئه معلم عطا آگاهی حاصل و چنان ضربات کوبنده و مرگ باری به نیرو های او وارد آورد که در ظرف ٢٤ ساعت همه مراکز سوق و اداره او بکلی تار و مار و خود معلم عطا با ملا علم سیاه و ملا علم آزادی و دیگر یارانش از بیم و ترس رسول پهلوان با پوشیدن لباس زنانه از شهر مزار شریف فرار و با هزاران مشکل خود را به کوه های مارمل رساندند. وا حسرتا که اکنون معلم عطا محمد نور این چهره شناخته شده ، حاکم به سرنوشت مردم شریف ولایت بلخ گردیده است .
    جای هارون بیگ را نورک گرفت ---- کله پز برخواست جایش سگ نشست
    معلم عطا محمد نور والی کنونی ولایت بلخ که جز منافع شخصی خود، خانواده و وابسته گان خود هدف دیگری در قبال نداشته و ندارد علاوه بر ایجاد فضای ناباوری، عدم اعتماد و نفاق قومی و زبانی بین تبار های مختلف شمال کشور، روزانه صد ها هزار دلار را نیز از فروش زمین های دولتی بدست آورده و می آورد. قرار معلوم پنجاه فیصد بلند منزل های کنونی بلخ نیز متعلق به او اعضای خانواده و اقارب او میباشد. او بنابر چالاکی و حرافی، سیستم مافیایی را به شیوه جدید آن در شمال کشور طراحی نموده و علاوه بر ملا و چلی های جهادی مانند، تعداد زیاد روشنفکران را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است، تا به نفع او تبلیغات دروغین تنظیم شده دوامدار نمایند. گسترش زرع چرس عوض کشت کوکنار نیز یکی از حقه بازی های او میباشد. قاچاق مواد مخدر به خصوص چرس توسط گروپ های او به همه مردم اظهر و من الشمس روشن و هویدا است. پول های که او از این مدارک بدست می آورد، در بانک های خارج کشور بخصوص امارات متحده عرب طور منظم توسط بانک های شخصی و خصوصی انتقال میدهد. قوماندان خالد آمر استخبارات ولایت بلخ و یکی از اعضای گروپ باند جنایت پیشه او که با تهدید آشکارا تقاضای ٨٠ هزار دالر را از یک تاجر ملی نموده و بالفعل دستگیر شده بود بااثر امر شخص معلم عطا جهت جلو گیری از افشا گری و دست داشتن خود او در این قضیه طور مرموزی از داخل زندان غایب و فرار داده شد و متاسفانه تا کنون نامبرده لادرک و دو سیه آن حفظ گردیده است. معلم عطا در ترور بسیاری از شخصیت های مهم ولایت بلخ طور مستقیم دست دارد. او قاتل اشرف رمضان کاندید برنده انتخابات در شورای ملی و همچنان ترور داکتر نصرالدین همدرد مشهور به داکتر نصرو قوماندان استخبارات ولایت بلخ و شخصیت های با نفوذ مربوط حزب اسلامی نیز میباشد. معلم عطا محمد نور به مطالبات و خواسته های اقشار فقیر و زحمتکش آن ولایت اصلاً اعتنائی ندارد. خود خواهی و جاه طلبی او به سرحدی رسیده است که خود را بالاتر و دانا تر از دیگران تصور نموده و در تغییر و تبدیل کارمندان عالی رتبه دولت در ولایت بلخ و حتی تغییر نام مکتب میرزا الغ بیگ و امیر علی شیر نوایی به نام خودش، معلم عطا محمد نور و امانی سبک سرانه اقدام ورزید و دریغا هیچ مقامی در کابل مانع حقه بازی های احمقانه و جاه طلبانه او نگردیدند. در حالیکه همه میدانند بنای تاریخی کنونی روضه مبارک شاه ولایتمآب در شهر مزار شریف در دوران حاکمیت مطلایی نواده های امیر تیمور کورگان این راد مردان تاریخ کشور ما سلطان حسین بایقرا و وزیر خردمندش امیر علی شیر نوایی تعمیر و بنا شده که اکنون به زیارت گاه خاص و عام مبدل گردیده است. قابل یاد آوری است که این بنای تاریخی برای اولین بار بعد از ساختمان آن در زمان زمامداری جنرال عبدالرشید دوستم با صرف هزینه بیش از یک ملیون دالر به شکل اساسی با استخدام بهترین نقاشان و کاشی کاران و با نصب تابلوی حکاکی شده کلمه مبارک به وزن هژده کیلو گرام طلا و ساختمان صد ها مستراح و تشابه ها و سنگ فرش مرمرین اطراف روضه و ایجاد پارک های زیبای کنونی پر از گل با چوکی های آن انجام پذیرفت که جریان موضوع در لوحه سنگی حک گردیده و نصب روضه مبارک شده بود. تا یادگاری از کارنامه های فرهنگ دوستانه جنرال دوستم و مردم شمال باشد. مگر دریغا در این اواخر به دستور آقای خرم وزیر اطلاعات و کلتور فاشیست کشور، سنگ متذکره از جای آن بیجا و کنده شده و باعث خشم و نفرت عمیق اکثریت مردم شمال کشور گردید. قرار معلوم توده های خشمگین و حق شناس شمال برای معلم عطا والی همه کاره بلخ اخطار صادر نمودند، اگر لوحه سنگ متذکره به زودی دوباره بر جایش نصب نگردد، جسد پدر او که با استفاده از قدرت و نفوذ شخصی اش خلاف موازین قبول شده اخلاقی و فیصله های دوامدار تاریخی مردم ولایت بلخ که در کنار روضه شاه ولایتمآب بلخ دفن گردیده و روضه مبارک را به قبرستان مبدل نموده است، کشیده خواهد شد. معلم عطا محمد نور و افراد مشابه او باید خوب بداند که امروز را فردای در قفا است. نه او و نه دیگران در این کرسی های چند روزه باقی نخواهند ماند. آن روز دور نیست که قانون و عدالت در جامعه حاکم گردد و هر شخصی از عملکرد و اندوخته های غیر قانونی خویش در برابر ملت جواب بدهد.
    ومن الله التوفیق

    zondag 5 april 2009

    وضعیت حقوق بشر در رژیم صادر شده و مزدور افغانستان

    وضعیت حقوق بشر در رژیم صادر شده و مزدور افغانستان
    لیزا سروش
    مردم و دنیا از جنگ و نا امنی در افغانستان خسته شده بودند. آغازین مرحله ء بن را اساس تحقق برای روند های بعدی وسر نوشت امر صلح و دیموکراسی در افغانستان میدانستند ولی متأسفانه با گذشت هر روز این صلح و دیموکراسی به تفرقه اندازی مبدل شد، در این کشور نتها دیموکراسي معاصر و ازادی که تامین شده و عاری از افراطیون باشد، کاملاً ممکن نیست بلکه از توان بدور به نظر می اید. بطور متداوم اخبار نا خوشایندې از وخامت اوضاع و افزایش حملات طالبان میرسد، میزان ناامنی افزایش یافته است، کشت ، تولید و قاجاق مواد مخدر چند برابرشده است، رخدادهای تلخ وخونین هرروز جان مردم را میگیرد، در ذهن مردم که نتنها نا آرامی حرف روز شمول است بلکه معامله گسترده با گروه ها ی بنیادگر و انسان ستیز از جمع عمده ترین ضعف حکومت به شما ر میاید .
    این حکومت یک مانع عمده در برابر گسترش موازین حقوق بشر در زندگی جامعه بشری شده است . عده هم مدعی اند ،حقوق مدنی وسیاسی دراین حکومت صرف متعلق به سنت ها و راه کار های قبیلوی است و پیوند چندانی با نورم های جهانی ندارد . این حکومت نتوانست به هیچ صورت محصول گروهی از تدوین‌گران خلاق بوده باشد که پیشینه متنوع داشته‌اند و اهل منطق گوناگونی بوده‌اند که طیف گسترده ارزش‌های حقوقی، مدنی سیاسی را شامل می‌شده است.
    از آزادی‌های سیاسی و مدنی به مفهوم واقعی آن خبری نیست. بازداشت‌های خودسرانه افراد، توقیف نشریات، جلوگیری از اجتماعات مسالمت‌آمیز برای خواست بر حق شان و سرکوب تجمعات عدالت خواه از سوی پلیس و دیگر گروه های خود فروخته و مرتجع، جلو آزادی بیان را سد کرده است و هر صداي مخالفي را به اتهام کفر گوی سرکوب و راهی زندان مي کنند. دولت به بهانه حفظ وحدت ملي و حاکمیت قانون ، آزادي هاي فردي را کاهش داده و بر قدرت خویش افزوده است .
    اقلیت‌های دینی و قومی به شدت مورد تبعیض‌اند ، روشنفکران اسلامي نیز با استدلالي که از درون مذهب بيرون مي آيد، ثابت میکنند که اسلام میتواند وسیله ای باشد برای تطبیق هر برنامه سیاسی و فریب . از نام مذهب و اسلام براي توجيه اعمال ظلم به مردم و سر کوب آزادی بیان استفاده مي شود. نکته قابل تامل آن است که حکومت افغانستان بدون در نظر داشت موازين حقوق بشر به نسبت زبانی متوسل شده است . ازاجراي ضوابط قانون وکنوانسیون های بشری سر باز مي زند.
    دولت به شیوه غیر عادلانه به صدور و اجرای احکام اعدام در مرتبه رقابت با سایر کشور های ناقض حقوق بشر برامده است. دستگاه قضایی تابع کانون قدرت ، فساد و فاقد استقلال است.
    جمعیت ملکی به صورت روز افزون ، اثرات منازعات را حس میکنند. عملات اتنحاری ،انفجار بم ها کنار جاده از دلهره های عمده مردم است . مبارزه با تروريسم و حفظ امنيت ملي در سال هاي اخير بهانه ديگريست براي نقض سيستماتيک حقوق بشر، تغیر تبدیل و تعیین افراد در پست های دولتی به شیوه یکجانبه اساس یک معامله ضد دیموکراسی را در این کشور خبر میدهد. حربه خطرناک " گماشتین افراد کارن " که دروان ان پیام قبیله گرایی و سمت پرستی را بیان میکند، نتها برای مردم غیر قابل تحمل است ، بل میتواند اغاز نادرست برای یک جنگ دیگر باشد .
    تا امروز دولت افغانستان واژه وحدت ملي را براي گسترش اختناق و سرکوب مردم استفاده کرده است . اغلب خشونت ها علیه خواست مردم با فرهنگ قبیله سالاری و روش اگاهانه ظاهرفریب هنوز رایج است. قوانین و سیاست‌گذاری‌های تبعیض‌آمیز هم در تشدید این نوع خشونت و ناکامی تلاش‌ها برای رفع آن، به شدت تأثیرگذار است . به بیان دیگر، قوانین و مقررات می‌توانند راهی برای تحولات فرهنگی اجتماعی و بینش را در جامعه بگشایند اما برعکس در افغانستان قانون خود سبب حفظ و تشدید مناسبات عقب ‌مانده شده است .به گفته‌ بسیاری از تحلیل گران، در افغانستان شماری از قوانین وضع‌شده منجمله قانون اساسی عملاً بر ابعاد تبعیض‌ها افزوده‌است و تشدید خشونت را علیه مردم بیش از گذشته اشکارا دامن زده‌است .
    تلاش برای عدالت خواهی و دفاع از حق به یک ارزش اجتماعی مردم شمول تبدیل نشده، بسیاری خصوصآ دولتی ها و ناقضین آزادی و عدالت ، مدعی اند طرفدار ی از حق اکثریت خاموش ، طرفداری از برنامه های خارجی است، و به همین بهانه تعدادی را سلب صلاحیت کرده اند .
    فقر زیر خط تقریبا بیست ملیون رسیده است ، شمار کودکان گدا در جاده هارو به افرایش است ، و ضعیت زنان دها برابر ازسال های قبل به نسبت عدم اجرای قوانین ، شکل فقی قوانین و نبود حمایت از زنان، افزایش یافته است.واسطه و رشوه ستانی مردم را نسبت به آینده شان بیش از همه نگران کرده است . برنامه های اموزش و پرورش با همان شکل کلاسیک و جنگ زده باقی است ، تعداد زیاد مکاتب را با زهم مخروبه کرده اند ، مردم از روش ها ی جنون امیز به درد آمده اند ، نبود افراد روشنفکر ، در پوست های دولتی ، آینده این کشور را به بحران از حد گذشته نزدیگ کرده است . تضادهای سیاسی در زدو بند های گره خورده سیاسی، نا معلوم اند .
    مردم شب و روز را در هرا س از مرگ و و حشت از خو د و عزیزا ن شان ، در گرسنگی و سرمای شدید ، بدون عذا و آب ، بدون مواد سوخت و برق سپری میکنند، درد و شقاوت پدیده عادی و روزانه است . دولت که باید در برابر بیماری، فقر، فحشاو اختلافات طبقاتی پاسخگو باشد بر عکس سرنوشت مردم را به کرام الکاتبین محول میکند. غربا و مساکین را هیچ منصفی نیست . اگر بود ، این همه جنایت صورت نمی پذیرفت.
    زجر توده های فقیر از حد گذشته است، مقامات از درون نظام سرمایه بیرون آمده و میایند. موجودیت بنیادگرایان و جنایتکاران جنگی در این رژیم صادره شده و مزدور با عث گردیده تا فقیر فیقر ترو سرمایه دارسرمایه دار تر شوند. شعار مردم سالاریی تبدیل به اسارت مردم عادی و بدون هیچ امید، شده است.
    2009/02/13
    سایت داکترهمت فاریابی به نسبت تأخیر در نشر مضمون معذرت میخواهد.
    از طرف اداره سایت

    woensdag 1 april 2009

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجایع درافغانستان

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجایع
    درافغانستان

    ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
    فرصت نیاوردکه جهان پربلا کند
    "خواجه حافظ"
    "بخش سوم "
    {قسمت هشتم }
    -شناخت ازساختارهای جامعه قبیلوی
    عقیده ما بذات خودنداردهیچ عیبی
    هرعیبی که هست دررفتارقبیلوی ماست
    درجامعه که شالوده سیاستهای طبقات حاکم ان درکلیه ای عرصه ها ونهادهای سیاسی واقتصادی وفرهنگی واجتماعی باخشونت تکتازی ونزادپرستی وشوئنیسم عضمتطلبی وبلاخره با باورهای فاشیسم سنتی بنا یافته باشد.بیان کننده نفوذوسیطره اندیشه فاشیستی درکلیه نهادهای ان جامعه بوده وبا عنصرشناخت بیگانه است.وهمه ای دروازه ها وبسترهای این جامعه بروی پدیده های روبنائی وزیربنائی جامعه.چون دمو کراسی وپیشرفت وترقی وتولید وتکامل وعدالت اجتماعی وسائیرنهادهای مادی ومعنوی ان همیشه بسته میباشد.وبویزه درجامعه کثیرالملیتی که دارای اقوام.مذاهب.السنه وفرهنگ متفاوت باشد.به بیماریهای فوق الذکر بیشتردچارمیباشد.وازهمین سبب است که روشنفکران مترقی ودیگراندیش بمجردطرح ووضع برنامه های مترقی وعلمی خوددراین جوامع بااولین مشکل ونخستین مانعی که درراه تحقق عملی اهداف وارمانهای والائی خودبرخورده اند.مقاومت باسنتهای کورفرهنگی خرافاتی وذهنیتهای تاریک وجامدسنتی جامعه قبیلوی وعنعنوی بوده است.کهبمثابه سد بزرگی دربرابر ارمانهای تابناک ومترقی توده های ملیونی برای اعمارجامعه عادلانه ونوین بخاطررهائی کلیه زحمتکشان ازقید وبندستم وبهره کشی قرون وسطائی باان مواجه گردیده اند.ودرطول این تاریخ زمامداری ظهورنموده اند.وهرزمانیکه برمسند قدرت سیاسی تکیه میزنندوبدون درک حساسیتهای جامعه{ودرحاکمیت دموکراتیک شماری ازین زمامداران}وعدول کلی ازمراحل ضروری تکاملی ان ومهمتر ازهمه خلاف برنامه های علما"تنظیم شده وائین نامه های ان مطابق به شرایط عینی وذهنی این جامعه وعدم اعتنا ورعایت به اصول وپرنسیپهای قبول شده ان وباتمایلات شدیدبه مرکزیت وبیم ازدموکراسی وبااتخاذروشهای خشن ودکتاتورمابانه درعملکردهای خودقبل ازهمه به بیماریهای شوم یک قومی ونگرش خودبرترجوئی اتنیکی وبه امراض گونا گون ناسیو نالیستی ومحل وسمت پرستی وفرهنگ ستیزی مبتلا گردیده وبافروگذاشت وعبورازشناخت علمی ازعمق انحطاط وفساداین جامعه بلاخره به بیماری علاج ناپذیرفاشیستی ودرتارهای پوسیده وفرسوده عنکبودی تعصبات نزادی واپارتیدان درگیرمانده اند.این جامعه هیچگاه دارای زمامداری ورهبری واحد ویکپارچه را نداشته است.وهمبستگی وهمسوئی دران جامعه منحیث یک سوئال غیرقابل حل وپیچیده تاریخی تاکنون باقیمانده است.که علت عمده وتعین کننده ان انحصارقدرت قومی وحاکمیت سیاسی بالای سائیر اقوام بوده است.حکام انحصارطلب دراین جامعه وازه بنام"وحدت ملی"را نمیشناسدوبه ان اصلا"باورندارد.دراین جامعه سیستم حکومتداری ان به پایه میلیتاریستی واستحکام ان توسط"لشکروشمشیرقومی" واصالت برخوردان باخلخهای ملیونی مستبدانه وتوتا لیتاریستی میباشد.وباتعقیب سیاستهای ملیگرایانه وتعصب امیز وعظمت طلبانه جامعه را به نفاق وشقاق ملی بمنظورایجاد فاصله های عمیق بین ملیتها وباایجادخصومت ودشمنی دربین جامعه درست درنقطه مقابل انچه بنام"وحدت ملی" یادمیشودبطوراگاهانه قرار گرفته اندکه یک مسئله کاملا"حیاتی وسرنوشت سازاست.وبرای هرنوع مبارزه ازادیخواهانه وحقطلبانه مشروع ومسلم توده ها وخواسته های ملی ودموکراتیک انها برای سرکوبهای خونین حقوق ملیتهای محروم به زور وخشونت به شمشیرولشکروبه قتل وغارت وبه نسل کشی متوصل گردیده وبخاطرنابودی واضمحلال کلی هیت ملی شان بالاخره به خونریزی دوامداروازقوه قهریه کار میگیرند.وایدیو لوگها ونظریه پردازان فاشیسم سنتی تااخرتلاش میورزندتا هر نوع حرکت حق طلبانه مشروع ناشی ازتضادها واتلافات شدیددرونی این جامعه ونظام ستم پیشه انرادرنطفه اش خنثی ومتوقف ونابودسازند.وبخاطرمشروعیت دادن به این شیوه حاکمیت فاشیستی وخودبرتربینی اتنیکی تمامی نهادهای دینی واجتماعی وسیاسی واقتصادی وفرهنگی وتمامی رسانه ها واطلاعات جمعی تابع رزیم وهمه ای امکانات دستداشته رابدفاع ازمنافع رزیمهای عظمت طلب متعصب یک قومی بمثابه سپروابزارسیاسی بکارمیبندند.که این نوع روش ورفتارهای خشونتباروتحریکات اگاهانه وغیرمسئولانه مسایل ملی وحساسیتهای قومی ونزادی درجامعه قبیلوی وعشیره ای که ده ها مثال زنده ان درهمه عرصه های قومی ونزادی ولسانی وفرهنگی ودینی درهمه رزیمهای گذشته وجود داشته وداردوحتی کشمکشها وخونریزیهایکه هنوزادامه داشته ودربسا عرصه ها وزمینه های دیگرمشهودوموئثق ا ست. انگیزه هایستکه نسبت به هرچیزوهرپدیده ای دیگرونسبت به هرنوع تنش وا ختلالا فات ملی ونزاع اجتماعی دیگربیشترگیرنده وچسپنده بوده ونبض حساسیت جامعه را به حرکت می اورد . اسنادونشرات ورسانه هاا واطلاعات جمعی وده ها مضامین منتشره درسایتهای انترنیتی میرساند که ازدوران فاشیستی وملیگرائی زمامداران یکه تازازاحمدشاه ابدالی امیرعبدالرحمان خان ونادرخان"ال یحیا ویا طایفه سلطنتی"الا دوره فاشیستی حفیظ الا امین وداترنجیب الا وسایرفاشیستان وتروریستان افراطی اسلامی چون ملا عمروحکمتیارتادوره فاشیستی علنی اقای کرزی که ازکنفرانس"بن"به اینطرف علنا" وعملا" گروه معلومالحال فاشیستی"افغان ملت" درکابینه ورهبری رزیم کنونی جای داده شده وجامعه را خلاف اراده مردم افغا نستان ازطریق تصفیه سایرملیتها ازقدرت وحا کمیت سیاسی بطوراگاهانه برضدوحدت ملی که اصلا"درعمل وحدت ملی واقعی"وجود نداردرهنمائی ورهبری مینمایند. که این همه حقایقی اندبمثابه پدیده قهقرائی وعقبگرا مانع هرنوع حرکت وعمل مترقی گردیده وبازدارنده هرنوع تحول ودیگرگونیها وتکامل درجامعه میگردد.واگرکسی بخواهددرباره این بیعدالتیها واعمال تحریک امیزونفاق ملی لب بگشایدوانتقادسالم نمایدویا چیزی بنویسدانرا برخلاف وحدت ملی قلمدادمینمایند. به گفته شاعر:ر
    درمیان قعردریا تخته بندم کرده ای"
    "با زمیگوئی که هوشیارباش ودامن ترمکن
    واین یگانه"مهرسیاه"وننگین تاریخی هستند که ذاتا"به پیشانیرزیمهای حاکمیت یک قومی جامعه قبیلوی سنتی حک وثبت گردیده است.چون رزیم حاکم یک قومی صرفا"ازمنافع طبقاتی وملی یک قوم برعلیه ا قو ام دیگرد دفاع مینماید.واتش منازعات ملی وقومی را شعله ورمیسازد.وبمثابه طبقه حاکم به اله سرکوب جامعه محکوم وملیتهای تحت استبدادکه عملا"درحاکمیت سیاسی شریک وسهیم ساخته نشده اندمبدل میگردد.لذابدون شناخت ا زقانونمندیهای عینی تکاملی این جامعه وبدون شناخت ازمناسبات وروابط تولیدی ان وازفرماسیونهای اقتصادی واجتماعی وسیاسی وفرهنگی ان واینکه این جامعه بکدام مراحل رشدوتکامل تاریخی خودقراردارد.چون افغا نستان جنگزده امروزی که حتی که مناسبات وروابط کهن ماقبل فیئودالی یاپری فیوئدالی نیزدرقبال مناسبات وروابط مسلط فیوئدالی وهمچنان نیمه فیودالی که درمناطق مختلف ان به وضاحت دیده میشود.وبویزه این جنگهای فرسایشی سه ده هه اخیرخانمانسوزکه هست وبودجامعه بکام مافیای جنگ وتروریزم فرورفت وبه هرکونه مناسبات ان نیزضرباط مدهشی واردنموده وازتاثیرت نابودکننده ان درامان نمانده است. باانهم میتوان ازموجودیت انواع مناسبات ووضع زنده گی عقبمانده مردم وتفاوتها درروابط ومناسبات انانرا ازبعضی نقاط ان مثالی اورد.:ر پوشیدن پوست حیوانات مردم صافی وبلورستان"نورستان"امروزی وزنده گی کاملا"ابتدائی وبدوی انیانهای کوه پایه های شامخ قله های پامیر ودربین کوه هاودرپناه سنگها ودربین جنگلات وبااستفاده ازحاصلات ان وشکارحیوانات ونبودن زمین برای زراعت گندم درارتفاعات بلندپامیرکه ازجمله تولیدات عمده زراعتی درسایرنقاط کشورمحسوب میشودبنام "نان"چیزیرانمیشناسند.ودرمناطق بدخشان کوهی وبه ارتفاعات بلند"پامیر"بام دنیا که هنوزهم دوام زنه گی بدوی و ماقبل فیوئدالی را بین میدارد.معا رف وداکترودوا ودرمانرا نمیشناسند.وداروی مسکن وشفاه بخش انان درعلاج همه امراض بهاصطلاح مردم ماده ای بنام"موملائی"بوده که ازترشحات "ناف"اهوی"مارکوپلو"بهدست امده کهبه اثرسائیدن خودبروی سخره های سنگگ درقلل بلندکه پایه ها که اهالی انجا وافرادباتجربه وحرفه ئی بازحمات زیادسخره به سخره میگردندومیچینندوجمع اورینموده بعدازتصفیه ای ان برنگ سیاه شفاف موم ماننددرمیاورند.وتوسط ان مریضان خودرا تداوی وپرستاری مینمایندیعنی داکترونرس وپرستاراین مردم شریف درزنده گی ماقبل تاریخی خود اهوی مارکوپلوی طبیعت ازادوزیبای بدخشان وپامیران است.ا.ا.و{به اثرپزوهش وسروی ومطالعات وشناسائی انسیتوت تحقیقات وریسرچ علمی وزارت زراعت ودیپارتمنت واداره گیاه شناسی دانشگاه کابل درسالهای }1980ازجمله هزاران نوع گیاهای"مفیده"بیش از1200نوع گیاه مفیده و"نباتات طبی"که همه اهداف عمده اقتصادی وتجارتی دارندرشناسائی گردیده است بطور عمده درکوه های بدخشان ودرطبیعت زیبای ان میرویدکه این ثروت سرشارملی چون"لعلهای سرخ وزمردسبز"ان درقلب پرفیض این دیارباستان نهفته وکوه ودره ودامان قشنگ ومناظردل اویزانرابیشتررنگینتروسرسبزترنموده است.ومنتظریک حاکمیت واقعا"ملی ودموکراتیک میباشدکه تا بیاید تا به نفع این ملت مظلوم ومحروم ازان بهره برداری نماید.وبیشازاین این ثروت لایزال ملی ما دستبرد وغارت قاچاقبران نگردد.ا.ا.اوخلاصه اینکه این مردم محروم ازابتدائی ترن سهولتهای زندهگی اقتصادی واجتماعی وفرهنگی وسیاسی بکلی بی بهره اند.رفت وامدزمامدارن مستبد ودولتمداران رزیمهای تک قومی فاشیستی را درطی بیش از250سال به اینطرف ازمحیط وماحول نااگاه ودورازعلم ومدنیت نگاه داشته خودهنوزهم بنام"پاچا گردیشی"میشنود. وازتاریخ این جامعه بدوی وعنعنوی قبیلوی هیچ نوع حق وحقوق وبهره ای نگرفته اند.ا؟یعنی که بازهم سهم شان دراین تاریخ بایداستقبال ازاستبداد وپرستش ازمستبدوبالخره قربانی
    ا " دادن است.ا.ا.اگوگردرا نمیشناسندوهنوزهم دربعضی مناطق هیزم خودرا با سنگهای" چقمقی" ازبهم زدن یکدیگرجرقه اتش پیدا میشوداستفاده مینمودند.نیروی انسانی واستفاده از"غزگاوها"بجای مالداری درحمل انقل وتبادله جنس بهجنس مواد اولیه وکالای ضروری وشکارپرده گان وحیوانات جنگلات بافلاخون وتیروکمان اغلبا نادر. ازعمده ترین نیروی موئلده ووسایل تولیددران جامعه محسوب میشود.{ازیادداشتهای شخصی نویسنده درهنگام بازدیدها درجهت تحقق وتطبیق پروگرامها وپلانهای بازسازی دردوره ای حاکمیت دموکراتیک سالهای 1980- ن1984.نقل قول ازکادرهای رهبری واهالی شریف ولایت باستانی بدخشان}ویابهمین ترتیب مناطق جنوبی کشورکه تولیدات عمده ان ازفراورده های جگلات مانند"چارتراش"که عمده تا درکنرا وپکتیا بوده وبطوربیرحمانه وکاملا ظالمانه وبصورت غیرفنی وغیرقانونی قطع وریشه کن وبه پاکستان قاچاق میگرددواین ثروت ملی را نیزپاکستان بوسیله اجیران ومادی پرستان خودمیخواهدمانندسایرثروتهای ملی ما ازریشه نابودسازد.که به همین ترتیب کهه دراثرجنگ وتجاوزوغارت پاکستانیها ومذدوران ان ا زجمله" 1 /9 ملیون جگلات سرسبزو زیبای کشوربیش از"50"درصدان نابود ورشه کن گردیده است .وفعلا هم ازکنترول دولت خارج بوده واهالی انجا نیزبطورغیرقانونی وازاد اینثروت ملی را بیرحمانه قطع وبه منبع درامدخود برای تقویه اقتصادخوداستفاده میبرند.اکه درمناسبات وروابط ونوع مالکیتهای ان باسایرمناطق درتفاوت اند.این نوع جوامع ماقبل فیوئدالی که مخلوطی است ازمناسبات وروابط جامعه اشتراکیه اولیه که دربعضی مناطق کشورظواهرجامعه بردهگی را نیزنمایان میسازد.بویزه تبادله وخرید وفروش انسانها وفروش وتبادله فرزندان به موادارتذاقی واولیه وازاثرشدت فقروگرسنگی درولایت غورومناطق مرکزی افغانستان وبعضی مناطق درصفحات شمالکشورودراطراف روضه مبارک مزارشریف در قحطیها بسادیده شده است ازنمونه های بارز ان است که همه ساله بجای نان علف میخورندوشکمهای سان پندیده واماس نموده وبعدازیک هفته میمیرند.که بسا شواهدونشرات زنده درزمینه موجوداست.که نموداری ازحقایق عینی وبازتابی ازبیکفایتی وعدم توجه استبدادفاشیستی زمامداران تک قومی را دراین تاریخ برملا میسازد.که متناسب به فرماسیونهای اقتصادی واجتماعی خود.نوع وتصاحب مالکیت خصوصی بروسایل تولیدی ان وتضادهای اشتی ناپذیروتضادهای اشتی پذیروتضادهای فرعی خودرادربطن خودچنان افریده وپرورش داده است که کاملا بانظام فیوئدالی وبافرمیسیونهای اقتصادی اجتماعی ونوع مالکیت خصوصی بروسایل تولیدان وتضادهای عمده وفرعی انرادراین مناسبات ازریشه متفاوت میگرداند.یعنی برخلاف جامعه ماقبل فیوئدالی دراینجادرجامعه فیوئدالی بورزوازی ملی وسرمیداران ملی ونیزتجاران بزرگ وکامپرادورودلالان وصاحبان قدرت سیاسی درناسبات ان تسلط دارند.وبه همین منوال جامع ای"نیمه فیوئدالی"ان نیزازخودمناسباط وروابط تولیدی خودرادرفرماسیونهای اتصادی واجتماعی وسیاسی خود دارد. وتضادهای درونی عمده وفرعی اشتی پذیرواشتی ناپذیران کاملا بدونظام دیگردرتفاوت است. وبا یک نظراجمالی میبینیمکه درطیف وسیع ازطبقات.اقشارواصناف ولایه های اجتماعی ان علاوه بربورزوازی ملی .نطفه های بورزوازی وسرما یه داران بزرگ وانگشت شماری بنظرمیرسد که دارای کمپنیها وشرکتهای بزرگ ویا تجارتخا نه ها به سطح جهانی دارند.ودرداخل ودرخارج ازکشورفعالیت مینمایندوارتباطات وزدو بندهای انان باشبکه های بزرگ مافیائ "تهیه سلاح موادمخدروقاچاقبران"داشته وعده انها قرت سیاسی حاکمیت مرکزیرا نیزدرتسلط خود دارند.وبگونه مثال وبه تایدمطالب فوق ازقول محترم پروفیسرداکترحمیدهادی درشما ره"842هفته نامه بااعتبارامید" بطورمشت نمونه خروارچنین میخوانیم:"درملت چندین زبان وفرهنگ غنی امروزکه اضافه از"90"درصددرکابینه او ازبرادران پشتون انتخاب واکثرا یادزداندیا قاچاقبرویا جاسوس اماده خدمت.احامدخان کرزی اگرمردم وطنپرست میبودوبه وحدت وبه استقلال افغا نستان علاقه میداشت درتداوی این زخم ناسورتابیری اتخاذمیکرد...درکشورغریب وپرمصیبتما افزایش کشت سرسام اورتریاک واشتراک کرزی وبرادران دربهره برداری اقتصادی ازان مرگ تدریجی این ملت مظلومرا خبرمیدهد.امروزبیش از"90درصد"تریاک وهیروئین غرب ازافغانستان بدست می اید....وقرارراپورهای غربی این شبکه مافیائی تریاک ازاداره ریست جمهوری.خوانواده او.اکثراعضای کابینه تا خوانین وقوماندانان محلی گسترده میباشد.تریاک انسجام خونوادهرا برهم زده صحت جسمی ودماغی مردمراصدمه غیرقابل ارجاع بجاگذاشته مملکترا به حیث یک( نرکوستیت)معرفی کرده است.کرزی ازهشت سال به اینطرف مخالف شدیدامهای مزارع تریک میباشد کرزی ازطریق غیرمستقیم بامجادله علیه امحای تریاک باتروریستهای طالبان والقاعده مساعدت به خرچ داده است.چه بخش مهم حا صلات به دامن تروریسها انداخته میشود....رشوت اختلاس چوروچپاول پولهای امدادی دشمنی بزرگ درانکشاف افغ نستان خواهدبود.حمدکرزی نتنها این بیماریرا جلوگیری نکرده بلکه دربعضی مواردانرا تشویق کرده...." .پروفیسرحمیدهادی تحلیلهای نقادانه خودازرزیم تک قومی وغرقه درفساددازعناصرمعلومالحالی که بخاطرادامه فسادوناسیونالیسم وسکتاریسم افراطی درکشورکه میخواهنددرکابینه اینده چشم دوخته ودرکمین نشسته اند.نیزدرهمین شماره هفته نامه چنین پرده برمیدارند:"....درین اواخریکتعداد اشخاص ازاعضای کابینه سابق باهمان قماش وسروکله ناسیونالیسم درقطارمنتظرین درواشنکتن بسرمیبرندتافرمان باداررا بگیرند.گوئی خیانت به وطن درنسج وخون انه نهفته است وبارسیدن زمان مناسب بارز میگردد.(البته خواننده گرامی اگاه خواهندبودکه رهبران فاشیستها چون انورالحق احدی واشرف غنی احمدزی ودیگران این اتظاررا میکشندتاازکدام دروازه فیب واغوا دال شوندوباداران خودرا گول بزنندوبه مسند ریست جمهری برسندواستبدادفاشیستی وفسادرابیشترازپیش به گورده این ملت مظلوم تحمیل وگسترده نمایند.ا.ا.نویسنده این سطو ر)... اقای پروفیسرحمیدهادی به ارزیبیهای خودادامه میدهد ....":.وناکامی.رزیم کرزی رشوت واختلاس وقاچاق مواد مخدره ودستبازیهای سیاسی عدم احترام به زبانها واقوام تمام افغانستان توام باانتخاب اشخاص بی کفایت درچوکیهای حساس تحمیل تروریسم واقدامات علیه ....وحدت ملی کشور.هستی مملکت را درمعرض خطربزرگی قرارداده است...."وبهمعلوماتهای بیشتر درموردفسادفجائی وموادمخدروعملکردهای فاشیستی رزیم مراجعه شودبه منابع ذیل:ر
    به هفته نامه امیدبهشمره های(786-800-752-753-754-825-و832-و833-و834 و871-وهمچنان به سا یت خا وران-به قلم عصردولتشاهی -وسیایت اریائی 18عقرب1387-غصب بیستهزارجریب زمین توسط برادران اقای کرزی-وامیدوطن -11می .2007
    وبسا نشرات دیگر...)ر......تحلیل وارزیبیهای عینی ازاین جامعه میرساندکه این جامعه بطورعمده یک جامعه فیئو دال بوده؛وداردبطرف نیمه فیوئدالی گزارنمایدویا گزارنموده است.وفرماسیونهای اقتصادی واجتماعی " وسیاسی ان وتضادهای عمده وفرعی ویااشتی پذیرواشتی ناپذیران که براساس" جامعه شناسی علمی"منجمله؛تضادهای اشتی ناپذیررادراین جامعه عمدتا"بین زمینداران وملاکین بزرگ؛کامپرادوران وسرمایداران قد رتمندوتاجران بزرگ ومافیای موادمخدروبیروگراتهای فاسدواشرافیت فیوئدالی که نیزدرقدرت سیاسی سهیم بوده وازان سبب دررزیم کنونی طبقه حاکمه یک قومی را تشکیل میدهند.؛ازیکطرف؛وبین دهاقین بیزمین وکم زمین وزمینداران متوسط ومالکین خورده پا وسایراقشارواصناف ولایه های ازموئلدین جامعه؛وپیش اهنگان مبارز ان چون احزاب وگروه های مترقی وسازمانهای ملی ودموکرات وروشنفکران دیگرانیش شخصیتها وفعالان واگاهان سیاسی واجتماعی و انعده سرمایداران وتجاران ملی و ملاکین که درقدرت سیاسی حاکم سیم ساخته نشده اندو به ملیتهای محکوم وتحت استبدادمنسوب میگردند؛ازجانب دیگرایجادمیگرددرا؛اکردرنظربگیریم؛میبینیمکه دراین جامعه هنوزهم درروابط ومناسبات تولیدی ان همان" "گاواهن"قرونوسطئی به حیث یک وسیله تولیدی دران مسلط بوده ودرتولیدات صناعی ان جزفابریکه سمنت غوری وفابریکه های نساجی؛فابریکه کودوبرق مزارشریف حجاری ونجاری وامثال انکه دیگرنیروی تولیدی مانند صنایع بزرگ وکارخانچات بزرگ تولیدانرجی وموادکیمیاوی ویاذوب اهن وفولادوتولیدکالای صادراتی که هرکدام شان کارگران بخصوص تولیدی خودرادارند بنام"پرولتر"انچه که درقاموسهای مترقی ورهبران ان تعریف علمی نموده اندکه با"فروش نیروی کارخود"زنده گی بخورونمیرداشته وبه پرزه ماشین تولیدی مبل گردیده باشددرفرماسینها ومناسبت مختلف درین جامعه درطول تاریخ ان بملاهظه نرسیده است.که صرف برای ایضاح مطلب دراینجا مثال اورده شد.بناابادرنظرداشت مناسبات وروابط تولیدی ونوع مالکیت بروسایل تولیدوسطح رشدوتکامل جامعه وطی مراحل ضروری دیگرگونیهای ان بایدشعاردادوبرنامه ریزی نمود.برنامه دیگرگونسازی نظام بورزوازی ویاسرمایداری را برای دیگرگونسازی نظام فیوئدالی وبرنامه دیگرگونسازی فیوئدالی رابه ماقبل فیئودالی ویا برده گی طرح ووضع نمود.