• بازگشت به صفحه اصلی
  • donderdag 30 oktober 2008

    نکاتی چند پیرامون" مزج قسمی مغول ها با آریه های آسیایی " وافسانه های دروغین

    غلام سخی سخا
    قسمت اول
    سیسرون فیلسوف مشهور یونان زمانی گفته بود:« هر چیز پوچ و بی معنی در کتب فلاسفه یافت میشود.»(1)
    درحقیت تعداد ازکتاب های تاریخی وبعضی نوشته ها نیزازاین امرمستثنی نمیباشند. یا به عبارت دیگرگفته مذکور، متاسفانه در مورد برخی کتب تاریخی نیز صدق میکند.یعنی ورق به ورق اش آگنده ازدروغ پراگنی، چشم بستن برحقایق وسرپوش گذاشتن برآن روی مصلحتی افسانه بافی اتهام بستن، اهانت به دیگران، هویت سازی و هویت ستیزی ودیگر حرف های پوچ و بی اساس میباشد.
    چنبن افسانه ها محصول ذ هن به اصطلاح مورخینی است که پابند هیچ چیزنبوده واصل بیطرفی را درنگارش تاریخ کاملا فراموش کرده اند. فقط هوش وحواس خود را به این نقطه متمرکزکردند که چگونه بتوانند واقعیت ها را به خاطر خوش خدمتی به دربار ها ویا طبق ذهن علیل و مریضگونه خود تحریف کنند، گروهی را شهرنشین وصاحب فرهنگ عالی معرفی کنند و دیگری را علیرغم داشتن فرهنگ وتمدن وسابقه پرافتخار، برای ارضای .عقده مهرومیت اتنیکی خود وحشی وفاقد مدنیت درجهان بشناسانند. بنابرین کلیه قدرت ذهنی خودرا، صرف پنهان کردن معایب بزرگ خود و بد معرفی کردن دیگران کرده اند. وچون ذهن شان کاملا خالی شده بود، نتوانسند فکر کنند که روزی دروغ ها و جعل کاری شان برملا و اعتبار تاریخ نویسی شان نقش برآب شده و محصولات چندین ساله فکرعلیل شان غیر قابل استفاده میشوند .
    چنانکه ملاحظه میشود، یک عده مورخین راستین و متعهد نیز،احساس نفرت و بیزاری خودرا نسبت به هم مسلکان افسانه ساز و دروغ باف خود پنهان نکرده و با قلم توانمند حود در کتاب های ارزشمند شان،چهره های آنهارا به عام و خاص برملا ساختندو میسازند.
    بخاطر باید داشت که.بایستی این چهره های بی اعتبار شده، درس عبرت بر کسانی باشند که هنوز از تلاش های مذبوهانه در راستای تحریف واقعیت ها و جعل تاریخ و انکار هویت دیگران دست بردار نیستند.
    « آلودگی تاریخ میانه ایران با افسانه، آنچنان وسیع است که دریک جمله وتا انجا که به اسناد و منابع باالنسبه قابل اعتنا و اعتماد مربوط میشود،تاریخ مدون ایران، پس از ورود اسلام به این سرزمین آغاز میشود و ما چیزی از ایران پیش از اسلام ،از مبدا هخامنشیان ،جز افسانه فردوسی و چند سنگ نوشته گمراه کننده بدست نداریم.» (2)
    «آنچه را "مورخین" شوروی برسرتاریخ وبویژه"تاریخ شرق" و بخصوص تاریخ "ایران"و از همه بدتربرسر"تاریخ ایران معاصر" به وسیله ایوانوف و امثالهم آورده اند،چنان است که اساس بیزاری از "مورخ"را در خواننده تیز بین دامن میزند.»(3)
    « غا لب آثاری که تا کنون در خصوص تاریخ ایران باستان نوشته شده است،با غرض ورزیها وگرایش های آریا محورانه توام بوده که نتیجه ان غیر قابل اعتماد بودن این رسالات متعدد بوده است........بر خلاف تمام ممالک جهان ،در کشورما ایران علم تاریخ راهی نا هموار و فاجعه آمیزوغالبا دورازحقیقت پیموده است» (4)
    یک نمونه ازین نوشته های بی مایه وسراسر افسانه که به قلم امیرحسین خنجی تحت عنوان " فرزندان سبکتگین... " می باشد با نگاه سطحی به محتوای خصمانه وبی مایه آن، دریافت که نویسنده مذکور با چه انگیزه ومقصدی آنرا نوشته است.ازابتدا تا انتهای این کتاب جزء بد گویی عقده گشایی در برابر ترکان، چیزی دیگری درآن وجود ندارد.
    آقای خنجی در مورد سلطان محمود غزنوی مینویسد: « محمود سبکتگین فرزند مردی غلام شده از یکی قبایل آسیای میانه بود. چنانکه میدانیم شیوه زندگی قبایل بیابان نشین درهر جا که باشند شباهت های بسیار نزدیکی به هم دارند...هر عقیده جزء عقیده آنها باطل و غلط است و هرکس مرام ومسلکی چون آنها ندارد درخورنابودی است .همین شیوه نگرش قبیله ی این است که اساس جهاد برای نشرعقیده را بوجود میآورد. درسنت ایرانیان هیچگاه ودر هیچ زمانی چنین طرزفکری نمود نیافته است .»
    آقای خنجی نیک میدانند که سبکتگین درجریان جنگ ها اسیرگردیده، مفهوم اسارت ازمفهوم بردگی فرق دارد یعنی شخص اسیر، برده نمیباشد. اگراحیاناُ اوبنابرقول تاریخ نگاران مغرض ومزد بگیر فروخته شده هم باشد، درین امراراده واختیارازاوسلب گردیده بود.به هرحال اسارت یک شخص نباید دستاویزی برای تبلیغات سوء و اتهامات نا روا علیه یک قوم قراربگیرد. درحالیکه ازبرکت همین فرزند " غلام؟"، شما امروز فارسی صحبت میکنید، این لسانی است که خاستگاه اصلی اش براساس عقاید دانشمندان وزبان شناسان، ماورالنهربوده وسلطان محمود غزنوی با فرستادن هزاران معلم برای تدریس این لسان به ایران وهندوستان، شما را صاحب لسان ساخت. زبان شما، زبان پهلوی بود که در زمان ساسانی ها به آن تکلم میشد وبعدازآمدن اسلام منسوخ شد.وهیچ گونه شباهتی با فارسی دری ندارد وحتی تا قرن هفتم هجری کسی نمی تواند یک بیت شعرویا یک نثرفارسی دری را درایالت فارس ایران، پیدا کنند. آنهای که ادعا دارند زبان دری ادامه زبان پهلوی است،راه کاملا خطا می پیمایند.چنانچه درمورد خاستگاه زبان فارسی دری سعید نفیسی مینویسد:« نظم ونثرزبان دری را، باید زاده ماورالنهر و دربارسامانیان دانست». دکترتقی وحیدریان کامیاره میگوید که « مسئله خاستگاه دری یعنی فارسی نو، معمای است ناگشوده... به نظرمن، فارسی دری برخلاف ایران شناسان ادامه پهلوی ساسانی نمی تواند باشد.»(4)
    عین مطلب را ده ها دانشمند و زبانشناس نیزتاکید کرده است. بناءََ عوض پست گویی ودروغ نویسی علیه سلطان محمود، سپاسگذار او باشید. اگرواقعیت نویسی غرورشما را جریحه دارمیسازد، کوشش کنید که با دروغ نویسی جعل کاری وتبلیغات زهرآگین علیه اقيام دیگرخود را از مقام تاریخ نویسی به سطح کلوخپران باز تنزیل ندهید.
    بنابرمدارک تاریخی واظهارات دانشمندان، خدمات سلطان محمود غزنوی به اسلام درقدم اول ولسان وفرهنگ فارسی درقدم دوم، غیرقابل انکاراست. نوشته ی زیرمتعلق به یک دانشمند همزبان فارسی زبان بوده، امید است جعلکاران با خواندن آن، راستگویی وصداقت نویسی را یاد بگیرند:« ترکان این امتیاز و افتخاررا دارند که ازغزنویان تا قاجارگردانندهء تاریخ و فرهنگ و سیاست ایران بوده اند، بی اینکه درین مسیر دراز وهزارساله ی حاکمیت، حتی اندکی به حقوق و مظاهردیگراقوام ساکن این سرزمین تجاوزکنند وانرا نادیده بگیرند، حاکمان ترک هرگز دیگران را، مانند حاکمیت... بی ریشه ، مجبوربه ترک زبان و لباس وآداب و رسوم بومی خود نکرده اند و درزمان تسلط انها ایران پیوسته تجمعی از"ممالک محروسه" با حقوق برابرقوم شناخته میشده و حایی ثبت نیست که گفتن و نوشتن و یا لباس پوشیدن و رقصیدن به زبان و شیوه ترکی امتیاز ویژه ای شمرده شود آنها در مقاطعی پایه های عالی ترین فرهنگ و هنر اسلامی را در رده ها و زمینه های مختلف و بویژه معماری ریخته اند و ترکان عثمانی تا استقرار حکومت جهانی مسالمانان فاصله ی چندانی نداشته اند و میتوان گفت که مفهوم ملی و سرزمین ایران که امروز پذ یرفته ایم ، حاصل سیاست زیرکانه ی متحد کردن ده ها ملت و قوم مختلف در زیر پرچم واحد در زمان صفویه است که یک حاکمیت مطلقا" ترک شمرده میشود، و ترکان میتوانند این الگوی هزار ساله را دربرابرمسـولین سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی قرار دهند » ( سابت ناریا)(5)
    چقدراین جمله ی شما (هرعقیده جزءعقیده آنها باطل وغلط است...) درمورد شرایط کنونی ایران مصداق دارد. فقط توجه شما را به نامه ی زیر که به عنوانی رئیس جمهور ایران نوشته شده، جلب میکنم وازمطالعه ی دقیق آن خواهید یافت که ذهنیت قبیلوی به چه مفهوم وچه کسانی دارای چنین ذهنیتی میباشند وآنهم درشرایط قرن بیست ویکم.
    « آقای رئیس جمهور! من به عنوان یک معلم، به هیچ رو نمی توانم باورکنم که کسانی درین مملکت، پاداش بگیرند وتشویق شوند تا با معلمان بستیزند و اهل فکر و فرهنگ را ازاندیشیدن ونوشتن وسخن گفتن بترسانند... وقتی جماعتی بی فرهنگ، یک عضو فرهنگستان را به جرم آراء شخصی وی... مستحق هتک وشتم میدانند، دیگرچگونه با دانشجویان، ازامید به آینده و ازتحقیق آزاد، وازحریت وشجاعت، اندیشیدن و از فضای مستعد جامعه برای استقبال از آراء آنان سخن میتوان گفت؟... و از همه بالاتر چگونه میتوان نظاره کرد که این همه سیاه کاری ها و ولایت فروشی ها وتفتیش عقیده ها وتحمیل سلیقه ها، بنام محبوب دین وشریعت و ولایت صورت میگیرد........من اینک درسوگ دانشگاهی نشسته ام که درآن، گروهی، مرگ علم وتولد بربریت را جشن گرفته اند، من اندیشناک حرمت وعظمتی هستم که مظلوم ومایوس، خون میخورند و خاموش می نشینند...»(6)
    « .. برای دولت وحکومت یک کشور، فخری وفضیلتی نیست که دانشگا هیان وهنرمندانش،مظلوم ومرعوب به جرم ابراز آراء خود در هراس و نا امنی به سربرند وازاظهارسرمایه فکری خود خائف باشند...»(7)
    نوشته فوق از بربریت وفرهنگ ستیزی واحیای تفتیش عقاید قرون وسطایی درایران حکایه دارد.اگرمشخصه قبیله گرایی، بنابرتعریف شما عدم پذیرش عقاید دیگران باشد، حالت یدترآنرا درقرن حاضرمیتوان درایران شما، مشاهده نمود. نمونه های روشن آن قرارآتی میباشند:
    - درپایتخت یک کشوراسلامی،اهل تسنن حق ندارند،مسجد خودرا داشته باشند وعلمای
    اهل سنت مورد تهدید وشکنجه قرارمیگیرند. درحالیکه این امکان درکشورهای غربی، برای مسلمانان وجود دارند که مساجد خود را داشته باشند.
    -.مخالفین رژیم وحشیانه وبیرحمانه سرکوب گردیده وچیزی بنام حقوق بشردرکشورشما شناخته نشده است.
    -(65)درصد مردم ایران ازداشتن ابتدایی ترین حقوق یعنی تحصیل به زبان مادری محروم اند. رژیم فاشیستی وباستان پرستان ایرانی میخواهند هویت مشترک برتمامی ملیت های ایرانی تحمیل نمایند.
    - تعدادی ازدانشمندان اجازه دریافت نمیکنند تا ذرکنفرانس ها حضور بافته وسخنرانی نمایند.
    - کتاب های تاریخی که درآن واقعیت های تاریخی انعکاس یافته وافشاء کننده ی تحریف ها وافسانه نویسی های هشتاد سال اخیر، درایران اجازه چاپ وفروش ندارند و ده ها موارد دیگر.
    .درمورد این نوع جنایات دولتی که حاکی ازتسلط وتحکم ذهنیت قرون وسطایی و سیاست عدم تحمل و پذیرش عقاید وافکاردیگران درقرن بیست ویکم است، آقای خنجی، نه تنها حاضرنیست چیزی بگوید وبنویسد بلکه ازآن استقبال و حمایت هم میکند. .به قول کارل گوستاو یونگ هرچه ملت ما انجام میدهد، خوب است وهرچه که دیگران انجام میدهد بد است."
    نویسنده محترم دربخشی ازنوشته خود، ازشیوه زندگی قبایلی وعقاید آنها مینویسد که" ... وهرکس مرام ومسلکی چون آنها ندارد، درخور نابودی است وهمین شیوه نگرش قبیله این است که اساس جهاد برای نشرعقیده را بوجود میاورد و موصوف با بسیار افتخارمیگوید که در سنت ایرانیان هیچگاه ودرهیچ زمانی چنین طرزفکری نمود نیافته است"
    به اساس این گفته ایرانی ها برخلاف همه اقوام موجود درجهان، راه رشد غیرقبیلوی را سپری کرده وارد مرحله پیشرفته زندگی شدند. ادعا ی " هیچگاه وهیچ زمان" طرح کسانی هستند که یا کاملا خواب هستند ازجریان و رویداد های جاری ایران خبرنمیشوند ویا اینکه ازنظرآنها اعمال زشت وغیرانسانی خودی ها قابل تائید وپذیرش میباشند.
    لازم است بگویم، آنهای که صاحب عقیده هستند، برای نشرعقاید خود ازهر وسیله به شمول جهاد استفاده میکنند. این تنها صفت ویژه مردم قبایل نیست. آنهاییکه فاقد عقیده هستند، برای غارت وچورچپاول به کشورکشایی می پردازند.یک نمونه ی آن کوروش است که ازطرف باستان پرستان، بانی حقوق بشرخطاب میگردند. زمانیکه وی کشورلیدی ها را اشغال کرد وعساکرش مشغول تاراج وچپاول شهر بو دو پادشاه اسیرلیدی ها موسوم به کرزوس ازکوروش پرسید که عساکرتو چه میکنند کوروش جواب داد که شهر و خزانه ی ترا غارت میکنند. همچنان وی به کشور ملکه تومیرس با وصف اخطارها ازجانب ملکه، حمله کرد، به قول هیرودت درمیدان جنگ سربریده شد. ویا حمله کمبوجیه به مصر و یا حمله ی ذاریوش به مملکت" ایشغوزها " سکا ها" وده ها نمونه دیگرازین قبیل.
    ثانیا به این عالی جناب باید گفت که بعد ازظهوراسلام به استثنای دو شاه پهلوی، ایرانیان هرگز درراس قدرت نبوده اند .آخوند های امروزی علیرغم آنکه موثر ترین آنها را رجال ترک تشکیل میدهد ولی تحت تأثیر احساسات مذهبی اگر فرصت برای شان میسرگردد، جهاد را نه تنها در برابر اسرائیل بلکه علیه (90) درصد اهل تسنن جهان، شروع و آنها را به زور وادار به قبول شیعه گری خواهند ساخت.
    با یک مقایسه ی کوتاه شرایط قرن دهم با شرایط قرن بیست ویکم میتوان گفت که:
    درآن زمان به سه لسان ( ترکی، عربی و دری) سخن گفته میشد ونشانه اندک تعصبی در برابر لسان دیگران درهیچ آثار تاریخ ملاحظه نمیگردد. برخلاف شرایط سلطان محمود غزنوی درزمان شاهان پهلوی وآخوند های بر سراقتدار ایران سیاست فاشیستی وشوینستی یک زبان دریک کشورهشتاد میلیونی تحمیل میگردد واعتراضات دادخواهانه ترک ها وعرب ها وکردها وبلوچ ها نه تنها شنیده نمیشود بلکه این
    اعتراضات ومظاهرات به خاطردسترسی به ابتدایی ترین حقوق مشروع وحشیانه سرکوب میگردد.
    دانشمند محترم رضا" براهنی" درمورد عمل کرد وحشیانه ی زمامداران رژیم پهلوی وآخوند های امروزی می نویسد « شاه سابق ایران همه فرصت های کثرت فرهنگی را با کشتار درتبریز،زنجان،اردبیل،.. ازبین برد،و درواقع اصل اساسی دموکراسی درایران یعنی باسواد شدن درعصرتعلیم وتربیت به زبان مادری را تبدیل به یادگیری به زبان فارسی یعنی زبان یک سوم مردم ایران کرد. ... تنها سلطنت پهلوی نبود که روشنفکرکشی کرد، روحانیت روی سلطنت را ازنظر روشنفکرکشی سفید کرد» سایت آچیق.
    .درآن زمان (400) نفرشاعروادیب با مساعدت مادی ومعنوی تشویق وترغیب میگردید مگرحالا دانشمندان اجازه ندارند درکنفرانس ها اشتراک وسخنرانی نمایند.درآن زمان یک گروپ خاصی،اعمال تبلیغاتی خود شان،منجربه تعقیب واذیت آنها میگردید مگرحالا اجتماع بزرگ اهل سنت، روشنفکران ودانشجویان مورد شکنجه واذیت قرارمیگیرند.ده قرن قبل،سلطان محمود غزنوی،هیچ کشوری را تهدید به محو و نابودی از روی زمین نکرده بود مگردرقرن بیست ویکم،چنین تهدیدی ازجانب احمدی نژاد صورت میگیرد.
    آقای خنجی! اگر سلطان محمود غزنوی،ترک نمی بود واندک ارتباط زبانی یا تباری با شما میداشت شما وامثال شما صد ها کتاب برای توصیف وتمجید اش مینوشتید.واورا می پرستید.فقط داشتن اصلیت ترکی او باعث خشم وغضب شما گردیده وعلیه او و تبارش به یاوه سرایی پرداختید. ونکته مهم که " بارتولد " به آن اشاره میکند این است که: « سبکتگین که بعد ها انساب نویسان متملق وی را از اخلاف شاهان باستانی ایران نامیدند یکی ازترکان کافربود»(8)
    آیا جناب شما متوجه شدید که بارتولد کی را مخاطب قرارداده است.ازین نوشته برمیآید که یعنی چنین کوشش ناکام قبلا برای ایرانی معرفی کردن سبکتگین،صورت گرفته است.ولی بعد ازتلاش بی نتیجه وناامید کننده،به نوشته های تند وتیزومملوازکینه ونفرت علیه ترک ها به خصوص ترکان غزنوی کتاب ها را پرکردند ودروغ های را به آنها نسبت دادند.عوض چرند نویسی ودروغ بافی،خودرا زحمت ندادند که ازخود بپرسند آیا امکان دارد هویت قومی شخص را تغیرداد ویا با ادعای ناحق مال دیگران را ازخودکرد.ویا هرجای که پای شوم هخامنشیان وساسانیان رسیده باشند،ایران نامیدوشخصیت های آنجا را ایرانی نامید. ازین برمیاید که شما این حق را برخود قایل هستید وبه هرتلاشی دست میزنید که تا مال دیگران را از خود کنید. آیا به عرب ها این حق را میدهید که ایران را ازخود بدانند.آ نها هم چند صد سال درایران حکومت کردند،مگرشما عرب هارا اشغالگر خطاب میکنید. وترکان که به قول ابن خلدون،ساکنین اصلی ایران اند،وهزارسال درین کشورحکومت کردند،نه تنها بومی بودن آنها انکارمیشود بلکه کتاب های درسی تاریخ مدارس ایران طوری نوشته شده که دانش آموزان احساس نمیکنند که درایران، ترکان هزارسال حکومت کرده باشند..اسکندرزمانی جهان را فتح کرد وامروزهیچ هموطن اومثل شما ادعا ندارد که جهان ازمااست.ویا ترکان عثمانی برای (624) درسه قاره ی ( آسیا، افریقا و اروپا) حکومت کردند،هیچ ترک ادعا نمی کند که هرسه قاره مذکورازماست. درجهان،این فقط وفقط شما هستید که مثل فاشیست های آلمانی، هرمنطقه ی راکه هخامنشیان اشغال نمودند،ازخود محسوب مینما یید. چنانکه چمبرلن ادعا میکرد که همه نوابغ عمده جهان به شمول حضرت مسیح آلمانی اند. نویسنده ها ومورخین مانند آقای خنجی ، با تقلید مستقیم ازچمبرلن ،ادعا میکند که همه شخصیت های ادبی وفلسفی مانند ابن سینای بلخی ومولانا ی بلخی ، البیرونی وغیره ایرانی اند.
    آقای خنجی مینویسد « سلطان محمود.......تمامی تاسیسات علمی ری که بازمانده دوران برمکی ها بود و امیران دیلمی نیزآنهارا بازسازی کرده بود منهدم کرد کتابخانه بزرگ ری که دارای ده ها هزارعنوان کتاب درزمینه های مختلف علمی بود را ویران کرد وکتاب هایش را بیرون اورده آتش کشید.»
    ادعای مضحک ترومسخره ترازین شاید کسی نشنیده باشد.نویسنده محترم برای یک لحظه هم با خود فکرنکردند که اگرپرسشی طرح میگردید واز وی خواسته میشد که مولفین ده ها هزارجلد کتاب والفبای استفاده شده درین کتاب ها را معرفی کنند، چه جوابی میداشت.
    ادعای مشابه ازطرف دروغ نویس دیگری موسوم به زرین کوب مطرح گردیده که برعکس ادعای فوق اینبارعرب ها هستند که به کتاب سوزی متهم میشوند بخوانید « بدین گونه شک نیست که در هجوم تازیان، بسیاری ازکتاب ها و کتابخانه های ایران دستخوش آسیب فنا گشته است...نام بسیاری ازکتاب های عهد ساسانی درکتاب ها مانده استکه نام ونشانی ازآنها باقی نیست.حتی ترجمه های آن نیزکه دراوایل عباسی شده ، ازمیان رفته است. پیدا است که محیط مسلمانی برای وجود و بقای چنین کتاب ها مناسب نبوده است ، و سبب نابودی ان کتاب ها نیز مین است باری ازین قراین پیدا است که در حمله عرب بسیاری ازکتاب های ایرانیان ازمیان رفته است.گفته اند که وقتی سعد بن ابی وقاص بر مداین دست یافت درانجا کتاب های بسیاردید نامه به عمر بن خطاب نوشت درباب این کتاب ها دستوری خواست. عمردرپاسخ نوشت که ان همه را به آب افگن که اگر آن چه درآن کتاب ها است سبب رهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است ...از ین سبب آن همه کتاب را درآب یا آتش افگندند.»(9)
    ادعای آقایان "خنجی و زرین کوب" عاری از حقیقت است.زرینکوب، بزرگترین وبی اساس ترین تهمت را درحق خلیفه دوم مسلمانان حضرت عمر(رض) نسبت داده اند.من ازین آقای مورخ افسانه نویس می پرسم ،شما که از نامه حضرت عمر فاروق (رض) خبردارید،بگویید که آن نامه را درکجا دیدید وفعلا ان نامه در کجا قراردارد و درکدام تاریخ نوشته شده است؟ وضمنا بگویید که نویسندگان کتاب های مورد ادعای شما چه نام داشته ادند ودرکدام زمینه ها نوشته شده ونام های آنها از چه قرارمیباشند وبه کدام زبان تحریرگردیده بودند؟
    خواننده عزیز! ازروی این دوادعای بی اساس، دفعه اول کتابها به دستورحضرت عمرفاروق(رض
    ازبین برده شد. .درفاصله بین خلافت حضرت عمرو سلطان محمود غزنوی ،ده ها هزار کتاب مورد ادعای آقای خنجی درزمینه های مختلف علمی بدون کاغذ ونویسنده مثل گیاه اززمین روییدند وآنها را سلطان محمود غزنوی بنابر ادعای دروغین آقای "خنجی" به آتش کشیدند.
    لازم به گفتن است که اگرواقعا سلطان محمود غزنوی کتاب سوزمیبود مثل که صد ها جلد کتاب های ترکی درایران وافغانستان سوختانده شده است،چرا شاهنامه را با وجودداشتن محتوای ضد ترک اش نسوختاند؟آیا نمی توانست چنین کاری را بکند؟البته که میتوانست.چرا نسوختاند؟.اگراوهمچوذهنیت که آقای خنجی نسبت داده اند،میداشت.شاهنامه را به خاکسترتبدیل میکرد.حال شما ازداشتن افتخارشاهنامه محروم میبودید.ذهنیت وافکاروالای اورا نه شاهان زبان کش وکتاب سوزقرن بیستم پهلوی ونه آخوند ها ونه نویسندگان دروغ نویس وباستان پرست ایرانی دارند. اگراوکتاب سوزوفرهنگ کش می بود،غزنی به یکی ازمراکزبزرگ علوم وشعروادب تبدیل نمیگردید.
    نوشته زیرکریم " کشاورز" دلیل محکم بررد اکاذیب آقای " خنجی" مبنی برموجودیت ده ها هزارکتاب های مختلف علمی وبه آتش کشیدن آنها توسط سلطان محمود غزنوی ،است
    . کریم " کشاورز" می نویسد: «این بود روزگارزبان فارسی به هنگام حمله تازیان به ایران. کتاب های ما راسوزاندند ویا به آب شستند وادبیات مکتوب مارا نابود کردند.فقط معدودی ازمغان،که ازراه دین نان میخوردند،برخی ازبخش های اوستا که مربوط به نیایش ودعاها بود محفوظ داشتند.جمعی نیزکه توانگربودند به هندوستان مهاجرت کردند واوستا وبعضی کتاب های دیگر را باخود بردند(!) تقریبا درطی سه قرن چیزی به زبان فارسی نوشته نشد یا آن مقدار کمی که نوشته شد به دست ما نرسید.»(10)
    اعتراف صریح آقای کشاورز،این را به ثبوت رساند که ادعای خنجی مبنی بروجود هزاران جلد کتاب علمی درایران کاملا بی اساس است. دیدید که معدود کتاب های هم وجود داشته، به هندوستان برده شده. وبرای مدت سه قرن کتابی هم به لسان فارسی نوشته نشده است.پس این سوال را آقای خنجی پاسخ بدهد که ده ها هزارکتب علمی درزمینه های مختلف ازکجا شدند؟ نه امکان افتادن آنها ازآسمان موجود است ونه هم سبزشدنش مثل گیاه اززمین.
    خوشبختانه، نوشته های متناقض نویسندگان ومورخین،دروغ نویس کاملا کافی است که یکی را علیه دیگری منحیث دلیل محکم استفاده نمود علاوه براین ها، اعتقاد مورخین ودانشمندان زیرنیزقابل ملاحظه میباشند.
    بارتولد مورخ شوروی سابق درمورد نبود کتاب درایران پیش ازاسلام چنین میگوید: «احتمال قوی این است که در آسیای میانه مانند ایران دوران ساسانی ( تکرارمیکنم مانند دوران ساسانی، تاکید ازمن است) تالیفات تاریخی به معنی صحیح کلمه وجود نداشته و فقط روایات وافسانه های درمیان خلق رایج وشایع بوده وآن هم پس ازاسلام آوردن مردم اهمیت خودرا ازدست داد ،به فراموشی سپرده شد بدون آنکه فاتحان به این منظوربه زورمتوسل شوند» (11)
    « بریان در کتاب خود " تاریخ امپراطوری هخا منشیا ن " میگوید که: « ازمهمترین ویژگی تاریخ هخا منشی آن است که پارس ها خلاف اکثراقوام جها ن گشا هیچ گونه گواهی مکتوب به مقهوم داستانی آن ازخود باقی نگذاشته اند. این نکته قابل تذکراست که خلاف مثلا پادشاهان آسور،شاهان بزرگ هخامنشی فرمان به نوشتن " سالنامه ها" نداده اند تا در آن شرح عملیات قهرمانی خود درمیدان های جنگ یا درصحنه های شکار ثبت و ضبط کنند. ما هیچ شرح وقایع روزانه زمان بندی شده که یک منشی ووقایع نگار درباره " هخامنشی" به امر شاهان بزرگ تنظیم کرده باشد ازین عصرنداریم»(12)
    به اساس گفته دو مورخ مشهورفوق،در ایران قبل ازاسلام حتی یک جلد کتاب وجود نداشته چه رسد به هزاران جلد کتاب. زمانیکه کشوری ازداشتن سواد بی بهره باشند،چگونه ممکن است ازوجود کتاب وکتابخانه سخن گفت.اگراینها کتاب میداشت دکترلاریجانی نمی گفت که مردمان ایران قبل ازاسلام بیسواد ،بی فرهنگ ووحشی بودند.
    .دانشمند محترم ناصرپورپیرارمیگوید :« ازهیچ راهی نمیتوان انتقال کتابی را از زمان ساسانیان به دوران اسلامی اثبات کرد زیرا نه فقط زبان پهلوی ظرفیت وتوان کتاب نویسی وحتی ظرافت به شعر را نداشته است، بلکه تا امروزسطری ازکتاب های ادعای به زبان پهلوی را نیافته ایم».(13)
    این همه دلایل ونوشته های فوق الذکرنشان میدهند که ادعای آقای خنجی دروغ محض میباشد.اگربه این همه دلایل قانع نیستید، شما که ازکتاب ها خبرداشتید ونویسنده های این کتاب هارا نیزمیشناسید، ممکن است ازمیان ده ها هزارکتاب های علمی مورد ادعای خود، فقط نام ده جلد آنرا با نام نویسنده اش ودرکدام زمینه نوشته شده،برای معلومات ما بنویسید
    ادامه دارد

    Geen opmerkingen:

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •