• بازگشت به صفحه اصلی
  • zondag 7 september 2008

    خصومت نژادی وزبانی مانع واقع بینی تاریخی است

    سید احمدشاه دولتی فاریابی

    خصومت نژادی وزبانی مانع واقع بینی تاریخی است

    (قسمت سوم)

    محترم بغلانی نوشته اند:(اگرازخراسان سخن آغازشود مهاجمین و مهاجرینی که بعداً ساکن شده اند ، اخلاف شان بدبین وآشفته میشوند بخصوص آنهائی که این سرزمین اخیراً به هویت قومی شان سجل شده است کمرنگ وبرافروخته میشوند ، هزیان میگویند وهیچ قوم وملیتی را شریک دراین وطن نمی شمارند وهکذا پذیرش نام تاریخی خراسان را که به هویت هیچ قوم تعلق ندارد ... قبول ندارند، نباید سرزمین مشترک بنام وهویت یک قوم سجل بماند....)

    باید اذعان نمود که خراسان قدیم درمالکیت هیچ قوم بخصوص نبوده بلکه سرزمین مشترک تمام ساکنین آسیای میانه ،ماد وفارس وافغانستان امروزی بوده است .

    درمورد تغیر نام فارس به (ایران) باید گفت :درسال 1957م رضا پهلوی پاد شاه فارس بخاطرتعویزنام کشورش بنام(ایران) که به نظراو مبین اخلاف آریائی بودن بود پیشنهادی به موسسۀ ملل متحد ارایه نمود ، ملل متحد با درنظر داشت سوابق تاریخی سرزمین هائی که آریائی ها دران زیست وفعالیت داشته اند ودرحال حاضربا بمیان آمدن جامعۀ قانونمند با حدود جغرافیائی معین به مناطق وکشورهای مختلف تقسیمات گردیده اند به رضا پهلوی جواب داد : با سران کشورهائیکه ادعای اخلاف آریائی بودن دارند موضوع را درمیان گذاشته برسرتغیرنام فارس به ایران به توافق برسد ، دران زمان که کشورهای آسیای میانه با پیروی ازایدیولوژی مارکسیستی ولینینستی تحت فرمان اتحادشوروی قرار داشت که وابستگی به سرزمین و اسلاف و نژاد را مغایراصول مارکسیزم میدانست ، هند وپاکستان نیزنام مشخص دلپذیرملت خود را داشت وتنها درباریان افغانستان ونویسده های درباری برای تثبیت هویت وقدامت تاریخی زیست شان دراین سرزمین اکت های آریائی بودن را مینمودند که رضاشاه به مقامات منیع مربوط سلطنت افغانستان نامه نوشت ودرمورد تغیر نام فارس به ایران موافقه خواست ، رژیم شاهی بیدون درنظر داشت پسمنظرتاریخی این موافقه ، جواب مثبت ارایه نمود ورضا شاه را خورسند ساخت که بعداً نام فارس به نام (ایران) مسمی گردید ، ایران که اکنون رسماً میراث خورمادی ومعنوی اسلاف آریائی ها شده بود طی پلان های توسعۀ فرهنگی وادبی تمام شخصیت های علمی وفرهنگی راکه درسرزمین آریائی ، بخدی وخراسان وافغانستان امروزی بوده اند بنام ایران ثبت نمود که حتی سید جمال الدین افغان اسعد آبادی ، مولانا جلال الدین بلخی ، ابن سینای بلخی ، ذردشت متولد بلخ وده ها شخصیت علمی ودانشمندان افغانستان ،تاجیکستان ، آذربایجان وحتی آنهائی که تورک تبار ویا تاجیک تباربوده درقلمرو پاکستان وهند حیات بسر می برده اند درجمع خود گرفتند وبه آن ایرانی نام گذاشتند و ازان به بعد حتی مسایل تاریخی را که درزمانه ها وقرون گذشته اتفاق افتاده به ماد و فارس تعلق داشته است بنام ایران ثبت کرده اند که این روش ازلحاظ تارخ نویسی نادرست است.