وبزوربالای ان جوامع تحمیل وتعمیل کرد.که هرنظام اجتماعی متناسب به سطح رشدوتکامل ضروری تاریخی خودوارایش طبقاتی وتضادهای عمده وفرعی ان؛شعاروبرنامه معین وخط مشی مشخص خودرادارد.که باتحلیل وارزیابیهای علمی وشناخت عینی ازقانونمندیهای ان مطرح ووضع وعملی میگردد.بگونه مثال وبراساس"جهانبینی علمی وازقول نظریه پردازان ان"درجوا مع بورزوازی وسرمایداریهای بزرگ که اخرین مرحله تکامل ان به انحصارات بزرگ امریالیستی مبدل میگردد؛برنامه وشعارها وخطمشی دیگرگونسازی ان جوامع که تضاد عمده را بین همان"پرولتر"وبورزوایا سرمایدارتشکیل میدهد؛برنامه دیگرگونسازی نظام سرمایداری بدست نیروی محرکه اصلی دیگرگونسازی ان"ازهرراهیکه به ثمربرسد"؛سردار طبقه یعنی همان پرولتاریا تشکیل میدهد که رهبران ونظریه پردازان ان گورکن اصلی جامعه سرمایداری نیزگفته اند؛که درنتیجه این دیگرگونیهای بنیادی جامعه عادلانه بدون بهره برداری فردازفردبرقرارگردد.که "فازاول" ویا مرحله اول نجات بشریت ازقیدستم واستثمارخواهدبودکه شعار"ازهرکس طبق استعدادش وبه هرکس طبق کارش"دران جامعه بایدتحقق پذیردکه؛درست سنگبنا وتلاشی است درجهت اعمار"فازدوم"یا مرحله دوم جامعه که دران شعار"ازهرکس طبق استعدادش وبه هرکس طبق نیازش"رابایدعملی وبه تحقق برسانند.این فرضیه ها وتیئوریهای کلاسیک علمی را صرفا نیروها ونسلهای اینده ومعماران اصلی ان جوامع درشرایط وزمان واوضاع واحوال خودوبامطالعه وشناخت ازساختارهای اقتصادی واجتماعی وسیاسی وبادرنظرداشت نوع ریفرمهایکه طبقات حاکمه ان بخاطرجلوگیری ازدیگرگونیهای بنیادی وضع مینمایندامکانات خودرا سنجیده درعمل پیاده خواهندساخت کهازدیدگاه ایدیلوگها ونظریه پردازان ان دران جامعه ایده ال عا دلانه ؛ستم واستثماروبهره کشی انسان توسط انسان امتیازوبرتری جوئی وانحصارگری وقتل وغارت وسایرفسادوفجایع؛دیگرمفهومی نخواهدداشت.که انسانهابرای نخستین باربه زنده گی ارام؛ابرومندانهبه صلح وثبات به مساوات وبرادری دران جامعه بهسربرده وبه عدالت وبرابری زنده گی نموده وبه ارزش انسانی خودوبه نقش خلاق وسازنده خوددراعمارجامعه واستقراردولت خودبدست وارده خود؛که حتی دراخرین مراحل تکامل همچوجامعه ضرورت موجودیت دولت نیزموردسوال قرار خواهدگرفت وبااخرین استفاده ازمذایای دمکراسی وازلذت مادی ومعنوی وسعادت انسانی ودرعصراخرین دستاوردهایبزرگ علمی واوج اکشاف وپیشرفت خیره کننده ساینس وتکنالوجی ودر عصر تسخیرکامل کیهان وطبیعت ؛عل اسویه طبق برنامه ها وشعارهای مربوط به زمان خودبه طورعادلانه بهره مندخواهندگردید.واما درجامعه فیوئدالی قرون وسطیئی قبیلوی وعشیرهئی سنتی؛قراریکه گفته امد؛تضادعمده رابین دهقانان وملاکین برگ ا نگشت شمار وکامپرادوران واشرافیت حاکم فیوئدالی ورشوتخوران وبیروکرتان فاسدودلالان وبویزه درشرایط کنونی قاچاقبران ومافیای موادمخدر؛تشکیل میدهدکهبرای دیگرگونسازی همچو جامعه که"حاکمیت سیاسی دراحصاریک گروه متعصب وناسینالیستهای افراطی"متمرکزگردیده است.شعاروبرنامه ملی ودموکراتیک ازطریق ایجادجبه متحده ملی ودمکراتیک ؛برای استقراریک حکومت ملی ودموکراتیک ویا الترنا تیف دیگران دریک نظام پارالمانی دموکراتیک غیرمرکزیت(فدرالی)که تضمین کننده واقعی استقلال وتمامیت ارضی تا مین کننده "وحدت ملی واقعی" درکشورمیباشد؛طرح وعملی میگردد.یعنی اگرما نظریت خودرا پیرامون شناخت ساختارهای جوامع فوقالذکرایطرموئجترسازیم میبینیم که--1-درجامعه سرمایداری؛نیروی اصلی محرکه ودیگرگون سازی را طبقه "پرولتر"ویاکارگران که صرفا مزدکارروزمره خود را به فروش رسانده زنده گی بخورونمیرمینمایند؛تشکیل میدهد.که این تعریف نیزدربسا جوامع سرمایداری باانجام ریفرمهای نیم بندتوسط سرمایداران؛وضع اجتماعی وروابط انرا درمناسبات تولیدی درساختارهای اجتماعی تغیرمیدهد.واما بانهم وظائیف اساسی ان دراین دیگرکون سازی؛باید بسررسانیدن دیگرگون سازی بنیادی کرگری باشد.که این فرضیه وتیئوری باتغیر شرائیط وزمان وتحقق عملی ان صرفاازطریق مطلق ساختن عمل قهرامیزبای فعلا درعصرکنونی تحت سوال قراردارد که البته معمارهای اصلی ان چگونگی اجرای انرا دراینده تعین خواهند کرد..واما این واقعیت را نیز نباید ازنظرها دورداشت که:استثمارشدیدکارگران وسایرزحمتکشان بای انباشت سرمایه؛وورشکست شدن خوره بورزوا وبورزوازی ملی دررقابت بهره کشی وافزایش تولیدبرای کسب منفعت بیشتربین بورزوازی واحصارگران سرمایه وبهره کشی شدیدوطاقت فرسا ازنیروی کاروسرازیرشدن کتله های عظیم مهاجین کشورهای عقبمانده به نسبت عدم وفهم لازم وعدم بلدیت به لسان ومحیط کاروعدم دریافت کرکه باعث پاین امدن سطح مزدوافزائیش سیل بیکاران میگرددوبحرانات عمیق سیاسی واجتماعی واقتصادی واوج شدت تضادهای متخاصم طبقاتی واشتی ناپذیربین استثمارگران واستثمارشونده گان؛بین فقروسرمایه؛بین حاکم ومحکوم وبین ظالم ومظلوم وعدم توزیع عدلانه ونابرابرکالاهای تولیدی وده ها فساد وفجائی ناشی ازبحرانات درونی جامعه سرمایداری وتعقیب سیاستهای فاشیستی وماجراجویانه گسترش جنگهای تجاوزکارانه ویکه تازانه برسرمنافع وسرمایه قتل وخونریزیهای بینتیجه وخلاف اراده ملتها وعدم رضائیت جامعه جهانی که منتج به عدم توانائی وادامه حاکمیت بالای جوامع محکوم مربوطه خود وبالاخره عدم اطاعت وفرما نبردار ی رعیت ازهمچورزیمها وبسا تضادها وعوامل دیگری که گریبان گیران میگردد؛ناگزیری وقوع دیگرگونسازی پرولتری را از امکانات دورنمیسازد.بدون انکه روش های دموکراتیک برای حصول ودست یابی باین دیگرگونیها مردود شمرده شود.--2واما درجامعه فیوئدالی؛نیروی اصلی محرکه دیگرکون سازی رادهقان ومتحدین نزدیکش کارگران وسایرزحمتکشان تشکیل میدهد.که وظیفه اصلی ان دری دیگرگونسازی عبارت ازبسررسانیدن پروگرام وبرنامه ملی ودموکراتیک جبه متحده ان است که میتواندعلاوه برقوه قهریه ازراه های غیرقهریه وبصورت مسالمت امیز ودموکراتیک نیزبه ثمربرسد./ر---3---ومطلب مهم واساسی دراینجاستکه؛درجامعه قرون وستائی وعقبمانده سنتی برنامه"ملیودموکراتیک"بخاطری مطرح میگرددکه این شعار وبرنامه بتواندتامنافع طبقاتیوقشریولایه ها واصناف مختلف اجتماعیرا دران منعکس سازد.یعنی منافع نماینده گان تمامی طبقات واقشارمربوط تمام ملیتهای انرابدون هیچگونه تبعض وامتیازبایددرکلیه ای مناسبات وروابط مسلت تولیدی وانواع مالکیتهای خصوصی بروسایل تولیدی انرا عادلانه وشفاف انعکاس دهد.ویاهمچوجامعه کنونی ما منافع طبقاتی وقشری تمامی زحمتکشانرادرمناسبات ماقبل فیوئدالی وفیوئدالی ونیمه فیوئدالی بایدبه صراحت وبطورشفاف منعکس سازد.که این مامول باتشکیل"دولت ملی ودموکراتیک"دریکنظام ملی ودموکراتیک پارالمانی"براورده میشود.تاازمنافع ملی ودموکراتیک کلیه ای اقشاروطبقات مختلف اجتماعی نظربه روابط شان درمالکیت خصوصی بروسایل تولید؛بتواند دفاع صادقانه به عمل اورد.یعنی دراینجامنافع صرفا طبقه دهقان وکارگرنی؛بلکه درقبال دفاع ازمنافع تمامی زحمتکشان واقشارولایه ها واصناف مختلف وازتجاران ملی وسرمیداران ملی وبورزوازی ملی نظربه مناسبات شان بانوع مالکیتهای خصوصی بروسایل تولیدی باید بصراحت دفاع به عمل اید.یعنی درنتیجه این دیگرگونیها کهمحصول ان تشکیل دولت ملی ودموکراتیک است.این نظام موظف ومکلف است تا بنابرهمین خصوصیات وساخنتارسیاسی واجتماعی واقتصادی خود بایدوظائیف"ملیودموکراتیکرا"روی دست بگیرد؛نه بالاتر ازان.ا ویا به عباره فشرده دیگر:این دیگرگونی؛براساس یک برنامه ملی ودموکراتیک؛ازطریق ایجادجبه ای متحده نیروهای ملی ودموکراتیک؛ ویا "شوراهای ملی ودمکراتیک انتخابی؛ دروجود دولت ملی ودمکراتیک؛وظائیف ملی ودمکراتیکرا برای دیگرگون سازی ملی وددموکراتیک این جامعه عمدتا فیوئدالی قرون وسطائی سنتی؛به عهده میگیرد،نه وظائیف پیشرفته وپیچیده سیاسی اجتماعی اقتصادی پرولتاریارا ب
    رای اعمارجامعه پیشرفته مترق وعادلانه بدون بهره کشی انسان توسط انسان.که این وظیفه ازاهداف دوروغائی ان دراینده ها وبدوش نسلهای اینده خواهد بود.که درتحقق وعملی ان؛برنامه دیگری؛اهداف وارمانهای دیگری وحاکمیت دیگری ودارای وظائیف ومسوئلیتهای دیگری ونیروهای اصلی محرکه دیگرگونسازی دیگری ضرورت است که؛دردرون جامعه سرمایداری نطفه میزندوبسته میشود وان وظیفه خطیررا به عهده میگیرد. نه درجامعه قبیلوی وقرون وسطائی سنتی که بااین همه اهرمهای کوروبسته ان وبدون طی مراحل ضروری تکاملی وخیزشها وجهیشهای بی موقع وجای ودرازشرائیط وزمان مناسب ان.یعنی از پته نخستین سنتی قبیلوی بهاخرین برج زمان؛که ناممکن است. وازهمین سبب است که با عدم رعایت وطی صبورانه وخردمندانه این مراحل کاملا ضروری درهمچو جوامع عقبمانده سنتی وعنعنوی باعث مرگ سیاسی ان نیزمیگردد./ر
    حسن پیمان- --- /31/مارچ/2009

    ادمه دارد......و

    رویکردها:
    --------/
    نسیتوت تحقیات وزارت زراعت-ودیپارتمنت گیاه شناسی دانشگاه کابل-سال/1980

    حسن پیمان-یادداشتها وخاطرات-اجرای امور برای بازسازی-دوره حاکمیت دموکراتیک-سالهای-1980-نقل قول ازکادرهای رهبری واهالی شریف ولایت باستانی بدخشان.ر
    حمید هادی-پروفیسر-داکتر-دموکراسی نوبنیادودورنمای سیاسی کشور-هفته نامه امید-شماره-(842)-16-مارچ-2009.
    حسن پیمان-مطالعات -یدداشتها-وخاطرات.
    هفته نامه امید-شماره های(786)-(800)-(752)-(753)-(754)-(825)-(832)-(833)-(834)-و(871).
    سایت اریائی-(غصب20هزارجریب زمین توسط برادران اقای کرزی)18-عقرب-1387.
    عصردولت شاهی--کرزی کودتا کرد-سایت خاوران.
    حسن پیمان-جامعه شناسی علمی-تیوئری وتاکتیک-وافاناسیف.

    ادامه دارد....ر
    ول1984
  • بازگشت به صفحه اصلی
  •