توردیقل میمنگی
شهید محمد طاهر بدخشی
روشنگروروشن نگری از اعماق ظلمت های بیکرانه واندیشمندی فراتر از زمان خویشتن
مردی که دشمنان آزادی وعدالت مردم ما در حدود سه دهه قبل برین ستیغ قامتش را گلوله باران کردند ویکجا با هزاران قربانی دیگر در خاکش نهفتند ، وگمان بردند که آفتاب حقیقت را خاکسپاری وابرسیاه استبداد را ابدیت می بخشند . ولی ما با گذشت زمان شاهد آنیم که نخل اندیشه وباور این بزرگ مرد تاریخ میهن ما که سرچشمۀ جوشانی از ضلال واقعیت ها در جهت نیل به سر منزل حیات واقعی انسان مسکون دراین سرزمین ا ست ، با گذشت هر روز تنومند تر وپر بار تر میشود ، ومژدۀ محو نا برابری وستمگری بارسیدن مجموع مردم ما به معراج آگاهی وخود آگاهی انسانی ، آخرین حاصل آن برای جامعه ومیهن ما خواهد بود .
در آن شبستان شوم وتهی از بود انسانی تاریخ این مرز وبوم که از یک جهت پایه های لرزان کاخ جبروتی قبیله سالاران ظلمت پرست که در تبانی با اجانب کشور مارا اندر تمادی سالیان درازبه جولانگاه سیطرۀ حاکمیت خود و تعمیل آرزو های شوم دیگران مبدل نموده بودند ، در حال واژگونی ،و سلطنت قرون اوسطائی ضل اللهی باآخرین وارث جمهوریخواه آن در واپسین نفس های زوال ونابودی خود قرار داشت ،واز جانب دیگر بذرافشانی جانبازانۀ پیام آوران حق ،عدالت وآزادی انسان در کشتزار سوخته وخاکستر شدۀ سرزمین ما،با نوید رویش نطفه های آگاهی وخود آگاهی مردم ، درجهت رهیابی به مسیر رستگاری در حال قوام قانونمند خود بود ، که از بخت واژگون ،کاروان دیگری از تاجران ظلمت وبردگی با باری از شعار های فریبنده وکذائی که باز هم وامی بود مقلدانه والتقاطی از اجانب ، از مسیر دیگری وارد عرصۀ حیات جامعۀ ما گردید .
این کاروانیان رنگ ها ونیرنگ ها ، که همسان با گذشتگان خود، جز ریا وتزویر ، بردگی وبیگانه پرستی ،تقلید ودنباله روی ، ودشمنی ابلهانه با ارزشها واعتقادات مردم ما تحفۀ دیگری با خود نداشتند ،همانند اسلاف خود ها که از هر نیرنگی با رنگی استفاده می بردند ،آنان نیز ، نظر به ایجابات زمان ،با علم نمودن شعار های کذائی مبارزه بر علیه نابرابری وبیداد گری ، جهل عقب ماندگی چنان بساط عظیمی از بیداد وستمگری ، خونخواری ووحشت را در میهن ما برپا نمودند ،که تاریخ کمتر نمونۀ ازین گونه خوان خون با خونخورانی از این قماش را درنهاد خود سراغ دارد .
با شیوع زمامداری این جلادان محیل تاریخ بود که حیلۀ دفاع از حق مظلوم یکجا با بکار گیری قدرت دیکتاتوری تک حزبی و استفادۀ وحشیانه از کلیه افزار فشار وسر کوب تا سرحد دعوت بیگانگان وبسیج قشون غارتگر قبایلی درین خوان یغمای وحشتناک ، با هدف نیل به امیال طاغوتی ، غصب وحفظ قدرت مورد استفادۀ سوء قرارگرفته ، وباور انسانی یکجا با خود انسان این مرز وبوم موردتجاوز وهجوم واقع شد . در نتیجه چنان فاجعۀ عظیمی ونا مکرری در تاریخ کشور ما بر پا گردید که در متن آن ، خونبهای هزاران فرزند ظلمت ستیز تاریخ این سرزمین ،در جهت نیل به آزادی وعدالت ، از بامداد تاریخ تا آن روز گاران یکجا با امید وآرزوهای انسانی مجموع مردم ما یکباره به کام نیستی فرورفت. وطلیعۀ امید رسیدن به حق وعدالت چنان در محاق ظلمت وتیره روزی محکوم به اسارت یأس آو ساخته شد ، که بی هیچ تردیدی نامرادی های امروزی جامعۀ ما خود فرآیند شوم آن روزگار سیاه ومحصول اعمال آن جلادان بی مایه در تاریخ کشور است که تا اکنون هم اثرات رنجبار آن در کلیه شئون زندگی مردم ما پا بر جا وجاری میباشد .
این جلادان بی مروت تاریخ سرزمین ما که با سر دادن شعار های دروغین حق، عدالت ، ترقی ، آزادی ،رفاه ، دفاع از حقوق طبقات ستمدیده ، محو امتیازات طبقاتی وغیره از طریق یک کودتای خونین نظامی پا به عرصۀ قدرت نهادند ، برخلاف آنچه که ادعا مینمودند اولین تیر های زهر آلود خود را به سوی آن مردم مومن وتهیدستی نشانه رفتند که نسل اندر نسل در فقر وسیه روزی به سر برده وامید آخرت با عبودیت وتسلیم در برابر ارزش های دینی واخروی یگانه دستمایۀ رایگان ایشان درین جهان پر آشوب بود .ویا هم آن فرزندان پاک سرشت وآگاه مردم ما را آماج حملات وحشیانه وخونین خود قرار دادند که هر یک از ایشان عمری رادر مبارزه بر علیه اسارت وبیدادگری ها به سر برده ونمونه های گویای پایداری ومقاومت در نبرد بی امان شب ستیزی و ظلمت شکنی ، برعلیه حاکمیت های ارتجاعی واستبدادی آن روز گار هریکی به شیوه ورسم خود محسوب میگردیدند ، وقلوب ایشان سرشار از محبت وایثار در راه رسیدن به آزادی وعدالت واقعی مردم در سرتاسر این جغرافیای محکومیت واسارت بود، وهیچ آرزوئی هم جزتأمین آزادی وعدالت به معنی واقعی آن ،در سرزمین ما وبالآخره جهانی که ما درآن به سر میبریم نداشتند .
دستگاه استبدادی فاشیستی نوین با شعارهای فریبنده قدم در راه نا بودی شعور ها و وجدان های بیدارمردم ما گذاشت ، برده سازی آیدآلوژیکی وحزبی به نفع آیدآلوژی وحزب طراز فاشیستی حاکم با موجی از بی سابقه ترین کشتار انسانی ، صرف به جرم داشتن اندیشۀ مستقل وجدا از اندیشه وباور جلادان برسر اقتداروباداران اجنبی ایشان در سرتاسر کشور به راه افتید وهزاران هزار انسان نخبه صرف با داشتن همین گناه راهی زندان ها وشکنجه گاه ها شدند وهزاران دیگر هم مورد تجاوز وتعدی به اشکال مختلف قرار گرفته ومجبور به ترک خانه وکاشانۀ خود وپناه بردن به خاک کشور های همسایه گردیده ، ونخستین جرقه های فاجعۀ که تا امروزهم از مردم ما قربانی میگیرد بدان ترتیب شعله ور شد .
کشتار وپاکسازی کشور از وجود نام آوران سر به کف آزادی وعدالت تحت عناوین مختلف اولین هدف نامقدسی بود که عملی گردید وکار طبق برنامۀ تدوین شده در دستگاه استخبارات ک، جی،بی و اکسا وخاد به پیش رفت وسرتاسر میهن ما با خون آبیاری شد که : محمد طاهر بدخشی یکی از نخستین قربانیان مظلوم وبی شماری است با قلبی مملو از عشق به حق وعدالت زیست و به همین گناه محبت به مردم خود جان باخت.
روحش شاد ویاد ش جاویدان باد !
یک بار دیگر تکرار میکنم که :بدخشی وهزاران دیگر ، از تبار نخبگان اندیشه ومعرفت انسانی میهن ما که عمری را با پاسداری از خونبهای آزاد مردان ظلمت ستیز میهن ما به سر آورده و در جستجوی راه نجات جامعه از گرداب اسارت شب پرستان ذلیل بودند ، نخستین قربانیان عدم تمکین بر خواست های اهریمنی این دجالان پر هیا هو،باتبارز استقلال اندیشه وعمل انسانی خود ها بودند ،که نقد جان را درین راه هدیه داده ،وبا خون خود ها درسنامه های ماندگار رزم ومقاومت در راه دفاع از حق وعدالت را برای نسل های بعد از خود رقم زدند .
طنین نام محمد طاهر (بدخشی ) درارتعاش امواج نا کرانمند تاریخ روشنگری وروشن نگری این سرزمین، بخودی خود فرا خوان ماندگار وفنا نا پذیری است ، به ضیافت آگاهی وخود آگاهی انسان مسکون درین جزیرۀ ظلمت ومذلت تاریخ ، که درس مایه های ناب ونجات بخش آن را پیام رستگاری از دخمه های متعفن وسیاه اسارتگری واسارت پذیری در کلیه ابعاد و جلوه های آن تشکیل میدهد .
درین ضیافت جاویدان ، خون بدخشی با یاران مصلوبش نمادی ازعصاره های خویشتن سوزی وپرتو افگنی درعمق ظلمات جا معۀ ما با تاریخ رقم خوردۀ دروغین وحقیقت برباد رفته در این جغرافیای تبعید است که باشندگان آن ، از زمانه های دور تا امروز، موهبت انسانی زیستن رازیر سیطرۀ نا خدایان وحشت وبربریت از یاد برده ، وتداوم حیات در قعر این جهنم عریان را به تقدیر خود ها مبدل نموده بودند .
بدخشی سلطۀ این اوضاع اسفبارباراستبداد زده و متحجری را که زندگی مردم را در جالی از اوهام وخود گمگشتگی ها فرو برده ، وهجوم سیل آسای اندیشه های وارداتی وجدا از واقعیت های عینی چپ وراست در نبود خلاقیت فکری ، عمق این بیگانگی از خویشتن حقیقی جامعه را هر روز عمیق وعمیقتر میساخت، با درایت وشهامت مورد مطالعه عمیق وهمه جانبه قرار داده ودر نتیجه معتقد بدان میشود که : نبود تحلیل ونگرش واقعاًعلمی وجامعه شناسانه از چگونگی حقایق موجود در تاریخ وزندگی گذشته وحال مردم این سرزمین ، عملاً تلاش های رزمجویانه وعدالتخواهانۀ مردم مارا در نبود اندیشه های رهنمودی ملی ومیهنی از درون دچار گندیدگی وسر در گمی ساخته و زمینه های عملی پیوند خلاق مبارزات مردم مارا بادست آورد های مردم منطقه وجهان درین رابطه مخدوش وخنثی میکند ، و چه بسا که جای استفادۀ سازنده از تجارب مبارزاتی دیگران را دنباله روی کور کورانۀ و فاقد خلاقیت فرا میگیرد . که این خود بعد مرگبار یک فاجعۀ فکری ومعنوی در یک جامعه است که داعیان روشنفکری جامعه راپیشتر از آنکه مبشر راه رستگاری مردم باشند ، خود در باطلاقی از خود گم کردگی وبیخودی غرق ، وبشترینه منادی پیام های از بر خواندۀ از لای کتب منتسب به این یاآن رهبر، در این و یا آن کشوراروپائی ، آسیائی ، افریقائی ویا هم امریکای لاتین میسازد، تا درد ورنج واقعی مردم خویشتن . ،
بدخشی با درک این واقعیت های دردناک مصمم بدان میشود که با تشریح وکالبد شگافی این حقایق همانند طبیب حازقی که در پی ریشه یابی ومحو کامل مرض باشد تا تسکین آن ، گام در راه مبارزات بی برگشت فکری وعملی تاریخی خود گذاشته وبه افشای عوامل انحطاط وفساد در نظام روشنگری جامعه بپردازد . واصولهای ماندگار فکری خویش را که در واقعیت امر اولین تجربۀ خویشتن شناسی آگاهانه وعلمی در سرزمین ماست بی هراس از همه بهتانات ،توطئه ها وتوهین های آگاهانه ویا غیر آگاهانۀ دیگران ، با عناوین حل عادلانه ودیموکراتیک مسألۀ ملی ، سیاست عدم دنباله روی ، طرح جبهۀ فراگیرسیاسی در جهت تشکیل دولت وسیع البنیاد ،برخوردمسئولانه با اسلام وارزشهای فرهنگی مردم به جامعه تقدیم وخود پیام آورانه در راه توضیح وتکوین آنها وارد صحنۀ عمل میشود .
این کار بدخشی درین مقطع زمان یک انقلاب فکری عظیمی است که اولین مکتب تدریس وتحلیل حقایق عینی جامعه از آن آغاز واو با فراصت کم نظیری در مییابد که مردم این سرزمین مشکلات وپرابلم های منحصر به خود را دارند که دریافت راه حل آن ها بدون مراجعه به اصل حقایق وواقعیت های موجود درین جامعه ، با الگو برداری کورکورانه از عمل کرد های انجام شده در این یا آن کشور خارجی ممکن نیست .
درین مقطع حساس وپیچیدۀ تاریخ است که بدخشی درد ناکترین ،عقده های ناسور شده در مناسبات با همی مردم ، وسر کوب شد ه ترین خواست های انسانی باشندگان مجموعی این سر زمین را به منظور در یافت واقعی ترین ومنطقی ترین راه علاج ، شجاعانه به بررسی وتحلیل میکشد . وداهیانه در مییابدکه التیام این زخم ها نیاز عمیق وتأخیر نا پذیر به تشریح واقعیت ها وعوامل این جراحت هادارد تا پرده پوشی وماستمالی که اکثراً مدعیان روشنفکری آن روزگار با توسل به اندیشه های التقاطی وهضم ناشدۀ انتر ناسیونالیستی چنان میکردند وهستند هنوز هم کسانی که بدان ادامه میدهند . که حاصل آن مزمن نمودن دردها ومصیبت هاست تا علاج قطعی ونهائی آن درد ها ومصائب .که نتایج چنان از پهلونگریستن ها و کج گذشتن های گذشته را همین اکنون هم با وضاحت تمام ما میتوانیم در کشور خود شاهد باشیم که همانا بسته بودن اشتر قبیله به دنبال مرکب قبیله سالاران در جهت حفظ بلا منازع قدرت قبایل حاکم ،با ساربانی قدرت های استعماری جهان وجارینگهداری دریائی ازخون وماتم در سرتاسر میهن با تباعد روز افزون فقر ، محرومیت ، جهل،فساد وبالآخره همه زوایای زشت زندگی بر مردم بیچاره ومظلوم ماست که هرچشم بینا ووجدان بیداری از هر گوشۀ جهان که خواسته باشد میتواند این حقیقت را نظاره کند وقضاوت نماید !
. به همه حال !
بدینترتیب محمد طاهر بدخشی باب مدرسۀ خلاق فکری خودرا که همخوان با واقعیت های عینی جامعه بود مفتوح نمود وبی باکانه به تعلیم وتدریس حق ادامه داد تا آنکه در همین راه وسنگر جان باخت .
وامروز باز هم ما میبینیم که سی سال بعد از شهادت مظلومانۀ بدخشی ، با همه تلاش های کینتوزانۀ که دشمنان رنگارنگ از استقامت های مختلف برعلیه آن به سر رسانیده وادامه میدهند ، هنوز هم قوت اندیشه وصلابت افکار ماندگار او از کران تا کران سرزمین مارا در می نوردد و طلسم بیداد را در کلیه مظاهر وجلوه های آن مورد هجوم قرار میدهد ، وآن فروغ ماندگاری را ماناست که تلاش دشمنان در جهت خاموش سازی آن به قوت وبالندگی هرچه بیشتر آن مددمیرساند . واین رهتوشۀ معنوی مظلومان سر تاسر این خطه تا زمانیکه بساط ظلم وبی عدالتی د ر کلیه اشکال ومظاهر آن به انجام نرسیده همچنان چراغ راه وهادی مبارزات مردم ما درین شبستانهای ظلم وبی عدالتی است وباقی خواهد ماند .
این کاج همیشه سبز اندیشه وباور انسانی که بذر اندیشۀ مبارزه بر علیه کلیه اشکال بیداد گری ،تفکرافنای امتیازات غیر عادلانۀ قومی وقبیلوی در مناسبات باهمی اقوام وملیت های ساکن کشور، احتراز ازسیاست های القاحی ودنباله روانه بارجوع به اصل تضاد های جاری وحاکم در حیات روز مرۀ مردم ما ، دوری جستن از قبله سازی کور کورانه در رابطه با مراجع بزرگ قدرت در جهان ، مراجعه واحترام به خواست های برحق وعادلانۀ مردم ، استفادۀ خلاق از تجارب دیگر جوامع بشری در جهت از بین بردن نابرابری های اجتماعی در جامعه واحتراز از ذهنیگرائی با قبله سازی های برده منشانه وپذیرائی همزیستی اندیشه های متفاوت انسانی در حیات سیاسی جامعه ونفی طرز دید ی که اختلاف اندیشه را به معنی دشمنی واختلاف در همه چیز میپندارد با قیام شجاعانه وعمیقاً علمی بر علیه مظاهر نفوذ اندیشه های نژاد پرستی وفاشیستی تحت نام وعنوان آریا و آریا بازی در روابط باهمی اقوام وملیت های ساکن کشور ، بنیاد خارائین آن مکتب اصیل آزادیخواهی وعدالتجوئی است که که در نصوص آن نه راهی برای برده شدن وجود دارد ونه هم برده سازی دیگران .
اندیشه های شهید بدخشی که ورای ناسیونالیسم وانتر ناسیونالیسم های شعار گونه ودیگر دگم ها وایسم های فریبنده وغیر انطباقی در جامعۀ ما ، محض برمحور حق وحقوق طبیعی انسان چون داشتن هویت ،فرهنگ ، زبان ، وحق برابری در برخورداری از ارزشها همسان با سایر انسانها در اجتماع خود ، آزادی عقیده وتفکر ، حق انتخاب ، تنوع وهمزیستی ،خود شناسی ، دیگر شناسی وجهان شناسی تکوینی شاخصه های انسان میچرخد برخلاف تصورات باطل دشمنان رنگارنگی که از سال ها بدینسو مصروف تبلیغات زهر آگین برعلیه آن اند جز انسان وحقوق تثبیت شدۀ آن هیچ هدفی را احتوا نکرده و هیچ مرجعی هم کوچکترین سندی راکه دال برگرایشات قومی وقبیلوی ستمگرانه درین مدرسۀ فکری باشد نمیتواند ارائه نماید .
تعلیمات بدخشی در جهت تکوین مبارزه بر علیه بیداد گری ملی واستبداد قبیلوی، در هیچ مقطعی حامل پیام بر تری ویا فروتری این یا آن قوم وقبیله ، این یا آن گروه انسانی با تعلقات نژادی ویا مذهبی وغیره نسبت به همدیگر نبوده ونیست . پیام بدخشی همیشه رسا وعاری از آلایشات برتری جویانه است که در آن تأمین برابری حقوق انسانها در رابطه با هم فقط با معیار های انسانی مطرح است وبس .
چنانچه اگر کسی به آثار آن شهید زنده یاد مراجعه ومایه های فکری آنرا در رابطه با محکومیت ملی واثرات آن بالای مناسبات اجتماعی یک جامعه مطالعه کند با وضاحت در می یابد که دغدغۀ خاطر بدخشی صرفاً متوجه محرومیت اقوام وملیت های هزاره ، ازبیک ، تاجیک ، نورستانی ، تورکمن ، پشه ای ،بلوچ ، ایماق وغیره در داخل کشور ما نیست بلکه محکومیت اقوام وقبایل پشتون وبلوچ در آن سوی خط دیورند وملیت های در بند آن زمان در چوکات اتحادشوروی سابق ودیگر کشور های منطقه چون ایران ، عراق وغیره نیز بصورت اساسی وعمیق مورد ارزیابی قرار گرفته وراه های مبارزه برعلیه آنها توضیح گردیده است .
عمق انسان سالاری مکتب بدخشی را ما زمانی بهتر میتوانیم غواصی نمائیم که با اندیشه های بدخشی در رابطه با استبداد زدگی ومظلومیت کوچی ها ، ومجموع قبایل پشتون در نظام قبیله سالاری وپشتونیزم عظمت طلب کشور که چگونه توده های مردم به سلاح دفاع از منافع حاکمیت طلبان وعظمت طلبان مبدل و اسارت تا سر حد حفظ مناسبات بردگی تمام عیار مادی ومعنوی ، در یک فضای آماسیدۀ خود بر تر بینی قومی به وسیلۀ تفاخر آن تودۀ بی خبر وتخدیر شده مبدل میشود مورد مطالعه قرار دهیم .
از همین جاست که بدخشی امر مبارزه مشترک وهمه جانبه بر علیه بیداد گری ملی را به عنوان کلید اتحاد کلیه مظلومین سرزمین ما در برابر عاملین اسارت وبد بختی همۀ آنها ارزیابی وپرورش مفکورۀ ایجاد نفرت در برابرکلیه اشکال بیدادگری در بین توده های مردم را وظیفۀاصلی ونخستین مجموع پیشگامان نهضت روشنگری جامعۀ ما ارزیابی وتأکید میکند .
واین حکم قاطع تاریخ راکه راه حل معضلات هر جامعه قبل از همه نیاز مراجعه به حقایق همان جامعه را دارد ، تا سر فرو بردن در لای کتب ضخیم ومملو از اندیشه های های وارد شده از جوامع دیگر، آن پیام ماندگار بدخشی وهم سنگران او است که صحت وصلابت آن با گذشت هر روز نمایان تر میشود
نام شهید محمد طاهر بدخشی نامی است آشنا برای اکثریت نسل های تحصیل یافته ومتفکر سرزمین کنونی افغانستان ، از آغازین مراحل نضج نهضت روشنگری در دهه های چهل وپنجاه تا امروز .
این مرحلۀ تاریخ کشورما خود آرشیفی تمام عیار از نتایج آزمون های مکاتب مختلفۀ فکری در حیات این جامعۀ نگون بخت در لابراتوار زمان است . و شنیدن نام بدخشی درین مقطع زمان، یکجا باهزاران نام وعنوان دیگر ،ذهن هرفردی اعم از موافق ویا مخالف محتویات فکری ومبارزاتی مکتب بدخشی را ، با تصاویری از تلخ ترین حقایق نهفته درتاریخ واقعی سده های واپسین کشور روبرو میسازد که هر کسی در قالب باور خود آن نقشی را که بدوش کشیده وراهی را که رهنورد آن بوده با همه نتایج خوب ویا بد آن به تماشا مینشیند . ولی وظیفۀ رو شنفکر واقعی ومحافل آزادیخواه وعدالت پسند جامعۀ ما این است که از پیش داوری های القاح شدۀ قبلی فقط یکبار خویشتن پاکسازی نموده و با رجوع به اصل حقایق جامعۀ ما آنچه را که در گذشته وامروز صورت گرفته وجریان دارد مرور نمایند . وقالبی راکه در آن همیشه منافع قییله وقوم مرتبط با خویشتن را ملاک خوب ویا بد بودن قرار دادهاند یکبارکناربگذارد. انسانی بیندیشد وانسانی قضاوت نماید . آن وقت است که خواهیم دید نا برابری ملی وحفظ مناسبات اجتماعی وسیاسی در جامعه به نفع حاکمیت یک قوم ویا قبیلۀ معین چه فجایعی را به بار میآورد وچگونه دیوار آهنینی را در اتحاد با همی مظلومین در مبارزه بر علیه اسیر کنندگان مجموع آنها ایجاد میکند.
از همین جاست که رجوع به فورمول های فکری مکتب بدخشی چون حل مسألۀ ملی وتشکیل دولت فدرال در افغانستان ، احتراز از دیکتاتوری تک حزبی ورجوع به فلورالیسم ، محاسبۀ ارزشها ی انسانی جامعه چون دین ، فرهنگ وغیره در معادلات سیاسی واجتماعی ، احتراز از الگو برداری ودنباله روی کور کورانه در سطح منطقه وجهان ، اقتدا به واقعیت های عینی وموجود در جامعه وغیره یک بار دیگر منحیث یک ضرورت اساسی در برابر نسل های روشنفکری مجموع اقوام وملیت های ساکن کشور ما مبدل شده وما یقین داریم که مطالعۀ فارغ از تعصب و کینۀ قبلی راه را برای بزرگترین تفاهمات آینده هموار میسازد .
به امید گشایش باب تعقل ومفاهمه در میان کلیه داعیان راستین مبارزه در جهت تحقق آزادی وعدالت در سرزمین ما افغانستان .
شهید محمد طاهر بدخشی
روشنگروروشن نگری از اعماق ظلمت های بیکرانه واندیشمندی فراتر از زمان خویشتن
مردی که دشمنان آزادی وعدالت مردم ما در حدود سه دهه قبل برین ستیغ قامتش را گلوله باران کردند ویکجا با هزاران قربانی دیگر در خاکش نهفتند ، وگمان بردند که آفتاب حقیقت را خاکسپاری وابرسیاه استبداد را ابدیت می بخشند . ولی ما با گذشت زمان شاهد آنیم که نخل اندیشه وباور این بزرگ مرد تاریخ میهن ما که سرچشمۀ جوشانی از ضلال واقعیت ها در جهت نیل به سر منزل حیات واقعی انسان مسکون دراین سرزمین ا ست ، با گذشت هر روز تنومند تر وپر بار تر میشود ، ومژدۀ محو نا برابری وستمگری بارسیدن مجموع مردم ما به معراج آگاهی وخود آگاهی انسانی ، آخرین حاصل آن برای جامعه ومیهن ما خواهد بود .
در آن شبستان شوم وتهی از بود انسانی تاریخ این مرز وبوم که از یک جهت پایه های لرزان کاخ جبروتی قبیله سالاران ظلمت پرست که در تبانی با اجانب کشور مارا اندر تمادی سالیان درازبه جولانگاه سیطرۀ حاکمیت خود و تعمیل آرزو های شوم دیگران مبدل نموده بودند ، در حال واژگونی ،و سلطنت قرون اوسطائی ضل اللهی باآخرین وارث جمهوریخواه آن در واپسین نفس های زوال ونابودی خود قرار داشت ،واز جانب دیگر بذرافشانی جانبازانۀ پیام آوران حق ،عدالت وآزادی انسان در کشتزار سوخته وخاکستر شدۀ سرزمین ما،با نوید رویش نطفه های آگاهی وخود آگاهی مردم ، درجهت رهیابی به مسیر رستگاری در حال قوام قانونمند خود بود ، که از بخت واژگون ،کاروان دیگری از تاجران ظلمت وبردگی با باری از شعار های فریبنده وکذائی که باز هم وامی بود مقلدانه والتقاطی از اجانب ، از مسیر دیگری وارد عرصۀ حیات جامعۀ ما گردید .
این کاروانیان رنگ ها ونیرنگ ها ، که همسان با گذشتگان خود، جز ریا وتزویر ، بردگی وبیگانه پرستی ،تقلید ودنباله روی ، ودشمنی ابلهانه با ارزشها واعتقادات مردم ما تحفۀ دیگری با خود نداشتند ،همانند اسلاف خود ها که از هر نیرنگی با رنگی استفاده می بردند ،آنان نیز ، نظر به ایجابات زمان ،با علم نمودن شعار های کذائی مبارزه بر علیه نابرابری وبیداد گری ، جهل عقب ماندگی چنان بساط عظیمی از بیداد وستمگری ، خونخواری ووحشت را در میهن ما برپا نمودند ،که تاریخ کمتر نمونۀ ازین گونه خوان خون با خونخورانی از این قماش را درنهاد خود سراغ دارد .
با شیوع زمامداری این جلادان محیل تاریخ بود که حیلۀ دفاع از حق مظلوم یکجا با بکار گیری قدرت دیکتاتوری تک حزبی و استفادۀ وحشیانه از کلیه افزار فشار وسر کوب تا سرحد دعوت بیگانگان وبسیج قشون غارتگر قبایلی درین خوان یغمای وحشتناک ، با هدف نیل به امیال طاغوتی ، غصب وحفظ قدرت مورد استفادۀ سوء قرارگرفته ، وباور انسانی یکجا با خود انسان این مرز وبوم موردتجاوز وهجوم واقع شد . در نتیجه چنان فاجعۀ عظیمی ونا مکرری در تاریخ کشور ما بر پا گردید که در متن آن ، خونبهای هزاران فرزند ظلمت ستیز تاریخ این سرزمین ،در جهت نیل به آزادی وعدالت ، از بامداد تاریخ تا آن روز گاران یکجا با امید وآرزوهای انسانی مجموع مردم ما یکباره به کام نیستی فرورفت. وطلیعۀ امید رسیدن به حق وعدالت چنان در محاق ظلمت وتیره روزی محکوم به اسارت یأس آو ساخته شد ، که بی هیچ تردیدی نامرادی های امروزی جامعۀ ما خود فرآیند شوم آن روزگار سیاه ومحصول اعمال آن جلادان بی مایه در تاریخ کشور است که تا اکنون هم اثرات رنجبار آن در کلیه شئون زندگی مردم ما پا بر جا وجاری میباشد .
این جلادان بی مروت تاریخ سرزمین ما که با سر دادن شعار های دروغین حق، عدالت ، ترقی ، آزادی ،رفاه ، دفاع از حقوق طبقات ستمدیده ، محو امتیازات طبقاتی وغیره از طریق یک کودتای خونین نظامی پا به عرصۀ قدرت نهادند ، برخلاف آنچه که ادعا مینمودند اولین تیر های زهر آلود خود را به سوی آن مردم مومن وتهیدستی نشانه رفتند که نسل اندر نسل در فقر وسیه روزی به سر برده وامید آخرت با عبودیت وتسلیم در برابر ارزش های دینی واخروی یگانه دستمایۀ رایگان ایشان درین جهان پر آشوب بود .ویا هم آن فرزندان پاک سرشت وآگاه مردم ما را آماج حملات وحشیانه وخونین خود قرار دادند که هر یک از ایشان عمری رادر مبارزه بر علیه اسارت وبیدادگری ها به سر برده ونمونه های گویای پایداری ومقاومت در نبرد بی امان شب ستیزی و ظلمت شکنی ، برعلیه حاکمیت های ارتجاعی واستبدادی آن روز گار هریکی به شیوه ورسم خود محسوب میگردیدند ، وقلوب ایشان سرشار از محبت وایثار در راه رسیدن به آزادی وعدالت واقعی مردم در سرتاسر این جغرافیای محکومیت واسارت بود، وهیچ آرزوئی هم جزتأمین آزادی وعدالت به معنی واقعی آن ،در سرزمین ما وبالآخره جهانی که ما درآن به سر میبریم نداشتند .
دستگاه استبدادی فاشیستی نوین با شعارهای فریبنده قدم در راه نا بودی شعور ها و وجدان های بیدارمردم ما گذاشت ، برده سازی آیدآلوژیکی وحزبی به نفع آیدآلوژی وحزب طراز فاشیستی حاکم با موجی از بی سابقه ترین کشتار انسانی ، صرف به جرم داشتن اندیشۀ مستقل وجدا از اندیشه وباور جلادان برسر اقتداروباداران اجنبی ایشان در سرتاسر کشور به راه افتید وهزاران هزار انسان نخبه صرف با داشتن همین گناه راهی زندان ها وشکنجه گاه ها شدند وهزاران دیگر هم مورد تجاوز وتعدی به اشکال مختلف قرار گرفته ومجبور به ترک خانه وکاشانۀ خود وپناه بردن به خاک کشور های همسایه گردیده ، ونخستین جرقه های فاجعۀ که تا امروزهم از مردم ما قربانی میگیرد بدان ترتیب شعله ور شد .
کشتار وپاکسازی کشور از وجود نام آوران سر به کف آزادی وعدالت تحت عناوین مختلف اولین هدف نامقدسی بود که عملی گردید وکار طبق برنامۀ تدوین شده در دستگاه استخبارات ک، جی،بی و اکسا وخاد به پیش رفت وسرتاسر میهن ما با خون آبیاری شد که : محمد طاهر بدخشی یکی از نخستین قربانیان مظلوم وبی شماری است با قلبی مملو از عشق به حق وعدالت زیست و به همین گناه محبت به مردم خود جان باخت.
روحش شاد ویاد ش جاویدان باد !
یک بار دیگر تکرار میکنم که :بدخشی وهزاران دیگر ، از تبار نخبگان اندیشه ومعرفت انسانی میهن ما که عمری را با پاسداری از خونبهای آزاد مردان ظلمت ستیز میهن ما به سر آورده و در جستجوی راه نجات جامعه از گرداب اسارت شب پرستان ذلیل بودند ، نخستین قربانیان عدم تمکین بر خواست های اهریمنی این دجالان پر هیا هو،باتبارز استقلال اندیشه وعمل انسانی خود ها بودند ،که نقد جان را درین راه هدیه داده ،وبا خون خود ها درسنامه های ماندگار رزم ومقاومت در راه دفاع از حق وعدالت را برای نسل های بعد از خود رقم زدند .
طنین نام محمد طاهر (بدخشی ) درارتعاش امواج نا کرانمند تاریخ روشنگری وروشن نگری این سرزمین، بخودی خود فرا خوان ماندگار وفنا نا پذیری است ، به ضیافت آگاهی وخود آگاهی انسان مسکون درین جزیرۀ ظلمت ومذلت تاریخ ، که درس مایه های ناب ونجات بخش آن را پیام رستگاری از دخمه های متعفن وسیاه اسارتگری واسارت پذیری در کلیه ابعاد و جلوه های آن تشکیل میدهد .
درین ضیافت جاویدان ، خون بدخشی با یاران مصلوبش نمادی ازعصاره های خویشتن سوزی وپرتو افگنی درعمق ظلمات جا معۀ ما با تاریخ رقم خوردۀ دروغین وحقیقت برباد رفته در این جغرافیای تبعید است که باشندگان آن ، از زمانه های دور تا امروز، موهبت انسانی زیستن رازیر سیطرۀ نا خدایان وحشت وبربریت از یاد برده ، وتداوم حیات در قعر این جهنم عریان را به تقدیر خود ها مبدل نموده بودند .
بدخشی سلطۀ این اوضاع اسفبارباراستبداد زده و متحجری را که زندگی مردم را در جالی از اوهام وخود گمگشتگی ها فرو برده ، وهجوم سیل آسای اندیشه های وارداتی وجدا از واقعیت های عینی چپ وراست در نبود خلاقیت فکری ، عمق این بیگانگی از خویشتن حقیقی جامعه را هر روز عمیق وعمیقتر میساخت، با درایت وشهامت مورد مطالعه عمیق وهمه جانبه قرار داده ودر نتیجه معتقد بدان میشود که : نبود تحلیل ونگرش واقعاًعلمی وجامعه شناسانه از چگونگی حقایق موجود در تاریخ وزندگی گذشته وحال مردم این سرزمین ، عملاً تلاش های رزمجویانه وعدالتخواهانۀ مردم مارا در نبود اندیشه های رهنمودی ملی ومیهنی از درون دچار گندیدگی وسر در گمی ساخته و زمینه های عملی پیوند خلاق مبارزات مردم مارا بادست آورد های مردم منطقه وجهان درین رابطه مخدوش وخنثی میکند ، و چه بسا که جای استفادۀ سازنده از تجارب مبارزاتی دیگران را دنباله روی کور کورانۀ و فاقد خلاقیت فرا میگیرد . که این خود بعد مرگبار یک فاجعۀ فکری ومعنوی در یک جامعه است که داعیان روشنفکری جامعه راپیشتر از آنکه مبشر راه رستگاری مردم باشند ، خود در باطلاقی از خود گم کردگی وبیخودی غرق ، وبشترینه منادی پیام های از بر خواندۀ از لای کتب منتسب به این یاآن رهبر، در این و یا آن کشوراروپائی ، آسیائی ، افریقائی ویا هم امریکای لاتین میسازد، تا درد ورنج واقعی مردم خویشتن . ،
بدخشی با درک این واقعیت های دردناک مصمم بدان میشود که با تشریح وکالبد شگافی این حقایق همانند طبیب حازقی که در پی ریشه یابی ومحو کامل مرض باشد تا تسکین آن ، گام در راه مبارزات بی برگشت فکری وعملی تاریخی خود گذاشته وبه افشای عوامل انحطاط وفساد در نظام روشنگری جامعه بپردازد . واصولهای ماندگار فکری خویش را که در واقعیت امر اولین تجربۀ خویشتن شناسی آگاهانه وعلمی در سرزمین ماست بی هراس از همه بهتانات ،توطئه ها وتوهین های آگاهانه ویا غیر آگاهانۀ دیگران ، با عناوین حل عادلانه ودیموکراتیک مسألۀ ملی ، سیاست عدم دنباله روی ، طرح جبهۀ فراگیرسیاسی در جهت تشکیل دولت وسیع البنیاد ،برخوردمسئولانه با اسلام وارزشهای فرهنگی مردم به جامعه تقدیم وخود پیام آورانه در راه توضیح وتکوین آنها وارد صحنۀ عمل میشود .
این کار بدخشی درین مقطع زمان یک انقلاب فکری عظیمی است که اولین مکتب تدریس وتحلیل حقایق عینی جامعه از آن آغاز واو با فراصت کم نظیری در مییابد که مردم این سرزمین مشکلات وپرابلم های منحصر به خود را دارند که دریافت راه حل آن ها بدون مراجعه به اصل حقایق وواقعیت های موجود درین جامعه ، با الگو برداری کورکورانه از عمل کرد های انجام شده در این یا آن کشور خارجی ممکن نیست .
درین مقطع حساس وپیچیدۀ تاریخ است که بدخشی درد ناکترین ،عقده های ناسور شده در مناسبات با همی مردم ، وسر کوب شد ه ترین خواست های انسانی باشندگان مجموعی این سر زمین را به منظور در یافت واقعی ترین ومنطقی ترین راه علاج ، شجاعانه به بررسی وتحلیل میکشد . وداهیانه در مییابدکه التیام این زخم ها نیاز عمیق وتأخیر نا پذیر به تشریح واقعیت ها وعوامل این جراحت هادارد تا پرده پوشی وماستمالی که اکثراً مدعیان روشنفکری آن روزگار با توسل به اندیشه های التقاطی وهضم ناشدۀ انتر ناسیونالیستی چنان میکردند وهستند هنوز هم کسانی که بدان ادامه میدهند . که حاصل آن مزمن نمودن دردها ومصیبت هاست تا علاج قطعی ونهائی آن درد ها ومصائب .که نتایج چنان از پهلونگریستن ها و کج گذشتن های گذشته را همین اکنون هم با وضاحت تمام ما میتوانیم در کشور خود شاهد باشیم که همانا بسته بودن اشتر قبیله به دنبال مرکب قبیله سالاران در جهت حفظ بلا منازع قدرت قبایل حاکم ،با ساربانی قدرت های استعماری جهان وجارینگهداری دریائی ازخون وماتم در سرتاسر میهن با تباعد روز افزون فقر ، محرومیت ، جهل،فساد وبالآخره همه زوایای زشت زندگی بر مردم بیچاره ومظلوم ماست که هرچشم بینا ووجدان بیداری از هر گوشۀ جهان که خواسته باشد میتواند این حقیقت را نظاره کند وقضاوت نماید !
. به همه حال !
بدینترتیب محمد طاهر بدخشی باب مدرسۀ خلاق فکری خودرا که همخوان با واقعیت های عینی جامعه بود مفتوح نمود وبی باکانه به تعلیم وتدریس حق ادامه داد تا آنکه در همین راه وسنگر جان باخت .
وامروز باز هم ما میبینیم که سی سال بعد از شهادت مظلومانۀ بدخشی ، با همه تلاش های کینتوزانۀ که دشمنان رنگارنگ از استقامت های مختلف برعلیه آن به سر رسانیده وادامه میدهند ، هنوز هم قوت اندیشه وصلابت افکار ماندگار او از کران تا کران سرزمین مارا در می نوردد و طلسم بیداد را در کلیه مظاهر وجلوه های آن مورد هجوم قرار میدهد ، وآن فروغ ماندگاری را ماناست که تلاش دشمنان در جهت خاموش سازی آن به قوت وبالندگی هرچه بیشتر آن مددمیرساند . واین رهتوشۀ معنوی مظلومان سر تاسر این خطه تا زمانیکه بساط ظلم وبی عدالتی د ر کلیه اشکال ومظاهر آن به انجام نرسیده همچنان چراغ راه وهادی مبارزات مردم ما درین شبستانهای ظلم وبی عدالتی است وباقی خواهد ماند .
این کاج همیشه سبز اندیشه وباور انسانی که بذر اندیشۀ مبارزه بر علیه کلیه اشکال بیداد گری ،تفکرافنای امتیازات غیر عادلانۀ قومی وقبیلوی در مناسبات باهمی اقوام وملیت های ساکن کشور، احتراز ازسیاست های القاحی ودنباله روانه بارجوع به اصل تضاد های جاری وحاکم در حیات روز مرۀ مردم ما ، دوری جستن از قبله سازی کور کورانه در رابطه با مراجع بزرگ قدرت در جهان ، مراجعه واحترام به خواست های برحق وعادلانۀ مردم ، استفادۀ خلاق از تجارب دیگر جوامع بشری در جهت از بین بردن نابرابری های اجتماعی در جامعه واحتراز از ذهنیگرائی با قبله سازی های برده منشانه وپذیرائی همزیستی اندیشه های متفاوت انسانی در حیات سیاسی جامعه ونفی طرز دید ی که اختلاف اندیشه را به معنی دشمنی واختلاف در همه چیز میپندارد با قیام شجاعانه وعمیقاً علمی بر علیه مظاهر نفوذ اندیشه های نژاد پرستی وفاشیستی تحت نام وعنوان آریا و آریا بازی در روابط باهمی اقوام وملیت های ساکن کشور ، بنیاد خارائین آن مکتب اصیل آزادیخواهی وعدالتجوئی است که که در نصوص آن نه راهی برای برده شدن وجود دارد ونه هم برده سازی دیگران .
اندیشه های شهید بدخشی که ورای ناسیونالیسم وانتر ناسیونالیسم های شعار گونه ودیگر دگم ها وایسم های فریبنده وغیر انطباقی در جامعۀ ما ، محض برمحور حق وحقوق طبیعی انسان چون داشتن هویت ،فرهنگ ، زبان ، وحق برابری در برخورداری از ارزشها همسان با سایر انسانها در اجتماع خود ، آزادی عقیده وتفکر ، حق انتخاب ، تنوع وهمزیستی ،خود شناسی ، دیگر شناسی وجهان شناسی تکوینی شاخصه های انسان میچرخد برخلاف تصورات باطل دشمنان رنگارنگی که از سال ها بدینسو مصروف تبلیغات زهر آگین برعلیه آن اند جز انسان وحقوق تثبیت شدۀ آن هیچ هدفی را احتوا نکرده و هیچ مرجعی هم کوچکترین سندی راکه دال برگرایشات قومی وقبیلوی ستمگرانه درین مدرسۀ فکری باشد نمیتواند ارائه نماید .
تعلیمات بدخشی در جهت تکوین مبارزه بر علیه بیداد گری ملی واستبداد قبیلوی، در هیچ مقطعی حامل پیام بر تری ویا فروتری این یا آن قوم وقبیله ، این یا آن گروه انسانی با تعلقات نژادی ویا مذهبی وغیره نسبت به همدیگر نبوده ونیست . پیام بدخشی همیشه رسا وعاری از آلایشات برتری جویانه است که در آن تأمین برابری حقوق انسانها در رابطه با هم فقط با معیار های انسانی مطرح است وبس .
چنانچه اگر کسی به آثار آن شهید زنده یاد مراجعه ومایه های فکری آنرا در رابطه با محکومیت ملی واثرات آن بالای مناسبات اجتماعی یک جامعه مطالعه کند با وضاحت در می یابد که دغدغۀ خاطر بدخشی صرفاً متوجه محرومیت اقوام وملیت های هزاره ، ازبیک ، تاجیک ، نورستانی ، تورکمن ، پشه ای ،بلوچ ، ایماق وغیره در داخل کشور ما نیست بلکه محکومیت اقوام وقبایل پشتون وبلوچ در آن سوی خط دیورند وملیت های در بند آن زمان در چوکات اتحادشوروی سابق ودیگر کشور های منطقه چون ایران ، عراق وغیره نیز بصورت اساسی وعمیق مورد ارزیابی قرار گرفته وراه های مبارزه برعلیه آنها توضیح گردیده است .
عمق انسان سالاری مکتب بدخشی را ما زمانی بهتر میتوانیم غواصی نمائیم که با اندیشه های بدخشی در رابطه با استبداد زدگی ومظلومیت کوچی ها ، ومجموع قبایل پشتون در نظام قبیله سالاری وپشتونیزم عظمت طلب کشور که چگونه توده های مردم به سلاح دفاع از منافع حاکمیت طلبان وعظمت طلبان مبدل و اسارت تا سر حد حفظ مناسبات بردگی تمام عیار مادی ومعنوی ، در یک فضای آماسیدۀ خود بر تر بینی قومی به وسیلۀ تفاخر آن تودۀ بی خبر وتخدیر شده مبدل میشود مورد مطالعه قرار دهیم .
از همین جاست که بدخشی امر مبارزه مشترک وهمه جانبه بر علیه بیداد گری ملی را به عنوان کلید اتحاد کلیه مظلومین سرزمین ما در برابر عاملین اسارت وبد بختی همۀ آنها ارزیابی وپرورش مفکورۀ ایجاد نفرت در برابرکلیه اشکال بیدادگری در بین توده های مردم را وظیفۀاصلی ونخستین مجموع پیشگامان نهضت روشنگری جامعۀ ما ارزیابی وتأکید میکند .
واین حکم قاطع تاریخ راکه راه حل معضلات هر جامعه قبل از همه نیاز مراجعه به حقایق همان جامعه را دارد ، تا سر فرو بردن در لای کتب ضخیم ومملو از اندیشه های های وارد شده از جوامع دیگر، آن پیام ماندگار بدخشی وهم سنگران او است که صحت وصلابت آن با گذشت هر روز نمایان تر میشود
نام شهید محمد طاهر بدخشی نامی است آشنا برای اکثریت نسل های تحصیل یافته ومتفکر سرزمین کنونی افغانستان ، از آغازین مراحل نضج نهضت روشنگری در دهه های چهل وپنجاه تا امروز .
این مرحلۀ تاریخ کشورما خود آرشیفی تمام عیار از نتایج آزمون های مکاتب مختلفۀ فکری در حیات این جامعۀ نگون بخت در لابراتوار زمان است . و شنیدن نام بدخشی درین مقطع زمان، یکجا باهزاران نام وعنوان دیگر ،ذهن هرفردی اعم از موافق ویا مخالف محتویات فکری ومبارزاتی مکتب بدخشی را ، با تصاویری از تلخ ترین حقایق نهفته درتاریخ واقعی سده های واپسین کشور روبرو میسازد که هر کسی در قالب باور خود آن نقشی را که بدوش کشیده وراهی را که رهنورد آن بوده با همه نتایج خوب ویا بد آن به تماشا مینشیند . ولی وظیفۀ رو شنفکر واقعی ومحافل آزادیخواه وعدالت پسند جامعۀ ما این است که از پیش داوری های القاح شدۀ قبلی فقط یکبار خویشتن پاکسازی نموده و با رجوع به اصل حقایق جامعۀ ما آنچه را که در گذشته وامروز صورت گرفته وجریان دارد مرور نمایند . وقالبی راکه در آن همیشه منافع قییله وقوم مرتبط با خویشتن را ملاک خوب ویا بد بودن قرار دادهاند یکبارکناربگذارد. انسانی بیندیشد وانسانی قضاوت نماید . آن وقت است که خواهیم دید نا برابری ملی وحفظ مناسبات اجتماعی وسیاسی در جامعه به نفع حاکمیت یک قوم ویا قبیلۀ معین چه فجایعی را به بار میآورد وچگونه دیوار آهنینی را در اتحاد با همی مظلومین در مبارزه بر علیه اسیر کنندگان مجموع آنها ایجاد میکند.
از همین جاست که رجوع به فورمول های فکری مکتب بدخشی چون حل مسألۀ ملی وتشکیل دولت فدرال در افغانستان ، احتراز از دیکتاتوری تک حزبی ورجوع به فلورالیسم ، محاسبۀ ارزشها ی انسانی جامعه چون دین ، فرهنگ وغیره در معادلات سیاسی واجتماعی ، احتراز از الگو برداری ودنباله روی کور کورانه در سطح منطقه وجهان ، اقتدا به واقعیت های عینی وموجود در جامعه وغیره یک بار دیگر منحیث یک ضرورت اساسی در برابر نسل های روشنفکری مجموع اقوام وملیت های ساکن کشور ما مبدل شده وما یقین داریم که مطالعۀ فارغ از تعصب و کینۀ قبلی راه را برای بزرگترین تفاهمات آینده هموار میسازد .
به امید گشایش باب تعقل ومفاهمه در میان کلیه داعیان راستین مبارزه در جهت تحقق آزادی وعدالت در سرزمین ما افغانستان .
Geen opmerkingen:
Een reactie posten