سید حیدر بیات
قوراپيشيرن ۲۱, ۱۳۸۷
تاريخ حضور ترکان در ايران قبل از اسلام و بعد از آناشاره: این نوشته بخشی از یک مقاله بلند یا کتابچهایست که به تاریخ ادبیات ترکی در ایران پرداخته است و قرار است به ضمیمه مقالاتی از نویسندگان دیگر در یک مجموعه منتشر شود.بخش نخست یا مقدمه آن نوشته به بررسی کوتاه تاریخ ترکان در ایران میپردازد که تقدیم خوانندگان آلما یولو میشود.سید حیدر بیاتتاريخ حضور ترکان در ايران, تاکنون بحثهاي داغي را برانگيخته است. برخي، تاريخ ترکان ايران را از دوران باستان و زمان سومريان که قرائني بر ترک بودن آنان اقامه شده است، شروع ميکنند و برخي نيز با ناديده انگاشتن قراين تاريخي، حضور ترکان را تا زمان سلاجقه و حتي بعد از آن نفي ميکنند.نگارنده در اين مقاله به اختصار حضور ترکان قبل از زمان سلجوقيان و بعد از آن را بخصوص در مناطق شرقي آذربايجان و عراق عجم (شيراز و اصفهان و ساوه و تهران (ري) قزوين و قم) يعني مناطقي که تاریخ نگاران دیگر در مورد آنها تمرکز نکردهاند خواهد پرداخت. شايان ذکر است که منابع من در بخش نخست و تاريخي اين پژوهش، کتب مؤرخين اسلامي در سدههاي ميانه است. چرا که تاريخ ترکان اين مناطق از اين زاويه کمتر بررسي شده است. اصرار نگارنده براي استفاده از اين منابع دليل ديگري نيز دارد. معمول کساني که حضور ترکان را در ايران انکار کردهاند در واقع با حذف و جرح مطالب اين منابع به اين کار دست زدهاند که براي پاسخ به آنان لاجرم بايد به اين منابع استناد کرد و ديگر اينکه مطالب موجود در اين منابع، سخنان همديگر را تکميل و تاييد ميکنند و يک نوع تواتر تاريخي بر حضور پررنگ ترکان در ايران، در اين تواريخ ديده مي شود.يکي از اين کتابها تاريخ قم است. اين کتاب در سال ۳۷۸هـ/۹۸۸م حدود نيم قرن قبل از حضور سلجوقيان در ايران توسط حسن بن محمد بن حسن قمي به زبان عربي نگاشته شده است. اصل عربي اين کتاب به دست ما نرسيده است اما ترجمهاي از اين کتاب در سالهای ۸۰۶-۸۰۵ هجري قمري به دست حسن بن علي بن حسن عبدالملک قمي انجام گرفته است که باز تنها يک جلد (جلد اول) آن به دست ما رسيده است.مولف اين کتاب در ص ۳۷به روستايي به نام ترک آباد اشاره ميکند که نام روستا خود دليل حضور ترکان در آن است. در جاي ديگر از ساخته شدن رستاق انار توسط ترکان سخن ميگويد. به نوشته اين مورخ انار نام يکي از نوادگان افراسياب ترک است که اين رستاق را نيز به وي نسبت دادهاند: «رستاق انار، آن را نام نهاندهاند به “انار بن سياران بن سهره بن افراسياب ترکي» (تاريخ قم ص۶۹)همچنين او از منطقه «شادقولي» در قم نام ميبرد (تاريخ قم ص ۵۵، ۱۱۴، ۱۳۵). شادقولي يک کلمه ترکي به معناي غلام شاه يا پيشکار شاه است که هم به معناي اسم شخص و هم به معناي اسم منطقه در تواريخ متعدد مربوط به قم، به کار رفته است. شادقولي اکنون به دو منطقه در استان قم اطلاق ميشود که يکي شهرکي در جنوب غربي استان قم است که ساکنان بومي آن را ترکان خلج تشکيل ميدهند. اين شهرک قبلا روستا بوده و بعد به شهر چسبيده است و ديگري نام تپهايست که اکنون حفاريهاي باستاني بر روي آن انجام ميشود. در واقع وجود تپه باستاني شادقولي در قم و همچنين ذکر نام شادقولي در هزار سال قبل از اين در تاريخ قم خود دليل بسيار روشني براي حضور ديرين ترکان در اين منطقه است.يکي ديگر از مولفاني که به حضور ترکان در اين مناطق اشاره کرده است علامه محمود کاشغري (قرن پنجم هجري) است. وي در کتاب معروف خود ديوان لغات الترک بعد از اشاره به بناي قزوين توسط دختر افراسياب مينويسد: «بسياري از ترکان، قزوين را مرز سرزمين ترکان ميدانند. شهر قم (=قومQum) نيز در اين مرز قرار دارد. چرا که لفظ قُم، در ترکي به معناي ماسه است و دختر افراسياب در آنجا به شکار ميرفت»(ديوان لغات الترک، ترجمه فارسي، ص۵۰۲)البته حضور ترکان در اين مناطق به معناي انکار اقوام و ملتهاي ديگر نيست. بلکه اقوي اين است ترکان در کنار ساير اقوام در اين مناطق زندگي کردهاند.قراين ديگري نيز بر حضور ترکان در اين منطقه وجود دارد. از جمله نخستين دولت ترک در ايران پس از اسلام در قرن سوم هجري و قبل از سلجوقيان و غزنويان در اين منطقه تشکيل شده است. مورخان معاصر ايراني معمولا به جهت اغراض خاص خود از اين دولت ترک نام نمي برند. نام اين دولت، دولت سُبکري (Sübkəri) و پايتخت آن شهر شيراز بوده است که بر مناطقي چون کرمان,اصفهان و ديگر بخشهاي عراق عجم تسلط داشته است. اين دولت اگر چه دولتي مستعجل و کم عمر بوده است اما با توجه به اينکه منشور امارت از خليفه بغداد گرفته است و همچنين نقش مهمي در زوال صفاريان داشته است و نيز نخستين دولت ترکان در دوران بعد از اسلام در ايران است بسيار شايان توجه است. ملک الشعراي بهار به نقش دولت ترک سبکري در زوال صفاريان توجه داشته و مينويسد: « و اين سُبكري شبيه طغرل كافر نعمت، غلام آل سبكتکين است كه خاندان خداوندان خويش را به خير خير برداشتند» (تاريخ سيستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابنخلدون: ج۴، ص۳۲۹-۲۳۰)بسياري از نامهاي مناطق موجود در عراق عجم و آذربايجان نامهايي هستند که در زبان ترکي داراي معنا هستند و يا نام شخصيتها و قهرمانان ترک را تداعي ميکنند. براي مثال نام ساوه نامي است که در فارسي معناي مشخصي ندارد. اما واژه ساوه در تاريخ ترکان داراي يک هويت ويژه است براي مثال آن گونه که از متون تاريخي پيداست نام پادشاه گؤيتورکها ساوه بوده است .در مقدمه شاهنامه بايسنقري (ابومنصوري) ميخوانيم:« … و در هنگام که ساوه شاه ترک بر در هري آمذ پيش او شذ بجنگ و ساوه شاه را با نيزه بيفکند» (سبک شناسي بهار، ج ۲، ص ۷)در شاهنامه فردوسي نيز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبين به تفصيل آمده است و تصريح شده است که ساوه شاه، شاه ترکان بوده است. (شاهنامه: ص۴۶۴-۴۶۰)به هر حال بحث حضور ترکان در ايران، از زمانهاي باستان تاکنون يک نظريه جديد نيست. ابن خلدون که در جهان به پدر جامعه شناسي مشهور است و يکي از چهرههاي ارجمند جهان اسلام به شمار ميرود، در تاريخ معروف خود مي نويسد:«و في الکتب ان ارض ايران هي ارض الترک …فاما علماء الفرس و نسابتهم فيابون من هذا کله: در کتابها هست که ايران سرزمين ترکان است اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلي اين مسئله را انکار ميکنند.» (تاريخ ابن خلدون ج ۲ص ۱۵۴چاپ موسسه الاعلمی و ص ۱۸۱ انتشارات دارالفکر)
فردوسي نيز به حضور ترکان در مرکز و شمال ايران اشاره کرده است. طبق نوشتهي تاريخ پژوه معاصر ناصر پورپيرار، شهرري يعني بخش جنوبي تهران و آمل، دو شهري هستند که شاهنامه آنها را شهرهاي توراني يعني شهرهاي ترکان قلمداد کرده است. وي مي نويسد:«کز ايران اگر زال زر با دو مرد،بيايند و جويند با او نبردگران مايه اغريرث نيک پي،سپه واگذارد از آمل به ري»اغريرث بنا بر متن شاهنامه، يک سردار توراني ـ خراساني است و زال زر، حاکم نشيني در سيستان، که فردوسي در مقاطعي مانند بيت بالا، آن را ايران نيز خوانده است، بدين ترتيب تصور فردوسي در اين ابيات از آمل و ري، دو شهر توراني است»نگارنده نميخواهد به بحث ترکان و آذربايجان بپردازد و بيشتر تاريخ ترکان و ادبيات آنان در بخشهاي شرقي آذربايجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما از آنجاييکه شبهاتي از جانب انکار کنندگان هويت تاريخي ترکان آذربايجان هماره مطرح ميشود ارائه چندين سند تاريخي خالي از فايده نخواهد بود.طبري در جلد نخست تاريخ خود در ذکر پادشاهان يمن مينويسد: تبع پادشاه يمن معاصر بشتاسب و همچنين اردشير بهمن بن اسفنديار بن بشتاسب بود «… ثم إلى الموصل ثم إلى أذربيجان فلقي الترك بها فهزمهم» وي به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راهي آذربايجان شد و در آنجا ترکان را ديد و شکستشان داد. (طبري ج ۱ ص۴۰۴ )ابن خلدون نيز در تاريخ خود «ج ۱ ص ۱۲» به اين واقعه اشاره کرده است.همچنين طبري در باب وقايع سال نود هجري مي نويسد: «و فيها غزا مسلمه بن عبدالملک الترک حتي بلغ الباب من ناحيه آذربيجان ففتح حصونا و مدائن هنالک: در اين سال (۹۰ هجري)مسلمه بن عبدالملک با ترکان جنگيد و تا منطقه باب الابواب (دربند) آذربايجان رسيد و در آنجا شهرها و قلعهها را فتح کرد.». (طبري ۵ ص ۲۲۶)همچنين طبري در وقايع سال ۹۹ هجري از شبيخون ترکها به عربهاي فاتح و مسلمان در آذربايجان سخن ميگويد: و في هذه السنه اغارت الترک علي آذربيجان فقتلو من المسلمين جماعه. (طبري: ج ۵، ص ۳۰۹)عين همين واقعه را ابن کثير در البدايه و النهايه ج ۹ ص ۲۰۹ نقل کرده است.اما شايد جالبتر از همه سخن ديگري از طبري باشد که آذربايجان را سرزمين ترک ناميده است. وي در وقايع سال ۱۰۴ هجري مينويسد: «و في هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحکمي و هو امير علي ارمينيه و آذربايجان ارض الترک ففتح علي يديه بلنجرم و هزم الترک: و در اين سال جراح بن عبدالله الحکمي جنگ کرد. او امير ارمنستان و آذربايجان سرزمين ترکان بود. وي بلنجرم را با دستان خويش فتح کرد و ترکان را شکست داد.» (طبري ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدايه و النهايه نيز در ج ۹ ص ۲۵۶ به اين امر اشاره کرده است.غير از قراين و اسناد کتب تاريخي ميتوان به اسناد ديگري نيز اشاره کرد. ناصر خسرو در سفرنامه خود تصريح ميکند ک«در تبريز قطران نام شاعري را ديدم، شعري نيک ميگفت، اما زبان فارسي نيک نميدانست.(گزيده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم تاريخ نگاران رضاخاني، قطران تبريزي فارسي دري را نيک نميدانسته و به زبان پهلوي تبريزي! حرف ميزده است.علاوه بر وجود لغات ترکي در شعر قطران ميتوان به لغت فرس اسدي نيز در باب رواج زبان ترکي در آذربايجان استناد کرد. اسدي طوسي مولف لغت فرس اسدي که در قرن پنجم ميزيسته است لغات فارسي و ترکي رايج در خراسان را در کتاب خود گرآوري کرده است و علاوه بر آن به برخي از کلمات و لغات رايج در مناطق ديگر ايران نيز اشاره نموده است. وي در توضيح لغت پاليک مينويسد: «پاي افزار بود، به آذربايجان چارق خوانند.»(لغت فرس، ص۲۷۷)عين لغت چارق که در قرن پنجم در آذربايجان استعمال ميشده است در ديوان لغات الترک محمود کاشغري نيز آمده است و از واژههاي اصيل ترکي به شمار ميرود. کاشغري مينويسد:«جَرِقـْلاديçarıqladı : اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلاديol ažaqın çarıqladı يعني: او به پاي خود, چارق پوشيد. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ çarıqlar-çarıqlamaq).»(ديوان لغات الترک، ترجمه فارسي ص۵۷۷)با توجه به قراين و اسناد فوق حضور ترکان در اين مناطق بلکه در کل ايران، از ديرباز در ميان مورخان امري مسلم بوده است که متاسفانه تاريخ نويسان معاصر بر اساس نظريه يک کشور – يک ملت رضاخاني به پنهانکاري در اين زمينه پرداختهاند. البته حضور ترکان در اين منطقه به هيچ وجه به معناي اين نيست که بعدها گروههاي مهاجر ترک همراه سلجوقيان و ساير سلسلههاي ترک از آسياي ميانه به ايران نيامدهاند. اما مهم اينست که قبل از آمدن اين ترکهاي مهاجر نيز ايران و آذربايجان به تصريح ابن خلدون و طبري «ارض الترک» (سرزمين ترکان) بوده است. ۲. تاريخ ادبيات ترکي در ايرانبعد از ارائه دلايل تاريخي بر حضور ترکان در اين مناطق شايسته است از تاريخ ادبيات ترکان در اين مناطق نيز سخن گفته شود. براي ورود به اين بحث تذکر يک نکته بسيار مهم ضروري است. تاريخ ادبيات اعم از ادبيات ترکي و فارسي از خراسان شروع ميشود و تاريخ ادبيات نويسان فارس و ترک معمولا در ابتداي تاريخ ادبيات، از شعرا و نويسندگاني مينويسند که در مناطقي مانند ترکستان، افغانستان و تاجيکستان امروزي ميزيستهاند. از جمله اين شعرا در فارسي رودکي سمرقندي، شهيد بلخي، آغاجي بخارايي و در ترکي اديب احمد يوقنهکي، يوسف خاص حاجب و خواجه احمد يسوي هستند که نخستين صفحات تاريخ ادبيات ترکي و فارسي را زينت ميبخشند. در واقع شعر فارسي و ترکي بسيار دير به ايران بخصوص مناطق شرقي آذربايجان وعراق عجم آمده است. براي مثال ادبيات فارسي در شيراز قبل از سعدي چيز زيادي براي گفتن ندارد. دکتر کاووس حسنلي استاد ادبيات دانشگاه شيراز مينويسد: « شعر پارسي دري تا پيش از سدهي هفتم هجري، در پارس(شيراز)، كمرنگ و كممايه بوده است. در اين دوره، شعر پارسي در حوزهي خراسان ـ مركز حكومتهاي مستقل ايراني ـ رواج داشته و هنوز آنگونه كه بايد در جاهاي ديگر گسترش نيافته بوده است… آيا پيش از سعدي يا در زمانِ او كتابِ شعرِ فارسي، بدون سعدي، در فارس اينچنين كمبرگ و بار بوده است؟! يا اينكه تاريخِ فراموشكار برگهايي از كتاب خود را گم كرده است؟!»(سهم فارس در شعر فارسي، دکتر کاووس حسنلي)در مورد ساير مناطق ايران نيز وضع به همين منوال است و تقريبا بعد از قرن ششم و هفتم است که شاعراني به زبان فارسي و ترکي در اين مناطق شعر ميگويند. سعدي در قرن هفتم، حافظ، فخرالدين عراقي همداني و سلمان ساوجي در قرن هشتم هجري به فارسي شعر گفتهاند. اما قبل از سخن گفتن از دانشمندان و شاعران ترک در اين منطقه شايسته است که نکتهاي را يادآوري کنم. ابوعلي سينا اصالتا اهل خرميسين آسيای ميانه است اما بسياري از مردم او را به غلط، اهل همدان ميشناسند. تاکنون شعرهاي چندي به زبان عربي و فارسي به او نسبت دادهاند که در ايران نيز در لابلاي کتابهاي مختلف بنا به مناسبتهايي اين شعرها چاپ شدهاند. ليکن نويسندگان ايراني تاکنون در مورد شعرهاي ترکي ابن سينا چيزي ننوشتهاند. بر اساس نوشتهي فهرس المخطوطات الفارسيه چهار صفحهي خطي در ميان نسخ خطي مصر وجود دارد که در آن اشعار عربي، فارسي و ترکي منسوب به ابن سينا نگهداري ميشود. عين عبارتي که در فهرس المخطوطات آمده چنين است: «اشعار ابن سينا و هي اشعار عربيه و فارسيه و ترکيه منسوب له في الطب و الحکمه، بدون تاريخ ضمن مجموعة من ورقة ۱۹۲-۱۹۳»(فهرس المخطوطات الفارسيه في دارالکتب المصريّه بالقاهره: ج۱، ص۱۸)گويا برخي شاگردان ابن سينا نيز به ترکيگويي استادشان اشاره کردهاند ولي نگارنده از منبع اين سخن اطلاعي در دست ندارد. اگر اين سخن درست باشد در آن صورت صحت انتساب اين اشعار به ابن سينا تقويت ميگردد.به هر حال همانگونه که اشاره شد در اين مقاله صرفا از شعرا و نويسندگاني سخن خواهد رفت که در داخل مرزهاي ايران کنوني باليدهاند و عمدتا به مناطق شرقي آذربايجان و نيز عراق عجم، ايران مرکزي و مناطق ديگر منسوب هستند. چون نويسندگان ديگر به حد کافي در مورد ادبيات ترکي در آذربايجان بحث کردهاند و نوشتههاي صاحب اين قلم چيزي بر تحقيقات آنها نخواهد افزود؛ لاجرم در اين مقاله تنها به بررسي کوتاه تاريخ ادبيات ترکي در ساير مناطق ايران بسنده خواهد شد. گفتني است که ادبيات ترکي در ايران از بدو بالندگي تاکنون هماره در خدمت دين اسلام و مکتب تشيع و جامعه بوده است، از اين روي دولتمردان و نهادهاي فرهنگي – مذهبي که داعيه مذهبي دارند بايد به اين ادبيات بهاي بيشتري بدهند. منابعالف: کتابها و نشريات- آذربايجان ادبيات تاريخينه بير باخيش ج۲، دکتر جواد هئت، تهران ۱۳۶۹.- البدايه و النهايه، ابن کثير، حققه و دقق اصوله: علي شيري، الطبعة الاولي، داراحياء التراث العربي، ۱۹۸۸بيروت.- تاريخ ابن خلدون (کتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم)، الطبعة الرابعه، منشورات موسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، لبنان)- تاريخ سيستان، تصحيح محمدتقي بهار، انتشارات معين، تهران ۱۳۸۱.- تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوک)، مطبعه بريل، ليدين۱۸۷۹.- تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، تصحيح و تحشيه سيد جلال الدين طهراني، مطبعه مجلس، تهران ۱۳۵۳.- ديوان لغات الترک، شيخ محمود بن حسين کاشغري، ترجمه دکتر محمدزاده صديق، نشر اختر، تبريز ۱۳۸۴.- کتاب ديوان لغات الترک (متن عربي)، مؤلفي: محمود بن الحسين بن محمد الکاشغري، تاريخ تاليف ۴۶۶ سنه هجريه، تصحيح: معلم رفعت کليسلي، برنجي طبعي، دارالخلافه العليه، مطبعه عامره ۱۳۳۵. (۳جلد)- ره آورد سفر(گزيده سفرنامه ناصرخسرو)، تصحيح و توضيح: سيد محمد دبيرسياقي، چاپ سوم، انتشارات سخن، تهران ۱۳۷۳.- سبک شناسي، محمد تقي بهار، چاپ هفتم، اميرکبير، تهران۱۳۸۳.- شاهنامه فردوسي، انتشارات جاودان، چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۰.- فهرس المخطوطات الفارسيه التي تقتنيها دارالکتب حتي عام ۱۱۹۶۳ م القاهره، مطبعه دارالکتب ۱۹۶۶.- - لغت فرس، تصحيح عباس اقبال آشتياني، تهران چاپخانه مجلس ۱۳۱۹.- معجم البلدان، الحموي، دار احياء التراث العربي، بيروت ۱۹۷۹.ب: سايتها و وبلاگهاي اينترنتيهويت اقوام فعلي ساكن در ايران، ناصر پورپيرار:http://www.igtae۱.blogfa.com/post-۷.aspx
قوراپيشيرن ۲۱, ۱۳۸۷
تاريخ حضور ترکان در ايران قبل از اسلام و بعد از آناشاره: این نوشته بخشی از یک مقاله بلند یا کتابچهایست که به تاریخ ادبیات ترکی در ایران پرداخته است و قرار است به ضمیمه مقالاتی از نویسندگان دیگر در یک مجموعه منتشر شود.بخش نخست یا مقدمه آن نوشته به بررسی کوتاه تاریخ ترکان در ایران میپردازد که تقدیم خوانندگان آلما یولو میشود.سید حیدر بیاتتاريخ حضور ترکان در ايران, تاکنون بحثهاي داغي را برانگيخته است. برخي، تاريخ ترکان ايران را از دوران باستان و زمان سومريان که قرائني بر ترک بودن آنان اقامه شده است، شروع ميکنند و برخي نيز با ناديده انگاشتن قراين تاريخي، حضور ترکان را تا زمان سلاجقه و حتي بعد از آن نفي ميکنند.نگارنده در اين مقاله به اختصار حضور ترکان قبل از زمان سلجوقيان و بعد از آن را بخصوص در مناطق شرقي آذربايجان و عراق عجم (شيراز و اصفهان و ساوه و تهران (ري) قزوين و قم) يعني مناطقي که تاریخ نگاران دیگر در مورد آنها تمرکز نکردهاند خواهد پرداخت. شايان ذکر است که منابع من در بخش نخست و تاريخي اين پژوهش، کتب مؤرخين اسلامي در سدههاي ميانه است. چرا که تاريخ ترکان اين مناطق از اين زاويه کمتر بررسي شده است. اصرار نگارنده براي استفاده از اين منابع دليل ديگري نيز دارد. معمول کساني که حضور ترکان را در ايران انکار کردهاند در واقع با حذف و جرح مطالب اين منابع به اين کار دست زدهاند که براي پاسخ به آنان لاجرم بايد به اين منابع استناد کرد و ديگر اينکه مطالب موجود در اين منابع، سخنان همديگر را تکميل و تاييد ميکنند و يک نوع تواتر تاريخي بر حضور پررنگ ترکان در ايران، در اين تواريخ ديده مي شود.يکي از اين کتابها تاريخ قم است. اين کتاب در سال ۳۷۸هـ/۹۸۸م حدود نيم قرن قبل از حضور سلجوقيان در ايران توسط حسن بن محمد بن حسن قمي به زبان عربي نگاشته شده است. اصل عربي اين کتاب به دست ما نرسيده است اما ترجمهاي از اين کتاب در سالهای ۸۰۶-۸۰۵ هجري قمري به دست حسن بن علي بن حسن عبدالملک قمي انجام گرفته است که باز تنها يک جلد (جلد اول) آن به دست ما رسيده است.مولف اين کتاب در ص ۳۷به روستايي به نام ترک آباد اشاره ميکند که نام روستا خود دليل حضور ترکان در آن است. در جاي ديگر از ساخته شدن رستاق انار توسط ترکان سخن ميگويد. به نوشته اين مورخ انار نام يکي از نوادگان افراسياب ترک است که اين رستاق را نيز به وي نسبت دادهاند: «رستاق انار، آن را نام نهاندهاند به “انار بن سياران بن سهره بن افراسياب ترکي» (تاريخ قم ص۶۹)همچنين او از منطقه «شادقولي» در قم نام ميبرد (تاريخ قم ص ۵۵، ۱۱۴، ۱۳۵). شادقولي يک کلمه ترکي به معناي غلام شاه يا پيشکار شاه است که هم به معناي اسم شخص و هم به معناي اسم منطقه در تواريخ متعدد مربوط به قم، به کار رفته است. شادقولي اکنون به دو منطقه در استان قم اطلاق ميشود که يکي شهرکي در جنوب غربي استان قم است که ساکنان بومي آن را ترکان خلج تشکيل ميدهند. اين شهرک قبلا روستا بوده و بعد به شهر چسبيده است و ديگري نام تپهايست که اکنون حفاريهاي باستاني بر روي آن انجام ميشود. در واقع وجود تپه باستاني شادقولي در قم و همچنين ذکر نام شادقولي در هزار سال قبل از اين در تاريخ قم خود دليل بسيار روشني براي حضور ديرين ترکان در اين منطقه است.يکي ديگر از مولفاني که به حضور ترکان در اين مناطق اشاره کرده است علامه محمود کاشغري (قرن پنجم هجري) است. وي در کتاب معروف خود ديوان لغات الترک بعد از اشاره به بناي قزوين توسط دختر افراسياب مينويسد: «بسياري از ترکان، قزوين را مرز سرزمين ترکان ميدانند. شهر قم (=قومQum) نيز در اين مرز قرار دارد. چرا که لفظ قُم، در ترکي به معناي ماسه است و دختر افراسياب در آنجا به شکار ميرفت»(ديوان لغات الترک، ترجمه فارسي، ص۵۰۲)البته حضور ترکان در اين مناطق به معناي انکار اقوام و ملتهاي ديگر نيست. بلکه اقوي اين است ترکان در کنار ساير اقوام در اين مناطق زندگي کردهاند.قراين ديگري نيز بر حضور ترکان در اين منطقه وجود دارد. از جمله نخستين دولت ترک در ايران پس از اسلام در قرن سوم هجري و قبل از سلجوقيان و غزنويان در اين منطقه تشکيل شده است. مورخان معاصر ايراني معمولا به جهت اغراض خاص خود از اين دولت ترک نام نمي برند. نام اين دولت، دولت سُبکري (Sübkəri) و پايتخت آن شهر شيراز بوده است که بر مناطقي چون کرمان,اصفهان و ديگر بخشهاي عراق عجم تسلط داشته است. اين دولت اگر چه دولتي مستعجل و کم عمر بوده است اما با توجه به اينکه منشور امارت از خليفه بغداد گرفته است و همچنين نقش مهمي در زوال صفاريان داشته است و نيز نخستين دولت ترکان در دوران بعد از اسلام در ايران است بسيار شايان توجه است. ملک الشعراي بهار به نقش دولت ترک سبکري در زوال صفاريان توجه داشته و مينويسد: « و اين سُبكري شبيه طغرل كافر نعمت، غلام آل سبكتکين است كه خاندان خداوندان خويش را به خير خير برداشتند» (تاريخ سيستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابنخلدون: ج۴، ص۳۲۹-۲۳۰)بسياري از نامهاي مناطق موجود در عراق عجم و آذربايجان نامهايي هستند که در زبان ترکي داراي معنا هستند و يا نام شخصيتها و قهرمانان ترک را تداعي ميکنند. براي مثال نام ساوه نامي است که در فارسي معناي مشخصي ندارد. اما واژه ساوه در تاريخ ترکان داراي يک هويت ويژه است براي مثال آن گونه که از متون تاريخي پيداست نام پادشاه گؤيتورکها ساوه بوده است .در مقدمه شاهنامه بايسنقري (ابومنصوري) ميخوانيم:« … و در هنگام که ساوه شاه ترک بر در هري آمذ پيش او شذ بجنگ و ساوه شاه را با نيزه بيفکند» (سبک شناسي بهار، ج ۲، ص ۷)در شاهنامه فردوسي نيز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبين به تفصيل آمده است و تصريح شده است که ساوه شاه، شاه ترکان بوده است. (شاهنامه: ص۴۶۴-۴۶۰)به هر حال بحث حضور ترکان در ايران، از زمانهاي باستان تاکنون يک نظريه جديد نيست. ابن خلدون که در جهان به پدر جامعه شناسي مشهور است و يکي از چهرههاي ارجمند جهان اسلام به شمار ميرود، در تاريخ معروف خود مي نويسد:«و في الکتب ان ارض ايران هي ارض الترک …فاما علماء الفرس و نسابتهم فيابون من هذا کله: در کتابها هست که ايران سرزمين ترکان است اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلي اين مسئله را انکار ميکنند.» (تاريخ ابن خلدون ج ۲ص ۱۵۴چاپ موسسه الاعلمی و ص ۱۸۱ انتشارات دارالفکر)
فردوسي نيز به حضور ترکان در مرکز و شمال ايران اشاره کرده است. طبق نوشتهي تاريخ پژوه معاصر ناصر پورپيرار، شهرري يعني بخش جنوبي تهران و آمل، دو شهري هستند که شاهنامه آنها را شهرهاي توراني يعني شهرهاي ترکان قلمداد کرده است. وي مي نويسد:«کز ايران اگر زال زر با دو مرد،بيايند و جويند با او نبردگران مايه اغريرث نيک پي،سپه واگذارد از آمل به ري»اغريرث بنا بر متن شاهنامه، يک سردار توراني ـ خراساني است و زال زر، حاکم نشيني در سيستان، که فردوسي در مقاطعي مانند بيت بالا، آن را ايران نيز خوانده است، بدين ترتيب تصور فردوسي در اين ابيات از آمل و ري، دو شهر توراني است»نگارنده نميخواهد به بحث ترکان و آذربايجان بپردازد و بيشتر تاريخ ترکان و ادبيات آنان در بخشهاي شرقي آذربايجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما از آنجاييکه شبهاتي از جانب انکار کنندگان هويت تاريخي ترکان آذربايجان هماره مطرح ميشود ارائه چندين سند تاريخي خالي از فايده نخواهد بود.طبري در جلد نخست تاريخ خود در ذکر پادشاهان يمن مينويسد: تبع پادشاه يمن معاصر بشتاسب و همچنين اردشير بهمن بن اسفنديار بن بشتاسب بود «… ثم إلى الموصل ثم إلى أذربيجان فلقي الترك بها فهزمهم» وي به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راهي آذربايجان شد و در آنجا ترکان را ديد و شکستشان داد. (طبري ج ۱ ص۴۰۴ )ابن خلدون نيز در تاريخ خود «ج ۱ ص ۱۲» به اين واقعه اشاره کرده است.همچنين طبري در باب وقايع سال نود هجري مي نويسد: «و فيها غزا مسلمه بن عبدالملک الترک حتي بلغ الباب من ناحيه آذربيجان ففتح حصونا و مدائن هنالک: در اين سال (۹۰ هجري)مسلمه بن عبدالملک با ترکان جنگيد و تا منطقه باب الابواب (دربند) آذربايجان رسيد و در آنجا شهرها و قلعهها را فتح کرد.». (طبري ۵ ص ۲۲۶)همچنين طبري در وقايع سال ۹۹ هجري از شبيخون ترکها به عربهاي فاتح و مسلمان در آذربايجان سخن ميگويد: و في هذه السنه اغارت الترک علي آذربيجان فقتلو من المسلمين جماعه. (طبري: ج ۵، ص ۳۰۹)عين همين واقعه را ابن کثير در البدايه و النهايه ج ۹ ص ۲۰۹ نقل کرده است.اما شايد جالبتر از همه سخن ديگري از طبري باشد که آذربايجان را سرزمين ترک ناميده است. وي در وقايع سال ۱۰۴ هجري مينويسد: «و في هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحکمي و هو امير علي ارمينيه و آذربايجان ارض الترک ففتح علي يديه بلنجرم و هزم الترک: و در اين سال جراح بن عبدالله الحکمي جنگ کرد. او امير ارمنستان و آذربايجان سرزمين ترکان بود. وي بلنجرم را با دستان خويش فتح کرد و ترکان را شکست داد.» (طبري ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدايه و النهايه نيز در ج ۹ ص ۲۵۶ به اين امر اشاره کرده است.غير از قراين و اسناد کتب تاريخي ميتوان به اسناد ديگري نيز اشاره کرد. ناصر خسرو در سفرنامه خود تصريح ميکند ک«در تبريز قطران نام شاعري را ديدم، شعري نيک ميگفت، اما زبان فارسي نيک نميدانست.(گزيده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم تاريخ نگاران رضاخاني، قطران تبريزي فارسي دري را نيک نميدانسته و به زبان پهلوي تبريزي! حرف ميزده است.علاوه بر وجود لغات ترکي در شعر قطران ميتوان به لغت فرس اسدي نيز در باب رواج زبان ترکي در آذربايجان استناد کرد. اسدي طوسي مولف لغت فرس اسدي که در قرن پنجم ميزيسته است لغات فارسي و ترکي رايج در خراسان را در کتاب خود گرآوري کرده است و علاوه بر آن به برخي از کلمات و لغات رايج در مناطق ديگر ايران نيز اشاره نموده است. وي در توضيح لغت پاليک مينويسد: «پاي افزار بود، به آذربايجان چارق خوانند.»(لغت فرس، ص۲۷۷)عين لغت چارق که در قرن پنجم در آذربايجان استعمال ميشده است در ديوان لغات الترک محمود کاشغري نيز آمده است و از واژههاي اصيل ترکي به شمار ميرود. کاشغري مينويسد:«جَرِقـْلاديçarıqladı : اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلاديol ažaqın çarıqladı يعني: او به پاي خود, چارق پوشيد. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ çarıqlar-çarıqlamaq).»(ديوان لغات الترک، ترجمه فارسي ص۵۷۷)با توجه به قراين و اسناد فوق حضور ترکان در اين مناطق بلکه در کل ايران، از ديرباز در ميان مورخان امري مسلم بوده است که متاسفانه تاريخ نويسان معاصر بر اساس نظريه يک کشور – يک ملت رضاخاني به پنهانکاري در اين زمينه پرداختهاند. البته حضور ترکان در اين منطقه به هيچ وجه به معناي اين نيست که بعدها گروههاي مهاجر ترک همراه سلجوقيان و ساير سلسلههاي ترک از آسياي ميانه به ايران نيامدهاند. اما مهم اينست که قبل از آمدن اين ترکهاي مهاجر نيز ايران و آذربايجان به تصريح ابن خلدون و طبري «ارض الترک» (سرزمين ترکان) بوده است. ۲. تاريخ ادبيات ترکي در ايرانبعد از ارائه دلايل تاريخي بر حضور ترکان در اين مناطق شايسته است از تاريخ ادبيات ترکان در اين مناطق نيز سخن گفته شود. براي ورود به اين بحث تذکر يک نکته بسيار مهم ضروري است. تاريخ ادبيات اعم از ادبيات ترکي و فارسي از خراسان شروع ميشود و تاريخ ادبيات نويسان فارس و ترک معمولا در ابتداي تاريخ ادبيات، از شعرا و نويسندگاني مينويسند که در مناطقي مانند ترکستان، افغانستان و تاجيکستان امروزي ميزيستهاند. از جمله اين شعرا در فارسي رودکي سمرقندي، شهيد بلخي، آغاجي بخارايي و در ترکي اديب احمد يوقنهکي، يوسف خاص حاجب و خواجه احمد يسوي هستند که نخستين صفحات تاريخ ادبيات ترکي و فارسي را زينت ميبخشند. در واقع شعر فارسي و ترکي بسيار دير به ايران بخصوص مناطق شرقي آذربايجان وعراق عجم آمده است. براي مثال ادبيات فارسي در شيراز قبل از سعدي چيز زيادي براي گفتن ندارد. دکتر کاووس حسنلي استاد ادبيات دانشگاه شيراز مينويسد: « شعر پارسي دري تا پيش از سدهي هفتم هجري، در پارس(شيراز)، كمرنگ و كممايه بوده است. در اين دوره، شعر پارسي در حوزهي خراسان ـ مركز حكومتهاي مستقل ايراني ـ رواج داشته و هنوز آنگونه كه بايد در جاهاي ديگر گسترش نيافته بوده است… آيا پيش از سعدي يا در زمانِ او كتابِ شعرِ فارسي، بدون سعدي، در فارس اينچنين كمبرگ و بار بوده است؟! يا اينكه تاريخِ فراموشكار برگهايي از كتاب خود را گم كرده است؟!»(سهم فارس در شعر فارسي، دکتر کاووس حسنلي)در مورد ساير مناطق ايران نيز وضع به همين منوال است و تقريبا بعد از قرن ششم و هفتم است که شاعراني به زبان فارسي و ترکي در اين مناطق شعر ميگويند. سعدي در قرن هفتم، حافظ، فخرالدين عراقي همداني و سلمان ساوجي در قرن هشتم هجري به فارسي شعر گفتهاند. اما قبل از سخن گفتن از دانشمندان و شاعران ترک در اين منطقه شايسته است که نکتهاي را يادآوري کنم. ابوعلي سينا اصالتا اهل خرميسين آسيای ميانه است اما بسياري از مردم او را به غلط، اهل همدان ميشناسند. تاکنون شعرهاي چندي به زبان عربي و فارسي به او نسبت دادهاند که در ايران نيز در لابلاي کتابهاي مختلف بنا به مناسبتهايي اين شعرها چاپ شدهاند. ليکن نويسندگان ايراني تاکنون در مورد شعرهاي ترکي ابن سينا چيزي ننوشتهاند. بر اساس نوشتهي فهرس المخطوطات الفارسيه چهار صفحهي خطي در ميان نسخ خطي مصر وجود دارد که در آن اشعار عربي، فارسي و ترکي منسوب به ابن سينا نگهداري ميشود. عين عبارتي که در فهرس المخطوطات آمده چنين است: «اشعار ابن سينا و هي اشعار عربيه و فارسيه و ترکيه منسوب له في الطب و الحکمه، بدون تاريخ ضمن مجموعة من ورقة ۱۹۲-۱۹۳»(فهرس المخطوطات الفارسيه في دارالکتب المصريّه بالقاهره: ج۱، ص۱۸)گويا برخي شاگردان ابن سينا نيز به ترکيگويي استادشان اشاره کردهاند ولي نگارنده از منبع اين سخن اطلاعي در دست ندارد. اگر اين سخن درست باشد در آن صورت صحت انتساب اين اشعار به ابن سينا تقويت ميگردد.به هر حال همانگونه که اشاره شد در اين مقاله صرفا از شعرا و نويسندگاني سخن خواهد رفت که در داخل مرزهاي ايران کنوني باليدهاند و عمدتا به مناطق شرقي آذربايجان و نيز عراق عجم، ايران مرکزي و مناطق ديگر منسوب هستند. چون نويسندگان ديگر به حد کافي در مورد ادبيات ترکي در آذربايجان بحث کردهاند و نوشتههاي صاحب اين قلم چيزي بر تحقيقات آنها نخواهد افزود؛ لاجرم در اين مقاله تنها به بررسي کوتاه تاريخ ادبيات ترکي در ساير مناطق ايران بسنده خواهد شد. گفتني است که ادبيات ترکي در ايران از بدو بالندگي تاکنون هماره در خدمت دين اسلام و مکتب تشيع و جامعه بوده است، از اين روي دولتمردان و نهادهاي فرهنگي – مذهبي که داعيه مذهبي دارند بايد به اين ادبيات بهاي بيشتري بدهند. منابعالف: کتابها و نشريات- آذربايجان ادبيات تاريخينه بير باخيش ج۲، دکتر جواد هئت، تهران ۱۳۶۹.- البدايه و النهايه، ابن کثير، حققه و دقق اصوله: علي شيري، الطبعة الاولي، داراحياء التراث العربي، ۱۹۸۸بيروت.- تاريخ ابن خلدون (کتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم)، الطبعة الرابعه، منشورات موسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، لبنان)- تاريخ سيستان، تصحيح محمدتقي بهار، انتشارات معين، تهران ۱۳۸۱.- تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوک)، مطبعه بريل، ليدين۱۸۷۹.- تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، تصحيح و تحشيه سيد جلال الدين طهراني، مطبعه مجلس، تهران ۱۳۵۳.- ديوان لغات الترک، شيخ محمود بن حسين کاشغري، ترجمه دکتر محمدزاده صديق، نشر اختر، تبريز ۱۳۸۴.- کتاب ديوان لغات الترک (متن عربي)، مؤلفي: محمود بن الحسين بن محمد الکاشغري، تاريخ تاليف ۴۶۶ سنه هجريه، تصحيح: معلم رفعت کليسلي، برنجي طبعي، دارالخلافه العليه، مطبعه عامره ۱۳۳۵. (۳جلد)- ره آورد سفر(گزيده سفرنامه ناصرخسرو)، تصحيح و توضيح: سيد محمد دبيرسياقي، چاپ سوم، انتشارات سخن، تهران ۱۳۷۳.- سبک شناسي، محمد تقي بهار، چاپ هفتم، اميرکبير، تهران۱۳۸۳.- شاهنامه فردوسي، انتشارات جاودان، چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۰.- فهرس المخطوطات الفارسيه التي تقتنيها دارالکتب حتي عام ۱۱۹۶۳ م القاهره، مطبعه دارالکتب ۱۹۶۶.- - لغت فرس، تصحيح عباس اقبال آشتياني، تهران چاپخانه مجلس ۱۳۱۹.- معجم البلدان، الحموي، دار احياء التراث العربي، بيروت ۱۹۷۹.ب: سايتها و وبلاگهاي اينترنتيهويت اقوام فعلي ساكن در ايران، ناصر پورپيرار:http://www.igtae۱.blogfa.com/post-۷.aspx
Geen opmerkingen:
Een reactie posten