    سرزمین موجودۀ افغانستان امروزی نیزبنام خراسان مسمی بوده است که به قولی درسال1747میلادی درآغازپادشاهی احمدخان ابدالی فرقه مشرنادرافشارتورک تباربنام افغانستان تعویض گردیده وبه قولی درزمان امیرعبدالرحمن خان نام خراسان این کشوربه افغانستان تغیرداده شده است با آنهم تازمان به قدرت رسیدن نادرخان وپسرش زبان فارسی زبان مشترک بین تمام اقوان افغانستان بوده است اما زمانیکه هاشم خان برادرنادرشاه درسال1309(1930م)بحیث صدراعظم تام الاختیاربه کرسی نشست با خصلت های سیطره طلبی نژادی وقومی گام برذداشت فرزندان اوزبیک وهزاره را ازشامل شدن درفاکولتۀ حقوق منع کرد ودستور داد که اقوام غیرپشتون درقطعات عسکری به رتبه های بالا ترفیع داده نشود ورتبۀ (دگروالی)را آخریم معیارومعراج رتبۀ نظامی برای آنها تعین نمود وزمانیکه محمد گل مهمند دران زمان وزیر داخله مقرر گردید برای انکشاف زبان پشتو تلاش های زیادی نمود و نخستین قاموس پشتو بنام (لس زره لغات) درهمین دوره به چاپ رسید ، زمانی که درسال1946شاه محمود خان جای برادرش هاشم خان را گرفت با اکت های دموکراتیک دروازۀ فاکولتۀ حقوق را برای تمام فرزندان پشتون وغیر پشتون بازگذاشت ولیاقت را معیارشامل شدن به آن قرار داد ولی بعد ها درباریان رژیم مطلقۀ شاهی زبان پشتورا درپهلوی زبان فارسی رسمیت داد وتنش های قومی وزبانی ازان دوران تاحال ادامه دارد .

    این نکته هم قابل توجه است : اگرچه لبۀ تیزتیغ زبان قلم محترم بغلانی بسوی مشتی ازپشتون های افراطی تمامیت خواه قبیله گرای به نظرمیرسد اما روح نوشته ، تجلی دهندۀ این رمز نیزهست که محترم بغلانی غیرازخود وهمفکران وهم زبانان خویش تمام گروه های قومی ساکن درسرزمین خراسان قدیم (افغانستان امروزی) را مهاجروغیر بومی می انگارند درحالیکه به گواهی تاریخ ، این انگارۀ نادرستی است زیرا سرزمین افغانستان وایران امروزی که شامل حوزۀ تمدنی جهان محسوب گردیده و قدامت آن از دوهزار تا سه هزارسال قبل ازمیلاد به ثبت رسیده است که این عمل سبب شده است تاریخ نویسان بادرنظرداشت سوابق تاریخی و آیندۀ آن پس ازآغازسال میلادمسیح تا امروز، این سرزمین را دارای قدامت تاریخی پنجهزارسال معرفی نمایند

    تاریخ نشان میدهد که درسرزمین افغانستان امروزی درطول سده ها وقرون اقوام وطوایف مختلف درحال حرکت وکوچنده گی وگاهی نظربه آرامی بالنسبه دوامداراوضاع عمومی ، بصورت موقت مسکن گزین گردیده اند که این امر به مرورزمان به مسکن گزینی دایمی شان بدل گردیده است که بیشترین این مسکن گزینان دران دوران ، کشاورزانی بوده اند که درتاریخ بنام(دهگان)تذکاریافته که پس ازاستیلای عرب ، وگسترش زبان عربی درآسیا ،این کلمه به (دهقان) تبدیل گردیده است .

    درمورد تغیرنام افغانستان کنونی ازگذشته تا حال مرحوم غبارنوشته است : (آریانا قدیمی ترین نام افغانستان است که ازعهد اویستا (یکهزارسال قبل ازمیلاد) تا قرن پنجم پس ازمیلاد درطول یک ونیم هزارسال بر این مملکت اطلاق میشد ، دراویستا این نام به شکل «ایریانا» ذکرگردیده که درمقابل آن «توریانا»قرار داشت یعنی آریائی های توریانی ماورای جیحون که درحالت بدوی زنده گی داشتند ، همین ایریانا و آریانا ، درمملکت فارس با تغیراندکی بنام ایران قبول شد).

    خراسان بعد ازقرن سوم میلادی پیداشد که معنی آن مشرق ، ومطلع آفتاب است ، ازقرن پنجم میلادی تا قرن نوزدهم طی یک ونیم هزارسال نام سرزمینی بود که امروزمملکت افغانستان یاد میشود ، یعنی خراسان مدت یکهزار وپنجصد سال نام سرزمین افغانستان امروزی بوده است ، خراسان درقرن19میلادی جای خودش را به اسم تازه«افغانستان» گذاشته که درقرن دهم کلمۀ«افغان» درمورد قسمتی ازقبایل پشتون کشوردرآثار نویسنده گان اسلامی پدیدار شد اما نام افغانستان برای باراول درقرن13میلادی درمورد قسمتی ازولایات شرقی کشوراطلاق گردید و درقرن14م این اسم مخصوص علاقۀ تخت سلیمان وما حول آن بکارمیرفت اما درقرن16م علاقه های جنوب کابل عنوان «ملک افغان» گرفت ، درقرن18م ازدریای سیند کشمیرو نورستان تا قندهارو ملتان مسکن افغانها خوانده شد ودرقرن نوزدهم میلادی «افغانستان» نام رسمی این کشورشد (ص9 افغانستان درمسیر تاریخ ).

    آنچه طرف دلچسپی ما است مشترک بودن زبان فارسی درگذشته تاحال بین ساکنین این سرزمین است که حکام ازهرقوم وقبیلۀ که بوده وبه هرزبان محلی که تکلم میکرده (زبان فارسی) را وسیلۀ افهام وتفهیم دربین خود می انگاشته اند که این زبان فارسی سیر انکشافی خود را درزمان امپراتوری تورکان پیموده است که قلمرو آنها سرزمین افغانستان امروزی ، نیم قارۀ هند ، سرزمین ایران کنونی که بنام ماد وفارس مسمی بود ، آسیای میانه ، تورکستان شرقی را دربرداشت وبه اخلاف همۀ نسل های اسلاف دوران حا کمیت تورک تباران به میراث رسیده است که نویسنده گان ودانشمندان تورکان معاصرافغانستان درهرکجائی که زنده گی داشته اند درپهلوی تلاش برای احیای زبان وفرهنگ بومی شان زبان فارسی را نیزمانند نیاکان شان همیشه پاس داشته اند وهیچگاهی عملاً ویا تلویحاً مصم نبوده اند که زبان اوزبیکی را جاگزین زبان فارسی وسایرزبان ها بسازند .

    فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان نیز که درهفدهم ماه می سال روان(2008م) با اجلاس قرولتای با شرکت نماینده های تورکان افغانستان ازپانزده کشورجهان درهالند دایرگردیده رسماً بوجود آمد هیچوقت برای جاگزینی زبان اوزبیکی بجای زبان فارسی وسایرزبانها نه اندیشیده است زیرا شورای رهبری فدراسیون واعضای نکته دان آن نه تنها درراه احیا وانکشاف زبان اوزبیکی وتورکمنی درافغانستان درتلاش اند بلکه طرفدار تنوع فرهنگی وزبانی درکشوربوده دارای علاقۀ فراوان به احیای زبان وفرهنگ سایراقوام نیزهستند ودرمرام نامۀ فدراسیون تورکان افغانستان نیز صراحتاً واشارتاً علیه زبان و فرهنگ سایراقوام کشورسخن بمیان نیامده است .

    طرح تغیرنام افغانستان به (خراسان) که محترم بغلانی ازان یاد نموده اند یک مسئلۀ روبنائی وغیرستراتیژیک است که حتی با عملی شدن این طرح نیز تازمانیکه درسیستم ادارۀ دولتی تغیرات ملی ودموکراتیک بوجود نیاید هیچ بهبودی درهیچ ساحه بوجود نمی آید زیرا (تمامیت خواهان) که دربعضی نوشته ها تذکارمی یابد اگردرحال حاضردرکشوریکه نامش افغانستان است حکومت مینمایند درصورت عملی شدن طرح تعویض نام کشور، حکام موجود درکشوری بنام خراسان حکومت خواهند نمود که بعد ازتغیر نام افغانستان به خراسان نیز به اصطلاح (همان خرک وهمان درک ) خواهد بود .

    اگررمز و رازی که درطرح تغیرنام افغانستان نهفته باشد ومن ازدرک آن عاجزبوده باشم برای عملی گردیدن این طرح ، همه پرسی وریفرندوم برای معلوم کردن آرای اکثریت که طرفدارنام خراسان اند یا افغانستان ، ضرورت است وارایۀ یک پیشنهاد دراین مورد به شورای امنیت ویا مجمع عموی ملل متحد نیز حتمی است که این دوموضوع طراحان تغیرنام کشوررا درموقعیت خاص سیاسی واجتماعی قرارمیدهد ایجابات این موقعیت خاص ، پیش گرفتن راه (کامپرومایز) با همۀ اقوام حامی این طرح بخصوص تورک تباران کشوراست که درطول تاریخ همیشه نسبت داشتن قرابت های نژادی وشراکت های خونی وده ها مشترکات منطقوی(اقتصادی ، فرهنگی ، زبانی وغیره) دربرابرحوادث روزگار وزورگوئی ها با تاجیک ها متحد بوده اند ، برخورد های خصومت آمیزبا این متحدین اصلی (تورک تباران ) که یکی ازچهارقوم بزرگردرافغانستان بشمارمیرود وحرکات تک روانه وبلند پروازانه علیه آنها ، طراحان تغیرنام کشوربه خراسان را ، درراه رسیدن به هدف شان مطمئناً یاری نمیرساند.

    وبیشترآنها به انزوا رانده خواهند شد واگرهمبستگی ها وصمیمیت ها تقویه گردد یقیناً که مخالفان این طرح را زیرفشارگذاشته آنهارا وادار به عقب نشینی خواهد نمود .

    به نظرمن بهترآن است که درمورد متساوی الحقوق بودن تمام اقوام افغانستان طرح ستراتیژیک باید پیش کشیده شود که با عملی شدن این طرح ، رسیدن به هدف های دیگرآسان گردد که طرح تغیرسیستم دولتی ازریاست جمهوری متمرکز، به یک سیستم ملی ودموکراتیک برای متساوی الحقوق گردانیدن تمام اقوام کشورمیتواند بحیث هدف ستراتیژیک درنظرگرفته شود که درصورت رسیدن به این هدف ستراتیژیک ، فایق آمدن به تمام اهداف خورد وریزۀ دیگرسهل خواهد شد .

    همام طوریکه تیوری سیاسی حکم میکند ریاست جمهوری متمرکزدرکشورهائی که سیطره جوئی قومی ونژادی وجود داشته باشد بسوی دیکتاتوری قومی و اپارتاید رشد میکند ، مردم افغانستان این عمل را درکشورخود عملاً بصورت عینی مشاهده نمودند .

    محترم بغلانی نوشته اند:( درسر زمین من خراسان لشکرکشی فتوحات اعراب بادیه نشین متعصب واستیلا دوام دارشان واکنش ها ، مقا ومت ها و جان نثاری های مردم را زیاد برانگیخت که میتوان ازجملۀ آن ازجنبش آزادی خواهی ابومسلم خراسانی ، استاد سیس ، بادغیسی وجرشیش سیستانی را دربرابرخلفای اموی وعباسی مثال داد که بعداً یعقوب لیس صفارآنرا به ثمر رسانید) .

    برای ابهام زدائی وشرح مشخصات این جنگها وقیام ها ، مختصرمطالبی ارایه میگردد : حضرت محمد پیامبراسلام درسن چهل سالگی درسال610میلادی دین اسلام را اعلام وبت پرستان را به دین اسلام ویکتا پرستی دعوت نمود که بعدازفعالیت بیشتراز دو دهه در راه توسعه وگسترش دین اسلام با یارانش تلاش نمو ودرسال623م به رحمت ایزدی پیوست که احام قرآن واحادیث نبوی بحیث رهنمود کاروفعالیت های خلفای راشدین قرار گرفت که نقش(حضرت ابوبگرصدیق ،حضرت عمر، حضرت عثمان ، حضرت علی) برجسته بود اما درسال661م اموی هاکه خصلت نژاد پرستی داشتند رویکارآمدند .

    مرحوم غبارنوشته است :( دردوران خلفای راشدین (قبل ازمعاویه) درافغانستان (سرزمین خراسان قدیم) هفده حکومت محلی وجود داشت که همۀ شان خودرا شاه مینامیدند درحالیکه کابل شاهان ملقب به رتبیل شاهان و تگین شاهان تخارستان مناطق متعلقۀ خودرا توسط 30خان نشین کوچکتراداره میکردند (ص66 افغانستان درمسیرتاریخ) .

    بگواهی تاریخ اقوام مختلف ساکن درخراسان زمین یا افغانستان امروزی ، قبل ازظهوراسلام دارای ادیان مختلف بوده اند عرب های مسلمان درسال642م به سرزمین خراسان هجوم آورده اند تا آنها را به دین اسلام دعوت نمایند ، آنهائی که پابند عقاید خود بوده اند مسلمانی راقبول نکرده به جنگ ومقابله با اعراب پرداخته اند اما بعضی ها مسلمان نیز شده بودند ولی دین اسلام عمومیت نیافته بود ، مرحوم غبار نوشته است :(درسال737م یکعده مردم بشمول اعیان وزمین داران بزرگ دربلخ دین اسلام را پذیرفتند..... که اموی ها 44هزارافراد مسلح جنگی داشت «9هزارنفرازبصره -- 7هزارنفرازبکر--4هزارنفرقوم قیس-- ده هزارنفرازقوم ارزد--- 7هزارنفرازکوفه -- 7هزارنفرازآزاد شده ها ازعجم» اموی ها با این لشکردرسه محاذ می جنگید :

    اول افغانستان شمالی : درزمان خلفای راشدین مرکزاداری ونظامی افغانستان شمالی درنیشاپوربود ودرزمان اموی ها شهر«مرو»مرکزآن تعین گردید .

    دوم افغانستان غربی که مرکزآن شهر زرنج درسیستان بود ( درحال حاضرزرنج مرکزولایت نیمروزاست).

    سوم افغانستان جنوبی وشرقی که شامل(بلوچستان وسیند سفلی) میشد مرکزنداشت «تمیم بن زید» حاکم عربی شهرمنصوره رادرغرب سیند اعمارنموده آنرا مرکزقرار داد .

    فرماندهی عمومی افغانستان درآن زمان شهرکوفه درعراق بود که بطورمستقیم ازدمشق هدایت میشد(ص72افغانستان درمسیرتاریخ)

    دمشق مرکزسیاسی وتجارتی سوریۀ امروزی ، درزمان اموی ها پایتخت امیرمعاویه بود که بخاطرجنگ و دشمنی با امام حسن وحسین وپیروان او درکربلا ، دمشق سوریه را پایتخت خود انتخاب کرد ، حکومت عرب وعجم درشرایط جنگ وفتح آن زمان که با تحمیل قبولی دین وفرهنگ و زبان عرب توام شده بود حتی طبق شعاراسلامی«برادری وبرابری و مسلمان برادرمسلمان»

    است نتوانسته بودند این شعار رادرخراسان زمین عملی نمایند که پس ازتسلط اموی ها که خودرا ازقوم ونژاد دیگر برتر میدانستند این نابرابری با افزایش خصومت های قومی ونژادی عمیق ترگردید که میراث شوم برتری طلبی قومی ازاموی های قرن هشتم ، هتلری های نیمۀ اول قرن بیستم به افغانستان به میراث مانده است که حکومت های جبارزمان با پیروی ازاین اندیشۀ سخیف نخواسته اند برای سایر اقوام ساکن دراین خطۀ باستانی حقوق برابربا آنچه به قوم خود و نژاد خود روا میداشتند روابدارند ، تلاش ها برای مهارکردن قدرت مطلقۀ رژیم و طرح متساوی الحقوق گردانیدن تمام اقوام ساکن درکشوربا مبارزات دلیرانۀ پیشگامان جامعۀ آن دوران از زمان امیر حبیب الله خان آغازگردیده وتا حال بیدون رسیدن به نتیجۀ قطعی ادامه دارد وعلت عدم تحقق این طرح متحد نبودن پیشگامان اقوام تحت استبداد درافغانستان بوده ارزیابی میشود بناءً حمله به اسلاف وبد گوئی های خصومت آمیزعلیه آنها به هرمنظوری که باشد ، عمل خورسند کننده برای حلقات خاصی است که سد راه تحقق عدالت ودموکراسی درافغانستان هستند ودرعین حال برهم زنندۀ شیرازۀ همدلی وهمبستگی متحدان اصلی ودایمی این نا عاقبت اندیشانی است که خودرا درگفتار، درصدرمبارزه با نابرابری قرارمیدهند اما گفتار وتبلیغات شان نسبت توام بودن با اکت های پان پارسیک وبرخورد های غیردوستانه به متحدین اصلی شان « جامعۀ تورکان افغانستان» افتراق آفرین وفرازندۀ حصاربی اعتمادی است تداوم این روش حساسیت برانگیز باعث افزایش تنش وسوء تفاهمات بیشتردربین گروه های قومی گردیده مبارزه برای تحقق عدالت ودموکراسی به کندی ولنگش مواجه خواهد شد که ماجرا آفرینان بحیث عامل اصلی بطائت این روندشنا خته خواهند گردید که دراین صورت آنها به اصطلاح درزمین سوخته با نیام شکسته قرارخواهند گرفت و گل های آرزوی رسیدن به ارمان شان پرپرخواهد شد .

    ابومسلم خراسانی ازاوزبیک های ولایت سرپل : در(ص16حقیقت التواریخ) نوشته شده است :( ابومسلم خراسانی درقریۀ سفیدنج شهر انبارسرپل کنونی درسال99هجری متولد شده ودر18سالگی به دربارعباسیان راه یافت ودریوم چهارشنبه20شعبان137قمری توسط خلیفه منصورعباسی دربغداد کشته شد مرقد او درولسوالی برکی برک ولایت لوگردرمنطقۀ چلوزائی زیارتگاه خاص عام است .

    مرحوم غبارنوشته است:(ابومسلم عبدالرحمن درسال720میلادی درقریۀ سفیدنج ازمضافات شهرانبارسرپل کنونی درشما ل افغانستان متولد گردیده وتحصیل کرده بود زبان وادب عرب میدانست که زبانش فصیح وقلبش قوی بود اودر19سالگی درسیاست قدم گذاشت محمد پسر خلیفه عبدالملک تشکیلات سری برضد دولت اموی ساخت ومبلغانی درکشورهای اسلامی فرستاد ، این مبلغان درافغانستان نیزآمد ... ابومسلم درسال741م به کوفه رفت وبا پسرمحمد ملاقات نمود وبه افغانستان برگشت وخودرا امیر طرفدار بنی عباس اعلام کرد ودرسال750م به شهرکوفه داخل شد عبدالله سفاح را ازمخفیگاهش بیرون کشید وبه خلافت اسلامی برداشته شد و درسال752م حاکم عرب اموی را در ماورالنهرکشت ویک دولت بزرگ خراسانی تشکیل داد که دررأس آن خودش قرار داشت (ص77و78 افغانستان درمسیر تاریخ) .

    شایان ذکر است که عبدالرحمن نامی است که بعد ازتولدش والدین واقران او به وی گذاشتند لقب ابومسلم توسط اولین خلیفۀ عباسی به اوداده شده است که درآغاز رزم و پیکار با لشکر اموی ها ، لقب وی عبدالرحمن «انباری» بود وبه این لقب شهرت داشت وقتی او قرا رگاه نظامی درمنطقۀ توابع بغداد برقرارنمود این قرار گاه اوبنام «قرارگاه انباری» مسمی شده بود که امروز ولایتی بنام انبار درعراق مسمی است ، پس ازسقوط کامل امارت اموی ها واستقرار خلافت خاندان عباسی که ابومسلم نیزازقدرت وتوانائی خاص برخورداربود وقلمروخراسان تحت فرمانش قرارداشت ، درمرو قرار گاه جدید وقصری برای خود اعمارنمود که مدت های مدیدی (مرو )مرکزخراسان محسوب میگردید .

    دران دوران درخراسان موضوع تبعیض نژادی وزبانی بین اقوام مختلف ساکن دران طرح نبوده موضوع همدلی بیشتر طرح بوده است که دراشعارمولانا جلال الدین بلخی (همدلی ازهمزبانی بهتر است) انعکاس واقعیت عینی ازهمان زمان ها است که به میراث مانده است .

    ازدیدگاه امروزعبدالرحمن انباری مشهوربه ابومسلم خراسانی یک جوان بچۀ اوزبیک تبارولایت سرپل واقع درجنوب ولایت جوزجان زادگاه فریغون شاه وسلطنتگاه آل فریغون است که ازبتن جامعه ، با احساس درد وغم مردم خراسان زمین برخاسته

    استعداد وشجاعت خداداد وهمدلی مردم ازاقوام مختلف باوی بودند که زیربیرق سیاهش با ازجان گذشتگی گرد آمدند ودرمقابل امپراتووری قدرتمند وبه ظاهر شکست نا پذیر دولت فاشیست خوی وبرتری طلب اموی ها قیام کرد ، امارت وخلافت اورا سرنگون نموده عباسیان را به قدرت رسانید .

    اگرامروزنیز بین اقوام مختلف افغانستان بجای دامن زدن به مخالفت ها ومخاصمت ها اشاعۀ همدلی وصمیمیت تبلیغ گردد وزمینه های همبستگی اقوام فراهم ساخته شود یقیناً که هیچ قدرتی با حمایت ازافکارنادرست نژادگرایانه وسکتاریزم نمیتواند با آن مقابله نماید، اما زمانیکه قلم بدستان کشو رما(افغانستان ) علیه همدیگر با حملات خصم آگین صحنه های تماشائی را برای خورسندی دیگران بیارایند وهمدلی را که درصورت متحد بودن به اهداف میرساند کناربگذارند همیشه رنج وعذاب این ندانم کاری های خودرا خواهند کشید وراه های رسیدن به متساوی الحقوق بودن درافغانستان بسته ودرحال انسداد باقی خواهد ماند

    آموزۀ تاریخ خراسان وابومسالم خراسانی این است که زمانی ابومسلم خراسانی با قصی القلبی خلیفه منصورعباسی به قتل رسید درنتیجۀ همین همدلی ها بود که ازطرف هوداران ابومسلم خراسانی برضد خلفای عباسی قیام های متعددی صورت گرفت که قیام سنباد (سیند باد) پیروآئین ذردشتی در759میلادی ، قیام استادسیس بادغیسی«1»(سئیس نیزنوشته شده) ورفیقش حرشیش سیستانی درسال767م ، قیام دهقانهای سیستان(مسلمان +ذردشتی ها) درسال767میلادی برهبری آزرویه ، که باهم ازلحاظ سیاسی وداشتن منافع مشترک متحد شده بودند ، قیام محمد بن شداد درسال775م ، قیام حکیم بن عطا بادغیسی درمرو وقیام هزاران نفرپیرو آئین ذردشتی ومسلمان که درتاریخ بنام(سفید پوشان وسفید جامگان)یادگردیده است نمونه های ضدیت خراسانیها

    درواکنش به قتل ابومسلم خراسانی بود که خدمتگارصادق خاندان عباسی محسوب میشد و با سرنگون ساختن اموی های فاشیست عباسیان را نسبت قرابت شان به محمد پیامبر اسلام به قدرت رسانیده بود .

    درکتابی بنام(عیارنام ابومسلم خراسانی)که توسط عبدالغنی حسن برشتۀ تحریرآورده شده است مطالب جالبی وجود دارد که یک نمونۀ آن به شرح ذیل است: یکروزمردی به دربارنصربن سیارکه والی امویان درخراسان بود آمد و بعد ازاخذ اجازه به دفتراو داخل شده با عرض ادب نامه یی را به نصر داد :

    نصرگفت: چه کسی این نامه را بتو داد ؟ آن مرد گفت : ابومسلم خراسانی ! -- نصر گفت : ابومسلم خراسانی کیست ؟ -- مرد گفت : نشناختن تو به ابومسلم زیان نمیرساند اوفرماندارخراسان است که همه ازوی اطاعت مینماید (ص15)

    -------

    «1» سیس به اوزبیکی بمعنی آواز، صدا ودربعضی اوقات نظربه ترکیب جملات بمعنی رأی دادن میباشد .

    سئیس به اوزبیکی بمعنی مهارت داشتن درشناخت نسل اسپ وپرورش آن میباشد .

    (باقیدارد)


    Geen opmerkingen:

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •