• بازگشت به صفحه اصلی
  • vrijdag 10 oktober 2008

    فاریاب زمین وتغیرات نام آن درطول سده ها


    سید احمدشاه دولتی فاریابی
    فاریاب زمین وتغیرات نام آن درطول سده ها

    (قسمت دوم)
    با دلایل ارایه شده درقسمت اول این نوشته ثابت است که قسمت هائی ازسرزمین ولایت فاریاب درسده های قبل ازمیلاد تحت آب و تالاب بوده است که با آغازسکنا پذیری مردم درزمین های مرتـفعترآن زنده گی آدم ها وانسانها دران روزتا روزبیشترگردیده و رونق گرفته است که با تجمع وتکثرخانواده ها ، سرزمین فاریاب«میمنه»به محلات مسکونی دایمی این بومی های اوزبیک وتورک تباربدل گردیده است .
    ازنام گذاری های بومی وقدیمی دردشت ودره های این سرزمین معلوم میگردد که نخستین ساکنان آن تورانیان ، کوشانیان ، یفتلی ها ، تخاری ها وسایرین بوده اند که درتاریخ همهۀ آنها تورک تباران واوزبیک ها یادگردیده است .
    چند نمونه ازاین نام های قدیمی سرزمین فاریاب به شرح ذیل ارایه میگردد :
    ین بلاق یا ینگی بلاق: واژۀ بلاق اوزبیکی و بمعنی چشمه است ، ین بلاق زبان محاوره یی مردم است که ادب فولکلورگفته میشود این جمله درادبیات نوشتاری ومکتوبی بصورت ینگی بلاق تحریرمیگردد که معنی آن چشمۀ جدید میباشد .
    ین بلاق وینگی بلاق را بعضی ها بصورت یم بلاق نیزدرادبیات فولکلورومکتوبی نوشته اند که احتمال دارد این تغیر پس ازاستیلای عرب صورت گرفته باشد که (یم) واژۀ عربی است آب جاری و دریا یعنی رود معنی دارد که به این اساس یم بلاق بمعنی آب چشمه که جریان دارد وازمجموع آبهای جاری چشمه ها ، آبهای بزرگ جاری بنام رودخانه ودریا بوجود می آید .
    کته کم :کته بمعنی بزرگ و( کم )بمعنی کوتل میباشد که دارای فرازی ونشیبی است
    کافرکینت: کافربه اصطلاح اوزبیکی بمعنی قوی ، مستحکم وغیرقابل نفوذ است وکینت بمعنی قلعه میباشد به این اساس کافرکینت بمعنی قلعۀ مستحکم ، با دیوار ودروازه های قوی وغیر قابل نفوذ دشمن است .
    توزکان : توز به اوزبیکی بمعنی نمک وکان بمعنی معدن است ویا توزکان بمعنی معدن نمک میباشد .
    تگاب : بمعنی زمین زیرآب ، زمین قابل آبیاری ، زمین آبدار(زمین آبی) میباشد.
    درولایت فاریاب سرزمین تحت آب را با درنظرداشت ماهیت زمین وکیفیت آب آن به دوقسمت( شیرین تگاب ، شورتگاب )
    مسمی کرده اند درمنطقۀ شیرین تگاب ، زمین شوراب زده و آب شوروجود ندارد اما درمنطقۀ شورتگاب اکثرزمین های آن شورابک داربوده و آب جاری دران با آنکه ازچشمه های شیرین جریان می یابد نمکیات آلوده به خاک را باخود منحل نموده خاصیت آب شوررا بخود میگیرد که چنین آب جاری را درولایت فاریاب (شوردریا)میگویند وسایر آبهای جاری را که طعم شیرین وگوارا دارد بیدون ذکرصفت آن دریا میگویند(ایرانی ها آبهای بحررا دریامیگویند) اما درافغانستان هرآب جاری که مسیرطبیعی داشته باشد دریا گفته میشود مثل دریای آمو، دریای کابل ، دریای هلمند ، دریای اندخوی وامثال آن ، اگرمسیرآب
    با احداث بند و حفریات طولانی برای آبیاری زمین ها تغیر داده شده باشد آنرا نهرمیگویند .
    مینگ درخت :این واژه نیزاوزبیکی است معنی آن هزاردرخت است ، گاهی اوقات (مینگ یا مینگلر) معنی خارج ازشمار را میدهد ازاین سبب وقتی مینگ درخت گفته میشود وجود جنگلات درمنطقۀ معین است که ازدرخت های غیرقابل شمارحکایه دارد ، درمیمنه منطقۀ بنام مینگ درخت وجود دارد که ازطرف بعض افراد غیربومی و نا آشنا به زبان اوزبیکی (میان درخت) تحریر گردیده است که نا درست است .
    بعضی ازنام های قدیمی که دراصل اوزبیکی بوده به مرور زمان نسبت به حاشیه رانده شدن زبان وفرهنگ اوزبیک ها درافغانستان ، تغیراتی به این نام های اوزبیکی آورده شده است ، چند نمونه ازاین تغیرات :(تخته کوپریک -- تخته پل ،
    قیزل کم -- سرخ کوتل ، تاش لیک -- سنگلاخ ....)
    کلمۀ (لیک ) هرگاه دراخیر جمله بیاید صبغۀ تملک پیدا میکند مثل فاریاب لیک بمعنی متعلق به فاریاب ، لیک گاهی به کلمۀ
    ( تو ) بدل میشود اما معنی تملکش تغیر نمیکند مثل تورپاغ لیک -- تورپاغ تو ویا تورپاغتو که درزبان عوام وفولکلوریک تورپاختوگفته میشود که مفاهیم همۀ آن منطقۀ خاکدارو پرخاک است .
    شباغ نام یک بتۀ کوهی است که مردم درفصل تیرماه آنرا جمع کرده درخانه های خود ذخیره میکنند ودرزمستان بقسم درگیران دربخاری استفاده مینمایند ویا برای نان پختن درتنورمیسازانند جائی که این شباغ فراوان است بنام (شباغ تو، شباغتو، شباختو) یاد میگردد که با تغیردرتلفظ آن به مفاهیم آین کلمه تغیر نمی آید .
    توک لی -- توکلی : توک بزبان اوزبیکی بمعنی ( موی ) است ، کلمۀ ( لیک ) بعضی اوقات طبق ادب فولکلور( لی ) تلفظ میشود مثل توکلی که درادبیات نوشتاری ومکتوب توکلیک یا توک لیک نوشته میشود، درشهر میمنه محله یی بنام توکلی خانه وجود دارد نام این محله درگذشته هرچه که بوده باشد نام ( توکلی ) پس ازرویکارشدن صنعت چرمگری واستفادۀ مردم ازپوست حیوانات برای چرم سازی که احتمالاً ساکنین این محل به آن مصروف شده اند و درنتیجۀ دباغت پوست حیوانات که مردم ولایت فاریاب مانند سایراوزبیک ها آنرا ( آشگری ) میگویند نسبت مخلوط گشتن موی فراوان حیوانات به خاک محل به آن توک لیک یرنام گذاری نموده اند که سر انجام به مرور زمان نیمه فارسی ونیمه اوزبیکی شده به ( توک لیک خانه یا توکلی خانه ) تغیرنموده است .
    درتورکستان شرقی (کاشغرستان ) منطه یی بنام توکلی مکان وجود دارد که درتاریخ نیزتذکاریافته است ، آنهائی که مفهوم واژۀ اوزبیکی را نمی فهمیده اند آنرا ( تکله مکان ) نوشته اند که هیچ مفهوم ندارد زیرا تکله نیز واژۀ اوزبیکی است که به انسان های فعال و کارکن مورد استعمال دارد مثل احمد شخص تکله است محمود چندان تکله نیست و درمورد مکان استعمال نمیشود.
    درمورد این توکلی مکان دو توجیه وجود دارد :
    اول اینکه : شاید این مکان صحرائی محل مرگ ومیرفراوان گله های حیوانات درقعرزمستان دراثرباد وبوران بوده باشد .
    بوران نیزواژۀ اوزبیکی است معنی آن بارنده گی شدید برف توام با وزش شمال تند و سرد کشندۀ زمستان نهایت سرد است ، اینگونه باد وبوران بنام چاپقین نیزیاد میگردد و دوام بیش ازیک شبانه روزاین چاپقین( باد و بوران ) سبب مرگ و میر دسته جمعی بزو گوسپند وحیوانات اهلی دیگردرصحرا میگردد .
    مطابق این توجیه نسبت پراگنده شدن موی حیوانات تلف شده درنتیجۀ این باد وبوران(چاپقین) پراگنده گشتن موی آنها پس ازمتلاشی گردیدن اجساد آنها ومخلوط شدن این موی ها با خاک منطقه احتمالاً نام ( توکلی مکان ) یعنی جائی که خاک آن با موی آلوده است به آن گذاشته شده است .
    دوم اینکه :این مکان مورد نظردرتورکستان شرقی شاید دارای خارهای صحرائی فراوان برای چریدن شترها وحیوانات باربری وسوارکاری بوده است که نام آن توکان لیک مکان یا توکان لی مکان بوده است .
    توکان واژۀ اوزبیکی است و معنی آن خارمیباشد که انواع مختلف دارد ، منطقۀ خاردار بهترین چراگاه برای شترها میباشد که درسده های پیشین وقرون گذشته که تورکستان شرقی ( کاشغرستان وتوابع آن ) حیثیت دروازۀ ورودی به چین را داشته است کاروان های متعدد درحال رفت وبرگشت به چین بوده مصروف تجارت ابریشیم وتبادل اموال مال التجاره بین چین وکشورهای جهان بوده اند که ( توکان لیک مکان یا توکانلی مکان ) که منطقۀ خاردارمعنی دارد شاید مورد علاقۀ کاروان ها وکاروان باشی ها درآن زمان بوده است چراکه کاروان ها پس ازهشت ساعت سفربا تفاوت چند دقیقه بیشتر ویا کمتر، برای دم راستی متوقف میشوند بار شترهارا پائین نموده به چریدن رها میکنند وخود نیزمدتی آتش افروخته خوردنی ها ئی برای خود درست مینمایند
    وپس ازاستراحت لازم مجدداً به سفرخود ادامه میدهند ، طبق این توجیه نام این منطقۀ خاردار(توکان لیک مکان) که ازلحاظ داشتن علوفه و انواع خاربرای چریدن شترها و سایرحیوانات( مثل اسپ ، قاطر، مرکب ) طرف دلچسپی کاروانها وکاروان باشی ها قرار گرفته زبانزد عام گردیده است که بعداً افراد نا آشنا به زبان اوزبیکی وتورکی این منطقه را که اصلاًً
    توکلی مکان ویا توکانلی مکان بوده است به اشکال مختلف وازجمله تکله مکان نیز نوشته اند که نادرست است .
    اما این مطلب قابل یاد دهانی است که شاید نام توکلی خانه و یا توکانلی خانه همین نام مورد بحث است که اوزبیک های تاجرپیشۀ فاریاب زمین که ازراه ابریشم ازراه کاشغرستان به چین رفت وآمد داشته اند نام توکلی مکان ویا توکانلی مکان منطقۀ کاشغرستان را برمحلۀ میمنه گذاشته و آنرا توکانلی خانه ویا توکلی خانه مسمی کرده اند .
    تاریخ نشان میدهد که تغیرنام ولایات ومحلات درهرکشورمطابق به شرایط خاص آن کشوربوجود می آید .
    وجه تسمیۀ میمنه : ماجرای عجیب درفاریاب زمین درگذشته های دور رخ داده است که سرانجام مرکزولایت فاریاب بنام میمنه مسمی گردیده است ، درزمان امپراتوری کلدانی ها که پایتخت آن شهربا عظمت آن زمان بابل بوده است وهمچنان درزمان امپراتوری آشوری ها که پایتخت آن نینوا شهرمشهور آن دوران درحوزۀ تمدنی شرق میانه بوده است که هردو امپراتورقبل ازقرن ششم پیش ازمیلاد فعال بوده یکی بعد دیگری برای کشورکشائی های خود درحوزۀ تمدنی مصرقلمرو فرعونهای آن (دران زمان پادشاه مصر را فرعون میگفته اند) لشکرکشی هائی نموده اند ودرهربارقبل ازوارد شدن به حیطه وحصار مصر منطقۀ فلسطین و اسرائیل امروزی مورد تاخت وتازآنها قرارمیگرفته است که ازاین سبب خانوادۀ یهودان وساکنان فلسطین که ازدفاع عاجزمی آمده اند درصورت نجات ازچنگال لشکریان امپراتوران مهاجم وکشورکشا ، ازخانه وکاشانۀ خود فرار نموده درمناطق دیگر(اروپای شرقی ، مناطق آسیائی سرزمین آریائی ها وتورانی ها که ازتاثیرات تهاجم آنها ودیگران مصئون تربوده مسکن گزین گردیده اند ، فاریاب زمین نیز یکی ازهمان مناطقی نسبتاً دورازتهاجمات دیگران بوده است که مردمان دلیرومیهن پرست فاریاب که نسل روئیده ازکوشانی ها ، تیمنی ها ، یفتلی ها وتورانی ها وسایراقوام تورک تباربود ه اند با اثبات توانمندی دفاع ازخانه وکاشانه شان زهرچشم ازمها جمین گرفته بوده اند کمترکسی جرئت مینموده است که به آشیانۀ این عقابان بلند پرواز دست درازی نماید ، به شواهد تاریخ تعدادی ازخانواده های یهودی گریزان ازجنگ درمناطقی که فعلاً مرکزولایت فاریا ب است رحل اقامت انداخته وزنده گی را درپهلوی این دلیران و ابرمردان تاریخ ادامه داده اند .
    اوزبیک ها طبق سنن عنعنوی هرپدیدۀ نو پیدا رابرای تشخیص وشناخت ماحول آن بکارمی برند دران زمان نسبت تمرکز کوچ نشینان یهودی درمنطقۀ مرکزی فاریاب که امروز میمنه گفته میشود (یهودیه) نام گرفته بوده است، شمال منطقۀ یهودیه را ایتک (قوئی) ، جنوب یهودیه را یوقاری ، شرق یهودیه را کون چیغر، غرب یهودیه را کون باترمیگفتند وبرای نشان دادن باشگاه شخصی درچهاراطراف یهودیه با ذکر نام سمت ها الگو میداد ه اند .
    نظر به نفوس آن زمان فاریاب زمین ، کوچ نشین های یهود ممکن است بمثابه خال پیشانی یک شخص ، اندک واقلیت ناچیز
    می آمده اند اما با گذشت زمان وزمانه ها بعضی ازاین خانوادۀ یهود شاید به جامعۀ آنروزی فاریاب مدغم ومنحل گشته اند وتعدادی ازاین خانوادۀ یهود بنا به دلایل ناروشن شاید به مناطق همجوارکوچ کرده باشند .
    دربارۀ وجه تسمیۀ میمنه وتاریخ این نام گذاری ، اسناد تاریخی موثق وجود ندارد واگر باشد هنوز بدست من نرسیده است بناءً درمورد وجه تسمیۀ میمنه آنچه اینجا مطالعه مینمائید برمبنای توجیهات وقراین تاریخی است :
    طبق شرح واژه نامه ها معنی میمنه طرف راست میباشد و طبق قراین تاریخی شاید شهرمیمنه بطرف راست یاشرق یهودیه موقعیت داشته است ، درزمان امپراتوری کلدانی ها که پیش از قرن ششم قبل ازمیلاد بوده است ستاره شناسان ستارۀ قطب را با ستاره های اطراف آن شناخته وگفته بودند که هرگاه آدم درهرگوشۀ دنیا که باشد طوری قرار بگیرد که ستارۀ قطب برابر پیشانی وپیشروی اوباشد رویش بطرف قطب وساق پا و پشتش بر ضد قطب قراردارد که طرف دست راستش آفتاب برامد وطرف دست چپش آفتاب نشست میباشد وهمین گفته های تحلیلی ستاره شناسان بحیث قراین تاریخی نشان میدهد که مناطق مربوط به میمنۀ امروزی دران زمان به طرف راست ویا شرق یهودیه واقع بوده است که به مفهوم میمنه موافقت دارد.
    قراین تاریخی دیگراین است که درقرون قبل ازمیلاد وحتی پس ازظهوراسلام تشکیلات عسکری و جابجائی آن درباشگاه نظامی شان بنام های (قطب ،قلب ، میمنه یا یمین ، میسره یا یسار، ساق ) نام داشته است که تفسیر آن به شرح آتی است:
    قلب مرکزفرماندهی بوده است که دران اراکین بزرگ نظامی وغیر نظامی بشمول شخص اول مملکت قرارمیداشته است
    لشکری که بطرف شمال قلب یا فرماندهی مرکزی مستقر میشده بنام قطب مسمی بوده است .
    ساق بطرف جنوب قلب یا فرماندهی مرکزی وضع الجیش میگرفته است .
    یمین (میمنه) بطرف راست درشرق قلب (مرکزفرماندهی) قرار گاه میگرفته است .
    یسار(چپ) بطرف چپ قلب یا مرکزفرماندهی متمر کزمیشده است.
    فرماندهان لشکر، درجابجا نمودن این لشکریان همیشه قطب را بعنوان سمت شمال مرکزفرماندهی درنظرداشته عمل میکرده اند که طبق همین تقسیمات نظامی وجابجا نمودن آنها نیز به اثبات میرسد که میمنه طرف راست منطقۀ یهودی نشین درمناطق مرکزی فاریاب بوده است که بنام میمنه مسمی گردیده است .
    قراین تاریخی دیگراینکه درصدراسلام ودوران خلفای راشدین که زادگاه پیامبراسلام حیثیت قلب یا مرکزسوق واداره را داشت وقتی ازاین مرکزرهنمائی با درنظرداشت ستارۀ قطب به سرزمین فاریاب نگریسته شود نیزبطرف راست مکه ومدینه معلوم میشود که مفهوم میمنه و وجه تسمیۀ آن پررنگترمیگردد .
    درزمان حاکمیت اموی ها که مرکزفرماندهی آن ازبغداد به دمشق منتقل گردیده بود ودرزمان عباسی ها که بغداد حثیت قلب یا مرکزفرماندهی را بازیافه بود نیززمانی که ستارۀ قطب را درنظرداشته به موقعیت فاریاب زمین نظراندازی میگردید فاریاب زمین بطرف راست دمشق و بغداد جلوه گرمیشد واین نیزنام با مسمای میمنه را روشنتر مینماید که احتمالاً همین دلایل وقراین تاریخی سبب ماندگاری نام میمنه درپروسۀ تاریخی بوده است .
    درشاهنامۀ فردوسی که دردوران امپراطوری سلطان محمود ابن سویک تگین درغزنی سروده شده است نام میمنه درچند جای به مفاهیم مختلف یاد گردیده است که شعرفردوسی با معنی اصطلاحات شعری اش به شرح آتی ارایه میگردد :
    (سپهدارو جوشن وران صدهزار + به لشکرگه آمد نبرده سوار+ وزان پس بدوگفت درمیمنه + سواران بسیاروفیل بنه +سواری نشد پیش او یک تنه +همی تاخت ازقلب تا میمنه +جهان چون تو دیگرنبیند سوار+ به مردی وگردی گه کار زار+ بیاراست به میمنه گیو طوس + سواران بیداربا فیل وکوس +سواران پس ازمیمنه میسره +بفرمود خواندن همه یکسره ...)
    مفاهیم اصطلاحات شعری فردوسی:
    سپهداربمعنی قوماندان نظامی موظف به سوق وادارۀ لشکر.
    جوشن وران بمعنی افراد ی که درجنگ های تن به تن زره می پوشیندند تا خنجردشمن کارگر نه افتد .
    لشکر گه بمعنی قرارگاه نظامی ، محل بود وباش لشکر.
    فیل بنه -- فیلی که مانند اسپ های نظامی تعلیم دیده باشد .
    قلب بمعنی مرکزفرماندهی نظامی و مقرشخص اول کشور( چه امیرباشد چه شاه وچه امپراتور) .
    میمنه بمعنی لشکرمستقربطرف راست مرکزفرماندهی نظامی .
    گردی به ضم اول بمعنی پهلوانی ، یک پهلوان .
    گه بمعنی وقت است وزمان .
    کارزاربمعنی جنگ فیصله کن وبرخورد قاطع با دشمن .
    خورشید ونا هید -- آفتاب وستاره .
    میسره -- لشکرمستقربطرف چپ فرماندهی نظامی .
    استاد صباح تحت عنوان میمنه دراوراق تاریخ درویب سایت مشعل درمورد نبرد امیر ارسلان نوشته اند : ( زمانیکه صبح آفتاب تیغ زد صدای اتلان ، اتلان ازدولشکربلند شد) .
    آتلان واژۀ اوزبیکی است که دارای دومفهوم خاص است با نوشته واملای خاص ، آط بمعنی اسپ است وقتی آطلن یا آطلان نوشته شود معنی اش میشود بر اسپ خود سوارشو ، آطلن آطلن تکرارگفته شود تاکید برسرعت عمل وزودتر سوارشدن به اسپ برای آمادۀ اجرای دستور بعدی است .
    آت ، صیغۀ امراست یعنی نشانه گرفته بزن ، پرتو ، پرت کن معنی دارد وهمچنان آت بمعنی اسم است که بر انسان وحیوان ،اشیا ومکان یکسان استعمال میشود ، آتلان باکسر(ت) تلفظ شود ویا بصورت آتیلان یا آتیلن تحریرگردد معنی اش خیزکن ، زود شو وآماده شو میشود که ازلحاظ گرامری مربوط به صیغۀ دستوری وامراست اگرچه درچند سال اخیرفرهنگیان ایران تلاش دارند که بجای حروف عربی درادبیات مکتوب فارسی حروف فارسی را بنویسند که به این حساب( میتوان آط را آت نوشت وگوسفند را گوسپند نوشت اما هنوزاین روش درادبیات اوزبیک ها وسایرین درافغانستان معمول ومانوس نگردیده است
    وقتی گفته میشود (صدای آطلان آطلان ازدولشکربلند شد) بمفهوم آن است که هردولشکر، اوزبیک وتورک زبان بوده اند که بنا به اختلافات ذات البینی شان مقابل هم قرارگرفته ورهبران نظامی هریک به افراد جنگی تحت فرمان خود با صدای بلند آطلان آطلان امرداده اند که براسپ های خود سوارشده آمادۀ جنگ ومقابله با حریف خود شوند .
    استاد صباح درمورد مسلح شدن امیر ارسلان برای جنگ چند بیت ازشاهنامۀ فروسی را نقل کرده اند که به شرح آتی است :
    (یکی خنجری ازاجل تیزتر+ زمژگان معشوق خونریزتر+ بزد برکمرتا به وقت جدال + ببرد سر دشمن بد سگال + کمندی فروهشت درزیر ران + به قیمت گرامی تراز تار جان + حمایل دو شمشیر زهرابدار+یکی بر یمین ویکی بر یسار+ بدین سان سلاحی که برخویش بست + بیرون شد زخرگاه برزین نشست ) .
    دو واژه دراین شعرقابل تبصره است :
    زهرابدار- شمشیری است که سازنده گان آن با زهرکشنده ومسموم کنده آنرا آب میدهند یعنی زهرکشنده ومواد مسموم کننده مایع را درظرفی میگذارند وشمشیررا به کورۀ آهنگری داغ کرده دربین این آب زهرآلود میگذارند وچنین شمشیر را تیغ زهرابدار میگویند که معنی اش تیغی که با زهرآب داده شده است میباشد وقتی با چنین خنجری درجنگ رویاروی شخصی زخم برداشت
    زهر ویا موادسمی خنجر، خون زخمی را آولوده کرده مرگش را حتمی میسازد .
    خرگاه -- که معنی اوزبیکی آن ( اوی بروزن خوی) است ،حدس وگمانها بر آن است استفده از( اوی ) یا خرگاه اززمانه های خیلی قدیم دربین تورانی ها و کوشانی ها درشمال وغرب چین که باشگاه تورک زبانها بوده است رواج بوده با سرازیر شدن کوشانی ها ، یفتلی ها ، تخارها ودیگران استفاده ازان درآسیای مرکزی وخراسان زمین بیشترگردیده است اما پس ازهجوم چنگیزبه قلمروخراسان زمین درقرن 13میلادی که چنگیز وبزرگان لشکرمهاجم وی استفاده از(اوی) را مختص بخود ساخته بودند علاوه بر کوچ نشین های تورک تباران افراد متمول سایر گروه ها نیزازان استفاده میکرده اند، از(اوی) هنوزهم دربعضی ازمناطق شمال افغانستان درزمستان وتابستان استفاده مینمایند ، جدید ترین (اوی) که بنام ( اوتاو ) یاد میگردد خانواده های ثروتمند آنرا مختص بنام عروس وداماد میسازند ، کهنه ترین خرگاه(اوی) لاچیغ یاد میشود .
    اوی (خرگاه) یک خانۀ مفشن است که ازدستک چوب ها ساخته شده با نمد پوشانیده میشود که برای ازدیاد معلومات جوانان وخواننده گان علاقمند برای معرفی مختصراین (اوی) یا خرگاه لازم است چند سطر نوشته شود .
    اوی واژۀ اوزبیکی است که خانۀ نشیمن معنی دارد وحتی چهاردیواری های سقف پوش که درعصرحاضردرتمام کشورها رواج دارد اوزبیک ها آنرا بنام ( تام ) یادمیکنند واطاق نشیمن آنرا (اوی تام) میگویند .
    اوی (خرگاه) ازلحاظ سختاری چهاربخش دارد بنام (کیره گه ، یوغ ، چنغراغ ، ایشیک ) ازلحاظ پوشش سه بخش دارد بنام
    ( چیغ ، یافقیچ ، تویلیک ) ازلحظ بستن وپیستن این اجزا دوبخش وجود دارد بنام ( بغیش ، یوغ باغی) اکنون دربارۀ هرکدام توضیحات قصیر ارایه میگردد :
    بخش اول : کیره گه ، هرخرگاه دارای چهار کیره گه وهرکیره گه دارای26 دستک چوب درست شده ازدرخت بید است
    برای ساختن یک کیره گه13دستک چوب را موازی گذاشته بالای آن 13دستک چوب دیگررا طوری میگذارندکه دربین دوچوب بالا وپائین سوراخ های مربع شکل ایجاد گردد بعداً جای مماس چوبهای بالا وپائین را با قلم پنسل نشانی کرده با برمه سوراخ میکنند وتسمه های تارمانندی راکه ازپوست حیوا نات مثل( مرکب ، اسپ ، گاو) بریده میشود ازسوراخ ها عبورداده دوسر آنرا گره میزنند وآنرا چند روزمیگذارند تا خشک گردد .
    یوغ چوب هائی بطول دوونیم متراست که نوک آن بقسم ستندرد تراشیده شده و پائینترازنصف قدامی آن توسط دستگاه مخصوص کمی کج کرده شده میباشد و هرخرگاه دارای (52 یوغ) میباشد.
    چنغراغ : قاعدۀ چنغراغ بشکل گرد ساخته شده وپوشش چوب چنغراغ به قسم گنبذی میباشد وچوب مدورقاعدۀ چنغراغ دارای (52 سوراخ) معادل نوک یوغ ها میباشد .
    اوی ایشیکی یا دروازۀ خرگاه همیشه دوپله یی میباشد تا باز وبسته شدن آن سهل وآسان باشد .
    بخش دوم چیغ یا دستۀ بافته شده ازنی نسبتً نازک است .
    یافقیچ نمدی است که ازپشم تیرماهی گوسپند ساخته میشود ومقا ومت آن نسبت به پشم بهاری گوسپند بیشتر است این نمد را به قسمی که اوی یا خرگاه را بخوبی بپوشاند برش نموده میدوزند .
    توی لیک نمدی است که به اندازۀ چنغراغ برش گردیده دوخته میشود .
    بخش سوم : بغیش بطول برابر گرداگرد کیره گه ها وعرض نیم مترارتارهای رنگۀ پشمی بصورت گلکاری توسط بافنده گان ماهربافته شده بفروش میرسد که هرکس مطابق ذوق خود آنرا خریداری مینماید هرخرگاه دارای یک بغیش است .
    یوغ باغی نیزبافته شده ازتارهای رنگۀ پشمی است که طول آن بیشترازیک متربوده عرض آن کمتراز15سانتی مترمیباشد که هرخرکاه دارای52 یوغ باغی است .
    برای ایستاد نمودن خرگاه اول جائی را بصورت گرد آماده میکنند وآنرا (یورت) میگویند وبعد چهارکیره گه را بصورت گرد دربالای یورت بهم پیوند میدهند وگره میزنند پس ازان چهارنفردرداخل حصار کیره گه داخل گردیده هشت یوغ را میگیرند و نوک آنرا ازسوراخ های چنغراغ عبورداده بالا میکنند وقاعدۀ یوغ هارا با یوغ باغی ها که قبلاً درنوک کیرذه گه ها انداخته شده است می بندند وبعد متباقی44یوغ دیگررانیزیکه یکه ازسوراخ چنغراغ عبورداده قاعدۀ آنرا به نوک کیره گه ها بسته میکنند.
    بعد چیغ را دراطرف کیره گه ها دورداده نوک آخری آنرا دربغل دروازه بسته میکنند وبالای چیغ ها بغیش را دورداده دوسر آنرا به دوطرف دروازۀ خرگاه می بندند ، بغیش باعث استوار ماندن کیره گه هاشده مقاومت آنرا بالامی برد و برای برداشتن تمامی وزنی که بالای کیره گه می آید آنرا آماده نگهمیدارد .
    درآخرین مرحله یا فـقیچ را بالای یوغ ها وتوی لیک را بالای چنغراغ میکشند وبرای بازوبسته نمودن توی لیک چوب سه مترۀ دراز میباشد که آنرا سوروغ مینامند که معنی آن تیله کنندۀ توی لیک میباشد .
    این موضوع ازلحاظ ربط داشتن به کلتور اوزبیک ها توضیح گردید (باقی درآینده)

    Geen opmerkingen:

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •