• بازگشت به صفحه اصلی
  • zaterdag 25 april 2009

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجایع درافغا نستان

    سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامه جنگ وفجایع درافغا نستان
    (بخش سوم)
    {قسمت نهم}
    حقارت ونفرتگرائی وتعصب زیربنای فرهنگ فاشیستی جامعه قبیلوی
    (1)
    مکن گردن فرازی تانسازد دهر پامالت
    که نی اخر به جرم سرکشی ها بوریا گردد
    حضرت ابولمعانی بیدل "ر"
    یکی ازاساسات ومبانی فرهنگ فاشیستی جامعه قبیلوی را،نفرت گرائی بمقابل جوامع محکوم تشکیل میدهد،به این مفهوم که ساختارهای بدن انسانها"معیاراصلی فاشیستی"شمرده میشود تااستعدادوشائیستگی ولیاقت ویا اهلیت انها.ا اقوام تحت استبداد ومحکوم، حتی ازچگونگی هستی وموجودیت خود و زبان وفرهنگ وهویت ملی خود وازتعلقات و وابستگیهای نژادی واتنیکی وفرهنگی خود، درتحت سیطره رژیمهای فاشیستی یک قومی، باجرئت کامل وبطور ازادانه نمیتوانند بین یکدیگربویژه به لسان مادری شان مانند سایر هموطنان وشهروندان دارای زبانهای رسمی، مفاهمه ومکالمه ویا صحبت معمولی نمایند. زیرا که نخستین حمله فاشیستان دراین حالت انست که مستقیما بالای انها تعرض نموده ولهجه صحبت ایشانرا مورداستهزا وتمسخرقرارداده وبی احترامی مینمایند که دراین رابطه ملیتهای"تورکتبار" بیشترمورد اهانت برتری جویان زبانی هستند. بگونه مثال، اگردو نفر تورک زبان بین هم به زبان مادری خود که کاملا حق مسلم ومشروع انسانی شان است درحضورجمعی بخواهند با هم حرف بزنند ویا مانند دیگران صحبت ازاد و راحت نمایند، بطور انی به عکس العمل تعصب امیزی ازجانب شنونده متعصب مواجه گردیده وکلمات توهین امیز ومسخره کننده توام با یک خنده امیخته با تعصب وتنفر نثار شان میگردد و فی ا لحال میگویند"قیلدینگ وبیلدینگ را بس کنید وادم واری گپ بزنید.ا؟" ودر تحت پوشش"مزاح" انرا یک لسان غیرمسلمانی و بیگانه دانسته وحکم صادر مینمایند که " او برادر.ا چرا مسلمانی حرف نمیزنید.ا؟"وباری نیز تعجب امیزمیپرسند که"ایا یاد ندارید.؟" وشما باید حتما زبان ما را بدانید وبه زبان ما حرف بزنید.ا؟چونکه زبان ما رسمی وملی است وزبان شما به چه درد میخورد که ما انرا یاد بگیریم.ا؟. زمانیکه این سوالات متوجه خود اقای برتریجوی زبانی قرارگیرد، جز اینکه بگوید من به زبان تو احتیاجی ندارم و به ان کاری ندارم که یاد بگیرم دیگرپاسخی ندارد.ا؟. به این ترتیب بدون انکه کوچکترین معلوماتی درباره فیلسوفان، علما، ادبا، فضلا ومورخین، نویسندگان، شاعران، ساینس دانان، پژوهشگران ومحققین تورکان داشته باشند و یا درباره سایرمنابع وتالیفات واثار غنی پربارعلمی انها درکلیه عرصه های علوم وساینس وسایرعلوم نجوم، طبابت، فزیک، کیمیا، بیولوجی، هندسه و ریاضیات، علوم طبیعی وجغرافیائی ودرعرصه های اقتصادی واجتماعی وسیاسی وفرهنگی وادبی وزبانی ان ودربسا عرصه های دیگر تالیفات، تحقیقات، پژوهشها و ریسرچهای علمی ومدنی بطور وافر صورت گرفته است، داشته باشند. نه تنها دراوزبیکستان تورکمنستان ویا در تورکیه، بلکه درکتابخانه های سراسردنیا وسایتهای انترنیتی نیز از ان انباشته شده است و مورد استفاده کشورهای خود وعلمای عده ای کشورهای جهانی که دران اشنائی دارند، قرار کرفته است واینکه فرهنگ وزبان تورکان افغانی تحت نام "قیلدینگ،بیلدینگ" با جرئت تام امروز مورد اهانت قرارمیگیرد، نتیجه همان جشنواره های کتاب سوزی نادرخان و وزیرمحمد گل مومند وتا امروز ازطریق حکام فاشیست ان بوده که به فقرمنابع فرهنگی در داخل افغانستان امروزی به ان دچارکردیده اند، درحالیکه دوصد سال قبل از امروز درخراسان باعظمت دیروز و ماورالنهر، بلخ وهرات وبخارا بزرگترین مرکز ومهد عمده فرهنگ وادب مدنیت دراین منطقه دنیا بوده است که درافغانستان کنونی درطی بیشتر از یک قرن همه نابود گردیده است..ا.ا..وبنا"فرهنگ حاکم وبرتر جوی کنونی چه امتیاز و برتری را درین زمینه ها بیشتر از فرهنگ تورکان ویا سایر ملیتهای تحت استبداد داشته است؟ واینکه درطی بیش از صد سال با فرهنگ ستیزی و فرهنگ کشی وبا برپا نمودن جشنهای مجلل.ا؟ کتاب سوزی، موفق به تصفیه فرهنگ غنی این ملیتها ازکتاب خانه ها، از منازل و از بساط این جامعه شده و به این حالت موجود زو ال هویت ملی و فرهنگی قرارداده و زمینه های بی حرمتی وحقارت را تحت القاب وعناوین مختلف امروز برای این ملیتهای با فرهنگ، مساعد نموده اند که هیچگاه جای تعجب نیست. چونکه طی همین مدت حاکمیت فاشیستی قبیلوی وقبیله سالاری با پلانهای تصفییه فرهنگی ازبساط و بستر این جامعه وبه کنار زدن وبه حاشیه راندن زنده وبا لفعل این ملیتها ازقد رت سیاسی، دال برمساعد نمودن بستر ذهنیت جامعه فاسد قبیلوی کنونی است که باید باجاغورپ، همچو معایب ونفرتگرائی وحقارت را ازادانه نثار این ملیتها،وبویزه تورکان افغا نستان نماید.