دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند
چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبیآن
شب قدر كه این تازه براتم دادند«حافظ»«شب قدر»
عباس دلجو09/09/2009
عباس دلجو09/09/2009
قدر به معنی تقدیر و اندازه گرفتن ، قدر اغازی جدید ، انفاخ روح خدا در کالبد مرده های متحرک ، مطلع الفجر زندگی نوین و تقدیر سرنوشت انسانی ، معنی گردیده است . لیلةالقدر در فرهنگ دینی ما ، شبی است که روشنترین پنجرههای معنویت و عرفان به روی انسان ها گشوده میگردد تا روح آنان را به سیر و سلوک در وسعت عظیم و بی کرانه ایمان ، وا دارد تا با این گل گشت ، جسم و روح شان را از همه آلودگیها و پلشتی های دنیای واانفساءی بیدردی و بی مسئولیتی ، پاک سازند .لیلة القدر ، شبی است که هر که آن شب را احیاءکند عزیز و مشرف گردد . اما فراموش نگردد که احیاء نه فقط بیدار خوابی و شب زنده داری بلکه احیای عزت ، شرافت و ارزشهای متعالی الهی ، در زمینه ذهن و بستر زندگی مان ، می باشد که باید تاثیر آن را عملا و به وضوح در زندگی مان لمس نمائیم و احیاء باید ما را به خدا نزدیک کند و حضور گرم و پرمحبت خدا را به صراحت و روشنی درک کنیم " ما ادراک ما ،لیلة القدر " و اگر به قدر ، آگاهی یافتیم اینجاست که روشنی حضور صمیمی خدا ، فوران نور ، سیلان عشق و عطر گل هستی را به وضاحت در زندگی مان احساس مینمائیم و با صلاحیت حضور در بزم وصل اوست که آرزوی دوام شب وصل را در دل می پرورانیم زیرا که"لیلة القدر خیرا من الف شهر " میباشد . لیلةالقدر ، شبی است که از قندیل مقدس عشق و عرفان ، روشنائی حقیقت و کمال و تعالی ، بر زمین پخش میگردد تا زوایای تاریک شبستان غم انگیز برزخ زندگی و سنگستان روحهای سرد و ساکت بیدردی و بیرمقی انسانها را روشن و نورانی نموده و گوهر گرانبهای فطرت آنانرا به تلالوء وا دارد. لیلةالقدر ، شبی است که خداوند ، زندگی نوین انسانی را در آن شب رقم میزند ، حیات و تعالی و تقدس و عظمت و تحرک و روح از همه سو باریدن میگیرند چون شب قدر است و احیای شب ، تا رسیدن به روشنی و فجر زندگی ، این فلسفه وجودی قدر است. لیلةالقدر ، شبی است که لشکریان نور و سپیده با تمام قوا بر طلایه داران سیاهی و تباهی ، یورش برده و با نیزه های ذرین و ناب خورشید آگاهی ، عشق و عرفان ، انسان های به قدر نشسته را از سیه چال رکود و جمود و ارتجاع و کج اندیشی نجات داده و «مطلع الفجر» زندگی نوین را به آنان ، به ارمغان می آورد.لیلةالقدر ، شبی است که در آن ، روح خدا در رگهای منجمد و قلبهای آماسیده از بغض و درد و حقارت ، جاری و ساری گردیده عصمت و شرف و خودآگاهی انسان را در زمینه فطرت الهی اش به رویش و پرورش می نشیند و روح خدا بر همه چیز جاری و ساری میگردد ، آنگاهیکه این روح در کالبد سرد و افسرده و غمگین انسان دمید او را مبدل به تندیس عشق و مظهر عظمت و خودآگاهی ، مینماید. لیلةالقدر ، شبی است که "روح القدس"، همه انسانهای مستضعف و به بند کشیده شده را در بزم خدائی قدر ، به سور دعوت مینماید تا از روح خدا مشام جانشان را لبریز سازند و خدا گونگی انسان را در تئاتر زندگی به تمثیل نشینند و راز مسجود شدن بر ملائک را برملا سازند و خدا را از این نمایش عظیم انسانی مملو از عشق و آگاهی ، به وجد آورده و سروش ملکوتی "فتبارک الله احسن الخالقین" او را از فضای ملکوتی عروج با گوش دل بشنوند و از جام عشق الست سرمست و مدهوش گردیده و سرشار ازین عشق و مستی ، شب را احیاء نموده و غرقه در حالات روحانی عرفان گردیده و مذاب نور و عشق را در رگهای شان جاری و ساری کرده و شگوفائی گلهای بهشتی درون شان را به تماشا گرفته و ملکات و فضائل انسانی شان را متبارز سازند. لیلةالقدر ، شبی است که اگر درک گردد با سیلان عشق و آگاهی ، امید و ایمان تازه ای در انسان میدمد ایمانیکه چهره شسته و روفته شده اش جان دلها را از اخلاص و پرستش پر مینماید و روح مضطرب و دردمند انسان را که در آرزوی وصل و فلاح و رستگاری چشم بر پنجره آبی آسمان ، رو به خدا نشانه رفته است ، در ضیافت لیلة القدری مبتنی بر این ایمان نوین فرا میخواند.لیلةالقدر ، شبی است که انسانهائی را که در اعماق دره سیاه و تاریک جهل و خود پرستی ، پرت گردیده و همچون کرم در منجلاب نیستی و مذلت در هم میلولند ، با فریاد "قم فانذر" آنانرا در اوج فرا خوانده و پنبه غفلت و تذویر را از گوشهای شان بدر کرده تا فریاد مظلومانه انسانهائی را که انسانیت و عدالت را حتی به قیمت جانشان فریاد کرده اند ، بشنوند و خواب خرگوشی را که با لالائی تزویری دشمن بر چشمهای شان مسلط گردیده ، بر آشفته تا چشم حق بین شان مظالم و فاجعه های زمینی را دیده و بر آن بشورند . آری چنین است که شب قدر از هزار ماه معمولی و عادی که به روز مرگی و ابتذال گذرانده ایم ، بهتر است و ما ازین دریچه است که به لیلة القدر قرآن نگاه میکنیم و این بینش قدر قرآن است که همچون آتش "اهورائی" بر مجمر سینه ملتهب و سوزان هر انسان عاصی و درد مند ، مشتعل گردیده است . انسانهائیکه احیاء را در ریتم خدائی ضربان قلب شان ، به آهنگ میکشند و به ما می آموزند که در طول تاریخ ، پرستش و خدا محوری بود که عشق و کرامت و عدالت و برابری و آزادی را به بشریت مظلوم و به بند کشیده شده تاریخ ، اهداء نموده است تا زندگی شان را بی وحشت قداره بندان و جلادان و اسارت و ذلت و زنجیر ، مملو از پرستش و عشق و زیبائی و عظمت و خلاقیت و قداسیت و تعالی و نور ، بگذرانند .
Geen opmerkingen:
Een reactie posten