• بازگشت به صفحه اصلی
  • maandag 27 juli 2009

    هزاره ها ساکنان اصلی افغانستان

    هزاره ها ساکنان اصلی افغانستان (مصاحبه با استاد حاج کاظم یزدانی) مصاحبه با استاد حاجی کاظم یزدانی مورخ مشهور افغانستان
    احمد الهام
    اشاره: سال 1369 شمسی بود و من تازه روزها ی اول مهاجرت را در ایران تجربه می کردم. که در اتاق شماره دو مدرسه "عباسقلی خان" شهر مشهد ایران استاد "حاج کاظم یزدانی" مورخ، کارشناس علوم سیاسی و اجتماعی افغانستان را دیده بودم. اولین کتابهای استاد تازه از چاپ بر آمده بود. خواندن آنها برای من که برای اولین بار از یک محقق افغان کتابی را می خواندم بسیار خوشایند بود. دسترسی به این آثار باعث شعف بیشترم در مطالعه می شد. وقتی استاد یزدانی را دیدم این کتابها برایم عزیز تر و خواندنی تر شدند. کتابهای استاد که بسیار به صورت فقیرانه چاپ شده بودند. که بیشتر به یک کتاب کپی شده شباهت داشتند تا به عنوان یک کتاب چاپ شده. ولی محتوای آنها برای من و سایر همصنفانم بسیار ارزش مند بود. با توجه به اینکه تیراژ این آثار نیز به اندازه کافی بود، آما تعداد کتابهای استاد بسیار کمیاب و حتی نایاب بود . دوستان از همدیگر امانت می گرفتند و با اشتیاق تمام می خواندند. استاد یزدانی با مقالات و آ ثار مکتوبش نقش برازنده ای در میان محقیق افغان دارد کسی که برای صله ننوشت و فقط برای این نوشت تا زوایای تاریک این تاریخ روشن شود و استاد به دلیل اینکه برای کسی تملق نگفته همواره برای چاپ آثارش مشکل دارد. هم اکنون نیز تعداد زیادی از نوشته هایش بدون چاپ باقی مانده است . بعد از مدتها بی خبری از استاد امسال استاد را در کابل دیدم در جلسات دوستانه و غیر رسمی. استاد همچنان خورجین پر از آثار چاپ نشده دارد او اکنون در یک خانه در منطقه افشار کابل زندگی می کند و در هر دیدارم او را سرگرم می بینم که بر میز کوچک خود تکیه داده و می نویسد. در دیدار با استاد که همانند گذشته با عزت نفس زندگی کرده و دروازه هیج سیاست مداری را بخاطر پول نزده - آنهم در کشوری که تملق و چاپلوسی عادت شده – از هر دری سخن گفتیم از آثار آماده چاپش که حروفچینی شده، نام می برد: کتابی در ارتباط با تاریخ و رجال تاریخی هزاره به نام " فرزندان کوهساران "، رساله ای تحت عنوان "بامیان سر زمین شگفتی ها " و کفائت در اسلام ؛ همه این کتابها آماده چاپ هستند ولی استاد پولی در جیب ندارد. وی از کارهای دیگرش سخن می گوید که جلد دوم فرهنگ عامیانه هزاره ، فرهنگ تطبیقی گیاهان دارویی غرجستان، زنان نامدار و تاریخی افغانستان ، دائره المعارف هزاره شناسی که شامل سه جلد می شود و تحقیقی درباره سا کنان ماقبل آریا در افغانستان هستند. تمام این آثار نوشته شده ولی تاکنون حروفچینی نشده اند. استاد در ادامه می گوید که "اینجانب در ده دوازده سال اخیر بخشی از تحقیقات و مطالعات خود را درباره ساکنان اصلی افغانستان اختصاص داده ام و خلاصه ی یافته های تاریخی ام به این جا می رسد، که تمام ساکنان ما قبل آریا در افغانستان و ایران و حتی در بخشهایی از شمال هند مردمی بوده اند که با اقوام ترک و مغول امروزی قرابت داشته و با زبانی صحبت می کرده اند که از نوع زبان چسپان والتصاقی یعنی از نوع زبان ترکی – مغولی بوده است. برای اینکه از خانه استاد دست خالی بیرون نیایم دکمه ضبط صوت را می فشارم و گفتار استاد در دورن این جعبه مغناطیسی جمع می کنم که اینکه با هم می خوانیم . سوال: شما تاریخ نگاری را از چه زمانی شروع کردید ؟
    جواب: از حدود دهه 60 به این سو؛ اولین مقا لات من تحت عنوان " افغانستان از هجوم نظامی انگلیس تا هجوم نظامی روسیه " بین سالهای 1361 تا سال 1367 ش ، در مجله " پیام مستضعفین " به چاپ می رسید . از آن زمان مقالات متعدد هم در موضوع تاریخ و هم در موضوعات دیگر از من در نشریات خارج و داخل کشور به چاپ رسیده است .
    سوال : تاکنون چند اثر از شما به چاپ رسیده است ؟ جواب : به صورت کتاب و رساله به نامهای : 1- پژوهشتی در تاریخ هزاره ها در دو جلد چاپ 1993-1989 که امید وارم چاپ سوم آن نیز بزودی در دسترس قرار گیرد .2- تاریخ تشیع در افغانستان چاپ 1991، این کتاب در حقیقت جلد سوم پژوهشی در تاریخ هزاره ها است .3- فرهنگ عامیانه طوایف هزاره ، چاپ 1992.4- جبران غفلتها ( مسایل اجتماعی هزاره ) چاپ 19895- دفاع هزاره ها از استقلال و تمامیت ارضی افغانستان ، چاپ 19916- التشیع فی افغانستان به زبان عربی چاپ لبنان، 7- تحقیق درباره یاجوج و ماجوج ، چاپ کویته پاکستان این نوشته علی رغم حجم کوچک آن مورد تمجید و تحسین اهل تحقیق قرار گرفته است .8- درس مبارزه از قیام حضرت موسی علیه السلام سه بار تجدید چاپ شده است .9- گزارشی از نبرد مسلحانه دره ترکمن و قول خویش که فشرده ای از خاطرات دوران جهاد می باشد . نوشته های چاپ شده اینجا نب به صورت تک مقاله و مقالات دنباله دار بالغ بر یک صد مقاله و یا اندکی بیشتر می شود که شماره دقیق آن ها را به خا طر ندارم .
    سوال : چند اثر از شما آماده چاپ است ؟ جواب : آثار آماده چاپ از سه اثر حروفچینی شده می توانم نام ببرم . اول: کتابی در ارتباط با تاریخ و رجال تاریخی هزاره به نام " فرزندان کوهساران "دوم : رساله ای تحت عنوان "بامیان سر زمین شگفتی ها "سوم : کفائت در اسلام ولی آثار حروفچینی نشده بسیار زیاد است از جمله:1- جلد دوم فرهنگ عامیانه هزاره 2- فرهنگ تطبیقی گیاهان دارویی غرجستان 3- زنان نامدار و تاریخی افغانستان 4- دائره المعارف هزاره شناسی که شامل سه جلد می شود 5- تحقیقی درباره سا کنان ماقبل آریا در افغانستان نوشته اخیر از نظر خود من بسیار ارزشمند و با اهمیت است . چون درباره اصل و هویت ساکنان اولیه افغانستان تا جای که من میدانم تحقیق جامعی صورت نگرفته است و این بخش از تاریخ کشور ما مسکوت مانده است .
    سوال: آیا می شود در باره این کتاب و نتایجی که از آن بدست آورده اید توضیح بیشتر بدهید؟ جواب: اجازه دهید در این باره قدری مفصل تر صحبت کنیم مطالب کتا ب مذکور به طور خلاصه به محور مباحثی که ذیلا گفته می شود، می چرخد : یک : اقوام هند و اروپایی که به نام آریایی نیز یاد می شوند بین سالهای دو هزار تا هزار و چهارصد قبل از میلاد ، وارد افغانستان کنونی، هند و ایران شده اند ، در حالیکه آثار سکونت انسان در سر زمین های یاد شده به چندین هزار سال قبل می رسد و امروزه این سئوال در ذهن هر انسان کنجکاو مطرح است ، که آن مردمان یعنی ساکنان اولیه این سرزمین ها کی ها بودند ؟ و به کدام کتله و نژاد تعلق داشتند ؟ و با چه زبانی صحبت می کردند؟ چون مردم امروزی خواهی نخواهی بر سر سفره فرهنگ و تمدن آنها نشسته اند. انصاف و وجدان حکم می کند که در این باره یعنی درباره ساکنان اولیه کشورهای یاد شده تحقیق جامعی صورت گیرد. اصل ، و هویت نژادی آنان برای جهانیان روشن گردد.دو: متاسفانه مورخین امروزی در این باره تحقیقی جامعی نکرده اند ویا به صلاح نمی دانسته اند که تحقیق کنند. اینجانب در ده دوازده سال اخیر بخشی از تحقیقات و مطالعات خود را به همین موضوع اختصاص داده ام . خلاصه ی یافته های تاریخی ام به این جا می رسد ، که تمام ساکنان ما قبل آریا در افغانستان و ایران و حتی در بخشهایی از شمال هند مردمی بوده اند که با اقوام ترک و مغول امروزی قرابت داشته و با زبانی صحبت می کرده اند که از نوع زبان چسپان والتصاقی یعنی از نوع زبان ترکی – مغولی بوده است.
    سوال :شما از کجا بدین نتیجه رسیدید و چه دلایلی دارید؟ جواب: عمده ترین دلیل ما در این باره ، بررسی زبان سومری و ایلامی است . شما میدانید که سومری ها یکی از اقوام بزرگ تمدن ساز بشری بوده ، در حدود پنج هزار سال قبل در بین النهرین ( عراق کنونی) زندگی می کردند و بازبانی صحبت می کرده اند که امروزه به نام زبان التصاقی و یا زبان چسپان (َAgglutination) یاد می شود ، که قرابت بسیار نزدیکی با زبان ترکی و مغولی دارد. شاید برای تان جالب باشد که چند تن از مورخین جمهوری ترکیه موفق شده اند، تعداد قابل توجهی از واژه های سومری را با واژه های ترکی – مغولی تطبیق دهند. از جمله پروفیسر دکتر عثمان ندیم تونا در کتاب " روابط تاریخی زبان های سومری و ترکی " بیشتر از دو صد واژه سومری را با زبان ترکی مطا بقت داده است. همچنین پروفیسور محمد تقی زهستانی در کتاب " تاریخ دیرین ترکان " حدود 30 واژه سومری را با واژه های ترکی مطا بقت داده است . کار این دو تن محقق گران مایه ، اینجانب را وادار ساخت که من نیز به سهم خویش درباره زبان سومری اطلاعاتی به دست آورم و یک فرهنگنامه مختصری از واژه های سومری و ایلامی برای خود ترتیب دادم ، در نتیجه واژه های زیادی از زبان ترکی – مغولی را شناسایی کرده ام که با زبانهای بین النهرین قدیم و کلا با زبان اقوام قبل از آریا مطا بقت دارد. برای من مسلم شده است که اقوام سومری، ایلامی ، کاسیان، هوریان، ارار تومیی ها ، میتانی ها و تمام ساکنین ما قبل آریا که در بخشهایی از عراق کنونی و مناطق جنوب غربی ایران زندگی می کردند، با زبانی سخن می گفتند که آن زبان امروز به نام زبان ترکی – مغولی و یا زبان اورال – التایی یاد می شود . نتیجه ای که از این تحقیق به دست می آید این است که وقتی اقوام سومری- ایلامی که در غرب فلات ایران سکونت داشتند ، هویت ترکی – مغولی داشته اند ، پس احتمال قریب به یقین آن است که ساکنان مناطق شرقی ایران و همچنین ساکنان افغانستان کنونی و ساکنان موهنجو دوارو وهار اپا نیز از حیث نژاد و هویت اصا لت ترکی – مغولی داشته اند .
    سوال : آیا می شود نمونه ای از واژه های سومری را که با زبان ترکی امروز مطا بقت دارد، ذکر کنید .جواب : بله، به چند نمونه زیر توجه کنید.1- پدر را در ترکی "اتا" و در سومری " آدا" و در زبان میتانی "آته " و در ایلامی نیز "آتا" گوید .2- برادر را در زبان مغولی " آغا" یا " آقا" ، در سومری " آگا" ، در کاسی "آها" گویند و حتا من بر این باورم که واژه " آخ" و " اخا" از زبان سومری وارد زبان عربی شده است.3- " آما" در زبان سومری و ایلامی به مادر گفته می شود و در مغولی به مادر بزرگ "آماگان " گویند که از مرکب از " آما و گان " است . جزء دوم علامت نسبت است.4- در ترکی به خانه "او(ev) و در سومری " E-1" گفته می شود.5- اور، در مغولی به خانواده گفته می شود ، اورکه خانه ییلاقی را گوید ، اورده به لانه حیوانات و پرندگان گفته می شود و در سومری " اور" به خانه و شهر گفته می شد.6- قور، قوریه در مغولی به چیزی گوید که تعداد زیادی از آن در یک جا ی انبار شده باشد. و در سومری به چیزهای انبار شده "کور" و " کارو" گفته می شود. من مطئن هستم که واژه " کر " به معنی انبار آب در زبان عربی ریشه در واژه " کور" سومری دارد و با واژه قور ترکی- مغولی همریشه است.7- " تنگری tengary " مغولی ،خدای جهان ، روح آسمان و قادر مطلق می باشد ، دینگر dingir ، سومری ، خدا ، وجود نامرئی و جاودانه و فوق انسانی .8- آنو، آن ، سومری آسمان ، خدا و روح آسمانی . آنقون (اون + قون ) مغولی و ترکی موجود مقدس آسمانی و متبرک .9- ابسو(abso) ، سومری ، : آب شرین مثل آب چشمه و آب چاه و نهر . اسون ، مغولی آب شیرین .10- گون gun ترکی خورشید. " خون " ، " هون " ، ایلامی خورشید.11- هور و هورا ، سومری به معنی کوه . هولا (هورا) در مغولی نیز به معنی کوه است و قرا هولا نام سلسله کوهی سیاه رنگ در ساحل چپ رود خانه خالخین در مغولستان .12- کا و کاه (ka) در زبان سومری به معنی ، در ، دروازه و باب. قا و یا قاه ، در زبان مغولی نیز به معنی در (باب ) است . قاه لقه در مغولی به دروازه گفته می شود.13- قاده Qadah ، قادو در مغولی به سنگی گفته می شود که به طور عمود به زمین فرو رفته باشد و به قسمی که نیمی از ان در زیر زمین و یک نیمه دیگر در بیرون باشد.کودو رو ( کود + رو ) ( قودو + رو) در زبان سومری و ایلامی به سنگی گفته می شود که برای تعیین خط مرزی در زمین نصب می کردند. من مطمئنم که کود روی سومری – ایلامی با قاده یا قادوی مغولی ریشه واحدی دارند.
    14- کا لا ، در زبان سومری به معنی تاریکی و سیاهی است و این واژه به نظر من با لغت قرا و قارا در زبان ترکی- مغولی هم ریشه است .15- اسپین ، در زبان سومری به زمین شخم زده که در آن بذر افشانی شده باشد، گفته می شود. سپین ، ساپین، ترکی به معنی کاشت و بذر افشانی. ماده سپ مک به معنی پاشیدن و افشاندن است.من man (منگ ) ، در زبان سومری به پیمانه ای گفته می شد که برابر با وزن هزار عدد نخود متوسط بود . مین ، مینگ ، در مغولی به عدد هزار گفته می شود. تردیدی نیست که من سومری با مین و یا مینگ مغولی منشا واحدی دارند . فعلا به ذکر همین چند مثال بسنده کنم و الا مثنوی هفتا د من کاغذ خواهد شد.قابل ذکر است که تعداد قابل توجهی از واژه های که در ظاهر عربی الاصل به نظر می رسند، اگر پای تحقیق و بررسی در میان بیاید معلوم خواهد شد که ریشه در زبان ترکی – مغولی دارند. بطور مثال واژه عنکبوت که در قران شریف آمده است و کسی به عربی بودن آن شک ندارد، ریشه در زبان ترکی دارد. زیرا اصل آن مرکب است از : ( انکه + بوت ) ، انکه در ترکی قدیم به معنی باریک ، نازک وظریف بود و در زبان امروز ترکی به هر چیز ظریف ، باریک و نازک " اینچه " گویند. واژه " بوت " در ترکی قدیم به معنی " پا ". در فرهنگ سنگلاخ آمده است : بوت ، پا از ران تا نوک انگشتان. پس واژه عنکبوت به معنی پا باریک خواهد بود، چنانچه این حشره واقعا نیز چنین است .در زبان عربی به " زعفران و زرد چوبه " " کرکم KorKum) " ، گویند و عین همین کلمه در زبان ترکی نیز موجود است . محمود کاشغری متوفای 466 در کتاب " دیوان لغات الترک " که واژه های ترکی را در آن گرد آوری کرده ، گفته است : "کرکم " زعفران و این لغت موافق افتاده است با عربی، زیرا عرب نیز زعفران را کرکم گویند. برخلاف نظر کاشغری موافقت کرکم ترکی با کرکم عربی یک امر تصادفی نیست ، بلکه اصل این واژه ترکی – مغولی است ، که به دلیل مجاورت ترکها با سامی نژاد ان در چند هزار سال قبل این واژه و صد ها واژه دیگر از زبان اورال – آلتای وارد زبان های سامی شده است . زیرا نظیر آن در دیگر واژه ها ی گیاهی و یا غیر گیاهی نیز می توان مشاهده کرد : بطور مثال در زبان عربی به زیره کمون گویند که در ترکی کیمیون گفته می شود. یا کماه در عربی به قارچی گفته می شود که از ریشه گیاهی که در ترکی به آن کمای و کمی گویند می روید و هکذا .کلمه "طاووس " در عربی به پرنده ای زیبایی گفته می شود ، که حدود هزار سال قبل از میلاد از شمال هند به محیط عربی وارد شده است . گفته می شود که اولین کسی که طاووس را از هند وارد شامات و جزیره العرب کرد ، حضرت سلیمان پیغمبر ( متوفای 932ق .م ) بود. در اینکه زادگاه اولیه این پرنده در شمال هند و دامنه های سلسله جبال هیما لایا بوده است ، شکی وجود ندارد . به احتمال قریب به یقین می توان ادعا کرد که مردم موهنجو دارو و هارا پا با این پرنده آشنایی داشته و نام " طاووس " ریشه به زبان همین مردم دارد. با کمال تعجب همین کلمه با " تاووغ" مغولی که به مرغ خانگی گفته می شود، کاملا قابل تطبیق است و تبدیلی س به غ در زبان مغولی بسیار رایج است . مانند چاغان به معنی سفید که بعضی قبایل مغولی آن را به صورت چاسان و چاسون تلفظ می کنند. با تشکر استاد که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید
    تشکر از شما
    مأخذ: پایگاه انترنتی نهضت مدنی افغانستان

    چرا رییس جمهور افغانستان باید "باز" یک پشتون باشد؟

    نویسنده : ک . ک
    چرا رییس جمهور افغانستان باید "باز" یک پشتون باشد؟ در یک کشوری کثیرالملیت با اقلیت های قومی چون افغانستان، تفکر حکومت قومی از قرنها به این سو وجود داشته، همواره سعی در جهتی به خرچ داده شده، تا نوعی حکومت قومی را با تسلط سیاسی-فرهنگی یک قوم بر سایری اقوام ساکن تحمیل گردد. تاریخ این سلطه جویی بر بنیاد وحشت و آدم کشی استوار بوده، تا آن حد که امیرعبدالرحمان خان پشتون تبار، هزاره ها را بر دهن توپ می بست، بر دختران شان توسط مردان پشتون تجاوز جنسی صورت گرفته، به کنیزی برده میشد، و خانه و زندگی شان تاراج میگردید. حتی این تفکر سلطه خواهی و قوم پرستی در دوران حکومت امیر امان الله خان، که در اصلاحگری و ترقی خواهی شهرت دارد، هم نمایان شده بود: در میان سایر نظامنامه های او، نظامنامه ای به نام "نظامنامه ناقلین به سمت قطغن" داشت. اینکه بعد از حکومت چند ماه امیر حبیب الله کلکانی- یک پادشاه فارسیوان- چی تصفیه کاری ها، جنایات و اعمال غیر انسانی در شمال کابل بالای اقوام غیر پشتون رخ داد، از یاد نرفته، لذا ضرورت به یاد آوری آن درینجا نیست.
    هدف این نبشته مکث بالای این روند سیاسی یک تکی است که تاثیراتی گستردیی بالای تامین عدالت اجتماعی و انکشاف و ترقی دریک کشور" کثیر الملیت با اقلیت های قومی"، که ضمنآ همواره تحت تاثیر ممالک خارجی بوده (بخصوص: انگلیستان، روسیه و امریکا)، وارد میکند. سعی نویسنده ی این سطور درین است که بنابر نظر داشت حساسیت این موضوع، تکیه بالای حقایق سیاسی-اجتماعی کرده، تحلیل خود را ارائه کند. نسبت به داغ بودن موضوع انتخابات ریاست جمهوری درین روز ها، نویسنده موضوعی "چرا رییس جمهور باید باز یک پشتون باشد" را درین کدر ارزیابی میکند.
    مهلت ثبت نام نامزدان ریاست جمهوری وشوراهای ولایتی کشور ساعت ۵ بعد از ظهر روز جمعه ۱۸ ثور ۱۳۸۸ به پایان رسید. طبق گزارش های نشر شده، تعداد نامزدان به ۴۴ رسیده است. اگر از عینک اتنیکی به آن نظر بی اندازیم میتوان گفت که یک لیست نسبی ملی است: از بشر دوست هزاره گرفته، تا اکبر بای ترکتبار، اشرف غنی احمد زی پشتون، لطیف پدرام تاجیک،.. شاید بگویی، چی یک دیموکراسی و عدالت.
    چندی پیش به یکی از شبکه های مربوط به افغانستان که از امریکا نشر میشود، نگاه میکردم. گرداننده ای آن – یک پشتون تبار مربوط به شاخه محمدزایی- با لحن تمسخر آمیز چنین اظهاری در باره نامزدی بشر دوست کرد: "آقای بشر دوست یک شخصی خوب است، ولی چانس پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری وجود ندارد..." و بدتر از همه، گرداننده مذکور"هزاره بودن" بشردوست را یک مانع اساسی و جدی برای پیروزی او در انتخابات می پندارد، و این را بدبختانه بحیث یک واقیعت اجتماعی هم قبول میکند. این اظهار تبعیض آمیز- که در قرن۲۱ با تمام قوانین انسانی و بشری در تضاد است- را میتوان از دو زاویه تحلیل کرد:
    الف: رییس جمهورافغانستان فقط یک پشتون تبار میتواند باشد و بس. اگر رییس جمهور تاجیک یا هزاره یا ترک تبار باشد، پشتون ها بدون در نظر داشت سلیقه های فکری و خصومت های بین القومی شان، همه دست به دست هم داده برای سرنگونی حکومت غیر پشتون- حکومتی که رییس جمهور آن غیر پشتون باشد- قیام میکنند. به این نوع طرز فکری "برتری خواهی اتنیکی" در کتاب خالد حسینی (کاغذپران باز) هم اشاره شده است: "افغانستان کشور پشتون هاست، اصل افغان ها پشتون ها اند." اظهار گرداننده تلویزیون مذکور را هم میتوان درین قالب تحلیل کرد. او بدون شک، برای مشروعیت دادن چنین فکر برتری خواهانه، آنرا به یک واقیعت اجتماعی تبدیل کرده، تا "حکمرانی تک تباری" در یک کشوری کثیرالملیت-اقلیت ها اتنیکی تداوم یابد، که کشور را سرانجام در بحران های وخیمتری غرق خواهد کرد.
    ب: اگر فرض کنیم که گرداننده با اظهار آن چنین هدفی تبعیض آمیز نداشته، بلکه کوشش کرده تا مشکل جامعه ی ما را انعکاس بدهد. درین صورت هم نمیتوان چنین اظهاری را درست تلقی کرد. چرا؟ اگر چنین ذهنیتی هم موجود باشد- که یک هزاره، تنها بخاطر جرم(؟) هزاره بودن اش، رییس جمهور شده نمیتواند- وظیفه ی رسانه ها و بخصوص انعده ارگان های ترقی و عدالت خواه است تا بر ضد این طرز فکر پوسیده غیر انسانی و قبیله ای اقداماتی جدی نمایند، سعی نمایند تا اذهان انعده افراد را روشن بسازند. بنظر نویسنده، این روشن سازی و حرکت در جهت عدالت و برابری بخصوص فرض آن گرداننده محمد زایی و هوادارخاص خاندانی شاهی است، زیرا آنها بودند که یک جمعیت مردم ما را بنام هزاره تحقیر و توهین کرده، در حاشیه رانده و حقوق شهروندی شان آنها را سلب کردند. پس اگر گرداننده تلویزیون مذکور، یک کمی مسوولیت پذیر میبود، هرگز چنین اظهاری ضد انسانی و تبعیض آمیزی را نمیکرد.
    دراکثری موارد، یکی از دلایلی که برای حمایت از همان طرز فکر"برتری خواهانه" صورت میگیرد، مسئله اکثریت-اقلیت است. در قدم اول باید یاد آور شوم که تا هنوز هیچ نوع نفوس شماری رسمی وقابل اعتبار در سطح کشور صورت نگرفته، که به اساس آن نتیجه گیری کرد که کدام گروه اتنیکی واقعآ اکثریت را تشکیل میدهد و کدامین اقلیت ها را. البته ارقام ضد و نقیص در مطبوعات نشر شده، که دارای هیچ نوع اساس علمی و مستند نیستند. ولی بازهم یک مشخصه ی مهم را در اکثریت آنها میتوان سراغ یافت: در افغانستان هیچ گروپ اتنیکی پنجاه و یک فیصد تمام نفوس را تشکیل نمیدهد، که به آن "اکثریت" خطاب گردد. تازترین بررسي که درین راستا صورت گرفته، ابتکار پنج ساله ای (2009-2004) شبکه های جهانی بی بی سی، ای بی سی امریکایی و تلویزیون دولتی جرمنی ای ار دی است، که ارقام نشر شده آن قرار ذیل است: پشتون 41 فیصد، تاجیک 38 فیصد، هزاره 10 فیصد، ازبیک 6 فیصد، ترکمن 2 فیصد، نورستانی 1 فیصد،...
    در صورتی که پشتون ها اکثریت را تشکیل نمیدهند، پس چنین ادعی برتری خواهانه آنها از کجا سرجشمه گرفته است؟ اگر از لحاظ تاریخی بگویم، اولین ساکنین افغانستان، در شمال افغانستان جایگزین بودند، نه در جنوب؛ اگر بگویم که پشتون ها اکثریت قشر باسواد ها را در کشورما تشکیل میدهند، این گپ هم در اصل برعکس است؛ اگر بگوییم که زبان پشتو، به مقایسه با زبان فارسی-دری غنیتروفراقومی است، این هم نادرست است؛ اگر بگویم که سطح زندگی پشتون ها در اوسط نسبت به مردم غیر پشتون در افغانستان بلندترو بهتر است- ار لحاظ اقتصادی، این هم صحت ندارد. پس وقتی که آنها از لحاظ فرهنگی، تاریخی، اقتصادی، وجغرافیایی کدام برتری ندارند، پس چی باعث شده، که آنها حکومت را از آن خود میدانند، و اکثریت بزرگ کشور تا بحال به دول آنها می رقصند؟
    بدختانه حکمرانان پشتون تبار در دولتداری و اداره هم کدام شایستگی از خود هم نشان نداند: افغانستان فعلی که در بی سوادی، غریبی، بی ثباتی، زن ستیزی، کشت مواد مخدر، وحشت و افراطیگرایی، انتحاری، در سطح جهان بینظیر است، محصول دولتداری، غیرت افغانی، و وطن دوستی ایشان است. دور نرفته، اگر به بی کفایتی رییس جمهور کرزی، با کابینه ای یک رنگ اش، نگاه بی اندازیم، درمیابیم که بنابر توجه و حمایت جامعه جهانی، برعکس افغانستان دچار مشکلاتی وخیمتری شد، از قبیل: رشد فساد اداری، معرفی بازار آزاد در کشوری که از قانون و تطبیق قانون خبری نیست، تشکیل بلاک های سیاسی به اساس قوم و نژاد، رشد فاصله میان غریب و پولدار، ...
    خلاصه چی باید کرد؟
    برای اینکه حکومت را بتوان از شر سلطه خواهی و قومگرایی نجات داد، که سرنوشت فعلی افغانستان سپاسگزار و مدیون سیاست ها قومپرستانه آنعده زمامداران است، باید در قدم اول تمام اقوام افغانستان (چی هزاره، چی تاجیک، چی پشتون، چی نورستانی، چی ترک،..) برای یک فردای نوین، فردای که از آن بوی عدالت و برابری و همزیستی برخیزد، و برای نجات کشور خود، اتحاد و اتفاق کنند، و سپس از یک نامزد مستقل و مردمی - بدون در نظر داشت نوعیت قوم او - البته با در نظر داشت برنامه ی کاری او، حمایت کنند. و هرگز به روندی تبعیض آمیزی "رییس جمهور پشتون، معاون اول تاجیک و معاون دوم هزاره" که در فرهنگی سیاسی ما در شکل گرفتن است، سر ندهند. مبارزه و پیکار علیه بی عدالتی اجتماعی، رسالت هر شهروند اگاه و مسوولیت پذیر و وطندوست است. افغانستان کشور همه اقوام ساکن آن است؛ هیچ قومی از قومی دیگری برتری ندارد، و هیچ فرهنگی و زبانی بهتر از فرهنگی و زبانی دیگری نیست.
    ای ملت با فرهنگ و تاریخ کهن،
    برخیز،
    برخیز قیام عدالتخواهانه ی ابومسلم خراسانی را دو باره زنده کن.
    سایت جاویدان

    woensdag 15 juli 2009

    ايلاميان


    ايلاميان
    ارسالی توران آذری
    ايلاميان نيز، همچون سومرها، شاخه اي از آن دسته از اقوام خويشاوند و همزبانی بودند كه در حدود۶۰۰۰ سال قبل از ميلاد از آسياي ميانه به غرب ايران امروزی و بين النهرين كوچ كردند. ايلاميان در جنوب غرب ايران امروزي ساكن شدند. و بعد از چندين قرن موفق به ايجاد تمدن بزرگي به نام ايلام شدند و دولت عيلام نزديک به سه هزار سال دوام يافت.
    ايلاميان تقريبا همزمان با سومري ها دولتشان را كه شامل خوزستان, اطراف كوههای بختياري,لرستان,پشتكوه و انشان(فارس) بود تشكيل دادند.پايتختشان شوش بود، اهواز و خايدالو(خرم آباد) ازديگر شهرهاي مهم شان بود(حقوق تاريخ, صفحه ٨۳, علي پاشا). ولي بعدا سرزمين تحت سلطه شان را تا نواحي مركزي و شرقي ايران گسترش دادند.۱
    خود اهالي ايلام كشورشان را Haltamtu هلتمتو به معني سرزمين خدا(ئي) مي ناميدند. سومري هاي دشت نشين ناحيه بين النهرين, آن كشور را ايلام(Elam) يعني كشور كوهستاني و اهالي ان را ايلامي يعني ساكنين مناطق كوهستاني خطاب ميكردند. اين نامگذاري را اكدي ها از سومري ها اخذ و از طريق تمدن بابل به تورات رسيد كه با املاي "عيلام" به اعراب و ديگر مسلمين منتقل شد.هخامنشيان مهاجم آنان را Huwaja مي ناميدند.( دكتر ضַ صدر,پيرامون نام تاريخي كشور"ايلام") ۲
    دولت مقتدر ايلام از ۳۵۰۰ سال قبل از ميلاد تا 645 ق م يعني به مدت ۳۰۰۰سال تداوم داشت و بيشترين تاثير را بر فرهنگ اقوام ساكن در ايران گذاشته است.
    از ايلاميان كتيبه و لوحه هاي زيادي به جاي مانده و بيش از ده هزار لوحه ايلامي در دانشگاه شيكاگو نگهداري ميشود و آثاري كه تا حال ترجمه شده اطلاعات زيادي راجع به سلسله هاي شاهي ايلام ميدهند ولي اطلاعات راجع به زمان قبل از سارگون اول (2334ق م) شاه اكد كم است.
    اولين سلسله سراسري ايلام "آوان" نام داشت (2550-2600ق م) و شوشتر كنوني مركزشان بود.
    سلسله "سيماش" 12 شاه داشتند و مركز حكومتشان در شمال خوزستان و جنوب لرستان بود. اوايل حكومتشان همزمان با حاكميت قوتتي هاي آذربايجان در بابل بود و تابع انها بودند و اخرين شاه اين سلسله "Eparli" بود و اين سلسله در سال ۱٨٦۰ق م سرنگون شدַاز حوادث مهم اين دوران جنگهاي طولاني با سومر-اكد كه منجر به انقراض آنان و تسلط درازمدت ايلاميان بر بين النهرين شدַ
    سلسله "سوككال ماخ" (۱٨۰۰-۱۵۵۰ق م) : از شاهان معروف اين سلسله" shirukduk" ميباشد كه بابل را مطيع ايلام كردַ در سال ۱٩۵٧ در شمال عراق كتيبه اي از او پيدا شد كه اشاره ميكند به حمله او به قوتتي هايي كه بين درياچه اورميه و ايلك باتان(همدان) ساكن بودند ,در آن حمله shirukduk شكست خورده و به شوش برگشته و بعد از مدتي ميميردַ بعد از او برادرش" شيموت-وارتاش" شاه ايلام شدַ
    دوره ميانه پادشاهي ايلام( ۱۴۵۰-۱۱۰۰ ق م) دوران زرين ايلام بود. ولي در قرن هاي ۱۱-٩ ق م به علت كشمكشهاي داخلي ايلام فاقد دولت مركزي بود و همه ايالتها كاملا مستقل بودندַ
    دوران جديد دولت ايلام (٧۴۵-٦۴۵ق م ) از حساسترين دوران در تاريخ دولت ايلام بود,در اين دوره كياكسار شاه ماد همراه با بابل بر عليه آشور ميجنگيدند و ايلاميان از اين فرصت استفاده كرده دولت خود را تقويت كردند
    در اين دوران "تيگلات پيلسر" شاه آشور توانست لولوبي ها و هوري ها را مطيع خود ساخته و مستقيما با ايلام همسايه شودַ سارگون دوم در سال ٧۲۲ق م به ايلام حمله كرد ولي شكست خوردַ آشور بني پال در سال ٦۴۵ به ايلام حمله كرده و " خوم بان كالداش" آخرين شاه مستقل ايلام را دستگير كردو شخصی دست نشانده و مطيع آشور به اسم" اومانيقا " را بر تخت سلطنت ايلام گذاشت."آشورباناپال" در کتيبه ای در اين باره چنين می گويد: " برادر بی وفايم ، قسم خود را زيرپا نهاد و بر عليه من قيام کرد، و خلقهای اککد، کلده، آرامی را، اومانيقا شاه را که به شاهی ايلام تعين کرده بودم و پاهای مرا ميبوسيد، کسی که با دست خودم تعين کرده بودم، و خيشتريتی شاه قوتيوم را بر عليه من تشويق به قيام کرد و آنها با او عهد بستند."( تاريخ ماد ص ۲۶۳) شكست نهايي ايلام با حمله هخامنشيان در سال ۵۴۵ق م انجام گرفت. و بعد از انقراض ماد توسط هخامشيان٬ پارس ها بتدريج اراضي ايلام را ضميمه امپراطوري تازه تشكيل شده خود كردند و دولت هاي محلي ايلام تابع آنها شدند.ַ
    ايلاميان براي تشكيل دولت مستقل خود حتي در زمان هخامنشيان بارها قيام كردند ولي ديگر موفق نشدند دولت پايداري را ايجاد كنند . داريوش در سال اول حكوتش سه بار براي جنگ با سه نفر از استقلال طلبان ايلام به آنجا لشكر كشي كرد و هر سه قيام را با خشونت زياد سرکوب کرد.داريوش شهرشوش را گرفته و به پايتختی تبديل كرد و بدين ترتيب حكومت ايلام توسط هخامنشيان از بين رفتַ
    ايلاميان بر عكس سومريان بعد از انقراض حاكميتشان در طول عصر هاي زيادي به زندگي در وطن خود ادامه داده و زبان و تمدن خود را زنده نگه داشتندַزبان ايلامي كه به علت شباهت اش با زبان ديگر اقوام (قوتتي ه,كاسسي ها,ַַַ) از زمان Puzur inshushinak پوزور اين شوشيناک (۲۲۰۰ ق.م.)زبان مشترك و اداري سراسر ايران بود توانست موقعيت ممتاز خود را تا اوايل ساسانيان حفظ كندַبا ترجمه تعدادي از لوحه هاي ايلامي نگهداري شده در شيكاگو بطور قطعي ثابت شده است كه زبان ايلامي يك زبان التصاقي ميباشد و لغات زيادي در آن زبان با تركي آذري امروزي شبيه يا عين هم هستندַ آكادئمك "مار" به عنوان يک محقق و زبانشناس بيطرف، با تحقيقات ارزنده خود ثابت كرد كه زبان ماد و ماننا نيز همان زبان ايلامي بود.
    زبان ايلامي تا قرن ها بعد از سقوط ايلام اهميت خود را حفظ كرد , داريوش هخامنشي آن را زبان رسمي و اداري امپراطوری هخامنشيان كرد. اكادمئك"مار" ثابت كرده است كه زبان رسمي و اداري ماد هم ايلامي بود(تاريخ و تمدن ايلام, ص۵), اين موضوع بعدا در بخش مربوط به ماد ها شرح داده خواهد شدַ
    ايلاميان در زمان هخامنشيان, سلوكيان, اشكانيان و ساسانيان زبان خود را نگه داشتند و حتي در دوره بعد از اسلام نيز زبان ايلامي به حيات خود ادامه داد واز طرف تاريخنويسان اسلامي "خوزي" ناميده شد ,براي مثال اصطخري در كتاب"مسالك الممالك" به ان اشاره ميكند و تاريخدانان امروزي مثلا دكتر سيد محمدعلي سجادي وַַزبان خوزي را همان زبا ن ايلامي ميدانندַ اين زبان حالا هم در شوش و مناطق عراقي نزديك به شوش , از جمله شهر "مندلي" و هم چنين در شهرباستانی آذربايجان " سنقر"؛ که از زمان پهلويان در ترکيب استان کرمانشاه در آورده شده است،واطراف آن شهر و بعضي جاهاي ديگر زنده است و زبان عادي و روزمره اهالي ميباشد و خودش هم به زبان تركی آذری امروزي خيلي نزديك اس ، آنان خودشان را اشكاني مينامند(تاريخ ديرين تركان ايران,جلد۱, پروفسور ذهتابي) ۳
    " دمورگان" كه سالها در خرابه هاي شوش كاوشگري كرده بود مينويسد كه ايالت فارس حتي بعد از به قدرت رسيدن هخامنشيان شديدا تحت نفوذ فرهنگ و زبان ايلامي بود و پارس ها دولت و فرهنگ خود را بر آنچه كه از ايلاميان ياد گرفته بودند بنا نهادندַ
    "مַ دياكونوف" محقق روسی مينويسد: در ايالت فارس چندين كتيبه ايلامي از اوايل حكومت هخامنشيان وجود دارد كه حضور بالاي ايلاميان در آنجا را حتي در زمان داريوش دوم نشان ميدهدַ و اين مسئله از آنجا ديده ميشود كه" مارتيا " كه خود را پادشاه ايلام مينامد در ايالت فارس زندگي ميكرد و در دفترخانه "استخر" حاكميت كامل زبان ايلامي نشانه بيسوادي مامورين و دولتمردان پارس ميباشد و نه اينكه تصور كنيم كه آن زبان فقط رايج در بين اهالي بودַ (تاريخ ماد صفحه ۵٨۰-۵٨۱)
    چونكه هخامنشيان كوچ نشين از خود تمدني نداشتند و حاكميت را با زور شمشير، خشونت و بيرحمي خاص خودشان بدست آورده بودند، امپراتوري خود را بر پايه تمدن ايلام بنا كردند و به وسيله آنان تمدن ايلامي در دنيا توسعه يافتַ در آن زمان دعواي تمدن و فرهنگ قومي در ايران وجود نداشت و اين عارضه از زمان ساسانيان توسط اردشير بابکان شروع شد( از بين بردن آثار تركان ماد و اشكاني توسط ساسانيان) و بعدا اين کار زشت توسط رژيم پهلوي كه خود را وارث آنها معرفي ميكرد ادامه يافت( خيلي از آثار باستاني آذربايجان را در اين دوره از بين بردند). در افسانه های شاهنامه، در بخش مربوط به کيانيان، به ديوهايی اشاره شده که آريايی های وحشی ،برهنه و بيسواد، از آنها لباس پوشيدن،غذا پختن، خانه ساختن، اردو درست کردن، خواندن و نوشتن و ديگر مظاهر تمدن را ياد گرفتند، واين همان ايلاميان متمدن هستند که ؛ فردوسی آنهارا ديو معرفی ميکند.
    تمدن واحد سنتي ايران تا زمان انقلاب مشروطيت تقريبا همان تمدن ايلامي بود كه براي اولين بار با ورود اسلام تغييراتي در آن ايجادشده بود و بار دوم قازان خان سلطان معروف و کاردان ايلخاني با اصلاحات اجتماعي عظيم خود تغيراتی را در سيستم اجتماعی ايران داد و بعد ها هم در زمان مشروطيت و هم با انقلاب سفيد تغيراتي در آن داده شد، ولي رويهمرفته ساختار اجتماعی امروزی ايران همان ساختار ايلامي و تمدن ايراني مساوي است با تمدن ايلامي و تمدني به اسم تمدن آريايي وجود خارجي نداشته و نظريه پوچ و بي اساسي است كه از طرف استمارگران غربي براي رسيدن به اهداف استمارگرانه شان در اواخر قرن نوزدهم به ميان كشيده شد و حالا خود آنها خيلي وقت پيش به دغل بازي خود اعتراف كرده و موهومي بودن آن نظريه را تاييد نموده و حالا حتي نظريه زبان هندو اروپايي در محافل علمي طرد شده و بعضی ها احتمال خويشاوندي بين زبانهاي اروپايي و هندوايراني را كلا رد ميكنندַ
    دين ايلاميان: ايلاميان نيز مثل اقوام خويشاوند خود (سومرها،قوتتی ها و...)به خدايان چندی عقيد داشتند، و همچنين عقيده به ارواح مختلف, شامانيسم, نيز در بين آنان رايج بود. اسم خداي بزرگ و آسمانی ايلاميان "شوشيناك"بود و هر شهری نيز خداي خود را داشت و مجسمه خدايان در عبادتگاه هاي شهرها گذاشته شده بود. مراسم ديني ايلام شبيه مراسم ديني سومر و بابل بود (تاريخ ماد, م دياكونوف ص ۵٨٩).
    در سيستم اجتماعي ايلام نيز مثل سومريان و ديگر خلق هاي التصاقي زبان زن از حقوق اجتماعي خيلي بالايي برخوردار بود و در كارهاي دولتي و سرپرستي اماكن مذهبي زنان حضور گسترده اي داشتند و ستم جنسي بر عليه زنان از خصوصيات اجتماعی قبايل تات( قبايلی از اواخر قرن ۱۹ به غلط با اسم آريايی خطاب ميشوند) بود و آنها زن را يك انسان حساب نميكردند و او را مثل يک جنس خريد و فروش ميكردند( هنوز هم در بين كردها, تاجيكها و بعضی ديگر از قبايل تات دختر را در مقابل پولي به مرد خواستگار ميفروشند). با به حاكميت رسيدن هخامنشيان به تدريج زنان از فعاليت هاي اجتماعي كنار زده شدند و تمام حقوق اجتماعی خود را از دست دادند. وضع اسفناکی را که هخامنشيان به زنان تحميل کرده بودند٬ در زمان ساسانيان بدتر شد ولي با آمدن دين مبين اسلام وضعيت زنان كمي بهتر شد٬ اما هيچوقت به زمان قبل از آمدن تات ها بر نگشتַ(زن در سيستم حقوقي ساسانيان,k.Bartlemen , ترجمه دكتر نַ صاحب الزمان) . حجاب زنان نيز هديه ای است از پارس های نيمه وحشی که بعد ها در بين مسلمانان ماندگار شده است.
    مجسمه سنگي"ناپير آسو" ملكه ايلام از ۱۵۲۰ ق م قديميترين مجسمه زن پيدا شده در دنياست, اين مجسمه كه سرش كنده شده ۱٨۰۰كيلو وزن دارد و نمونه هنر و ظريف كاري آنها است ومجسمه هاي يوناني و رومي كه صدها سال بعد از آن درست كرده شده اند از لحاظ هنري در سطح خيلي پايين تري قرار دارندַلباس هاي تن اين ملكه شبيه لباس هاي زنان آذري ميباشدַ
    هر كسي كه با زبان تركي آشنايي دارد با نگاهي به اسامي شاهان ايلام تشابهات آنها را با اسامي تركي امروزي ميبيندַمثال:اسامي تعدادي از شاهان ايلام: شيموت-وارتاش shimut-vartash , تن دن- اولي tan dan-uli, اونتاش قال untash-gal, ليلا-ايرتاشlila-ir-tash, هومبان هال تاشhumban-haltashو غيرهַ در آخر اكثر اسامي ايلامي پسوند هاي"تاش","آش" و"لي" وجود دارد كه در زبان همه اقوام التصاقي زبان ساكن اطراف كوههاي زاگرس(قوتتي,لولوبي,هوري,گيلزان,ماننا,ماد,ַַַ) نيز صرف ميشد و هنوز هم در بين اكثر اهالي همين سرزمين ها رايج است و براي مثال پسوند " تاش" بصورت "داش" در تركي آذري استفاده ميشود:يولداش, قارداش,تيمورتاش و غيره.
    معابد مذهبی ايلاميان که "زيگووارت" ناميده ميشد ، ريشه ترکی دارد، زيگووارت= جيگور، چيگور+ آد = مکان فرياد سوگند، چون با ساز و آواز عبادت ميکردند.

    ايلاميان نيز همچون سومريان موفق به آفريدن يكي از تمدنهاي عالي بشري شدند و در طول تمام دوره تقريبا ۳۰۰۰ ساله حكومتشان "دمكراسي ابتدايی و سنتی" خاص اقوام ترك را حفظ كردند كه بعدا مادها, اشكانيان,سلجوقيان و ديگر سلسله هاي ترك آن روش را ادامه دادند(ايالات و ولايات نوعي استقلال داخلي داشتن و به فرهنگ و دين ديگران احترام ميگذاشتند), اين خصوصيت از اخلاق طبيعي تركان قديم به حساب مي آيد و در نتيجه همين روحيه آزاد ملي ايلاميان توانستند نزديك به سه هزار سال حكومت كنند و در مقابل اقوام سامي و غيره ايستاده و اغلب بر آنان غالب آيند.ַسيستم حكومتي فدرالي اولين بار در تاريخ در ايلام شكل گرفتַ
    به مرور زمان تمدن درخشان ايلام هر چه بيشتر آشكارتر ميشود، و شوينيست هاي فارس و حاميان آرياپرست شان( استمارگران غربی که تاريخ ايران را به نفع قوم موهوم آريا شديدا تحريف کرده اند) كه تا ديروز ٬يا وجود انها را کلا انكار ميكردند و يا آنها را وحشي و غير ايراني ميناميدند٬ حالا با بيشرمي ميخواهند به آنها لباس آريايی ( بخوان لباس وحشيت) بپوشانند , براي مثال "يوسف مجيد زاده" در كتاب "تاريخ و تمدن ايلام" مينويسد:منطقي ترين فرضيه اين است كه ايلاميان به عنوان پروتولر زبانشان با ورود به دوران ماد به زبان ايراني مبدل شد.( اين پان فارس همان به اصطلاح تاريخ دانی هست که اخيرا در مصاحبه ای با روزنامه همشهری ادعا های دروغين پان فارس ها را در مورد کتابسوزی مسلمين در ايران را پس گرفته و اعتراف کرده بود که، آريايی ها تا قرن ۹ ميلادی هيچوقت کتب يا نوشتاری ديگر از خود نداشتند، و اولين بار در اواخر قرن ۹ ميلادی با کمک گيری از زبان عربی زبان فارسی قدرت نوشتاری پيدا کرد) ( همشهری، ۶ مهر ۱۳۸۲),در اينجا لازم به اشاره است که، کتابسوزی اسکندر کبير و يا اعراب مسلمان افسانه ای است که پان فارس ها ساخته اند، تا با توسل به آن وحشيت وفقر فرهنگی اجدادشان را روپوشی کنند. اما تنها مورد کتابسوزی ثبت شده در تاريخ بشريت، توسط همين پان فارسها درآذرماه سال ۱۹۴۶، بعد از اشغال آذربايجان جنوبی ،توسط ارتش شاهنشاهی انجام شد، و در اين کتابسوزی، هزاران جلد کتب نفيس ترکی در شهرهای آذربايجان به آتش کشيده شد. اين عاملين و نوکران استعمارگران غربی در منطقه شرق ميانه، ٨۰ ساله كه، به دلايل سياسی، مشغول تحريف تاريخ ايران به نفع قوم موهوم آريا هستند و هنوز هم با سماجت به اين كار غير انساني و ضدفرهنگی شان ادامه ميدهند.آقای ناصر پورپيرار در تحقيقات ارزشمندش ، با مدارک معتبر و عکس های گرفته شده از تخت جمشيد، کعبه زرتشت و غيره ثابت ميکند که هردوی آنها عبادتگاهها و کاخهای ايلامی بودند که پان فارسها با تغيراتی در آنها و نوشتن کتيبه های جعلی ، آنها را به هخامنشيان وحشی منسوب ميکنند. همچنين مقبره کوروش کاملا جعلی ودر سال ۱۹۶۰ در آن محل ساخته شد.مصالح آن را با خراب کردن هسجد و کاروانسرای آتابای تهيه کردند.

    ۱-حقوق تاريخ, صفحه ٨۳, علي پاشا

    ۲-دكتر ضַ صدر,پيرامون نام تاريخي كشور"ايلام"

    ۳- تاريخ ديرين تركان ايران,جلد۱, پروفسور ذهتابي
    مأخذ: وبسایت تاریخ تورک ایران

    dinsdag 14 juli 2009

    ترکهای سومر ، بانيان تمدن بشری



    ترکهای سومر ، بانيان تمدن بشری
    ارسالی- توران آذری
    به گواه تاريخ ، منطقه غرب ايران , خصوصا آذربايجان ,مهد تمدن بشري بوده است ولي متاسفانه شوونیسم به علت كينه توزي با تاريخ ... و ترس از اينکه برملا شدن حقايق آن ، پوچی و دروغ بودن ادعای آنان مبنی بر وجود تمدن پوشالی ۲۵۰۰ ساله ..... در فلات ايران را ثابت خواهد کرد، لذا از نشر حقايق مربوط به آن شديدأ ممانعت کرده ، و با وقاحت تمام تمدن های درخشان قبل از هخامنشی را بی اهميت و قبل از تاريخ می نامند. لازم به ذکر است که در همه جای دنيا به دوران قبل از اختراع خط توسط سومرها، يعنی تقريبا ۶۰۰۰ سال قبل، دوران قبل از تاريخ ميگويند، ولی برتری طلبان در ایران ۲۵۰۰ سال را مرز بين دوران قبل و بعد از تاريخ معرفی ميکند تا توجه مردم به سوی تمدن های باستانی فلات ايران جلب نشود. اين عمل زشت.....خيانت بزرگی است كه قومگرايان عظمت طلب به ايرانيان در کل و خصوصا به آذربايجانی ها که وارثين واقعی تمدنهای قوتتی ها،ايلاميان، سومريان، ماننا ها، مادها،اورارتوها و...ميباشند.

    آثار و نشانه هاي فراواني از تمدن هاي قديم آذربايجان به صورت صدها تپه تاريخي هزاران ساله در همه جاي آذربايجان پراكنده هستند و به امان خدا رها شده اند. دزدان و قاچاقچيان آثار باستانی، با تشويق اشخاص ضد آذربايجانی داخل حاکميت که خودشان نيز در اين دزديها و فروش اين آثار دست دارند، در آنجا ها بدون هيچ ممانعتی به غارت آثار باستانی آذربايجان مشغول هستند و آنچه هم از غارت دزدان در امان مانده توسط حاکميت شوينيستی ایران به بهانه های مختلف تخريب ميشوندو نمونه بارز آن تخريب ارک عليشاه و محوطه تاريخی مسچد کبود در تبريز ميباشد.
    عده زيادي از محققين سرشناس,مثل آرتور كسيت,هنري فيلد وַַ آذربايجان را سرزمين ظهور انسان متفكر و مهد جامعه متمدن ميدانند.
    سومريان كه امروزه بانيان تمدن بشري شناخته ميشوند اقوامي التصاقي زبان، با زبانی خيلی نزديک به ترکی امروزی ، بودند كه بعد از مهاجرت از آسياي ميانه و سكونت چند صد ساله درآذربايجان به بين النهرين كوچ كردند و با اطمينان ميتوان سومرها را اجداد آذربايجانی ها و تمدن آنها را شاخه اي از تمدن باستاني آذربايجان به شمار آورد.
    چون تمدن سومر رابطه و خويشاوندي تنگاتنگي با تمدن هاي آذربايجان باستان( قوتتي,هوري,آراتتا,ماننا,اورارتو,ماد,ַַ) دارد وخود شاخه ای از تمدن باستانی آذربايجان شمرده ميشود, لذا مطلب را با بحثي كوتاه در مورد تاريخ سومرها ادامه ميدهيمַ
    سومرها شاخه اي ازاقوام آسيانی( اورال ـ آلتائيک) بودند كه در حدود۶۰۰۰ ـسال قبل از ميلاد،همراه با اقوام خويشاوند خود،هوری ها، ايلاميان،و... از آسياي ميانه كوچ كرده و دولتهاي مقتدري را در ايران,آنادولي و بين النهرين ايجاد كردند. آثار باقيمانده از اقوام نامبرده نشانگر آن است که، همه آن تمدن ها دارای منشاء مشترک بوده و يك حوزه تمدني مشترك را تشكيل ميدادند و اقوامي كه آن تمدن ها را بنا نهاده بودند ،دارای ريشه نژادي ، زبانی و فرهنگی مشترك بودند.
    جغرافيای ارضی سومرها شامل بين النهرين, شمالغرب خليج کنگر(خ.فارس امروزی) و غرب خوزستان امروزی بودַ البته برخی از تاريخدانان ، سومرها( اجداد ترکان) را ، نه مهاجر ، بلکه بوميان اصيل بين النهرين ميشمارند و عقيده دارند که ، بعدها در طول اعصار به آذربايجان،آسيای ميانه و... پخش شده اند.
    سومريان در كتيبه های سومری بصورت واضح اشاره ميكنند كه ، از كوههاي شمال وشمال شرق( ايم كورا, ايم= شمال_شرق, كورا= كوه) به بين النهرين آمده بودند. سومرها خودشان خود را " کارا کل" يعنی سياه سر ميناميدند، نه سومر.
    سومرها در حدود ۵۵۰۰ سال قبل از ميلاد از اقوام همنژاد و همزبان خود در آذربايجان يعنی هوری ها، (سابيرها(سوبار ها), قوتتي ها, لولوبي ها, آذ ها,ַַַ) جدا شده وبه بين النهرين كوچ كرد ه و در آنجا اولين تمدن مدني بشري را بنا نهادند.ַسومر ها تمدن هاي شهري ur,Mari, uruk, nippur, kish, را در حدود ۴۵۰۰ سال قبل از ميلاد بنا نهاده بودند. سومرها به عنوان اولين قانونگذاران بشريت بشمار ميروند و از Dungi پادشاه اور و نيسابا و اورو كاجينا شاه لاقاش(2600 سال قبل از ميلاد) مجموعات عظيمي از قوانين به جاي مانده كه مربوط به همه مسائل زندگي( ارث,خريد و فروش, مجازات مامورين دولتي متهم به رشوه خواري,قوانين حقوقي زنان,ַַ) ميباشندַ بعدها حمورابي شاه سامي بابل دستور داد تا آن قوانين را جمع آوری کرده و بر روی لوحه های سنگی بنويسند، كه امروزه تحت نام " قوانين حمورابی" معروف هستند.»۳
    تمدن سومری بر پايه سيستم دولت ـ شهری بنا گشته بود، هرچند که پايه اقتصادی آن بيشتر بر کشاورزی استوار بود ، تا به صنعت. در هزاره سوم قبل از ميلاد، سرزمين سومرتقريبا دارای ۱۳ شهر بود وهر شهری با دهاتی زيادی احاطه شده بود. جمعيت شهرهای سومری تخمينأ بين ۱۰ ـ ۵۰ هزار نفر بود.
    اولين دولت سومری که در تاريخ ثبت شده است، توسط etana ، حاکم شهر " کيش"، در ۳۰۰۰ سال ق.م. تاسيس شد. لوحه های سومری از او به عنوان شاهی که برای مردم ثبات و رفاه به ارمغان آورد، ياد شده است.
    حکومت سومر بعدأ به دست حاکمان شهر اوروک "uruk" افتاد. شاهان معروف سلسله اوروک عبارتند از: enmerkar, lugalbunda, gilgamish , dumuzi, شاهان اين سلسله افرادی مدبر و شجاعی بودند و کارهای شجاعانه و خارق العاده آنها الهامبخش حماسه سرايی ها ی زيادی در بين شعرا و نويسندگان آن دوره سومر شده است ، حماسه معروف گيل قاميش نيز مربوط به اين دوران است. اين دوره ، يکی ازعصرهای طلايی ادبيات و شعرنويسی سومر بشمار ميرود.۲»
    بعد از سلسله اوروک ، به ترتيب حکومت بدست سلسله های شاهی شهرهای " Ur " و "Lagash " افتاد. در حوالی ۲۳۵۰ق.م. سارگون حاکم سامی شهر( Agade( Akkad، حاکم بر سومر شد و بهمراه آن زبان اككديان در کنار زبان سومری رسميت يافت.ַسارگون شاه اككد حكومت خود را تا مناطق دوردست در شمال و غرب گسترش داد و بارها برعليه قوتتي ها در آذربايجان و ايلاميان لشكر كشي كرد. بدستورسارگون قوانين و نوشتجات سومري به زبان سامي ترجمه شده و در معبد "ائرئخ" نگه داري شد.( بعدها آشور بني پال از اين نوشته ها نسخه برداري كرده و به آشور برد و به اين صورت قوانين و نوشتجات سومريان در بين اقوام مختلف پخش و نگهداری شد.
    در لوحه های سومری ، از افتادن قدرت به دست سامی ها بعنوان اولين فاجعه ياد شده است. ، در دوره اکدی ها ، نارام سين، نوه سارگون ٫به دلايل نامشخصی، به شهر مذهبی سومرها"نيپور" حمله و معبد بزگ آنجا را غارت کرد. منابع سومری از آن بعنوان دومين فاجعه سومرها نام برده اند.
    بعد از جنگهای متوالی در سال ۲۲۰ ق.م. قوتتی های آذربايجان ، شهر اککد، پايتخت آککدها را گرفته و ويران کردند و سلسله اککديان در سومر را برانداختند.، قوتتی های آذربايجان ۹۱ سال درسومر حکومت کردند ولی چون قوتتی ها در تمدن و شهرنشينی در مقايسه با خويشاوندان سومری خود ، در سطح پائينی قرار داشتند، لذا با گرفتن خراج و رشوه از بزرگان سومر، اداره تمام امور سومر را به عهده خود سومرها گذاشتند. هر شهر سومری طبق روال سابق شاه سومری خود را داشتند و رهبر قوتتی ها که در شهر بابل ساکن بود، شاه شاهان سومر شمرده ميشد. بدليل همزبانی و خويشاوندی بين قوتتی ها و سومرها، حمله قوتتی ها کمکی بود برای سومرها، تا بتوانند در سايه حاکميت قوتتی ها موفق به ترميم و بازسازی زبان و فرهنگ خود که در طول حاکميت ۱۵۰ ساله سامی ها مورد تعارض قرار گرفته بود،بشوند.
    Gudea حاکم سومری شهر "اور" در همکاری با قوتتی ها،موفق شد دوباره يک سلسله سومری را در اور تاسيس کند، با اينکه از لحاظ سياسی تحت سلطه قوتتی ها بود..او يکی از شاهان معروف سومر ميباشد و مجسمه های زيادی از او پيدا شده است. در نهايت،Utu-Hegal ، حاکم سومری شهر Umma ، موفق شد که به حاکميت قوتتی ها در سومر پايان داده ودر سال ۲۱۰۹ ق.م. دوباره يک سلسه سومری حاکم بر کل سومر را تاسيس کند. اين بار سومرها بر عكس حاكميت قبلي شان جنگهاي طولاني را با ايلام و لولوبي ها داشتند ۲»
    Ur-Namma از شاهان بعدی سومر، معروفترين رفورميست تاريخ سومر ميباشد که سومين سلسله شاهی "اور" را بنا نهاد (۱۹۵۰ ـ۲۰۵۰ ق.م.) . او اولين "کتاب قانون" در تاريخ بشريت را وضع کرد و طبق نوشتجات سومری، او شاهی هنرمند،قانونگذار، عدالت خواه بود که به حقه بازی، کلاهبرداری، ظلم ثروتمندان به فقرا و.. در کشور خاتمه داد.۳»
    Shulgi فرزند "اور ـ ناما" نيز از شاهان معروف و خوشنام سومر ميباشد.او علاقه وافری به هنر،شعر و موسيقی داشت. او در شهرهای " نيپور" و "اور" مدارس زيادی را ساخت و اکثر۸۰۰ هزار لوحه سومری که تا به حا ل پيدا شدهاند، توسط تربيت يافتگان اين مدارس نوشته شده است. شولگی ۵۰ سال حکومت کرد و در دوره او شعرا و نويسندگان در تمجيد از او با هم رقابت ميکردند.در يکی از اشعار از او بعنوان شاهی که " همه لذات زندگی را برای مردم سومر فراهم کرد" ياد شده است.
    ۴۳ سال بعد از مرگ اين شاه، دربيست و پنجمين سال حکوت نوه او ، Ibbi- sin ، سومر مورد حمله ايلاميان از شرق و ايلات بيابان نشين سامی" آموريها " از غرب شد.بدليل خيانت ژنرالهای سومری ."ريم سيم" شاه ايلام، موفق به فتح شهر"اور" شده ، شاه سومر را به اسيری گرفته و هيکل خداي سومر"نه نه" را به ايلام برد.ايلاميان ٦۰ سال بر سومر حكومت كردند.
    اين واقعه باعث ضعف تدريجی سومرها و قدرت گيری دوباره سامی ها شد، بطوری که چندين دهه بعد ،در دعوا بر سر حاکميت بين سومرها و سامی ها، حمورابی،حاکم آموری بابل، با شکست دادن Rin-Sin ،رقيب سومری خود، حکومت بين النهرين را بدست گرفت. سال به حکومت رسيدن حمورابی، ۱۷۵۰ق.م.، پايان دوره باستانی سومر و شروع دوره ای که به " تمدن بابل" معروف است،ميباشد.عده ای ازַسومرها که نميخواستند زير حاکميت سامی ها زندگی کنند، بتدريج به آذربايجان و آسياي ميانه برگشتند و آنهايي هم كه باقي ماندند به مرور زمان در بين سامي ها حل شدند، ولی فرهنگ و مدنيت سومرها در طول قرنها پايه اصلی تمدن بابل بود. فرهنگ،خط و زبان سومری تا قرنها بر بابل حاکم بود و اکثر کتيبه های شاهان بابل تا قرنها به خط و زبان سومری نوشته ميشد.۲». در زبان عربی صدها کلمه با منشاء ترکی وجود دارد که مستقيمأ از زبان سومری داخل زبانهای سامی قديم، و از آنها نيز به زبان عربی امروزی رسيده است، مثلا کلمه"يتيم" ، "متين" و ..، کلمه "مته،ماتان، درترکی قديم به معنی محکم ميباشد. تمدن بابل ادامه تمدن سومر بود.
    زندگی اجتماعی،سياسی،مذهبی و اقتصادی سومرها با قوانين و مقررات پيچيده ای بر اساس عدالت و قانون تنظيم شده بود. طبق ميتولوژی سومرها، جهان هستی تحت کنترل دقيق يک دسته خدايان ، که جسما شبيه انسانها ولی دارای قدرت مافوق طبيعی بودند، اداره ميشد. بزرگترين خدای سومر "dingir" بود، که در زبان ترکی امروزی tengri و تانگری تلفظ ميشود. از ديگر خدايان مهم سومرها، An خدای آسمان،" Nanna "،نه نه ،(مادر به ترکی) خدای زمين، In-anna، اين آنا، خدای عشق و محبت بودند. بعدها سامی ها(بابلی ها و آشوری ها) ، In-anna خدای سومری را تحت نام ايشتر،ايستر" Ishtar " ( کلمه ای ترکی، به معنی دوست دارنده،عشق و محبت) ، عبادت ميکردند.
    در داستان حماسي گيل گمش (يک كلمه تركی ميباشدو فرم اصلی کلمه "بيل گميش" ميباشد)، كه قديميترين داستان حماسی شناخته شده بشری ميباشد، ارتباط و علاقه خيلي نزديك سومرها با آذربايجان, خزر و آسياي ميانه كاملا مشهود هستַ قهرمان داستان قيل گميش شاه و خدای شهر اوروک در سومر، براي پيدا كردن راز ابدي زيستن در سفري دراز و پر خطر، به پيش " اوتنا بيشديم" كه در وسط درياي خزر زندگي ميكند ميرودַ او از آذربايجان رد شده و در داستان خيلي از مكان هاي جغرافيايي آذربايجان, مثلا كوه ميشو (شمال مرند), درياچه اورمي,ַַنام برده شده است و اينكه رمز جاودانه زيستن در وسط خزر بود ونه در خليج كنگر كه بغل دست سومرها بود همه نشان دهنده علايق ناگسستنی آنها به آذربايجان وحوالی دريای خزر، كه منشأ شان از آنجا بود، ميباشد. سومرها با گذشت قرنها وطن اصلي خود آسياي ميانه و آذربايجان را هيچوقت فراموش نكرده بودند و حتي در تدفين مردگانشان آنها را به پهلو و رو به شمال شرق قرار ميدادند.ַبه عقيده بعضي از تاريخ دانان، بعد ازدومين باری که سومر ها حاكميت را در بين النهرين به سامی ها باختند ، يعني در سال ۱۷۵۰ قبل از ميلاد، عده ای کثيری از آنها به آذربايجان , قفقاز و آسياي ميانه برگشتند.ַسومرها يی که به آذربايجان برگشتند در بين اقوام همزبان و همنژاد خود در آنجا ( قوتتی ها، ساوير ها و...) حل شدند و در تکامل بعدی تمدن آذربايجان سهيم شدند.مثلا حماسه قيل گميش سومری، هنوز هم با كمي تغير، که نتيجه گذشت چند هزار ساله ميباشد، در حماسه كوراوغلي در بين ملل ترك ، خصوصا آذربايجان،زنده هست۳»
    اولين باستانشناسانی که لوحه های سومری را در قرن اخير ترجمه کردند ، تاريخدانان يهودی بودند. آنها طبق رسم مرسومشان در تاريخنويسی رعايت بيطرفی را نکرده و با دروغگويی سعی کردند که سومرها را سامی و يهودی معرفی کنند. ( يهودييان، که اکثر مراکز تاريخشناسی دنيا را قبضه کرده اند، هميشه سعی ميکنند که تاريخ تمدن های مختلف خاورميانه و آسيای ميانه را طوری جعل کنند که حقايق و حوادث تاريخی افسانه های تورات را تائيد بکنند.).
    بعدها دانشمتدان و زبان شناسان بيطرف با ترجمه و بازخونی الواح سومری ، ادعای دروغين يهوديان را افشا کرده و ثابت نمودند که، زبان سومری هيچ ارتباطی با زبانهای سامی و هندواروپايی نداشته و فقط با زبان ترکی خويشاوندی دارد، و لذا زبان سومری را "پروتوترک"، يعنی پيش ترکی ناميدند. البته تاريخنويسان يهودی دست از دغل بازيهای خود برنداشتند و با تئوريهای ديگری به ميان آمدند، از آن جمله:اينکه سومريان بانيان تمدن بشری نيستند بلکه اقوام سامی بنيان تمدن را گذاشته اند؟ ويا اينکه سومرها وارثی در دنيای امروزی ندارند و آنها کلا از بين رفته اند؟ و ...
    يکی از اين تاريخدانان مشهور يهودی، که سومرشناس معروفی ميباشد، ساموئل نواح کرامر samuel noah kramer در کتابهای مختلفش راجع به سومر ها عقايد ضد و نقيضی را ارائه داده است،
    کرامر در اثری که در سال ۱۹۵۶ در آمريک چاپ شده " From the tablets of sumer" در بخش ۲۲ نظريه ای خنده داری را ارائه ميدهد که عمق غرض و موضع طرفدارانه ايشان را نشان ميدهد، او در اينجا مينويسد که، تمدن سومر را يک قوم سامی( يهودی؟) با کمک قوم پارس که ۶ هزار سال قبل از ميلاد از منطقه فارس کنونی به بين النهرين آمده بودند، پايه گذاری کردند و سومرهای وحشی در حدود ۵هزار سال ق.م. از آذربايجان کنونی به آنجا حمله کرده و تمدن آنها را مصادره کردند. البته اين تاريخشناس مشهور در همان بخش کتاب اش ياد آوری کرده است که، ايشان هنوز هيچ مدرکی برای اثبات تئوری خود پيدا نکرده است » ۱ .( لازم به ياد آوری است که همين يهوديانی از قماش کرامر، همچون گيريشمن و ...، که تاريخ کلأ جعلی فارسها را نوشته اند ، زمان ورود آريائی ها به فلات ايران را ۸صد سال ق.م. نوشته اند، و هيچ مدرک تاريخی ( آشوری، بابلی،ايلامی و..) به تاريخی ديرينتر از ۶۰۰ ق.م. اشاره نکرده است. لذا نظزيه کرامر در مورد سومر واقعأ افتضاح و پررويی بيش از حد بود و لذا ما در نوشته های بعدی اين سومر شناس ميبينيم که مجبور به اعتراف شده و نوشتجات قبلی اش را نقض ميکند ؛
    مثلا در کتاب " Inanna , Queen of Heaven and earth" 1983, صفحه ۱۳۰، بطور واضح مينويسد که زبان سومرها فرم قديمی زبان ترکی بود وتصديق ميکند که سومرها پايه گذار تمدن بشری هستند.»۲
    مهمترين جشن هاي رايج در ايران امروزی (نوروز, مهرگان , شب يلدا و ַַַ ) نيز يادگارهای هستند از سومر ها ، به عقيده دانشمندان و تاريخ دانان ( براي مثال محقق مشهور امريكايي Charles Berlitz در كتاب"مثلث اژدها" و C.F Jean در كتاب"ReligionsumerianeLa" , و پروفسور S.N. Kramer در كتاب"Mesopotamien,new" ) اين جشن ها اصلا از زمان قبل از مهاجرت سومريان از آسياي ميانه در بين آنان و اقوام خويشاوندشان در آنجا رايج بود و با مهاجرت آن اقوام به قفقاز,آنادولي, آذربايجان ,غرب ايران و بين النهرين اين رسم و رسوم را همراه خود بدانجا ها نيز بردند و بازماندگان آنان در آسياي ميانه(تركان بعدي) نيز از شمال چين تا شرق درياي خزر هميشه اين مراسم را بجا آورده اندַ اين جشن ها براي اولين بار در اواسط دوران امپراتوري سلجوقيان بزرگ شروع به رايج شدن در بين اقوام تاجيك و تات(فارس,كرد,ַ) كردַ متاسفانه اين جشن ها نيز از كينه توزي و تحريفات شوينيسم در امان نمانده و کسانیكه از راه فرهنگ دزدي مشغول هويت سازي براي قوم موهوم آريا هستند اين جشن ها را نيز بي شرمانه بدون هيچ مدركي با استناد به افسانه هاي شاهنامه به خود منسوب كرده و پيام عشق و صلحی را که اين عيد ها پيام آور آن هستند را، به نفرت و نژادپرستي آريايي شان آلوده کرده اند.
    امروزه هم اگر منصفانه نگاه کنيم ، ميبينيم که جشنهای باستانی مثل تموز بايرامی(نوروز)، چيله گجه سی( شب يلدا)، چارشنبه بايرامی(چهارشنبه سوری) و... در داخل جغرافيای آذربايجان و مردم ترک آنجا ؛ پررنگتر،متنوع تر و با شکوه تر از هر جای ديگر ، جشن گرفته ميشود و اين نشاندهنده رابطه کهن و عميق ترکان با تمدنی است که اجداد سومری آنها پايه گذاری کرده بودند.

    سومرها به عنوان بانيان تمدن بشری، خدمات زيادی را به بشريت کرده اند.از جمله كارهاي مهمي كه سومريان براي بشريت كرده اند:
    آفريدن قانون واولين بانيان حقوق بشر ، اداره جامعه بر اساس قانون, اختراع چرخ, پايه و اساس علوم و صنايع مختلف را گذاشتندكه بعدا توسط ديگران تكامل پيدا كرد,پايه و اساس شيمی،رياضيات،داروشناسی و..
    تقسيم هر شبانه روز به ۲۴ ساعت و هر ساعت به ٦۰ دقيقه و هر دقيقه به ٦۰ ثانيه .,كشف و به كار گرفتن انواع فلزات ،
    اشعار و داستانهای سومر که از لوحه های سومری بازخوانی شده ،نشان ميدهد که پايه ادبيات را نيز آنها گذاشتند.
    اختراع خط ( اول هيروگليف و بعدا خط ميخي) از كارهاي ديگر سومريان هست, داريوش هخامنشي ۳۵۰۰ سال بعد، با استفاده از همان خط ميخي اختراعي سومرها كتيبه هاي خود را به سه زبان ايلامي, اكدي و پارسي نويساندַ. هنر پيکر تراشی، معماری را بنيان گذاشتند.
    هنر ساختن مهرهای استوانه ای، که با هنرمندی بی نظير با اشکالی خيلی ظريف حکاکی شده بودند و بد از شيدن آن بر روی لوحه گلی، اشکال آن در کليت ديده ميشد، اين هنر بعدها در بين مصری ها و يونانی ها نيز پخش شد.
    سومر ها برای اولين بار در تاريخ، برای اداره کشور مجلس شورايی ايجاد کردند ، که از دو تالار، تشکيل شده بود، يکی محل ريش سفيدان و ديگری محل جوانان بود. ايجاد سيستم قضايی پيشرفته که برای اولين با مجرمين بر اساس قانون دادگاهی ميشدند. در هر جلسه دادگاه در سومر، ۴ قاضی همزمان شرکت ميکردند.
    در ساحه فلسفه و مذهب نيزسومرها خدمات زيادی را به بشريت کردند. طرز آفرينش انسان، عقيده به دنيای زيرين،قيامت،طوفان نوح،جدايی روح از جسم و انتقال آن به دنيای زيرين به هنگام مرگ، عقيده به خير و شر، روشنايی و تاريکی و ... ، همه تفکرات فيلسوفان سومری بود که بعدها در بين اقوام سامی پخش شده وو الهام بخش کتب مذهبی يهوديان،مسيحيان و مسلمين شده است.
    حضرت ابراهيم ساکن سومر بود، که در سال ۲۰۵۰ق.م. از آنجا کوچ کرد، يعنی زمانی که سومرها بعد از بدست گرفت دوباره حاکميت سومر، به سامی ها خيلی فشار ميآوردند.

    پروفسور woolley كه از طرف دانشگاه پئنسيلوئييا و موزه بريتانيا بعنوان رئيس هيت كاوشگري در شهر اور بدانجا فرستاده شده بود بعد از سالها تحقيق مينويسد" خلق سومر در بين النهرين ۲۵۰۰ سال قبل از مصريان تمدن بشري را بنا نهادند " وي فرضيه قديمي بودن تمدن مصر با مدارك قطعي طرد كرده و مي نويسد" سومريان در ۳۵۰۰ سال قبل از ميلاد مراحل پيشرفته تمدن را پشت سر گذاشته بودند و به مصر, آسياي صغير, يونان, آشور و غيره راه تمدن را نشان داده بودندַ
    لئو پووانت از سومر شناسان معروف مينويسد: از ۳۰۰۰ سال ق م تمدن درخشان شهرهاي سومري سامي ها را از شبه جزيره عربستان به خود جذب كرد و آنها بتدريج بخش عمده اي از جمعيت سومر را تشكيل دادند و از۲۳۵۰ق م توانستند حاكميت سومر را به مدت ۱۵۰ سال بدست بگيرند(اكدها) ַ وقتي كه سومرها در ۲۱۰۹ ق م دوباره حاكميت را به دست گرفتند شديدا با سامي ها بدرفتاري كرده و در نتيجه عده اي از آنها مجبور به مهاجرت به فلسطين و مصر شدند و تمدن سومر را با خود بدانجا ها بردندو بعدها تمدن مصر , فنيقيه و تمدن يهوديان را بنا نهادندַ ַيك عده اي نيز در كنار موصل, نينوا, ساكن شده و بعدها دولت آشور را ايجاد كردندַ دو قبيله etrusk و سيكول نيز به طرف غرب كوچ كرده و در يونان,كرت, جنوب ايتاليا ساكن شده و تمدنهای اوليه آن سرزمين ها را به وجود آوردند.
    رنه گروسه فرانسوي معتقد هست كه سومريان بدون شك تمدن خود را از مردم آذربايجان كسب كرده اندַ( با در نظر گرفتن چند صد سال زندگی آنان در آذربايجان)
    هروزني" B. Hrozny" دانشمند چك , كسي كه براي اولين بار موفق به قرائت وترجمه لوحه هاي هيتي شد؛ آذربايجان را اقامتگاه ثانوي سومري ها ميداند(جامعه بزرگ شرق, صفحه ۱٦۱)
    ساموئل نوح كريمر سومر شناس معروف كه خيلي از لوحه هاي سومري را ترجمه كرده در كتاب "الواح سومري" صفحه ۲۵٨ تاييد ميكند كه سومرها از آسياي ميانه واز طريق قفقاز به آذربايجان آمده، و بعد از سكونتي دراز مدت در آنجا ، به بين النهرين مهاجرت کرده ودر آنجا ساكن شدندַوي ادامه ميدهد: سومر ها درايجاد تمدن آراتتا درآذربايجان وتمنهای باستانی درغرب ايران نقش بزرگی داشتند.( آراتتا,۵۰۰۰ ق م) وبعدها از آنجا به بين النهرين کوچ کردند.
    چارلز بارني عالم تاريخ شناس انگليسي بعد از تحقيق روي آثار پيدا شده از گورتپه و حسنلو در آذربايجان به اين نتيجه رسيده كه صنعت فلزكاري اولين بار در آذربايجان شكل گرفته است.(مجله ميراث فرهنگي,سال۳,شماره۵,ص ۵۳)
    باستان شناسان دامنه هاي جنوبي قفقاز را گهواره صنعت فلزكاري دانسته و تاييد ميكنند كه مواد اصلي در ساخت مفرع يعني مس و قلع در گنجه استخراج ميشده( معادن قلع ٧۰۰۰ ساله اين منطقه يادگار ان دوران هست).
    ساموئل هوك در كتاب"تاريخ اوسانه در خاورميانه" ريشه نژادي سومريان را با ساكنين قديم آذربايجان(قوتتي ها, لولوبي ها,سابير ها,ַַ) گيلان(كاسپي ها) و غرب ايران(کاسسی ها٬ايلاميان) يكي ميداندַ
    هنري فيلد در كتاب "مردم شناسي ايران , صفحه ۱٧۵) سكونت سومر ها در آذربايجان و جنوب خزر را ثابت ميكندַ
    پروفسور ذهتابي( تاريخ قديم تركان ايران ,جلد۱) , محمد تقي سياه پوش (پيدايش تمدن در آذربايجان)نيز با تحقيقات خيلي ارزنده ثابت ميكنند كه خاستگاه سومريان آذربايجان بوده استַ

    فريتزهومئل "Hommel, Fritz"در ترجمه لوحه هاي سومری، بيش از ۳۰۰ كلمه تركي پيدا كرد ،, كلماتي كه اكثرا به همان شكل قديمي اش در تركي امروزي هنوز هم به كار برده ميشود ، و لذا هومئل با استناد به كشفيات علمي خود از كتيبه ها و لوحه هاي سومري ، زبان سومري را به عنوان ريشه زبان تركي و "پروتو ترك" معرفي كردַ

    "دل هايمزِ، Dell Hyme " پژوهشگر و زبانشناس وابسته به دانشگاه شيکاگو در بخش انسان شناسی در رابطه با ارتباط رياضی بين زبانها تحقيقی انجام داده و ۲۰۰ لغت انگليسی را در دو زبان "سومری و ترکی " مقايسه کرده است. او در پژوهش چاپ شده‌اش رابطه مشترک اين دو زبان را با مشابهت های لغوی موجود اثبات کرده‌است. به اين صورت که بعد از ۲۰۰۰ سال گسست از يک زبان مرده ريشه لغات در زبان ترکی امروزی زنده است و مورد تکلم واقع ميشود. اين همه حقايق و شواهد برای آن ذکر ميشود که نظريه های رايج در ايران در مورد زبان کنونی ملت آذربايجان مورد بررسی مجدد قرار گيرد. چرا که عدم امکان دسترسی به اطلاعات و نيز اعمال منافع سياسی سبب شده اند که يک موضوع مهم علمی در مورد خاستگاه زبان کنونی مردم آذربايجان مخدوش شود و دانش صحيحی به مردم داده نشود.

    در کتيبه ای آشوری از سال ۷۱۶ق.م. اسم قديمی کوه"سهند" که در بين اهالی ماد ـ ماننا استفاده ميشد، کوه" او آ اوش" و منطقه کوهستانی نزديک آن " او ايش ديش" آمده است. اين دليلی ديگر بر همزبانی سومرها و قوتتی ـ لولوبی ها ميباشد. در زبان سومری "o, u ، او" به معنی عدد ۱۰ ميباشد که در ترکی امروزی همان کلمه بصورت"اون،on" استفاده ميشود. "ايش،ائش" در زبان سومری به معنی عدد۳ که امروزه نيز در ترکی به صورت" اوش" استعمال ميشود. "ديش" در زبان سومری به معنی "دندانه" و در ترکی امروزی به معنی"دندانه؛ دندان" هنوز هم استعمال ميشود. لذا معنی" او ايش ديش" ذکر شده در کتيبه آشوری به معنی" سيزده دندانه" ميباشد و امروزه بدان محل"بش بارماخ" ميگويند.( تاريخ ديرين ترکان ايران،ص۸۷۴، پروفسور زهتابی)

    در لوحه ای سومری از ۲۱۰۰ق.م.، شاعره ای سومری ، به نام " بيدا" ، «به معنی يگانه در زبان ترکی باستان» ، در شعری که بخاطر فراق از پسرش که در "همدان" زندگی ميکرد، سروده است؛ به کلمات و اسامی " کؤر"، " آراز"، " همدان" ؛ " ساز"، "تار"، "غم" ،"ايل" ،" آی"" آد" به همان صورت که امروزه در ترکی آذری رايج است ، در آن شعر بکار برده است. ( پروفسور تاريف آذرتورک).

    چارلز بارني, كوردون چايلد , هنري فرانكفرت معتقد هستند ( پيدايش تمدن در آذربايجان٬ م.تقی سياهپوش) كه سومرها موقع آمدن به بين النهرين كاملا با علم فلزكاري مجهز بودند و فلزات همراه آنان نه فقط شامل طلا و مس بود، بلكه شامل مفرع حقيقي نيز بود،ַاجداد آنان جايي ديگر، كه قطعا آذربايجان بود , چونكه آنجا نخستين پايگاه فلزكاري وگهواره اين صنعت شناخته شده است, ياد گرفته بودند كه مس و قلع را ذوب كنند و مفرع بدست آورند ، چون در سومر چيزي جز گل وجود نداشتַسومريان در طول حکومت شان در سومر ارتباط تنگاتنگی با همنژاد های خود در آذربايجان داشته و سنگهای زينتی و مواد لازم برای صنعت فلزکاريشان را از اذربايجان تهيه ميکردند، در حماسه گيل قميش، در يکی از جنگها، گيل قميش با کمک دوست و همرزمش "enkidu" به جنگ Huwawa" حاکم در کوهای شمال ، يعنی آذربايجان، ميروند، تا با شکست دادن او که مانع رسيدن چوب جنگلی و سنگ های گرانقيمت به سومر ميشد، بجنگند.

    با مطالعه سير تکامل خط ميخی سومری ، و با توجه به اين حقيقت تاريخی که ، سومرها قبل از مهاجرت به بين النهرين، قرنها در آذربايجان زندگی کردند، ميتوان با قاطعيت گفت که تمدن سومری ادامه و شکل تکامل يافته تمدن قوبوستان آذربايجان بود.از تمدن قوبوستان، که قديمی ترين تمدن شناخته شده تاريخ بشريت ميباشد هزاران نوشته تصويری باقی مانده و سومرها بعدها اين خط تصويری را به خط ميخی تکامل دادند. پروسه اختراع خط هزاران سال طول کشيده است و سومرها يکدفعه آنرا اخترا نکردند.
    وابستگي و خويشاوندي زباني و فرهنگي بين مردم كنوني آذربايجان و سومرها خيلي قوی بوده و مورد تاييد اكثر تاريخدانان ميباشد و خيلي ها مثل" ف.هومئل" زبان سومري را پروتوترك مينامند ַ من فقط بطور خيلي مختصر به بخش كوچكي از اينها اشاره كردم ،و در خاتمه مطلبی را راجع به يك نمونه از صدها مشترکات فرهنگي بين سومريان و تركان، اشاره كرده و مطلب را تمام ميكنم, آن هم صنعت موسيقی ميباشد اوزان ها (عاشيق ها) در فرهنگ تركي جايگاه بخصوصي دارند ودر كل تاريخ هزاران ساله تركان اوزان ها هميشه حضور فعالی در بين اقوام ترک داشته اند. فرهنگ ، تاريخ، داستانها و حماسه هاي تركان را ، اين نوازندگان خلقی، سينه به سينه با صداي دلنواز سازشان زنده نگه داشته اند.ַقديمترين ساز تركي كه تا حال پيدا شده در تركستان شرقي و منطقه اورومچي پيدا شده كه قدمتش به ۴۰۰ سال قبل از ميلاد ميرسد، ولي قديمترين پيكره يك اوزان با سازش در دست مربوط به سومرها و در بين النهرين پيدا شده است و مربوط به ۲۴۰۰ق م ميباشد، چيزي كه در نگاه اول، توجه بيننده را به خود جلب ميكند، اين هست كه كلاه ،كمربند وشكل ساز ،و مهمتر از آن طرز گرفتن ساز(ايستاده و ساز را به سينه ميفشارد) عينا شبيه اوزان هاي امروزي آذربايجان و جهان ترك هستַ موسيقي اوزاني كه شاخصترين و قديميترين هنر موسيقی آذربايجان و ساير ملل ترك تبار است، در هزاره هاي قبل از ميلاد در بين سومري ها و ايلامي ها رايج بود و نشانه هاي بعدي آن در هزاره اول قبل از ميلاد در بين ماننا ها كانقا ها و بعد ها در بين اشكانيان(تركان بارد) ديده ميشودַ خاستگاه اصلي و اوليه موسيقي اوزاني حوزه درياي خزر بوده و هنوز هم در آن حوزه رايج می باشدַكتيبه هاي زيادي از سومر و ايلام به موسيقي اوزاني اشاره ميكنند, مثلا : در سال ۲۲۵۰ ق م "كوتيك ايشوسپناك" پادشاه عيلام به اوزان ها حقوق ميداد تا شب و روز در جلوي معبد خداي ايشوسپناك بنوازند(دنياي گم شده عيلام صفحه ٦٨).
    در سال ۲۱۵۰ ق م , زمانيكه قوتتي هاي آذربايجان در بابل حكومت ميكردند" گوده" شاه سومري "لاقاش" ،كه زير دست آنها بود، به سرپرست اوزان هاي شهر دستور ميدهد كه پرستشگاه اينانا( نه نه ،الهه سومري) را با نواختن ساز پر از نواي شادي كنند(تاريخ پيشرفت علمي و فرهنگي بشر, جلد ۱,صفحه ۵۵٨). آلات موسيقی زيادی , همچون کمانچه، نی، دهل،چنگ، قووال از سومرها پيدا شده است.
    پس ميبينيم كه علاوه بر زبان موسيقي سومري نيز در بين تركان امروزي زنده هست

    با توجه و تكيه بر آثار باقي مانده از سومر و تحقيقات وسع سومر شناسان بطور قطعي ثابت ميشود كه سومر ها شاخه اي از تركان باستاني بودند كه درحوالی ۵۵۰۰ سال ق م همراه با ديگر اقوام باستاني ترك(هوري ها, قوتتي ها, سابير ها, لولوبي ها,كاسسي هاو,,,) از آسياي ميانه به آذربايجان كوچ كردند و سومر ها بعد از زندگي طولاني و تشكيل دولت در آذربايجان به بين النهرين كوچ كرده و با علم و دانشي كه از آذربايجان به همراه داشتند توانستند اولين تمدن بشري را بنا كرده وبزرگترين خدمات را به بشريت انجام دهندַ

    تركان دنيا , به خصوص تركان آذربايجان , به عنوان وارثين حقيقی سومرها به آنان افتخار كرده و همچون فرزندان راستين آنها در راه صلح و خدمت به بشريت هيچ وقت كوتاهي نكرده اندַ همچون اجداد سومريشان ، آذر بايجانی ها نيز هميشه مقدم مهمانان و تازه واردين به سرزمينشان را ، گرامی داشته اند ، هرچند که بعضی از اينها همچون ارمنی ها، آشوری و در اين اواخر کردها، نمک را خورده و نمکدان را شکسته اند.

    ۱ ـ ۱۹۵۶، From the tablets of sumer، samuel noah kramer
    ۲ـ Inanna ,Diane Wolstein, Queen of Heaven and earth" 1983ـ، samuel noah kramer ، ص ۱۳۰
    ۳ـ "تارخ ديرين ترکان ايران" پروفسور م.ت. زهتابی

    مأخذ- سایت تاریخ تورک ایران

    زندگینامه ربیعه قدیر رهبر اویغور



    زندگینامه ربیعه قدیر رهبر اویغور
    40 سال دنبال رهبر بودم، کسی پیدا نشد، خودم رهبری را بعهده گرفتم
    این زن، روی دیگر تراژدی اورومچی [ مرکز ترکستان شرقی] است، رهبری که غرب به تازگی وی را بازشناخته است و کسی که شاهد زنده درام انسانی اویغورستان است.
    زنی دردکشیده که 62 سال از عمرش را سپری کرده است و روزگاری در اوج قدرت و ثروت افسانه ای اش در چین به سر می برد و اکنون با دو مترجم ، در آنسوی دنیا یعنی واشنگتن آواره شده است و تنها نقطه امید مردمی است که هیچ حامی ای در این دنیا ندارند.
    او ربیعه قدیر است، زن مسلمان اویغور که می گوید چهل سال به دنبال یک رهبر برای مبارزات آزادیخواهانه مردم مسلمان اویغور بوده است و چون کسی قدم به جلو نگذاشته، خود شخصا رهبری جنبش را بر عهده گرفته است.
    او امید زنان و مردان اویغور است. کسی که یک خیابان بالاتر از کاخ سفید در طبقه دوم یک ساختمان 13 طبقه، در یک مرکز تجاری واشنگتن به مبارزه ادامه می دهد.
    هرکسی که در راهروی طبقه دوم قدم می زند کسانی را مشاهده می کند که به زبانهای مختلف گفتگو می کنند. و ربیعه قدیر، زنی که روزگاری ملکه ثروت چین بوده است در یک اتاق کوچک بدون پنجره در واشنگتن زندگی می کند.
    در اتاقی با پرچمهای ماه و ستاره سفید در یک زمینه آبی کمرنگ. پرچمی که سمبل حیات اویغورها در چین است.
    حکایت زندگی او بسیار پر فراز و نشیب است. از یک خانواده بسیار فقیر است. تجارت را با داد و ستد پوست، لباس و مغازه داری آغاز کرده و بعد از مدتی به یکی از ثروتمندترین تاجران کشور 1 میلیارد و سیصد میلیونی چین بدل گشت.
    در زمان فعالیت او، تجارت ممنوع است و وی با رشوه دادن به مأموران چینی، کار خود را گسترش می دهد.
    قدیر در سال 1994 یازدهمین فرد ثروتمند چین می شود. او را میلیونر سینجان (سین کیانگ) می نامند.
    ربیعه قدیر می گوید: "از سیزده سالگی به سیاست روی آوردم." اما نقطه عطف زندگی او ازدواج با شوهر دومش صدیق رزی – یک شاعر اویغور- است.
    ربیعه می گوید از شوهر اولش که مدیر بانک و پدر 6 فرزندش است به خاطر آن جدا شده است تا آسیبی متوجه وی نگردد. چرا که دولت کمونیست چین از سمبل شدن افراد می ترسد و ممکن است شوهر اولش به خاطر وی از سوی دولت چین آسیب ببیند.
    بعد از ازدواج دومش به شدت تحت تأثیر عقاید شوهر دومش قرار می گیرد و حیات دیگری برای وی آغاز می شود.
    قدیر می گوید با شوهر اولش نمی تواند صحبت کند اما فرزندانش با او در تماس هستند.
    این زن اویغور در دهه 1990 شروع به فعالیت سیاسی علنی می کند. برای مادران اویغور مراکز کار تأسیس می کند تا آنان روی پای خود بایستند. در اورومچی بازارهای "مرکز ربیعه" را بنا می کند که مغازه داران آن را تنها زنان اویغور تشکیل می دهند.
    از سوی دیگر به هنگام بلایای طبیعی، پیش از آنکه دولت کمک کند، کامیونهای مملو از کمکهای خود را به منطقه می فرستد.
    و در این هنگام است که شهروند نمونه ی اعلام شده از سوی چین کمونیست، کسی که از سوی دولت مرکزی به مأموریتهای سیاسی گماشته می شود به تمامی زرق و برقهای زندگی نه می گوید.
    در سال 1999 به جرم جاسوسی برای آمریکا بازداشت و روانه زندان می شود. در دادگاه به هشت سال زندان محکوم می شود اما در مارس سال 2005 با میانجیگری آمریکا از زندان خارج می شود و دوره زندگی در تبعید را در آمریکا آغاز می کند.
    تنها درد او آزادی ترکهای اویغور است.
    ربیعه قدیر رهبری دو سازمان اویغور را بعهده دارد.سازمان اویغورهای دنیا در آلمان و انجمن اویغور – آمریکا
    وی اتهامات کار برای آمریکاییان را رد می کند و می گوید: برای رهایی ملت اویغور می جنگم. به دنبال چیز دیگری نیستم.
    هنگامی که ربیعه قدیر به زندان می افتد دولت مرکزی تمامی اموال و دارایی میلیاردی او را ضبط می کند. در پاسخ به سئوالی مبنی بر آنکه چه مقدار از ثروت افسانه ای اش را در دست دارد می گوید: "هیچ"
    تنها منبع درآمد وی حقوقی است که از دو سازمان تحت رهبری اش دریافت می کند.
    قدیر بسیار هیجان زده می شود. بخصوص هنگامی که نوبت به دردهای مردم اویغور می رسد.
    ربیعه قدیر 11 فرزند دارد. وی در رابطه با اینکه چگونه اینقدر جوان و فعال مانده است می گوید: اویغور مرا زنده نگهداشته است.
    می پرسیم: "درست است که گفته ای تا زمانی که جان در بدن داری رهبری اویغورها را به عهده خواهی داشت؟" جواب می دهد: "چهل سال به دنبال کسی بودم که رهبری جنبش مردم را به عهده بگیرد. وقتی کسی را نیافتم خود، این مسئولیت را به عهده گرفتم."
    ربیعه قدیر شخصیتی استثنایی دارد، به طوری که گروههای اسلامگرا نیز رهبری او را قبول دارند.
    تصاویر وی بعد از اتهامات چین علیه اش به صفحه اول مهمترین روزنامه های آمریکا راه یافت: وال استریت جورنال، واشنگتن پست، نیویورک تایمز و ...
    یک مترجم وی تنها جوابگوی روزنامه ها و رسانه های ترک زبان است. مترجم دیگرش نیز سخنان او را به رسانه های انگلیسی زبان منتقل می کند.
    این قیام خونین مردم اویغور چین یک حسن بزرگ داشت: مردم اویغور رهبر خود را بازشناخته بودند. رهبری که از سال 1949 و از زمان اشغال سرزمینشان به دست چین به دنبال وی بودند. و دولت چین نیز این حرکت را تسریع بخشید: چه با قتل عام اویغور ها و چه با متهم کردن وی به رهبری جنبش اویغورستان.
    ربیعه قدیر 11 فرزند دارد. بزرگترین فرزندش 45 سال دارد و جوانترینش 19 سال.
    پنج فرزند ربیعه قدیر در آمریکا و 5 فرزندش نیز در چین هستند. یک فرزندش هم در استرالیاست.
    عالم 30 ساله و آبلیکیم 33 ساله هنوز در چین در زندان هستند. عبدالقادر 45 ساله دیگر فرزندش در چین به تجارت مشغول است. دیگر فرزندانش که در چین هستند یعنی روشن 38 و عادل 34 ساله معلم فیزیک و کارمند بانک هستند.
    فرزندان وی که در آمریکا هستند: مصطفی 25 ساله دانشجوی پزشکی، ککینوس 19 ساله دانشجوی فلسفه، عالیده 27 ساله دانشجوی معماری و راحله 36 ساله نیز مدیر یک نشریه است. خان زهره دختر 28 ساله وی نیز بیکار است.
    ربیعه قدیر از زمان خروجش از چین تا کنون نه فرزندان زندانی اش در چین را دیده است و نه حتی صدای آنها را شنیده است و این بر روحیه اش نیز بی تأثیر نبوده است. چرا که در نهایت وی یک مادر است. یک مادر اویغور مسلمان که اکنون صدای بی یاورترین ملت جهان شده است.
    کشورهای مسلمان به دلیل رابطه با چین کمونیست سکوت کرده اند و آمریکا و اروپا نیز نمی خواهند روابط تجاری خود با چین را تحت تأثیر مبارزات یک ملت، خدشه دار ببینند.
    چین اکنون یک گره کور در تفکر حقوق بشر دنیای غرب است و یک سنگ محک برای اثبات مسلمانی کشورهایی که خود را داعیه دار اسلام می دانند!
    منبع: با نگاهی به مطلب روزنامه ترک زبان حریت
  • بازگشت به صفحه اصلی
  •