وبه فرهنگ غنامند ان احترام وارزش قایل نگردد. ودر قانون اساسی اش نیزانرا بشکل تعصب امیزوجنجال برانگیزبه حیث زبان سوم رسمی وانهم درمناطیقکه اکثریت باشنده ان تورکان باشند،منحیث یک ریفرم سرکوب کننده خواسته های برحق انها،درج نموده اند.نه بحیث زبان رسمی سراسری ونه هم به حیث زبان ملی شناخته شده است ونه هم هوئیت ملی به ان داده شده ایت.مطابق ماده (16)قانون اساسی دولت اسلا می افغا نستان:"...درمناطقیکه اکثریت مردم ان به زبانهای ازبکی بلوچی،پشه ئی،نورستانی ویا پامیری تکلم مینمایند،ان زبان علاوه بر پشتو ودری بحیث زبان سوم رسمی میباشدونحوه تطبیق ان توسط قانون تنظیم میگردد....".وتبعیض امیز بودن این ماده(16)قانون،دراینجا نهفته است که،جامعه خالصیکه ازلحا ظ جغرافیائی ومحیط زیست،دائیره زیست تورک تباران را که جز ازولایات باستانی جوزجان وسرپول وفاریاب،که دراکثریت مطلق قراردارند،به سایرولایات صفحات شمال کشوربادیگرملیتها باهم خلط شده اند.بناآ،تحقق این ماده برای همیش دچارمنازعه بوده ،وازجانب دیگر،ازرشد وانکشاف سالم وغناسازی ان واستفاده واستعمال انرا دررسمیات جلوگیری مینماید،وهم درشرایئط کنونی این جامعه نیز عملی به نظرنمیرسد.درحالیکه مناطق تورکتباران وتورکستان درقلمرو افغا نستان کنونی درطول تاریخ این مملکت عمد تا به صفحات شمال کشوراتلاق داده شده است که درسایرولایات ومناطق کشورنیزنفوس مخلوط شده دارندوزندگی مینمایند.که بخش قابل ملاحظه نفوس کشوررا تشکیل میدهند.وبویزه مناطق بودوباش تورک تباران،ازولایات باستانی،فاریاب وجوزجان وسرپل،اغازگردیده،مناطق وساهات وسیع مزارشریف،تخار وبدخشان،،کندزوبغلان والا بادغیس وبعضی مناطق محدوددرهرات وحتی تاکابل رادربرمیگیرد،وتفکیک نمودن تصوری این ساحات ومناطق وان هم درشرائیط ارقام وامار واحصا ئیه های نادرست تخیلی وتخمینی وتحمیلی وبی پایه وغیرموئثق که هرکس به زعم خود ازخود ارقام وفیصدی های ثابت را به نفع خود بدون نفوس شماری دقیق که ازهمه مهم وعا جل تر میباشد وازاهم مسایل ملی بشمارمیاید.ا..ارایه واتشارنموده اند،که تنظیم ورهبری وکاربردان،البته دشواریهای خودرا درقبال دارد..ا..صرف نظرازازتعصبات لسانی وزبانی وفرهنگ ستیزی،درقبال هردوزبان فارسی وپشتوی رسمی اولی درقانون اساسی باید که زبان اوزبکی منجمله زبان"تورکتباران"افغانستان مانند زبانهای شیرین فارسی وپشتو که اکثریت به ان تحریروتکلم مینمایند،،برای حل دائیمی منازعات زبانی وفرهنگی نیزدرردیف ان دوزبان اول به رسمیت شناخته میشد.ویا حداقل درصفحات شمال کشورازجمله زبانهای رسمی شناخته میشد ودرقانون قید میگردید.چونکه هیچ زبان به تنهائی خود به حیث زبان مادری درتمام صفحات شمال نمیتواند دعوای اکثریت نمایدوشاید هم درمناطقی میشود برخورد نمود که درترکیب نفوس ان همه ملیتهاباهم مساوی ویا باافزودیک یا چندنفر،اکثریت ویا اقلیت را تشکیل بدهند،ایا بااین شیوه حل مسئله زبانی وملی،جفای بزرگی برحق ملیتی که باکمبود یک یا چندفرد دراقلیت بماند،نیست.ا؟وایا حق مشر وع وقانونی ان اشکارا پامال نمیگردد.ا؟وایا تنشها وبحرانهای اتنیکی وخشونتهای تازه را عمدا وقصدا ایجاد نمیکند؟ وبسا سوالات دیگر.ا..بناا"،زبان اوزبیکی به حیث زبان رسمی درقبال زبانهای فارسی وپشتونیز بدون قید کلمه"اکثریت"،حداقل درصفحات شمالی کشوربه حیث زبان رسمی درقانون اساسی کشورقید گردد،تا برحل مشکلات اساسی منازعات زبانی وفرهنگی رسیدگی عملی صورت بگیرد،وازاین پیشنهاد نیز کدام نقص ویا ضرری که متوجه دوزبان اولی پشتو ودری باشد،متصورنبوده ونیست.وحتی شامل مفردات درسی منحیث یک مضمون الا صنوف دوازده مکاتب سایرولایات میگردید،نیزجای داشت.ودرغیران اگر این ماده16)قانون درمورد زبانها تغییرنخورد وحقایق عینی دربین این جامعه که دربالا ذگرشدمدنظرگرفته نشود ،منحیث یک ماده عوام فریبانه وغیرعملی ومانند قوانین گذشته دراین مورد درمنازعه باقی خواهد مند.ا ..بادرنظرداشت این واقعیت های عینی که همچو برخورد های توهین گرانه وتحقیرامیزکه دربالا اشاره شدودردرون این جامعه عملا موجوداست،ودربسترفرهنگ سنتی این جامعه قبلا کاشته شده است،ودریغا که امروزبه شگوفه نشسته است.ا؟ که به موجب ان به مناسبت سیطره جوئی فرهنگ فاشیستی قبیلوی وزبان ستیزی ازاین زبان،به اصطلاح برترجویان زبانی"قیلدینگ وبیلدینگ.ا؟"،سخت نفرت دارند،وبه بالای زبان هوئیت ملی ونزادی ملیتهای تحت استبداد طورازاد وبا اطمینان کامل ازحمایت حاکمیت تک قومی مرکزی همچو معایب وناسزاهای اتنیکی راکه به"مزاح های"خنده اوروبه طنزوفکاهی ها باهم امیخته ومساعد نموده اند،که درعمق نیات ان اغراض سیاسی وبرترجوئی لسانی نهفته است وبطور عمدی طرف مقابل را تحریک وواداربه همچوعکس العملها وواکنشها نموده وبا لاخره فضارا به بحثهای اتنیکی وقومی وبرترجوئی میکشاند وبسا دیده شده که همچو مزاح ها منجربه خشونتها وانزجاروخصومتها بین یکدیگرگردیده است که بمثابه یک پدیده منفی ومخرب عملا دردرون جامعه کنونی افغانی وجودداشته وباتعرض به کرامت انسانی زمینه توهین وحقارت وبغض وکین وعقده کشائی هارا فراهم اورده است.وبسا بملا حظه رسیده است که،هرگاه کسیرا که لسان ویا لهجه زبانش مورد اهانت قرارکرفته،برای رفع عقده کشائی ودفاع از لسان خود،مجبورعکس العمل نشان داده،متقابلا مخاطب وطرف مقابل خودرا بااستعمال بعضی اصطلاحات القاب ونامگزاریهای مروج،ناسزاگفته نیزتوهین وحقارت نموده است،واین مزاح ها به این ترتیب به تنشها وخشونتهای جدی اتنیکی تبدیل گردیده وحتی به برخوردهای فزیکی نیزمنجرشده است.وان دوستی های شان با لاخره به دشمنی تبدیل گردیده است،که ده ها واقعات نا گواروبرخوردهای فاجعه انگیز باراورده که که عملا دردرون همین جامعه وجوددارد.ا.ا درزبان اوزبکی یک ضربالمثل است میگوید:"هزل ایلترمزاق قه،مزاق ایلتردوزاق قه"،(هزل وشوخی میبرد به مزاح ومزاح میبردمارابه دوزخ)،یعنی ازهزل ومزاح وشوخی ها گاهی دیده شده که فضای خوشی وصمیمیتها را به تیرگی وسیاهی تبدیل نموده ولحظات خوشی را برای شان مثل دوزخ میسازد.ا ..واما هزل ومزاح وشوخی برای لحظه خوشی وتفریح ویا خندیدن ویا خندانیدن دیگران ومسروروخوش ساختن دوستان،که یکی ازصفات خوب وبرجسته وپسندیده هرانسان است وحتی یک "هنر" مورد ذوق همگان است،هرکس استعداد انرا ندارد.وبرای رفع خستگی وتبدیل فضای ناخوشی ها ورفع کدورتها وایجاد صمیمیتها ،امریست کاملا ضروری،باشرط انکه فارغ ازاغراض اتنیکی،زبانی وقومی وملی باشد.واین مزاح زمینه زمینه برخورد رابین دوستان فراهم،نسازدکه،بجای خوشی خفگی وازردگی وبجای دوستی دشمنی هارا بارنیاورد.وازاین نوع مزاح ها بوی خصومت،نفرت وحقارت وعقده کشائی وحس برترجوئی ها به مشامها نرسد.که درانتخاب نوع مزاح وفکاهی ها بایدجوانب منفی ومثبت مضرومفیدیت ان،جدا درنظرگرفته شود ونهایت احتیاط به خرچ داده شود که،عواقب ان بارپشیمانی نداشته باشد.ایعنی نباید" کور خود وبینای مردم بود "،وبا ذره بین درقفای عیب دیگران بود،غیبت کردن وعیب جوئی وتعرض به کرامت انسانی،توهین وحقارت،ازجمله عناصرمضروخطرناکی اند که بمثابه سنت نا پسندیده و دیرپای وخرافی اند که،دردرون جامعه قبیلوی زندگی مینمایندکه خاصه رفتارها واخلاق قبیله وقبیله سالاران درطی سده هابوده است.ا..ر.

    موشگافم من به عیب دیگران
    چون به عیب خود رسم کورم دران

    عیبجو هیچوقت متوجه معایب خود نمیباشد،بلکه بنا بربغض وکین سنتی وارثی که ازجامعه قبیلوی باخود حمل میکند،همیشه متوجه معایب دیگران بوده،وازنگاه تعصب وحسادت وخودبزرگ بینی مینگرد.ا وبه این ترتیب درصدد زبان ستیزی وفرهنگ ستیزی وهوئیت زدائی اقوام محروم برامده وباقایل شدن ارزش واهمیت کم به ان راه نفوذ زبان وفرهنگ حاکم را درنهادهای فرهنگی وزبانی ملیتهای محکوم مساعد میسازد.وبعدا بخاطرجلوگیری ازمشاجرات وواکنشهای طرف مقابل وبرای فروکش سازی عصبانیتهای که ازاین حرکت واعمال توهین امیز وی ایجا میگردد،با یک خنده معنا دار به ان رنگ "مزاح ا.؟"داده،ویک نوع تفریح وسرگرم کننده خود وانمود ساخته وبه این ترتیب ازیکطرف ملیت طرف مقابل را توهین وتحقیر منماید،وازجانب دیگرپروسه تطبیق پلان برترجوئی فرهنگی وقومی خودرا عملی میسازد.وبااین نوع"مزاح کشنده.ا؟" وذهرالودومغرضانه فاشیستی خودبه یک تیر دو فاخته شکار مینماید: یعنی ازیک طرف بااین نوع تبلیغات عملی سمعی وبصری درچوکات"مزاح" با کوبیدن زبان وفرهنگ دیگران،فرهنگ وزبان خودرا رایئج ساخته وتحکیم میبخشد وبرترنشان میدهدوبرعکس هوئیت ملی وفرهنگی وزبانی این ملیتهای تحت استبداد را هم توهین نموده وبی ارزش وبی حرمت وانمود میسازدتا زمینه اضمحلال تدریجی انرا مساعد سازد،وازجانب دیگر بااین رفتارخود انانرا به تدریج درکنارزده وبه حاشیه رانده وبه انزوا میکشاند..وبصورت تدریجی وارام ارام،بین ملیت حاکم مزج نموده وهوئیت بومی واصلی انانرا ازجامعه وازتاریخ،مسخ ونابودش میسازد.چنانچه همچو یک شرائیطی درطی مدت کم وبیش دوصدو پنجاه سال طوری فراهم ساخته شده که،بخش مهم وقبل ملاحظه نفوس پراگنده تورک تباران دربسا مناطق شرقی،وغربی ومناطق مرکزی کشورزبان مادری خودرا ازدست داده وبه زبانهای مسلط دران مناطق،مزج ومضمحل شده اند.وحتی این ملیت محروم ساخته شده اززبان وفرهنگ ملی وبومی واصلی مادی شان،حتی درمحافل رسمی یاشخصی،توی وختم وخیرات و فاتحه وجنازه ودرمساجد ودرجای تجمع مردم نمیتوانند ازادانه به زبان مادری خود مانند دیگران،صحبت ومکالمه نمایند.وعطش عظمت طلبی وبرتر جوئی ملی ونجادی وزبانی،چنان فوران وطغیان مینماید که،حتی موجودیت وهستی این اقوام بالای انها انقدر سنگینی مینماید،برتر جویان به هیچ وجه،تحمل زیست باهمی باایشانرا ندارند.وملیتهای تحت ستم وبومی که هزاران سال سابقه تاریخی،فرهنگی ودارای هوئیت اصلی ملی وبومی خود اندوملکیت پدری وابائی تاریخی دارند،انرا مربوط به اوزبکستان ،ترکمنستان،ایران ویا تاجکستان منصوب نموده باشعار تجزیه طلبانه"هرکس درافغانستان است افغان(پشتون)است"ر(2)را عملا دستورداده ودیکته تجزیه افغانستان واحد راصادرمینمایند.ا.؟
    درقبال کاربردهای هدفمندانه زبان وفرهنگ ستیزیهای محفل فاشیستی رجیمهای استبدادی ازده ها نمونه های زنده وچشم دیدها درزمینه،موضعگیری فاشیستی دوعنصرتجزیه طلب را که درکانفرانس بین المللی"استقرار ثبات درافغانستان وراه حلها"که درسال2006درهالینددایر گردیده بود،شایان تذکراست که،دراینجا به عنوان یک مثال کوچک،ازرفتارهای شوم فاشیستی ووتجزیه طلبانه انها ازقول اقای رضا خنجی درهفته نامه امید چنین میخوانیم:"...اصف وردک این اقا یکجا شدن پشتونهای دوطرف مرزدیورندشد،افغانستان را وطن پشتونها قلمدادکرد،واقوام دیگررا مبوط به ایران ،تاجکستا،اوزبکستان وترکمنستان دانست...واما باتاسف شکریه بارکزی ازبازسازی شمال بخاطر جنگهای جنوبی راضی نبود،به عقیده او یابازسازی درشمال بایدمتوقف گردد ویا شمال هم مثل جنوب در اتش بسوزد...ا؟(3)--ورجیم ناکاره یک قومی اقای کرزی جز اینکه به این عناصرتجزیه طلب وعظمت خواه که بهترین ممثل پالیسی برترجوئی فاشیستی قبیلوی اند ومطابق خواست وتفکرسیاسی حلقات فاشیستی حاکم که حتی درسطح جهانی همچوفعالیتهای جدائی طلبانه را طوررسمی وازاد براه می اندازند.جزاینکه مطابق پرنسیپهای فاشیسم ایدیو لوجیک رجیم برای شان شادباشها گفته باشد،دیگرکوچکترین عکس العمل وبازپرس ازانها نه تنها صورت نگرفته،بلکه تاحال سکوت وخموشی هم اختیار نموده است.تاجرئت بیشترومیدان فعالیتهای گسترده تری برایش نیزبیش ازبیش مساعدگردد.که این امرمبین واقعی یک حاکمیت قوم پرست وسکتاریست را عملا به اثبات میرساند.ا ..واین پدیده شوم درزیربنای نهاد فرهنگی جامعه قبیلوی ریخته شده وعملا دردرون این جامعه درحرکت است وتوسط رجیم حاکم ان ازاین مناسبات به شدت حمایت میگردد.واین حمایت نیز به ذات خود،متقابل بوده ازطریق همین اهرام فرهنگی فاسد سنتی قبیلوی،به نوبه خود ازاستبدادفاشیستی این رجیم وازحاکمیت یک قومی ان حمایت وپشتیبانی به عمل میاید.ودرنتیجه همین حمایت مشترک یکدیگراست که استبداد فاشیستی سنتی دوام مینمایدواین فشارباتمام ابعادان عملا دردرون همین جامعه محکوم وجوددارد،وگردانندگان بااعمال این فشاربه ذراعی مختلف منتظرانند که،بایدحتما این ملیتها ازهوئیت ملی،وزبانی وفرهنگی خودبگزرند وبه مزج واضمحلال خوددرترکیب اجتماعی ملیت حاکم تن دردهند ودرعمل بپذیرندوتصدیق نمایند که ما"افغا ن"هستیم وازملیت اصلی(اوزبیک،تورک من،هزاره،تاجیک نورستانی،بلوچ وپشه ای...") خودعملا انکارنمایند.درغیران تکرارهمان هدیث است که به "وحدت ملی.ا؟" صدمه میرسانند.ا..وبه این صورت حکم شان"همین است که،یابه" شمشیرقومی "ماتسلیم شوند،مرکب اسا ازانها بهره کشی صورت گیرد،باج ومالی بپردازند،وازرجیم استبدادی فاشیستی حاکم درهمه عرصه ها ونهادها،حمایت به عمل اورند.وتابعیت عام وتام داشته وخدمت زیر بیرق راانجام دهند،چونکه امتیاز شان سربازی است،نه جنرالی.ا..وبالاخره،زبان وفرهنگ وهوئیت ملی خودرا به این ترتیب ازدست داده وهمه هست وبود وجان ومال خودرا به قربانی داده وبه غارت بگزارند.ا که بااین زمینه سازیهاوفراهم سازی شرائیط،انانرا کاملا درمقابل یک عمل انجام یافته قرارمیدهند.ا..بگونه مثال امیرعبدالرحمان چنین یک حقارت غیرانسانی وغیراسلامی راعلیه ملیت شریف هزاره،بیشرمانه به تاریخ خود می سپارد ومیگوید:"بسیاربه وجه معقول معروض داشته اند،زیرا که مردم هزاره همان طائیفه وقومی اند که،ازابا واجدادتا حال مرکب اسا بارکش مردم افغانستان بوده اند....""(4)..دراینجا به وضاحت دیده میشود که،توهین،حقارت ونفرت گرائی زیربنای فاشیسم قبیلوی را میسازد،وکرامت انسانی را نمیشناسد،وباسرکوبگریهای وحشیانه فاشیستی خوداستبداد رادر کلیه ای نهادها واهرامهای سیاسی واقتصادی واجتماعی وفرهنگی ان به شکل گسترده ان نفوذورسوخ داده است.بناا"،توهین وحقارت ونفرت گرائی درطول تاریخ،ودوران زمامداریهای فاشیستی یک پدیده منحط ریشه داری بوده که امروزنسلهای بعدی روئیده ازدامان فاشیسم قبیلوی انرا به نحو مختلف نشخواروتمرین نموده ومنحیث یکطرزالعمل به سرمشق معمولی خود دراورده ودرپوشش خنده ومزاح وطنزوفکاهی علیه ملیتهای شریف استعمال مینمایند.وبه منظورتشدید وشعله ورساختن نفاق ملی به همچو کلمات تحریک امیزعمدا دست میزنند وبالاخره دستورمیدهند که ازملک ابائی وبومی وپدری خودخارج شوندویا به ممالک همجوارازلحاظ موقعیت جغرافیائی،لسانی وفرهنگی ورسم ورسوم وعنعنات ومسایل اتنیکی مشترک خود،بروند.ا.ا.ا؟ وبا این طرز تفکرعظمت طلبانه ای قبیله سالاری وبرترجوئی ونزاد پرستی خودعملا جامعه را به تجزیه طلبی سوق داده واین ملیتهای صلح دوست،ارام،وبی سروصدا متدین وزحمتکش وباهم برادرودلیرودشمن شکن راخائینانه تحریک نموده واگاهانه به اشوب وخشونت رهنمائی مینمایند.ا
    برخردوبزرگ برکشیدن خودرا
    وزجمله خلق برگزیدن خودرا
    ازمردمک دیده ببایداموخت
    دیدن همه کس راوندیدن خودرا
    " حضرت ابولمعانی بیدل(ع ر)ر "
    اقای رامش تهیه کننده برنامه فارسی صدای امریکا درباره وحشت طالبان وعمق نیات فاشیستی وتعصبات نفرت امیزانهاکه باحلقات فاشیستی رجیم کنونی اقای کرزی کدام تفاوتی ندارد،میگوید:"طالب بچه ها که اکثرا یتیمان هستندواغوش خانواده هارا ندیده اند....ودرچنگال ادم خواران گیرمانده اند...وازاینها اینطورموجوداتی ساخته اندکه همه دنیا را به حیرت دراورده است...تضادهای شدیدی نسبت به افغانهای شیعه دارندونسبت به هزاره های افغانستان دارند،وقتیکه مزارشریف را گرفتند،ملاه عبدالرزاق که سرکرده این جنایت کاران بود،بسیارصریح گفت،تاجیکها بروند به تاجکیستان،اوزبیکها بروند به اوزبیکستان،هزاره که بیشتر شان شیعه هستند،یا مسلمان شوند،بزعم انها یعنی سنی شوند،یل گورخودرا گم کنند،بروند به ایران به هرجائی که میروند....".(5)ر
    رجیمهای یکقومی وعظمت طلب ازهرقماشی که بوده اند،به جامه ونقاب گوناگون حیل وفریب به بازیهای سیاسی مختلف نقش خودراادانموده ودارای یک هدف واحدبوده اند وحکومت نموده اند.که به ثبوت این ادعا باید اذعان داشت که:تغییرنام(خراسان)دیروزی به(افغانستان)امروزی،اغازهمان دعوای پشتونیزه سازی است که،"امیرعبدالرحمان" براه انداخت.واین پلان وشعاربه نسل روینده ازدامان فاشیسم قبیلوی سرمشق قرارگرفت..ابناا"این شعاروپلان که ازهنجره امیر عبدالرحمان خان،نادرخان وظاهر خان وزیرمحمد گل مومند هاشم خان وداودخان خاندان ال یحی(طائیفه سلطنتی)،الا حفیظ الاامین که برایش صرف پنج ملیون انسان ضرور بودودیگران اگرتحت نام ضدانقلاب ازبین برذه شوندکه صرفا طرزتفکرواندیشه خودش بود،باکی نیست. اوداکترنجیب الا که بخاطر (یک کیک،پوستین را به اتش کشید.ا)یعنی بخاطرحمایت خونین اتنیکی از"جمعه اسک" فاشیست وهمتبار خود ازطریق تیم معلوم الحال فاشیستی خود علیه جنرال عبدالرشیددوستم رهبر جنبش ملی اسلامی افغاتستان واوزبیک که با خائین ترین گروه مزدور وافراطی ترین گروه تندرواسلامی گل باالدین حکمتیار،کنارامد.ا .والا ملا عمروملا عبدالرازق،نورلاحق احدی رهبرگروه فاشیستی" افغان ملت" اشرف غنی احمد زی وعلم گل کوچی اصف وردک حنیف اتمروشکریه بارک زی وامثالهم و...وبلاخره مجموع گروه هاوحلقات فاشیستی محافل حاکمه غرقه درفساداقای کرزی،کلیه ای این شعارها وپلانها ودعوای پشتونیزه سازی را هرکس درافغانستان است افغان است وافغانستان سرزمین پشتون هاست را،براه انداخته وبه پیش میبرند،که همه دارای یک هدف واحد بوده ومثل انکه ازیک هنجره بیرون میشود،که درواپسین تحلیل،باهم هیچگونه تفاوتی ندارند وتفاوت کلی انها ،صرف دربدل نمودن نقشها ورولها وجا مه وماسکهاوارائیش چهره های انها مطابق مود روز بازارهای سیاسی انهاست که،طی بیش از 250 سال به اینطرف تاحال این جنگ ادامه دارد واستبداد تک قومی بیداد میکند،وانحصارقدرت سیاسی به دست یک طایفه وتبار متمرکز گردیده است. وهیچگونه مسئولیت دیگری دربرابر این ملت مظلوم فقیر وعقب نگاه داشته شده ماقبل تاریخی،ودربرابرتغییروتکامل،ترقی وپیشرفت ان نیزدرمخیله کس ندارد،وحیات وممات شان درزبان ستیزی وفرهنگ کشی وقتل وغارت ونسل کشی سپری گردیده است.ا؟-که تاریخ زمامداریها وواقعیت درونی این جامعه،بیانگرکلیه ای این حقایق است.ویگانه عامل بازدارنده ایجاد وتحکیم وحدت ملی واقعی پنداشته میشود.ا ...وایا باچنین برخوردهای تعصب امیزوتفتین گرانه شیطانی درطول تاریخ این نوع زمامداریهای تک قومی طرازفاشیستی تا امروز،از کدام وحدت ملی میتوان حرف بمیان اوردویا این ارزوی والائی وارمان دیرینه جامعه فاشیست زده ومصیبت دیده مارا براورده ساخت.ا-- درحلیکه اقوام ملیتهای تحت استبداد نیزانتظاراحترام متقابل ازجامعه حاکم بوده،ورعایت ارزش واحترام اززبان وفرهنگ وازهوئیت ملی خودازجانب ملیت حاکم را همچنان توقع میبرند.ا وتازمانیکه ازتکبروغرور وخودبرتربینی وعظمت خواهی قومی واتنیکی خودحداقل مقداری پائین نیایند ومانند سایرین ومنحیث یک دوست وبرادراحترام متقابل رارعایت نکنند،ودرهمه ابعاد ونهادهای سیاسی واجتماعی واقتصادی وفرهنگی،ویا سازمانی وحزبی،همیشه درتلاش انحصار قدرت ودرجستجوی مقام پرستی وهزمونیزم دررهبری باشند،امتیاز خواهی وعظمت طلبی وطرح نفاق افگنانه"اقلیت واکثریت.ا؟"را بجای شائیسته سالاری،معیارهای اصلی قراربگیرندو،تازمانیکه مقوله (من ویا قوم اکثریت من.ا؟)دررهبری قرار نگیرد،وحدت صورت نمی پذیرد درمیان باشد،وباخود خواهی وغرور قبیلوی وقبیله سالاری باسرنوشت یک ملت ومملکت بازی نمایند،وبویزه توسط عده شخصیت پرست دنباله روکه بالای استخوانهای مرده ها تجارت و معا مله سیاسی صورت گیردوانها نیزکدام تاریخ بسیاردرخشانیکه مملوازافتخارات بزرگ ملی ویا اثارپربهای کمیاب قابل قبول برای همه مردم افغانستان باشد،ازخود بجاگذاشته باشند.ا بهتراست که ازایجادهمچو"وحدت پرتنش،لرزان وشکننده ومملوازبغض وکین بی اعتمادی وبرترجوئی اتنیکی وغیراصولی وغیرمشروع وضددموکراتیک وتحمیلی وبازورگوئی قبیلوی"استوارباشد،نبودن ان،صدبارموئجه تراست.که تا تهداب ان،باسنگپایه اعتماددوامداروبه صداقت وبه گذشت وقربانی به یکدیگروبه شکل طبیعی به ارده ازاد ارا،مستقل،سری ومستقیم ودموکراتیک درهمه عرصه ها ونهادها چنان بنا گرددکه،وحدت واقعی واصولی،مشروع وقابل قبول،بدون طرح اقلیت واکثریت،بصورت سالم وکاملا طبیعی براساس شائسته سالاری،ایجادوبرای همیش بی غل وغش،مستحگم وهمبسته وفشرده ومتین وصادق وپایدارباقی بماند،وبمقابل هرنوع حوادث ناگوارچون روئین تن وشکست ناپذیر،بایستد.اودرغیران چگونه میتوان این وحدت برادری دوستی وتفاهم وهمسوئی رابجای خصومتها وکدورتها درذهن ودرعمل یکدیگرخلق کرد. ..ا..تازمانیکه باامراض گذشته قبیله سالاری وتعصبات ملی وقومی،نخست دروجودخودمبارزه نکندوخودراازهمه ای انحرافات واشتباهات عاری نسازدوبازهم همان امراض سابقه سنتی قبیلوی راباخود به میراث اورد،چگونه مقوله"اعتماد"و"تفاهم"که یک رکن اصلی واساسی برای ایجادوتحکیم وحدت ملی ویا گروهی وسازمانی ویاحزبی محسوب میشود،درذهن ودرعمل بین ملیتهای مختلف را دوباره ایجاد کرد.ا
    شوئنیسم عظمت طلب که ماهیت اصلی انرا،تعصب،خشونت ،تند روی وافراط گرائی تشکیل میدهد.عطش حرث وازان نیز به همان تناسب شدت کسب میکند.بگونه مثال:یک صحنه زنده ازده ها صحنه ای که روزمره درهمه عرصه ها ونهاد ها وگوشه وکناراین جامعه بملاحظه میرسد،برخوردتائثراوروعظمت طلبانه یک دگروال بایک طفل هفت ساله مربوط به برادران تورکتباردرمرکزتجارتی افغانها درسیواستیپول واقع درمسکومرکز فدراتیف روسیه که،فعالیتهای ان نوسط یک حلقه متعصب ونزاد پرست افغانی اداره ورهبری میگردد.چنین اتفاق افتیده بود که هرگزفراموش نمیگردد ودراینجا شایان تذکراست.:روزی یکدگروال انقلابی دیروزی.ا وفاشیست نیمه روشنفکر.ا؟امروزی که،درضمن دوکانداری دربلاک چهاروکیل یا نماینده یکی ازدهلیزهای مرکزتجارتی گویا بزعم خودش به لحن"مزاح"امیزی که درواقعیت امر این شیوه که ازیکطرف باعث حقارت ملیتهای محکوم گردیده وازجانب دیگربهترین روش تنفیذوترویج اندیشه های فاشیستی بشمارمیرود.بخاطرتسخیر ذهن طفل معصوم که اماده پذیرش هرنوع زشتیها وزیبائیها بوده وچون کاغذ پاک وسپید،به درج وثبت هرچیزکاملا مساعد است،که با طرح یک سوال نهایت تعصب امیز ومضربه همچو اطفال به سنین خرد،همه را به حیرت اورد،وچنین می پرسد:"بچه گک تو کی هستی؟به کدام قوم ارتباط داری؟ تاجکیستانی اوزبکیستانی وترکمنیستانی،ایرانی واصلا ازکجا هستی.ا؟"وطفلک که باخنده شیرین وبا تبسم طفلانه که با همچو یک سوال نوبرای نخستین بار مواجه میگردد.وبایک تامل پریشان اور،دراین سن وسالیکه شایدهنوزنداندکه حتی به کدام قوم وتباری تعلق دارد.وازکدام منطقه افغانستان است وشایدنداند که مردم ان به کدام لسانها صحبت مینمایند،وجزاز لسان مادری خودش که حرف زده میتواند.اچه رسد به تعلقات اتنیکی وقومی ونزادی خود ویا به کدام کشورهای همسایه دیگر.ا.ا.ا باشنیدن این سوالات دگروال فاشیست،طفلک بطرف هرکس بانگاه طمع امیزخیره میگردد، تا برایش ازطرف کسی کمک برسدتا بی پاسخ نماند.مگرچیزی ازهیچکس نمیشنود.واما بجانب نگارنده بانگاه های معصومنه ای خود عمیق وخموش خیره میشود که بایدحتما برایش کمک برسانم.واین نگارنده نیزبخاطراینکه از یکطرف این فضا به جروبحث اتنیکی بین مشاهدین این صحنه تبدیل نگرددوبهانه برای برترجویان قومی ونزادی حلقه متعصب معلومالحال رهبری مرکزتجارتی پیدا نشود،وازجانب دیگر،به طفل کمک رسانیده وبا نگرنی ازاینکه تاذهن ان به همچواندیشه های فاسد کننده اتنیکی وگمراه کننده نیز ملوث نگردد،برایش اشاره نموده گفتم تاخود را"افغان .و""پشتون"بگوید تا موضوع بحث اتنیکی وتحریک امیزدگروال موصوف ختم گردد.بمجردیکه طفلک به بسیاراهسته وبیم ناک،درحالیکه نگاه هایش هرطرف پریشان میگردید،توائم بایک شرم طفلانه خودرا"افغان"معرفی نمود،واین دگروال انقلابی فاشیست وشش اتشه.ا؟ که اتش تعصبش هنوزبیشترشعله ورگردیدو،به ان سوال خود نیزبسنده ننموده وبا یکخنده نیشدارذهراگین وامیخته با خشونت وتعصب بالای طفل فشاراورده ومیگوید که:"خوب است که،اوزبیک یا هزاره ویاتاجیک نبودی،یعنی مربوط به اوزبکستان تاجکستان ویا ایران نبودی...ا؟"وبعدا به سوی نگارنده به اشاره چشم وباپلک زدن وبا خطاب نصیحت امیزی میگوید:" باید خودرا افغان معرفی کنید.ا؟یعنی کلمه افغان(افاغنه)یا(پشتون)وازه جنجال برانگیزوخشونتبار اتنیکی امیر عبدالرحمان خانی است که دعوای پشتونیزه سازی ان توسط دنباله روان وهوا خواهان وپایدوان میرا ث خورخلفش تا امر وز ادامه دارد.ا ...که قبلا دربحث های پیشین تذکاریافت.واین اصطلاحیست که خودامیرعبدالرحمان به کتاب "تا ح التواریخ"خود نگاشته ا ست..(. 6)ر--"،
    یعنی دراینجا تمام تلاش دگروال درافرینش این صحنه،دوهدف عمده را به نشانه میگیرد:یکی اینکه باایجاد عمدی فضای دیا لوگ وبحث اتنیکی،زمینه حمله بالای سائیرملیتهای تحت استبداد را مساعد میسازد،وازجانب دیگر با تبلیغ وبا قبول اصطلاح اتنیکی "افغان"ازاصل هوئیت طفل که تورک تبار است،راه منکرسازی ازان وبه فراموشی سپردن انراازقبل مساعدوهموارمیسازدومحروم مینماید.وبااین اذان فاشیستی خود دگروال به گوش طفل ویا اطفال مانند ان،هوئیت ملی انرا به تدریج تغییر میدهد.وازهمین حالا که طفل است،به تغییرواضمحلال هوئیت خوددراینده ذهنا"اماده گردیده وبه ان تن دردهد وبپذیرد.ا درغیران بجای "بجای مزاح اتنیکی"ونزادی وقومی وانهم بایک طفل خرد سال،میتوانست با بسا مزاحهای غیراتنیکی وقومی موجود برای خوش ساختن اطفال را مطرح نماید.ا؟
    ودوی دیگراینکه،این اذان بیجای خودرا دگروال بگوش عده دیگری که درانجا حاظروناظرصحنه بودندنیز برساندیعنی که"در،ترامیگویم،دیوار تو بشنو.ا؟"راعملی نموده وبهره برداری فاشیستی سیاسی مینماید.که به این ترتیب انقلابی قبیلوی دیروزی تکامل میکند وبه فاشیست دوسره امروزی مبدل گردیده، خواست که تا عقده دیرینه ونفرت وانزجارمملو ازتبعیض ملی،بغض وکین نهفته دردل ودماغ بیمارخودرا گره کشائی نموده وارضای خاطرنماید.واین نیمه روشنفکرامروزوفاشیست به کمال رسیده،بجای انکه بگوش طفل ازمزایای وحدت،دوستی،برادری وهمسوئی واتحاد واتفاق قراعت نموده واذان انسانیت وشرافت داده باشد،بویزه انروزهای غم انگیز ترازیدی وتائثراور وبرخوردهای خونین فاشیستی که بین گروهای تنظیمی تحت رهبری "ای اس ای" این شبکه جهنمی وخون اشام پاکستان،خون یکدیگررا میریختند،ومردم مظلوم وبی دفاع مارا قتل عام وغارت مینمودند،اتش نفاق وحس خصومت نزادی،قومی وزبانی ومنطقوی فاشیستی قبیلویرابا اخرین وسایل پیشرفته بادران خودشعله ور مینمودند.پند گرفته از موضع یکروشنفکر روشن ضمیر ودیکراندیش ورسالت مند،حس ملی گرائی فاشیستی،تفتین وتفرقه وجنگ وخونریزی را بکوبد وافشاگری نماید وصلح وصمیمیت ،دوستی بین ملیتها،اتحاد واتفاق وبرادری،ثبات وارامی ارا زمزمه نماید،برعکس ان بی شرمانه وبا دیده درائی حس خصومت،دشمنی،تخم نفاق ملی ونزادی وزبانی وقومی راکه ازاندیشه های فاشیستی قبیلوی اب میخورد درمغزطفل هفت ساله میکاشت.ا.ا.ا
    دراینجا بوضاحت دیده میشود،درجامعه که وقتی دگروالش به بسیارازادانه وبیباکانه وغیرمسوئلانه ومصئونانه وبمثابه یک وظیفه قانونی خود علنا درحظورداشت شماری ازمردم چنین حکم صارمینماید ونفاق ملی وتفتینگری وفعالیتهای سمتی وسکتاریستی را کاملا اگاهانه ومصمم کا ربرد عملی خود قرار دهد،وکسی هم ازبیم گروه فاشیستی رهبری کننده ان مرکز تجارتی افغانی وازتوطئیه ودسیسه ان،درتبانی باپلیس فاسدمسکو صدای اعتراض خودرا بالا کرده نتواند وانهم درملک بیگانه.ا.؟.مبین ان است که تبعیض وزورگوئی وایدیو لوجی فاشیسم قبلوی تا چه حددرعمق اهرامهای فرهنگی وسیاسی واجتماعی این جامعه بسته سنتی فرورفته وحتی این صحنه نشان داد که که چگونه این اندیشه فاسد دراین جامعه تا سرحدتسخیراذهان اطفال ان بطورمحیلانه نفوذداده میشود.ا.ا یعنی همچو دیده درائی های بی شرمانه وتلاش وسوسه های برترجویانه قو می ونزادی انقدر حاد گردیده است که حتی میخواهند ذهن اطفال معصوم و بی خبرازهرچیزرا پیش ازپیش تسخیروشکارهوئیت زدائی نموده وانانرا بدام تارهای فرسوده ای عنکبودی فاشیزم بافگنند.ا؟.که دراینجا عمق نیات فاشیستی فلسفه امیر عبدالرحمان خان راکه گفته بود:"...هرکس که ازافغانستان است افغان است...".ا؟..ویا به پیروی ازان،علم گل کوچی درمجلس شورای ملی میگوید:"کوچیان وارثان اصلی افغانستان است ودیگران مهاجرهستند...ا؟"(7) ویا ازهمه مهم که تغیرنام هزاران سال سابقه(خراسان)بنام یک قوم افا غنه(پشتون)به(افغانستان امروزی)،که سرمشق عمده ای برنسلهای روینده ازدامان فاشیسم سنتی قبیلوی تا کنون بوده وانرا برای تحقق اهداف شوم هوئیت زدائی ملیتهای تحت استبدادغیرافاغنه(غیرپشتون)ومدغم سازی ومزج واضمحلال سازی هوئیت ملی انها دروجود یک قوم حا کم وبرای تطبیق پلان پشتونیزه کردن سراسری این کشور انرا نشخوارمینمایند.وبرای "ملت سازی ازیک قوم حاکم"میخواهندموجودیت وهستی سائیر ملیتها را تحمل ننموده وبایدمطابق به پلانهای طولانی استرتیجیکی خود تدریجا نابود سازند.ا؟وکلیه ای این تنشهای قومی وزبانی وفرهنگی،تغییرنامها والقابها ومصطلحات ملی وتغیر لوایح وداشکده ها ودواخانه ها داشگاه ها ونگارستانها و...ازهمان نام ووازه(افغان)و(افغانستان)ناشی میگردد که باید به زبان پشتو وپشتونیزه سازی کلیه ای این نهاد ها واهرامها،خواه مخواه تغییربخورد.درغیران وحدت ملی.ا؟به خطر می افتد.ا به تائید این ادعا ازقول اقای دای فولادی درکتابش چنین میخوانیم"...مقصدازکاربرد اسم"افغانستان"سرزمین پشتونهاست،باصراحت همان اهدافیرا" امیر عبدلرحمان"درکتابش(تاج التواریخ)بیان میدارد که امروز دیگران برای تطبیق دوباره انها میجنگند وهیچگونه اعتقادبرمسئله ملی ازطریق سهم سیاسی جوامع دیگرندارند...."(8)..که امروزدنباله روان ومیراثخوران اگاه و نااگاه ومزبزب وفرصت طلب وپله بین درمنفعت شخصی خوددرموضع دفاع ازان قرارگرفته وبه نفع انها اگاهانه یا نا اگاهانه درجهت به قد رت رساندن انها تبلیغ وفعالیت مینمایند.تاباشدکه مرغ بخت شان به پروازامده ودرسایه درخت ان همچنان قراربگیرند.ا؟وبه این ترتیب عملا درپروسه تفتینگری وتجزیه طلبی وهوئیت زدائی این ملیتها وکشورعزیزما افغانستان واحد وتجزیه ناپذیر،سهم ضد ملی وضد دموکراتیک خودرا عملی نمایند.وکسانیکه دلیرانه وصادقانه ومسئولانه وروشنفکرانه درافشای این واقعیتهای تاریخی بدون کدام اغراض شخصی وجانبدارانه اتنیکی می پردازند.مانند همیشه نصیحت های پدرانه نموده وبه عجزوناتوانی میگویند که "اکنون وقت وزمان وشرائیط طرح این مسایل نیست ودراینده ها حل خواهد شد".اورابه ذهنیتهای عامه:میکوبند ویا بنام اجنت ومخبرکدام کشورخارجی متهم نموده نیست ونابودش میسازند.؟.ا.ا.ا.واگراستبداد فاشیستی و فسادان ازفرق این جامعه هم بگزرد د،در"بجولک"پای این عناصر بیغم باش نمیرسد.ا؟"
    حسن پیمان
    اپریل/24/2009
    ادامه دارد
    روی کرد ها:ر----.1...قانون اساسی-دولت اسلامی افغانستان-.../ر
    رضا خنجی-اجلاس "فارو"-کشورهالیند-کنفرانس استقرارثبات درافغانستان وراه حل هاسا ل06-منتشره در هفته نامه امید-شماره-769-15/جنوری/2007/ ر
    دای فولادی-افغانستان-:قلمرواستبداد_ص-53 -چاپ اول-سال-1377/ر
    فیض محمد کاتب-سرج التواریخ-ج-سوم-ص293-سال-1373/ر
    رامش-ذهنیت طالب درتعریف نمیگنجد-جزسبعیت-ددمنشی-وادمکشی-مصاحبه تلفونی--صدای امریکا
    خاطر ات ویا دداشتهای صاحب این قلم-سالهای 2002-و3-مسکو-روسیه فدراتیف/ر
    پایان اعتصاب وکلای معترض مجلس شورا-11 -می-2008-کابل-بی بی سی./ر
    دای فولادی-افغانستان-:قلمرواستبداد-ص11-چاپ اول-1377./ر
    و من الله التوفیق

    Geen opmerkingen:

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •