محمد همایون سرخابی - لندن
شهر میمنه در قرن ١٩ با چشم جستجوگر یک جهانگرد اتریشی
( به نام مستعار رشید افندی ترکی )
شهر تاریخی و زیبای میمنه مرکز ولایت فاریاب ساحه وسیعی است که با تپه های سرسبز و
زیبا احاطه شده و این تپه ها شامل تپه های بوبه قوشقار ، تلاشقان ،خواجه پایتاق ، چغه تای خواجه اسحاق ، سربلاق ، تورپاغتو ، یمبلاق ، بی بی آیینه ، قوتور ، امام جان و تپه های دیگر الی دره غزی ، شاه فولاد و اونجلاد امتداد یافته است . دریای میمنه که از کوه های قسماً پر برف تیربند ترکستان سرچشمه می گیرد به وسیله بند سرحوض آب آن تحت کنترول قرار گرفته و الی منطقه اونجلاد و امام جان از وسط دره جریان دارد ، مگر از منطقه همت آباد دریای میمنه بستر استقامت خود را به دو حصه تغییر داده از تنگی سربلاق به محله کاریز و دشت خواجه ناموسی عبور کرده و دوباره با بستر اصلی اش یکی میشود . اطراف دریای میمنه را باغ های پر میوه و زمین های حاصل خیز زراعتی تشکیل میدهد که بهترین و بیشترین انواع میوه های شیرین و ترکاری های تازه شهروندان میمنه و روستا های آن ولایت را تولید می کند . شهر تاریخی میمنه مانند سایر شهر های مشهور شمال کشور طی قرون متمادی گرمی و سردی روزگاران را زیاد دیده و از جمله شهر های معروف افغانستان به شمار می آید . میمنه بیشتر شهر اوزبیک نشین است و به شهادت تاریخ در ازمنه ای قدیم به نام یهودیه نیز مسمی بوده حصار ها و قلعه های معروف میمنه که متاسفانه در وقت حملات استیلاگران بکلی ویران و منهدم شده و قسمت ناچیزی که از آن ها باقی است ، نمایانگر قدامت تاریخی این شهر می باشد .
مردم دلیر و جنگجوی میمنه در سال ٧١٤ علیه ظلم و بی عدالتی امارت اموی ها به جنگ برخاسته و خود را مستقل اعلان نمودند مگر بعد از گذشت شش سال لشکریان امام قتیبه در سال ٧٢٠ مردم میمنه را یک سره از دم تیغ کشید و همهء روستا های اطراف آن را بسوخت و بعداً این شهر از طرف اعراب طور مکرر به نام شهر ( محترقه ) خوانده شده است . بلاد میمنه در آن زمان از نظر اقتصادی خیلی معمور بود تربیت اسب و تجارت چرم آن شهرت زیاد داشت و دانشمندانی از آن خطه برخاسته و مردم این شهر با پیکر قوی ، سینه پهن ، سر بزرگ ، ریش انبوه ، صدای هولناک ، سخن درشت و دهن آور شهرت دارند . در سال ١٢٢٢ چشم چنگیز خان از جرات بی نظیر مردم میمنه بسوخت ، آتش کینهء سختی در دلش افروخت و مصمم شد تا اگر بتواند زنده جانی در این منطقه نگذارد به همین سبب مانند امام قتیبه بی رحمانه شهر را یک سره ویران و همه زنده جان شهر را از دم تیغ کشید . گرزیوان یکی از توابع میمنه که قلعهء کوچکی بیش نبود ، ولی مردم دلیر آن با وصفی که از قدرت عظیم دشمن مطلع و از انهدام شهر ها و کشتار بی رحمانه و بی شمار چنگیز خان نیز آگاهی داشتند ، اما برای دفاع از خود تا اخرین مرحله حیات حاضر به دفاع شدند و دعوت چنگیز خان را برای تسلیم رد کردند و دست به شمشیر بردند ، جنگ های شدید و غیر مساوی بین دو قوت بزرگ و کوچک آغاز یافت ، چنگیز خان که تسخیر شهر را در چند روز حتمی و میسر میدانست بعد از آن که صلابت دفاعی و از خود گذری این قوم معدود و نستوه را مشاهده کرد مجبور شد که یک ماه تمام دمی نیاساید و شب و روز جنگ را ادامه دهد بالاخره بعد از دادن تلفات زیاد و غیر قابل تصور حصار گرزیوان را اشغال نمود و تمام زنده جان قلعه زن ، مرد ، پیر و برنا از تیغ اشغال گران گذشت و حتی اسیری هم گرفته نشد ، حصار با خاک یک سان و چنگیز خان بی درنگ به جانب قلب افغانستان سرازیر شد . آرمینوس وامبری مستشرق معروف و مورخ نامدار اتریشی در اواخر قرن ١٩ به لباس درویشی و به نام مستعار ( رشید افندی ترکی ) سفر علمی و مملو از دشواری ها ، مشکلات و خطر حیاتی را در آسیای میانه انجام داده و در کتاب معروف خود تحت عنوان (سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه ) مطالب دلچسب و ارزشمندی را نیز به رشته تحریر در آورده و این اثر تاریخی و با ارزش او که در سال ١٣٣٧ هجری شمسی توسط دانشمند شهیر ایرانی فتحعلی خواجه نوریان نیز ترجمه و طبع شده است برای دوست داران تاریخ خالی از دلچسپی نخواهد بود . آرمینوس وامبری این دوره گرد دروغین مجار در مورد خود چنین می نویسد از آغاز جوانی بواسطه علاقه خاصی که به مطالعه در علم زبان شناسی داشتم با انواع زبان های رایج اروپا و آسیا سروکار پیدا کردم پس از آن تاثیر متقابلی که زبان ها در یک دیگر دارند توجه مرا جلب کرد و به ویژه زبان مادری خودم . باید دانست که زبان مجار متعلق به دسته ای از زبان های معروف به آلتایی است که محرک اصلی مسافرت من بسوی خاور نیز همین واقعیت بود، بنابرین نوع خویشاوندی و نزدیکی میان لهجه های ترکی ، تاتاری و مجاری وجود دارد . اقامت چندین ساله من میان خانواده های ترک ، آموزشگاه ها کتابخانه ها و مراکز اسلامی در شهر استانبول کشور ترکیه به زودی مرا به یک ترک حقیقی و حتی یک افندی تبدیل کرد . وامبری در سفر تاریخی خود از شهر های استانبول ، تهران ، اصفهان ، مازندران ، خیوه ، بخارا ، سمرقند ، قارشی ، بلخ ، میمنه ، بادغیس ، هرات ، مشهد و غیره شهر های خورد و بزرگ بلاد آسیای میانه دیدن نموده و اطلاعات دقیقی از وضع اجتماعی و سیاسی ، عادات و رسوم ، خلق و خوی نژاد های مختلف وضع شهر ها و دهات ، اخلاق و عادات مردم ، زبان و لهجه های مختلف ساکنان آن مناطق طور عالمانه با شفافیت تشریح و نشان داده است . در این جا صرف بخشی از سفر موصوف را که مربوط به شهر زیبا و تاریخی میمنه است با اختصار نقل می نمایم . آرمینوس وامبری در مورد میمنه می نویسد که : قبل از ورود به میمنه اجازه می خواهم وضعیت سیاسی این کشور را شرح بدهم زیرا تنها با این وسیله میتوان به اهمیت نقشی که به عهده این شهر واگذار شده است پی برد . تمام سر زمین های واقع در این طرف رود جیهون تا هندوکش و هرات مدت مدیدی به واسطه جنگ ها و نفاق دایمی امیران محلی تبدیل به ویرانه کامل شده بود . این جنگ ها نتنها بین دولت های کوچک شامل قندوز ، خوارزم ، بلخ ، آقچه ، سرپل ، شبرغان ، اندخوی ، بدخشان و میمنه ادامه داشت بلکه امیران بخارا و کابل هم در این کشمکش ها داخل بودند . این دو شاهزادهء اخیر از نظر فتوحات آتیه خود در حقیقت آتش نفاق را دامن میزدند تا به طور مسلم آن را به کشور خود ملحق سازند . اگر عمیقاً ملاحظه شود نزاع را دائماً این دو امیر رقیب بر پا نگاه میدارند و این نزاع به نفع آن ها تمام می شود . تا اوایل این قرن بطور کلی نفوذ بخارا از بقیه بیشتر بود . ولی در این اواخر قبایل دورانی ، سدوزایی و بارکزایی افغان کم کم جای آن را گرفتند در همین اواخر دوست محمد خان موفق شد گاهی به زور و گاهی به حیله و نیرنگ تمام این کشور های کوچک را که فهرست کردم به استثنای بدخشان و میمنه بزیر پرچم اقتدار خود در آورد و از این کشور ها ایالت ترکستان را تشکیل و بلخ را پایتخت آن قرار داده است . بطوریکه گفتم فرماندهی نظامی به یک نفر ( سردار ) سپرده شده است که در حدود ده هزار سرباز یعنی نصف قوای منظم و نصف دیگر قوای چریک بومی در اختیار خود دارد . دوست محمد خان به بدخشان که منطقه کوهی و فقیری است چندان علاقه نداشت و به همین قانع بود که شاهزاده این سرزمین نسبت به او اظهار انقیاد کند و خود را زیر دست او بداند . ولی راجع به میمنه اوضاع بر این منوال نبود . این شهر در نیمه ء راه بخارا واقع گردیده است . مشاهده شد که چندین بار در مقابل محاصره دوست محمد خان و یار محمد خان دلیرانه ایستادگی بخرچ داد . موقعی که دوست محمد خان در سال ١٨٦٢ برای تنبیه خادم خود در هرات شمشیر از نیام کشید تمام آسیای میانه در معرض اشغال و تصرف او قرار گرفت ، ولی میمنه و مردمان رزم جویش مقاومت نموده و به تکرار دشمن را شکست داده و همیشه تاج موفقیت و افتخار نصیبش گردیده است . از آن پس جرات و جسارت اوزبیک های میمنه که سکنه ء آن هستند ضرب المثل عموم منطقه گردید . به شدت غرور مردم میمنه هنگامی به خوبی می توان پی برد که ادعا می کنند در میان تمام همسایگان تنها کسانی هستند که در مقابل تسلط افغان ها سر تسلیم فرو نیاوردند و این در موقعی بود که رئیس کهن بار قیرغیز ها در هرات شکست خورده و دنیا را بدرود گفته بود . مگر مرگ دوست محمد خان که از مهمترین وقایع آسیای میانه به شمار می رفت به عقیده عموم آن جا را به سوراخ بزرگ هرج و مرج سیاسی تبدیل نمود . امیر بخارا اولین کسی بود که خواست از این وضعیت جدید استفاده کند . با وجود طبیعت خسیسش که زبان زد خاص و عام بود معذالک ده هزار سکه طلا برای مدافعین جنگ جوی دولت کوچک میمنه کمک فرستاد . پس از آن چنین توافق حاصل شد که امیر از جیهون گذشته قوای خود را به قوای متحدش ملحق سازد و با اتفاق هم علیه دشمن مشترک یعنی افغان ها حمله را آغاز نمایند شاهزادهء فعلی میمنه به پیروی از حدت جوانی خود در انتظار کمک موعود نشست و با قوایی که حاضر داشت نزاع را آغاز کرد . چندین موضع کوچک دشمن بدست شان افتاد و پادگانهای آن جا را از دم شمشیر گذرانیده و موفق شدند ، تاجی مرکب از کلهء بریده ٣٠٠ افغان را که از موی بلند ، سر و ریش شان شناخته میشوند بالای دروازهء قلعه ء ارگ میمنه به نمایش بگذارند تا عبرتی برای متجاوزین گردد . در آن موقع که ما نیز نزد شان اقامت داشتیم تدارک بیشتر جنگی با مقیاس بزرگتری تجدید میشد . با وصف اردو کشی افغان ها هر گز رابطه بین بخارا و میمنه قطع نشده بود . بختم یاری کرد که در این شهر مملو از مردان جنگی به وسیله هیچ دشمنی غافلگیر نشده بودم ولی در میمنه واقعاً انتظار چنین اقبالی را نیز نداشتم ، ولی باز هم برای اینکه در محیط جنگی مصونیت داشته باشم با ( ایشان ایوب ) که شخص جنگی ، متنفذ و محترمی نیز بود سازش کنم ، از آن به بعد سر کیف بوده و مغازه متحرکی در گوشه یکی از خیابان های پر رفت و آمد دایر کردم ولی با کمال تاسف می دیدم کالایی که برایم باقی مانده است به سرعت عجیبی به تحلیل میرود یکی از همراهان من به من گفت آکه حاجی رشید تو نصف بیشتر سوزن ها و چاقو ها و دانه های شیشه ای را مصرف کرده و نیم دیگر طولی نخواهد کشید که از بین خواهد رفت و الاغت هم به همان سر نوشت دچار خواهد شد . آن وقت چه خواهی کرد ؟ این مناظر تاریک که فرا رسیدن زمستان هم آن را تشدید میکرد به اندازه کافی اطمینان را از من سلب کرده بود بخصوص که از سرحدات ایران هم هنوز خیلی دور بودم و هر چه تلاش میکردم جبران کیسه خالی خود را بکنم بجایی نمیرسید و به عنوان تسلی با خود میگفتم : پناه بر خدا یک نفر درویش و یک نفر گدا هرگز از خانهء یک نفر اوزبیک دست خالی با شکم گرسنه بیرون نه می آید و فقط نان و میوه هم باشد به اندازه غذا خوردن به او می دهند و همچنین گاهگاه از یک قطعه لباس کهنه هم از او مضایقه نمیکنند و این مقدار با اندازهء است که از سر او آمده از پایش در برود . خانات میمنه صرف نظر از قسمت های غیر مسکون ، هجده مایل عرض و در بیست مایل طول مساحت دارد و بغیر از پایتخت در حدود ده ولایت وبه همان اندازه دهات دارد که مهمترین آن ها قیصار ، قزیل قلعه ، المار و خواجه کندو و غیره میباشد. جمعیت آن قسمتی مقیم و قسمتی چادر نشین هستند و در حدود بیش از صدهزار نفر بر آورد شده که همه اوزبیگ و از ایلات ( مین) و (اچمالی) و(داز) میباشد و توان آن را دارند که در کمترین زمان پنج تا شش هزار سوار مجهز و مسلح جنگی را سرپا کنند . همان طوری که قبلاً گفتیم دلیری و شجاعت اوزبیگ های میمنه غیر قابل باور و تردید است . سلطان فعلی میمنه امیر حسین خان پسر امیر حکومت خان است که به امر برادر از دیوار بلند قلعه بزیر افگنده شد . این برادر قاتل که عموی شاه فعلی است برای توجیه عمل خود گفته بود ، او را کشتم تا پسرش لایق تر است بتواند زمام امور کشور را بدست گیرد . ولی حقیقت مطلب از این قرار است که آن پسر هنوز کوچک بود و نه می توانست سلطنت کند . با این توضیح به علت حقیقی آن قتل به آسانی میتوان پی برد . این عموی نمونه یعنی (میرزا یعقوب ) در ظاهر فقط نقش یک وزیر را بازی میکرد ، اما همه میدانند که حسین خان در معنی آلت بی اراده ای در دست او بیش نیست . راست است که در میمنه از این دو آقا آنکه جوان تر است محبوب تر است ولی میرزا یعقوب حتی در اروپا هم مرد خوشگلی محسوب میشود و همین کافی است که اوزبیک ها او را به چشم یک جوان خود آرا نگاه بکنند . در عین حال از جوانمردی او هم تعریف می نمایند ، زیرا سخت گیری و شدت عمل او در اجرای قوانین یک سان و مورد تائید عامه بود ، به موجب این قوانین خان حق دارد به بهانهء تخفیف مجازات رعایایی را که استحقاق تنبیه بدنی پیدا کرده اند به معرض فروش در آورند . همه ماهه مرتباً چنین هیئتی به بازار برده فروشان اعزام میشود و هیچ کس هم تعجب نمیکند زیرا از قدیم چنین مرسوم بوده است . شهر میمنه چون در میان ارتفاعات واقع است از فاصلهء کمتر از ربع فرسخ پیدا و قابل رویت است . این شهر بسیار بد ساخته شده و بد هم نگهداری میشود . و بیش از ١٥٠٠ خانه ای که شهر را تشکیل میدهد اکثر کلبه ها از گل رس بنا شده است . بازارش که آجری است و سه مسجد و دو مدرسهء بزرگ از سفال ساخته شده است . به غیر از پنجاه خانواده یهودی و بقیه اوزبیگ هایی هستند که با تاجیک ها ، هراتی ها ، هندو ها و کمی افغان مخلوط شده اند . تمام شان دارای حقوق متساوی میباشند و اختلاف نژادی و مذهب در نزد اوزبیگ ها و بخصوص اوزبیگ های میمنه قطعاً مفهومی ندارد . میمنه به عنوان قلعهء نظامی شهرت داشت ، دیوار های مستحکم و ساده ای بدور شهر کشیده شده و خندق های دور قلعه در منتها الیه غربی واقع است . بر من آشکارا شد که چگونه این شهر با قلعه کوچک آن توانسته است در مقابل توپخانه بزرگ افغان ها که بر طبق سنن انگلیسی عمل میکرد مقاومت نماید و با تمام مساعی و افزار جنگی مدرن امیر دوست محمد خان مقابله کند . دیوار قلعه از گل رس ساخته شده دروازه پا ارتفاع و پنج پا عرض دارد . خندق ها نه چندان وسیع و نه زیاد عمیق میباشد . درست است که خود قلعه روی یک بلندی شیب دار بنا شده ولی در جوار آن قلعه های مرتفع تری وجود دارد که از بالای آن یک اراده توپ به تنهایی می تواند آن ارگ قلعه را به خاک یک سان سازد . بنابرین قدرت حقیقی میمنه را باید در شجاعت و مردانگی مدافعینش جستجو کرد نه در ساختمان های که برای محافظت امیران میمنه ایجاد شده است . در اولین نگاه انسان درک میکند که تمام اهالی جنگجو و رزم آور این شهر یک سره سوارکاران ماهر ، جنگی و مصمم میباشند و در حقیقت به غیر از اوزبیک های ( شهر سبز) هیچ قومی را یارا و برابری با آن ها نیست . بناً با این اوضاع و احوال و وسایل جنگی بعلاوه تنگه مرغاب از دیگر استقامت ها نیز اگر افغان ها و یا هر قشون متجاوز دیگر که قصد داشته باشند از سمت جنوب رو به جبهون پیش بروند سخت مشکل و زحمت آور است . قلاع قرقی مانع کوچکی بیش نیست که به آسانی میتوان به تصرف در آورد ولی هر کس بخواهد بخارا را فتح کند باید بدون تردید اول میمنه را از میان بر دارد یا مطمئن شود که در آن جا با برخورد خصمانهء اوزبیک های میمنه مواجه نخواهد شد . کاروان باشی و تجار عمدهء قافلهء ما در این شهر از حیث اشکالات گمرکی معطلی نداشتند بلکه برای حساب و منافع بیشتر شخصی از حرکت خود داری میکردند و می خواستند در دو و یا سه بازار مکاره ء اسب فروشی دیگر نیز حضور به هم برسانند و از رقابت شدید اوزبیگ ها و ترکمن ها که شغل شان پرورش این حیوان است استفاده نمایند . غالب اسب های آن ها به هرات ، قندهار و کابل و حتی تا هندوستان هم صادر میشود . اسب ها ی را که در کشور ایران می دیدیم قیمت فی راس از سی الی چهل دوکا ( پول رایج اتریش) میفروختند . در این جا میتوان با صد تا صد و شصت تنگه ( پول رایج ترکستان) یک تنگه معادل ( ٠.٠٧ سانتیم ) خریداری کرد . نه در بخارا ، نه در خیوه و نه در قارشی نظیر این حیوانات را به این ارزانی نمیتوان بدست آورد . بازار های مکاره میمنه نتنها از لحاظ ارزانی و فراوانی امتعه ارزش دیدن را دارد ، بلکه از حیث که تمام محصولات این منطقه و اشیای ساخت محلی از قبیل قالین ، قالینچه ، گلیم ، پارچه های نازک و زیبای ابریشمی ، نخی و پارچه های که از پشم گوسفند ، از کرک و یا پشم شتر بافته شده و توسط زن های هنر آفرین اوزبیگ برای فروش عرضه میشود نیز شایان کمال توجه است . علاوه بر این مقدار معتنابهی هم کشمش ، دانهء رازیانه وهم پسته به ایران و بغداد صادر میشود . یک ( کنتال ) دانه رازیانه در میمنه از سی تا چهل تنگه ارزش دارد . حرکت ما باز هم در سمت جنوب غربی ادامه داشت و پس از شش ساعت صرف وقت از شهر میمنه به اولین منزل دیگر رسیدیم اسم این محل را المار میگفتند ولی این نام مشترکی است که به تمام این دهات سر راه ما که به فاصله های کم از یکدیگر متفرق هستند اطلاق میشود. برای اخرین دفعه چادر نشینان دلیر اوزبیگ را در چیچکتو دیدم . از شما چه پنهان از اینکه اوزبیگ های مهمان نواز و دلیر ، صریح الهجه و خوش قلب میمنه را دیگر نخواهم دید بی اندازه دچار تاسف واقعی شدم . از تمام بومیان آسیای میانه بهترین خاطره خوشی که برایم باقی مانده از اوزبیگ های است که در خانات میمنه ، خیوه و بخارا ملاقات کرده ام . این بود مطالب دل چسب آرمینوس وامبری مورخ مشهور اتریشی در مورد شهر باستانی و زیبای میمنه . مخبرین انگلیس نیز در باب میمنه مطالب ارزشمندی به رشته تحریر در آورده اند که طور خلاصه پیش کش دوستداران میگردد . سردار محمد ایوب خان زمامدار قندهار و هرات بعد از جلوس امیر عبدالرحمن خان در کابل طور ناگهانی مورد حمله جنرال رابرتس انگلیس قرار گرفت و به هرات عقب نشینی کرد مگر انگلیس ها در اپریل ١٨٨١ قندهار را اشغال نمودند و قشون او متلاشی گردید و خود سردار ایوب خان به ایران فرار نمود . در سال ١٨٨٧ مردم میمنه به رهبری امیر دلاور خان و قسمتی از قشون باقیمانده سردار ایوب خان در هرات تحت قیادت داود شاه خان نایب سالار بر ضد استعمار انگلیس و امیر مستبد عبدالرحمن برخاسته و سردار ایوب خان را به بازگشت به افغانستان تشویق نمودند . سردار ایوب خان فاتح جنگ میوند که از روحیه جنگی مردم میمنه آگاهی کامل داشت به شکل مخفی از تهران به خراسان رسید مگر دیر شده بود ، زیرا قوای انگلیس و قشون امیرعبدالرحمن با یک هجوم مشترک داود شاه خان را دستگیر و به کابل اعزام و بعداً اعدام نمودند . دولت ایران که ناظر انکشاف اوضاع منطقه بود . سردار ایوب خان را در شهر مشهد حبس و به دولت انگلیس تسلیم نمود . امیر عبدالرحمن در شمار مخالفان مقتدر خود امیر دلاور خان ( نیای مرحوم ابوالخیر خیری میمنگی و مرحوم نظر محمد نوا ) و عبدالباقی مینگ باشی ( پدر پروفیسورغلام محمد میمنگی ) را به اساس تعهدات قرآنی و به بهانهء مشاوره در بارهء امور کشوری به کابل خواست اما خلاف تعهدات خود که ضمانت جان و مال شان را در برداشت پس از شکنجه های سخت جسمانی ( قین و فانه ) به جوقه اعدام سپرد ، تمام دارایی های و جایداد های شانرا در میمنه ضبط و به حراج گذاشت . این گونه امیر مستبد سرکردگان و نام آوران اوزبیک میمنه را که روحیه ضد استعماری داشتند از میان برد . پس از این رویداد یزدانقل خان برادر عبدالباقی مینگ باشی که سپه سالار امیر دلاور خان بود همراه با برادرش شاهمردانقل خان که نقش نظامی چندانی نداشت به سوی بخارا فرار کرده و به مقامات کرکی از توابع بخارا پناهنده شدند . اما مقامات کرکی و بخارا که ناظر انکشاف اوضاع و نیرومند شدن امیر عبدالرحمن بودند ، یزدانقل سپه سالار را دستگیر و رد مرز کردند . سپاهیان امیر عبدالرحمن در این سوی مرز وی را به چنگ آورده اعدام نمودند . اسناد آرشیف نسخه های خطی بریتانیا لندن با مشخصات
( Slei , 49 , fols 277 – 5 july , slei , 948 – 9knl , 28 dec , 1886 (
شهروندان شریف ، غیور و با فرهنگ میمنه از تخریب بنا های تاریخی ، به آتش افگندن کتاب ها و آثار فرهنگی ، عهد شکنی ، ظلم ، بی عدالتی سلاطین تن پرور قبیله سالار گذشته که مانند امروز تحت پرچم دیگران به قدرت رسیده و کشور را مال شخصی خود می پندارند ، قصه ها و حکایه های دلخراش و تلخی دارند . دردا و دریغا اکنون نیز نظام مافیایی کشور ما با پیروی از مشی ضد وحدت ملی شاهان فاشیست و زمام داران سفاک گذشته زیر نام دموکراسی قلابی ، حقوق بشر و اقتصاد بازار آزاد همه ارزش های مادی و معنوی مردم میهن عزیز ما را زیرپا گذاشته و به یغما برده اند و همچنان تحت شعار استقرار نظام مافیایی سرمایه داری و پیروی از سیاست ( تفرقه انداز و حکومت کن ) چپاولگران و دزدان را حاکم به سرنوشت ملت مظلوم ما نموده اند . اما آن روز دور نخواهد بود که فرزندان واقعی و صدیق پشتون ، تاجیک ، هزاره ، اوزبیک ، ترکمن ، بلوچ ، نورستانی ، اهل هنود ، پشه یی و غیره چون مشت آهنین ، متحد و یک پارچه اختلافات قومی ، زبانی و نژادی را یک سره کنار گذارند ، چون تن واحد از شرف عزت و همه دارایی های مادی و معنوی مردم کشور دلیرانه و قاطعانه دفاع و آنانی را که نعش گندیده افتراق ، تفوق طلبی و برتری جویی قومی و زبانی را با استفاده از مقامات دولتی بی شرمانه به دوش می کشند با هزاران نفرین به زباله دان ابدی تاریخ مدفون نمایند .
ومن الله التوفیق
٢٠ سبتمبر ٢٠٠٨
Geen opmerkingen:
Een reactie posten