• بازگشت به صفحه اصلی
  • donderdag 4 juni 2009

    در پی کشتن چراغ وانکوور (قیام) برآمده اند

    در پی کشتن چراغ وانکوور (قیام) برآمده اند
    خدایا! سرشکان را هدایت کن که حقیقت بپذیرند.
    چندی قبل از روی اشتیاق آگاه شدم که فرهنگیان پاک دل هم کیش من جریدۀ را از دریچهء خانهء فرهنگی مولانا بنام (قیام) در شهر وانکوور کانادا به جامعهء افغانی تقدیم نموده اند. خشنود شدم که در روشنی آن چراغ، نمای فرهنگ ما درین گوشهء سرزمین روشن میشود.
    بعد از چند روزی عنوان (از کودتاه تا قیام) در سایت وزین انترنتی (گفتمان) توجه ام را جلب نمود.
    تصویری که آن عنوان در ذهن من ایجاد کرد در پی خوانش مطلب متوجه شدم که عنوان چیزی و ملب چیزی دیگری است.
    آن یکی در وقت استنجا بگفت
    که مرا با بوی جنت دار جفت
    گفت شخصی خوب ورد آورده ای
    لیک سوراخ دوعا گم کرده ای
    (مولانا)
    با خواندن ان نوشته دانستم که کسی برای کشتن همان چراغ برآمده است
    اما از آنجا که حقیقت نمیمیرد از یک طرف که محتوای نوشته هیچ خوانائی با عنوان نداشت جهت دیگر خلط و مغالطهء نگارندۀ آن متن و محتوا را که تظاهر به مولانا شناسی کرده است نیازمند تادیب معنویت مولانا میدانیم
    زاهدی پرسید از آن پیری کشیش
    که توئی خواجه مسن تر یا که ریش
    گفت نه من پیش از تو زائیده ام
    بی ز ریشی بس جهان رادیده ام
    گفت ریشت شد سپید از حال گشت
    خوی زشت تو نگردیدست وشت
    او پس از تو زاد از تو بگذرید
    تو چنین خشکی ز سودای ثرید
    تو بر آن رنگی که اول زاده ئی
    یک قدم زان بیشتر ننهاده ئی
    (مولانا)
    اندیشهء مولانا از کجا سرچشمه میگیرد
    بشنو از نی چون حکایت میکند
    از جدایی ها شکایت میکند
    این بیت پیامی را ارایه میکند که در هر دل و روان انعکاس یک آرزو است پیام مولانا از مفهوم هر کدام برای خود شان و جامعه شناسان عاشقان، صوفیان همین بیت ریشه میگیرد و آغاز میشود از آن بهره میگیرد.
    پیام مولانا پیام وصلت و آیدیالی است، مولانا از وصل ها میگوید نه از فصل ها، پیام مولانا پیام عشق و محبت است. تعالیم مولانا می آموزد تا آنگاه که زشتی ها بر تو مسلط است عشق در وجودت زنده گی نمی تواند. آتش و آب با خود نمایی خود شان در یک ظرف نمی گنجد، یا باید آب بخشکد و یا آتش خاموش شود. نویسندۀ متن (از کودتاه تا قیام) خود می گوید پیام مولانا پیام عشق است، مگر خود نفرت پیشه کرده است. در حالیکه مولانا برای زدودن نفرت عشق را پیشه کرده است و وقتی امروز از پیام مولانا برای حال و احوال خود (ملت و مملکت) الهام میگیریم برای یک مردم خسته و ناتوان و یک سرزمین زخمی و ویران انگیزۀ هم تنی باید بیافرینیم نه نیات شمشیر بازی، که در پیام مولانا مردود است و پیام مولانا پیام انسانساز است. اما از خطوط تفکر شما محترم (ناصری صاحب) می بینم آتش نفرت زبانه می کشد.
    آمده است که حضرت علی شخصی را دید که چنان بر ضد دشمن می کوشید که بر خود زیان می رسانید فرمودند (تو مانند کسی استی که نیزه در بدن خود فرو برد تا دیگری که در کنار اوست بکشد) ما و شما همین گونه برباد شده ایم. نه چنان که شما محترم اقای (عنایت الله ناصری) توجیه می کنید. و امروز همه به چشم سر میبینند که کیها چه می کنند.
    به یاد دارم در سال ۱۹۹۴ قوماندان ستار در یک محفل عروسی با هیله و نیرنگ و جبری به عفت دختری جوان تجاوز نمود. بعد از گذشت دو ماه دختر به وسیله ی نزد قوماندان ستار آمده از حامله دار شدن خود خبر داد، در همان روز قوماندان صاحب ستار دختر مظلوم و بیچاره را برده با فیر راکت پارچه پارچه نمود . بفکر جناب شما قوماندان صاحب بعد از سالهای جهاد کی را در نطفه نابود کرد؟
    به هر صورت برادر نویسنده، من نظر شما را فال نیک پنداشته تشریف بردن شما را در کلبه مولانا روشنگری در ذهن تان میدانم .میگویند که لیلی در اجتماع خیریه طعام به کاسه های گرسنه گان می ریخت همینکه کاسهء مجنون رسید لیلی کاسه مجنون را شکستاند و مجنون از آن خرسند شده بی تفاوت نبودن لیلی به عشق آتشین او افزود.
    محترم ناصری صاحب! من برای مدلل بیشتر شما را به خوانش نبشتهء نویسنده و تحلیل گر سیاسی محترم انجینیر فضل احمد افغان در سایتهای وزین (گفتمان) و (صدای افغان) تحت عنوان (جریدۀ قیام) و نبشتهء (ع باغبان) در سایت وزین مشعل دعوت می نمایم تا نا گفتنی های دیگر را درآنجا بخوانید.
    کامران

    Geen opmerkingen:

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •