فرضی ولی عين واقعيت
یک مکالمهء تلفونی میان بوش و پوتین
يكشنبه 31 اوت 2008, نويسنده: محمد مهاجر
بوش: هلو! آقای پوتین صدای من را می شنوید؟ من بوش هستم!
پوتین: بلی پوتین هستم. می شنوم شما خوب هستید؟
بوش: بد نیستم. حال شما چطور است، هوای مسکو امسال در تابستان چگونه بود؟
پوتین: هوا امسال نسبت به سالهای دیگر آفتابی و گرم است!
بوش: باید گرم باشد؛ چون امسال ذرات خانه های کهنهء روسیه را دوباره فعال ساختید و از این ناحیه حتما در هوای مسکو گرمی رو نما گردیده ست! از سوی دیگر راکت های قارهء پیما را با تکنالوژی جدید آزمایش کردید، حتما این هم تأثیری در گرمی هوا دارد!
پوتین: شما چطور هستید؟ از هوای واشنگتن نگفتید؟ حال و هوای شما چطور است؟
بوش: راستش را بپرسی امسال هوا خوب نیست، نسبت به ده سال قبل بسیار سرد است و از سوی دیگر بعضی از ایالت های ما را هم یکی پی دیگری طوفان می زند. نمیدانم علت در چه است؟
پوتین: علتش را من برایت میگویم: شما همهء توپ، تانک، طیاره و آتشی که داشتید به عراق وافغانستان فرستاده اید. این نبود مواد آتش زا هوای واشنگتن را گرم ساخته است! اگر چنین ادامه بدهید شاید همهء امریکا یخ بندان شود!
* هر چه در مورد آتش سوزی ها و طوفان ها؟ شما خود معتقد هستید که در دنیا نظام های شریر وجود دارند و این شر باعث تباهی ملتها میشود! عذاب خدا هم وقتی نازل شد، خوب و بد را می سوزاند و یا نابود میسازد. از این معلوم میشود که نظام شما هم نسبتاً شریر و ظالم است و این اعمال شما سبب مصیبت امریکایی ها شده است! گذشته از این، امریکایی ها در هیچ جای دنیا در امن نیستند! حتی در خود کشور های غربی در موتر های ضد زره گشت و گذار میکنند! این واقعاً یک عذاب الهی است!
بوش: از این چه شرارتی بد تر که؛ به گرجستان حمله کرده ای و نصف خاک آن بی چاره ها را هم اشغال نموده ای و تمام موافقاتی که شخصا با تو کرده بودم زیر پای گذاشته ای؟ پوتین: آقای بوش حرفت را فهمیده بزن! این تو بودی که از شانزده سال بدینسو در زیر پرده با ما در مسئله اروپایی شرقی، افغانستان و عراق توافق کردی و توافقات خود را همیشه زیر پای نمودی، ما هم از شما یاد گرفتیم!!
بوش: آنوقت نه من رئیس امریکا بودم و نه تو رئیس روسیه! ولی در دورهء من اگر توجهی به شاکاسفیلی شده است، بخاطر بود که، او بسیار جوان زیبا است و در مدت که در امریکا بود، رفیق پسر من بود و وقت مرا خوش میگذرانید! تنها سی آی إی را وظیفه دادم که در پیروزی ریاست جمهوری به او کمک کند، ولی تا حال هنوز ناتو را تشویق نکرده ام که گرجستان را به عضویت خود قبول کند! آخر چند شب هم بستری همین قدر می ارزد!
پوتین: درست است! آنوقت در کشور ما یک کله پوک «یلتسن» حکومت میکرد و شما از وجود او استفاده کردید و تمام موافقات را به نفع خود ترتیب کردید! در کشور شما هم یک شخص حکومت نمیکند و همان ادارات صهیونیستی و سی آی إی تصمیم میگیرند. تو بودی یا نبودی، همان کلنتن دختر باز که «یک بیک دنبال هم جنس بازی را که شغل اصلی او بود رها کرد و دنبال مونیکا را گرفت» این کار ها را کرد، ولی بنیاد گران نو امریکا یعنی دوستان نزدیک تو، در ادارات مهم و استراتیژیک زمینهء را مساعد ساختند، تا شوروی را از هم بپاشید و در پی آن از نبود یک رهبر قوی در کشور ما استفاده نمائید!
بوش: درست است، تو هم یک روز تو نگذاشتی که آب خوش از گلوی من پایان برود و در این مدت هشت سالهء من به هر کس سر جنباندی؛ به ایران، به چین، به سوریه، به سودان و...! هم ایران را گفتی بلی، هم ما را در افغانستان همکاری کردی و هم در عراق دست ما را باز گذاشتی؛ ولی همیشه در پشت پرده با دشمنان ما کانتک داشتی؟
پوتین: من در زمان یلتسن در دستگاه «کی جی بی» کار میکردم و مراقب کار های شما بودم. خپ خود را گرفتم و دیدم که چه میکنید؟ این بود که او مرد کله پوک را به آرامی دور کردم و خودم آمدم، تا جلو شرارت های شما را بگیرم!
بوش: این موضوعات درست است، ولی شما چرا نیروگاه بوشهر ایران را تمویل میکنید؟ مگر قرار ما این نبود که ما باید تا سالهای دراز آن را به بهانه های زیاد معطل بسازیم؟
پوتین: من چه کار میکردم؟ تا جایی که من خبر شدم، خود شما از هر طریق غیر مشروع به آنها سلاح و تجهیزات پیشرفته تهیه میکرده اید، حتی در جنگ میان عراق و ایران؛ علاوه از اینکه عراق را سرتاسر تجهیز میکردید و فامیلی با صدام دوست بودید و رامسفیلد در آن زمان هر هفته در عراق بود، به قیمت ده میلوین دالر سلاح به ایران فروختید، که در بعدها افشاء شد! همین پاکستان که همهء این معلومات ذروی را در اختیار ایران گذاشته است، مگر بی اجازهء شما یک گیلاس آب را خورده میتواند؟ که چنین کاری بزرگی را انجام دهد؟
بوش: عجیب حرفهای میزنی! تو میدانی که ایران اگر بم اتم هم داشته باشد، در بسیاری موارد بدرد ما میخورد، ما که قبلا در این مورد حرف زده بودیم! ولی این اسرائیل است که همیشه در دهن من و شما لقمه میدهد که چه بگوییم! آخر این اسرائیلی ها نمیدانند که ایرانی ها همان قدر که برای آنها خطرناک است، برای دشمنان احتمالی ما هم خطرناک اند! پس من در این مورد اختیاری ندارم و این لابی صهیونیزم در امریکا است که تصمیم میگیرد. این از قدرت هر رئیس جمهور امریکا خارج است!
پوتین: پس من هم در بعضی موارد اختیار ندارم! این صهیونیزم بلای سر ما هم است و بر ما هم نسبتاً تسلط دارد! سوسیالیزم و ماتریالیزم و حتی آقای مارکس هم از اختراعات خود یهود و ماسونیت بود! شما هم ما را در این عرصه ها معذور بدانید! بهر صورت این مسئله به حیث یک جنجال باقی مانده است. نباید مسئله گرجستان آن را تحت الشعاع قرار بدهد!
بوش: ترس من تنها از این موارد نیست! تو بشار اسد را هم دعوت کردی و او شریک استراتیژیک ایران است! بر خلاف تمام روسای دولی عربی او برای یک روز هم غلامی ما را قبول نکرد، هرچه دروغ گفتیم، وعده کردیم و تهدید نمودیم خم به ابرو نیاورد! او همیشه در پهلوی ایران قرار گرفته و سنگ اندازی میکند. ببین! این هزارها ملیارد دالر مصرف ما در عراق از دست همین بشار اسد و ایرانی ها هدر رفت و من هم به حیث یک چهره سیاه در تاریخ معرفی شدم! آخر من از کدام کار شما بنالم؟! از همه بدتر اینکه؛ این بشار خودش یک نشنسلت عرب است که از اساس برادران صهیونست خود ما آن را میشل عفلق اختراع کرده بودند، امروز در پهلوی بنیاد گراهای مثل حماس، حزب الله و ایران قرار گرفته است! این دیگر بسیار وحشتناک است! صدها سال سرمایه گذاری ما برای تفریق جهان اسلام و سر کوب اینها بدستان همان مخترعات خود ما نابود میشود و بی نتیجه می ماند!!
پوتین: برادر محترم! خود کرده را درمان نیست! تو خودت زیاده روی کردی، اولین روزی که آمدی در پهلوی خود دیک چینی را آوردی، رائیس را آوردی، رامسفیلد را آوردی، اون یکی دیگر که در ملل متحد چند ماه سفیر غیر قانون ات بود، با بروت های دراز، نمیدانم نامش چیست؟ پاک پاکیزه یک صهیونیست بود! کولین پاول وزیر خارجهء تو بود، و او دیگر رئیس پانک جهانی که فضیحت کرد و آن زن کارمند شیرین ... نمیدانم چطوری را چه کرد و...، همه شما یک تکه آتش بودید و با اقدامات عجولانهء خود جهان را شور دادید! تو بودی که بصراحت این جنگ را جنگهای صلیبی نامیدی! پس گناه ما روسهای بیچاره چیست؟ * قرار نبود که ما به این سرعت دنیا را تغییر بدهیم، نقشه های که ماسونیت و صهیونیزم برای ما صد سال قبل داده بودند و ما تا حال به آن عمل میکنیم، اینگونه نبود که شما عمل کردید! شما بسیار تند رفتید و امروز زهر افتیدنش را هم می چشید! پس گناه ما چه است؟
پوتین: در باره بشار اسد؛ باید بگویم که اینهم تقصیر ما نیست! او یک داکتر چشم است که در انگلستان تحصیلات خود را تمام کرده و همانجا هم کار کرده است! این از ضعف شما بود که او را یک جاسوس خوب تربیه نکردید و با چشمان باز جامعهء شما را مطالعه کرد و به اهداف استعماری شما پی برد و میداند که شما با غلامان خود بعد از اکسپایر شدنشان چه کار میکنید؟! با همین صدام چه کردید؟ رفیق حریری را هم خود تان کشتید و به گردن بشار انداختید! متأسفانه او شما را خوب شناخته است! پس این عیب از ما نیست، او شما را شناخته است و بحیث یک انسان با خبر بر خورد میکند!
* درست مثل آخند های ایران. آنها هم در فرانسه وقت سپری کردند، مبارزهء خود را هم پخته کردند و شما را هم شناختند! شما نباید اینقدر مردم را آزاد بگذارید که به همهء سر و سر شما پی ببرند! اینها دیگر امروز بخاطر منافع کشور های خود به ما تکیه کرده اند و ما هم نمیتوانیم به آنها نه بگوییم! با اینکه میدانیم برای همیشه با ما نیستند!
بوش: در این دو مورد استدلال تو کاملا درست است؛ ما نباید ملتها را بگذاریم که چشم شان باز شود. اینها! همین کشور های اسلامی را میگویم! به مرغی میمانند که باید چشمهایشان را بدوزیم و صدها سال بر اینها حکومت کنیم. اگر چشم های اینها باز شد دیگر ما نمیتوانیم بر اینها حکومت کنیم! همون یک ملک فیصل «پادشاه سعودی» چه شعار اسلامی داد و ما با سرعت تمام توسط برادر زاده اش «ملک خالد» او را کشتیم! نباید شخصیت های آزاده و روشنفکران مسلمان آزاد گذاشته شوند!
پوتین: پس چه کار کنیم؟ کاری است که شده است، ولی همه اش از شرارت همین انگلیس های شریر و دوست نزدیک شما است! این کسانی که اکثر در برابر فلسفهء مارکسیزم قرار گرفتند و بیداری اسلامی را رواج دادند، در همین دانشگاه های انگلیس درس خوانده بودند! علامه اقبال، دکتر شریعتی و...
* یکی از آنها هم وقتی اعمال شما را در امریکا دید، بسیار بر انگیخته شد و برگشت تا جهان اسلام را بیدار بسازد! همین سید قطب را میگویم! این آتش های هستند که از دامن خود شما بر خواسته اند! ور نه ما در زمان اتحاد شوروی سوسیالیستی یک دانشمند آگاه هم به جهان اسلام صادر نکردیم، هر چه صادر کردیم غلام حلقه بگوش بود! اگر میخواستیم کل ملت های شان را بخاطر ما بکشند، آماده بودند! از کارهای خصوصی که برای ما انجام داده اند برای شرم نمیتوانم فعلا چیزی بگویم! بهر صورت ما میخواستیم به عنوان روشنفکران آنها را به کشور های شان معرفی کنیم، ولی شما نگذاشتید!
* خمینی و دار و دسته اش را هم شما بردید در پاریس مهمانداری کردید، وقتی بر گشتند، هم چهره ما را به جهان اسلام معرفی کردند و هم چهره شما را! پس گناه ما چه است؟ مجاهدین افغانستان را هم کمک کردید، تا از شر کمونیزم شما را نجات دهند! اگرچند که؛ نامردی شما در برابر آنها بعد از پیروزی شان و اختراع طالبان و جنگهای داخلی بسیار ستودنی است و شما باقی نقشه های ما را عملی ساختید! ولی باز هم بی فائده بود و آنها هنوز بحیث یک قدرت مرکزی باقی هستند!!
بوش: راست گفتی! مثل همین مجاهدین افغانستان، همین شیعه های عراق را هم ما بر سر قدرت آوردیم، به مجرد آمدن حکومت اسلامی اعلان کردند و برای اولین بار قانون خود را بر مبنای شریعت اسلامی بنا نهند، والله ما از دست این شریعت بکلی درد سر شدیم، آخر این چه شریعتی است که هر کس در این کشور ها توسط ما می آید، اولین فکرش قوانین اسلامی است! اگر از جانب ما هم باشد حرف دولت و حکومت شرعی و اسلامی را میزند؟
پوتین: گفتم که؛ این از همان گناهان شما هست که در این دو قرن مرتکب شدید! اگر چند این بیدار گران مثل حسن البناء، سید قطب، مودودی، شریعتی، مطهری، خمینی، و... را خواستید سر کوب کنید و یا معدوم بسازید، ولی دیر شده بود و افکار آنها در هزاران جلد نگاشته شده و دیگر نمیشد معدوم شوند! پس این گناه شما است!
بوش: شما هم خیلی دیر جنبیدید تا سران نهضت را هم در افغانستان نابود کردید، ولی بسیار نا وقت بود! آخر چرا مثل ما که در مصر و کشور های دیگر اسلامی 70 سال میشود که نظام های دکتاتوری را کمک میکنیم و تشویق می نماییم که این نهضتی های مسلمان را بکشند و این کار خوب نتیجه هم داده است! ولی شما همان یک سردار داوود را که اینکار را جمال ناصر، انور سادات و حسن مبارک و صدام را شروع کرده بود، از میان بردید! شما روسها براستی که نمی فهمید! داود خان که همه نوکران شما را با خود داشت! پس چرا او را نابود کردید و فکر کردید که چند خورد ظابط بی عقل میتواند کار هایی او را انجام دهند؟!
پوتین: نه خیر! ما نهایت تلاش خود را کردیم و در اولین روز رژیم کمونیستی ما نه تنها که اعضای روشنفکر نهضت اسلامی را، بلکه هزاران تن دیگر را صرف به جرم نماز خواندن و معتقد بودن به دین از میان بردیم و زنده بگور نمودیم، ولی باز هم دیر شده بود!
* از سوی دیگر در آن زمان شما فقط چشمتان یک دشمن را میدید؛ کا جی بی! شما همهء این بنیاد گران را تمویل و تجهیز کردید و بر ضد ما فرستاید، امروز بلای جان خود شما شده اند! پس گناه ما چیست؟! اما داود خان فردی خوبی برای اینکار بود، ولی کمی در دلش نام خدا و وطن یگان بار جوش میزد، بخصوص وقتی که چرس میزد! و این رئیس دائم الخمر ما «برژنف» هم یکبار کله اش خراب شد و داوود را نابود کرد! براستی این یک اشتباه بود!!!
بوش: شما همهء گناهان را بدوش ما می اندازید! اولین روزی که شما از افغانستان رفتید، پدرم بوش اعلان نمود که؛ «دیگر روسها دشمن ما نیستند و ما باید در جستجوی دشمن مشترک باشیم، دشمنی که هم با روسیه دشمن است و هم با ما»! حتی به صراحت گفت که همین مسلمانان آگاه دشمنان ما هستند!
پوتین: این اعلان کافی نبود! پدرت هم همه قهر و غضب خود را سر صدام ریخت! شما اینقدر بی خبر بودید! صدام در طول حکومت خود اخوانی ها و مسلمانان متفکر شیعه را بیشتر از همهء مخالفان خود کشته بود. شما تنها با یک شعار او بر ضد اسرائیل، او را تحریک کردید که به کویت حمله کند، تا بیل تان دسته پیدا کند و بهانه ای پیدا کنید برای آمدن به خلیج نفت خیز! این بود که شما اصل دشمن «اخوانی ها» که پدرت اعلان کرده بود فراموش کردید و دنبال دشمن دشمن رفتید! مگر از خانواده و بابا و اجداد با صدام روابط تجارتی و دوستی نداشتید؟! حتی اگر وقت میدادید و همین صدام را تشویق میکردید، نامش اخوانی می بود برایتان میکشت! مثلی که او دیوانهء دیگر «قذافی» را حمایت میکنید و آزادی گذاشته اید تا همه را بکشد!
پوتین: در کشور ما هم یک کله پوک بی خبر «یلتسن» رئیس بود و از اهداف شما چیزی نمیدانست! همین بود که من وارد صحنه شدم تا هم جلو شما را کمی بگیرم و هم نگذارم روسیه به قهقراء برود! پس چه بد کرده ام؟!
بوش: پس چرا در مسئلهء افغانستان با ما توافق همکاری کردید، قسمیکه اطلاع یافتم امروز خود شما از طریق ایران به طالبان سلاح میفرستید! این چگونه کاری است که میکنید؟
پوتین: اولا اینکه ما به طالبان سلاح نمیدهیم و این کاملا دروغ است! دوم اینکه؛ همین انگلیس های همراه شما روزانه دهها کانتینر از هوا به سنگر ها آنها میریزند و خود افغانها در روز روشن این کار را دیدند! آنها یک کمپ تربیوی هم برای طالبان در هلمند ساختند! حالا برف بام خود را در بام ما می اندازید! شرم هم خوب چیز است!!! از همه بدتر اینکه؛ آفتاب را با دو انگشت می پوشانید! مگر همین پاکستان متحد استراتیژيک جناب عالی بر ضد تروریزم نیست؟ و آیا طالبان غیر از پاکستان در جای دیگری مراکز دارند؟ ببخشید که سوراخ دعا را گم کرده اید و شتر را در سر بام خود نمی بینید!!
سوم اینکه؛ شما با انگلیس ها موارد یورانیوم افغانستان را در جنوب آن کشور خفیه تقسیم کردید و ما را در این تقسیم شریک نکردید! پس هنوز این ما هستیم که حوصله کرده ایم و برایتان چیزی نمیگوییم! باز هم شما زبان درازی میکنید! چند کیلومتر مربع را در گرجستان اشغال کردیم اینقدر جار و جنجال تان بر آمده است! هر کس تنها خورد تنها می میرد!!
بوش: این گناه من نیست! انگلیس ها در جنگ عراق خلاف همهء موازین ملل منافق «ملل متحد» با ما در جنگ عراق همکاری کردند و ما هم نمیتوانیم در افغانستان به آنها چیزی بگوییم! منتها اشتباه انگلیس ها اینست که، فکر میکنند افغانستان امروز افغانستان صد سال قبل است. میتوانند چند نفر را اجیر نمایند و از بی خبری آنها استفاده کنند! و خبر ندارند که یک کس را عبدالله عزام میگفتند، و در دوران جهان تمام این ملا ها را درس آزادی و سیاست و اخوانی گری داده است و قرآن را به حیث یک کتاب سیاسی انسان ساز در همهء معهد های اسلامی برای مجاهدین افغانستان و مرکز های اسلامی پاکستان معرفی کرده است! این هم ما بودیم که او را کشتیم، ورنه از شما روسها چیزی ساخته نمیشد!
علاوه از این ها، همین کسانی هم «جبهه متحد مجاهدین» که در جنگ ما بر ضد طالبان همکاری کردند، خود از متأثرین همان افکار اخوانی ها هستند و اگر چند برای منافع کوتاه مدت با ما همکاری کردند، ولی در وقتی که وضع قوانین و اساسات دولت مطرح شد، به یک حکومت اسلامی رای دادند و تلاش کردند که قوانین افغانستان اسلامی باشد! مثلیکه در عراق ما به همین روحیه دچار شدیم! پس جر و پیش تبر!
* همین قانون اساسی افغانستان را که ما خلیل جان را روان کرده بودیم، تا با صرف صد ها میلون دالر هم باشد، باید غیر اسلامی بسازد، تا برای روز مبادا و یک حکومت کافری، ولی همین ربانی، سیاف، محسنی، خلیلی، محقق و مجددی و حتی پیر گیلانی هم به اسلامی بودن این قانون پا فشاری کردند. تنها ما بر شهرانی صاحب فشار آوردیم که چند بند را بنام حقوق بشر، معاهدات بین المللی و... برای احتیاط در آن بگنجاند. در نهایت هم در دومین مادهء آن نگاشتند؛ «هیچ قانون نمیتواند در اسلام بر خلاف اساسات دین بنا شود» و از همه بد تر اینکه این سیاف با هشیاری تمام این ماده را به عنوان مادهء غیر قابل تغییر برای همیشه بر لویه جرگه قانون اساسی قبولاند و همین محقق و خلیلی هم که در سابق با سیاف دشمن بودند در این مورد جانب او را گرفتند! چه کنیم، ما در آن روز ها به اینها ضرورت داشتیم! حیف همان پول های کلیسا که برای این هدف در اختیار من قرار داده بود که قوانین و نظام این دو کشور را غیر اسلامی بسازیم، ولی نشد که نشد!!!
پوتین: پس معلوم میشود که من حق به جانب هستم!
بوش: حق به جانب هستی! ولی باید این مشوره را در همان روز میدادی!
پوتین: در آن روز که اصلا از ما هیچ نپرسیدی، مست پیروزی و تسلط یکجانبه بودی! حتی برای ما اجازه هم ندادید که یک شفاخانهء سیار در افغانستان داشته باشیم، تا دل افغانهای مظلوم را که بدست این نوکران ما «خورد ضابطان بی خرد» ریش ریش شده بود و ما اساس سنگ ویرانی آن را گذاشته بودیم، کمی نرم کنیم!
بوش: والله من خبر ندارم! حتما خلیل جان این کار ها را سر بخود کرده است! و او واقعا بعضی از اشتباهات دیگر هم کرده است که باید به آن رسیدگی شود! من میترسم او هم آب کوزهء همین اخوانی ها را نچشیده باشد!! بهر صورت به او زیاد شک ندارم!!
پوتین: چطور خبر ندارید! همان وقتی که ده نفر انجینیر های چینایی بیچاره را در ولایت کندز قتل کردی، تا چین دوباره راه ابریشم را نسازد و در موضوع افغانستان دخالت اقتصادی نداشته باشد! این یک اشاره و زنگ خطر برای من بود! دانستم که میخواهی افغانستان را به تنهایی بخوری! باید بدانی که افغانستان آنقدر لقمهء نرم و جویده هم نیست که به سادگی قورتش بدهی!!
بوش: آخر او چینایی ها حق شان بود! در زمان جهاد که ما سر و پا در خدمت مجاهدین بودیم، اونها چند کشتی قاطر به جهاد کمک کردند و کلاشینکوف های شان هم که می فرستادند بسیار بدل بود و مرمی بند میکرد! از سوی دیگر یک گروه مشبوه را بنام «راوا» درست کردند که مجموعی از چند زن لولی اند و ما امروز می بینیم که برای همه درد سر درست میکنند، حتی میخواهند افغانستانی های بی چاره را هم لولی بسازند!!
بوش: از سوی دیگر این چینایی های بینی پچق، در افریقا پای خود را دراز کرده اند و حتی با دشمنان ما قرارداد های کلان تجاری و اقتصادی بسته اند! همین سودان را که یک دولت نیمه اسلامی دارد و غلامی را ما را مثل دیگر کشور های افریقایی صد در صد قبول ندارد، چین با او قرارداد های بزرگی بسته است و با دیگر کشور های افریقایی هم همچنان! معلوم میشود که او میخواهد دهسال بعد، بزرگترین غول اقتصادی جهان باشد! پس من چه میکردم اگر او ده چینایی را نمی کشتم، امروز بیرق باز سازی در شمال بنام چین زده میشد! از همه بدتر اینکه؛ آنها در اولین روزهای دخول ما بیست نفر قوماندانان جهادی را از شمال به چین دعوت کردند و از آنها خواستند که امنیت شان را برای بازسازی شمال بگیرند! خلیل جان هم به شمال علاقه زیادی نداشت و از سوی دیگر ما نمی خواستیم امنیت را کسانی بگیرند که ما آنها را به دروغ جنگسالار یاد میکردیم و اکثر بودجهء صدای امریکا و بی بی سی را در شش سال اول خود در تبلیغ بر ضد آنها بکار بردیم! پس این یک اقدام بجا بود!
پوتین: پس بهر صورت این مصاحبه نشان میدهد که؛ شما از ما هم مجرم تر هستید!!!
بوش: نه خیر! اسلاف تو «لینن، ستالین، خروسچف، برژنف و...» چنان مجرم بودند که، اگر صد سال دیگر تو آدم خوب شوی، نمی توانی شرارت های آنها را جبران کنی! پس خوبی تو در اینست که با ما کنار بیایی!
پوتین: ببخشید! من این کار را کرده نمیتوانم! اسلاف شما هم از اسلاف من کمتر مجرم نبودند، چرچیل، هایزن هاور، برندگان جنگ دوم جهانی بشمول روسای اسرائیل در خرابی دنیا همه کمتر از دیگری نبودند، در این امر همهء ما و شما یکی هستیم! مگر وتو های خود را برای منافع اسرائیل از یاد برده ای؟! بهر صورت من زیاد وعدهء همکار نمیدهم!
بوش: چرا؟
پوتین: بخاطر که من به شما اطمئنان ندارم! شما کوسوو را به رسمیت شناختید! از ملل منافق «ملل متحد» هم یک وسیله برای خود ساخته اید، اول هر کاری را انجام میدهید و بعد از آن اوکی آن را از ملل منافق میگیرید! شکست سوسیالزم را هم شکست روسیه پنداشته اید! حال اینکه چنین نیست و من برای شما نشان میدهم!!
بوش: موضوع عراق جدا است! باقی هر کاری ما کردیم در موافقت شورای امنیت کرده ایم و شما در آن هستید!
پوتین: منظور من این نیست! منظور من از کار های شما در حوضهء قدرت روسیه است! در سالهای حکومت کلنتون، آلبرایت وزیر خارجهء وقت، جنگ ما در چچین را بازی با دم شیر خواند! من هم دم شیر او را قطع کردم و آب از آب تکان نخورد! برایتان نشان دادم که من یلتسن نیستم! ولی شما درس نگرفتید و کوسوو را به رسمیت شناختید! این هم دم گاو شما «گرجستان را بریدم» تا تو هم پند بگیری!!
بوش: خی قبلا چرا این نا راحتی هایی خود را نگفتی؟
پوتین: فایده ای نداشت! شما با چک و پولند قرار نصب راهدار و مدافعه راکتی را امضاء کردید، هر چه برایت گفتم بی فایده بود! فکر کردی ما بکلی گاو هستیم نمیدانیم!
بوش: آن مدافعه راکتی و آن راهدار بخاطر ایران و کرهء شمالی است، نه بر ضد روسیه!
پوتین: این دیگر بسیار خنده آور است! قدرت موشکی ایران به ما معلوم است و همه اش تحت نظر خود ما درست شده است! اونها هیچ وقت قادر به زدن امریکا نیستند! کرهء شمالی بیچاره را هم شما از گرسنگی فلج کردید! مگر ما شیر حیوان خورده ایم که ندانیم قصد شما چیست؟!
بوش: نه به خدا! هدف دیگر ما حمایت اسرائیل است و این هم مهم است!
پوتین: جناب محترم! اسرائیل در قارهء اروپا نیست! دهها مرکز استراتیژک نظامی در خلیج فارس درست کرده اید! همان ها برای حمایت اسرائیل کافی است! گذشته از آن خود اسرائیل دو صد سی بم اتم دارد و میتواند کل جهان اسلام را بخاک یکسان کند! ضرورت به شما نیست! شما خود این را خوب میدانید! میخواهید ما را گول بزنید!
بوش: پس چه کنیم؟
پوتین: ما دیگر به اهداف شما پی برده ایم. بچرخید تا بچرخیم!
بوش: یعنی چه؟ آیا جنگ سرد؟
پوتین: نه خیر! جنگ سرد یک اصطلاح کلاسیک است! ما برایش اصطلاح نو میتراشیم! جنگ منافع! شما منافع دارید ما هم منافع داریم!
بوش: چه کار میتوانید بکنید؟
پوتین: بشار اسد را خواسته بودم! ملک عبدالله پادشاه اردن را هم به تعقیب آن خواسته بودم! اولی سر سخت و با ثبات است ولی در همکاری با ما صادق! دومی صفت مرغ را دارد! درست مثل پدرش! چند شب خوابش را میگیریم رام میشود!
بوش: باز چه میکنی؟
پوتین: میخواستم موشک های خود را در سوریه جا بجا کنم، تا تلافی قرارداد پولند باشد! اسرائیلی ها که در کشور من هم یک مرکز فشار دارند، آنها نگذاشتند! ولی سلاح های پیشرفته و تجهیزات برای سوریه میفروشم! اخوانی ها هم امروز در جهان پی برده اند، که با یک روسیهء غیر سوسیالست بهتر میتوانند کنار بیایند، تا یک قلدر قدر نشناس مثل تو! بهر صورت خطر ما برایشان کمتر از شما است!!
بوش: ملک عبدالله چه؟
پوتین: ملک عبدالله را برای اینکه؛ به گروه های فلسطینی آزادی بیشتر بدهد، در عوض من هم از بار مسئولیتش در برابر شما میکاهم، تا اینقدر غلام شما نباشد!
بوش: خی ایران چه میشود؟
پوتین: ایران دوست ما هست و بوده! ولی آنقدر نه که صد در صد در مسائل دائمی به او اطمئنان داشته باشیم! در این رابطه اطمئنان داشته باش که، تحریم های غرب را بر ضد ایران وتو نمیکنیم!
بوش: با همهء سخت گوی هایت، این یک نکته را به دل من گفتی! همین قدر هم کافیست!
پوتین: نه اینکه فکر کنی از دیگر مسائل دست میکشم!
بوش: مثلاً چه؟
پوتین: مثلا در افغانستان! دیگر با شما همکاری نمیکنیم! برای همین به سفیر خود کاملوف هم گفتم که بگوید: «وقتی امریکا از پای در آمد ما وارد عمل میشویم» یا اینکه «افغانستان ویتنام دوم امریکا است» !
بوش: باز کار را خراب کردی! آخر در افغانستان منافع ما و شما یکی است! همین کمونستان چوچه های شما را که امروز در اروپا و امریکا پناهنده هستند، به عنوان دموکرات ها و حقوقدان و ... به افغانستان فرستادیم! دیگر چه میکردیم؟! اسپنتا را وزیر خارجه ساختیم! چند تای دیگرشان را هم در کابینه گنجانیدیم! ظاهر طنین را هم بجای روان فرهادی که یک مسلمان بود نمایندهء افغانستان در ملل متحد مقرر کردیم! دیگر چه میکردیم؟!
پوتین: اشتباه شما هم در همین است! شما اشتباه ما را تکرار میکنید! شما کسانی را روان کرده اید که ما یکبار آنها را تجربه کرده ایم! آنها کسانی هستند که به فامیل خود هم خیانت میکنند! آنها نه به درد افغانستان، نه به درد روسیه، نه به درد غرب و نه به درد اسلام و... میخورند! آنها بی غیرت ترین مردمان روی زمین هستند! آنها بخاطر هدف خود یک تخم مرغ را قربانی نمیکنند، چه رسد به جان و مالشان! حتی اگر اخوانی هم بر روی آنها یک خنده کنند، خود را به آنها می فروشند! مگر تنی را ندیدید که خود را به گلب الدین فروخت! وکیل و دیگر پرچمی ها خود را به جمعیت فروختند و باقی مانده های شان هم خود را در دامن امپریالزم که به خاطر آن کشور خود را خراب کردند، انداخته اند!!! هی هی!!! اشتباه کردید اشتباه!!!
بوش: آخر این اخوانی ها چرا قربانی میدهند؟ و در سخت ترین شرائط کشور شان را ایلا نمیدهند و باز هم در یک وجب جایش می ایستند! از همه مهم اینکه وقتی پول جمع میکنند، دوباره آن را برای بقای خود خرچ میکنند! مثلا همین قوماندان های جهادی؛ همهء جمع کرده گی خود را در 14 سال در مقابل طالبان خرچ کردند، ولی به غرب پناهنده نشدند، تا آخرین رمق حیات و در کمترین جای افغانستان مقاومت کردند؟! اینها چرا در مقابل تبلیغات بی بی سی و صدای امریکا و صدها رادیو و شبکهء صهیونیستی از صحنه در نمی روند و همیشه هستند؟! بخدا عجیب مردمی هستند!!!
پوتین: آنها با اینکه منافع خود را زیاد بلند نیستند و در سیاست بسیار اشتباهات تاریخی کرده اند، ایمان دارند، اگر چند در مقابل پول و چوکی بساری های شان دین خود را فروختند، ولی همهء شان آنطور نیستند! شما نباید همه را به یک ترازو بسنجید!!! اگر یک انتخابات آزاد کنید، باز هم صحنه از آنها است! در دور ترین قریه و قصبه نفوس سنتی و مردمی دارند! خلاصه اینکه با این صابون زدگی های وارداتی ما و شما هیچ قابل مقایسه نیستند! این مسکین یار و پسکین یار که برایشان تلویزیون ساختیم، تا آنها را دشنام بدهند، به یک چک چک این جهادی ها میگریزند!
بوش: من حالا وقت زیاد ندارم و امید وارم تا ختم دورهء ریاست من چندین مکالمهء انجام دهیم، تا به یک توافق کلی برسیم! در غیر آن کار هم امریکا و هم روسیه زار و خراب است؟ بخصوص آنوقت که این اوباگک نیرو های ما را از عراق فرا بخواند! بکلی رسوایی است! نمیدانم چه کنم؟ بهر صورت پناه به عیسی مسیح پسر خدا!!!
پوتین: با وجود این، من کار های خود را انجام میدهم و اگر ضرورت شد در روشنایی کار کرد های شما با شما مشوره میشود! تا مکالمهء دیگر موفق باشید!!! ولی آنقدر که شما در خطر هستید ما نیستیم، روسیه بعد از این عاقلانه عمل میکند، تا جای شما را در جهان پر کند! به سلامت!!! پناه به خدای مسلمانها!!
بوش: شما هم همینطور!!!
ادامه داردمکالمهء دوم تلفونی میان بوش و پوتین
شنبه 20 سپتامبر 2008, نويسنده: محمد مهاجر
سیاست گذاران واقعی در پشت پرده کی ها هستند؟
بوش: هلو آقای پوتین صدای مرا می شنوی؟ من بوش هستم!
سکرتر پوتین(سرگین اف) : بلی! بفرمائید، من یاور ایشان هستم. آنها فعلا در تشناب هستند! میشود، نیم ساعت بعد تر زنگ بزنید!
بوش: خوب است! تا نیم ساعت دیگر زنگ میزنم، به پوتین صاحب سلام بگوئید!
بوش پیش خود زمزمه میکند: این مردک (پوتین) هنوز جوان است، مثلی که هر شب با آن دختران ماه پیکر روسی عیش و نوش میکند و صبح هم تا ساعت 9 در تشناب است! خوش به حالش! ما را بگو که از بخت بد رئیس جمهور امریکا شدیم! راستش از ترس رسوایی 8 سال میشود که با هیچ دختر جوان خش و بش نکردم! آخر این هم شد زندگی؟! این مردک پوتین را بگو! کسی از او سئوال نمیکند که؛ چه میکند؟
من هم دلم میشود که همین قسم غیر مسئول باشم، ولی چه کنم که از یکسو به کلیسا وعده داده ام که من یک مسیحی صهیونی خوب می باشم. از سوی دیگر این رسوائی کلنتن با مونیکا بکلی مرا ترسانده و نمیتوانم پا از سر خطا کنم! خوب بهر صورت چند ماه بعد تمام میشود و دوباره عشق های خود را زنده میکنم!
مرا چه غم است! آتشی در دنیا در داده ام که بعد از رفتنم، پنجاه سال دیگر دودش چشم مردم را کور میکند، و من هم به عیش و نوش می پردازم، بخدا اگر دیگر کسی از من بپرسد یا در غم من باشد!! برو کاری خوده انجام دادیم! آنوقت در بدلش با بهترین دختران یهودی که از جانب ماسونی ها برایم تهیه دیده شده است، تا آخر عمر خوش می باشم! این را میگن هشیاری!!!
سکرتر پوتین به پوتین: می بخشید؛ بوش زنگ زده بود میخواست با شما صحبت کند؛ مثلی که با او قرار داشتید! پوتین: تو چه گفتی؟ هیچ چیز، گفتم تا نیم ساعت دو باره زنگ بزند!
پوتین: والله این مردک دیوانه، ما را بحال نمی ماند! هر روز فکر مرا خراب میکند و نمی گذارد که به همان نشئهء عشق خود باشیم! حرف های را می زند که مرا بکلی دیوانه میکند! این مرد روانی است روانی!!! آخر من همین مدمدیف را بخاطر این رئیس جمهور ساختم که از این درد سر ها کمی خلاص شوم! او جوان است، حوصله دارد، و از همه مهم اینکه من برایش همه چیز را یاد داده ام، در نهایت هم او از من دستور میگیرد و برای من همه چیز را گذارش میدهد! این بوش کله خراب دیوانه نمی گذارد ما بحال خود باشیم! مثلی که میداند که همه تصمیمات بدست من است و هر روز به من زنگ میزنه!
نیم ساعت بعد تر:
بوش: هلو من بوش هستم، صدای مرا می شنوید؟
پوتین: بلی می شنوم بفرمائید، شما خوب هستید؟
بوش: نه از کجا خوب باشم! مثلی که حرف چند روز پیشت باز صدق پیدا کرد و طوفان بسوی امریکا در حرکت است و خلیج نفت خیز مکزیک را دارد خراب میکند!
خوش بحال تو که صبح تا 9 بجه در تشناب هستی و خستگی های شب را رفع میکنی! ای کاش بجای تو بودم! پوتین: خوب بهر صورت! شما هم ما را بحال نمی گذارید! بهتر نبود که با مدمدیف رئیس جمهور صحبت میکردید؟
بوش: حرف بین خود ما باشد، تو خودت همه کاره هستی! چه ضرور است دیگری را واسطه ایجاد کنیم، همین قسم بهتر است که مستقیم حرف بزنیم!
پوتین: خوب بفرمائید به گوش هستم!
بوش: در او چند روز قبل صحبت کردیم، حرفهای بسیار زیادی گفتی که براستی مرا پریشان ساختی و در این چند شب هیچ خواب نکرده ام، میخواهم در چند مورد صحبت کنیم! اگر وقت داشته باشید؟
پوتین: اگر وقت هم نداشته باشم، باید صحبت کنیم! مسائل بسیار مهم است و ما در کل باهم حرف زدیم، ولی اینبار نظر من اینست که روی بعضی از موضوعات مشخص صحبت کنیم، تا صحبت های ما به نتیجه برسد و پراکنده نباشد!
بوش: روی چه مسائلی؟
پوتین: روی بعضی از مسائل در ملل منافق «ملل متحد» و راجع به بعضی از نهاد های این ملل! چون به نظر من بعضی از این ادارات که در بعد ها ایجاد شده اند و بخصوص در زمان که روسیه از هم پاشیده بود و این ادارات هم برای شما درد سر دارد و هم برای ما!
بوش: مثلا؛ شما یکی را نام ببرید؟
پوتین: همین اداره حقوق بشر! آخر به همین اداره چه ضرورت بود! این حقوق بشر را نه امریکا رعایت میکند و نه هم روسیه و نه هیچ کسی دیگری! بجز از چند کشور دنباله رو و کوچک بی اراده در اروپای غربی، که آنها هم تحت فشار مردم خود مجبورند در داخل کار های برای حقوق بشر انجام دهند!
بوش: ما این اداره را برای این ساخته بودیم که؛ تنها شورای امنیت و حق وتو برای چند کشور زور گو به تنهایی راه را برای سر کوب ساختن بعضی از رقیبان و دشمنان ما صاف کرده نمیتوانست. هر گاه ما میخواستیم کاری بکنیم، شما وتو میکردید! هر گاه شما کاری را میخواستید، ما وتو میکردیم! او ده عضو تماشاچی هم که هر ساله تبدیل میشوند و خوش هستند که در شورای امنیت هستیم در یگان مورد موافقت نمیکنند!
این بود که براداران صهیونست ما با ماسونر ها کلان بعد از بحث و بر رسی چند ساله بالآخره به این تصمیم شدند که راهی دیگری برای دست باز بودن ما برای سرکوب ساختن دشمنان مان جستجو کنند، این بود که ما ادارهء حقوق بشر را در ملل منافق ایجاد کردیم! این اداره یک شمشیر دو دمه است، هر دمی آن که به نفع ما بود استفاده میشود! پوتین: خی وقتی که حرف از این قرار است، شما حد اقل کمی احتیاط میکردید و از خود کار های نمی کردید که روی این حقوق بشر را سیاه کنید!
بوش: ما چه کرده ایم؟ هر چه کردیم، موافق همان نقشهء برادران صهیونست مان بوده!
پوتین: آقای بوش! شما باز آفتاب را به دو انگشت می پوشانید! شما در ابوغریب، گوانتانامو، زندان بگرام و دیگر زندانهای مخفی تان در اروپای شرقی، چنان اعمال شنیع انجام دادید که دیگر هیچ آبرو به حقوق بشر نمانده اید! بوش: چه کنم! در پهلوی من قسمی که خودت گفتی کسانی در اداره بودند که از من هم صهیونست تر بودند! همین رامسفیلد اون کار ها را در ابو غریب سر خود کرد! جنرال هایی هم که ما در افغانستان روان کرده بودیم اکثر شان حرامزاده (یعنی بی خانواده) بودند و در پرورشگاه های حرامزاده ها کلان شده اند، بناء نتوانستند جلو خود را بگیرند و امراض سادیزم خود را در بعضی جای ها به نمایش گذاشته اند!
پوتین: مثلا؟
بوش: وی! در همان زندان بگرام! خبر نشدی که چند اسیر حتی موی سفید را لواطت کردند! او بچهء افغانی هم که اعلان کرد که بچه بیریش یک جنرال ما است و پول خوب می گیرد!
پوتین: اینها آنقدر مهم نیست! در افغانستان بسیاری از قوماندان های شان هم این کار ها را میکنند! کمونستان شان هم بعضا با جنرال های ما چنین کرده اند!
بوش: درست است! افغانها در میان خود هر چیز دارند، ولی آنقدر به ننگ هستند که از جانب بیگانه ها هیچ چیز را قبول نمیکنند!
خی حرف حساب تو چه است؟ از چه حرف می زنی؟!
پوتین: حرف من در این است که شما در هر بمباران تان صدها نفر افغان را میکشید! در عراق تا حال بیشتر از یک ملیون نفر را کشته اید که اگر صدام صد سال دیگر زنده می بود، به این معیار نمی کشت! اکثر آن افغانهای بیچاره را هم که می کشید یا در ختم قرآن هستند، یا در عروسی هستند و یا در یگان مجلس اعضاء! این بکلی آبرو ریزی است! چند وقت قبل کاروان تان هم دهها نفر را در کوتل خیر خانه زیر تیر کرد! و تا حال حد اقل ده مجلس عروسی، پانزده مجلس ختم و اعضا و صدا کاروان مردمی را نابود کرده اید! مگر شما چشم ندارید که این قدر اشتباه میکنید؟ یا اینکه این اشتباه های پلان شده است؟ من با این اقدامات سخت مخالف هستم!
بوش: چرا؟ به تو چه درد رسیده؟؟
پوتین: بخاطر که از یکسو ارزش این اصطلاح پر طمطراق حقوق بشر را از میان می برد و از سوی دیگر تو داری تجربهء تلخ ما را تکرار میکنی! تجربهء که ما در افغانستان دهها هزار خانه و کاشانه را از میان بردیم، ولی عاقبتش خود را ما تباه کرد!
بوش: راستی خوب شد یادم آوردی! شما 34 هزار قریه و قصبهء افغانستان را خراب کردید، شش ملیون نفر را آواره کردید، یک و نیم ملیون را نیست و نابود کردید، ولی در آن زمان تو خودت در کی جی بی هم بودی! چرا دنیا و افغانها اینقدر هیاهو راه می اندازند، ولی آنوقت راه نمی انداختند؟
پوتین: ای ساده! باز هم پیش شیطنت های کی جی بی کم آوردی!! روسها در بعضی موارد از شما هشیار تر اند! ما آنوقت اینقدر جنایات را مرتکب شدیم، توسط خود همان احمقان بروت دراز افغانی انجام دادیم! این بود که دنیا و افغانها، آنها (خلقی ها و پرچمی) ها را انگشت نشان میکردند، نه ما را! شما این جنایت را ولو نسبت به ما کمتر هم انجام میدهید، خود تان مستقیم انجام میدهید! همین اشتباه و حماقت شما است! باید که شما را بد بگویند!
او خاطرات جنرال ما را نخوانده ای که؛ در حضور او خلقی های افغانی در ننگرهار در باغ های زیتون در یک خانوادهء شریف افغانی به چند زن و دختر تجاوز کرد و بعد همه را گلوله باران کردند! در نهایت هم چند گوسفند را به حیث تحفه به قوماندان ما آوردند! آن حادثه به عنوان یک مورد از ملیون ها مورد کافی است در همهء ولایات افغانستان رخ داده است و یاد آوری آن ها موی را بدن راست میکند!!
بوش: آخر آنقدر غلامان حلقه به گوش و متحد ایدیولوژیک که شما در افغانستان داشتید ما نداریم! اینهای که با ما هم پیمان شده اند، و یا ما از خود امریکا و اروپا روان شان کرده ایم؛ گروه اول بخاطر منافع خود شان با ما متحد شده اند و میدانند که ما تا آخر در پهلوی آنها نیستیم! ولی این گروه دوم؛ در این کشور های ما اینقدر سوسیال خورده اند و به کارهای پاک کاری و هوتل داری و ظرف شویی مشغول شده اند که، در افغانستان چشم شان بجز از دالر و دزدیدن چیزی دیگری را نمی بیند!
اینها در غم این هستند که جیب های خود را پر کنند و دو باره به غرب بر گردند و زندگی کنند!
او چوچه های کمونست شما غیر از راه کریملین و خواب های بهشت دروغین مارکس چیزی دیگری را بلند نبودند! چه کنیم خاک بر سر ما شد، با این دو متحد و همکار نا جور!
پوتین: اقدامات اول شما هم که در افغانستان بنام آزادی بیان و حقوق بشر انجام دادید، چندان از نظر من عاقلانه نبود؟
بوش: چرا؟ مثلا؟
پوتین: شما همهء حقوق بشر را در این خلاصه کردید که ملالی جویا و امثال او را جائزه دادید، سیما ثمر را رئیس حقوق بشر مقرر کردید و چند انجیو را هم مقرر کردید که هرچه فحشا و بی بند و باری است، بنام آزادی بیان در کابل و دیگر شهر های افغانستان انجام دهند! این بود که مردم افغانستان به شما مشکوک شدند!
بوش: راستی من خودم این کار را نکردم؛ ولی به بعضی کشور های دنباله رو و اروپایی ها دستور دادم چنین کنند! هدفم همین کشور های کوچک؛ مثل دنمارک، ناروی، ایتالیا و در بعضی موارد هم انگلیس و آلمان است که این کار های تشویقی را انجام بدهند!
آخر اینقدر دو و دشنام که ملالی جویا داد، بخدا خود من هم جرأتش را نداشتم! گفته اند که: دیوانه بگریز که مست آمد! او و امثال او برای ما بسیار خوب بود و دیوانه وار عمل میکردند!
پوتین: خی چرا این کار های شما نتیجه نداد؟ در عوض اینکه کاری کرده باشند، جنگ سالاران و مجاهدین را پیش از پیش تقویه کردند؟
بوش: این را راست میگویی! گفته اند:
اگر خواهی که دنیا را ببازی
مکن با کودک و دیوانه بازی!
ما هم کار های مهم را با دیوانه ها و کودکان خواستیم عملی کنیم، عملی نشد که نشد، ما را چند دهه دیگر به عقب انداخت!
بوش: اگر چه از طریق آن ادارات که جائزه میدهند، دستور داده شده بود که ملالی و امثال او، ما را هم یگان یگان دو و دشنام بدهند، تا مردم شک نکند که از ما دستور میگیرند! ولی ملالی جان در مصاحبه های خود همیشه به ما درس دموکراسی میداد و خود ما را که ایجاد گر او و امثال او بودیم جنگسالار و... میگفت!! گفته اند:
هر که بیند خلق را سر مست خویش
از تکبر می رود از اصل خویش
این بسیار شرم آور بود! بخاطر همین هم بعضی از طرفداران خود را در پارلمان دستور دادم که؛ وقتی ملالی مجاهدین را دو زد، از مجاهدین دفاع ظاهری کنند و کاری کنند که او را بکشند! قریب کشته بودنش! ولی به اخراجش کفایت شد و کشته نشد!
پوتین: خی قصه از این قرار است!! در این انتخابات ریاست جمهوری ما هم که اینقدر سر و صدای انگلیس و بعضی های دیگر بلند شده بود و میخواستند که نگذارند من، مدمیدف جان را به حیث رئیس نصب کنم، به همین خاطر بوده؟! خوب شد که در گرجستان درسشان دادم تا بفهمند که روسیه افغانستان نیست!!!
بوش: نه بخدا غلط فهمی نشود! من در آن موضوع انتخابات شما هیچ دخیل نبودم!
بیبیند! شما ده سال میشود که مردم را در قفقاز به خاک و خون میکشید و چندین بار شهر گروزنی را خراب کردید، مگر حرفی از قصر سفید بخاطر این جنایات شما بنام حقوق بشر بر آمد؟ نه خیر شما آزاد هستید!
این حقوق بشر صرف برای سودان، ایران، افغانستان و یگان کشوری هست که مسلمان نمائی میکند و میخواهد قومانده کاکایت را قبول نکند! همین است که ما ایشان را به این شعار حقوق بشر گوشمالی میدهیم!
پوتین: خی یک چند مثال نشان بده که کسی دیگری هم حقوق بشر را پایمال کرده باشد و شما خاموش شده باشید؟
بوش: هی هی! بسیار بی خبر هستی! فکر میکنم هیچ اخبار را نمی شنوی!
تو هر روزه همین مصر را نمی بینی؟ روزانه دهها و صدها مسلمان را زنجیر بند به زندان می اندازد، برای کشتن و به شکنجه کشیدن شان بهانه ها جور میکند! سی و پنج سال میشود که یک آدم که مردم مصر او را «بقرة الضاحکة» ـ یعنی گاو خندان ـ میگویند؛ بر آنها حکم میراند ـ البته به ارادهء ما حکم میراند ـ و آنهم با نهایت شکنجه و خشونت قرون وسطائی! ما نه تنها که خم بر جبین نمی آوریم، آنها را همکاری هم میکنیم! مشاورین ما همیشه در زندانها و ادارات امنیتی مصر وجود دارند. طریق شکنجه، وسایل شکنجه و روش های جدید را به آنها می آموزیم!
تنها ما در سال 2006 پنجاه هزار تن وسایل شکنجه به کشور های جهان سوم صادر کردیم! ما تنها دموکراسی صادر نمیکنیم! از این کار هم زیاد میکنیم!!
به همین منوال تمام کشور های خلیج و باقی کشور های اسلامی! از این هدایای ما بهره مند می شوند!!!
همین سعودی ها! در آنجا اسلام، قانون، مقررات و خوبی ها همه همان چیزی هست که یک فامیل تأیید کند! حتی در آن کشور زنان اجازه رانندگی ندارند! روزانه صد ها نفر به جرم یک حرف سیاسی در صحرا های ربع الخالی انداخته میشوند! ما لام تا کام نمیگوئیم! چون مثل شما کمی برایشان احتیاج داریم!! اینها خوب مثال های هستند از هزاران نمونه که وقت گفتنش نیست!
از فلسطین نپرس! هفتاد سال میشود که ما روزانه دهها منزل را در سر اهالی آن خراب میکنیم و سر زمین شان را قیچی کرده میرویم، نزدیک است که خلاص شود!
یک گروپ احمق را هم شصت سال میشود که به بهانهء صلح دنبال خود میکشیم!! گفته اند: احمق باشد مفلس در نمی ماند! این جنایات را توسط اسرائیل انجام میدهیم و نام آن را هم دفاع از حق خود می نامیم! به فکرم همین مشت نمونهء خروار بس است!
پوتین: والله در استخبارات بودن انسان را از سیاست کمی دور میکرده است! من هم در «کی جی بی» به این اندازه از نقشه و اعمال شما معلومات نداشتم! آفرین به این دیده درای شما! والله عقلم حیران ماند! پس ما خوب هستیم که از این معقولات هیچ چیز نداریم! هر کاری می کنیم مردانه وار و بدون بهانه تراشی انجام میدهیم! در این یک مورد من بشما تسلیم هستم!!!
بوش: این حرف ها و معلومات های من باعث نشود که هر چه دلت خواست انجام دهی؟
پوتین: ای برادر! مگرم از سر ستالین زنده شود و ریاست روسیه را در دست بگیرد که ما اینقدر جنایات که تو کرده ای انجام بدهیم!
بی غم باش! ما از گذشتهء خود پند گرفته ایم و میخواهیم روسیه را به زمان قبل از بلشویک ها بر گردانیم و یک کشور متمدن و با دوستان خوب در دنیا، ولو مسلمانها هم باشند زندگی کنیم!
بوش: والله من هم کار های خود را بی نتیجه دیده ام و از همین خاطر در لابی صهیونیزم در امریکا به همکاری بعضی از ماسونر های کلان تصمیم گرفته ایم که، یک دورهء هشت سالهء دیگر را به دموکرات ها واگذار کنیم! تا هم ما راحت باشیم و هم آنها بر روی اعمال سیاه ما کمی ماست بمالند!
* در این باره راستی اسرائیل هم با ما هم نظر ماست! اونها هم تأکید دارند که همین دموکرات ها برای دورهء بعدی بهتر است!!!
اگر چند اونها شک داشتند که (اوباماکک) یک مسلمان زاده است و بسیار عمر خود را هم در اندونیزیا گذرانیده است! نشود که رگ و خون مسلمانی داشته باشد؟
من آنها را مطمئن ساختم! در امریکا کسی باید رئیس شود که از دهها ماشین و لابراتوار لابی صهیونیزم چک شده بر آید! برای همین هم اوباماکک در جلسهء سالانهء «آی پیک» لابی صهیونیزم، همه را مطمئن ساخت که او در کنار اسرائیل است و از ایران انتقام میگیرد! خدا کند که کار هایش نتیجه بدهد و به گفته های خود جرأت مندانه عمل کند! درست مثل من!
* روی دوم قضیه اینست که؛ ما در عراق شکست خورده ایم! یعنی شکست نخوردیم، ولی به اهداف اصلی خود هم نرسیدیم!
شکست نخوردیم به این معنا که؛ بعد از بر آمدن ما هم در دهها سال دیگر این کشور آرام نمی شود و یکی در کلهء دیگه زده میروند و همین خودش هم برای ما و اسرائیل یک پیروزی استراتیژيک است. ولی به اهداف اصل خود نرسیدیم؛ به این معنا که، ما نتوانستیم یک حکومت سکولر را تأسیس کنیم! القاعده را مهار کنیم و دست ایرانی ها را کوتاه بسازیم! در نهایت از امضای یک پیمان دائمی نظامی واستراتیژیک هم سر کشی میکنند و میگویند باید عساکر ما در عراق از محاکمه مصئون نباشند! اینست نهایت کار ما!!
* بهر صورت ما باید از آن خارج شویم! و این کار یگانه راهش، به میان آمدن دموکرات ها است و اونها به مصلحت خود ما این کار را میکنند!
گفته اند: ضرر را از هر جایش ایستاد کنی باز هم نفع است! چه کنیم از ما دنیا هم رفت و آخرت هم! حضرت عیسی چقدر بر من قهر باشد که از آن دین متسامح او، من یک هیولای وحشت و تجاوز ساختم! بهر صورت من این را اگر بخاطر یهود هم انجام دادم، اقلا حضرت موسی نزد حضرت عیسی شفاعت من را خواهد کرد! سنگ صبور من عیسی است! توکل به او!!
پوتین: بس است دیگه! اینقدر خود را حق بجانب نتراش! از اون قصه های که تو کردی و اینکه در جهان چه کاری میکنید و اوباما هم ادامه دهنده آنست، بر می آید که دیگر وجدان قرار و زنده در این جهان نمی بینیم! پوتین: بسیار احساسات من بر انگیخته شد! والله همین افغانهای بیچاره که از دست ما اینقدر جفا دیده بودند و ما بنام امریکایی و امپریالیزم آنها را نابود کردیم، وقتی بعد از آمدن طالبان به کشور های ما آمدند، آنقدر مردمان خوب بودند، آنقدر خلیق و خوش رفتار که؛ بجز از دختر بازی کاری دیگری نداشتند! دختر روسی میگفتند و جان میدادند! حتی همان مجاهدین شان هم که آمدند، مهربان ترین مردم به دختران روس بودند! این را چه میکنی که؛ بسیاری های شان زن روسی گرفتند و این دختران را به اروپای غربی به حیث مهاجر بردند! اقلا آینده یک نسل مختلط با آنها داریم! در عالم منافع همین هم یک بذر خوب است!
براستی مردم خوبی بودند و ما فریب این چند خورد ظابط کم عقل را خوردیم و بنام سوسیالزم و تحرک توده های کارگر این کشور فقیر و بی چاره را نابود ساختیم!
بوش: باز چه رگ افغان دوستی و احساساتت در مقابل این افغانها جوش کرده! میخواهی چه کار کنی؟! پوتین: هیچ کار! اگر بتوانیم به آنها خدمت میکنم! هر کسی که باشد، افغان باشد! حتی همین مجاهدین سابقه اش را هم دوست دارم! به جز از همان کم عقلان (خلقی و پرچمی) که ما را بنام توده های کار گری در افغانستان فریب دادند و آنجا کشاندند! آنجا رفتیم که از توده موده خبری نبود! همان دهقان ها ما را بیشتر از زمین داران کشتند! حالا وقت جبیره است و باید تا حد امکان جبیره کنیم! برای همین هم با گلب الدین خان یکی دو بار تماس گرفتم! بوش: هدف من اینست که، به لحاظ عیسی مسیح باقی ماندهء کار ها را خراب نکنی!
پوتین: برو بابا! تو خودت چند ماه دیگر وقت داری میروی و برای ما تعیین تکلیف میکنی! خودم میدانم و کارم! می بینم که اوباما چه میکند؟ باز با او حرف می زنم!
بوش: از موضوع بسیار دور شدیم! مورد بحث ما حقوق بشر بود؟
پوتین: با این کار های که شما کرده اید و میکنید! دنیا را خبر ساخته اید! دیگر فکر نمیکنم مردم به این حرف ها فریب بخورند! شما نه خود کار خوب میکنید و نه میگذارید دیگران کاری انجام دهند!
بوش: آخر زندگی سیاسی همین است! ما جائزهء نوبل تعیین کردیم؛ به هر چه دیوس در کشور های اسلامی بود آن را دادیم! یعنی ناروی را مسئول این کار مقرر کردیم! صدها موسسه دیگر بنام ستاره های زیبایی، ستاره های سپورت، ستاره های آزادی بیان و... هیچکدام کار گر نیافتاد! مگر شما چه کردید که اینقدر طمطراق میکنید؟ پوتین: ما همان یک جائزه داشتیم به ترکی در مقابل کتاب «د بنگ مسافر» دادیم! وقتی دیدیم این کار ها جایی را نمیگیرد، مستقیم وارد میدان شدیم! راستی جائزه و جائزه بازی، بسیار وقت را می گیرد و ما حوصله اش را نداریم!!
ولی شما به که جائزه دادید؟
بوش: اوه! نمیدانی که در مصر؛ به نجیب محفوظ بخاطر او داستان مسخره اش « بچه های کوچه من» و به انور سادات بخاطر که حلقه غلامی اسرائیل را برای اولین بار در گوش کرد! و به یاسر عرفات که اون هم از اخوانی ها برید و به صف هرچه کافر بود پیوست! به شیرین عبادی در ایران و...
ولی در همهء این کشور ها مردم کتابهای سید قطب و صدها اخوانی دیگر را بیشتر دوست دارند، و هر کتابش از صد بار بیشتر چاپ شده است! در ایران هم مردم همه اش نوشته های شریعتی، مطهری، سروش، و... صدها آخوند دیگر را میخوانند!
افغانستان هم که دانشمند نداشت هر چه جائزه بود به شکریه جان و ملالی جان و داکتر سمیع و چند تای دیگر دادیم، هنوز هم مردم دنبال نگاشته های صلاح الدین سلجوقی، سید جمال و ... هستند!!
اصل مشکل در همین قرآن و حدیث و شریعت است! چه کنیم گفته اند: هر چیز به اصل خود بر میگردد! راست گفته اند!!!
ما از هر راهی که داخل میشویم؛ نتیجه نمیدهد! تو یک چیزی بگو آقای پوتین!! که ما با این افغانها چه کنیم؟ آخر شما یک تجربه طولانی دارید!!
پوتین: این یک سوال شما بسیار بجای بود! پس گوش کن!
اول: افغانها در یک کلمه؛ «چند روز، چند ماه و در نهایت چند سال گرو میشوند، ولی هیچگاه مکمل فروخته نمیشوند» این یک اصل است. هر قدر پول برای اینها بدهی، هر قدر فاحشه خانه بسازی، هر قدر حقوق بشر یا پشر بگوی! هر قدر اسلام و قرآن را توهین کنی! بعد از چندین دهه می بینی که اینها سر از گریبان الله اکبر و ملا امامان مسجد بدر میکنند! این تجربهء تاریخ است!
بهتر همین است که بسیار مخلصانه با مسلمانهای خوب این ملک بسازی! البته مقصودم طالبان، القاعده و یگان جنایت کار دیگر نیست! یعنی همان مسلمانان که بسیار شریر نیستند!
دوم اینکه؛ افغانها تا وقتی با کسی هستند که منافع شخصی شان باشد! اگر تو همین امروز کرزی را دور کنی دیگر دشمن تو است و همهء گناهان را بر گردن تو می اندازد! این دور نیست باز می بینی! پس بهتر است که قدم های خود را سنجیده بگذاری!
سوم اینکه؛ سر این صابون زدگی های خود ما هیچ حساب نکنی! افغانستان از همان دهقان پای برهنه و از همان چوپان در کوه با خیمه است. و این صابون زدگی های از غرب رفته، تا یک ارتش 100هزار نفری در پشت شان نباشد، یک روز هم در آن کشور نمی ایستند! این کر و فر امروزی شان هم بخاطر هست که شما دهها پایگاه نظامی در افغانستان دارید! و اگر روزی که تو از دروازه برائی اینها از کلکین وقت بر آمده اند! خلاصه اینکه سر اینهای که تو سرمایه گذاری کره ای و فکر میکنی شاد نمیشوی!!
* بهتر است که مردمان بومی این کشور را، مثل پاکستان، هندوستان، بنگله دیش و دیگر کشور های جنوب شرق آسیا تشویق کنی، تا یک ادارهء دلخواه خود را بسازند و با فقر و نداری خود راضی باشند و فکر هم نکنند که دیگران برایشان دستور میدهند! همین برای آنها بهتر است!
* یعنی پوست کنده بگویم؛ شما برایشان نظام دلخواه خود را دکته نکنید، به ارزش های دینی و ملی آنها توهین نکنید و... صرف به آنها کمک کنید یک سیستم بسازند، کمک تعلیمی و مادی کنید، موارد اقتصادی شان را فعال بسازید، بنیاد های اساسی اقتصادی شان را زنده کنید! درست مثل ما که چنین میکردیم! ولی آن اشتباه ما را نکنید، یعنی به ناموس و ارزشهای شان دست نزنید!
* در آخر اینکه بار و بسترهء این سک شوی هایتان را هم بسته کنید و از این کشور بیرون کنید! چون اینها مثل همان خورد ظابطان بی عقل که ما را به ماجرا کشیدند شما را رسوا میکنند! این ریزه خوار های شما هم در کم عقلی کمتر از آنها نیستند!
همین راهش بود که در چند حرف مختصر گفتم! باقی خود دانید!
بوش: درست است، سر این موضوعات جدی فکر میکنم و در هفتهء بعد اگر عیسی مسیح بخواهد در رابطه بعضی موضوعات دیگر بحث خواهیم کرد! فعلا به عیسی مسیح می سپارمت!
پوتین: درست است پناه به خدای مسلمانها!
سکرتر پوتین: چرا شما توکل به خدای مسلمانها میکنید؟
پوتین: ای بی عقل! من از همان زمان که ماتریالست بودم، در باره این خدا فکر میکردم و در نهایت به این نتیجه رسیده ام که؛ خدا بچه ندارد! در اینکه خدا پسر نازدانه ندارد شک ندارم!
* ندیدی که همین علی باسلین خود ما بعد از 25 سال اسقفی در کلیسای ارتودوکس روسیه و عضویت در پارلمان اتحاد شوروی وقت، ده سال قبل مسلمان شد و گفت دین اسلام حق است! راستش را بخواهی من حالا به همه چیز خود مان شک دارم!
برو به کارهایت برس! زیاد حرف نزن!!!!
پوتین: راستی در هفتهء بعدی، یک قرار با بوش بگذار و یک روز قبل مرا خبر کنی!!
kabulpress
بوش: هلو! آقای پوتین صدای من را می شنوید؟ من بوش هستم!
پوتین: بلی پوتین هستم. می شنوم شما خوب هستید؟
بوش: بد نیستم. حال شما چطور است، هوای مسکو امسال در تابستان چگونه بود؟
پوتین: هوا امسال نسبت به سالهای دیگر آفتابی و گرم است!
بوش: باید گرم باشد؛ چون امسال ذرات خانه های کهنهء روسیه را دوباره فعال ساختید و از این ناحیه حتما در هوای مسکو گرمی رو نما گردیده ست! از سوی دیگر راکت های قارهء پیما را با تکنالوژی جدید آزمایش کردید، حتما این هم تأثیری در گرمی هوا دارد!
پوتین: شما چطور هستید؟ از هوای واشنگتن نگفتید؟ حال و هوای شما چطور است؟
بوش: راستش را بپرسی امسال هوا خوب نیست، نسبت به ده سال قبل بسیار سرد است و از سوی دیگر بعضی از ایالت های ما را هم یکی پی دیگری طوفان می زند. نمیدانم علت در چه است؟
پوتین: علتش را من برایت میگویم: شما همهء توپ، تانک، طیاره و آتشی که داشتید به عراق وافغانستان فرستاده اید. این نبود مواد آتش زا هوای واشنگتن را گرم ساخته است! اگر چنین ادامه بدهید شاید همهء امریکا یخ بندان شود!
* هر چه در مورد آتش سوزی ها و طوفان ها؟ شما خود معتقد هستید که در دنیا نظام های شریر وجود دارند و این شر باعث تباهی ملتها میشود! عذاب خدا هم وقتی نازل شد، خوب و بد را می سوزاند و یا نابود میسازد. از این معلوم میشود که نظام شما هم نسبتاً شریر و ظالم است و این اعمال شما سبب مصیبت امریکایی ها شده است! گذشته از این، امریکایی ها در هیچ جای دنیا در امن نیستند! حتی در خود کشور های غربی در موتر های ضد زره گشت و گذار میکنند! این واقعاً یک عذاب الهی است!
بوش: از این چه شرارتی بد تر که؛ به گرجستان حمله کرده ای و نصف خاک آن بی چاره ها را هم اشغال نموده ای و تمام موافقاتی که شخصا با تو کرده بودم زیر پای گذاشته ای؟ پوتین: آقای بوش حرفت را فهمیده بزن! این تو بودی که از شانزده سال بدینسو در زیر پرده با ما در مسئله اروپایی شرقی، افغانستان و عراق توافق کردی و توافقات خود را همیشه زیر پای نمودی، ما هم از شما یاد گرفتیم!!
بوش: آنوقت نه من رئیس امریکا بودم و نه تو رئیس روسیه! ولی در دورهء من اگر توجهی به شاکاسفیلی شده است، بخاطر بود که، او بسیار جوان زیبا است و در مدت که در امریکا بود، رفیق پسر من بود و وقت مرا خوش میگذرانید! تنها سی آی إی را وظیفه دادم که در پیروزی ریاست جمهوری به او کمک کند، ولی تا حال هنوز ناتو را تشویق نکرده ام که گرجستان را به عضویت خود قبول کند! آخر چند شب هم بستری همین قدر می ارزد!
پوتین: درست است! آنوقت در کشور ما یک کله پوک «یلتسن» حکومت میکرد و شما از وجود او استفاده کردید و تمام موافقات را به نفع خود ترتیب کردید! در کشور شما هم یک شخص حکومت نمیکند و همان ادارات صهیونیستی و سی آی إی تصمیم میگیرند. تو بودی یا نبودی، همان کلنتن دختر باز که «یک بیک دنبال هم جنس بازی را که شغل اصلی او بود رها کرد و دنبال مونیکا را گرفت» این کار ها را کرد، ولی بنیاد گران نو امریکا یعنی دوستان نزدیک تو، در ادارات مهم و استراتیژیک زمینهء را مساعد ساختند، تا شوروی را از هم بپاشید و در پی آن از نبود یک رهبر قوی در کشور ما استفاده نمائید!
بوش: درست است، تو هم یک روز تو نگذاشتی که آب خوش از گلوی من پایان برود و در این مدت هشت سالهء من به هر کس سر جنباندی؛ به ایران، به چین، به سوریه، به سودان و...! هم ایران را گفتی بلی، هم ما را در افغانستان همکاری کردی و هم در عراق دست ما را باز گذاشتی؛ ولی همیشه در پشت پرده با دشمنان ما کانتک داشتی؟
پوتین: من در زمان یلتسن در دستگاه «کی جی بی» کار میکردم و مراقب کار های شما بودم. خپ خود را گرفتم و دیدم که چه میکنید؟ این بود که او مرد کله پوک را به آرامی دور کردم و خودم آمدم، تا جلو شرارت های شما را بگیرم!
بوش: این موضوعات درست است، ولی شما چرا نیروگاه بوشهر ایران را تمویل میکنید؟ مگر قرار ما این نبود که ما باید تا سالهای دراز آن را به بهانه های زیاد معطل بسازیم؟
پوتین: من چه کار میکردم؟ تا جایی که من خبر شدم، خود شما از هر طریق غیر مشروع به آنها سلاح و تجهیزات پیشرفته تهیه میکرده اید، حتی در جنگ میان عراق و ایران؛ علاوه از اینکه عراق را سرتاسر تجهیز میکردید و فامیلی با صدام دوست بودید و رامسفیلد در آن زمان هر هفته در عراق بود، به قیمت ده میلوین دالر سلاح به ایران فروختید، که در بعدها افشاء شد! همین پاکستان که همهء این معلومات ذروی را در اختیار ایران گذاشته است، مگر بی اجازهء شما یک گیلاس آب را خورده میتواند؟ که چنین کاری بزرگی را انجام دهد؟
بوش: عجیب حرفهای میزنی! تو میدانی که ایران اگر بم اتم هم داشته باشد، در بسیاری موارد بدرد ما میخورد، ما که قبلا در این مورد حرف زده بودیم! ولی این اسرائیل است که همیشه در دهن من و شما لقمه میدهد که چه بگوییم! آخر این اسرائیلی ها نمیدانند که ایرانی ها همان قدر که برای آنها خطرناک است، برای دشمنان احتمالی ما هم خطرناک اند! پس من در این مورد اختیاری ندارم و این لابی صهیونیزم در امریکا است که تصمیم میگیرد. این از قدرت هر رئیس جمهور امریکا خارج است!
پوتین: پس من هم در بعضی موارد اختیار ندارم! این صهیونیزم بلای سر ما هم است و بر ما هم نسبتاً تسلط دارد! سوسیالیزم و ماتریالیزم و حتی آقای مارکس هم از اختراعات خود یهود و ماسونیت بود! شما هم ما را در این عرصه ها معذور بدانید! بهر صورت این مسئله به حیث یک جنجال باقی مانده است. نباید مسئله گرجستان آن را تحت الشعاع قرار بدهد!
بوش: ترس من تنها از این موارد نیست! تو بشار اسد را هم دعوت کردی و او شریک استراتیژیک ایران است! بر خلاف تمام روسای دولی عربی او برای یک روز هم غلامی ما را قبول نکرد، هرچه دروغ گفتیم، وعده کردیم و تهدید نمودیم خم به ابرو نیاورد! او همیشه در پهلوی ایران قرار گرفته و سنگ اندازی میکند. ببین! این هزارها ملیارد دالر مصرف ما در عراق از دست همین بشار اسد و ایرانی ها هدر رفت و من هم به حیث یک چهره سیاه در تاریخ معرفی شدم! آخر من از کدام کار شما بنالم؟! از همه بدتر اینکه؛ این بشار خودش یک نشنسلت عرب است که از اساس برادران صهیونست خود ما آن را میشل عفلق اختراع کرده بودند، امروز در پهلوی بنیاد گراهای مثل حماس، حزب الله و ایران قرار گرفته است! این دیگر بسیار وحشتناک است! صدها سال سرمایه گذاری ما برای تفریق جهان اسلام و سر کوب اینها بدستان همان مخترعات خود ما نابود میشود و بی نتیجه می ماند!!
پوتین: برادر محترم! خود کرده را درمان نیست! تو خودت زیاده روی کردی، اولین روزی که آمدی در پهلوی خود دیک چینی را آوردی، رائیس را آوردی، رامسفیلد را آوردی، اون یکی دیگر که در ملل متحد چند ماه سفیر غیر قانون ات بود، با بروت های دراز، نمیدانم نامش چیست؟ پاک پاکیزه یک صهیونیست بود! کولین پاول وزیر خارجهء تو بود، و او دیگر رئیس پانک جهانی که فضیحت کرد و آن زن کارمند شیرین ... نمیدانم چطوری را چه کرد و...، همه شما یک تکه آتش بودید و با اقدامات عجولانهء خود جهان را شور دادید! تو بودی که بصراحت این جنگ را جنگهای صلیبی نامیدی! پس گناه ما روسهای بیچاره چیست؟ * قرار نبود که ما به این سرعت دنیا را تغییر بدهیم، نقشه های که ماسونیت و صهیونیزم برای ما صد سال قبل داده بودند و ما تا حال به آن عمل میکنیم، اینگونه نبود که شما عمل کردید! شما بسیار تند رفتید و امروز زهر افتیدنش را هم می چشید! پس گناه ما چه است؟
پوتین: در باره بشار اسد؛ باید بگویم که اینهم تقصیر ما نیست! او یک داکتر چشم است که در انگلستان تحصیلات خود را تمام کرده و همانجا هم کار کرده است! این از ضعف شما بود که او را یک جاسوس خوب تربیه نکردید و با چشمان باز جامعهء شما را مطالعه کرد و به اهداف استعماری شما پی برد و میداند که شما با غلامان خود بعد از اکسپایر شدنشان چه کار میکنید؟! با همین صدام چه کردید؟ رفیق حریری را هم خود تان کشتید و به گردن بشار انداختید! متأسفانه او شما را خوب شناخته است! پس این عیب از ما نیست، او شما را شناخته است و بحیث یک انسان با خبر بر خورد میکند!
* درست مثل آخند های ایران. آنها هم در فرانسه وقت سپری کردند، مبارزهء خود را هم پخته کردند و شما را هم شناختند! شما نباید اینقدر مردم را آزاد بگذارید که به همهء سر و سر شما پی ببرند! اینها دیگر امروز بخاطر منافع کشور های خود به ما تکیه کرده اند و ما هم نمیتوانیم به آنها نه بگوییم! با اینکه میدانیم برای همیشه با ما نیستند!
بوش: در این دو مورد استدلال تو کاملا درست است؛ ما نباید ملتها را بگذاریم که چشم شان باز شود. اینها! همین کشور های اسلامی را میگویم! به مرغی میمانند که باید چشمهایشان را بدوزیم و صدها سال بر اینها حکومت کنیم. اگر چشم های اینها باز شد دیگر ما نمیتوانیم بر اینها حکومت کنیم! همون یک ملک فیصل «پادشاه سعودی» چه شعار اسلامی داد و ما با سرعت تمام توسط برادر زاده اش «ملک خالد» او را کشتیم! نباید شخصیت های آزاده و روشنفکران مسلمان آزاد گذاشته شوند!
پوتین: پس چه کار کنیم؟ کاری است که شده است، ولی همه اش از شرارت همین انگلیس های شریر و دوست نزدیک شما است! این کسانی که اکثر در برابر فلسفهء مارکسیزم قرار گرفتند و بیداری اسلامی را رواج دادند، در همین دانشگاه های انگلیس درس خوانده بودند! علامه اقبال، دکتر شریعتی و...
* یکی از آنها هم وقتی اعمال شما را در امریکا دید، بسیار بر انگیخته شد و برگشت تا جهان اسلام را بیدار بسازد! همین سید قطب را میگویم! این آتش های هستند که از دامن خود شما بر خواسته اند! ور نه ما در زمان اتحاد شوروی سوسیالیستی یک دانشمند آگاه هم به جهان اسلام صادر نکردیم، هر چه صادر کردیم غلام حلقه بگوش بود! اگر میخواستیم کل ملت های شان را بخاطر ما بکشند، آماده بودند! از کارهای خصوصی که برای ما انجام داده اند برای شرم نمیتوانم فعلا چیزی بگویم! بهر صورت ما میخواستیم به عنوان روشنفکران آنها را به کشور های شان معرفی کنیم، ولی شما نگذاشتید!
* خمینی و دار و دسته اش را هم شما بردید در پاریس مهمانداری کردید، وقتی بر گشتند، هم چهره ما را به جهان اسلام معرفی کردند و هم چهره شما را! پس گناه ما چه است؟ مجاهدین افغانستان را هم کمک کردید، تا از شر کمونیزم شما را نجات دهند! اگرچند که؛ نامردی شما در برابر آنها بعد از پیروزی شان و اختراع طالبان و جنگهای داخلی بسیار ستودنی است و شما باقی نقشه های ما را عملی ساختید! ولی باز هم بی فائده بود و آنها هنوز بحیث یک قدرت مرکزی باقی هستند!!
بوش: راست گفتی! مثل همین مجاهدین افغانستان، همین شیعه های عراق را هم ما بر سر قدرت آوردیم، به مجرد آمدن حکومت اسلامی اعلان کردند و برای اولین بار قانون خود را بر مبنای شریعت اسلامی بنا نهند، والله ما از دست این شریعت بکلی درد سر شدیم، آخر این چه شریعتی است که هر کس در این کشور ها توسط ما می آید، اولین فکرش قوانین اسلامی است! اگر از جانب ما هم باشد حرف دولت و حکومت شرعی و اسلامی را میزند؟
پوتین: گفتم که؛ این از همان گناهان شما هست که در این دو قرن مرتکب شدید! اگر چند این بیدار گران مثل حسن البناء، سید قطب، مودودی، شریعتی، مطهری، خمینی، و... را خواستید سر کوب کنید و یا معدوم بسازید، ولی دیر شده بود و افکار آنها در هزاران جلد نگاشته شده و دیگر نمیشد معدوم شوند! پس این گناه شما است!
بوش: شما هم خیلی دیر جنبیدید تا سران نهضت را هم در افغانستان نابود کردید، ولی بسیار نا وقت بود! آخر چرا مثل ما که در مصر و کشور های دیگر اسلامی 70 سال میشود که نظام های دکتاتوری را کمک میکنیم و تشویق می نماییم که این نهضتی های مسلمان را بکشند و این کار خوب نتیجه هم داده است! ولی شما همان یک سردار داوود را که اینکار را جمال ناصر، انور سادات و حسن مبارک و صدام را شروع کرده بود، از میان بردید! شما روسها براستی که نمی فهمید! داود خان که همه نوکران شما را با خود داشت! پس چرا او را نابود کردید و فکر کردید که چند خورد ظابط بی عقل میتواند کار هایی او را انجام دهند؟!
پوتین: نه خیر! ما نهایت تلاش خود را کردیم و در اولین روز رژیم کمونیستی ما نه تنها که اعضای روشنفکر نهضت اسلامی را، بلکه هزاران تن دیگر را صرف به جرم نماز خواندن و معتقد بودن به دین از میان بردیم و زنده بگور نمودیم، ولی باز هم دیر شده بود!
* از سوی دیگر در آن زمان شما فقط چشمتان یک دشمن را میدید؛ کا جی بی! شما همهء این بنیاد گران را تمویل و تجهیز کردید و بر ضد ما فرستاید، امروز بلای جان خود شما شده اند! پس گناه ما چیست؟! اما داود خان فردی خوبی برای اینکار بود، ولی کمی در دلش نام خدا و وطن یگان بار جوش میزد، بخصوص وقتی که چرس میزد! و این رئیس دائم الخمر ما «برژنف» هم یکبار کله اش خراب شد و داوود را نابود کرد! براستی این یک اشتباه بود!!!
بوش: شما همهء گناهان را بدوش ما می اندازید! اولین روزی که شما از افغانستان رفتید، پدرم بوش اعلان نمود که؛ «دیگر روسها دشمن ما نیستند و ما باید در جستجوی دشمن مشترک باشیم، دشمنی که هم با روسیه دشمن است و هم با ما»! حتی به صراحت گفت که همین مسلمانان آگاه دشمنان ما هستند!
پوتین: این اعلان کافی نبود! پدرت هم همه قهر و غضب خود را سر صدام ریخت! شما اینقدر بی خبر بودید! صدام در طول حکومت خود اخوانی ها و مسلمانان متفکر شیعه را بیشتر از همهء مخالفان خود کشته بود. شما تنها با یک شعار او بر ضد اسرائیل، او را تحریک کردید که به کویت حمله کند، تا بیل تان دسته پیدا کند و بهانه ای پیدا کنید برای آمدن به خلیج نفت خیز! این بود که شما اصل دشمن «اخوانی ها» که پدرت اعلان کرده بود فراموش کردید و دنبال دشمن دشمن رفتید! مگر از خانواده و بابا و اجداد با صدام روابط تجارتی و دوستی نداشتید؟! حتی اگر وقت میدادید و همین صدام را تشویق میکردید، نامش اخوانی می بود برایتان میکشت! مثلی که او دیوانهء دیگر «قذافی» را حمایت میکنید و آزادی گذاشته اید تا همه را بکشد!
پوتین: در کشور ما هم یک کله پوک بی خبر «یلتسن» رئیس بود و از اهداف شما چیزی نمیدانست! همین بود که من وارد صحنه شدم تا هم جلو شما را کمی بگیرم و هم نگذارم روسیه به قهقراء برود! پس چه بد کرده ام؟!
بوش: پس چرا در مسئلهء افغانستان با ما توافق همکاری کردید، قسمیکه اطلاع یافتم امروز خود شما از طریق ایران به طالبان سلاح میفرستید! این چگونه کاری است که میکنید؟
پوتین: اولا اینکه ما به طالبان سلاح نمیدهیم و این کاملا دروغ است! دوم اینکه؛ همین انگلیس های همراه شما روزانه دهها کانتینر از هوا به سنگر ها آنها میریزند و خود افغانها در روز روشن این کار را دیدند! آنها یک کمپ تربیوی هم برای طالبان در هلمند ساختند! حالا برف بام خود را در بام ما می اندازید! شرم هم خوب چیز است!!! از همه بدتر اینکه؛ آفتاب را با دو انگشت می پوشانید! مگر همین پاکستان متحد استراتیژيک جناب عالی بر ضد تروریزم نیست؟ و آیا طالبان غیر از پاکستان در جای دیگری مراکز دارند؟ ببخشید که سوراخ دعا را گم کرده اید و شتر را در سر بام خود نمی بینید!!
سوم اینکه؛ شما با انگلیس ها موارد یورانیوم افغانستان را در جنوب آن کشور خفیه تقسیم کردید و ما را در این تقسیم شریک نکردید! پس هنوز این ما هستیم که حوصله کرده ایم و برایتان چیزی نمیگوییم! باز هم شما زبان درازی میکنید! چند کیلومتر مربع را در گرجستان اشغال کردیم اینقدر جار و جنجال تان بر آمده است! هر کس تنها خورد تنها می میرد!!
بوش: این گناه من نیست! انگلیس ها در جنگ عراق خلاف همهء موازین ملل منافق «ملل متحد» با ما در جنگ عراق همکاری کردند و ما هم نمیتوانیم در افغانستان به آنها چیزی بگوییم! منتها اشتباه انگلیس ها اینست که، فکر میکنند افغانستان امروز افغانستان صد سال قبل است. میتوانند چند نفر را اجیر نمایند و از بی خبری آنها استفاده کنند! و خبر ندارند که یک کس را عبدالله عزام میگفتند، و در دوران جهان تمام این ملا ها را درس آزادی و سیاست و اخوانی گری داده است و قرآن را به حیث یک کتاب سیاسی انسان ساز در همهء معهد های اسلامی برای مجاهدین افغانستان و مرکز های اسلامی پاکستان معرفی کرده است! این هم ما بودیم که او را کشتیم، ورنه از شما روسها چیزی ساخته نمیشد!
علاوه از این ها، همین کسانی هم «جبهه متحد مجاهدین» که در جنگ ما بر ضد طالبان همکاری کردند، خود از متأثرین همان افکار اخوانی ها هستند و اگر چند برای منافع کوتاه مدت با ما همکاری کردند، ولی در وقتی که وضع قوانین و اساسات دولت مطرح شد، به یک حکومت اسلامی رای دادند و تلاش کردند که قوانین افغانستان اسلامی باشد! مثلیکه در عراق ما به همین روحیه دچار شدیم! پس جر و پیش تبر!
* همین قانون اساسی افغانستان را که ما خلیل جان را روان کرده بودیم، تا با صرف صد ها میلون دالر هم باشد، باید غیر اسلامی بسازد، تا برای روز مبادا و یک حکومت کافری، ولی همین ربانی، سیاف، محسنی، خلیلی، محقق و مجددی و حتی پیر گیلانی هم به اسلامی بودن این قانون پا فشاری کردند. تنها ما بر شهرانی صاحب فشار آوردیم که چند بند را بنام حقوق بشر، معاهدات بین المللی و... برای احتیاط در آن بگنجاند. در نهایت هم در دومین مادهء آن نگاشتند؛ «هیچ قانون نمیتواند در اسلام بر خلاف اساسات دین بنا شود» و از همه بد تر اینکه این سیاف با هشیاری تمام این ماده را به عنوان مادهء غیر قابل تغییر برای همیشه بر لویه جرگه قانون اساسی قبولاند و همین محقق و خلیلی هم که در سابق با سیاف دشمن بودند در این مورد جانب او را گرفتند! چه کنیم، ما در آن روز ها به اینها ضرورت داشتیم! حیف همان پول های کلیسا که برای این هدف در اختیار من قرار داده بود که قوانین و نظام این دو کشور را غیر اسلامی بسازیم، ولی نشد که نشد!!!
پوتین: پس معلوم میشود که من حق به جانب هستم!
بوش: حق به جانب هستی! ولی باید این مشوره را در همان روز میدادی!
پوتین: در آن روز که اصلا از ما هیچ نپرسیدی، مست پیروزی و تسلط یکجانبه بودی! حتی برای ما اجازه هم ندادید که یک شفاخانهء سیار در افغانستان داشته باشیم، تا دل افغانهای مظلوم را که بدست این نوکران ما «خورد ضابطان بی خرد» ریش ریش شده بود و ما اساس سنگ ویرانی آن را گذاشته بودیم، کمی نرم کنیم!
بوش: والله من خبر ندارم! حتما خلیل جان این کار ها را سر بخود کرده است! و او واقعا بعضی از اشتباهات دیگر هم کرده است که باید به آن رسیدگی شود! من میترسم او هم آب کوزهء همین اخوانی ها را نچشیده باشد!! بهر صورت به او زیاد شک ندارم!!
پوتین: چطور خبر ندارید! همان وقتی که ده نفر انجینیر های چینایی بیچاره را در ولایت کندز قتل کردی، تا چین دوباره راه ابریشم را نسازد و در موضوع افغانستان دخالت اقتصادی نداشته باشد! این یک اشاره و زنگ خطر برای من بود! دانستم که میخواهی افغانستان را به تنهایی بخوری! باید بدانی که افغانستان آنقدر لقمهء نرم و جویده هم نیست که به سادگی قورتش بدهی!!
بوش: آخر او چینایی ها حق شان بود! در زمان جهاد که ما سر و پا در خدمت مجاهدین بودیم، اونها چند کشتی قاطر به جهاد کمک کردند و کلاشینکوف های شان هم که می فرستادند بسیار بدل بود و مرمی بند میکرد! از سوی دیگر یک گروه مشبوه را بنام «راوا» درست کردند که مجموعی از چند زن لولی اند و ما امروز می بینیم که برای همه درد سر درست میکنند، حتی میخواهند افغانستانی های بی چاره را هم لولی بسازند!!
بوش: از سوی دیگر این چینایی های بینی پچق، در افریقا پای خود را دراز کرده اند و حتی با دشمنان ما قرارداد های کلان تجاری و اقتصادی بسته اند! همین سودان را که یک دولت نیمه اسلامی دارد و غلامی را ما را مثل دیگر کشور های افریقایی صد در صد قبول ندارد، چین با او قرارداد های بزرگی بسته است و با دیگر کشور های افریقایی هم همچنان! معلوم میشود که او میخواهد دهسال بعد، بزرگترین غول اقتصادی جهان باشد! پس من چه میکردم اگر او ده چینایی را نمی کشتم، امروز بیرق باز سازی در شمال بنام چین زده میشد! از همه بدتر اینکه؛ آنها در اولین روزهای دخول ما بیست نفر قوماندانان جهادی را از شمال به چین دعوت کردند و از آنها خواستند که امنیت شان را برای بازسازی شمال بگیرند! خلیل جان هم به شمال علاقه زیادی نداشت و از سوی دیگر ما نمی خواستیم امنیت را کسانی بگیرند که ما آنها را به دروغ جنگسالار یاد میکردیم و اکثر بودجهء صدای امریکا و بی بی سی را در شش سال اول خود در تبلیغ بر ضد آنها بکار بردیم! پس این یک اقدام بجا بود!
پوتین: پس بهر صورت این مصاحبه نشان میدهد که؛ شما از ما هم مجرم تر هستید!!!
بوش: نه خیر! اسلاف تو «لینن، ستالین، خروسچف، برژنف و...» چنان مجرم بودند که، اگر صد سال دیگر تو آدم خوب شوی، نمی توانی شرارت های آنها را جبران کنی! پس خوبی تو در اینست که با ما کنار بیایی!
پوتین: ببخشید! من این کار را کرده نمیتوانم! اسلاف شما هم از اسلاف من کمتر مجرم نبودند، چرچیل، هایزن هاور، برندگان جنگ دوم جهانی بشمول روسای اسرائیل در خرابی دنیا همه کمتر از دیگری نبودند، در این امر همهء ما و شما یکی هستیم! مگر وتو های خود را برای منافع اسرائیل از یاد برده ای؟! بهر صورت من زیاد وعدهء همکار نمیدهم!
بوش: چرا؟
پوتین: بخاطر که من به شما اطمئنان ندارم! شما کوسوو را به رسمیت شناختید! از ملل منافق «ملل متحد» هم یک وسیله برای خود ساخته اید، اول هر کاری را انجام میدهید و بعد از آن اوکی آن را از ملل منافق میگیرید! شکست سوسیالزم را هم شکست روسیه پنداشته اید! حال اینکه چنین نیست و من برای شما نشان میدهم!!
بوش: موضوع عراق جدا است! باقی هر کاری ما کردیم در موافقت شورای امنیت کرده ایم و شما در آن هستید!
پوتین: منظور من این نیست! منظور من از کار های شما در حوضهء قدرت روسیه است! در سالهای حکومت کلنتون، آلبرایت وزیر خارجهء وقت، جنگ ما در چچین را بازی با دم شیر خواند! من هم دم شیر او را قطع کردم و آب از آب تکان نخورد! برایتان نشان دادم که من یلتسن نیستم! ولی شما درس نگرفتید و کوسوو را به رسمیت شناختید! این هم دم گاو شما «گرجستان را بریدم» تا تو هم پند بگیری!!
بوش: خی قبلا چرا این نا راحتی هایی خود را نگفتی؟
پوتین: فایده ای نداشت! شما با چک و پولند قرار نصب راهدار و مدافعه راکتی را امضاء کردید، هر چه برایت گفتم بی فایده بود! فکر کردی ما بکلی گاو هستیم نمیدانیم!
بوش: آن مدافعه راکتی و آن راهدار بخاطر ایران و کرهء شمالی است، نه بر ضد روسیه!
پوتین: این دیگر بسیار خنده آور است! قدرت موشکی ایران به ما معلوم است و همه اش تحت نظر خود ما درست شده است! اونها هیچ وقت قادر به زدن امریکا نیستند! کرهء شمالی بیچاره را هم شما از گرسنگی فلج کردید! مگر ما شیر حیوان خورده ایم که ندانیم قصد شما چیست؟!
بوش: نه به خدا! هدف دیگر ما حمایت اسرائیل است و این هم مهم است!
پوتین: جناب محترم! اسرائیل در قارهء اروپا نیست! دهها مرکز استراتیژک نظامی در خلیج فارس درست کرده اید! همان ها برای حمایت اسرائیل کافی است! گذشته از آن خود اسرائیل دو صد سی بم اتم دارد و میتواند کل جهان اسلام را بخاک یکسان کند! ضرورت به شما نیست! شما خود این را خوب میدانید! میخواهید ما را گول بزنید!
بوش: پس چه کنیم؟
پوتین: ما دیگر به اهداف شما پی برده ایم. بچرخید تا بچرخیم!
بوش: یعنی چه؟ آیا جنگ سرد؟
پوتین: نه خیر! جنگ سرد یک اصطلاح کلاسیک است! ما برایش اصطلاح نو میتراشیم! جنگ منافع! شما منافع دارید ما هم منافع داریم!
بوش: چه کار میتوانید بکنید؟
پوتین: بشار اسد را خواسته بودم! ملک عبدالله پادشاه اردن را هم به تعقیب آن خواسته بودم! اولی سر سخت و با ثبات است ولی در همکاری با ما صادق! دومی صفت مرغ را دارد! درست مثل پدرش! چند شب خوابش را میگیریم رام میشود!
بوش: باز چه میکنی؟
پوتین: میخواستم موشک های خود را در سوریه جا بجا کنم، تا تلافی قرارداد پولند باشد! اسرائیلی ها که در کشور من هم یک مرکز فشار دارند، آنها نگذاشتند! ولی سلاح های پیشرفته و تجهیزات برای سوریه میفروشم! اخوانی ها هم امروز در جهان پی برده اند، که با یک روسیهء غیر سوسیالست بهتر میتوانند کنار بیایند، تا یک قلدر قدر نشناس مثل تو! بهر صورت خطر ما برایشان کمتر از شما است!!
بوش: ملک عبدالله چه؟
پوتین: ملک عبدالله را برای اینکه؛ به گروه های فلسطینی آزادی بیشتر بدهد، در عوض من هم از بار مسئولیتش در برابر شما میکاهم، تا اینقدر غلام شما نباشد!
بوش: خی ایران چه میشود؟
پوتین: ایران دوست ما هست و بوده! ولی آنقدر نه که صد در صد در مسائل دائمی به او اطمئنان داشته باشیم! در این رابطه اطمئنان داشته باش که، تحریم های غرب را بر ضد ایران وتو نمیکنیم!
بوش: با همهء سخت گوی هایت، این یک نکته را به دل من گفتی! همین قدر هم کافیست!
پوتین: نه اینکه فکر کنی از دیگر مسائل دست میکشم!
بوش: مثلاً چه؟
پوتین: مثلا در افغانستان! دیگر با شما همکاری نمیکنیم! برای همین به سفیر خود کاملوف هم گفتم که بگوید: «وقتی امریکا از پای در آمد ما وارد عمل میشویم» یا اینکه «افغانستان ویتنام دوم امریکا است» !
بوش: باز کار را خراب کردی! آخر در افغانستان منافع ما و شما یکی است! همین کمونستان چوچه های شما را که امروز در اروپا و امریکا پناهنده هستند، به عنوان دموکرات ها و حقوقدان و ... به افغانستان فرستادیم! دیگر چه میکردیم؟! اسپنتا را وزیر خارجه ساختیم! چند تای دیگرشان را هم در کابینه گنجانیدیم! ظاهر طنین را هم بجای روان فرهادی که یک مسلمان بود نمایندهء افغانستان در ملل متحد مقرر کردیم! دیگر چه میکردیم؟!
پوتین: اشتباه شما هم در همین است! شما اشتباه ما را تکرار میکنید! شما کسانی را روان کرده اید که ما یکبار آنها را تجربه کرده ایم! آنها کسانی هستند که به فامیل خود هم خیانت میکنند! آنها نه به درد افغانستان، نه به درد روسیه، نه به درد غرب و نه به درد اسلام و... میخورند! آنها بی غیرت ترین مردمان روی زمین هستند! آنها بخاطر هدف خود یک تخم مرغ را قربانی نمیکنند، چه رسد به جان و مالشان! حتی اگر اخوانی هم بر روی آنها یک خنده کنند، خود را به آنها می فروشند! مگر تنی را ندیدید که خود را به گلب الدین فروخت! وکیل و دیگر پرچمی ها خود را به جمعیت فروختند و باقی مانده های شان هم خود را در دامن امپریالزم که به خاطر آن کشور خود را خراب کردند، انداخته اند!!! هی هی!!! اشتباه کردید اشتباه!!!
بوش: آخر این اخوانی ها چرا قربانی میدهند؟ و در سخت ترین شرائط کشور شان را ایلا نمیدهند و باز هم در یک وجب جایش می ایستند! از همه مهم اینکه وقتی پول جمع میکنند، دوباره آن را برای بقای خود خرچ میکنند! مثلا همین قوماندان های جهادی؛ همهء جمع کرده گی خود را در 14 سال در مقابل طالبان خرچ کردند، ولی به غرب پناهنده نشدند، تا آخرین رمق حیات و در کمترین جای افغانستان مقاومت کردند؟! اینها چرا در مقابل تبلیغات بی بی سی و صدای امریکا و صدها رادیو و شبکهء صهیونیستی از صحنه در نمی روند و همیشه هستند؟! بخدا عجیب مردمی هستند!!!
پوتین: آنها با اینکه منافع خود را زیاد بلند نیستند و در سیاست بسیار اشتباهات تاریخی کرده اند، ایمان دارند، اگر چند در مقابل پول و چوکی بساری های شان دین خود را فروختند، ولی همهء شان آنطور نیستند! شما نباید همه را به یک ترازو بسنجید!!! اگر یک انتخابات آزاد کنید، باز هم صحنه از آنها است! در دور ترین قریه و قصبه نفوس سنتی و مردمی دارند! خلاصه اینکه با این صابون زدگی های وارداتی ما و شما هیچ قابل مقایسه نیستند! این مسکین یار و پسکین یار که برایشان تلویزیون ساختیم، تا آنها را دشنام بدهند، به یک چک چک این جهادی ها میگریزند!
بوش: من حالا وقت زیاد ندارم و امید وارم تا ختم دورهء ریاست من چندین مکالمهء انجام دهیم، تا به یک توافق کلی برسیم! در غیر آن کار هم امریکا و هم روسیه زار و خراب است؟ بخصوص آنوقت که این اوباگک نیرو های ما را از عراق فرا بخواند! بکلی رسوایی است! نمیدانم چه کنم؟ بهر صورت پناه به عیسی مسیح پسر خدا!!!
پوتین: با وجود این، من کار های خود را انجام میدهم و اگر ضرورت شد در روشنایی کار کرد های شما با شما مشوره میشود! تا مکالمهء دیگر موفق باشید!!! ولی آنقدر که شما در خطر هستید ما نیستیم، روسیه بعد از این عاقلانه عمل میکند، تا جای شما را در جهان پر کند! به سلامت!!! پناه به خدای مسلمانها!!
بوش: شما هم همینطور!!!
ادامه داردمکالمهء دوم تلفونی میان بوش و پوتین
شنبه 20 سپتامبر 2008, نويسنده: محمد مهاجر
سیاست گذاران واقعی در پشت پرده کی ها هستند؟
بوش: هلو آقای پوتین صدای مرا می شنوی؟ من بوش هستم!
سکرتر پوتین(سرگین اف) : بلی! بفرمائید، من یاور ایشان هستم. آنها فعلا در تشناب هستند! میشود، نیم ساعت بعد تر زنگ بزنید!
بوش: خوب است! تا نیم ساعت دیگر زنگ میزنم، به پوتین صاحب سلام بگوئید!
بوش پیش خود زمزمه میکند: این مردک (پوتین) هنوز جوان است، مثلی که هر شب با آن دختران ماه پیکر روسی عیش و نوش میکند و صبح هم تا ساعت 9 در تشناب است! خوش به حالش! ما را بگو که از بخت بد رئیس جمهور امریکا شدیم! راستش از ترس رسوایی 8 سال میشود که با هیچ دختر جوان خش و بش نکردم! آخر این هم شد زندگی؟! این مردک پوتین را بگو! کسی از او سئوال نمیکند که؛ چه میکند؟
من هم دلم میشود که همین قسم غیر مسئول باشم، ولی چه کنم که از یکسو به کلیسا وعده داده ام که من یک مسیحی صهیونی خوب می باشم. از سوی دیگر این رسوائی کلنتن با مونیکا بکلی مرا ترسانده و نمیتوانم پا از سر خطا کنم! خوب بهر صورت چند ماه بعد تمام میشود و دوباره عشق های خود را زنده میکنم!
مرا چه غم است! آتشی در دنیا در داده ام که بعد از رفتنم، پنجاه سال دیگر دودش چشم مردم را کور میکند، و من هم به عیش و نوش می پردازم، بخدا اگر دیگر کسی از من بپرسد یا در غم من باشد!! برو کاری خوده انجام دادیم! آنوقت در بدلش با بهترین دختران یهودی که از جانب ماسونی ها برایم تهیه دیده شده است، تا آخر عمر خوش می باشم! این را میگن هشیاری!!!
سکرتر پوتین به پوتین: می بخشید؛ بوش زنگ زده بود میخواست با شما صحبت کند؛ مثلی که با او قرار داشتید! پوتین: تو چه گفتی؟ هیچ چیز، گفتم تا نیم ساعت دو باره زنگ بزند!
پوتین: والله این مردک دیوانه، ما را بحال نمی ماند! هر روز فکر مرا خراب میکند و نمی گذارد که به همان نشئهء عشق خود باشیم! حرف های را می زند که مرا بکلی دیوانه میکند! این مرد روانی است روانی!!! آخر من همین مدمدیف را بخاطر این رئیس جمهور ساختم که از این درد سر ها کمی خلاص شوم! او جوان است، حوصله دارد، و از همه مهم اینکه من برایش همه چیز را یاد داده ام، در نهایت هم او از من دستور میگیرد و برای من همه چیز را گذارش میدهد! این بوش کله خراب دیوانه نمی گذارد ما بحال خود باشیم! مثلی که میداند که همه تصمیمات بدست من است و هر روز به من زنگ میزنه!
نیم ساعت بعد تر:
بوش: هلو من بوش هستم، صدای مرا می شنوید؟
پوتین: بلی می شنوم بفرمائید، شما خوب هستید؟
بوش: نه از کجا خوب باشم! مثلی که حرف چند روز پیشت باز صدق پیدا کرد و طوفان بسوی امریکا در حرکت است و خلیج نفت خیز مکزیک را دارد خراب میکند!
خوش بحال تو که صبح تا 9 بجه در تشناب هستی و خستگی های شب را رفع میکنی! ای کاش بجای تو بودم! پوتین: خوب بهر صورت! شما هم ما را بحال نمی گذارید! بهتر نبود که با مدمدیف رئیس جمهور صحبت میکردید؟
بوش: حرف بین خود ما باشد، تو خودت همه کاره هستی! چه ضرور است دیگری را واسطه ایجاد کنیم، همین قسم بهتر است که مستقیم حرف بزنیم!
پوتین: خوب بفرمائید به گوش هستم!
بوش: در او چند روز قبل صحبت کردیم، حرفهای بسیار زیادی گفتی که براستی مرا پریشان ساختی و در این چند شب هیچ خواب نکرده ام، میخواهم در چند مورد صحبت کنیم! اگر وقت داشته باشید؟
پوتین: اگر وقت هم نداشته باشم، باید صحبت کنیم! مسائل بسیار مهم است و ما در کل باهم حرف زدیم، ولی اینبار نظر من اینست که روی بعضی از موضوعات مشخص صحبت کنیم، تا صحبت های ما به نتیجه برسد و پراکنده نباشد!
بوش: روی چه مسائلی؟
پوتین: روی بعضی از مسائل در ملل منافق «ملل متحد» و راجع به بعضی از نهاد های این ملل! چون به نظر من بعضی از این ادارات که در بعد ها ایجاد شده اند و بخصوص در زمان که روسیه از هم پاشیده بود و این ادارات هم برای شما درد سر دارد و هم برای ما!
بوش: مثلا؛ شما یکی را نام ببرید؟
پوتین: همین اداره حقوق بشر! آخر به همین اداره چه ضرورت بود! این حقوق بشر را نه امریکا رعایت میکند و نه هم روسیه و نه هیچ کسی دیگری! بجز از چند کشور دنباله رو و کوچک بی اراده در اروپای غربی، که آنها هم تحت فشار مردم خود مجبورند در داخل کار های برای حقوق بشر انجام دهند!
بوش: ما این اداره را برای این ساخته بودیم که؛ تنها شورای امنیت و حق وتو برای چند کشور زور گو به تنهایی راه را برای سر کوب ساختن بعضی از رقیبان و دشمنان ما صاف کرده نمیتوانست. هر گاه ما میخواستیم کاری بکنیم، شما وتو میکردید! هر گاه شما کاری را میخواستید، ما وتو میکردیم! او ده عضو تماشاچی هم که هر ساله تبدیل میشوند و خوش هستند که در شورای امنیت هستیم در یگان مورد موافقت نمیکنند!
این بود که براداران صهیونست ما با ماسونر ها کلان بعد از بحث و بر رسی چند ساله بالآخره به این تصمیم شدند که راهی دیگری برای دست باز بودن ما برای سرکوب ساختن دشمنان مان جستجو کنند، این بود که ما ادارهء حقوق بشر را در ملل منافق ایجاد کردیم! این اداره یک شمشیر دو دمه است، هر دمی آن که به نفع ما بود استفاده میشود! پوتین: خی وقتی که حرف از این قرار است، شما حد اقل کمی احتیاط میکردید و از خود کار های نمی کردید که روی این حقوق بشر را سیاه کنید!
بوش: ما چه کرده ایم؟ هر چه کردیم، موافق همان نقشهء برادران صهیونست مان بوده!
پوتین: آقای بوش! شما باز آفتاب را به دو انگشت می پوشانید! شما در ابوغریب، گوانتانامو، زندان بگرام و دیگر زندانهای مخفی تان در اروپای شرقی، چنان اعمال شنیع انجام دادید که دیگر هیچ آبرو به حقوق بشر نمانده اید! بوش: چه کنم! در پهلوی من قسمی که خودت گفتی کسانی در اداره بودند که از من هم صهیونست تر بودند! همین رامسفیلد اون کار ها را در ابو غریب سر خود کرد! جنرال هایی هم که ما در افغانستان روان کرده بودیم اکثر شان حرامزاده (یعنی بی خانواده) بودند و در پرورشگاه های حرامزاده ها کلان شده اند، بناء نتوانستند جلو خود را بگیرند و امراض سادیزم خود را در بعضی جای ها به نمایش گذاشته اند!
پوتین: مثلا؟
بوش: وی! در همان زندان بگرام! خبر نشدی که چند اسیر حتی موی سفید را لواطت کردند! او بچهء افغانی هم که اعلان کرد که بچه بیریش یک جنرال ما است و پول خوب می گیرد!
پوتین: اینها آنقدر مهم نیست! در افغانستان بسیاری از قوماندان های شان هم این کار ها را میکنند! کمونستان شان هم بعضا با جنرال های ما چنین کرده اند!
بوش: درست است! افغانها در میان خود هر چیز دارند، ولی آنقدر به ننگ هستند که از جانب بیگانه ها هیچ چیز را قبول نمیکنند!
خی حرف حساب تو چه است؟ از چه حرف می زنی؟!
پوتین: حرف من در این است که شما در هر بمباران تان صدها نفر افغان را میکشید! در عراق تا حال بیشتر از یک ملیون نفر را کشته اید که اگر صدام صد سال دیگر زنده می بود، به این معیار نمی کشت! اکثر آن افغانهای بیچاره را هم که می کشید یا در ختم قرآن هستند، یا در عروسی هستند و یا در یگان مجلس اعضاء! این بکلی آبرو ریزی است! چند وقت قبل کاروان تان هم دهها نفر را در کوتل خیر خانه زیر تیر کرد! و تا حال حد اقل ده مجلس عروسی، پانزده مجلس ختم و اعضا و صدا کاروان مردمی را نابود کرده اید! مگر شما چشم ندارید که این قدر اشتباه میکنید؟ یا اینکه این اشتباه های پلان شده است؟ من با این اقدامات سخت مخالف هستم!
بوش: چرا؟ به تو چه درد رسیده؟؟
پوتین: بخاطر که از یکسو ارزش این اصطلاح پر طمطراق حقوق بشر را از میان می برد و از سوی دیگر تو داری تجربهء تلخ ما را تکرار میکنی! تجربهء که ما در افغانستان دهها هزار خانه و کاشانه را از میان بردیم، ولی عاقبتش خود را ما تباه کرد!
بوش: راستی خوب شد یادم آوردی! شما 34 هزار قریه و قصبهء افغانستان را خراب کردید، شش ملیون نفر را آواره کردید، یک و نیم ملیون را نیست و نابود کردید، ولی در آن زمان تو خودت در کی جی بی هم بودی! چرا دنیا و افغانها اینقدر هیاهو راه می اندازند، ولی آنوقت راه نمی انداختند؟
پوتین: ای ساده! باز هم پیش شیطنت های کی جی بی کم آوردی!! روسها در بعضی موارد از شما هشیار تر اند! ما آنوقت اینقدر جنایات را مرتکب شدیم، توسط خود همان احمقان بروت دراز افغانی انجام دادیم! این بود که دنیا و افغانها، آنها (خلقی ها و پرچمی) ها را انگشت نشان میکردند، نه ما را! شما این جنایت را ولو نسبت به ما کمتر هم انجام میدهید، خود تان مستقیم انجام میدهید! همین اشتباه و حماقت شما است! باید که شما را بد بگویند!
او خاطرات جنرال ما را نخوانده ای که؛ در حضور او خلقی های افغانی در ننگرهار در باغ های زیتون در یک خانوادهء شریف افغانی به چند زن و دختر تجاوز کرد و بعد همه را گلوله باران کردند! در نهایت هم چند گوسفند را به حیث تحفه به قوماندان ما آوردند! آن حادثه به عنوان یک مورد از ملیون ها مورد کافی است در همهء ولایات افغانستان رخ داده است و یاد آوری آن ها موی را بدن راست میکند!!
بوش: آخر آنقدر غلامان حلقه به گوش و متحد ایدیولوژیک که شما در افغانستان داشتید ما نداریم! اینهای که با ما هم پیمان شده اند، و یا ما از خود امریکا و اروپا روان شان کرده ایم؛ گروه اول بخاطر منافع خود شان با ما متحد شده اند و میدانند که ما تا آخر در پهلوی آنها نیستیم! ولی این گروه دوم؛ در این کشور های ما اینقدر سوسیال خورده اند و به کارهای پاک کاری و هوتل داری و ظرف شویی مشغول شده اند که، در افغانستان چشم شان بجز از دالر و دزدیدن چیزی دیگری را نمی بیند!
اینها در غم این هستند که جیب های خود را پر کنند و دو باره به غرب بر گردند و زندگی کنند!
او چوچه های کمونست شما غیر از راه کریملین و خواب های بهشت دروغین مارکس چیزی دیگری را بلند نبودند! چه کنیم خاک بر سر ما شد، با این دو متحد و همکار نا جور!
پوتین: اقدامات اول شما هم که در افغانستان بنام آزادی بیان و حقوق بشر انجام دادید، چندان از نظر من عاقلانه نبود؟
بوش: چرا؟ مثلا؟
پوتین: شما همهء حقوق بشر را در این خلاصه کردید که ملالی جویا و امثال او را جائزه دادید، سیما ثمر را رئیس حقوق بشر مقرر کردید و چند انجیو را هم مقرر کردید که هرچه فحشا و بی بند و باری است، بنام آزادی بیان در کابل و دیگر شهر های افغانستان انجام دهند! این بود که مردم افغانستان به شما مشکوک شدند!
بوش: راستی من خودم این کار را نکردم؛ ولی به بعضی کشور های دنباله رو و اروپایی ها دستور دادم چنین کنند! هدفم همین کشور های کوچک؛ مثل دنمارک، ناروی، ایتالیا و در بعضی موارد هم انگلیس و آلمان است که این کار های تشویقی را انجام بدهند!
آخر اینقدر دو و دشنام که ملالی جویا داد، بخدا خود من هم جرأتش را نداشتم! گفته اند که: دیوانه بگریز که مست آمد! او و امثال او برای ما بسیار خوب بود و دیوانه وار عمل میکردند!
پوتین: خی چرا این کار های شما نتیجه نداد؟ در عوض اینکه کاری کرده باشند، جنگ سالاران و مجاهدین را پیش از پیش تقویه کردند؟
بوش: این را راست میگویی! گفته اند:
اگر خواهی که دنیا را ببازی
مکن با کودک و دیوانه بازی!
ما هم کار های مهم را با دیوانه ها و کودکان خواستیم عملی کنیم، عملی نشد که نشد، ما را چند دهه دیگر به عقب انداخت!
بوش: اگر چه از طریق آن ادارات که جائزه میدهند، دستور داده شده بود که ملالی و امثال او، ما را هم یگان یگان دو و دشنام بدهند، تا مردم شک نکند که از ما دستور میگیرند! ولی ملالی جان در مصاحبه های خود همیشه به ما درس دموکراسی میداد و خود ما را که ایجاد گر او و امثال او بودیم جنگسالار و... میگفت!! گفته اند:
هر که بیند خلق را سر مست خویش
از تکبر می رود از اصل خویش
این بسیار شرم آور بود! بخاطر همین هم بعضی از طرفداران خود را در پارلمان دستور دادم که؛ وقتی ملالی مجاهدین را دو زد، از مجاهدین دفاع ظاهری کنند و کاری کنند که او را بکشند! قریب کشته بودنش! ولی به اخراجش کفایت شد و کشته نشد!
پوتین: خی قصه از این قرار است!! در این انتخابات ریاست جمهوری ما هم که اینقدر سر و صدای انگلیس و بعضی های دیگر بلند شده بود و میخواستند که نگذارند من، مدمیدف جان را به حیث رئیس نصب کنم، به همین خاطر بوده؟! خوب شد که در گرجستان درسشان دادم تا بفهمند که روسیه افغانستان نیست!!!
بوش: نه بخدا غلط فهمی نشود! من در آن موضوع انتخابات شما هیچ دخیل نبودم!
بیبیند! شما ده سال میشود که مردم را در قفقاز به خاک و خون میکشید و چندین بار شهر گروزنی را خراب کردید، مگر حرفی از قصر سفید بخاطر این جنایات شما بنام حقوق بشر بر آمد؟ نه خیر شما آزاد هستید!
این حقوق بشر صرف برای سودان، ایران، افغانستان و یگان کشوری هست که مسلمان نمائی میکند و میخواهد قومانده کاکایت را قبول نکند! همین است که ما ایشان را به این شعار حقوق بشر گوشمالی میدهیم!
پوتین: خی یک چند مثال نشان بده که کسی دیگری هم حقوق بشر را پایمال کرده باشد و شما خاموش شده باشید؟
بوش: هی هی! بسیار بی خبر هستی! فکر میکنم هیچ اخبار را نمی شنوی!
تو هر روزه همین مصر را نمی بینی؟ روزانه دهها و صدها مسلمان را زنجیر بند به زندان می اندازد، برای کشتن و به شکنجه کشیدن شان بهانه ها جور میکند! سی و پنج سال میشود که یک آدم که مردم مصر او را «بقرة الضاحکة» ـ یعنی گاو خندان ـ میگویند؛ بر آنها حکم میراند ـ البته به ارادهء ما حکم میراند ـ و آنهم با نهایت شکنجه و خشونت قرون وسطائی! ما نه تنها که خم بر جبین نمی آوریم، آنها را همکاری هم میکنیم! مشاورین ما همیشه در زندانها و ادارات امنیتی مصر وجود دارند. طریق شکنجه، وسایل شکنجه و روش های جدید را به آنها می آموزیم!
تنها ما در سال 2006 پنجاه هزار تن وسایل شکنجه به کشور های جهان سوم صادر کردیم! ما تنها دموکراسی صادر نمیکنیم! از این کار هم زیاد میکنیم!!
به همین منوال تمام کشور های خلیج و باقی کشور های اسلامی! از این هدایای ما بهره مند می شوند!!!
همین سعودی ها! در آنجا اسلام، قانون، مقررات و خوبی ها همه همان چیزی هست که یک فامیل تأیید کند! حتی در آن کشور زنان اجازه رانندگی ندارند! روزانه صد ها نفر به جرم یک حرف سیاسی در صحرا های ربع الخالی انداخته میشوند! ما لام تا کام نمیگوئیم! چون مثل شما کمی برایشان احتیاج داریم!! اینها خوب مثال های هستند از هزاران نمونه که وقت گفتنش نیست!
از فلسطین نپرس! هفتاد سال میشود که ما روزانه دهها منزل را در سر اهالی آن خراب میکنیم و سر زمین شان را قیچی کرده میرویم، نزدیک است که خلاص شود!
یک گروپ احمق را هم شصت سال میشود که به بهانهء صلح دنبال خود میکشیم!! گفته اند: احمق باشد مفلس در نمی ماند! این جنایات را توسط اسرائیل انجام میدهیم و نام آن را هم دفاع از حق خود می نامیم! به فکرم همین مشت نمونهء خروار بس است!
پوتین: والله در استخبارات بودن انسان را از سیاست کمی دور میکرده است! من هم در «کی جی بی» به این اندازه از نقشه و اعمال شما معلومات نداشتم! آفرین به این دیده درای شما! والله عقلم حیران ماند! پس ما خوب هستیم که از این معقولات هیچ چیز نداریم! هر کاری می کنیم مردانه وار و بدون بهانه تراشی انجام میدهیم! در این یک مورد من بشما تسلیم هستم!!!
بوش: این حرف ها و معلومات های من باعث نشود که هر چه دلت خواست انجام دهی؟
پوتین: ای برادر! مگرم از سر ستالین زنده شود و ریاست روسیه را در دست بگیرد که ما اینقدر جنایات که تو کرده ای انجام بدهیم!
بی غم باش! ما از گذشتهء خود پند گرفته ایم و میخواهیم روسیه را به زمان قبل از بلشویک ها بر گردانیم و یک کشور متمدن و با دوستان خوب در دنیا، ولو مسلمانها هم باشند زندگی کنیم!
بوش: والله من هم کار های خود را بی نتیجه دیده ام و از همین خاطر در لابی صهیونیزم در امریکا به همکاری بعضی از ماسونر های کلان تصمیم گرفته ایم که، یک دورهء هشت سالهء دیگر را به دموکرات ها واگذار کنیم! تا هم ما راحت باشیم و هم آنها بر روی اعمال سیاه ما کمی ماست بمالند!
* در این باره راستی اسرائیل هم با ما هم نظر ماست! اونها هم تأکید دارند که همین دموکرات ها برای دورهء بعدی بهتر است!!!
اگر چند اونها شک داشتند که (اوباماکک) یک مسلمان زاده است و بسیار عمر خود را هم در اندونیزیا گذرانیده است! نشود که رگ و خون مسلمانی داشته باشد؟
من آنها را مطمئن ساختم! در امریکا کسی باید رئیس شود که از دهها ماشین و لابراتوار لابی صهیونیزم چک شده بر آید! برای همین هم اوباماکک در جلسهء سالانهء «آی پیک» لابی صهیونیزم، همه را مطمئن ساخت که او در کنار اسرائیل است و از ایران انتقام میگیرد! خدا کند که کار هایش نتیجه بدهد و به گفته های خود جرأت مندانه عمل کند! درست مثل من!
* روی دوم قضیه اینست که؛ ما در عراق شکست خورده ایم! یعنی شکست نخوردیم، ولی به اهداف اصلی خود هم نرسیدیم!
شکست نخوردیم به این معنا که؛ بعد از بر آمدن ما هم در دهها سال دیگر این کشور آرام نمی شود و یکی در کلهء دیگه زده میروند و همین خودش هم برای ما و اسرائیل یک پیروزی استراتیژيک است. ولی به اهداف اصل خود نرسیدیم؛ به این معنا که، ما نتوانستیم یک حکومت سکولر را تأسیس کنیم! القاعده را مهار کنیم و دست ایرانی ها را کوتاه بسازیم! در نهایت از امضای یک پیمان دائمی نظامی واستراتیژیک هم سر کشی میکنند و میگویند باید عساکر ما در عراق از محاکمه مصئون نباشند! اینست نهایت کار ما!!
* بهر صورت ما باید از آن خارج شویم! و این کار یگانه راهش، به میان آمدن دموکرات ها است و اونها به مصلحت خود ما این کار را میکنند!
گفته اند: ضرر را از هر جایش ایستاد کنی باز هم نفع است! چه کنیم از ما دنیا هم رفت و آخرت هم! حضرت عیسی چقدر بر من قهر باشد که از آن دین متسامح او، من یک هیولای وحشت و تجاوز ساختم! بهر صورت من این را اگر بخاطر یهود هم انجام دادم، اقلا حضرت موسی نزد حضرت عیسی شفاعت من را خواهد کرد! سنگ صبور من عیسی است! توکل به او!!
پوتین: بس است دیگه! اینقدر خود را حق بجانب نتراش! از اون قصه های که تو کردی و اینکه در جهان چه کاری میکنید و اوباما هم ادامه دهنده آنست، بر می آید که دیگر وجدان قرار و زنده در این جهان نمی بینیم! پوتین: بسیار احساسات من بر انگیخته شد! والله همین افغانهای بیچاره که از دست ما اینقدر جفا دیده بودند و ما بنام امریکایی و امپریالیزم آنها را نابود کردیم، وقتی بعد از آمدن طالبان به کشور های ما آمدند، آنقدر مردمان خوب بودند، آنقدر خلیق و خوش رفتار که؛ بجز از دختر بازی کاری دیگری نداشتند! دختر روسی میگفتند و جان میدادند! حتی همان مجاهدین شان هم که آمدند، مهربان ترین مردم به دختران روس بودند! این را چه میکنی که؛ بسیاری های شان زن روسی گرفتند و این دختران را به اروپای غربی به حیث مهاجر بردند! اقلا آینده یک نسل مختلط با آنها داریم! در عالم منافع همین هم یک بذر خوب است!
براستی مردم خوبی بودند و ما فریب این چند خورد ظابط کم عقل را خوردیم و بنام سوسیالزم و تحرک توده های کارگر این کشور فقیر و بی چاره را نابود ساختیم!
بوش: باز چه رگ افغان دوستی و احساساتت در مقابل این افغانها جوش کرده! میخواهی چه کار کنی؟! پوتین: هیچ کار! اگر بتوانیم به آنها خدمت میکنم! هر کسی که باشد، افغان باشد! حتی همین مجاهدین سابقه اش را هم دوست دارم! به جز از همان کم عقلان (خلقی و پرچمی) که ما را بنام توده های کار گری در افغانستان فریب دادند و آنجا کشاندند! آنجا رفتیم که از توده موده خبری نبود! همان دهقان ها ما را بیشتر از زمین داران کشتند! حالا وقت جبیره است و باید تا حد امکان جبیره کنیم! برای همین هم با گلب الدین خان یکی دو بار تماس گرفتم! بوش: هدف من اینست که، به لحاظ عیسی مسیح باقی ماندهء کار ها را خراب نکنی!
پوتین: برو بابا! تو خودت چند ماه دیگر وقت داری میروی و برای ما تعیین تکلیف میکنی! خودم میدانم و کارم! می بینم که اوباما چه میکند؟ باز با او حرف می زنم!
بوش: از موضوع بسیار دور شدیم! مورد بحث ما حقوق بشر بود؟
پوتین: با این کار های که شما کرده اید و میکنید! دنیا را خبر ساخته اید! دیگر فکر نمیکنم مردم به این حرف ها فریب بخورند! شما نه خود کار خوب میکنید و نه میگذارید دیگران کاری انجام دهند!
بوش: آخر زندگی سیاسی همین است! ما جائزهء نوبل تعیین کردیم؛ به هر چه دیوس در کشور های اسلامی بود آن را دادیم! یعنی ناروی را مسئول این کار مقرر کردیم! صدها موسسه دیگر بنام ستاره های زیبایی، ستاره های سپورت، ستاره های آزادی بیان و... هیچکدام کار گر نیافتاد! مگر شما چه کردید که اینقدر طمطراق میکنید؟ پوتین: ما همان یک جائزه داشتیم به ترکی در مقابل کتاب «د بنگ مسافر» دادیم! وقتی دیدیم این کار ها جایی را نمیگیرد، مستقیم وارد میدان شدیم! راستی جائزه و جائزه بازی، بسیار وقت را می گیرد و ما حوصله اش را نداریم!!
ولی شما به که جائزه دادید؟
بوش: اوه! نمیدانی که در مصر؛ به نجیب محفوظ بخاطر او داستان مسخره اش « بچه های کوچه من» و به انور سادات بخاطر که حلقه غلامی اسرائیل را برای اولین بار در گوش کرد! و به یاسر عرفات که اون هم از اخوانی ها برید و به صف هرچه کافر بود پیوست! به شیرین عبادی در ایران و...
ولی در همهء این کشور ها مردم کتابهای سید قطب و صدها اخوانی دیگر را بیشتر دوست دارند، و هر کتابش از صد بار بیشتر چاپ شده است! در ایران هم مردم همه اش نوشته های شریعتی، مطهری، سروش، و... صدها آخوند دیگر را میخوانند!
افغانستان هم که دانشمند نداشت هر چه جائزه بود به شکریه جان و ملالی جان و داکتر سمیع و چند تای دیگر دادیم، هنوز هم مردم دنبال نگاشته های صلاح الدین سلجوقی، سید جمال و ... هستند!!
اصل مشکل در همین قرآن و حدیث و شریعت است! چه کنیم گفته اند: هر چیز به اصل خود بر میگردد! راست گفته اند!!!
ما از هر راهی که داخل میشویم؛ نتیجه نمیدهد! تو یک چیزی بگو آقای پوتین!! که ما با این افغانها چه کنیم؟ آخر شما یک تجربه طولانی دارید!!
پوتین: این یک سوال شما بسیار بجای بود! پس گوش کن!
اول: افغانها در یک کلمه؛ «چند روز، چند ماه و در نهایت چند سال گرو میشوند، ولی هیچگاه مکمل فروخته نمیشوند» این یک اصل است. هر قدر پول برای اینها بدهی، هر قدر فاحشه خانه بسازی، هر قدر حقوق بشر یا پشر بگوی! هر قدر اسلام و قرآن را توهین کنی! بعد از چندین دهه می بینی که اینها سر از گریبان الله اکبر و ملا امامان مسجد بدر میکنند! این تجربهء تاریخ است!
بهتر همین است که بسیار مخلصانه با مسلمانهای خوب این ملک بسازی! البته مقصودم طالبان، القاعده و یگان جنایت کار دیگر نیست! یعنی همان مسلمانان که بسیار شریر نیستند!
دوم اینکه؛ افغانها تا وقتی با کسی هستند که منافع شخصی شان باشد! اگر تو همین امروز کرزی را دور کنی دیگر دشمن تو است و همهء گناهان را بر گردن تو می اندازد! این دور نیست باز می بینی! پس بهتر است که قدم های خود را سنجیده بگذاری!
سوم اینکه؛ سر این صابون زدگی های خود ما هیچ حساب نکنی! افغانستان از همان دهقان پای برهنه و از همان چوپان در کوه با خیمه است. و این صابون زدگی های از غرب رفته، تا یک ارتش 100هزار نفری در پشت شان نباشد، یک روز هم در آن کشور نمی ایستند! این کر و فر امروزی شان هم بخاطر هست که شما دهها پایگاه نظامی در افغانستان دارید! و اگر روزی که تو از دروازه برائی اینها از کلکین وقت بر آمده اند! خلاصه اینکه سر اینهای که تو سرمایه گذاری کره ای و فکر میکنی شاد نمیشوی!!
* بهتر است که مردمان بومی این کشور را، مثل پاکستان، هندوستان، بنگله دیش و دیگر کشور های جنوب شرق آسیا تشویق کنی، تا یک ادارهء دلخواه خود را بسازند و با فقر و نداری خود راضی باشند و فکر هم نکنند که دیگران برایشان دستور میدهند! همین برای آنها بهتر است!
* یعنی پوست کنده بگویم؛ شما برایشان نظام دلخواه خود را دکته نکنید، به ارزش های دینی و ملی آنها توهین نکنید و... صرف به آنها کمک کنید یک سیستم بسازند، کمک تعلیمی و مادی کنید، موارد اقتصادی شان را فعال بسازید، بنیاد های اساسی اقتصادی شان را زنده کنید! درست مثل ما که چنین میکردیم! ولی آن اشتباه ما را نکنید، یعنی به ناموس و ارزشهای شان دست نزنید!
* در آخر اینکه بار و بسترهء این سک شوی هایتان را هم بسته کنید و از این کشور بیرون کنید! چون اینها مثل همان خورد ظابطان بی عقل که ما را به ماجرا کشیدند شما را رسوا میکنند! این ریزه خوار های شما هم در کم عقلی کمتر از آنها نیستند!
همین راهش بود که در چند حرف مختصر گفتم! باقی خود دانید!
بوش: درست است، سر این موضوعات جدی فکر میکنم و در هفتهء بعد اگر عیسی مسیح بخواهد در رابطه بعضی موضوعات دیگر بحث خواهیم کرد! فعلا به عیسی مسیح می سپارمت!
پوتین: درست است پناه به خدای مسلمانها!
سکرتر پوتین: چرا شما توکل به خدای مسلمانها میکنید؟
پوتین: ای بی عقل! من از همان زمان که ماتریالست بودم، در باره این خدا فکر میکردم و در نهایت به این نتیجه رسیده ام که؛ خدا بچه ندارد! در اینکه خدا پسر نازدانه ندارد شک ندارم!
* ندیدی که همین علی باسلین خود ما بعد از 25 سال اسقفی در کلیسای ارتودوکس روسیه و عضویت در پارلمان اتحاد شوروی وقت، ده سال قبل مسلمان شد و گفت دین اسلام حق است! راستش را بخواهی من حالا به همه چیز خود مان شک دارم!
برو به کارهایت برس! زیاد حرف نزن!!!!
پوتین: راستی در هفتهء بعدی، یک قرار با بوش بگذار و یک روز قبل مرا خبر کنی!!
kabulpress
Geen opmerkingen:
Een reactie posten