محمد ظاهرظفری
قضیۀ خواجه بهاوالدین وبهره برداری های سیاسی ازان
قضیۀ خواجه بهاوالدین وبهره برداری های سیاسی ازان
:
تقریبا ازیکماه به اینطرف مشکل جدی یی درولسوالی خواجه بهاوالدین ولایت تخاربوجود آمده که توجه رسانه ها ونهادها را به خود جلب نموده است . به عنوان حرف نخست قابل یاد آوریست که بدون شک اگردرعمق این موضوع دقت صورت نگیرد وراه های حل معقول ومنطقی به آن جستجو نگردد، مشکلات روزافزونی را هم برای مسئولین وهم برای طرفین بوجود خواهد آورد.
تا جائیکه من ازرسانه ها وبعضی ازصاحبنظران می شنوم ، صحبت ها وقضاوت های گوناگونی درمورد صورت می گیرد که اکرا خالی ازانگیزه های تحریک آمیزومغرضانه نیست واکثرا این نظریات توسط کسانی مطرح می گردد که به طرفی ویا جهتی وابستگی دارند وهرکدام ازدوربدون اینکه درعمق موضوع دخیل باشند نظریات گوناگونی مطرح می نمایند.
با ابرازاحترام وارجگداری به اظهارات ونظریات آنانیکه درمورد صحبت هایی داشته اند ، چون بنده ازنزدیک تمام جریانا ت را پی گیری نموده ام ، میخواهم حقایقی را غرض رفع مسئولیت درمورد پیشکش بدارم.
بدیهی است که افغانستان وطن مشترک تمام افغان هاست وهرتبعۀ آن می تواند درهرگوشه ای ازین سرزمین که بخواهد ، اقامت اختیارنماید. اما وضعیت موجود باعث میگردد که بعضا ازین حق طبعی سوء استفاده صورت گرفته وبا مکدرساختن ذهنیت های عامه ، هرکس به نفع خود ازچنین قضایا بهره برداری سیاسی نماید.
واقعیت اینست که این موضوع درذات خود کاملا حقوقی بوده، اما دست اندازی های کسانیکه ازسالها به اینطرف به اصطلاح "آب را خیت کرده وماهی گرفته اند" باعث میگردد تا قضایا رنگ قومی وسیاسی را بخود اختیارنماید.
ما باید به ادعا ها ونظرات هردوطرف احترام بگذاریم وبه آن بی طرفانه گوش فرا بدهیم.
هردوطرف: هم مهاجرین وهم کسانیکه درمحل ساکن هستند ادعا های حقوقی یی صریح ، علنی ومستقیم دارند: مهاجرین اظهارمیدارند که ما بعد ازسالها مهاجرت ودربدری به وطن آبایی خود آمده ایم که درگذشته ها اصلا این ملکیت دولتی بوده وبه اساس فرمان دولت شاهی ظاهرشاه درسال 1336 به ما توزیع گریده است که الی سال 1363 درینجا زندگی می نمودیم وچون وضعیت ما روزبه روزخراب شده ومنجربه کشمکش ها وبرخوردهای مسلحانه شد، ناگزیربه هجرت روی بردیم وبه پاکستان مهاجرگردیدیم.
مردم محلی ادعای مستقیم دارند که ازسال 1301 الی 1335 این ملکیت توسط دولت دراختیارما گذاشته شده بود که دران وقت خاره وغیرقابل استفاده بود ، ما کاررا بالای آن شروع نمودیم ودرین مدت به زمین آباد تبدیل نمودیم ودرضمن به دولت نیزمحصولی به نام خسبری تحویل می نمودیم. تا آنکه درسال 1336 شخصی به نام وکیل کنجرکه ناقل بود ، ازدولت وقت فرمان آورد وزمین را جبراً ازما تصرف نمود. چون ما بالای آن ادعای ملکیت داشتیم دعوی ما سالها ادامه داشت، اما ازینکه ایشان حمایت می گردیدند نتوانستیم به حق خود برسیم. تا آنکه موضوع بعدازانقلاب جدی شده رفت ودراثربرخوردها تعدادی ازمردم بالای آن به قتل رسیدند.
این مردم که تظاهرات شان تاهمین روزها ادامه داشت، عرایض متعددی به ولسوالی تقدیم نموده وادعای مستقیم کشتاراقارب شان را توسط اشخاصی که درمیان همین مهاجرین حضوردارند ، می نمایند. ودرضمن اذعان میدارند که اگردرزیراین کاسه نیم کاسه ای نباشد، چرا این مهاجرین بدون طی مراحل قانونی وآگاهی مقام ولایت ، ریاست مهاجرین وغیره نهاد های مرتبط ، مستقیما ازتمام ولایات عبورنموده ودزدانه به ساعت یک ونیم بجۀ شب به دروازۀ ولسوالی خواجه بهاوالدین می رسند وتوسط موظفین پولیس توقف داده می شوند؟
درارتباط موضوع ، هیئت هایی ابتدا ازمقام ولایت ، اززون وبعدا دولت مرکزی فرستاده شد،اما نتایج آنقدرموثرنبوده وصرف عجالتا به همین قدراکتفاشد که بعدازسفرهیئت مرکزی تحت سرپرستی محترم سباون ، کالاها وبارهای مهاجرین ازموترهای کامازپائین شده ودرمحوطۀ که ازابتدا اقامت داشتند ، جا بجاشدند وتظاهرات نیزفروکش نمود.
قابل یادآوریست که اجراآت مسئولین محلی درروزهای اول قضیه درارتباط به کنترول طرفین مبتکرانه وقابل تقدیربوده است، هرچند آوازه هایی ازطریق رسانه ها به نشررسید که مهاجرین محبوس گردیده اند ، اما واقعیت اینست که این محوطه درگذشته محبس امارت قاضی کبیربوده وفعلا دراختیاردولت ودرجوارتعمیرولسوالی وقوماندانی امنیه قراردارد. به گفتۀ مسئولین محلی هدف ازفرود آوردن این کاروان درین محل صرفا به دلیل مسایل امنیتی بوده ودرغیرآن هرآن امکان بروزبرخورد های فزیکی وجود دارد.
درینجا قابل یاد آوریست که حتی دروقتی که بنده درآنجا حضورداشتم ، تظاهرکنندگان به طرف ولسوالی آمده وبالای ولسوالی سنگ پرتاب نمودند که یکی دوسنگ پارۀ کوچک به موترخودم نیزاصابت نمود واما موجودیت افراد بانفوذ مخصوصا رئیس شورای ولایتی تخارباعث شد تا تظاهرکنندگان را به طرف چوک انتقال داده وبا سخنرانی برای مدتی خاموش شان سازد.
ازمطالعات بی طرفانۀ که بنده بدست آوردم ، این موضوع برایم ثابت گردید که دراصل این موضوع کاملا حقوقی بوده ، امادست هایی ازبیرون ولایت میخواهد آنرارنگ قومی وملیتی داده وهمچنانیکه درسه دهۀ گذشته معمول بوده ، بهره برداری های مغرضانه وسیاسی خویش را ازین جریان داشته باشند، زیراهردوطرف با داشتن نمبرتیلفون های بعضی افراد به اصطلاح کارتن کلان هرآن هدایت اخذ می دارند.
لازم به تذکرمی دانم که وضعیت مهاجرین باوجودیکه امکانات ناچیزی دراختیارشان قرارداشت ، خیلی رنج آورواسف باربوده است زیرا ایشان درمحوطۀ خاک آلودی زندگی می نمایند که آب کافی وغذای صحی برایشان نرسیده وحتی دوسه نفزاززخمی هایشان که درمسیرراه دراثرحادثۀ ترافیکی مجروح شده بودند ، درروی خاک وحالت بدی به سرمی بردند واطفال شان نیزبه امراضی چون اسهال وغیره مصاب گردیده بودند هرچند کمک های طبی عملا ازطریق مسئولین دراختیارشان قرارداشت ، اما کافی نبود.
با درنظرداشت مطالب فوق آنچه را که بنده می خواهم تأ کید نمایم اینست که اساس این قضیه آنقدرنگران کننده نبوده واگرمسئولین بالایی ازطریق مراجع عدلی وقضایی صادقانه وبیطرفانه آنراتحت بررسی قراردهند راه های حل خوب وبا تضمینی وجوددارد واگراهمال صورت گیرد، بدون شک عاقبت آن خدای ناخواسته به حدی خطرناک است که ترسم به فاجعۀ بزرگی تبدیل نگردد. زیرا ازهمین اکنون زمزمه هایی شنیده می شود که طرفین دردایرۀ وحدت اتنیکی وملیتی مسلح میگردند.
ازینکه دریافت راه های حل این موضوع ازسطح صلاحیت مسئولین ولایتی بالاست ، پس برمقامات بالایی است که آنراجدی گرفته وهرچه زودتر درجستجوی راه حل منصفانه ودایمی آن گردند. زیراازیکطرف این مهاجرین که درحدود 77 فامیل وبه گفتۀ خودشان نفوسی بیشتراز900 نفرمی شوند، دروضعیت بد معیشتی قرارداشته وازطرف دیگرمسئلۀ امنیت درسطح زون ومخصوصا درولسوالی های ماورای کوکچه ازاهمیت زیادی برخورداراست. اززمان حکومت موقت، انتقالی وانتخابی تاحال درین مناطق حاکمیت دولت مرکزی تأمین بوده وهرچند ضعف اداره وفساد بعضا بیداد میکرد، مردم دریک فضای مطمئن مصروف تأمین زندگی بخورنمیرخود بودند. وازدست دادن این وضعیت درشرایط کنونی بدان معنی است که این نعمت را به تاراج برده ویکباردیگرمردم را به خاک خون بکشانیم.
چرا عا قل کند کا ری که با ر آ رد پشیما نی به محرا ق هوس گیرد هوا ی کا ر شیطا نی
به تصمیمی که تد بیر ش نه با شد منبع پویش ندامت گر بیا ن گردد نه درد است ونه د رمانی
28 سنبلۀ 1387 – شهرکندز
تقریبا ازیکماه به اینطرف مشکل جدی یی درولسوالی خواجه بهاوالدین ولایت تخاربوجود آمده که توجه رسانه ها ونهادها را به خود جلب نموده است . به عنوان حرف نخست قابل یاد آوریست که بدون شک اگردرعمق این موضوع دقت صورت نگیرد وراه های حل معقول ومنطقی به آن جستجو نگردد، مشکلات روزافزونی را هم برای مسئولین وهم برای طرفین بوجود خواهد آورد.
تا جائیکه من ازرسانه ها وبعضی ازصاحبنظران می شنوم ، صحبت ها وقضاوت های گوناگونی درمورد صورت می گیرد که اکرا خالی ازانگیزه های تحریک آمیزومغرضانه نیست واکثرا این نظریات توسط کسانی مطرح می گردد که به طرفی ویا جهتی وابستگی دارند وهرکدام ازدوربدون اینکه درعمق موضوع دخیل باشند نظریات گوناگونی مطرح می نمایند.
با ابرازاحترام وارجگداری به اظهارات ونظریات آنانیکه درمورد صحبت هایی داشته اند ، چون بنده ازنزدیک تمام جریانا ت را پی گیری نموده ام ، میخواهم حقایقی را غرض رفع مسئولیت درمورد پیشکش بدارم.
بدیهی است که افغانستان وطن مشترک تمام افغان هاست وهرتبعۀ آن می تواند درهرگوشه ای ازین سرزمین که بخواهد ، اقامت اختیارنماید. اما وضعیت موجود باعث میگردد که بعضا ازین حق طبعی سوء استفاده صورت گرفته وبا مکدرساختن ذهنیت های عامه ، هرکس به نفع خود ازچنین قضایا بهره برداری سیاسی نماید.
واقعیت اینست که این موضوع درذات خود کاملا حقوقی بوده، اما دست اندازی های کسانیکه ازسالها به اینطرف به اصطلاح "آب را خیت کرده وماهی گرفته اند" باعث میگردد تا قضایا رنگ قومی وسیاسی را بخود اختیارنماید.
ما باید به ادعا ها ونظرات هردوطرف احترام بگذاریم وبه آن بی طرفانه گوش فرا بدهیم.
هردوطرف: هم مهاجرین وهم کسانیکه درمحل ساکن هستند ادعا های حقوقی یی صریح ، علنی ومستقیم دارند: مهاجرین اظهارمیدارند که ما بعد ازسالها مهاجرت ودربدری به وطن آبایی خود آمده ایم که درگذشته ها اصلا این ملکیت دولتی بوده وبه اساس فرمان دولت شاهی ظاهرشاه درسال 1336 به ما توزیع گریده است که الی سال 1363 درینجا زندگی می نمودیم وچون وضعیت ما روزبه روزخراب شده ومنجربه کشمکش ها وبرخوردهای مسلحانه شد، ناگزیربه هجرت روی بردیم وبه پاکستان مهاجرگردیدیم.
مردم محلی ادعای مستقیم دارند که ازسال 1301 الی 1335 این ملکیت توسط دولت دراختیارما گذاشته شده بود که دران وقت خاره وغیرقابل استفاده بود ، ما کاررا بالای آن شروع نمودیم ودرین مدت به زمین آباد تبدیل نمودیم ودرضمن به دولت نیزمحصولی به نام خسبری تحویل می نمودیم. تا آنکه درسال 1336 شخصی به نام وکیل کنجرکه ناقل بود ، ازدولت وقت فرمان آورد وزمین را جبراً ازما تصرف نمود. چون ما بالای آن ادعای ملکیت داشتیم دعوی ما سالها ادامه داشت، اما ازینکه ایشان حمایت می گردیدند نتوانستیم به حق خود برسیم. تا آنکه موضوع بعدازانقلاب جدی شده رفت ودراثربرخوردها تعدادی ازمردم بالای آن به قتل رسیدند.
این مردم که تظاهرات شان تاهمین روزها ادامه داشت، عرایض متعددی به ولسوالی تقدیم نموده وادعای مستقیم کشتاراقارب شان را توسط اشخاصی که درمیان همین مهاجرین حضوردارند ، می نمایند. ودرضمن اذعان میدارند که اگردرزیراین کاسه نیم کاسه ای نباشد، چرا این مهاجرین بدون طی مراحل قانونی وآگاهی مقام ولایت ، ریاست مهاجرین وغیره نهاد های مرتبط ، مستقیما ازتمام ولایات عبورنموده ودزدانه به ساعت یک ونیم بجۀ شب به دروازۀ ولسوالی خواجه بهاوالدین می رسند وتوسط موظفین پولیس توقف داده می شوند؟
درارتباط موضوع ، هیئت هایی ابتدا ازمقام ولایت ، اززون وبعدا دولت مرکزی فرستاده شد،اما نتایج آنقدرموثرنبوده وصرف عجالتا به همین قدراکتفاشد که بعدازسفرهیئت مرکزی تحت سرپرستی محترم سباون ، کالاها وبارهای مهاجرین ازموترهای کامازپائین شده ودرمحوطۀ که ازابتدا اقامت داشتند ، جا بجاشدند وتظاهرات نیزفروکش نمود.
قابل یادآوریست که اجراآت مسئولین محلی درروزهای اول قضیه درارتباط به کنترول طرفین مبتکرانه وقابل تقدیربوده است، هرچند آوازه هایی ازطریق رسانه ها به نشررسید که مهاجرین محبوس گردیده اند ، اما واقعیت اینست که این محوطه درگذشته محبس امارت قاضی کبیربوده وفعلا دراختیاردولت ودرجوارتعمیرولسوالی وقوماندانی امنیه قراردارد. به گفتۀ مسئولین محلی هدف ازفرود آوردن این کاروان درین محل صرفا به دلیل مسایل امنیتی بوده ودرغیرآن هرآن امکان بروزبرخورد های فزیکی وجود دارد.
درینجا قابل یاد آوریست که حتی دروقتی که بنده درآنجا حضورداشتم ، تظاهرکنندگان به طرف ولسوالی آمده وبالای ولسوالی سنگ پرتاب نمودند که یکی دوسنگ پارۀ کوچک به موترخودم نیزاصابت نمود واما موجودیت افراد بانفوذ مخصوصا رئیس شورای ولایتی تخارباعث شد تا تظاهرکنندگان را به طرف چوک انتقال داده وبا سخنرانی برای مدتی خاموش شان سازد.
ازمطالعات بی طرفانۀ که بنده بدست آوردم ، این موضوع برایم ثابت گردید که دراصل این موضوع کاملا حقوقی بوده ، امادست هایی ازبیرون ولایت میخواهد آنرارنگ قومی وملیتی داده وهمچنانیکه درسه دهۀ گذشته معمول بوده ، بهره برداری های مغرضانه وسیاسی خویش را ازین جریان داشته باشند، زیراهردوطرف با داشتن نمبرتیلفون های بعضی افراد به اصطلاح کارتن کلان هرآن هدایت اخذ می دارند.
لازم به تذکرمی دانم که وضعیت مهاجرین باوجودیکه امکانات ناچیزی دراختیارشان قرارداشت ، خیلی رنج آورواسف باربوده است زیرا ایشان درمحوطۀ خاک آلودی زندگی می نمایند که آب کافی وغذای صحی برایشان نرسیده وحتی دوسه نفزاززخمی هایشان که درمسیرراه دراثرحادثۀ ترافیکی مجروح شده بودند ، درروی خاک وحالت بدی به سرمی بردند واطفال شان نیزبه امراضی چون اسهال وغیره مصاب گردیده بودند هرچند کمک های طبی عملا ازطریق مسئولین دراختیارشان قرارداشت ، اما کافی نبود.
با درنظرداشت مطالب فوق آنچه را که بنده می خواهم تأ کید نمایم اینست که اساس این قضیه آنقدرنگران کننده نبوده واگرمسئولین بالایی ازطریق مراجع عدلی وقضایی صادقانه وبیطرفانه آنراتحت بررسی قراردهند راه های حل خوب وبا تضمینی وجوددارد واگراهمال صورت گیرد، بدون شک عاقبت آن خدای ناخواسته به حدی خطرناک است که ترسم به فاجعۀ بزرگی تبدیل نگردد. زیرا ازهمین اکنون زمزمه هایی شنیده می شود که طرفین دردایرۀ وحدت اتنیکی وملیتی مسلح میگردند.
ازینکه دریافت راه های حل این موضوع ازسطح صلاحیت مسئولین ولایتی بالاست ، پس برمقامات بالایی است که آنراجدی گرفته وهرچه زودتر درجستجوی راه حل منصفانه ودایمی آن گردند. زیراازیکطرف این مهاجرین که درحدود 77 فامیل وبه گفتۀ خودشان نفوسی بیشتراز900 نفرمی شوند، دروضعیت بد معیشتی قرارداشته وازطرف دیگرمسئلۀ امنیت درسطح زون ومخصوصا درولسوالی های ماورای کوکچه ازاهمیت زیادی برخورداراست. اززمان حکومت موقت، انتقالی وانتخابی تاحال درین مناطق حاکمیت دولت مرکزی تأمین بوده وهرچند ضعف اداره وفساد بعضا بیداد میکرد، مردم دریک فضای مطمئن مصروف تأمین زندگی بخورنمیرخود بودند. وازدست دادن این وضعیت درشرایط کنونی بدان معنی است که این نعمت را به تاراج برده ویکباردیگرمردم را به خاک خون بکشانیم.
چرا عا قل کند کا ری که با ر آ رد پشیما نی به محرا ق هوس گیرد هوا ی کا ر شیطا نی
به تصمیمی که تد بیر ش نه با شد منبع پویش ندامت گر بیا ن گردد نه درد است ونه د رمانی
28 سنبلۀ 1387 – شهرکندز
Geen opmerkingen:
Een reactie posten