• بازگشت به صفحه اصلی
  • donderdag 26 februari 2009

    طالب نکتایی پوش دیگر هم می آيد

    طالب نکتایی پوش دیگر هم می آيد
    کنترل بخش های مالی در دولت افغانستان توسط طالبان نکتايی پوش کاملا با برنامه ريزی صورت گرفته است. هدايت امين ارسلا، اشرف غنی احمدزی، انورالحق احدی، حنيف اتمر و فاروق وردک کليدی ترين عناصری محسوب می شوند که در ساختن حکومت فاسد و سرشار از اختلاس و فساد سهم داشتند و تقريبا بيش از هشتاد و پنج درصد جابجایی های مالی در دولت افغانستان زير نظر آنان صورت گرفته است
    چهار شنبه 25 فوريه 2009;
    منابع مختلف به کابل پرس گفته اند که "هدایت امین ارسلا" که از او به عنوان يکی ديگر از کليدی ترين حاميان معنوی طالبان ياد می شود، خود را برای ورود به رقابت های انتخابات رياست جمهوری افغانستان آماده می کند.
    هدايت امين ارسلا از مهره هایی ست که سال ها در آمريکا زندگی کرده است و طبق اسناد وزارت امور خارجه اين کشور، در صورت شکست طالبان (امارت اسلامی) در امور حکومت داری، از طالبان تکنوکرات (نکتایی پوش) مانند هدايت امين ارسلا استفاده خواهد شد.
    طالبان تکنوکرات به جای طالبان قرون وسطایی- وزارت خارجه امریکا افشا می کند!
    بعد از سقوط رژيم طالبان، خيل زيادی از به اصطلاح تکنوکرات های طالب که عموما کارمندان بانک جهانی بودند، وارد سیاست های افغانستان شده و کنترل بخش های کليدی بويژه بخش های مالی کشور را به دست گرفتند. اين افراد در کنار دريافت معاش های گزاف دالری از منابع مختلف که گاه بيش از پنجاه هزار دالر آمريکایی در ماه نيز می شود، از امکانات دولتی تا جایی که در توان داشته و دارند، به نفع مسایل شخصی، خانوادگی و گروهی خود استفاده کرده و می کنند. برای نمونه انورالحق احدی ضمن چپاول دارايی های همگانی و تلاش برای وابسته کردن افغانستان به بانک جهانی و سیاست های آن، مستقیم به حيف و ميل و سوء استفاده از دارايی های همگانی دست می زند و گاهی در معاملات اختلاس فاحش انجام می دهد و يا به يکی از چور کننده گان شیرپور می پيوندد.
    اين طیف از طالبان نکتايی پوش علی رغم تحصيلاتی که در غرب داشته اند، بدون هيچ انگيزه مثبت و فقط برای سوء استفاده و پيش بردن منافع شخصی و گروهی و پيش بردن سیاست های صاحبان خود، پای به افغانستان گذاشتند. دستاورد چند ساله ی طالبان نکتايی پوش که بخش های اقتصادی را کاملا در اختيار داشتند و دارند، اختلاس، چور، چپاول و سوء استفاده ميليارها دالر می باشد و اين در حالی ست که تقريبا هيچ پروژه ی زيربنایی در افغانستان به انجام نرسیده است و حتا پروژه های زيادی که ادعا می شود انجام شده، در اثر اختلاس و عدم هزينه درست، با تخريب مواجهند.
    اگر با دقت به مسایل افغانستان در چند سال اخير نگريسته شود، مشخص می شود که کنترل بخش های مالی در دولت افغانستان توسط طالبان نکتايی پوش کاملا با برنامه ريزی صورت گرفته است. هدايت امين ارسلا، اشرف غنی احمدزی، انورالحق احدی، حنيف اتمر و فاروق وردک کليدی ترين عناصری محسوب می شوند که در ساختن حکومت فاسد و سرشار از اختلاس و فساد سهم داشتند و تقريبا بيش از هشتاد و پنج درصد جابجایی های مالی در دولت افغانستان زير نظر آنان صورت گرفته است.
    در کنار کنترل شاهرگ های اقتصادی افغانستان، گروه طالبان نکتايی پوش سرشار از تعصب معمولا با انزجار و نفرت با گروه های قومی ديگر برخورد کرده اند. برخورد های تعصب آميز اشرف غنی احمدزی در ياد بسیاری از دانشجويان مانده است. زمانی که اشرف غنی با تعصب و انزجار مانع رشد زبان فارسی در دانشگاه شده و حتا استفاده کنندگان کلمات زيبا و روان فارسی با خشم او و اطرافيانش مواجه می شدند.
    اکنون يکی ديگر از طالبان نکتايی پوش که تا هنوز بر کرسی وزارت ارشد لم داده است، می خواهد وارد رقابت های انتخاباتی شود.
    منابع مختلف به کابل پرس می گويند که هدايت امين ارسلا وزير ارشد حکومت فاسد حامد کرزی در کابل فقط معاش دریافت می کند و در خواب بسر می برد.
    امين ارسلا يکی از نزديکان خاص يکی از فاسد ترين و ديکتاتورترين شاهان افغانستان محمد ظاهر بود و اکنون در تلاش است تا حمايت مقامات آمريکایی را در انتخابات به نفع خود جلب کند.

    ملاعمر معتقد است پاکستانی ها مسلمانند و افغانستانی ها نه!

    ملاعمر معتقد است پاکستانی ها مسلمانند و افغانستانی ها نه
    !
    فرمان ملا عمر: در افغانستان جهاد کنید در پاکستان نه!/ جهاد ملاعمر و همراهانش در افغانستان تاکنون مساوی با کشتار هزاران کودک، زن و مرد بوده است.
    چهار شنبه 25 فوريه 2009;
    کابل پرس: سردسته ی آدمکشان طالب يا آنچنانی که حامد کرزی می گويد "برادر عزيز ملاعمر" و يا آنچنانی که صبغت الله مجددی می گويد، "برادران طالب و القاعده ما"، در فرمانی به گروه تروريستی خود دستور داده است که در پاکستان جنگی با نيروهای امنيتی اين کشور صورت ندهند و در عوض در افغانستان جنگ کنند.
    به گزارش يک روزنامه پاکستانی ملاعمر در فرمانی به نيروهای تحت امرش گفته است که نيروهای امنيتی پاکستان، برادران مسلمان آنان هستند و آنان بايد برای جهاد به افغانستان بروند.
    گرچه اين روزنامه در تشريح فرمان ملا عمر نوشته است که جهاد عليه نيروهای ناتو و نيروهای بين المللی اما جهاد طالبان در افغانستان مساوی با کشتار هزاران غير نظامی در اثر حملات انتحاری و بمب گذاری بوده است.
    تنها چند روز پيش بود که بخش حقوق بشر سازمان ملل با انتشار گزارشی، آماری را از کشتار غير نظامیان ارايه داد که بخش اعظم آن توسط طالبان يا همان برادران جهادگر حامد کرزی و صبغت الله مجددی صورت گرفته است.
    ملا عمر و گروه تروريستی او علاوه بر اينکه مسئول بخش اعظمی از کشتارها در چند سال اخير در افغانستان است، مسئول نسل کشی، کوچ اجباری و تخريب آثار تاريخی افغانستان نيز هست که با مدد و همراهی شيوخ عربستان و کشورهایی مانند امارات، حکومت پاکستان و بويژه سرويس های جاسوسی آن، بخش هایی از دولت آمريکا و انگلستان انجام داده است.
    ملا عمر با اين فرمان بار ديگر ثابت ساخت که جنايتکاری بيش نيست و خدمت برای حکومت ها و سرويس های جاسوسی پاکستان و کشورهای عرب برایش اهميت بيشتر دارد تا افغانستان و مردم آن.
    شیوخ عرب در کشورهایشان با پول مفت نفت خرمستی می کنند و مراکز تجارت و سکس را براه می اندازند و از سویی آدمکشی و انديشه ی ارتجاعی خود را از طريق ملاعمر و يارانش يا همان برادر عزيز حامد کرزی، صبغت الله مجدی و طالبان نکتایی پوش به افغانستان صادر می کنند
    Kabul press.

    maandag 23 februari 2009

    ملا حظاتی در مورد مخالفین جنبش ملی واسلامی افغانستان

    ملا حظاتی در مورد مخالفین جنبش ملی واسلامی افغانستان
    دوهفته قبل نوشته ای در سایت آریائی تحت عنوان ( آیا جنبش شمال وجود دارد ) از آدرس محترم آقتاش جوزجانی توجه ام را به خود جلب کرد که آنرا به خوانش گرفتم . نوشته مذکور برایم خیلی جالب بود ، من نه تنها آنرا تاید وپشتیبانی مینمایم بلکه در مورد مخالفین ودشمنان جنبش ملی واسلامی افغانستان نیز ملاحظاتی دارم که آنرا به نگارش میگیرم. بنده عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن ) بوده واکنون عضویت نهضت فراگیر را در تشکیلات شورای ولایتی مزار شریف داشته ودر فعالیت های روزمره آن سهیم هستم ، واز مت 20 سال به این طرف در شهر مزار شریف حوادث ورویدادهای مختلفی را پشت سر گذشتانده وچشمدید های خویش راپیرامون جنبش ملی واسلامی افغانستان اینطور بیان مینمایم که ، برای نخستین بار به عنوان یک حرکت عدالت خواهانه وداد خاهانه معادله قدرت را در افغانستان عوض کرد وتمامیت خواهی را به زیر کشید واداره نسبتآ سالم تری را در صفحات شمال کشور به مقیاس حکومت های ملک ا طوایفی ،قومی ،زبانی، محلی ومذهبی تمثیل نمود . که در تشکیل آن از تمام اقوام وملیت های ساکن در افغانستان عضویت داشتند که چهر های شاخص آن به قول آقتاش جوزجانی هریک رحمت اله روفی ، داود عزیزی ،امام دین ودیگران میباشند. من خوب به یاد دارم که افراد واشخاصی همچون شفیق اله توده ای از مجموعه کشور به شمال آمدند ، جهت مصارف راه توشه کشورهای آسیای میانه ، مسکو، والی رسیدن به غرب ومصارف ویزا طی درخواستی به آدرس اموال امدای اتحاد شوروی سابق که در گدام های حیرتان ذخیره ودست نا خورده از نظام سابق باقی مانده بود ، بعد از احکام شخص جنرال دوستم مقدار پولی را بدست آورده وبه مقصد رسیدند، وعده کثیری از هموطتان دیگر مان شامل حزبی ، دولتی، غیر حزبی، غیردولتی که از اثر جنگ های بین تنظیمی متضرر گردیده وبه صفحات شمال کشور آمدند ، به قدر توان وامکانات دست داشته پذیرائی شده اند ، اما نه به قدر این آقایونی که امروز ( جنبش شمال ) میگویند ودیروز به اطرافیان نزدیک ونظریه پردازان پر وپا قرص شخص جنرال دوستم که از قماش وخط قومی ایشان بودند ، پیشنهاد همکاری های بیشتر را میکردند وتقاضای کمک های خاص داشتند ، واطرافیان به ظاهر دوست جنرال دوستم روی منافع ومصالح شخصی شان در نقش ستون پنجم عمل کرده که امروز به دشمنان ومخالفین سر سخت جنبش ملی واسلامی تبدیل شده اند واز هر منبر و میز خطابه استفاده نموده جنبش ملی و اسلامی وافغان ملت را به یک نظر می بینند وبه جنبش حرکت قومی نسبت میدهند ، در حالیکه خودشان از برکت همین به اصطلاح حرکت قومی بود که با پاسپورت ویزه شده آن به اروپا وغرب رسیدند. طوریکه امروز در بعضی از محافل شخصی وخصوصی گفته میشود که آقای از همین ستون پنجم بنا بر دستور جنرال دوستم با پاسپورت ویزا شده وامکانات مالی غرض اجرای پاره اموربه غرب اعزام میگردد موصوف همینکه به یکی از کشور های غربی میرسد قبل از اینکه وظایف اش را انجام بدهد وبه کشورش بر گردد، با عجله خودرا به یکی از خدمه های قطار راه آهن که با پولیس اشتباه گرفته بود جهت دریافت پناهندهگی تسلیم میکند. لذا بی جهت نخواهد بود تا متن مصاحبه خبرنگار بی بی سی را با صادق زیبا کلام استاد دانشگاه تهران که در سال پار انجام شد به نقل قول به گیرم ،خبر نگار بی بی سی سوال ، آقای زیبا کلام گلبدین حکمتیار از مداخله جمهوری اسلامی ایران در امور داخلی افغانستان صحبت میکند ،نظر شما در مورد چیست . جواب صادق زیباکلام ،( گلبدین حکمتیار همان نمک به حرامی است که در دوران امارت طالبی در افغانستان ، برای مدت پنج سال مهمان جمهوری اسلامی ایران بود واز همه امکانات این کشور استفاده کرد واکنون برعلیه ولی نعمت خود یاوه سرائی میکند. از جانب دیگر نشرات وب سایت مشعل همیشه از جناب شفیق اله توده ای نقل وقول مینماید که در فلان سال وفلان سال در حیرتان مرحوم ببرک کارمل درجمع از اعضای حزب ویا به طور خصوصی برایش چه گفته است. این خود بیانگر فضای تنفس وزنده گی برای روشنفکران ورهبر گرانقدر ومردم افغانستان در شمال بوده است که هیچگونه محدودیتی برای جمعی ویا فردی وجود نداشته است وآنچه را که مردمان مهمان نواز وقدرشناس صفحات شمال کشور در توان داشتند برای رهبر گرامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ببرک کارمل زنده یاد انجام دادند.
    در همان شریطی که مردمان شمال سخت گیر مانده بودند واز چهار طرف در گیر جنگ با طالبان جهنمی ومتعصب بودند ، جناب توده ای ميتوانست جای عوض کرده؛ به ادامهً سفرهای قبلی اش جهت مذاکره با گلبدين حکمتياروجنرال حميدگل به چهار آسياب تشريف ميبرد ويا به زادگاه اصلی اش به لغمان میرفت وبه بسیج ورایزنی مردم آنجا به دفاع از اندیشه های قومی اش میپرداخت،نه اینکه آنچه د یروز درشمال مردم و رفقایش برای اوانجام داد ه اند به زباله بریزد ورکورد نمک نا شناسی را قایم نماید ، ای واله به تو مرد نمک ناشناس باحترام بیک مراد مزاری

    شهید محمد طاهر بدخشی

    توردیقل میمنگی
    شهید محمد طاهر بدخشی
    روشنگروروشن نگری از اعماق ظلمت های بیکرانه واندیشمندی فراتر از زمان خویشتن
    مردی که دشمنان آزادی وعدالت مردم ما در حدود سه دهه قبل برین ستیغ قامتش را گلوله باران کردند ویکجا با هزاران قربانی دیگر در خاکش نهفتند ، وگمان بردند که آفتاب حقیقت را خاکسپاری وابرسیاه استبداد را ابدیت می بخشند . ولی ما با گذشت زمان شاهد آنیم که نخل اندیشه وباور این بزرگ مرد تاریخ میهن ما که سرچشمۀ جوشانی از ضلال واقعیت ها در جهت نیل به سر منزل حیات واقعی انسان مسکون دراین سرزمین ا ست ، با گذشت هر روز تنومند تر وپر بار تر میشود ، ومژدۀ محو نا برابری وستمگری بارسیدن مجموع مردم ما به معراج آگاهی وخود آگاهی انسانی ، آخرین حاصل آن برای جامعه ومیهن ما خواهد بود .
    در آن شبستان شوم وتهی از بود انسانی تاریخ این مرز وبوم که از یک جهت پایه های لرزان کاخ جبروتی قبیله سالاران ظلمت پرست که در تبانی با اجانب کشور مارا اندر تمادی سالیان درازبه جولانگاه سیطرۀ حاکمیت خود و تعمیل آرزو های شوم دیگران مبدل نموده بودند ، در حال واژگونی ،و سلطنت قرون اوسطائی ضل اللهی باآخرین وارث جمهوریخواه آن در واپسین نفس های زوال ونابودی خود قرار داشت ،واز جانب دیگر بذرافشانی جانبازانۀ پیام آوران حق ،عدالت وآزادی انسان در کشتزار سوخته وخاکستر شدۀ سرزمین ما،با نوید رویش نطفه های آگاهی وخود آگاهی مردم ، درجهت رهیابی به مسیر رستگاری در حال قوام قانونمند خود بود ، که از بخت واژگون ،کاروان دیگری از تاجران ظلمت وبردگی با باری از شعار های فریبنده وکذائی که باز هم وامی بود مقلدانه والتقاطی از اجانب ، از مسیر دیگری وارد عرصۀ حیات جامعۀ ما گردید .
    این کاروانیان رنگ ها ونیرنگ ها ، که همسان با گذشتگان خود، جز ریا وتزویر ، بردگی وبیگانه پرستی ،تقلید ودنباله روی ، ودشمنی ابلهانه با ارزشها واعتقادات مردم ما تحفۀ دیگری با خود نداشتند ،همانند اسلاف خود ها که از هر نیرنگی با رنگی استفاده می بردند ،آنان نیز ، نظر به ایجابات زمان ،با علم نمودن شعار های کذائی مبارزه بر علیه نابرابری وبیداد گری ، جهل عقب ماندگی چنان بساط عظیمی از بیداد وستمگری ، خونخواری ووحشت را در میهن ما برپا نمودند ،که تاریخ کمتر نمونۀ ازین گونه خوان خون با خونخورانی از این قماش را درنهاد خود سراغ دارد .
    با شیوع زمامداری این جلادان محیل تاریخ بود که حیلۀ دفاع از حق مظلوم یکجا با بکار گیری قدرت دیکتاتوری تک حزبی و استفادۀ وحشیانه از کلیه افزار فشار وسر کوب تا سرحد دعوت بیگانگان وبسیج قشون غارتگر قبایلی درین خوان یغمای وحشتناک ، با هدف نیل به امیال طاغوتی ، غصب وحفظ قدرت مورد استفادۀ سوء قرارگرفته ، وباور انسانی یکجا با خود انسان این مرز وبوم موردتجاوز وهجوم واقع شد . در نتیجه چنان فاجعۀ عظیمی ونا مکرری در تاریخ کشور ما بر پا گردید که در متن آن ، خونبهای هزاران فرزند ظلمت ستیز تاریخ این سرزمین ،در جهت نیل به آزادی وعدالت ، از بامداد تاریخ تا آن روز گاران یکجا با امید وآرزوهای انسانی مجموع مردم ما یکباره به کام نیستی فرورفت. وطلیعۀ امید رسیدن به حق وعدالت چنان در محاق ظلمت وتیره روزی محکوم به اسارت یأس آو ساخته شد ، که بی هیچ تردیدی نامرادی های امروزی جامعۀ ما خود فرآیند شوم آن روزگار سیاه ومحصول اعمال آن جلادان بی مایه در تاریخ کشور است که تا اکنون هم اثرات رنجبار آن در کلیه شئون زندگی مردم ما پا بر جا وجاری میباشد .
    این جلادان بی مروت تاریخ سرزمین ما که با سر دادن شعار های دروغین حق، عدالت ، ترقی ، آزادی ،رفاه ، دفاع از حقوق طبقات ستمدیده ، محو امتیازات طبقاتی وغیره از طریق یک کودتای خونین نظامی پا به عرصۀ قدرت نهادند ، برخلاف آنچه که ادعا مینمودند اولین تیر های زهر آلود خود را به سوی آن مردم مومن وتهیدستی نشانه رفتند که نسل اندر نسل در فقر وسیه روزی به سر برده وامید آخرت با عبودیت وتسلیم در برابر ارزش های دینی واخروی یگانه دستمایۀ رایگان ایشان درین جهان پر آشوب بود .ویا هم آن فرزندان پاک سرشت وآگاه مردم ما را آماج حملات وحشیانه وخونین خود قرار دادند که هر یک از ایشان عمری رادر مبارزه بر علیه اسارت وبیدادگری ها به سر برده ونمونه های گویای پایداری ومقاومت در نبرد بی امان شب ستیزی و ظلمت شکنی ، برعلیه حاکمیت های ارتجاعی واستبدادی آن روز گار هریکی به شیوه ورسم خود محسوب میگردیدند ، وقلوب ایشان سرشار از محبت وایثار در راه رسیدن به آزادی وعدالت واقعی مردم در سرتاسر این جغرافیای محکومیت واسارت بود، وهیچ آرزوئی هم جزتأمین آزادی وعدالت به معنی واقعی آن ،در سرزمین ما وبالآخره جهانی که ما درآن به سر میبریم نداشتند .
    دستگاه استبدادی فاشیستی نوین با شعارهای فریبنده قدم در راه نا بودی شعور ها و وجدان های بیدارمردم ما گذاشت ، برده سازی آیدآلوژیکی وحزبی به نفع آیدآلوژی وحزب طراز فاشیستی حاکم با موجی از بی سابقه ترین کشتار انسانی ، صرف به جرم داشتن اندیشۀ مستقل وجدا از اندیشه وباور جلادان برسر اقتداروباداران اجنبی ایشان در سرتاسر کشور به راه افتید وهزاران هزار انسان نخبه صرف با داشتن همین گناه راهی زندان ها وشکنجه گاه ها شدند وهزاران دیگر هم مورد تجاوز وتعدی به اشکال مختلف قرار گرفته ومجبور به ترک خانه وکاشانۀ خود وپناه بردن به خاک کشور های همسایه گردیده ، ونخستین جرقه های فاجعۀ که تا امروزهم از مردم ما قربانی میگیرد بدان ترتیب شعله ور شد .
    کشتار وپاکسازی کشور از وجود نام آوران سر به کف آزادی وعدالت تحت عناوین مختلف اولین هدف نامقدسی بود که عملی گردید وکار طبق برنامۀ تدوین شده در دستگاه استخبارات ک، جی،بی و اکسا وخاد به پیش رفت وسرتاسر میهن ما با خون آبیاری شد که : محمد طاهر بدخشی یکی از نخستین قربانیان مظلوم وبی شماری است با قلبی مملو از عشق به حق وعدالت زیست و به همین گناه محبت به مردم خود جان باخت.
    روحش شاد ویاد ش جاویدان باد !
    یک بار دیگر تکرار میکنم که :بدخشی وهزاران دیگر ، از تبار نخبگان اندیشه ومعرفت انسانی میهن ما که عمری را با پاسداری از خونبهای آزاد مردان ظلمت ستیز میهن ما به سر آورده و در جستجوی راه نجات جامعه از گرداب اسارت شب پرستان ذلیل بودند ، نخستین قربانیان عدم تمکین بر خواست های اهریمنی این دجالان پر هیا هو،باتبارز استقلال اندیشه وعمل انسانی خود ها بودند ،که نقد جان را درین راه هدیه داده ،وبا خون خود ها درسنامه های ماندگار رزم ومقاومت در راه دفاع از حق وعدالت را برای نسل های بعد از خود رقم زدند .
    طنین نام محمد طاهر (بدخشی ) درارتعاش امواج نا کرانمند تاریخ روشنگری وروشن نگری این سرزمین، بخودی خود فرا خوان ماندگار وفنا نا پذیری است ، به ضیافت آگاهی وخود آگاهی انسان مسکون درین جزیرۀ ظلمت ومذلت تاریخ ، که درس مایه های ناب ونجات بخش آن را پیام رستگاری از دخمه های متعفن وسیاه اسارتگری واسارت پذیری در کلیه ابعاد و جلوه های آن تشکیل میدهد .
    درین ضیافت جاویدان ، خون بدخشی با یاران مصلوبش نمادی ازعصاره های خویشتن سوزی وپرتو افگنی درعمق ظلمات جا معۀ ما با تاریخ رقم خوردۀ دروغین وحقیقت برباد رفته در این جغرافیای تبعید است که باشندگان آن ، از زمانه های دور تا امروز، موهبت انسانی زیستن رازیر سیطرۀ نا خدایان وحشت وبربریت از یاد برده ، وتداوم حیات در قعر این جهنم عریان را به تقدیر خود ها مبدل نموده بودند .
    بدخشی سلطۀ این اوضاع اسفبارباراستبداد زده و متحجری را که زندگی مردم را در جالی از اوهام وخود گمگشتگی ها فرو برده ، وهجوم سیل آسای اندیشه های وارداتی وجدا از واقعیت های عینی چپ وراست در نبود خلاقیت فکری ، عمق این بیگانگی از خویشتن حقیقی جامعه را هر روز عمیق وعمیقتر میساخت، با درایت وشهامت مورد مطالعه عمیق وهمه جانبه قرار داده ودر نتیجه معتقد بدان میشود که : نبود تحلیل ونگرش واقعاًعلمی وجامعه شناسانه از چگونگی حقایق موجود در تاریخ وزندگی گذشته وحال مردم این سرزمین ، عملاً تلاش های رزمجویانه وعدالتخواهانۀ مردم مارا در نبود اندیشه های رهنمودی ملی ومیهنی از درون دچار گندیدگی وسر در گمی ساخته و زمینه های عملی پیوند خلاق مبارزات مردم مارا بادست آورد های مردم منطقه وجهان درین رابطه مخدوش وخنثی میکند ، و چه بسا که جای استفادۀ سازنده از تجارب مبارزاتی دیگران را دنباله روی کور کورانۀ و فاقد خلاقیت فرا میگیرد . که این خود بعد مرگبار یک فاجعۀ فکری ومعنوی در یک جامعه است که داعیان روشنفکری جامعه راپیشتر از آنکه مبشر راه رستگاری مردم باشند ، خود در باطلاقی از خود گم کردگی وبیخودی غرق ، وبشترینه منادی پیام های از بر خواندۀ از لای کتب منتسب به این یاآن رهبر، در این و یا آن کشوراروپائی ، آسیائی ، افریقائی ویا هم امریکای لاتین میسازد، تا درد ورنج واقعی مردم خویشتن . ،
    بدخشی با درک این واقعیت های دردناک مصمم بدان میشود که با تشریح وکالبد شگافی این حقایق همانند طبیب حازقی که در پی ریشه یابی ومحو کامل مرض باشد تا تسکین آن ، گام در راه مبارزات بی برگشت فکری وعملی تاریخی خود گذاشته وبه افشای عوامل انحطاط وفساد در نظام روشنگری جامعه بپردازد . واصولهای ماندگار فکری خویش را که در واقعیت امر اولین تجربۀ خویشتن شناسی آگاهانه وعلمی در سرزمین ماست بی هراس از همه بهتانات ،توطئه ها وتوهین های آگاهانه ویا غیر آگاهانۀ دیگران ، با عناوین حل عادلانه ودیموکراتیک مسألۀ ملی ، سیاست عدم دنباله روی ، طرح جبهۀ فراگیرسیاسی در جهت تشکیل دولت وسیع البنیاد ،برخوردمسئولانه با اسلام وارزشهای فرهنگی مردم به جامعه تقدیم وخود پیام آورانه در راه توضیح وتکوین آنها وارد صحنۀ عمل میشود .

    این کار بدخشی درین مقطع زمان یک انقلاب فکری عظیمی است که اولین مکتب تدریس وتحلیل حقایق عینی جامعه از آن آغاز واو با فراصت کم نظیری در مییابد که مردم این سرزمین مشکلات وپرابلم های منحصر به خود را دارند که دریافت راه حل آن ها بدون مراجعه به اصل حقایق وواقعیت های موجود درین جامعه ، با الگو برداری کورکورانه از عمل کرد های انجام شده در این یا آن کشور خارجی ممکن نیست .
    درین مقطع حساس وپیچیدۀ تاریخ است که بدخشی درد ناکترین ،عقده های ناسور شده در مناسبات با همی مردم ، وسر کوب شد ه ترین خواست های انسانی باشندگان مجموعی این سر زمین را به منظور در یافت واقعی ترین ومنطقی ترین راه علاج ، شجاعانه به بررسی وتحلیل میکشد . وداهیانه در مییابدکه التیام این زخم ها نیاز عمیق وتأخیر نا پذیر به تشریح واقعیت ها وعوامل این جراحت هادارد تا پرده پوشی وماستمالی که اکثراً مدعیان روشنفکری آن روزگار با توسل به اندیشه های التقاطی وهضم ناشدۀ انتر ناسیونالیستی چنان میکردند وهستند هنوز هم کسانی که بدان ادامه میدهند . که حاصل آن مزمن نمودن دردها ومصیبت هاست تا علاج قطعی ونهائی آن درد ها ومصائب .که نتایج چنان از پهلونگریستن ها و کج گذشتن های گذشته را همین اکنون هم با وضاحت تمام ما میتوانیم در کشور خود شاهد باشیم که همانا بسته بودن اشتر قبیله به دنبال مرکب قبیله سالاران در جهت حفظ بلا منازع قدرت قبایل حاکم ،با ساربانی قدرت های استعماری جهان وجارینگهداری دریائی ازخون وماتم در سرتاسر میهن با تباعد روز افزون فقر ، محرومیت ، جهل،فساد وبالآخره همه زوایای زشت زندگی بر مردم بیچاره ومظلوم ماست که هرچشم بینا ووجدان بیداری از هر گوشۀ جهان که خواسته باشد میتواند این حقیقت را نظاره کند وقضاوت نماید !
    . به همه حال !
    بدینترتیب محمد طاهر بدخشی باب مدرسۀ خلاق فکری خودرا که همخوان با واقعیت های عینی جامعه بود مفتوح نمود وبی باکانه به تعلیم وتدریس حق ادامه داد تا آنکه در همین راه وسنگر جان باخت .
    وامروز باز هم ما میبینیم که سی سال بعد از شهادت مظلومانۀ بدخشی ، با همه تلاش های کینتوزانۀ که دشمنان رنگارنگ از استقامت های مختلف برعلیه آن به سر رسانیده وادامه میدهند ، هنوز هم قوت اندیشه وصلابت افکار ماندگار او از کران تا کران سرزمین مارا در می نوردد و طلسم بیداد را در کلیه مظاهر وجلوه های آن مورد هجوم قرار میدهد ، وآن فروغ ماندگاری را ماناست که تلاش دشمنان در جهت خاموش سازی آن به قوت وبالندگی هرچه بیشتر آن مددمیرساند . واین رهتوشۀ معنوی مظلومان سر تاسر این خطه تا زمانیکه بساط ظلم وبی عدالتی د ر کلیه اشکال ومظاهر آن به انجام نرسیده همچنان چراغ راه وهادی مبارزات مردم ما درین شبستانهای ظلم وبی عدالتی است وباقی خواهد ماند .
    این کاج همیشه سبز اندیشه وباور انسانی که بذر اندیشۀ مبارزه بر علیه کلیه اشکال بیداد گری ،تفکرافنای امتیازات غیر عادلانۀ قومی وقبیلوی در مناسبات باهمی اقوام وملیت های ساکن کشور، احتراز ازسیاست های القاحی ودنباله روانه بارجوع به اصل تضاد های جاری وحاکم در حیات روز مرۀ مردم ما ، دوری جستن از قبله سازی کور کورانه در رابطه با مراجع بزرگ قدرت در جهان ، مراجعه واحترام به خواست های برحق وعادلانۀ مردم ، استفادۀ خلاق از تجارب دیگر جوامع بشری در جهت از بین بردن نابرابری های اجتماعی در جامعه واحتراز از ذهنیگرائی با قبله سازی های برده منشانه وپذیرائی همزیستی اندیشه های متفاوت انسانی در حیات سیاسی جامعه ونفی طرز دید ی که اختلاف اندیشه را به معنی دشمنی واختلاف در همه چیز میپندارد با قیام شجاعانه وعمیقاً علمی بر علیه مظاهر نفوذ اندیشه های نژاد پرستی وفاشیستی تحت نام وعنوان آریا و آریا بازی در روابط باهمی اقوام وملیت های ساکن کشور ، بنیاد خارائین آن مکتب اصیل آزادیخواهی وعدالتجوئی است که که در نصوص آن نه راهی برای برده شدن وجود دارد ونه هم برده سازی دیگران .
    اندیشه های شهید بدخشی که ورای ناسیونالیسم وانتر ناسیونالیسم های شعار گونه ودیگر دگم ها وایسم های فریبنده وغیر انطباقی در جامعۀ ما ، محض برمحور حق وحقوق طبیعی انسان چون داشتن هویت ،فرهنگ ، زبان ، وحق برابری در برخورداری از ارزشها همسان با سایر انسانها در اجتماع خود ، آزادی عقیده وتفکر ، حق انتخاب ، تنوع وهمزیستی ،خود شناسی ، دیگر شناسی وجهان شناسی تکوینی شاخصه های انسان میچرخد برخلاف تصورات باطل دشمنان رنگارنگی که از سال ها بدینسو مصروف تبلیغات زهر آگین برعلیه آن اند جز انسان وحقوق تثبیت شدۀ آن هیچ هدفی را احتوا نکرده و هیچ مرجعی هم کوچکترین سندی راکه دال برگرایشات قومی وقبیلوی ستمگرانه درین مدرسۀ فکری باشد نمیتواند ارائه نماید .
    تعلیمات بدخشی در جهت تکوین مبارزه بر علیه بیداد گری ملی واستبداد قبیلوی، در هیچ مقطعی حامل پیام بر تری ویا فروتری این یا آن قوم وقبیله ، این یا آن گروه انسانی با تعلقات نژادی ویا مذهبی وغیره نسبت به همدیگر نبوده ونیست . پیام بدخشی همیشه رسا وعاری از آلایشات برتری جویانه است که در آن تأمین برابری حقوق انسانها در رابطه با هم فقط با معیار های انسانی مطرح است وبس .
    چنانچه اگر کسی به آثار آن شهید زنده یاد مراجعه ومایه های فکری آنرا در رابطه با محکومیت ملی واثرات آن بالای مناسبات اجتماعی یک جامعه مطالعه کند با وضاحت در می یابد که دغدغۀ خاطر بدخشی صرفاً متوجه محرومیت اقوام وملیت های هزاره ، ازبیک ، تاجیک ، نورستانی ، تورکمن ، پشه ای ،بلوچ ، ایماق وغیره در داخل کشور ما نیست بلکه محکومیت اقوام وقبایل پشتون وبلوچ در آن سوی خط دیورند وملیت های در بند آن زمان در چوکات اتحادشوروی سابق ودیگر کشور های منطقه چون ایران ، عراق وغیره نیز بصورت اساسی وعمیق مورد ارزیابی قرار گرفته وراه های مبارزه برعلیه آنها توضیح گردیده است .
    عمق انسان سالاری مکتب بدخشی را ما زمانی بهتر میتوانیم غواصی نمائیم که با اندیشه های بدخشی در رابطه با استبداد زدگی ومظلومیت کوچی ها ، ومجموع قبایل پشتون در نظام قبیله سالاری وپشتونیزم عظمت طلب کشور که چگونه توده های مردم به سلاح دفاع از منافع حاکمیت طلبان وعظمت طلبان مبدل و اسارت تا سر حد حفظ مناسبات بردگی تمام عیار مادی ومعنوی ، در یک فضای آماسیدۀ خود بر تر بینی قومی به وسیلۀ تفاخر آن تودۀ بی خبر وتخدیر شده مبدل میشود مورد مطالعه قرار دهیم .
    از همین جاست که بدخشی امر مبارزه مشترک وهمه جانبه بر علیه بیداد گری ملی را به عنوان کلید اتحاد کلیه مظلومین سرزمین ما در برابر عاملین اسارت وبد بختی همۀ آنها ارزیابی وپرورش مفکورۀ ایجاد نفرت در برابرکلیه اشکال بیدادگری در بین توده های مردم را وظیفۀاصلی ونخستین مجموع پیشگامان نهضت روشنگری جامعۀ ما ارزیابی وتأکید میکند .
    واین حکم قاطع تاریخ راکه راه حل معضلات هر جامعه قبل از همه نیاز مراجعه به حقایق همان جامعه را دارد ، تا سر فرو بردن در لای کتب ضخیم ومملو از اندیشه های های وارد شده از جوامع دیگر، آن پیام ماندگار بدخشی وهم سنگران او است که صحت وصلابت آن با گذشت هر روز نمایان تر میشود
    نام شهید محمد طاهر بدخشی نامی است آشنا برای اکثریت نسل های تحصیل یافته ومتفکر سرزمین کنونی افغانستان ، از آغازین مراحل نضج نهضت روشنگری در دهه های چهل وپنجاه تا امروز .
    این مرحلۀ تاریخ کشورما خود آرشیفی تمام عیار از نتایج آزمون های مکاتب مختلفۀ فکری در حیات این جامعۀ نگون بخت در لابراتوار زمان است . و شنیدن نام بدخشی درین مقطع زمان، یکجا باهزاران نام وعنوان دیگر ،ذهن هرفردی اعم از موافق ویا مخالف محتویات فکری ومبارزاتی مکتب بدخشی را ، با تصاویری از تلخ ترین حقایق نهفته درتاریخ واقعی سده های واپسین کشور روبرو میسازد که هر کسی در قالب باور خود آن نقشی را که بدوش کشیده وراهی را که رهنورد آن بوده با همه نتایج خوب ویا بد آن به تماشا مینشیند . ولی وظیفۀ رو شنفکر واقعی ومحافل آزادیخواه وعدالت پسند جامعۀ ما این است که از پیش داوری های القاح شدۀ قبلی فقط یکبار خویشتن پاکسازی نموده و با رجوع به اصل حقایق جامعۀ ما آنچه را که در گذشته وامروز صورت گرفته وجریان دارد مرور نمایند . وقالبی راکه در آن همیشه منافع قییله وقوم مرتبط با خویشتن را ملاک خوب ویا بد بودن قرار دادهاند یکبارکناربگذارد. انسانی بیندیشد وانسانی قضاوت نماید . آن وقت است که خواهیم دید نا برابری ملی وحفظ مناسبات اجتماعی وسیاسی در جامعه به نفع حاکمیت یک قوم ویا قبیلۀ معین چه فجایعی را به بار میآورد وچگونه دیوار آهنینی را در اتحاد با همی مظلومین در مبارزه بر علیه اسیر کنندگان مجموع آنها ایجاد میکند.
    از همین جاست که رجوع به فورمول های فکری مکتب بدخشی چون حل مسألۀ ملی وتشکیل دولت فدرال در افغانستان ، احتراز از دیکتاتوری تک حزبی ورجوع به فلورالیسم ، محاسبۀ ارزشها ی انسانی جامعه چون دین ، فرهنگ وغیره در معادلات سیاسی واجتماعی ، احتراز از الگو برداری ودنباله روی کور کورانه در سطح منطقه وجهان ، اقتدا به واقعیت های عینی وموجود در جامعه وغیره یک بار دیگر منحیث یک ضرورت اساسی در برابر نسل های روشنفکری مجموع اقوام وملیت های ساکن کشور ما مبدل شده وما یقین داریم که مطالعۀ فارغ از تعصب و کینۀ قبلی راه را برای بزرگترین تفاهمات آینده هموار میسازد .
    به امید گشایش باب تعقل ومفاهمه در میان کلیه داعیان راستین مبارزه در جهت تحقق آزادی وعدالت در سرزمین ما افغانستان .

    zondag 22 februari 2009

    اتفاق بیتر نا اتفاق ییتر

    اتفاق بیتر نا اتفاق ییتر
    آته لریمیزدن قالگن جوده کوپ گوزل سوزلربارکه، اونلرنینگ انغلمی گه انیق بولسک چوقورتوشونچه لرومعمالرنینگ چوزوم لریگه ایگه بولیب کیلماقته لر. بیرلیک و اتفاقلیک گه چاقیرگن شو سوز نی اوزی گه قرگنده، بوکونگی احوالیمیزده قنچه لیگ توغری کیلیشینی پیقب قاله میز. سونگی اوزون پیت لرده مدنیت و سیاست بوییچه کیین قالگنیمیزنینگ اساسی سبب لریدن بیری شوبی اتفاق لیک و ایریم چیلیک دیر. تیل و مدنیتمیز نینگ قیین احوال لرده توشیب قالگنی یوزی دن پارماغ بیلن سنه له دیگان
    بیلیمدان و یازوچی لریمیزبارایکن نیگه آلقیش وایش گه تشله ماق ییریده اونلرنی هم چیکه گه چیقاریب قویشیمیزکیرگ؟

    اگر میرزا بابر نینگ توغیلگن ییریده بیر اوزبیگ عیالیمیز یازگن گوزل تیگشیریش لری اوچون آلقیش لنیب مدال آله دیلر، بو برچ
    میزنینگ قووانچیمیز. تیلیم دیب، خلقیم دیب ایچ کویدیریب یازیب ایجاد ایتگن نیچی ته عیالیمیز بار؟ بو عیال نینگ یازگن کتاب لری و ایجاد ایتگن اثر لری ، اونینگ قنچه لیک بیلگیلی بولیشی نی کورستیب تورگن. ینه اوشه تنقید قیله من دیگن آدم اوزی نیگه علمی نقد و مآخذ بیلن ایتگن سوز لرینی اثبات قیله آلمیدی؟

    باشقه بیر ییرده بوتون بایلیگی نی کتاب گه بیریب ، اوروشلرده باله لری دیک تورک مدنیتی و تاریخی بوییچه یازیلگن کتاب لرنی اسرب کیلگن عالم نی باشیمیز گه کوتریشیمیز کیرگ ایمس می؟ محمد گل مومند لرنینگ کتاب کویدیر گن لریدن کیین بیرعالم نینگ مینگ لرچه کتاب ییغیب مدنیت و تاریخیمیز نی سقله شی اوزی بویوک بیر ایش دیر. اونینگ یانیده بولگن کتاب لر تیل و مدنیت میز نینگ قنچه کته بیر بایلیگی بولیشی نی توشونگن میزمی؟

    و یا هم آنه تیلی ده یازیب، توشونچه لرینی ایتیب تلویزیون آرقلی ترقتیش گه نیمه عیب بار؟ هربیرعالم من دیب یورگن لر قنچه تیلی و ادبیاتی گه بولگن بورچی نی ادا قیلگنلر؟

    بیزهر زمان باشقه لرنی تنقید قیلیب هر بیر ایش نی یمان گه چیقاره میز اما اوزیمیز نینگ نیمه اورنیمیز و نیمه بورچیمیز بولگنیاونوته میز. هر نیرسه گه چیگین تشلب چوزیلیش دن قاچه میز.

    تیل و ادبیات کینگ و چوقور بیر دینگیز دیر. بو دینگیز ده هر کیم چومیلیب ینگی سوز و توشونچه اینجو لری نی تاپیشی ممکن. اما نه بو اینجو لر بیته دی و نه کیمسه " بو دینگیز مینی کی و همه سینی ایچه من" دیب ادعا قیله آله دی. هر کیم اوز کوچی و بیلگی سی باریچه بو دینگیز نینگ آقیمی گه اوز اورنینی قوشیشی کیرگ.

    مین اوزبیگ وبلاگچیلراویوشمه سینینگ یاردمچی سی بولگنیم اوچون اوز آتیمدن شفیقه یارقین، محمد یعقوب واحدی و فیض الله ایماق لردن قلمپیرآتی ده نامعلوم بیر شخص تمانیدن یازیلیب میندن خبر سیز وبلاگ گه قوییلگن مضمون اوچون عذر تیلیمن و سوز ایرکین لیگی آتیده کیمسه نینگ کیچیگ توشوریشی گه یان باسمیمن. تیل و مدنیتیم اوچون ایش قیلیب حتی که بیر آدیم قویگن هر بیر
    کیمسه، مین اوچون قدر لی و حرمت گه سزاوار دیر. مین بیرلیک گه ایشانه من و ینه هم تکرارایته من: اتفاق بیتر نا اتفاق ییتر
    فرشته ضیایی بیگیم

    woensdag 18 februari 2009

    معلومات مختصر در مورد تاريخ معاصر ميمنه

    کاظم امینی
    18/02/2009
    معلومات مختصر در مورد تاريخ معاصر ميمنه
    میمنه یکی از شهر های تاریخی تورکستان بوده از نگاه موقف استراتیژیک خود اهمیت زیاد دارد. از آنجاکه میمنه در حاشیهء شمالغرب تیر بند تورکستان (یا کوه های تورکستان) واقع است، بیان کننده این امر میباشد که این منطقه بر سر شاهراه تجارتی خراسان، فارس، بلخ و ماورالنهر احراز موقعیت نموده است و همچنان ارتباطات قوی در شمال با مرو و در جنوب از طریق غور و بامیان با کابل دارد، میمنه شاهراه ورودی بادغیس را تحت نظارت داشته و از طرف جنوبغرب آسیب پذیری تورکستان را در کنترول دارد، موازی با این موقف خود میمنه نقش مهمی را در تاریخ نواحی تورک نشین افغانستان بازی میکند و در چندین مورد رویدادها و واقعات را در آن نواحی بطور مستقیم تحت نفوذ خویش داشته و دارد. بقول جوناتن ال لی مستشرق انگلیسی در کتاب “تاریخ میمنه” چگونگی منشأ میمنه به سبب قلت پژوهش ها و مطالعات باستانشناسی از ساحه چندان روشن نیست، دوپری (1970 اوراق 1610) مواد سنگی و سفالین مربوط عصر میانه پلیو لیتیک و نیولیتیک عصر برنج را در یک مغاره جوار بلچراغ در گرزوان و سفال اوایل دوره آهن را مربوط اواخر قرن دوم تا هزاره اوایل قبل از میلاد از حصاری در مرکز میمنه کشف کرده است. (10187 – 1982 ) صرف در عصر اسلام است که این شهر تحت اسم (الیهودیه) یا (الیهودیان) شهر نصرانیان یک وجهه اختیار میکند. این شهر در قرن دهم میلادی یک از دومین مرکز مهم این ساحه و اقامتگاه ملک گوزگان بوده است (مینوژسکی 1970 صحفه 107) در این دوره منطقه گوزگان یا “جوزجان” که اکنون معروف به گرزوان است، مرکز فرمانروائی سلاله فریغونی بوده است .ویرانه های قصر آل فریغونیان که روابط خویشاوندی با خاندان پادشاهی غزنویان داشتند، هم اکنون در قسمت “دره زنگ گرزوان” با نمونه های کمی که بر جامانده، مشهود است. چنین پیداست که تا هنگام فتح تورکستان از طرف مغول در قرن سیزدهم شهر میمنه تمام شهر های دیگر را تحت الشعاع داشته است و به حیث مرکز تجارتی و اداری تورکستان غربی بوده است. در قرن هفتم و هشتم هجری این شهر با حصارها و مغاره های تپه ها در غرجستان و گرزوان در اثر هجوم مغولها به ویرانه مبدل شده است و احتمالاً تحولات زیادی در رابطه به نحوهء اسکان مردم در آن بوقوع پیوسته است. مداخله و سروکار اوزبیکها در میمنه تحت قیادت محمد خان شیبانی که از آغاز قرن شانزدهم نیروهای خود را به فاریاب و میمنه گسیل نمود، آغاز میآبد. در سال 1605 میلادی شخصی بنام طاهر بیک والی میمنه بود که از طرف محمد خان شیبانی حکمرانی میکرد و از اوزبیکهای المار واقع جنوب میمنه را مغلوب نمود….. میمنه از قدیم الایام یک شهر تاریخی و تجارتی بوده و در گذرگاه راه تاریخی ابریشم قرار داشته است. راه ابریشم پس از گذشتن از هرات از طریق بادغیس به قیصار (تالقان – قیصریه) به شهر اندخوی سپس به شبرغان و بلخ و سمنگان و قندوز و بدخشان رسیده از طریق پیمودن دامنه کوهای پامیر به تورکستان چینی وصل میشده است. تاریخ معاصر میمنه را باید از آوان فتوحات نادر شاه افشار در آن منطقه و متعاقباً از زمان تعیین شدن حاجی خان میمنه گی (1773 – 1751) به حیث والی احمد شاه در میمنه در نظر گرفته شود، بنابر گزارش کنولی که در سال 1840 میلادی در باره میمنه نوشته شده حاجی خان بپاس خدمات صادقانه اش به احمد شاه به حیث والی میمنه و بلخ تعیین گردیده است. معلومات در این رابطه در کتاب “تاریخ احمد شاهی” تألیف محمودالحسینی قید گردیده است.
    ميمنه تا سالهاي 1885 ميلادي بنام ايالت اوزبيكيه توركستان نيز ياد گرديده واين نام خودرا تا اواخر نيمه اول قرن بيستم حفط نمود.
    در سال 1888 ميلادي سردار اسحاق خان والي امير عبدالرحمن بغاوت كرد وخودرا بحيث امير افغانستان اعلام نمود وبراي تشويق اوزبيكها كه از داعيه اش دفاع كنند ، وي تعهد كرد كه چهار ولايت از افغانستان مستقل باشند. اين اعلان از جانب مردم توركستان با استقبال زايد الوصف روبروشد ، بهر حال مير حسين خان اغتشاش اسحاق خان را برسميت نشناخته و بر اثر مزاحمت هاي خويس برعليه وي دستگير و زنداني گرديد ، ليكن فرزند وي در ميمنه باقيمانده و جهت همكاري در انقلاب مقاومت كرد.
    با شكست سردار اسحاق توسط عبدالرحمن ، توركستان بار ديگر به سبب اغتشاش و تمرد بر عليه حاكميت استبدادي عبدالرحمن ،تحارب تلخ انتقامجويي را تجربه كرد.انانيكه از داعيه اسحاق خان حمايه نموده بودند به حيث زنداني به كابل فرستاده شدند.
    حسين خان زنده نماند تا پاداش وفاداري خودرا ميديد ، زيرا قبل از انكه مسايل در منطقه تصفيه وحل شود ، اسحاق خان ويرا به جوخهء اعدام كشانده بود وبه عوض وي فرزندش محمد شريف خان بقدرت رسيد وبا عبدالرحمن خان پيمان كرده بودكه اورا به صفت پادشاه وزمامدارخود برسميت بشناسد. محمد شريف خان تا سال 1892 ميلادي به پيمان خود وفا كرد ، ليكن بر اثر تمردي كه از وي سرزد از وظيفه بركنار گرديده و به كابل فرستاده شد و ميمنه تحت اداره مستقيم كابل در آورده شده و سلاله حاجي خان مينگي كه در سال 1751 ميلادي تاء سيس گرديده بود ، رسما منقرض گرديده حاكميت از سلاله اوزبيكهاي توركستان به افغانهاي افغانستان تعلق گرفت.
    بهر حال ميمنه خود سرگذشت طويل تاريخي دارد كه ايجاب تاءليف اثار مستقل را در اين رابطه مينمايد ، ميمنه با وجود تلاشهاي دامنه دار سياسي و دولتي كه پس از سال 1880 و 1884ميلادي يعني سرنگوني اميردلاور خان فرزند امير حكومت خان تا اكنون صورت كرفته و ميگيرد بازهم به حيث يك منطقه كلاء تورك نشين هويت خويشرا حفظ نموده است . بيشتر از نود در صد از اهالي بومي اين منطقه را اوزبيكهاي حنفي مذهب مسلمان تشكيل داده وبدرجه دوم توركمنها ، تاجيكها ، عربها نيز از قديم الايام در اين منطقه زندگي داشته واز اسكان قبايل پشتون بيشتراز يكصد سال نميگذرد ، قبايل متذكره بمنظور زدودن هويت اتنيكي اصيل اين منطقه و ستر سرحدات شمالي افغانستان با كشور هاي اوزبيكستان و توركمنستان وتشكيل خط حايل بين مردمان توركتبار دو طرف سرحدات مطابق پلان منظم دولتهاي حاكم افغانستان در يكقرن اخير،اسكان داده شده اند.
    تاريخ اسكان قبايل پشتون را در فارياب بايد بعد از سقوط سلسله امراي مستقل اوزبيكها مطالعه كرد كه پس از چند جنگ خونين به تصرف لشكر عبدالرحمن(1880ـ 1901 ميلادي )در امد.
    بقول جوناتن ال ـ لي در كتاب تاريخ ميمنه : «در سالهاي بعدي 1880 تعدادي از افغانها ( پشتونها) نيز در اين مرز و بوم مسكن گزين ساخته شدتد ودر دهه هاي متعاقب به نفوذ وسلطه خود افزودند…»
    به استناد اثار تاريخي اين شهر رسما در سال1875 با يك نيروي بيش از ده هزار نفري به رهبري نايب محمد علم خان ، نايب الحكومه بلخ به محاصره كشيده شده وبعداز يك مقاومت شديد و طولاني سر انجام بتاريح 14 مارچ 1876 بدست افغانها افتاد ، حسين خان در اين وقت حسين خان امير ميمنه بود ، وي با خانواده اش باز داشت شده و دارايي شان مصادره گرديد وشهر به تاراج كشانده شد ، كه طي اين جنگ در حدوذ پانزده هزار نفر مرد وزن به دم تيغ كشانيده شدند.
    در اين قتل عام بزرگترين تلفات انساني به اهالي اوزبيك اين شهر وارد گرديده وچهره جغرافي شهر عوض شد ، در هر گوشه وكنار مردم جنازه مردم جنازه هاي عزيزان خويشرا در داخل خانه ها وكنار سركها بخاك سپردند ويكي از دلايل موجوديت مقابر و زيارتها در گوشه .كنار شهر ميمنه كه با تطبيق نقشه هاي جديد شهري از مدت نيم قرن بدينسو اكثر از بين رفته اند ، همين علت ميباشد. پس از سالهاي (1884ـ 1886 ميلادي) كه كميسيون تثبيت سرحدات ، مرزهاي افغانستان را شناسايي و تثبيت نموده و به اشتراك نمايندگان انگليس و روسيه مناقشات سرحدي خودرا حل نمودند ، ميمنه به حسث يكي از ولايات تابعه دولت افغانها شناسايي و تثبيت گرديد وتغييرات قابل ملاحظه يي بخاطر زدودن هويت تاريخي و فرهنگي اصيل اين منطقه واهالي بومي ان برداشته شد ، در اين جريان بيشتر ازهمه مركز شهر ميمنه در محراق توجه بود ، ارگ تاريخي ميمنه كه از قديم الايام قلعه تظامي و مركز فرماندهي امراي مستقل ميمنه بود در قدم نخست تخريب گرديد.
    بنابر روايت « آ رمينوس وامبيري » سياح مجارستاني ومؤلف كتاب « سفرنامه درويشي دروغين در خانات اسياي ميانه » در سال 1864 ميلادي نفوس خان نشيني ميمنه به يكصد هزار نفر بالغ ميگرديد و(1500) خانه ، سه مسجد ، دومدرسه ويك بازار عمومي از خشت خام درميمنه وجود داشته است كه مؤيد رشد تجارت ونفوذ در منطقه بوده است.
    بروايت جوناتن ال ـ لي در كتاب تاريخ ميمنه :«بازار ميمنه دازاي (235) دكان بوده كه تاجران يهودي وهندو ومسلمان در آن به تجارت مشغول بوده اند. در اين بازار ابريشم بخاراومشهد، چرم روسي ، شكر فرانسه از طريق روسيه، كاغذ روسي ، كتان انگليسي ، چاي از بمبئي ، نيل هندي ، دستار ن چاقو ، سوزن وغيره از پشاور ، گندم، جو ، تنباكو ن توت ، برنج از آقچه ، پخته ن كشمش ،چارمغز .ميوه هاي متنوع محصولات منطقه بوده ودر اين بازار بفروش ميرسيده است.
    در اين گزارش توضيح وذكري از صنعت معروف قالين بافي وپرورش قره قل به چشم نميخورد وعوايد قابل ملاحظه از مدرك توليدوتناسل گوسفند وفروش سايرمواشي، ميسر ميشده است. واينكه اسپهاي ميمنه از نسل اسپهاي نازل است ، رد ميكند.
    در سال 1888ميلادي در شهر ميمنه هفت دكان هندو وهشت دكان يهوديان وجود داشته است ، ولي « ميت لند » در گزارش خود اين ارقام را ردنموده مينويسد كه : در همين سال در شهر ميمنه دكان هندوها پانزده دكان وتعداد دكان يهوديان بيست وپنج بوده دكان بوده است.
    در زمان زمامداري نادرشاه ميمنه به واحد كوچكتر اداري بنام حكومت اعلي كه تحت اداره يك حاكم اعلي اداره ميشد ، در آمد. دراين دوره ودوره سلطنت ظاهر شاه ، انساني متعصب ، بي عاطفه وقبيله پرست بنام وزير محمدگل مهمند به حيث وزير داخله و رييس تنظيميه توركستان مقرر شده وبه امحاي آتار و ابدات تاريخي وفرهنگي مناطق شمال ، بخصوص فارياب پرداخته وبه هدايت مستقيم وي كتيبه هاي مقابر و زيارتهاي مختلف ، عمارات تاريخي و قديمي ، منهدم گرديده وطي ده ها سال نسخه هاي قلمي ناياب وارزشمند زبان اوزبيكي سر به نيست گرديده ويا به قيمتهاي گزاف به موزيمهاي معروف دنيا فروخته شده ، همچنان براي امحاي زبان وادبيات اوزبيكي وبيرون راندن اين زبان وادبيات از مكاتب و دفاتر دولتي اقدامات جدي استبدادي بعمل آمده و بطور كلي اين زبان از تداول انداخته شد وكه زبان بخاطر امحاي رسم ورواج و زير
    شهر كنوني ميمنه از شهر قديمي ان در مهندسي و ساختمان بكلي فرق داشت .اين شهر مانند چارچته كابل وچارسوي هرات داراي بازارچارسو بود . كه ساختمان گنبدي داستدر اين دكانهاي عطاري تمام وسايل مورد نياز مردم آنروزگار فروخته ميشد . اين بازار چارسو بنام ( تي توم ) نيز ياد شده ساختمان گنبذي داشت كه بشكل مهندسي قديم اعمار شده بود اين چارسو مركز شهر ميمنه را تشكيل ميداد واز قسمت موقعيت كنوني (1386 ) دافغانستان بانك ميمنه تا ارامگاه بابا عارف (رح) ادامه داشته ودرآن تقريبا دوازده دكان عطاري وجود داشت از شمار اين دكانها ي عطاري ميتوان از دكان مرحوم حاجي امين تغاچي ، مرحوم ذكر باي كوهي و چند تن از يهودان وهندوهاي مقيم ميمنه نام گرفت در اين وقت عطاران وتجار امتعه تجارتي خودرا از قبيل لوازم عطاري وبزازي از بخارا از طريق راه ( خواجه قچه ي) واز ايران از طريق راه هرات وارد ميكردند. تخريب بالا حصار تاريخي ميمنه به امر وزير محمد گل مهمند رييس تنظيميه شمال از سال 1318 الي1326 ادامه پيدا كرد ومدت نه سال را در بر گرفت و بوسيله دهها وصدها نفر عمله وفعله وموتر هاي لاري ساختمان قديمي آن كه يادگا رامراي مستقل ميمنه بود تخريب ومنهدم گرديده طي آن بيست متر ارتفاع آن از چهارطرف خاك برداري شد واثار تاريخي وباستاني آن بغارت رفت .
    چارسوي تاريخي شهر ميمنه در وقت نايب الحكومه گي غلام حيدر عدالت و عهده داري داكتر عبدالاحد اولوسي به حيث رييس بلديه ميمنه ، به بهانه تطبيق نقشه جديد تخريب ومنهدم گرديد. بزرگترين تخريب در ميمنه از سال 1323 تا 1335كه دوازده سال را دربر ميگيرد بوسيله همين افراد بوده است.
    همچنان بازار قديمي كوهيخانه و افغانكوت (تخته پل ) نيز در اخير سال 1335 به بهانه تطبيق نقشه جديد صورت گرفت .
    مدرسه ومسجد مرحوم روزيقل كاروان باشي كه در قسمت جنوبشرقي شهر ، جاييكه هم اكنون مقبره آن مرحومي قرار دارد ،واقع بود واز عمارات قديمي شهر ميمنه بود نيز طي سال 1323 و 1324 تخريب گرديد.

    dinsdag 17 februari 2009

    سیطره جوئ فاشسم قبیلوی وادامه جنگ وفجائ درافغانستان

    به ادامه گذشته
    سیطره جوئ فاشسم قبیلوی وادامه جنگ وفجائ درافغانستان
    بخش دوم
    قسمت ششم}
    انحصارقدرت قومی دروحدت ملی میکانیکی
    درطلب وحدت...ا
    ناله وفریاد من.تارپودجان من
    رگرگ اعصاب من.هدف وارمان من
    همه هست بودمن.خون واستخوان من
    خوانند به گوش فتنه گر:وحدت من وحدت من ااا
    حسن پیمان
    نیویارک
    دسمبر2008
    درباره اینکه وحدت ملی واقعی ضامن اصلی پیروزی دریک جامعه کثیرلملیت مانندافغانستان است.بسا مضامین.مقالات اثارعلمی ونوشته ها درروزنامه ها وسایتهای تلویزیونی وغیره رسانه های جمعی به نشررسیده است که نیل به ان یکی ازارمانهای دیرینه مردوم مظلوم ومحروم افغانستان است که بنا برسیطره جوئ قومی رجیمهای مطلقالعنان مرکزی.مردوم باهم برادر کشورما نتانسته اند تاکنون به ان دست یازند.ورجیمهای برتر جوی قومی درطول سده هاست که اصلا"نمیخواهنداین مامولرا قسمیکه ضرورت است براورده سازندوبجای ان اتش بغض وکین وبی اتمادی.بدبینی وبی اتفاقی منازعاتملی قومی وقبیلوی وجنگ وخصومت بین یکدیگررا. عمدا"وقصدا"وبطوراشکاراشعله ورمیسازند.وجزاغماض.اغواوفریب مردوم به حیلهای گوناگون بهسیطره جوئ فاشستی واستبدادقبیلوی خودباخودکامگی.ادامه داده وباسرکوبگریهای خونین.این ملیتهای مظلوم وبیدفاع را دربندزنجیرکشیده ازاستعداد.اقتصاد تولیدومنابع سرشارطبعی وازنیروی خلاق انسانی انها ظالمانه وبیرحمانه بهره کشی نموده اند.تاریخ پراشوب وطن ماافغانستان گواهی میدهد ونویسنده این سطورنیزبه این باوراست که وحدت ملی واقعی به نصیحت پدرانه. باوعده های محیلانه وفریبکارانه وباسمبولسازیهای افرادواشخاص بیپایه اجتماعی وملی وغیرشائیسته وه بلی گویان جبون وابنلوقت وباملمع کاریهای میکانیکی وولدینگکاریهای تصنعی ظاهری به شیوه انگریزی ویابه تهدیدویا به تهدیدوبزورنیزه و"شمشیرولشکر"قبیلوی ویا صرفا" باشعار وحرافی هرگزنمیتواندوحدت ملی ایجادگردد.مگرانکه حق وحقوق مساوی وعادلانه وبیدون تبعیض واتیازبرای همه ای اقوام وملیتها بگونه دلسوزانه وواقعا" صادقانه ازطریق تقسیم قدرت سیاسی بطورمشروع متکی به اراده ای مردوم توسط خود مردوم با مفاهمه ومشارکت وسیع همه ملیتها واقوام بصورت مستقیم ازراه انتخاباتودموکراتیک ازطریق محلات بطرف شهرها براساس نفوس وبر مبنای هستی ملیت ها درترکیب جا معه همان ملیت مربوته طبق یک میکانیزم قابل قبول وعملی برای همه اقوام وملیتها درافغانستان درجهت ایجاد وتشکیل یک حاکمیت واحدومستحکم ومستقل ملی ودموکراتیک ودرراستای دموکراتیزه سازی تمامی عرصه ها ونهادهای سیاسی اقتصادی اجتماعی وملی وفرهنکی بخاطردرهم کوبیدن زیربنای فرتوت وروابط ومناسبات کهن سنتی قبیلوی که یکی ازضرورتهای.عینی تاریخی.بویزه دراوضاع واحوال کنونی که ضامن اصلی پیروزیها درهمه عرصه ها ونهادهای سیاسی اقتصادی واجتماعی وملی وفرهنگی درهمچوکشور کثیرلملیت مانند افغانستان.جدا"قابل مطره بوده وکاملا" یک امر حتمی وضروری پنداشت میشودواین مامول بهگونه باید تحقق یابدکه. تادرجهت جلوگیری ازاین اشوب ونفاق وخصومتهای ملی واجتماعی کنونی وبخاطرهمسوئ وهمبستگی ملی واجتماعی وتحکیم استقلال وتمامیت ارضی کشوربه نحو شائسته ای ان موئثرباشد.تاباعث ختم خشونتها ومنازعات ملی وقومی گردیده ودست تجاوز ومداخلات خارج نیزازکشور ما قطع گردد.زمینه ودستاویزی ویابهانه دیگربرای مداخله گران خارجی نیزباقی نماند. وازجانب دیکر به نیازها وبه خواسته ها وبه نارضائتهای ملیتهای باهم برادروجوامع محکوم نیزپاسخهای مثبت وقانع کننده داده شده بتواند.اما.رجیمهای مطلقلعنان مرکزی یک قومی وانحصارگران قدرت سیاسی همیشه ازخواسته های مشروع ملی وازدموکراسی وازازدی وحتی ازپپیشنهادات وانتقادات سالم وسازنده نیزدرین زمینه ها وعرصه های دیگرازخودبیم وجبن نشانداده وتمام تلاشها وسعی خودراعلیه براورده شدن قانونی این نی
    ازهای مبرم ملی وعلیه هنوع تحولات ضروری ودموکراتیک به خرچ داده.وبه خرچ میدهد.تاقدرت انحصاری قومی استبدادی بیخطردوام وبقا نموده وحفظگردد.ودراینده ها نیز نسل بانسل دوام نمایدولوکه جامعه قبیلوی باتمام نهادهای کوروجامدان تاابدغیرقابل تحول وتغیرباقی بماند وبکلی راکدوفلج گردد.ا چونکه مناسبات کهن وتمامی نهادهای کوروبسته جامعه سنتی قبیلوی یگانه حامی وحمایتگر حاکمیتها ی استبداد ی رجیمهای قبیلوی بشماررفته وازطریق فرهنگ کوروسنتی ان نبزمشروعیت میگیرد.ومتقابلااین نهادهاازطریق حاکمیت استبدادی رجیم قبیلوی نیزبه شدت حمایت میگرددوبه حمایت یکدیگرزنده گی نموده وبه دام بقای خودادامه میدهند. واما برعکس دمو کراسی وارشهای ترقی خواهانه ان بهترین اله سرکوبی این مناسبات فرتوت وبنیادهای بسته وجامد وغیرقابل تحول جامعه قبیلوی عنعنوی سنتی شمرده میشود.که توسط عقبگرایان وفاشسم قبیلوی
    ازان بشدت جلوگیری بعمل میایدولبه تیز فرهنگ ازادمدنی ومترقی .تمامی موانع وبندشهای بازدارنده روندتحولی وتکاملی راکه درمناسبات ورابط کهن جامعه قبیلوی سنتی فیئدالی وماقبل فیئدالی ونیمه فیئدالی سدمیگردد.ازهم تارومارمیکندوقدرت مطلقه انرا تهدید میکندوبالاخره ازهم میپاشد.وراه را بسوی تکامل وتولیدوپیشرفت وتمدن وترقی صاف وهموارمیسازد.واین یک روش موئثری است که حکام مستبدوانحصرگران قدرت را با تخت وتاج ان متکی به قدرت لایزال مردمی ازراهای دموکراتیک وپارالمانی میتواند به زیربکشد.وبدینوسیله وسرانجام حاکمیت ملی ودموکراتیک را بجای حاکمیت ورجیمهای قومگرا ونجادپرست ومستبدغیرملی وغیرمشروع.به اسانی مستقر سازد.ایعنی انحصارگران قدرت سیاسی قومی همانطوریکه ازایجادوحدت ملی ازدموکراسی.ازادی وخواسته هاونیازهای ملی بیم دارند.ازازادی بیان ومطبوعات وازانتقادات وپیشنهادات سالم ووارد وسازنده نیزبیم نشانداده وبرایشان سخت وحشت انگیزاست.ازانتقادکننده بدمیبرندوبدیده نفرت مینگرندوحصله شنیدن انتقادرا ندارندویاانتقادرااصلا" یک عمل تخریبی میدانند.چونکه انتقادات نظریات وپیشنهادات خلاق اصلا"با اهدف شئنیسم وحاکمیت مرکزی مستبدوانحصارگران قدرت سیاسی قومی عمیقا"درتضاداست. درحالیکه شنیدن حوصله مندانه انتقاد.چه که ان سالم وسازنده باشدویا تخریب امیز.مفیدباشدویامضر.درهرحالت بایدمسئولین انعمیقا"متوجه بوده وباارایه پاسخهای مثبت.قانع کننده ورهنموددهنده واگاه کننده که یگانه ضامن اصلی جلوگیری ازاشتباحات وانحرافات وازراست رویها وکجرویها.تلقی میگردد بایدمسئلانه ومدبرانه انراادا نمایند.امابرعکس بسادیده شده نتنهاپاسخ درست وروشن داده نمیشودبلکه باعصبانیت وباخشونت قبیلوی برخورددکتاتورمابانه وغیراقلانی صورت گرفته وانتقادکننده به عنوان ضدوحدت ملی ویا ویاوابسته بیه یک کشورخارجی متهم میگردد.وحتی تحت تعقیب وتهدیدقرارگرفته ویانیست ونابودمیگرددویابه پلانهای تصفیه قومی مواجه ساخته میشودویاهم بکدام توطیه ودسیسه دیگرمبتلا ساخته میشود.که به اثران بالاخره هیچ کس جرئت انرا پیداکرده نمیتواندکه ازادانه نظریات وپیشنهادات وانتقادات خودرا به یک مرجع ارایه نمایدوبه این ترتیب انتقادکننده از یکطرف به یک عنصرپرعقده.ما یوس وبی اعتمادوحتی ازموضع دوستی به دشمنی تبدیل گردیده وازجانب دیگربه سیل ناراضین میپیوندت ومعضلات وبحرانهای برزگ دیگری را درهر سطحی که باشدیعنی ملی.اجتماعی وسیاسی ویا حزبی و...میتواند ایجادنماید.یا همبه گوشه گیری وانزواروی می اورد ویا هم به سیل اسدبدادپزیرتبدیل میشود.که اینگونه روشهای مطلقلعنانی کشش به سوی مرکزیت وضددموکراتیک ورفتارهای قبیله سالاری در واقع از بهترین نوع از سرکوبگری که برای حکام یکه تازمیدان وسیع داده که اومیتواند به اجرای هرنوع جنایت وفجایع واستبدادی که دلش بخواهدکام لل اختیاروباصلاحیتهای بی حصاربالای جامعیه محکوم تعمیل نماید. وبه این ترتیب بستراستبدادپزیری وپرستیدن مستبدرا بیشترازپیش زمینه سازی مینماید.بنا"بادرنظرداشت سخنان دانشمندمحترم اقای دای فولادی باید اذعان داشت که:"تریخ جامعه قبیلوی سنتی .تاریخ ستمپرستی وستمپزیری است...ایمان داشتن به خرافات کهن قبیلوی وخرافه پرستی میراثی بجای دین وپذیده های سنتی عقبگرائ...دشمنی با تولیدوتکامل...ایمان نداشتن به قدرت اجتماعی منتظرنشستن واستمداد جستن ازابهامات ویا انتظارمنفی برای امدن" منجی"ازبیرون.مخالفت با مستبد اما پرستیدن استبداد...ورقابتهای خصمانه فرد بافردووفردباجمع وبرعکس...انتقام فردی ازجمع وهم انتام جمع ازفردوصدها پدیده اجتماعی دیگری که هم معلول استبداداندوهم علت استبداد..."ا{افغانستان:قلمرواستبدادص 747}.رجیم قومگرای کنونی که بااین نوع وحدت ملی میکانیکی وانهم نهایت لرزان وشکننده که انرا برپایه خونریزیها وبه ذریعه نسل کشیهای بیشمار تاریخی بدست اورده اندبرای فریب خودواغوای دیگران.اوحامیان خودبه نمایش گذاشته اند.درواقع وسیله ای است برای فرونشاندن عطش خون زمامداران مستبدوحلقات فاشستی ان که درزیرچوشش به اصطلاح حفظ وحدت ملی برای سرکوب ملیتهای حق طلب وعدالتخواه تحت عنوان به اصطلاه{یاغی وباغی وتجزیه طلب}.که بهترین وسیله وبهانه ای برای سرکوبگری است زمینه سازی نموده پاشنه های اهنین بیگا نگانرا برفرق ملیتهای مظلوم ما بکوبندوازجانب دیگردرجهت تنفیذوتحقق اندیشه های سیه فاشستی ودوام وبقای نظام استبدادی وحفظ نهادهای سنتی قبیلوی ان.شرائط مساعد ومناسبی را فراهم اورندوحتی اگرضرورت افتد.بایدهم خون بدهند وهم خون بریزند.ا وبگونه اسلاف "وبابا های"خودمشی فاشستی سنتی قبیلوی راطورخدشه ناپزیرتعقیب نمایندکه درواقیعت امراین روش یک عملکردفاسشتی خطرناکی بوده که یکی ازقانونمندیهای جامعه قبیلویرابه نحودرست ان بیان مینماید.واین یگانه" وحدت ملی میکانیکی" است که با مقوله"اقلیت واکثریت"؟.اباشمشیرولشکر جامعه قبیله وی متکی برانیروی اجنبی بایدحفظ گردد.ا یعنی ریشه های اصلی ادامه جنگ وخونریزی وسرکوب به اصطلاح"اقلیتهای ملی"؟.ا بخاطرتطبیق همان پلانها واندیشه هاوروشهای اسلاف شان درگذشته است.بهاین مفهوم که برترجویان فاشست اصلا" بحل مسئله ملی ازطریق اشتراک فعال سیاسی جوامع محکوم هیچگونه باورندارندواساسا"درنیت واندیشه شان نیست واین تنشها وخصومتهاوخونریزیها بخاطرتحقق اهداف شوم اهداف فاشست احمدشاه ابدالی .امیرعبدالرحمان خانی.نادرخانی.ظاهرخانی.وزیرمحممدگل خانی.هاشم خانی وداود خانی وسایرزمامداران فاشست خاندانی وقاتل وجانی ده هه های اخیرومستبدین بعدی انست که تا کنون ادامه دارد.که بمثابه ایجادگرپدیده خونبارانحصارسیاسی قدرت قومی رجیم حاکم در همچو جوامع رابه نمایش میگزارد.که باایجادچنان یک شرائط ذیق وخفقان اور بعدا"زمینه سرکوب خونین ملیتهای مظلوم وبیدفاع رابااستفاده ازهمان سلاح کهنه وزنگزده فاشست قبیلوی تحت عنوان به اصطلاح"تجزیه طلب یاغی وباغی وجدائ طلب .ا؟"مساعدنموده وازاین وحدت ملی میکانیکی که درعمل اصلا" چیزی بنام وحدت ملی وجودندارد.با خونریزیهای فراوان وباجاریسازی حمام خون تااخرین رمق حیات دفاع وحراست نموده وجنایات بس بزرگ وهولناک ونا بخشودنی تاریخی را مرتکب میشوند.واین درحالیست که هیچ قوم وطائیفه درافغانستان نمیتواند به تنهائ حاکمیت یک قومی را به سائیراقوام تحمیل نماید وحکمرانی کندوهیچ قوم به تنهائ خود نمیتواند دعوای اکثریت نماید.وموجودیت وهستی عینی سائیر اقوام را که درواقع به مثابه یک قدرت عظیم وبالقوه اجتماعی وخارج ازذهن واراده قوم حاکم است.اغماض نماید. وحرف اساسی درانجاست که اصلا" هستی وموجودیت عینی این قدرت عظیم اجتماعی را تحمل کرده نمیتواند.ومنحیث یک واقعیت در ترکیب جامعه انرا نمیپزیرد.ا وانحصارگران قدرت سیاسی قومی ازگرفتن سهم وحقوق مساوی ومشارکت عادلانه ومشروع وقانونی وکاملا"دموکراتیک سایر ملیتها درقدرت وحاکمیت سیاسی که یگانه راه جلوگیری ازتنشهای اتینکی وخصومتها ومنازعات ملی واجتماعی وضامن اصلی ایجادوحدت ملی واقعی بجای وحدت میکانیکی پنداشته میشود.ازان جبن وبیم نشان میدهند.اوبهاین ترتیب طوراگاهانه برعلیه رشدوتکامل جامعه قار گرفته وانرادوباره به قهقراوبه عقبگرائ سوقداده ازمناسبات کهن وازنهادهای کور وبسته جامعه سنتی قبی بخاطرحفظ ارث وازوانحصارقدرت وحاکمیت سیاسی اتنیکی خود.دفاع وحراست مینمایند.ا اقای دایفولادی تحلیلگرورزیده.ازعدم موجودیت وحدت ملی واقعی وبودن همچووحدت که برپایه خصومت ودشمنی وخنریزی استوارباشد.نبودن انرا وایجادمجدد ودت ملی واقعی را بامشارکت تمام ملیتها در"ص10"کتابخود چنین ارزیابی مینماید:"وحدت ملی نیز مبرم به اگاهی وشناخت سیاسی جوامع دارد که بایددرتقسیم قدرت سیاسی سهیم شوند. اگرتقسیم قدرت ازطریق سهمگیری جوامع درنظام سیاسی به معنای به"خطرافتیدن وحدت ملی". است بگذاریمکه این وحدت ملی نه تنها به خطر بافتد.بلکه بایدازبنیادبرافتدتابجای ان وحدت ملی خلق گردد که ازنیروی فکری اجتماعی وفرهنگی واقتصادی تمامی جوامع بهره مند بوده وبرای حفظ ان نه تنها به لشکروخونریزی وارضای قانونمندی"عطش"خون ضرورت نباشد.بلکه باسهمگیری جوامع درنهادسیاسی کلیه نهادهای دیگرجوامع. با تکامل خویش تمرکزسالم قدرت رادرنهادسیاسی بمنظوراستحکام وحدت ملی باعث شود..." مشی فاشستی حلقات قوگرای رجیم کنونی چنان وحشت اوراست که دودهه فجاعی اخیررا دوباره درذهن ادم تداعی مینماید:یعنی دهشت افگنی ها.قتل وغارتهاونسلکشیهای وحشیانه ای دهه های اخیری درکشور.وبه تعقیب ان تصفیه های قومی ولجام گسیختگی ها
    بیبندوباریها ویکه تازیها .ترویج تنفیذ ودخول سازی اندیشه فاشسم سنتی قبیلوی بطور اگاهانه درتمام نهادهای سیاسی.اقتصادی اتماعی وفرهنگی جامعه وکنارزدن وبه حاشیه راندن ملیتهای محروم وتحت استبداد ازمقامت رهبری کننده سیا سی نظامی وکنارامدن مبقامت رهبری رجیم کنونی با پیوندهای گوناگون انها باپاکستان وبازنمودن باب مذاکرات باوحشیترین تروریستهای مذدورپاکستانی بنام طالبان"تحت عنوان نیمه "طالب".ا؟ که از{ترمنالوجیهای خاص اقایی کرزی رئیس جمهور است که به پیروی از اندیشه" طالبانیسم سازی"پرویزمشررف رئس جمهور مستعفی پاکستان که برای به قدرت رساندن مجددطابان تااخرین قدرت تلاش ورزید}که شاید به زعم شان" بالا تنه ان طالب پائین طنه ان نیمه طالب باشد.ا؟}ومسلح نمودن مجدد مناطق جنوبی وسرحدی تحت نام" اربکی"یاملیشه سازی که هیچگونه تضمینی درزمینه اینکه این ملیشه ها مانند گذشته ها بازهم ایا به نفع پاکستان ایا موضعگیری نمینمایند؟ ودراینده ازاین اقدام مبهم.وترفندی اززیرکاسه یک نیم کاسه دیگری نهفته نیست؟وایا یک تکرارزورازمائ مجدد دیگری با این ملیتهای خلع سلاح شده وبی دفاع صفحات شمال تحت عنوان" حفظ وحدت ملی".ا؟اما ضد وحدت ملی ومصالح ملی واستقلال وتمامیت ارضی کشور. بازهم یک بازی جدیدسیاسی دیگری را براه انداخته وایا جویهای خن دیگریرا جاری نمیسازند؟.اهمه اینها سوئلاتی اند که ایندهرا تاریک نشان میدهد وتکرار همان فجاعئ خواهد بود که" هنوزدامنه ان ختم نگردیده ورنگ خون سرخ شهیدان وگلگون کفنان راه ازادی ودموکراسی درخیابانهای کابل ودرسراسرکشورما بی شمار ریخته وهنوز لکه های سرخ ان دردرو دیوار ودرخت وسنگ وچوب دشت وصحراودره این سرزمین ماتم زده ومصیبت دیده وخون چکان وداغدیده ما نخشکیده است وحتی خون در بدن واشک در چشم یتیم وبیوه وپیر وجوان این دیار سوخته وبرباد رفته ما.دیگر خشکیده است ا.که در همچو حالات باز هم اگر میخواهند فجایع دودهه قبل رادوباره احیا وجنات بس بزرگی ونا بخشودنی تاریخی رادراین زمینه مر تگب گردند. وبازهم بی شرمانه نام این بربادیهای هستی سوز رادفاع ا"زوحدت ملی" بگذارند.ا؟ که ابدا "چو نین مباد.اا.که اینپلانهای شوم همان وحدت ملی دوران یکه تازی حفیظ الا ی امین را به ذهن انسان تداعی مینماید که:برادر بزرگش عبدالا امین روزی مردم شریف پغمانرا جمع نموده تح عنوان" دفاع ازانقلاب ثور"برای نسلکشی ملیت شریف هزاره دربامیان اعزام میکرد شعارداده بودکه:"سرمردوم هزاره ازما ومال وناموس شا ن ازان شما.ا" واین همان شعارها واندیشه های شوم وعملکرد های فاشستی امیرعبدرحمان خوانی است که توسط اسلافش به شمشیرو لشکر باید بالای مدوم تحمیل گردد.وبهاین ترتیب تحت عنوان وحدت ملی .این ملیتها قتل وغارت شوند هویت ملی وفرهنگ ملی وتمامی نهادهای اقتصادی واجتماعی انها نیست ونابودگرددوهست وبوداین جامعه چوروچپاول وغارت گردد.ودراین سرزمین جنگزده وزمین سوخته که نه زراعت است ونه تولید. نه اقتصادمانده ونه هم تحرک اقتصادی وهمه عرصه ها خاموش ومغموم وافسرده وهمه نهادها راکدوکوروبسته وبدترازدوره امیر عبدالرحمان خان که حتی به قول موئرخ شهیروطن فیض محممد کاتب در"سرگین اسپان شان"دانه جو وجواری هم نمانده باشد که برای امرارمعشیت خود کسی بچیند.اموصوف به کتابسراج اتواریخ" ص228" خودازقول امیرعبدالرحمان چنین مینویسد":مردومیکه درقرب وجوارعسکرگاه مسکن وماوای دارند.ازادانه ازین سرگین اسپان دانه جووجواریراکبوتراسا چیده روز میگزرانند وزراعت هرگز نکرده اند"زمین که بمثابه عمدهترین وسیله تولیدزیرپای مواشی کوچیها پیمال وبه چراگاه ها تبدیل شده باشد ویا بزور غصب گردیده وتمامی نهادها وبویزه اهرمهای اقتصادی وهست وبودان جامعه غارت شده باشد ازکجاوچقسم زراعت و تولید نماید؟.ا دراینجا به وضاحت میبینیم که ازدیدگاه فاشسم قبیلوی.تحقق اندیشه فاسد برترجوئ ونجاد پرستی باید به قیمت خون ونابودی تمامی هست وبود این ملیتها متکی برپایه ملیتاریستی ونظامیگری وبسیج وتجهیزیک قوم بر علیه قوم دیگر تحقق یابد.اکه البته این ارزو وارمانهای شوم را همانطوریکه زمامداران مستبدباخودبگوربردنددیگران نیزباپیروی ازاین اندیشه فاسدبالاخره انرا باخود بگور خواهندبرد.ا ححسن پیمان...نیو یارک
    جنوری 2009
    .......ادامه دارد ....

    zaterdag 7 februari 2009

    تعویق انتخابات ، ترفند جدید اتنوسنتریست ها

    عباس دلجو
    7/2/2009
    تعویق انتخابات ، ترفند جدید اتنوسنتریست ها
    یک دولت دموکراتیک در واقع یک نهاد بیطرف است که خارج از حیطه نفوذ گروه ها و نهاد ها، صرف در چوکات تامین منافع عمومی، نقش ایفا مینماید . بدین معنی که دولت نمیتواند عامل اجرائی خواسته های عده ی و مخالف منافع عده ی دیگری باشد و این امر زمانی تحقق می یابد که مردم در موقع انتخابات، به آن مرحله ی از رشد و تعالی شعور سیاسی رسیده باشند که صلاحیت اتخاذ تصمیم عاقلانه و انتخاب آگاهانه را پیدا نموده و با انتخاب اصلح،دولت دموکراتیک بوجود آورند. در واقع با ایجاد دولت دموکراتیک و برخاسته از متن اراده تمام اقوام و اقشار ، یک رابطه ارگانیک بین دولت – ملت بوجود میاید به این معنی که ملت اراده و خواست شان را متراکم ساخته و از تراکم آن قدرت بوجود آورده و اوتوریته اعمال این قدرت را در راستای خدمت به مردم و منافع علیای کشور به دولت می سپرند . تا زمانیکه دولت حامل این اوتوریته باشد هم مشروعیت و هم صلاحیت اعمال قدرت در راستای تعمیل قانون اساسی کشور را دارد.
    بعد از توافقنامه بن و حضور چشمگیر جامعه جهانی در افغانستان و پشتیبانی آنان از میکانیزم ایجاد دولتی بر اساس رای و اراده مردم ، از طریق انتخابات آزاد و سراسری بود که همه اقوام و اقشار کشور را که قرنهای متمادی ارزوی استقرار صلح ، امنیت ، تفاهم ، برادری ، آزادی و حاکمیت مناسبات دموکراسی را در سر می پروریدند ، واداشت تا صادقانه و خالصانه از تمام امکانات مادی و معنوی شان مایه گذاشته و به آرزوهای دیرینه و تحقق نیافته شان جامه عمل بپوشانند اما دیری نپائید که باز هم متولیان فرهنگ قبیله با برخورد های شئونیستی و انحصار طلبانه شان کما فی السابق اما با نام جدید ، دکان جدیدی را باز نمودند تا با این فریب جدید ، سایر اقوام را به حاشیه رانده و تمام امکانات ملی و بین المللی را اعم از امکانات سیاسی، نظامی و اقتصادی که متعلق به همه مردم کشو ر بود ، قبضه نموده و همه را در خدمت یک قبیله و تیم خاص قرار داده و بقیه را از برخورداری انهمه امکاناتی با ارقام نجومی ، محروم ساختند و در طول هفت سال حاکمیت آقای کرزی و تیم قبیله گرای او ،نه تنها این همه امکانات به نفع یک قوم خاص بلعیده شد بلکه بی اعتمادی مردم و جامعه بین المللی را نیز به بار اورده و اب سردی بر آتش اشتیاق و ارزوی انسانهای محرومی که عدالت اجتماعی ، وحدت ملی و صلح سراسری را جزء آرمانهای گم شده در تاریخ سیاه کشور شان میدانستند، پاشیده و همه را مایوس و سرخورده ساختند.
    علیرغم تحولات پیش آمده در افغانستان بعد از سقوط امارت قرون وسطائی طالبان ، آقای کرزی و تیم تمامیت خواه او حاضر به قبول این واقعیت نگردیدند که ازین به بعد هیچ دولت، قوم ، باند و تیمی نمیتوانند روشهای استبدادی و انحصاری حکام گذشته را اقتباس نموده و با اعمال زور و ترفند، دوباره روش استبدادی و انحصاری را بر افغانستان حاکم ساخته و بدون کسب مشروعیت از مردم برای مدت طولانی پایدار بمانند. چرا ؟برای اینکه مردم فهمیده اند،دیگر پایه های مشروعیت دولت را نه فرمان خدائی و نه میراث شاهی و نه قدرت کودتائی و نه وابستگی به قدرتهای بیرونی ،بلکه رای و اراده آنان استحکام میبخشد و دولتی ضمانت دوام خواهد داشت که برخاسته از متن اراده مردم و تبلور دهنده خواسته های برحق آنان باشد .
    اکنون انتخابات ریاست جمهوری اینده در راه است و این بدان معنی است که عمر حاکمیت سراسر دروغ و اجحاف و تبعیض و باند بازی آقای کرزی و شرکایش به آخر رسیده است و برای مردم افغانستان که از اینهمه بی امنیتی ، فساد و تبعیض و ستم ملی به جان رسیده اند، فرصت گرانبهائی است که برخورد های انحصار گرایانه و اعمال شئونیستی اداره آقای کرزی را نقطه پایان گذاشته و با انتخاب فرد اصلح و شایسته در مقام ریاست جمهوری آینده ، نگذارند که بار دگر دور باطل تضاد منافع و برخورد های سلبی شئونیستهای قبیله گرا با سایر اتنی های کشور ، زمینه تفاهم و برادری و همبستگی ملی را سد نموده و منجر به بی اعتمادی و استخوان شکنی ملی گردد ؟ که در نتیجه عدم موجودیت وحدت سیاسی واجتماعی در بین تمام اتنی های کشور خود به تشدید نفاق اجتماعی منجر گردیده و شالوده وحدت ملی را از اساس درهم بریزد.
    تیم آقای کرزی به ادامه هفت سال برخورد های انحصاری و قبیلوی که با دیگر اقوام داشتند در آخرین لحظات حاکمیت لرزان و در حال احتضار شان، به ترفند و توطئه تعویق انتخابات متوسل شده اند. چند روز قبل آقایان داکتر لودين رئيس به اصطلاح کميسيون مستقل انتخابات افغانستان و همايون حميد زاده سخنگوي آقای حامد کرزی طی کنفرانس مطبوعاتي اعلام نمودند که نسبت خرابی و سردی اوضاع امنیتی و جوي و مسدود بودن راه ها دربرخي از ولايات کشور ، انتخابات رياست جمهوري افغانستان را که قرار بود درماه هاي حمل و ثور سال آينده برگزار شود تا اواخر ماه اسد به تعویق انداخته است . اصلا تعویق انتخابات از صلاحیت کمیسیون برگذاری انتخابات نیست . وظیفه و صلاحیت کمیسیون مستقل انتخابات طبق صراحت ماده 156قانون اساسی: "کمیسیون مستقل انتخابات برای اداره و نظارت بر هر نوع انتخابات و مراجعه به ارای عمومی مردم در کشور مطابق به احکام قانون تشکیل میگردد" . روشن گردیده و خارج ازین محدوده قانونی ، وظیفه و صلاحیت اتخاذ تصمیم را ندارد و برگذارنکردن انتخابات در وقت تعین شده آن نقص صریح قانون اساسی کشور محسوب گردیده و افغانستان را تا تشکیل دولت جدید با بحران مشروعیت قدرت روبرو خواهند ساخت.
    این اقدام غیر قانونی آقای کرزی و شرکاء ، ادامه همان ترفند ها و برخوردهای انحصار گرایانه آنان در طول هفت سال گذشته میباشد که علیرغم ادعای دموکراتیک بودن آنان،میبینیم که خود به عنوان عامل بازدارنده بر علیه حاکمیت مناسبات دموکراسی عمل نموده و با ترفند جدیدی در نظر دارند تا انتخابات را به تعویق اندازند در حالیکه این عمل آقای کرزی و تیم تمامیت خواه او نقض صریح و آشکار ماده 61 قانون اساسی افغانستان است که در آن تصریح گردیده است که "انتخابات بعدی سی تا شصت روز قبل از پایان میعاد دوره ریاست جمهوری باید برگزار گردد". زیرا در قانون اساسی افغانستان ، تعویق انتخابات و تمدید دوران ریاست جمهوری آقای کرزی نه از صلاحیت رئیس جمهور میباشد و نه جزء صلاحیت کمیسیون برگزاری انتخابات قلمداد گردیده و نه رؤساي پارلمان و سنا و رهبران تنظيم هاي سابقه جهادي و یا غیر جهادی صلاحیت تعویق انتخابات را دارند .
    فقط در صورت بروز حالت اضطرار در کشور مندرج درماده (147) قانون اساسي، کار تعویق انتخابات بر عهده ریاست قوه اجرائیه و قوه مقننه است که با مشورت هم با توجه به پیش آمد شرایط اضطراری و غیر مترقبه ، متفقا تصمیم به تعویق و یا تاخیر انتخابات میگیرند . اصلا علل ارائه شده از جانب دولت و کمیسیون برگزاری انتخابات مبنی بر برفباری و بسته بودن راه های مواصلاتی را نمیتوان حالت اضطرار خواند . تازه اگر آن علل را موجب بروز حالت اضطرار دانست باید پارلمان این حالت اضطرار را تائید نماید نه کمیسیون برگذاری انتخابات. از طرف دیگر در ماده 147 قانون اساسی مدت زمان حالت اضطرار الی دو ماه میباشد.در صورتی که وضعیت اضطرار اضافه تر از دو ماه ادامه یابد، باید از طرف پارلمان برای دو ماه دیگر ، دوام آن تائید شود. بعضی ها برای بیرون رفت از بن بست کنونی راه حل ارائه داده اند که "بايد با تفاهم و تائيد شوراي ملي در كشور حالت اضطرار اعلام گردد تا طبق ماده 147 قانون اساسي كشور وظيفه رئيس جمهور تمديد شده و بتواند به وظيفه اش ادامه دهد." اما چند مسئله عمده در ین طرح از نظر انداخته شده است اول اینکه مدت زمان وضعیت اضطرار دوماه در قانون اساسی پیش بینی شده نه چهار ماه .از جانبی دیگر در جوزای سال 1388 زمان كار رئيس جمهور و معاونان وي همزمان به پايان ميرسند اگر به هر بهانه و علتی انتخابات به تعویق بیافتد بخاطر جلوگیری از خلاء قدرت مشروع، بايد صلاحيت ها و وظايف رئیس جمهور و اداره اش طبق ماده 68 قانون اساسي به رئيس مشرانو جرگه و در صورت نبود او به ترتيب به رئيس مجلس نمايندگان و وزير خارجه منتقل شود. عدم مشروعیت دولت در خلاء قانونی بعد از ختم دوره ریاست جمهوری اقای کرزی ، در آخر ماه جوزای 1388 ، باعث میگردد که موجودیت کرزی در کاخ ریاست جمهوری محمل و توجیه قانونی نداشته باشد .
    آیا مغز های متفکر تیم قبیلوی آقای کرزی به این مشکل قانونی خلاء مشروعیت نیاندیشیده اند؟ چون بر اساس ماده 67 قانون اساسي آقاي كرزي در اول جوزا بايد از قدرت كنار برود. بنا بر نص صریح قانون ، دولت آقاي حامد كرزي پس از پایان دوره ریاست جمهوری ایشان در ماه جوزاي سال 1388 فاقد مشروعيت بوده و تائید دوام ریاست جمهوری ایشان آنهم در صورت تثبیت شرایط اضطرار منوط به رای و فیصله اکثریت اعضای پارلمان بوده و حکم اداره موقت را بخود میگیرد. گیرم که آقای کرزی از طرف اکثریت نمایندگان در راس اداره موقت قرار گیرد با چنین پیش فرضی در حالیکه در چوکی اداره موقت تکیه زده با کدام مجوز قانونی خود را کاندید نامزد ریاست جمهوری افغانستان میداند؟ در حالیکه اعضاي اداره موقت حق نامزدي براي احراز کرسی مقام رياست جمهوري و معاونت‌هاي آن را ندارند .
    سوال دیگر متوجه نماینده سر منشی سازمان ملل در افغانستان و نمایندگان کشور های غربی حامی آقای کرزی میباشد که تا دیروز داعیه دفاع از دموکراسی و حاکمیت قانون اساسی را در افغانستان جزء وظایف شان دانسته و تمام لشکر کشی ها و دخالتهای شان را بنام دفاع از دموکراسی در افغانستان توجیه نموده و کرزی و تیمش را بر اریکه قدرت رسانیدند تا تخم دو زرده دموکراسی را در اشیان گرم و نرم ارگ گذاشته تا خاطره سیاه و جانکاه استبداد و انحصار شاهان و امیران گذشته را که در و دیوار ارگ را انباشته بود با سر براوردن جوجه نرم و نازک دموکراسی ، از خاطره ها بزداید و دیدیم و شنیدیم که چه سر و صدا ها که در دنیا براه نینداختند و چه استفاده های ابزاری ازین ماده تبلیغاتی که نبردند اما حالا در زیر ریش همان جامعه جهانی و سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری و غوغا سالاران پر مدعای جامعه مدنی، قانون اساسی افغانستان را سر میبرند اما هیچ کس نیست که بگوید چرا؟ و هیچگاه به این عمل آقای کرزی و تیم قبیله اندیش او که خلاف نرمها و ارزشهای دموکراسی بوده و نقض صریح قانون اساسی افغانستان محسوب میگردد ،توجه ندارند و اگر دارند متاسفانه مانع نمیشوند و اینجاست که سابقه بد ذهنی در ذهن آدم خله میزند که نکند این قدرتهای غربی ،دموکراسی را فقط برای خود میخواهند نه برای سایر انسانها و کشور های جهان سومی
    .

    woensdag 4 februari 2009

    اوغان بیسیم ، چهره ی اوغانیتش را روشن ساخت

    اوغان بیسیم ، چهره ی اوغانیتش را روشن ساخت
    در برنامه ازبیکی تلویزیون نور، شنیدم که با تآسف وهزار بار تآسف ، قبیله سالاران شیونیست واوغان بچه های مومندی به ابتکار خود فروختگان وپول پرستان اوغان بیسیم ، و شاید دستور حکومت مزدور وقومگرایی « کرزی فاشیست واوغان ملیت شیونیست» دست به جعل وتغیر نامهای تاریخی ومردمی مناطق شمال کشور زده اند وبجای نامهای تاریخی مانند گذشته ، نامهای را تحمیل کرده اند که هرگز با بن وبیخ مردمان بومی آندیار آشنایی وسازگاری ندارند؛ فاشیزم به یاری خود فروختگان محل وتحمیق سازی هم میهنان ساده وپاک اندیش مناطق ، دست به یک حرکت ظالمانه ی زده اند که تکرار تاریخ جفا ونیرنگ قبیلوی را برسر مردمان شمال، غرب ومرکزی خراسان کبیر( اوغانستان امروزی) برای بارها تجربه میکنند وباز از فقر ودرماندگی اقوام شریف کشور سوی استفاده مینمایند ونامهای تاریخی که باقی مانده اند را بیشرمانه تغیر میدهند ونمایندگان مردم، با تآسف در پارلمان روی این مسایل چیزی به زبان نمی آورند وکسی یافت نمی شود که از اوغان بیسیم بپرسد که تحت هدایت کدام خایین دست به این جعلیات فریبنده زده است؟
    هموطنان گرامی ! بدانید وهوشیار باشید که گردانندگان اوغان بیسیم در ظاهر اگر کسان دیگر هستند ، در پشت پرده شیونیستان اوغان ملتی وخلقیان آدمکش ومزدوران غربی وآی ایس آی پاکستان قرار دارند. درود بر آن راننده انگلیسی که با نصب شعار غیر دینی اش، دست از رانندگی کشید وبندگی را نهی گفت؛ ولی این شرکت پول پرست واز خود بیگانه، بخاطر مشت پول حرام ، درعمل نا شایسته جعل وتذویر خودرا شریک ساخته ویکبار دیگر در بی هویتی مردمان غیر پشتون شریک جرم حساب میشود ودر تاریخ آینده ، لکه ی ننگ جعل را بدوش خواهد کشید !
    تعجب دراینست که، مردمان با شهامت شبرغان تاریخی ، چگونه در انجام این کار نا روا واکنش ملی از خود نشان نداده اند؟ کجا اند آن یلان خود شناخته ؟؟
    کجا شد یار تاریخ گذشته ؟؟
    چرا پشتون کوت؟ برما گذارند؟
    گذر اوغانی را در ما بکارند؟
    چه شد هرات، سبزوارت کجا شد؟؟
    کهندژ قلعه قیزلت کجا شد ؟؟
    خراسان ! ابر اوغان بر سر تو ؛؛
    زدوده مهر انسان از سر تو ؛؛
    هنوز ما خواب ودشمن در کمینست ،
    هنوز ما کورو دشمن تیز بینست ؛؛
    هلا ! اوزبیک وتاجیک وهزاره !!
    چرا بی حس شدید و بی گزاره ؟؟
    سدها سال بگذشت ما همانیم ؛؛
    رمق نا آشنایی قلب وجانیم ؛؛
    به هوش اییم وپس گیریم حق را..
    ببندیم درزهای تیره شق را...
    از تمام وطنداران وطن دوست تمنا دارم که دراین ترفندهای تازه به نیرنگ کشیده ی قبیله سالاران فاشیست وچوچه های مومند ونادر غدار و داود دیوانه ، شهامت خویش را نبازند وبا دلیری وخردگرایی در جهت گرفتن حق خویش دست به نافرمانی مدنی بزنند وجامعه جهانی را از این جعلیات فاشیزم با خبر سازند ودست بدست هم داده ، مانع این کارهای ناروا ونا ملی شوند؛ در غیرآن هویت مارا جعل ساخته اند وسرزمین مارا جعل ساخته اند واینبار کوچه وبندر وشاهراه ونامهای تاریخی وملی وبومی مارا جعل واز بیخ وبن بر میکنند وبعد از گذشت چند دهه، نسل اینده ی ما برما تف خواهد کرد که چرا در برابر این ظالمان نیستادیم؟ مانند اینکه من شخصآ از کسانیکه در تغیروجعل سازی، نامهای سبزوار تاریخی، قزل قلعه ، بوینی قره ، وهزاران دیگر از خود واکنش نشان ندادند وتاریخ مارا زیر پای قبیله ساختند ، رضایت وجدانی ندارم وگذشتگان این دوره را بزدل وسبکسر وهویت گریز میدانم؛
    نمایندگان راستین مردم بی دفاع شمال وسایر مناطق ! این رسالت شماست که صدای برحق مردم شوید وجلوی این تبهکاریها را بگیرید . دانشمندان گرامی! اگر شما خاموش بنشینید ودست بالای الاشه منتظر معجزه باشید، تاریخ شمارا نخواهد بخشید ؛ با قلم وقدم در رسانه ها اعمال شوم جعلکاران حکومت قبیلوی کرزی را تقبیح وسرزنش نمایید ومردم را به بیداری وهشیاری رهنمایی بدارید.هرکسی که دراین باره غفلت میکند وبه قدر توانش کاری نمیکند؛ بدون شک خایین به فرهنگ وهویت خویش است . در چند ولایت پشتون نشین ، از شخصیتهای تاریخی دیگر اقوام ، جاده ویا کوچه ویا شاهراه بنام آنها ، نامگذاری شده است؟ آیا دیگر اقوام بدون شخصیت هستند؟ ویا احمد خان ابدالی که هرگز جوانیش را دراین سرزمین نگذشتانده است وجوانیش را در دربار نادر افشار تیر کرده وآنهم با تآسف در پرده ی بدنامی ؛ ویا میرویس خان کی است ؟ افسقال قبیله ورهزن ویرانگر وکتابسوز فرهنگ ستیز ؛ ویا اکبرخان کی است؟ پسر کسیکه وطن را به انگریزها فروخت وخودش هم با اشاره قطی نسوار پدرش دست از مخالفت با انگریزها کشید ودراین وطنفروشی سهم گرفت ؛ چه ارزش دارند که نامهای تاریخی گوزگانات را بنامهای منحوس آنها می گذارند؟ تنها در جوزجان صدها شخصیت تاریخی ودانشمند هزار ساله وجود دارد که تمام گوشه وکنارش را نامگذاری کنند، بازهم است که باقی بمانند ؛
    ای مردم غیور بیدار شوید واز خود دفاع کنید ؛ فرزندان شمارا این فاشیستان انسان ستیز به گلوله نبستند؟ اینها بالای هیچکس رحم ندارند، تاریخ ، ادبیات، هویت ، منطقه وکشور وزبانهای تاریخی ، همه وهمه توسط این اژدهای جعل جریحه دار شده اند وکوشش کرده اند که ، دیگرانرا مانند خودشان بی ریشه وبی هویت وبی اساس بگردانند ویا اساس دزدی نمایند ؛ لوایح این جعلکاران مستبد یار وبیگانه با این منطقه را بر کنید وبخودشان ببخشید تا در مناطق غصب شده جنوب وشرق نصب کنند وافتخار نمایند. اگر ما این پایه گذاران استبداد را نمی شناختیم ، ممکن بر ما تحمیل میکردند ، خوشبختانه فرزندان امروزی با هوشیاری وابتکاریکه دارند، این باباهای جعلی وبدنام بی اخلاق را شناخته اند وجاده ایکه بنام این بد نامان نامگذاری شود، توهین به جاده ومنطقه میدانند واین کسانیکه ازشان نامبردم ، اصلآ سزاوار لعن ونا سزا هستند، زیراکه هیچ خدمت ، بجز خیانت نکرده اند. این احمد خان ابدالی یا افشاری بهتر است گفت ، چه حق داشت که جنده ی پیغمبر اسلام ص را از بدخشان بدزدد وبه قندهار ببرد؟ این است صفت بابای که یک هندو ومسلمان از دستش آرام نبود ورزقش را از طریق رهزنی وتجاوز به دیگر مناطق بدست می آورد. چگونه جاده را بنام چنین شخص بدنام وبدکاره نامگذاری باید کرد؟ از اقای استاد شهرانی وهمه قلم بدستان فرهنگ وتاریخ کشور خواهشمندم که، با یک سخنرانی تلویزیونی اکتفا نکنند ومردم درمانده ما را بیدار سازند وانگیزه بدهند تا توان دفاع از حقوق خویش را داشته باشند. به امید بیداری هرچه بیشتر مردمان خراسان بزرگ( اوغانستان امروزی) خداوند یار وطرفدار عدالت اجتماعی وبرابری ملی وتفوق حق بر باطل هست ، بدون درنگ، حق خودرا از دهان شیر بگیرید واین قبیله سالاران روباه صفتانی بیش نیستند !

    بهرام چوبین 1-2-2009
    مأخذ: فراتر از مرزها

    dinsdag 3 februari 2009

    تقریظی برمقالۀ ضرورت ایجاد دانشگاه درولایت فاریاب


    تقریظی برمقالۀ:

    ضرورت ایجاد دانشگاه درولایت فاریاب
    عبدالقیوم ملکزاد
    دراین اواخرنوشتۀ جالب وتحسین برانگیزی زیرعنوان : « ضرورت ایجاد یک دانشگاه درولایت فاریاب » ، نظرم را جلب کرد که به قلم جوان دلسوزآن ولایت ، آقای نجیب الله ضیا رحمن یکی از دپلوماتان ورزیده وموفق سابق در وزارت امور خارجه ، تحریر یافته بود .
    نوشتۀ آقای ضیارحمن نه تنها به عنوان یک طرح یا پیشنهاد ، قابل مداقه وتوجه وپیگیری می باشد ، بلکه می توان آن را بازتاب آرزوی بزرگ ودیرینه هزاران تن ازلب تشنگان علم وفرهنگ درولایت دورافتادۀ فاریاب دانست که متاسفانه بنا به انگیزه ها وعوامل متعددی ، همواره ازتوجه بازداشته شده است .
    این قلم ضمن ستایش وتائیدواستقبال گرم ازطرحی که توسط آن جوان فرزانه ارائه شده ، مهم می داند تا سطوری چند به آن علاوه گردد:
    طوری که مردم مهر ورز ومحروم فاریاب می دانند ودوستان ومسافرینی که ازسایرولایات ومناطق ازآن دیار دیدارکرده اند ، مستحضرند : موقعیت جغرافیایی شهر تاریخی میمنه ، علاوه از آب وهوای گوارا وزیبایی خدا دادی که دارد ، دورا دور آن را تپه های خاکی حلقه کرده که این تپه ها ، واقعاً در موسم فصل بهار و یا آغازسال نوهجری –خورشیدی ، ازجوش گل های رنگارنگ وفرش سبزه هایی که اززمین می رویند ، مینونشان می شود .
    می توان گفت : رویش گلهای رنگارنگ درقلل ودامان کوه بچه ها و تپه های همگونی که سرهای خود را به شانه وآغوش های همدیگر نهاده اند، واقعاً ً دل هر بیننده را می رباید وجذابیت کم نظیر او موجب می شود تا مردم با شوق سرشار و قلب مالال ازعشق وامید ، به سیر و سیاحتش پردازند و ازنظارۀ مناظر دلربای آن ، کیف ها برند .
    قابل افزودن است :
    تماشای غروب شامگاهی فاریاب – خصوصا اگر ازفراز آن تپه های دلانگیز صورت بگیرد – لذت وفرح آفرینی دیگری دارد .
    درقلب شهر سرسبز میمنه تک تپه یی واقع است که زییایی این شهردیدنی را ده چندان ساخته است . تپۀ مذکور به نام « سیف الملوک » یاد می شود وآنچه این موقعیت را دلپذیرتر و نظاره کردنی تر ساخته ، وجود پارک زیبا وسرسبزاطراف آن است که با انواع درختان کوتاه وبلند ، کورت های گلهای رنگارنگ و سبزه ها ، آرایش یا فته و آن باغ را به یک تفریحگاه نهایت قشنگ ومسرتبخش تبدیل کرده است .
    موضوع مهم و اساسیی که به ارتباط اشارات فوق قابل ذکرمی باشد ، اینست که :
    در دوره قبل از حاکمیت طالبان ، در فرازآن تپه ، سینمایی بنا یافته بود به رنگ گوشتی یا خشت پخته . این تعمیر متشکل ازدومنزل بود با دیزاین نهایت زیبا ودیدنی ! تعمیرمذکورمزید براینکه به شکل پخته واساسی بنا یافته بود ، به اساس معماری سابقه ، پشتی آن با استفاده از آهن چادر به شکل کوهان شتردر آمده بود ، طوری که ازهرنقطه شهرمی شد آن را به تماشا نشست .
    پس ازآن که طالبان به مناطق شمال کشورازجمله فاریاب یورش آوردند ، اولین اقدامی که کردند، تخریب آ ن سینمای بزرگ بود که با گذشت هشت سال از انهدام او، اکنون حتی نشانی ازخشتپارچۀ آن به مشاهده نمی رسد !
    حالا که پای موضوع ایجاد یک دانشگاه یا پوهنتون ، به میان کشیده شده ونگارنده مقاله فوق الذکر وسایر دوستان سرزمین ادب خیزوفرهنگ پرور فاریاب خواهان پیگیری این پیشنهاد به صورت جدی هستند ، به نظر نگارنده بهترین مقر ومحل بنای چنین موسسه تعلیمی ، همان تپه یاد شده ( سیف الملوک ) خواهد بود .
    این خامه همنوا با آقای ضیارحمن به نمایندگی ازمردم علم دوست ومعارف پرور فاریاب ازمحضر مقامات ذیصلاح کشور ومنحیث ارتباط از وزیرمحترم تحصیلات عالی تقاضا به عمل می آورد تا درراستای تحقق این مامول ، یعنی ایجاد یک دانشگاه یا پوهنتون در ولایت فاریاب ، توجه و اهتمام همه جانبه به عمل آورند.
    من باشناختی که ازآقای دکترمحمد اعظم دادفر وزیرمحترم تحصیلات عالی دارم ، مطمئن هستم ایشان ازاین طرح نه تنها استقبال به عمل خواهند آورد ، بلکه درجهت حصول منظوری وبه سررساندن آن ازهیچگونه سعی وتلاش فرو گذاشت نخواهند کرد.
    به آرزوی همنوایی کلیه قلمداران ودانشوران و مردم عزیز فاریاب ، برای تحقق این آرمان عالی وبه امید توجه مزید مقامات ذیصلاح دررابطه با مسالۀ فوق الذکر.
    با احترام وارادت
  • بازگشت به صفحه اصلی
  •