• بازگشت به صفحه اصلی
  • vrijdag 14 november 2008

    سیطره جوئی فاشیزم قبیلوی وادامۀ جنگ درافغانستان

    حسن پیمان مقیم نیویورک
    14 / 11 / 2008
    سیطره جوئی فاشیزم قبیلوی وادامۀ جنگ درافغانستان
    بخش دوم {قسمت چهارم}
    ساقی به جام عدل بده باده تا گدا+ فرصت نیاورد که جهان پربلا کند «حافظ»
    ریشه یابی ، علل وانگیزه های ادامۀ جنگ وفجایع وبقای استبداد درافغانستان
    امیران ، جوانان ومردانی را ازاقوام قزلباش و تورک تباران درخدمت گرفته با آنها طوری رفتار مینمودند که فکرمیشد این نیروهای جنگی غلامان حلقه بگوش آنها باشد چنانچه مرحوم غبار نوشته است : (احمد خان ابدالی) زمانیکه 20ساله بود نادرافشاراورا بعنوان افسرنظامی خود استخدام نمود وقتی درسال1947میلادی نادرافشاردرمنطقۀ فتح آباد خبوشان یا قوچان اوتراق {مجلس) داشت ازطرف 70نفرازنظامیان مورد حمله قرارگرفت وکشته شد وهمۀ آنچه را که به نادرشاه افشارمربوط بود به تاراج بردند ولی قشونیکه نادرشاه افشار، ازابدالی ها واوزبیک ها داشت حرم اورا ازدستبرد وتجاوزافسران ایرانی محافظه کردند وحرم نادرشاه (خانم نادرافشار) دربرابراین حمایت آنها {الماس کوه نور} را به احمد خان ابدالی قوماندان سربازان اوزبیک ها وابدالی ها داد که احمدخان ابدالی دروقت کشته شدن نادرافشار25ساله بود که تحت فرمان اوچهارهزارافراد مسلح غلجائی(خلجی های تورک تبار) ودوازده هزارافراد مسلح اوزبیک ها وابدالی قرار داشت (ص252 و254 افغانستان درمسیر تاریخ) درآغازبه قدرت رسیدن احمد خان ابدالی که شانزده هزارافراد مسلح اوزبیک ها ، ابدالی ها وخلجی ها که بعد ها بنام غلجی ها قلمداد شدند درحفظ وحراصت احمدشاه ابدالی وخاندان او نقش چشمگیرداشتند که به مرور زمان با آنها بی مهری صورت گرفته به حاشیبه رانده شدند وحتی آنهارا بردۀ خود فکرمیکردند امیرعبدالرحمن خان نیزیکی ازاخلاف احمدشاه ابدالی بود که سربازانی را ازاقوام وقبایل استخدام نموده درمقابل اقوام وقبایل دیگربه جنگ وامیداشت واین جنگجویان اوبه منزلۀ برده درتحت امرامیر قرارداشت پس سوال اساسی دراینجا مطرح میشود : درجامعۀ که مناسبات منحط واستبدادی بگونۀ برده گی حاکم برسر نوشت جامعۀ قبیلوی وعشیره یی بوده باشد وخدمت گزاران دربارامیر، مانند برده ها هرلحظه آمادۀ قربانی مطابق خواسته های شوم وناشایست وآزمندانۀ امیران وشاهان باشند چگونه بیدون حکم وارادۀ این امیردزدباشی به کاری اقدام کرده میتوانند ویا چیزی را ازجای آن بیجا میکنند؟! مهمتر ازهمه اینکه به دزدی وسرقت های بزرگ ملی ومملکتی ومردمی بدون فرمان امیرفرمانروا وظالم ، آیا کوچکترین عملی را انجام داده میتوانند ؟! وپاسخ اینگونه سوالات کاملاً عیان است که حاجت به بیان نیست وآنچه باید بروی آن تاکید کرد این است که خود امیردزدبوده وقرار اعترفاتش به دزدان وغارتگران اشد نیاز داشته وازهمین مدرک هم خود وهم خانواده ومنسوبین دربار وامارت خود واردوی پیاده وسوارۀ خود را تامین معیشت مینموده است زیرا به قول حقیقت التواریخ (سالانه هژده لک روپیه که برتانویها به امیرمیدا د) به او کفایت نمیکرد ، جان مطلب دراینجا است که امیربه آن علت ازاین اقوام نجیب وپاک طینت عساکرخودرا برمیگزید که آنها مردمان جنگی ، شجاع ، وظیفه شناس و دلیربودند وباغیرت تر وبا ایمانترازقوم خود امیرمیجنگیدند . این عساکرکه اکثراً ازلحاظ تاریخی واتنیکی تورک تباربوده اند وبنام (تورک تاز) شهرت تاریخی درتهاجم بر دشمن وجنگ علیه دشمنان داشتند جوانان صادق ، با انضباط وبا دسپلین بوده با درنظرداشت احکام اسلامی {اولوالامر} برای حفاظت رژیم وامیرخدمت میکردند ولی امیرچپاولگربا سوء استفاده ازنیات نیک این فرزندان صادق وطن به چور وچپاول خود ادامه میداد و به آن افتخار نیز میکرد برتری وتفوق این عساکرتورک تباردررزم وپیکارصادقانه به نفع رژیم وبرعلیه دشمنان آن بحیث خصوصیات دلپذیرآنان تشخیص گردیده امیر وافسران و مامورین ارشد رژیم را زیرتاثیرشگرفی قرار داده بود ازان سبب آنها درتمام دوران بالا دستی شان کوشیده اند که این تورک تباران را زیر دست خود داشته باشند وحتی ازآنها درمواقع لازم درتنظیم امورخانه و حمایت ازخانوادۀ شان استفاده ها کرده اند . مهمتراز همه این نکته نیز قابل یاد دهانی است که اهداف کلی این زمام داران قاتل ، غارتگر و فاشیست با استفاده ازفرزندان جوان اقوام غیر تبار خودشان ازیکطرف عملی نمودن پلان قاپیدن وچاپیدن را به نفع خویش سازمان داده وازطرف دیگرزمینه سازی برای پاشیدن تخم نفاق بین الاقوامی با مهارت بی شایبۀ استاد ترازشیطان کرده اند وبا عث افزایش افتراق ملی ، ایجاد خصومت ودشمنی بین اقوام وملیت های مختلف کشورگردیده اند چنانچه تاریخ شاهد است حاکمان تام الاختیارافغانستان درهربرهه یی از زمان که توانسته اند جوانان یک قوم را مسلح نموده برای سرکوب قوم دیگرفرستاده اند که این اعمال ناشایست آنها ، عمق قضایای خصومت های قومی منطقه یی درکشورما افغانستان میباشد که هنوزهم که روشنفکران تحول طلب وترقیخواه کشوربا درک رسالتمندی شان میخواهند زمینه های تفاهمات ملی واتفاق و اتحاد بین الاقوامی را فراهم نمایند پیروان خط فکری منحط وفاشیستی امیرعبدالرحمن خان به دهل سیطره خواهی میکوبند و میخواهند همانند اسلاف شان درعمل تفرقه افگنی ازشیطان لعین عقب نمانند (اعوذ با لله من الشیطن الرجیم) آقای رضا قلی درص114کتاب خود بنام {جامعه شناسی خود کامگی} صریحاً ازدزدی وازچگونگی سهم امیرازاموال مسروقه وغارت شده چنین مینگارد: {سپاهیان هرجارا که غارت میکردند یک پنجم وخمس اموال سهم امیر یا شاه بود} دراینجا به وضاحت می بینیم که امیرازیکطرف ازنیروی جنگی وازاستعداد این ملیت های با ایمان تحت فرمان شان برای بقای رژیم فاشیستی واستبدادی "لشکری وشمشیری "ودزدی خود استفاده مینمود ه است و از اموال چپاول وغارت شده سهم خودرا جدا وبه ذخیره گاه شخصی خود می برده وازجانب دیگر نام بدی را بالای این عساکرغیر همتبارخود نهاده و درتاریخ آنهارابنام دزدمعرفی نموده است که به اصطلاح مدافع سینه چاک و این «نیمه روشنفکرهای امروز» وانقلابی ! دیروز و شاگرد وفادارامیرکه امروز به شکل طعنه آمیز، این ملیت های پاک طینت ، صادق وراست کار را به گونۀ توهین آمیزوحقارت آمیز دزد خطاب مینماید ومیخواهد آن غارت اموال مردم که به دستورو فرمان امیرصورت گرفته وامیر ازاین اموال خمس گرفته ومصرف آنرا برای آنها مشروع ساخته است انکارنماید وخود عساکر را دزد خطاب مینماید ومیخواهد با این عمل شیطانی وغیر انسانی خود روح امیر عبدالرحمن خان را شاد نماید وازخط برتری جوئی فاشیستی امیر خود عدول کرده نمیتواند !! خلاصۀ مطلب اینکه دزدی رسمی{چپاول اموال مردم به دستورامیر} که ازطرف مردم دزدباشی نام گرفته است عملی بوده است که ازطرف امیربا اخذ خمس تائید وتصدیق گردیده و به اولگوی رفتار وروش جا معۀ قبیلوی نیز تبدیل میگردیده است این امیر نه تنها عساکررا بلکه جامعه را به دزدی وغارت تشویق وترغیب مینموده است و اما برعکس قوم وتبارخودرا بالای این ملیت های تحت فرمانش افسر وجنرال تعین نموده وملیت های دیکررا همیشه بحیث سربازدرخدمت داشته مجال تبارز به انها داده نمی شده است امتیاز این اقوام غیر پشتون صرفاً سرباز ملیت حاکم بوده وخدمت زیر بیرق بالای آنها حتمی بوده است ، درحقیقت التواریخ آمده است : { قبلاً ازهرهشت نفرنفوس کشوربین سنین 14 تا 50 ساله یکنفربه عسکری بقسم دایمی گرفته میشد عسکری که ازجنگ میگریخت جزایش مرگ بود درسال1265شمسی امیر عبدالرحمن خان امرکرد که هر20فامیل به مصرف خودیکنفر را بصفت عسکربرای یکسال به خدمت نظام بدهند ومصرف اعضای خانوادۀ این عسکربدوش همین بیست فامیل باشد که عسکررا به نظام داده اند ص180} تا جائیکه معلوم است این حکم امیربیشتربالای اقوام غیرازتبارخود صد درصد قابل تطبیق بوده است ، بیائید بازهم تاریخ را ورق بزنیم ویکی ازچپاولگری امیر را که بقلم خودش نوشته شده است به خوانش بگیریم : امیرعبدالرحمن درتاج التواریخ نوشته است (صد سوار را فرستادم که ازرمه های اهالی « ارمته بز» که پانزده هزار گوسپند داشتند هرقدربتوانند تاراج نموده با خود بیاورند ص40) این اعتراف افتخارآمیز امیرشماری ازجنایات او است که به مدافع صدیق وسینه چاک وی بگونه مثال پیشکش و گوشزد گردید تا حد اقل اگرحوصلۀ خواندن وفهمیدن کتاب امیر را بنام تاج التواریخ نداشته باشد این سطور مؤجزبتواند به تاریکی های مغزش روشنی لازم بیا فگند وقدری اورا به اشتبا هات غیر عاقلانه اش متوجه بسازد ، لازم به شرح است که امیر عبدالرحمن بزبان حال به عساکرخود امرمیکند ودستورمیدهد که {هرقدربتوانید تاراج نموده با خود بیاورید } امیر بجای آنکه ازاموال رعیت خود حفاظت نماید خود به سربازانش امرمیکند که مال آنانرا تاراج نمایند واین نه تنها داغ نفرت درپیشانی خود امیردزد باشی وچپاولگراست بلکه داغ ننگین درپیشانی کسانی نیز است که امروزبازهم به پیروی سرسخت ازروش ها وذهنیت های کورفاشیستی قبیلوی حرکت دارد وبه حدی میلغزد که ازیک امیردزد وفاشیست ومنفورتاریخ که هیچ روشنفکری ، نویسنده یی ، وهیچ فرهنگی تا حال ازوی نه تنها دفاع نکرده بلکه بمثابه ننگ جامعه وتاریخ وبهترین اولگوی استبداد وفروشندۀ وطن و مزدورانگلیس میشنا سند پیروی میکند و فاشیزم قبیلوی که امروزدچاروسوسه ودست وپاچه است وجای پائی نه درسطح ملی ونه درسطح بین المللی دراجتماع دارد وازجانب دیگرتحت تاثیر وفشار های ذهنیت مدنی وجامعۀ عقلانی قرار گرفته وبشمول دنباله روان وهوا خواهان آنها آخرین تلاش های مذبوحانه خودرا به خرج میدهند تا با استفاده ازاین تنورداغ ملیگرائی وحاکمیت تک قومی کنونی درکشوربشکل اندیشه های فاشیستی هتلری امیررا دردل ودماغ جامعه جا گزین ساخته آنرا گسترش بدهد وبه این ترتیب یکبار دیگرمیخواهند که احیا وایجاد زمان ننگین ومنفوردورۀ عبدالرحمن خان را دوباره بالای مردم این سرزمین فاشیست زده و برباد شدۀ افغانستان به تجربه بگیرند و ازجانب دیگربه تمام اعمال خائینانه و جنایتکارانه و قتل وغارت و دزدی ، ظلم وستم واستبداد تمام امارا ، شاهان و طوایف رژیم سلطنتی فاشیستی میراثی وسایرزمام داران وحکام ورژیم های فاشیستی بعدی آنرا تاکنون طی دو ونیم قرن اخیر موجودیت وحکومت استبدادی درزیر ماسک رشنفکری! مشروعیت داده باشند و بدینگونه بالای اهداف ، آرمانها ، تعهدات مردمی ، ملی ومترقی خود آگاهانه پای مانده ، عملاً وآگاهانه بر علیه ایجاد {وحدت ملی ، آزادی ، دموکراسی ، ترقی وعدالت اجتماعی }قرار گرفته وباعث ادامۀ جنگ ، فجایع و بقای استبداد گردیده افتراق آفرینی ، دامن زدن تنفرقومی درعرصۀ ملی ، سیاسی واجتماعی را به پراگنده گی رهبری نموده خصومت های بیشترملی ، قومی وفرهنگی ونژادی را عمدا ً و قصداً بین ملیت های با هم برادرافغانستان دامن میزنند و میخواهند این آتش نفاق ملی را بیشتر شعله وربسازند ، اینهم قابل یاد آوری است که امیر عبدالرحمن ازدزدی وغارتش درهزارستان نوشته است : { سرکرده های افاغنه «پشتون ها» چندین مرتبه استدعا کرده بودند که به مخارج خودشان جمعیتی ازاهالی مملکت فراهم آورده به جنگ هزاره ها میروند که آنهارا دشمن ولایت ودین خود میدانستند حکم نداده بودم بعداً حکم عمومی دادم که هرشخص برود ودرتنبیه شورشیان کمک نماید ، عساکروالیجاری که حاضرخدمت شده بودند «ازسی هزار تا چهل هزارافراد جنگی بودند »که ازاطراف به سرکرده گی خوانین ورؤسای خودعازم ولایت هزاره جات شدند ص268تاج التواریخ) این چهل هزارافراد مسلح وحشی با آگاهی ازارادۀ امیر برای چوروچپاول وغارت اموال ملیت هزاره وساکنین مناطق مرکزی افغانستان سیل آسا براه افتاده بودند که بدترین اعمال جنایتکارانه را درتاریخ افغانستان مرتکب شده اند که درتاریخ های افغانستان که ازطرف شخصیت های مختلف تالیف گردیده ابعاد این جنایات انعکاس یافته است( مراجعه نمائید به حقیقت التواریخ تالیف علامه عبدالحق مجددی ، افعانستان درمسیرتاریخ تالیف غلام محمد غبار ) حتی خود امیرعبدالرحمن نیزضمن اعتراف به دزدی ها وغارت امول مردم وباجگیری های خود درمیمنه مرکزولایت فاریاب تحت عنوان « دشمن» نگاشته است : { ازحملۀ سختی که به دشمن یعنی میمنگی ها نمودم دانستند که اگر دفعۀ ثانی یورش ببرم احتمال دارد نتوانند مقاومت نمایند لذا امیر میمنه ، سپرخودرا با بعضی ازسرکرده ها و علما با قرآن نزد من فرستاده متقبل شد که سالانه چهل هزارطلا خراج بما بدهد ص114تاج التواریخ } دراینجا به وضاحت دیده میشود که این امیر باجگیروغارتگروسایر حکام وزمام داران این دزد مستبد وظالم همتبارآن ، چگونه تمام هست وبود ملیت های محکوم را تحت عنوان دشمن لشکرکشی نموده ازطریق باجگیری ، غارتگری وچپاولگری وبسا ظلم وستم بیشمار شیمه وشیرۀ آنهارا می مکیده است وآزدادی ، فرهنگ و پیشرفت اقتصاد این ملیت ها را درگرواهداف شؤنیستی خود قرار داده واین طریقت را به نسل های بعدی آن سرمشق میداده است که ما بدتری نمونه های دوران حکومت داری امیرعبدالرحمن خانی را دردهه های اخیردرافغانستان که با نسل کشی ها ، غارتگری ها ، چپاول وخونریزی ها همراه بود شاهد بودیم و تاکنون شاهد هستیم بگونۀ مثال ازقول منابع خارجی درافشارکابل توسط اجیران پاکستانی بنام طالبان {بیش ازچهارهزارانسان دریک شب وروزکه اکثراً ازاهل تشیع هزاره بوده اند قتل عام شده اند } این جنایات زیر ریش رهبرانی صورت گرفته که همه تیکه داران اسلام بوده وبا این همه جنایات خود هنوز هم جنت را حق مسلم خود میدانند وکلید جنت را به گردن آویخته منتظر ورود به بهشت اند!! وهمچنان به شهادت مردم وگواهی تاریخ ورسانه های جمعی درسمت شمال افغانستان درسال1988م حدودهشت هزارنفررا ازملیت های محروم که اکثراً تورک تباران بوده اند توسط جلادان مزدورو وحشی وبی فرهنگ پاکستانی بنام "طالبان" قتل عام شده اند ودربامیان حدود دوهزار نفرازمردم زحمت کش هزاره را این طالبان وحشی ومزدور به شکل بیرحمانه یی به قتل رسانیده است وده ها مثال دیگر. (باقیدارد)

    Geen opmerkingen:

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •