• بازگشت به صفحه اصلی
  • dinsdag 7 oktober 2008

    فارياب زمين و تعييرات نام آن در طول سده ها

    سید احمد شاه دولتی فاریابی

    فاریاب زمین وتغیرات نام آن درطول سده ها

    -----------------
    (قسمت اول)
    علل تغیرات طبیعی روی زمین(مورفولوژی)
    سرزمین های روی زمین مانند هرپدیدۀ دیگری همیشه درحال تغیرو دیگرگونی است که این تغیرات بیشتردرمناطق تحت استفادۀ انسان ها بخصوص مناطق مسکونی بخوبی قابل احساس است .
    عامل اساسی تغیرات روی زمین ، حوادث غیرقابل کنترول طبیعت است و آن عبارت است ازبارنده گی های بیش ازحد که سیلاب مدهش و لغزش قسمتی ازکوها وتپه های خاکی را درقبال دارد که این حادثه گاهی مسیررودخانه ها ، نهرها وکانال های آب را تغیرداده بعضاً خانه های روستائی وخامه را منهدم و زمین های وسیع زراعتی وسرک ها را تخریب مینماید وگاهی زمین لرزه های به میزان بالا میتواند : باعث دوشق شدن زمین های مسکونی ، لغزش کوها وتپه ها وتخریب خانه های خام وپخته گردیده و سبب کوچ های دسته جمعی مردم ازمحل وقوع این حادثه را فراهم سازد .
    فعال گردیدن آتشفشان ها دریک منطقه ، فوران نمودن مذاب ازعمق زمین وجاری شدن (لا وه ) ازان گاهی اوقات خانه هارا زیر میگیرد و درصورت دوام دار بودن جریان این لاوه ها ، کوه بچه های صخره یی تشکیل میگردد وساکنین محل را به فرار ازمنطقه وترک محل سکونت شان مجبورمینماید ، خشک سالی های ویا زمستان های کشندۀ متواتردریک منطقه نیز انگیزه یی برای ترک محل برای مسکن گزینان آن محسوب میگردد ، بعضی اوقات خانه ومحل زنده گی مردم درنزدیک جنگلات طبیعی واقع گردیده باشد درنتیجۀ آتش سوزی ها ی مدهش و غیر قابل مهار، مردم محل مجبوربه فرار ازمنطقه گردیده به جا های امن ترمیروند که تمامی این حوادث بنام (فورس ماژور) یاد میگردد وتغیراتی که با اینگونه حوادث بر روی زمین روی میدهد تحت نام مورفولوژی مطالعه میشود وبعضی اوقات به ندرت اتفاق می افتد که شهاب های ثاقف ویا سنگ های آسمانی به حجم و اوزان دورازقیاس به زمین سقوط نموده تغیرات مورفولوژیک بروی زمین بوجود آورد.
    علل تغیرات تصنعی بر روی زمین :
    تغیرات تصنعی بر روی زمین همیشه بصورت مثبت ومنفی روی میدهد ، تغیرات تصنعی منفی درسطح یک کشورناشی ازاشتعال آتش جنگ های داخلی وبین الاقوامی میباشد که بهترین نمونۀ اینگونه تخریبات وتغیرات اوضاع شهرها وروستا ها، درافغانستان ، تاجیکستان ، چیچینستان ، بوسنی هرزیگوین ، فلسطین وبرخی کشورهای افریقائی درده های اخیرقرن بیستم میباشد اما تغیرات تصنعی درسطح جهان وقاره ها اشتعال نایرۀ جنگ جهانی محسوب میگردد که نمونه های اینگونه تخریبات وتغیرات اوضاع عمومی شهرها وتاسیسات عام المنفعه درتمام کشورهای شامل جنگ درنبرد های خونین جنگ اول جهانی(1914تا 1918م) وجنگ جهانی دوم (1939تا 1945م) میباشد که ابعاد تخریبات وکشتاراین جنگ ها در لا به لای تاریخ درج است اما تغیرات مثبت پس ازختم هردوران جنگ چه داخلی وچه خارجی باشد بنام بازسازی ونوسازی درمناطق جنگ زده آغازمیگردد که تذکارجزئیات آن باعث تطویل کلام میگردد علاقمندان میتوانند برای ازدیاد معلومالت شان به تاریخ بازسازی ها ونوسازی های کشورهای جنگ زدۀ قاره ها مراجعه نمایند.
    تغیرات مثبت بر روی زمین درسرزمین کشورها درشرایط آرام ورشد اقتصادی آنها روی میدهد که دولت های تحول طلب درچنین کشورها اگردرسواحل بحرنزدیک بوده زمین های فراوان غیر قابل استفاده درزیر تالاب های آب داشته باشند تلاش مینمایند با بلند بردن سطح مهارت های فنی ومسلکی کادرهای شان ، برای قابل استفاده گردانیدن این زمین های زیرتالابها
    را با بکارگیری وسایط وماشین آلات مدرن با خشکانیدن آبهای آن زمین های تحت تالاب را برای استفاده آماده میسازند .
    اگرزمین آزادشده اززیر تاثیر تالاب ها نزدیک به شهر وروستا باشد به اعمارمنازل مسکونی وشهرسازی اختصاص می یابد واگر ازشهر وروستا بعید ترواقع گردیده باشد با افزودن خاک مورد نیاز ومواد ضرورت کشاورزی ، اینگونه زمین هارا برای کشت سبزیجات ومیوه جات ویا حبوبات مثل جو و جواری و چیز های دیگر مختص میسازند.
    درصورتیکه این کشورهای ثروتمند ودولت های تحول طلب با سرزمین های نسبتاً بایرسروکارداشته باشند برای بیابان زدائی به غرس وپرورش نباتات ودرختان اقدام نموده تغیراتی درچهرۀ ظاهری منطقۀ خود وارد می آورند وگاهی منطقۀ بیابانی را برای ساخت وسازشهر وروستا تخصیص داده ملت خودرا تشویق مینمایند تا درآبادی ها وشهرسازی ها سهم فعال گرفته درتغیرچهرۀ محیط زنده گی شان کارپرثمرانجام بدهند وحکومت درچنین حالاتی پرهزینه ترین پروژه های چنین مناطق را مثل احداث کانالیزاسیون ،تهیۀ آب آشامیدنی ، تامینات برق ، مکاتب ومدارس پارک ها وخیابانها وجاده های ترافیک وامثال آنرا بدوش خود میگیرد و پس ازختم کاراینگونه شهروروستا نام گذاری های جاده ها ، خیابان ، مکاتب ومدارس صورت میگیرد که درچنین وقتی است که سرزمین همین شهر وروستا که قبلاً بنام تالاب ویا دلدلزاریاد میگردید اکنون بنام های دیگری مثل شهرنو ، محلۀ نو ، روستای جدید وامثال آن یاد میگردد که این تغیرات مورفولوژیک وتصنعی وگاهی تعویض نام محلات اقوام کمزوربصورت غیرعادلانه بزبان قوم حاکم صورت میگیرد که این نمونه نیز درافغانستان پس ازرویکارآمدن خاندان آل یحی ورژیم مطلقۀ سلطنتی بیشتربملاحظه میرسد .
    درزمانه های دورکه روابط اجتماعی بصورت غریزی منحصربه عشیره وقبیلۀ همزبان وهمخون بوده وخصلت انس وانسانیت درنهاد آدم ها شکل نگرفته بوده است فیلسوفان آنزمانه ها سخن زدن را شاخص معتبربین حیوان وآدم ها قلمداد نموده بوده اند چنانچه افلاطون که درقرن هفتم قبل ازمیلاد میزیسته است آدم ها را حیوان ناطق گفته بود ازاین سبب میتوان گفت که انسانها یگ پیشتر ومترقی تر ازآدم ها اند زیرا آدم ها بیدون انس با سایرین که زبان ومشترکان خونی جداگانه داشته اند تنها با همزبان وهمخون خود زنده گی مینموده اند اما درنهاد آدم هائیکه حس همزیستی شکل گرفته وبه مرور جای حس غریزی را اشغال نموده به مرزانسا نیت ( انس داشتن با سایراقوام) قدم گذاشته اند وبا ایجاد همدلی وداشتن مشترکات ضرور به تداوم زنده گی دست یافته اند وراه پیشرفت های بعدی را برای خود هموار ساخته به سایرین اولگوگشته اند اما آنهائیکه این حس همزیستی را نتوانسته اند درخود پرورش بدهند هنوزهم بنام زبان شریکی وخون شریکی ما نند آدم های دارای زنده گی غریزی ابتدائی به افتخار به خیل وقبیلۀ خویش نفس میکشند که درعصرحاضرازیکطرف تأسف بار است وازطرف دیگراین شیوه وشگرد برای عمران وانکشاف جامعه وحفظ منافع مشترک وسرزمین مشترک کارسازنیست .
    یک تماشای مختصرازطریق کانال تیلویزیون بین المللی (انیمل پلانیت) یا دنیای حیوانات به طرزحیات حیوانات روی زمین ویا حیوانات تحت البحری کافی است بدانیم که حیوانات مثل آدم های اولیه بصورت غریزی با خیل وگلۀ خود زنده گی مینماید وحتی ماهی ها که انواع مختلف داردهرنوع ماهی با همنوع خودکتله هارا تشکیل داده به سیروحرکت کتلوی می پردازد وحتی با ماهی هائی که شکل وساختار ظاهری دیگر دارد یکجا نمیشود .
    پرنده های روی زمین (گنجشک ها ، زاغ ها ، کبوترها ،لک لک ها ، مرغابی ها ، ساچ ها وامثال آن )هرکدام باخیل وهمنوع خود پرواز مینماید همینسان حیوانات خشکه زی مثل آهو، گاوهای وحشی ، فیل ها ، شیرها ، پلنگ ها ، کفتار ها ، گرگ ها وسایر حیوانات هرکدام با خیل وهمنوع خود درچراگاه ها وجنگل ها ومراتع درگشت وگذار است که هیچ یک ازآنها با خیل ونوع دیگرحیوانات یکجا نمیچرد ویکجا حرکت نمینماید که این شیوۀ زنده گی تما ماً حالت غریزی دارد که خاصۀ جانداران است .
    درگذشته ها شاعران متقدم گفته اند (کبوتر با کبوترقاز با قاز+ کند همجنس با همجنس پرواز) این گفته ، درحقیقت تمثیل همین زنده گی غریزی حیوانات است که زیبندۀ آدم هائی دارای خصلت انس و انسانیت نیست ، افلاطون درقرن هفتم قبل ازمیلاد گفته بود آدمها وحیوانات ازلحاظ جانداربودن یکی اند اما آدم ها حیوانات ناطق اند .
    نسبت تکامل یابنده بودن مغزآدم ها وقابلیت انس گرفتن و توان زیست باهمی با همدیگربه شکل انسان بوده است که دراحکام الهی نام انسان اشرف المخلو قات یاد گردیده وبه انسان ارزش والائی نسبت به سایرجانداران قایل شده است .
    وقتی به تاریخ نگریسته میشود بسیاری ازاقوام ساکن درافغانستان امروزی حتی سه هزار سال قبل ازمیلاد که آشوری ها و کلدانی ها درشرق میانه وقسمت هائی از اروپا وآسیا فرمانروائی داشته اند علاوه برهمزبان وهمخون خود باسایراقوام که بازبان های خاص قبیله یی خویش تکلم داشته اند راه همزیستی را درپیش گرفته وبه شکلگیری انس با دیگران نقش داشته اند.
    این هم قابل یاد آوری است که انسان بحیث اشرف المخلوقات توانسته است کبوتررابصفت نامه رسان استخدام نموده و به طوطی ومینا سخن زدن را بیاموزند ودشمنی را که به حالت طبیعی به زعم مرد افغانستان دربین (سگ وپشک ) وجود دارد
    بعضاً ازبین برده اند تا آنجائیکه ازطریق کانال تیلویزیونی به نمایش گذاشته میشود (سگ وپشک خانگی) با همدیگردر داخل یک خانه بازی مینما ید وحتی پشک با موش به بازی می پردازد واین نمونه های وارد آوردن تغیرات درحس غریزی این حیوانات است اما جای أسف است بعضی ازافراد جامعه چه درافغانستان وچه درسایرمناطق درگوشه وکنارجهان هنوزهم درحصار همان غریزۀ دوران بهیمیت ودورازانس با سایر گروه ها واقوام دیگر، باقیمانده اند وحتی پیشگامان چنین آدم ها وقبیله ها که آگاهی لازم ازمحسنات برقراری مناسبات جهانی وضرورت همبستگی اقوام ساکن درکشوررا احساس مینمایند هنوزبرای رشد غریزی اقوام خود به انس بیشتربا سایر اقوام تلاش لازم نکرده اند وحتی میتوان گفت که بعضاً درچنین موارد بکلی درحالت بی تفاوتی قرار داشته با آنکه میتوانسته اند کارهای موثر دراین راه انجام بدهند که با تأسف عمداً قوم را به راه مثبت (همزیستی با سایر اقوام) رهنمائی نکرده اند وبد تر اینکه بعضی ازاین افراد با وجود داشتن خصوصیات خوب انسانی ، دنباله روحس غریزی گردیده جدا ازسایرین زیستن را رجحان داده اند ، با این مختصر سخن دربارۀ تغیرات آدم ها وسرزمین
    در این نوشته درمورد تغیرنام سرزمین فاریاب «میمنه» ومسکونین آن درطول قرون یک چشم اندازمختصرصورت میگیرد :
    فاریاب ، گوزگانان ، میمنه ، کدام یک ازاین نام ها مقدم بوده اند؟
    قراین تاریخی نشان میدهد که فاریاب قدیمیترین نام سرزمین کوچکی درقلمرو ولایت فاریاب امروزین افغانستان بوده است که درزمانه های پیشین احتمالاً نسبت قرار داشتن درزیر آب های تالاب وغیر قابل کشت وزراعت بودن ویا به اصطلاح مردم فاریاب (زمین شیتته) یعنی زمین متأثر ازآب تا لاب بوده است ، چنانچه درفرهنگ دهخدا که بزرگترین فرهنگ جامع درایران است دربارۀ واژۀ فاریاب مطالبی را نوشته است که محتوای آن به شرح آتی است :
    فاریاب بمعنی زمین تحت آب ( زمین تالابی)
    فاریاب بمعنی زمینی که توسط دهقان آبیاری میگردد (زمین آبی)
    دربارۀ واژۀ فاریاب درویکی پید یا آمده است :
    فاریاب روستائی درهرمزگان ایران است .
    فاریاب نام روستائی درشهرستان بوشهرایران است .
    فاریاب نام شهری درشهرستان کنوج آستان کرمان است .
    فاریاب نام یکی ازولایات افغانستان است که مرکزآن میمنه است .
    فاریاب را بعضی ها (فاراب) نوشته اند که معنی آن زمین زیرآب است .
    فاراب نام منطقه یی درکرکی قلمرو تورکمنستان است .
    فاراب نام منطه یی درفراه رود است .
    بعضی ها درولسوالی شیرین تگاب ولایت فاریاب درقدیم مردمان اسلام قلعه وتورت کول را (فیرابی) میگفته اند واین اثبات کنندۀ سرزمین کوچکی ازتوابع مینمه مرکزولایت فاریاب است ، نام تورت کول و تگاب شیرن نیزثبوتی برای زیرآب بودن قسمت هائی ازتوابع فاریاب امروزی درزمانه های پیشین است ، واژۀ (فیراب، فاراب، فاریاب) که مفهوم زمین زیرآب را میرساند نام قدیمی آن بشمارمیرود ، نام های مشابه مناطق درکشورها علایم سمبولیک کوچنده گی های اقوام ازیک محل به محلات دیگرمیباشد که این کوچی های تازه وارد به منطقۀ بی نام ونشان نام منطقۀ قبلی خودرا میگذارند چنانچه علاوه ازفاریاب ، نام مناطق دیگری نیزبصورت مشترک درافغانستان وایران وجود دارد مثل( سیستان ، زابل ، اسعدآباد ، شیرآباد وامثالآن ) همین نام شریکی درافغانستان وکشورهای همسایۀ دیگرنیزوجود دارد وحتی همین نام شریکی درداخل ولایات افغانستان نیز بچشم میخورد مثلاً خیست یا خوست دربدخشان درشمال است و نام ولایت خوست درجنوب افغانستان است ، دولت آباد درولایت بلخ است درولایت فاریاب نیر دولت آباد وجو دارد ، فیض آباد دربدخشان است وفیض آباد درولایت فاریاب نیز است ، تالقان درتخارستان است تالقان درقندهار نیز وجود دارد .....
    نام فاریاب مدت ها ازقلم وزبان افتاده بود اما زمانی که درسال 1344ش شخص منوری بنام کریم مجاهد بحیث مدیرمطبوعات میمنه مقرر گردید که دران جریده یی بنام ستوری با قطع وصحافت کوچک درچهار صفحه انتشار می یافت ، کریم مجاهد که تلاش داشت کارپرثمرتری را درساحۀ روشنگری محیط کارش انجام بدهد درمورد تغیرنام جریدۀ ستوری وتعویض آن به روزنامه ، با روشنفکران وشاعران ونویسنده کان شهرمیمنه صحبت هائی نموده نظریات آنهارا جمع کرده بود ، اینجا نب سیداحمدشاه دولتی که دران سا لها درمکتب متوسطۀ اندخوی معلم بودم ومحترم محمد امین متین اندخوئی که درکتابخانۀ عامۀ بلدیۀ اندخوی اجرای وظیفه مینمود ازتغیرمحتوای نشرات جریدۀ ستوری پس ازآغازکارکریم مجاهد بحیث مدیرمسئول آن آگاه بودیم ونسبت همکارقلمی بودن به مطبوعات میمنه ازجریان نظرخواهی مدیرمطبوعات ازروشنفکران مطلع بودیم ما هرودو(متین اندخوئی - دولتی دولت آبادی) باهم مشوره نموده ومعلوماتی که دربارۀ میمنه وفاریاب جمع آوری کرده بودیم هم آهنگی بخشیده مصمم به ارسال آن به کریم مجاهد مدیرمسئول جریدۀ ستوری بودیم که یکروزبعدازساعت سه بجه درکتابخانۀ بلدیه بودیم که کریم مجاهد به متین اندخوئی تیلفون کرده ومرا نیز پرسید که متین اندخوئی گفت آغای دولتی همینجا است من نیز پس ازاحوال پرسی با کریم مجاهد با تائید سخنان محترم متین اندخوئی گفتم من ومتین صاحب بصورت فشرده مطالب مورد ضرورت وآگا هی دهنده را که نزد ما است ازطریق پوسته بشما ارسال میکنیم نظرخاص ما هردو این است که کدام ممانعت وجود نداشته باشد نام روزنامه که بجای جریده ستوری انتشارمی یابد بنام (روزنامۀ فاریاب ونام ولایت میمنه بنام ولایت فاریاب مسمی شود) وتعدادی ازروشنفکران درمیمنه نیزهمیمنگونه پیشنهاد را کرده بودند ، همین بود که کریم مجاهد هفتۀ بعد ازوصول نامۀ ما ابرازخورسندی نموده و دوهفته بعد طی سرمقله یی دراطراف میمنه وفاریاب مطالبی ازمجموعۀ معلومات کردآوردۀ خودرا گنجانیده به مقامات ذیصلاح مرکزپیشنهاد کرده بود که جریدۀ ستوری به رونامه ارتقا داد شده ونام آن روزنامۀ فاریاب درنظرگرفته شود وهمچنان طی پیشنهاد جدا گانه تعویض نام ولایت میمنه را به ولایت فاریاب ازمقامات مرکزی منظوری گرفته بود که ازنیمۀ دوم سال1344ش نام ولایت میمنه به ولایت فاریاب تغیرنمود .
    ( درنوشتۀ آینده دربارۀ نام گوزگانان ومیمنه معلومات ارایه میگردد)

    Geen opmerkingen:

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •