وضع كشور بعد از كودتاي ثور
قسمت اول
از پيروزی كودتای 7 ثور 1357 مردم فارياب و شمال كشـور، به خـصوص بخش اعظم روشنفكران در بيخبری از اهداف بعدی گردانندگان آن، صميمانه حمايت به عمل آورده و آنرا گامي در جهت فروپا شي حاكميت قبيله سالاري و ا ستبداد قبيله يي پنداشتد. ولي به مجرد پيروزی كودتا، شئونيزم پشتون در حزب و دولت كاملاً مسلط گرديد. روشنفكران متعلق به مليتهای غيرپشتون و پشتونهای سالم انديش را مورد اذيت و آزار قرار دادند. افراد بی تجربه، بی دانش و فاقد آگاهی سياسی و اداری در پستهای حساس دولتی نصب شدند، برخوردهای ناشيانه و عقده يی موجبات عدم رضايت عمومي مردم را بار آوردند.
گرداننده گان رژيم، بدون مطالعه و برداشت دقيق و همه جانبه، از جامعه با طرح شعارهاي چپ روانه و ماجرا جويانه فاصله بزرگ و عميقی بين مردم و دولت ايجاد نمودند.گاهي سوسياليزم، گاهي هم دموكراسي خلقي و ديكتاتوري پرولتاريا را شعار دادند. عده اي ساختمان جامعة سوسيالستي را در ده سال بعضي در 15 سال و همچنان عبور به كمونيزم را قبل از كشور هاي اروپاي شرقي حتي اتحاد شوروي وعده ميدادند. در حالي كه طبقة كارگر صنعتي نهايت مـحدود بود. حتي ملازمين و پياده هاي دفاتر را كه فاقد شعور سياسي وخصوصيات كارگري بودند نيز جزء طبقة كارگرحساب نمودند، كه در مجموع آنهم فيصدی ناچيز نفوس كشور را تشكيل ميدادند. روشنفكران هم از لحاظ كمي و هم از لحاظ آگاهي در سطح پايين قرار داشتند. فيصدي قابل ملاحظة جامعه را دهقانان كم زمين و بي زمين (در حدود 60 – 75 فيصد جامعه) تشكيل ميدادند. اما قسمت اعظم آنها از گرفتن زمين زميداران انكار و آن را حرام ميدانستند. روحانيون، زمينداران بزرگ، سرمايه داران (عموماً تجار و دلالان، كمپرادور) مخالف رژيم بودند.بنابرآن حزب برسراقتدار نيز عقبمانده تر از آن بود كه بتواند جامعه را رهبري نمايد. تمام بيماريها به خصوص بيماري شئونيزم و محل گرايي در آنها به صورت بارز مشاهده ميشد. اگرچه در اوايل كودتا روشنفكران محلي مربوط به مليتهاي مختلف كه به جناح خلق و پرچـم منسوب بودند. در رأس ادارات و سازمانهاي اجتماعي نصب شدند. اما به زودي اختلافات خلق و پرچم باعث شد كه يك بخش روشنفكران كه از آگاهي نسبتاً بالايي برخوردار بودند از تركيب دولت كنار گذاشته شده و تعدادي از رهبران وكدرهاي پرچم به اتهام سازماندهي كودتا زنداني شوند.دولت كودتا ميتوانست ازسازمانهــاي چپي چـون بخشهاي مختلف شعلـة جـاويد، سازا (سازمان انقلابي زحمتكشان افغانستان) سفزا (سازمان فدايي زحمتكشان افغانستان) وغيره كه تمايلات مائوئيستي ويا سنتريستي داشتند در ايجاد به اصطلاح جامعة بدون طبقات استفاده نمايند. اما برعكس لبة تيز مبارزة جناح خلق به آنان متوجه بود كه صد ها تن از اعضا وكدرها و رهبري آن سازمانها به زندانها افگنده شدند و يا به شهادت رسيدند. كه ميتوان از شهادت شخصيتهاي برجستة ملي چون محمد طاهر بدخشي، بحرالدين باعث و عبدالرسول جرئت و غيره نام برد .اعضاي گروه كار1 كه از لحاظ انديشه با ح . د . خ . ا . اختلاف چنداني نداشتند و تنها به تقـدم حل مسئلة ملي قبــل از حل تضادهاي طبقاتي معتقد بودند با وجود تنظـيم اعـضـاي آن به ح. د. خ. ا مورد شديد ترين پيگرد وآزار قرارگرفتند.از اجراآت افراد ضعيف و فا قد آگاهي سياسي و اداري كه در پستهاي حساس حزبي و دولتي صاحب صلاحيت بودند، مثالي را ياد آور ميشوم: در اواخر سال 1357 زماني كه نگارنده به صفت مدير ليسة ظهيرالدين فاريابي ايفاي وظيفه مينمودم ، حادثة عجيبي را نورالله مصيب و رحيم كريم (ازجمله، استادان سابقه دار ليسة ظهير فاريابي) چنين حكايت نمودند: «زماني كه ما به قرية كوه صياد اولوسوالی رسيديم در داخل قريه موسفيدي را ديديم كه به درخـت بسته بودند . چون او را ميشناختيم از وي پرسيديم پدر چه شده است؟ وي گفت: «پسرم مرا بسته و به من ميگويد كه تو با فئودالها همكاري مينمايي، او رفت تا دريشي نمايد و با من برخورد انقلابي مينمايد .» (پسر موسفيد مسئوول تبليغ و ترويج كميته اولوسوالی بود.) ما مدتي در آنجا منتظر مانديم تا پسر موصوف آمد و به وساطت ما آن موسفيد رها شد.»ميبينيم كه بر داشت يك عضو رهبري حزب حاكم كه از صلاحيت نامحدود در محل كار خود برخوردارست از انقلاب و جامعه چقدرمحدود و ضعيف بوده و برخورد انقلابي را با دريشي معادل ميداند و پدرش را به هيچ و پوچ بدون تحقيق حارنوالی برخلاف همه فوانين و مقررات ، به درخت ميبندد وآنهم نه در ادارة دولتي ، بلكه در خانة شخصي اش . و يا زماني ، كه فرمان شماره 7 صادرشد . اعضا ومسئوولين ولسواليها وولايات از عروسيهاي مجلل و حتي محدود جلوگيري مينمودند، ديگهاي بار شده وآمادة توزيع را به زمين ميريختند ومردم را جبراً وادار مينمودند تا دختران شان را در بدل مهريه 300 دينار كه معادل 300 افغاني اعلام نمودند ، به شوهر بدهند.در اواخر حكومت نورمحمد تره كي اكثر خلقيهاي آگاه غير پشتون وكدرهاي سالم انديش پشتون از وظايف دولتي وحزبي بركنار ويا به مناظق دور دست تبديل شدند . به تدريج قسمت اعظم روشنفكران كه پاية اساسي حاكميت دولت كودتا را تشكيل ميدادند از كنار حزب و دولت رانده و يا خود از آن فاصله گرفتند .علماء، روحانيون و مسلمانان عادي به نام اخواني مورد پيگرد قرارگرفته عدة زياد آنها زنداني و اعدام شدند . اين عمل باعث شد ، قسمت اعظم علما وروحانيون غير وابسته جبراً و قهراً به جانب مخالفين رانده شوند .زمينداران بزرگ وكوچك وافراد مرفه ، همه به نام ملاك و فئودال تحت تعقيب وپيگرد قرار گرفته توهين وتحقير گرديدند. با اين عمل زمينداران كوچك و بزرگ ، سرمايه داران وعدة زيادی از اهل كسبه ، حتي دكانداران از دولت آزرده شدند .نورمحمد تره كي وگردانندة اصلي كودتا يعني حفيظ الله امين با فرامين پي درپي وفعاليت ضد مذهبي وضد ديني عدم رضاييت عمومي مردم را فراهم ساخت . به خصوص فرامين شماره (8-7 ) عكس العمل فوري مردم به خصوص فئودالان ، زمينداران وروحانيون بزرگ را برانگيخت. ولايت فارياب ، مورد وحشيانه ترين تاخت وتاز عمال امين وتره كي قرار گرفت . تمام روشنفكران وكدر هاي محيطي به بهانه هاي مختلف به ولايات دور دست چون ارزگان بادغيس ، قندهار فراه وغيره تبديل شدند. هاشم پيكار عضو هستة مركزي گروه كار كه به صفت شاروال ميمنه ايفاي وظيفه مينمود به قلعة نو ، سيد احمدشاه دولتي والـي ولايت فـارياب به فراه ايـن جــانب (مدير ليسه ظهيرالدين فاريابي) به ارزگان ، عبدالغني رادمنش مربوط جناح پرچم به كابل ، غلام سرور وافي مربوط جناح خلق رئيس تعليم وتربية فارياب به قندوز ودهها تن ديگر به ولايت ديگر تبديل شدند .عزيزالله وگري والي ، ظريف ايوبي مستوفي ، عزت الله پيكار ولسوال پشتونكوت خاصه دار بيمارمدير سره مياشت ، درويش وغيره به همكاري حبيب الله دوست ، يونس عزيزي ظاهرعظيمي ، حفيظ الله بوستاني وغيره هرچه توانستند به مردم مظلوم وبا شهامت فارياب جفا نمودند ، كه خود بحث مفصلي است ، كه دراين محدوده نميگنجد .عدة زيادی از متنفذ ين ، علما وروحانيون چون ذوات آتي ، مولوي علاوالدين ، آقارحيم زارع محمد امين مستوفي ( در كابل دستگير گرديد ) ، حاجي حيدر اميني ، قاري شاهي ، امام حاجي، عبدالرحيم ارباب برادر رئيس عبدالرحمن، حاجی عدالمحمد علاف، صاحب الدین، عبدالمحمد، غلام نقشبندمعلم ، عبدالغفورمعلم (مشهور به غفورعينكي) ، عبدالصمد نظري از شهر ميمنه ، حفيظ الله « شهيد » محمد صديق وكيل ، قاضي عبدالقادر ، كمـال الدين بيگ كريم باي تركمن ، رجب باي ، محمدابراهيم ، امرالدين وغلام سرور ازولسوالي قيصار ، الله داد و مولاداد ازعلاقه داري المار ودهها تن ديگر بدون كوچكترين جرمي دستگير و به شهادت رسيدند كه جنازه هاي شان تا هنوز دريافت نشده است . ازولايت جوزجان محترم نورالدين مخدوم نواسة خليفه قزل اياق ، مولوي عبدالخالق ، قاري غفور ، ملا ابوالخير وخال محمد توسط عمال امين دستگير وسر به نيست شدند . درولايات ديگر چون بلخ ، سمنگان نيزصد ها تن به شهادت رسيدند ، كدر هاي محل به جا هاي دور دست تبعيد شدند ، كه فعلاً اسماي شان در دسترس بنده نيست .پس از اندك زمان دررهبري حزب حاكم اختلافات جدي بروز نمود . درعين حال قيامهاي مسلحانه درگوشه وكنار كشور آغاز شد . اولوسوالی لولاش كه درآن زمان علاقه داري بود درنتيجة قيام مردمي آزاد گرديد . قيامهاي مردمي در مناطق كوهستاني ، مركزي وسرحدي كشور نيرومندتر از ديگر نقاط كشور بود . اگر چه اين قيامها سازمان يافته وآگاهانه نبود . ولي موجب دست وپاچه گي رهبران حزبي ودولتي شد . تره كي به عجله كمك فوري شوروي را خواستار شد . به خصوص قيام 24 حوت 1357 هرات اورا نهايت مشوش ساخت . وتلفوني اعزام سربازان اوزبيگ وتركمن را به لباس افغاني از بريژنف تقاضا نمود ، كه ازطرف بريژنف رد گرديد . متن صحبت تلفوني آقاي تره كي با الكسي كاسيگين صدراعظم شوروي در كتاب اردو وسياست آقاي جنرال نبي عظيمي تحرير شده است .قيامها در اوايل ، جنبة خود به خودي داشت ، كه اكثر با خشونت وكشتار بيرحمانة شهر نشينان همراه بود . مثلاً : در ماه سرطان 1358 مجاهدين زماني كه داخل مركز اولوسوالی قيصار شدند محراب مسجد جامع اولوسوالی قيصار را به آتش كشيدند كه درنتيجة آن شش تن از متعلمين مكتب كه به صورت مدافعين انقلاب تنظيم بودند ، از منار ، خود را پرتاب وتوسط مجاهدين كشته شدند ويا در شعله هاي آتش در داخل منارمسجد سوختند . ويا عدة افراد بيگناه را كه اكثر معلمين ومامورين وافراد عادي بودند از داخل بازار اولوسوالی قيصار دستگير وبه تعداد نه نفر را به ريسمان بسته جهت آزمايش قدرت مرمي تفنگ 11 تير ( آنها ميخواستند بدانند كه آيا تفنگ شان قدرت شگافتن سينه هاي آن نه نفر را دارد يا نه ) انها را در يك قطار ايستاد نموده با شليكها مرمي همة آنها را به خاك خون كشانيدند . از آنها تنها يك نفر كه مرمي به قلب او اصابت نكرده بود بعد ازرفتن مجاهدين به نحوي دستان خود را باز نموده فرار مينمايد، متباقي همه به شهادت ميرسند. از جمله ميتوان از شاعرونويسندة چيره دست سيدنبي الله فروزي معلم ليسة نادم اولوسوالی قيصار نام برد. ويا زماني كه اولوسوالی گرزيوان در تابستان 1358 به وسيلة مجاهدين سقوط داده شد تمام مدافعين آن به طور فجيع به قتل رسيدند . حفيظ الله امين درمدت زمان كوتاه توانست قدرت نظامي را قبضه نموده با كودتاي نظامي بتاريخ( 25 / 6/ 1358 ) تركي را به قتل رساند وخود بر اريكة دولت ( به حيث منشي عمومي رئيش شوراي انقلابي وصدر اعظم تعيين شد ) تكيه زند ، اما نتوانست جلو قيامها را بگيرد بحران به شدت بيشتر از بيش گسترش يافت .
ورود سربازان شوروي و بحرانی شدن اوضاعببرك كارمل با اغتنام ازفرصت ، توانست حمايت روسها راجلب وبا بيشتر ازصد هزار سرباز مجهز وميكانيزة روسي وارد كشور شد وحفيظ الله امين توسط نيروهاي شوروي كشته و قـدرت به كـارمـل منتقل گرديد . وبه تاريـخ 6جـدي 1358 كـارمل به صـفـت منشي عـمومي ح . د . خ . ا ورئيس شوراي انقلابي وارد كابل شد . وي در ابتدا با گشودن درهاي زندانها ورهايي زندانيان ، خواست اكت دموكراسي واستقلاليت نمايد . اما به زودي هزارها ودهها هزار انسان به زندانها افگنده شده صدها وحتي هزارها دهقان ، چوپان وافراد عادي جامعه به بهانه هاي مختلف ، چون داشتن سلاح ويا پيدا شدن مرمي ويا پوچك ، بدون محاكمه به جوخه هاي اعدام سپرده شدند . به خصوص غيرپشتونها ازاين عمل ضربة زياد ديدند ، زيرا موجوديت سلاح درنزد آنها جرم غير قابل بخشش به شمار مي آمد . اما براي پشتونها موجوديت سلاح يك امرعادي بود . مجيد كلكاني مشهور به آغاي شمالي رهبر «ساما» وجبهة متحد ملي، شخصيت شناخته شدة كشور در 26 دلو 1358 دستگير واعدام گرديد .ورود ارتش سرخ شوروي واشغال كشور به وسيلة آنان احساسات شديد مذهبي وملي مردم را برانگيخت وزمينه را براي قيام عمومي وسراسري مساعد ساخت . مردم با دست خالي و اسلحه هاي ابتدايي قيام را عليه اشغالگران روسي آغاز كردند ، كه با بيرحمي و قساوت كامل سركوب ميشدند . اين سركوبهاي وحشيانه ، موجبات مهاجرت صدها هزار نفر ودهها هزار فاميل را به كشور هاي ايران ، پاكستان ، كشورهاي عربي ، تركية اروپا حتي اضلاع متحدة امريكا ، كانادا وآستراليا فراهم آورد .ةشور وهيجان طبقات واقشار پاييني جامعه وروشنفكران ، كه پايگاه اساسي دولت را تشكيل ميدادند ، به سردي گراييد وبخش اعظم آنان به نيروهاي مخالف پيوستند . فرار جمعي ووسيع مردم به پاكستان زمينه را براي رشد نيروهاي اخوان المسلمين كه هستة آنان از قبل موجود بود مساعد ساخت .تنظيمهاي جهادي با حماية مستقيم پاكستان ، كشورهاي عربي وغربي به خصوص امريكا پا به عرصه نهادند ، كه عموماً سازمانهاي افراطي و شديداً وابسته به پاكستان بودند .كميته هاي جهادي در قرا وقصبات و ولسواليها در ابتدا بر اساس شناخت شخصي وروابط قومي وقبيله اي با رهبران تنظيمهاي جهادي ايجاد وفعاليتهاي مسلحا نه را آغاز كردند ودر اندك زمان توزيع پول وسلاح به وسيلة دلالان وكلاهبرداران به بازار مهم تجارتي مبدل شد . از مليونها دالر كمك كشور هاي عربي وغربي ، بخش اعظم آن توسط رهبران تنظيمها ودلالان وكلاهبرداران به بانكهاي خارجي ذخيره وقسمت ناچيز آن به اختيار مجاهدين در داخل كشور قرار ميگرفت .
عملكرد مجا هدين در ولايت فاريابقوماندانان ورؤساي كميته ها هرروز مواضع شان را نه بر اساس عقيده ، بل كه براساس پول وسلاح بيشتر عوض مينمودند . در ولايت فارياب در اوايل تنظيم حركت انقلاب اسلامي مولوي محمد نبي نفوذ زياد داشت كه به تدريج جاي آن را تنظيمهاي جمعيت اسلامي وحزب اسلامي اشغال نمودند .دررأس كميته ها اكثر اقراد فاقد دانش وبي سواد قرار گرفتند كه از مسائل ديني ومذهبي كوچكترين اطلاعي نداشتند واولين هدف مبارزه وجهاد شان را سوختاندن وآتش زدن مكاتب دفاتر دولتي وكشتار بيرحمانة معلمين ، افراد با سواد ، اعضاي صندوقهاي تعاوني وكوپراتيفهاي دهقاني تشكيل ميداد ، كه اينها همه به دستور استعمار به خصوص پاكستان انجام ميپذيرفت . نخستين شهدا درولسوالي قيصار معلم فخرالدين معلم مكتب متواسطه چيچكتو وغوث الدين وفا كارگر مطبعه از شهر ميمنه بودند ، كه در زمستان سال 1357 مكتب مذكور به وسيلة وكيل محمددين وزكريا خان به آتش كشيده شد.به طور مثال دراوايل سال 1359 اولوسوالی شيرينتگاب به وسيلة مجاهدين تصرف شد به مجرد تصرف تعمير اولوسوالی وتعمير ليسه ظهيرالدين فاريابي ، كه داراي يك كتابخانة مجهز بود . طعمة حريق گرديد. دهها تن به جرم داشتن ارتباط به دولت به شهادت رسيدند . كه قسمت اعظم آنها دهقانان بي بضاعت ، معلمين وغيره بودند . در اوايل تابستان 1359 ليسة ابوعبيد با لابراتوار مجهز وكتابخانة گرانبهايش كه حاوي هزاران جلد كتاب ناياب وقيمت بها بود به آتش كشيده شد . همزمان محكمة اولوسوالی وليسة نادم قيصاري در اولوسوالی قيصار توسط مجاهدين حريق گرديد . تا اواخر سال 1359 تقريبا تمام مكاتب وتعميرهاي دولتي ولسواليهاي ولايت فارياب تخريب وحريق گرديدند . صد ها تن معلمين غير وابسته ومتعلمين مكاتب … بيموجب به شهادت رسيدند .در اين برهه با تشكيل كميته ها ، جنگهاي خونين وتوقف ناپذير تنظيمي برسرتقسيم منطقه جمع آوري عشر، زكات ، انداز ، جريمه وغيره آغاز گرديد ، كه يقيناً تلفات وخسارات ايـن جنگها (مسلمان جنگي ها ) به مراتب بيشتر از جنگهاي مجاهدين با دولت وروسها ميباشد .در ولايت فارياب مولوي عبدالغفور رضايي مشهور به « مولوي قره » دربخش اعظم مناطق آزاد فارياب بعد از جنگهاي خونين مسلط گرديد . در سال 1360 بنابه توطئة بازار باي ، مولوي قره با كشتار چهل نفر به شمول عبدالرحمن پهلوان قوماندان عمومي اولوسوالی المار به كميتة پهلوانان مربوط گروه كار كه تحت پوشش حركت انقلاب اسلامي جهادمينمودند ، پايان داد .با آمدن محمد نبي زارع پسرمرحوم آقا رحيم زارع كه بانورالله قرائي ( مربوط حزب اسلامي ) در يك جبهه قرار داشت ، جنگهاي خونين ودوامدار بين مولوي قره با نبي جان زارع ونورالله قرائي آغاز گرديد كه اين جنگها جان صد ها تن جوانان دلير وبرومند را گرفت ومولوي عبدالـغفوررضايي ( مولوي قره ) دربهار 1362 درجنگ با انجنيرنسيم مهدی در ولسواي بلچراغ قرية توغله مس به شهادت رسيد و در غنده سنگ دفن شد. با مرگ موصوف رقابت ودرگيريهاي شديد وخونين بين رسول پهلوان ونور محمد قوماندان از قرية كوه صياد آغاز شد، كه با ترور نورمحمد قوماندان اين كشاكش به نفع رسول پهلوان پايان پذيرفت.نيروهاي نبي جان ونورالله خان درجنـگ با بقاياي مولوي قره تار ومارگرديده نورالله خان به دولت پيوست ، كه توسط رياست « خاد » طور مرموزي به قتل رسيده ، جسد بي سر اورا به كوتل الم ليك (در مسير شاهراه بين میمنه و المار) انداخته بودند ونبي جان تقريباً با چهارصد نفر نزد انجينر نسيم در ولسوالی درزاب پناهنده گرديد. نبي زارع با عدة قوماندانانش ( نقيب الله برادرش، خيرالله ، عبدالرحيم ، عزت الله ، سيد اسدالله، محمد آصف...) توسط انجينرنسيم مهدي در مهماني به شهارت رسيدند .حفيظ ارباب و يار مله…به خونخواهي نورمحمد قوماندان برخاسته جنگ وسيعي را با رسول پهلوان وروف ثوري، رئيس عبدالرحمن… در مجموع حركت انقلاب اسلامي آغاز كردند كه منجر به تسليمي رسول پهلوان به دولت گرديد .همانطور كه تذكر دادم ، گرداننده گان حزب حاكم به خصوص درولايات وولسواليها برداشت ناقص ، نادرست وغلط از انقلاب وجامعه داشتند . نيروهاي جهادي نيز دستي كمتر ازآنان نداشتند . بنابر دستور سازمانهاي جاسوسي به ويراني وطن وكشتار مردم ميپرداختند .درماه مبارك رمضان 1361 من با آقاي محمد شفيع رئيس اداري ولايت فارياب به وساطت حاجي گل نظر باعده اي ازقوماندانان مشهور جهادي فارياب درامام صاحب شهر ميمنه ملاقات و مذاكراتي داشتيم . درآن ملاقات غلام نبي جيج قوماندان عمومي فارياب درآن زمان خيرالله ضابط ، ضيا ضابط .. ازطرف مجاهدين اشتراك داشتند . درآن نشست قوماندان غلام نبي برنـامه كاري اش را چنين شرح داد : «سخت ترين ملحدين، معلمين، مامورين ومتعلمين هستند بايد كشته شوند. اعضاي صندوق تعاوني وكوپراتيفهاي دهقاني باگرفتن زمين ودفاع از دولت دشمن اسلام اند بايد به قتل برسند. مكاتب كه مركز تعليم ملحدين است. بايد تخريبگردند. اين دستور رهبران ماست» موصوف مربوط حزب حركت انقلاب اسلامي مولوي محمد نبي بود، كه بعداً به جمعيت اسلامي پيوست.بعد از مذاكرات طولاني توانستيم با هم پيرامون مسايل مهم به توافق برسيم . در همان اثنا دونامه يي كه ازطرف مولوي محمد نبي براي مولوي عبدالغقور رضايي وعبدالرحمن شمولزي رئيس كميته پشتونها فرستاده شده بود به دست من افتاده بود . داراي مطالب متضاد بود به آنها نشان دادم . در نامه اي كه براي مولوي عبدالغفور (مولوي قره) تحرير شده بود از كشتار وجنگهاي وي تمجيد واورا براي تصرف مناطق تشويق مينمود . كشتار معلمين ، متعـلمين اعضاي صندوق تعاوني و… را به مثابة خطر ناكترين دشمنان اسلام دستور داده بود . تخريب مكاتب ادارات دولتي و … را به نام مراكز فساد در سرلوحة كار آنها قرار ميداد .اما نامه يي ، كه براي عبدالرحمن شمولزي تحرير شده بود اورا به برخورد احتياط آميز وعدم درگيري با دولت تشويق مينمود وتوصيه شده بود تا معلمين ، متعلمين ، اعضاي صندوق تعاوني وديگر ملحدين را مسلمان سازند . با صراحت به آنها نگاشته شده بود . چون پشتونها در فارياب در اقليت قرار دارند نبايد با حركات ماجرا جويانه دست بزنند . اين نامه ها به روحية آنها تأثير مهم نمود و از نيات شوم رهبران نشسته در پاكستان آگاهي حاصل نمودند وغلام نبي قوماندان با ما به شهر ميمنه نزد فيض الله البرز كه درآن زمان والي فارياب بود . آمده بعد ازمذاكره ومفاهمه دوباره برگشت .
پايان قسمت اول
ادامه دارد
قسمت اول
از پيروزی كودتای 7 ثور 1357 مردم فارياب و شمال كشـور، به خـصوص بخش اعظم روشنفكران در بيخبری از اهداف بعدی گردانندگان آن، صميمانه حمايت به عمل آورده و آنرا گامي در جهت فروپا شي حاكميت قبيله سالاري و ا ستبداد قبيله يي پنداشتد. ولي به مجرد پيروزی كودتا، شئونيزم پشتون در حزب و دولت كاملاً مسلط گرديد. روشنفكران متعلق به مليتهای غيرپشتون و پشتونهای سالم انديش را مورد اذيت و آزار قرار دادند. افراد بی تجربه، بی دانش و فاقد آگاهی سياسی و اداری در پستهای حساس دولتی نصب شدند، برخوردهای ناشيانه و عقده يی موجبات عدم رضايت عمومي مردم را بار آوردند.
گرداننده گان رژيم، بدون مطالعه و برداشت دقيق و همه جانبه، از جامعه با طرح شعارهاي چپ روانه و ماجرا جويانه فاصله بزرگ و عميقی بين مردم و دولت ايجاد نمودند.گاهي سوسياليزم، گاهي هم دموكراسي خلقي و ديكتاتوري پرولتاريا را شعار دادند. عده اي ساختمان جامعة سوسيالستي را در ده سال بعضي در 15 سال و همچنان عبور به كمونيزم را قبل از كشور هاي اروپاي شرقي حتي اتحاد شوروي وعده ميدادند. در حالي كه طبقة كارگر صنعتي نهايت مـحدود بود. حتي ملازمين و پياده هاي دفاتر را كه فاقد شعور سياسي وخصوصيات كارگري بودند نيز جزء طبقة كارگرحساب نمودند، كه در مجموع آنهم فيصدی ناچيز نفوس كشور را تشكيل ميدادند. روشنفكران هم از لحاظ كمي و هم از لحاظ آگاهي در سطح پايين قرار داشتند. فيصدي قابل ملاحظة جامعه را دهقانان كم زمين و بي زمين (در حدود 60 – 75 فيصد جامعه) تشكيل ميدادند. اما قسمت اعظم آنها از گرفتن زمين زميداران انكار و آن را حرام ميدانستند. روحانيون، زمينداران بزرگ، سرمايه داران (عموماً تجار و دلالان، كمپرادور) مخالف رژيم بودند.بنابرآن حزب برسراقتدار نيز عقبمانده تر از آن بود كه بتواند جامعه را رهبري نمايد. تمام بيماريها به خصوص بيماري شئونيزم و محل گرايي در آنها به صورت بارز مشاهده ميشد. اگرچه در اوايل كودتا روشنفكران محلي مربوط به مليتهاي مختلف كه به جناح خلق و پرچـم منسوب بودند. در رأس ادارات و سازمانهاي اجتماعي نصب شدند. اما به زودي اختلافات خلق و پرچم باعث شد كه يك بخش روشنفكران كه از آگاهي نسبتاً بالايي برخوردار بودند از تركيب دولت كنار گذاشته شده و تعدادي از رهبران وكدرهاي پرچم به اتهام سازماندهي كودتا زنداني شوند.دولت كودتا ميتوانست ازسازمانهــاي چپي چـون بخشهاي مختلف شعلـة جـاويد، سازا (سازمان انقلابي زحمتكشان افغانستان) سفزا (سازمان فدايي زحمتكشان افغانستان) وغيره كه تمايلات مائوئيستي ويا سنتريستي داشتند در ايجاد به اصطلاح جامعة بدون طبقات استفاده نمايند. اما برعكس لبة تيز مبارزة جناح خلق به آنان متوجه بود كه صد ها تن از اعضا وكدرها و رهبري آن سازمانها به زندانها افگنده شدند و يا به شهادت رسيدند. كه ميتوان از شهادت شخصيتهاي برجستة ملي چون محمد طاهر بدخشي، بحرالدين باعث و عبدالرسول جرئت و غيره نام برد .اعضاي گروه كار1 كه از لحاظ انديشه با ح . د . خ . ا . اختلاف چنداني نداشتند و تنها به تقـدم حل مسئلة ملي قبــل از حل تضادهاي طبقاتي معتقد بودند با وجود تنظـيم اعـضـاي آن به ح. د. خ. ا مورد شديد ترين پيگرد وآزار قرارگرفتند.از اجراآت افراد ضعيف و فا قد آگاهي سياسي و اداري كه در پستهاي حساس حزبي و دولتي صاحب صلاحيت بودند، مثالي را ياد آور ميشوم: در اواخر سال 1357 زماني كه نگارنده به صفت مدير ليسة ظهيرالدين فاريابي ايفاي وظيفه مينمودم ، حادثة عجيبي را نورالله مصيب و رحيم كريم (ازجمله، استادان سابقه دار ليسة ظهير فاريابي) چنين حكايت نمودند: «زماني كه ما به قرية كوه صياد اولوسوالی رسيديم در داخل قريه موسفيدي را ديديم كه به درخـت بسته بودند . چون او را ميشناختيم از وي پرسيديم پدر چه شده است؟ وي گفت: «پسرم مرا بسته و به من ميگويد كه تو با فئودالها همكاري مينمايي، او رفت تا دريشي نمايد و با من برخورد انقلابي مينمايد .» (پسر موسفيد مسئوول تبليغ و ترويج كميته اولوسوالی بود.) ما مدتي در آنجا منتظر مانديم تا پسر موصوف آمد و به وساطت ما آن موسفيد رها شد.»ميبينيم كه بر داشت يك عضو رهبري حزب حاكم كه از صلاحيت نامحدود در محل كار خود برخوردارست از انقلاب و جامعه چقدرمحدود و ضعيف بوده و برخورد انقلابي را با دريشي معادل ميداند و پدرش را به هيچ و پوچ بدون تحقيق حارنوالی برخلاف همه فوانين و مقررات ، به درخت ميبندد وآنهم نه در ادارة دولتي ، بلكه در خانة شخصي اش . و يا زماني ، كه فرمان شماره 7 صادرشد . اعضا ومسئوولين ولسواليها وولايات از عروسيهاي مجلل و حتي محدود جلوگيري مينمودند، ديگهاي بار شده وآمادة توزيع را به زمين ميريختند ومردم را جبراً وادار مينمودند تا دختران شان را در بدل مهريه 300 دينار كه معادل 300 افغاني اعلام نمودند ، به شوهر بدهند.در اواخر حكومت نورمحمد تره كي اكثر خلقيهاي آگاه غير پشتون وكدرهاي سالم انديش پشتون از وظايف دولتي وحزبي بركنار ويا به مناظق دور دست تبديل شدند . به تدريج قسمت اعظم روشنفكران كه پاية اساسي حاكميت دولت كودتا را تشكيل ميدادند از كنار حزب و دولت رانده و يا خود از آن فاصله گرفتند .علماء، روحانيون و مسلمانان عادي به نام اخواني مورد پيگرد قرارگرفته عدة زياد آنها زنداني و اعدام شدند . اين عمل باعث شد ، قسمت اعظم علما وروحانيون غير وابسته جبراً و قهراً به جانب مخالفين رانده شوند .زمينداران بزرگ وكوچك وافراد مرفه ، همه به نام ملاك و فئودال تحت تعقيب وپيگرد قرار گرفته توهين وتحقير گرديدند. با اين عمل زمينداران كوچك و بزرگ ، سرمايه داران وعدة زيادی از اهل كسبه ، حتي دكانداران از دولت آزرده شدند .نورمحمد تره كي وگردانندة اصلي كودتا يعني حفيظ الله امين با فرامين پي درپي وفعاليت ضد مذهبي وضد ديني عدم رضاييت عمومي مردم را فراهم ساخت . به خصوص فرامين شماره (8-7 ) عكس العمل فوري مردم به خصوص فئودالان ، زمينداران وروحانيون بزرگ را برانگيخت. ولايت فارياب ، مورد وحشيانه ترين تاخت وتاز عمال امين وتره كي قرار گرفت . تمام روشنفكران وكدر هاي محيطي به بهانه هاي مختلف به ولايات دور دست چون ارزگان بادغيس ، قندهار فراه وغيره تبديل شدند. هاشم پيكار عضو هستة مركزي گروه كار كه به صفت شاروال ميمنه ايفاي وظيفه مينمود به قلعة نو ، سيد احمدشاه دولتي والـي ولايت فـارياب به فراه ايـن جــانب (مدير ليسه ظهيرالدين فاريابي) به ارزگان ، عبدالغني رادمنش مربوط جناح پرچم به كابل ، غلام سرور وافي مربوط جناح خلق رئيس تعليم وتربية فارياب به قندوز ودهها تن ديگر به ولايت ديگر تبديل شدند .عزيزالله وگري والي ، ظريف ايوبي مستوفي ، عزت الله پيكار ولسوال پشتونكوت خاصه دار بيمارمدير سره مياشت ، درويش وغيره به همكاري حبيب الله دوست ، يونس عزيزي ظاهرعظيمي ، حفيظ الله بوستاني وغيره هرچه توانستند به مردم مظلوم وبا شهامت فارياب جفا نمودند ، كه خود بحث مفصلي است ، كه دراين محدوده نميگنجد .عدة زيادی از متنفذ ين ، علما وروحانيون چون ذوات آتي ، مولوي علاوالدين ، آقارحيم زارع محمد امين مستوفي ( در كابل دستگير گرديد ) ، حاجي حيدر اميني ، قاري شاهي ، امام حاجي، عبدالرحيم ارباب برادر رئيس عبدالرحمن، حاجی عدالمحمد علاف، صاحب الدین، عبدالمحمد، غلام نقشبندمعلم ، عبدالغفورمعلم (مشهور به غفورعينكي) ، عبدالصمد نظري از شهر ميمنه ، حفيظ الله « شهيد » محمد صديق وكيل ، قاضي عبدالقادر ، كمـال الدين بيگ كريم باي تركمن ، رجب باي ، محمدابراهيم ، امرالدين وغلام سرور ازولسوالي قيصار ، الله داد و مولاداد ازعلاقه داري المار ودهها تن ديگر بدون كوچكترين جرمي دستگير و به شهادت رسيدند كه جنازه هاي شان تا هنوز دريافت نشده است . ازولايت جوزجان محترم نورالدين مخدوم نواسة خليفه قزل اياق ، مولوي عبدالخالق ، قاري غفور ، ملا ابوالخير وخال محمد توسط عمال امين دستگير وسر به نيست شدند . درولايات ديگر چون بلخ ، سمنگان نيزصد ها تن به شهادت رسيدند ، كدر هاي محل به جا هاي دور دست تبعيد شدند ، كه فعلاً اسماي شان در دسترس بنده نيست .پس از اندك زمان دررهبري حزب حاكم اختلافات جدي بروز نمود . درعين حال قيامهاي مسلحانه درگوشه وكنار كشور آغاز شد . اولوسوالی لولاش كه درآن زمان علاقه داري بود درنتيجة قيام مردمي آزاد گرديد . قيامهاي مردمي در مناطق كوهستاني ، مركزي وسرحدي كشور نيرومندتر از ديگر نقاط كشور بود . اگر چه اين قيامها سازمان يافته وآگاهانه نبود . ولي موجب دست وپاچه گي رهبران حزبي ودولتي شد . تره كي به عجله كمك فوري شوروي را خواستار شد . به خصوص قيام 24 حوت 1357 هرات اورا نهايت مشوش ساخت . وتلفوني اعزام سربازان اوزبيگ وتركمن را به لباس افغاني از بريژنف تقاضا نمود ، كه ازطرف بريژنف رد گرديد . متن صحبت تلفوني آقاي تره كي با الكسي كاسيگين صدراعظم شوروي در كتاب اردو وسياست آقاي جنرال نبي عظيمي تحرير شده است .قيامها در اوايل ، جنبة خود به خودي داشت ، كه اكثر با خشونت وكشتار بيرحمانة شهر نشينان همراه بود . مثلاً : در ماه سرطان 1358 مجاهدين زماني كه داخل مركز اولوسوالی قيصار شدند محراب مسجد جامع اولوسوالی قيصار را به آتش كشيدند كه درنتيجة آن شش تن از متعلمين مكتب كه به صورت مدافعين انقلاب تنظيم بودند ، از منار ، خود را پرتاب وتوسط مجاهدين كشته شدند ويا در شعله هاي آتش در داخل منارمسجد سوختند . ويا عدة افراد بيگناه را كه اكثر معلمين ومامورين وافراد عادي بودند از داخل بازار اولوسوالی قيصار دستگير وبه تعداد نه نفر را به ريسمان بسته جهت آزمايش قدرت مرمي تفنگ 11 تير ( آنها ميخواستند بدانند كه آيا تفنگ شان قدرت شگافتن سينه هاي آن نه نفر را دارد يا نه ) انها را در يك قطار ايستاد نموده با شليكها مرمي همة آنها را به خاك خون كشانيدند . از آنها تنها يك نفر كه مرمي به قلب او اصابت نكرده بود بعد ازرفتن مجاهدين به نحوي دستان خود را باز نموده فرار مينمايد، متباقي همه به شهادت ميرسند. از جمله ميتوان از شاعرونويسندة چيره دست سيدنبي الله فروزي معلم ليسة نادم اولوسوالی قيصار نام برد. ويا زماني كه اولوسوالی گرزيوان در تابستان 1358 به وسيلة مجاهدين سقوط داده شد تمام مدافعين آن به طور فجيع به قتل رسيدند . حفيظ الله امين درمدت زمان كوتاه توانست قدرت نظامي را قبضه نموده با كودتاي نظامي بتاريخ( 25 / 6/ 1358 ) تركي را به قتل رساند وخود بر اريكة دولت ( به حيث منشي عمومي رئيش شوراي انقلابي وصدر اعظم تعيين شد ) تكيه زند ، اما نتوانست جلو قيامها را بگيرد بحران به شدت بيشتر از بيش گسترش يافت .
ورود سربازان شوروي و بحرانی شدن اوضاعببرك كارمل با اغتنام ازفرصت ، توانست حمايت روسها راجلب وبا بيشتر ازصد هزار سرباز مجهز وميكانيزة روسي وارد كشور شد وحفيظ الله امين توسط نيروهاي شوروي كشته و قـدرت به كـارمـل منتقل گرديد . وبه تاريـخ 6جـدي 1358 كـارمل به صـفـت منشي عـمومي ح . د . خ . ا ورئيس شوراي انقلابي وارد كابل شد . وي در ابتدا با گشودن درهاي زندانها ورهايي زندانيان ، خواست اكت دموكراسي واستقلاليت نمايد . اما به زودي هزارها ودهها هزار انسان به زندانها افگنده شده صدها وحتي هزارها دهقان ، چوپان وافراد عادي جامعه به بهانه هاي مختلف ، چون داشتن سلاح ويا پيدا شدن مرمي ويا پوچك ، بدون محاكمه به جوخه هاي اعدام سپرده شدند . به خصوص غيرپشتونها ازاين عمل ضربة زياد ديدند ، زيرا موجوديت سلاح درنزد آنها جرم غير قابل بخشش به شمار مي آمد . اما براي پشتونها موجوديت سلاح يك امرعادي بود . مجيد كلكاني مشهور به آغاي شمالي رهبر «ساما» وجبهة متحد ملي، شخصيت شناخته شدة كشور در 26 دلو 1358 دستگير واعدام گرديد .ورود ارتش سرخ شوروي واشغال كشور به وسيلة آنان احساسات شديد مذهبي وملي مردم را برانگيخت وزمينه را براي قيام عمومي وسراسري مساعد ساخت . مردم با دست خالي و اسلحه هاي ابتدايي قيام را عليه اشغالگران روسي آغاز كردند ، كه با بيرحمي و قساوت كامل سركوب ميشدند . اين سركوبهاي وحشيانه ، موجبات مهاجرت صدها هزار نفر ودهها هزار فاميل را به كشور هاي ايران ، پاكستان ، كشورهاي عربي ، تركية اروپا حتي اضلاع متحدة امريكا ، كانادا وآستراليا فراهم آورد .ةشور وهيجان طبقات واقشار پاييني جامعه وروشنفكران ، كه پايگاه اساسي دولت را تشكيل ميدادند ، به سردي گراييد وبخش اعظم آنان به نيروهاي مخالف پيوستند . فرار جمعي ووسيع مردم به پاكستان زمينه را براي رشد نيروهاي اخوان المسلمين كه هستة آنان از قبل موجود بود مساعد ساخت .تنظيمهاي جهادي با حماية مستقيم پاكستان ، كشورهاي عربي وغربي به خصوص امريكا پا به عرصه نهادند ، كه عموماً سازمانهاي افراطي و شديداً وابسته به پاكستان بودند .كميته هاي جهادي در قرا وقصبات و ولسواليها در ابتدا بر اساس شناخت شخصي وروابط قومي وقبيله اي با رهبران تنظيمهاي جهادي ايجاد وفعاليتهاي مسلحا نه را آغاز كردند ودر اندك زمان توزيع پول وسلاح به وسيلة دلالان وكلاهبرداران به بازار مهم تجارتي مبدل شد . از مليونها دالر كمك كشور هاي عربي وغربي ، بخش اعظم آن توسط رهبران تنظيمها ودلالان وكلاهبرداران به بانكهاي خارجي ذخيره وقسمت ناچيز آن به اختيار مجاهدين در داخل كشور قرار ميگرفت .
عملكرد مجا هدين در ولايت فاريابقوماندانان ورؤساي كميته ها هرروز مواضع شان را نه بر اساس عقيده ، بل كه براساس پول وسلاح بيشتر عوض مينمودند . در ولايت فارياب در اوايل تنظيم حركت انقلاب اسلامي مولوي محمد نبي نفوذ زياد داشت كه به تدريج جاي آن را تنظيمهاي جمعيت اسلامي وحزب اسلامي اشغال نمودند .دررأس كميته ها اكثر اقراد فاقد دانش وبي سواد قرار گرفتند كه از مسائل ديني ومذهبي كوچكترين اطلاعي نداشتند واولين هدف مبارزه وجهاد شان را سوختاندن وآتش زدن مكاتب دفاتر دولتي وكشتار بيرحمانة معلمين ، افراد با سواد ، اعضاي صندوقهاي تعاوني وكوپراتيفهاي دهقاني تشكيل ميداد ، كه اينها همه به دستور استعمار به خصوص پاكستان انجام ميپذيرفت . نخستين شهدا درولسوالي قيصار معلم فخرالدين معلم مكتب متواسطه چيچكتو وغوث الدين وفا كارگر مطبعه از شهر ميمنه بودند ، كه در زمستان سال 1357 مكتب مذكور به وسيلة وكيل محمددين وزكريا خان به آتش كشيده شد.به طور مثال دراوايل سال 1359 اولوسوالی شيرينتگاب به وسيلة مجاهدين تصرف شد به مجرد تصرف تعمير اولوسوالی وتعمير ليسه ظهيرالدين فاريابي ، كه داراي يك كتابخانة مجهز بود . طعمة حريق گرديد. دهها تن به جرم داشتن ارتباط به دولت به شهادت رسيدند . كه قسمت اعظم آنها دهقانان بي بضاعت ، معلمين وغيره بودند . در اوايل تابستان 1359 ليسة ابوعبيد با لابراتوار مجهز وكتابخانة گرانبهايش كه حاوي هزاران جلد كتاب ناياب وقيمت بها بود به آتش كشيده شد . همزمان محكمة اولوسوالی وليسة نادم قيصاري در اولوسوالی قيصار توسط مجاهدين حريق گرديد . تا اواخر سال 1359 تقريبا تمام مكاتب وتعميرهاي دولتي ولسواليهاي ولايت فارياب تخريب وحريق گرديدند . صد ها تن معلمين غير وابسته ومتعلمين مكاتب … بيموجب به شهادت رسيدند .در اين برهه با تشكيل كميته ها ، جنگهاي خونين وتوقف ناپذير تنظيمي برسرتقسيم منطقه جمع آوري عشر، زكات ، انداز ، جريمه وغيره آغاز گرديد ، كه يقيناً تلفات وخسارات ايـن جنگها (مسلمان جنگي ها ) به مراتب بيشتر از جنگهاي مجاهدين با دولت وروسها ميباشد .در ولايت فارياب مولوي عبدالغفور رضايي مشهور به « مولوي قره » دربخش اعظم مناطق آزاد فارياب بعد از جنگهاي خونين مسلط گرديد . در سال 1360 بنابه توطئة بازار باي ، مولوي قره با كشتار چهل نفر به شمول عبدالرحمن پهلوان قوماندان عمومي اولوسوالی المار به كميتة پهلوانان مربوط گروه كار كه تحت پوشش حركت انقلاب اسلامي جهادمينمودند ، پايان داد .با آمدن محمد نبي زارع پسرمرحوم آقا رحيم زارع كه بانورالله قرائي ( مربوط حزب اسلامي ) در يك جبهه قرار داشت ، جنگهاي خونين ودوامدار بين مولوي قره با نبي جان زارع ونورالله قرائي آغاز گرديد كه اين جنگها جان صد ها تن جوانان دلير وبرومند را گرفت ومولوي عبدالـغفوررضايي ( مولوي قره ) دربهار 1362 درجنگ با انجنيرنسيم مهدی در ولسواي بلچراغ قرية توغله مس به شهادت رسيد و در غنده سنگ دفن شد. با مرگ موصوف رقابت ودرگيريهاي شديد وخونين بين رسول پهلوان ونور محمد قوماندان از قرية كوه صياد آغاز شد، كه با ترور نورمحمد قوماندان اين كشاكش به نفع رسول پهلوان پايان پذيرفت.نيروهاي نبي جان ونورالله خان درجنـگ با بقاياي مولوي قره تار ومارگرديده نورالله خان به دولت پيوست ، كه توسط رياست « خاد » طور مرموزي به قتل رسيده ، جسد بي سر اورا به كوتل الم ليك (در مسير شاهراه بين میمنه و المار) انداخته بودند ونبي جان تقريباً با چهارصد نفر نزد انجينر نسيم در ولسوالی درزاب پناهنده گرديد. نبي زارع با عدة قوماندانانش ( نقيب الله برادرش، خيرالله ، عبدالرحيم ، عزت الله ، سيد اسدالله، محمد آصف...) توسط انجينرنسيم مهدي در مهماني به شهارت رسيدند .حفيظ ارباب و يار مله…به خونخواهي نورمحمد قوماندان برخاسته جنگ وسيعي را با رسول پهلوان وروف ثوري، رئيس عبدالرحمن… در مجموع حركت انقلاب اسلامي آغاز كردند كه منجر به تسليمي رسول پهلوان به دولت گرديد .همانطور كه تذكر دادم ، گرداننده گان حزب حاكم به خصوص درولايات وولسواليها برداشت ناقص ، نادرست وغلط از انقلاب وجامعه داشتند . نيروهاي جهادي نيز دستي كمتر ازآنان نداشتند . بنابر دستور سازمانهاي جاسوسي به ويراني وطن وكشتار مردم ميپرداختند .درماه مبارك رمضان 1361 من با آقاي محمد شفيع رئيس اداري ولايت فارياب به وساطت حاجي گل نظر باعده اي ازقوماندانان مشهور جهادي فارياب درامام صاحب شهر ميمنه ملاقات و مذاكراتي داشتيم . درآن ملاقات غلام نبي جيج قوماندان عمومي فارياب درآن زمان خيرالله ضابط ، ضيا ضابط .. ازطرف مجاهدين اشتراك داشتند . درآن نشست قوماندان غلام نبي برنـامه كاري اش را چنين شرح داد : «سخت ترين ملحدين، معلمين، مامورين ومتعلمين هستند بايد كشته شوند. اعضاي صندوق تعاوني وكوپراتيفهاي دهقاني باگرفتن زمين ودفاع از دولت دشمن اسلام اند بايد به قتل برسند. مكاتب كه مركز تعليم ملحدين است. بايد تخريبگردند. اين دستور رهبران ماست» موصوف مربوط حزب حركت انقلاب اسلامي مولوي محمد نبي بود، كه بعداً به جمعيت اسلامي پيوست.بعد از مذاكرات طولاني توانستيم با هم پيرامون مسايل مهم به توافق برسيم . در همان اثنا دونامه يي كه ازطرف مولوي محمد نبي براي مولوي عبدالغقور رضايي وعبدالرحمن شمولزي رئيس كميته پشتونها فرستاده شده بود به دست من افتاده بود . داراي مطالب متضاد بود به آنها نشان دادم . در نامه اي كه براي مولوي عبدالغفور (مولوي قره) تحرير شده بود از كشتار وجنگهاي وي تمجيد واورا براي تصرف مناطق تشويق مينمود . كشتار معلمين ، متعـلمين اعضاي صندوق تعاوني و… را به مثابة خطر ناكترين دشمنان اسلام دستور داده بود . تخريب مكاتب ادارات دولتي و … را به نام مراكز فساد در سرلوحة كار آنها قرار ميداد .اما نامه يي ، كه براي عبدالرحمن شمولزي تحرير شده بود اورا به برخورد احتياط آميز وعدم درگيري با دولت تشويق مينمود وتوصيه شده بود تا معلمين ، متعلمين ، اعضاي صندوق تعاوني وديگر ملحدين را مسلمان سازند . با صراحت به آنها نگاشته شده بود . چون پشتونها در فارياب در اقليت قرار دارند نبايد با حركات ماجرا جويانه دست بزنند . اين نامه ها به روحية آنها تأثير مهم نمود و از نيات شوم رهبران نشسته در پاكستان آگاهي حاصل نمودند وغلام نبي قوماندان با ما به شهر ميمنه نزد فيض الله البرز كه درآن زمان والي فارياب بود . آمده بعد ازمذاكره ومفاهمه دوباره برگشت .
پايان قسمت اول
ادامه دارد
Geen opmerkingen:
Een reactie posten